لبخند بزن رزمنده| موشهای لشکر صدام/ کاغذ روی قوطی کمپوت را نکَنید
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، هشت سال دفاع مقدس با همه سختیها و دشواریهای متأثر از آن، یک موقعیت خاص دیگر هم داشت. فضای مطایبه، شوخی و طنز، نتیجه دورهمیها در فضای جبهه بود که بعضی رزمندهها برای دادن روحیه و القای
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، هشت سال دفاع مقدس با همه سختیها و دشواریهای متأثر از آن، یک موقعیت خاص دیگر هم داشت. فضای مطایبه، شوخی و طنز، نتیجه دورهمیها در فضای جبهه بود که بعضی رزمندهها برای دادن روحیه و القای شادی از آن بهره بردند. پس لبخند بزن رزمنده!
جلد کمپوتها
نوبت به همرزم بسیجی ما رسید، خبرنگار میکروفن را گرفت جلوی دهانش و گفت: خودتان را معرفی کنید و اگر خاطرهای، پیامی یا حرفی دارید، بفرمایید. اون بدون مقدمه صدایش را بلند کرد و گفت: شما را به خدا بگویید این کاغذ دور کمپوتها را از قوطی جدا نکنن. آخر ما نباید بدانیم چه میخوریم؟ آلبالو میخواهیم، رب گوجه فرنگی در میآید. رب گوجه میخواهیم، کمپوت گلابی است. آخر ما چه خاکی به سرمان بریزیم؟ به این امت شهیدپرور بگویید شما که میفرستید درست بفرستید. این قدر ما را حرص و جوش ندهید.
ستون پنجم
دو روز بود غذا به ما نرسیده بود. شکم یکی از رزمندگان صدا میکرد. میدانستم پسری حاضر جواب است. گفتم: فلانی شکمت چی نشخوار میکند؟ گفت: دارد بد و بیراه میگوید. پرسیدم به کی؟ گفت: به صدام و به ستون پنجم او. گفتم: چه کسانی ستون پنجم صدام هستند؟ گفت: این موشهای لعنتی که از نانهای خشک داخل گونی هم نمیگذرند. دلمان به این خردهنانها گرم بود، ترتیب آنها را هم دادند.
مرغ میدان مین
آن روز مقسم غذا بودم. ناهار چلومرغ بود. از هر ۱۰ تا یکی ران نداشت. البته اغلب برادران میخوردند و دم نمیزدند. دوستی داشتیم که نسبت به بقیه با من صریحتر و صمیمیتر بود. گفت: کاظم این مرغهای خوشخوان و بیبال و پر مادرزاد معلول بودهاند یا در جنگ به این روز افتادهاند؟ فهمیدم چه میخواهد بگوید. گفتم: احتمالاً از میدان مین جمع کردهاند و آوردهاند. گفت: یعنی میخواهی بگویی تخریبچی بودهاند؟ گفتم: بعید نیست.
مع خربزه
اوضاع غذا که به هم میریخت، دعاها سوزناکتر میشد. در چنین شرایطی اگر نان خشک هم میخوردیم، سعی میکردیم با تداعی خاطرات روزهایی که غذای مطبوع داشتیم، طعم نان و پنیر را عوض کنیم و با انواع راز و نیاز و دعاهای مخصوص سفره نشاط خودمان را حفظ کنیم و نگذاریم روحیهمان تضعیف شود. از جمله این دعاها این بود: اللهم ارزقنا پلو، تحتهم کره، فوقهم کباب، یمینی دوغ، یساری شربت، مع خربزه علیهالسلام. آن وقت بقیه آمین میگفتند. آمینی که گوش فلک را کر میکرد.
نماز قضا خوردن
دو ـ سه روز پیادهروی با آن وضع آب و غذا، صدای همه را در آورده بود. بدتر از همه شوخیهای بیمزه بعضی از دوستان بود. میگفتند: کی خیلی گرسنه است؟ هیچ کس حال جواب دادن نداشت. آن وقت توضیح میدادند: فعلاً برادران اگر نماز قضا (غذا) دارند همان را بخورند تا بعد ببینیم چه دستور میرسد؟
چرا نماز شب میخوانید
آتش جهنم جنگ که دشمن آفریده بود، خاموشی نداشت، جز اینکه گاهی شعلهور میشد و از هر طرف به وسیله توپخانه و خمپارهانداز زبانه میکشید و کشته و زخمی میگرفت. در چنین شرایطی، یک نفر از میان جمع برمیخاست و شروع میکرد به داد و فریاد کردن: کسی دوباره دیشب بلند شده نمازشب خوانده؟ بابا چند دفعه بگوییم در این سنگرها نمازشب نخوانید. اگر دلتان به حال خودتان نمیسوزد، لااقل به فکر بچههای مردم باشید. چرا ما باید چوب اخلاص شما را بخوریم.
بعد اضافه میکرد: شما که میدانید مستجابالدعوه هستید، چرا دعا میکنید؟ چرا میگویید اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَهِ فِی سَبِیلِکَ! چرا اینقدر خودخواه هستید؟ آخر ما از دست شما کجا بگذاریم برویم! آرام و قرار همه را به هم زدهاید. دیگر نه شب داریم نه روز. این نانجیبها که خودشان نزده میرقصند. آن وقت شما هم آنها را با حرفهای نسنجیده تحریک میکنید و هر چه به دهانتان میآید، سر نماز میگویید!
قنوت و رحمت
وقت نماز مغرب بود. در جبهه مهران به نماز جماعت ایستاده بودیم. هواپیماهای عراقی در آسمان پیدا شدند. برادران مسؤول یکی یکی فانوس چادرها را خاموش میکردند. وقتی به نزدیک ما رسیدند، در حال قنوت بودیم. یکی از آنها گفت: دعا کنید، دعا کنید. از کَرَم صدام به دور نیست که همین حالا حاجتتان را برآورده کند و حقتان را کف دستهایتان بگذارد.
منبع: فرهنگ جبهه نوشته سیدمهدی فهیمی
انتهای پیام/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰