تاریخ انتشار : سه شنبه 15 آبان 1397 - 6:05
کد خبر : 45415

شکایت عجیب دختر جوان از مادرش: زندگی‌مان را نابود کرد و حالا برادرم را دزدیده!

شکایت عجیب دختر جوان از مادرش: زندگی‌مان را نابود کرد و حالا برادرم را دزدیده!

آفتاب‌‌نیوز : دختر ۲۲ساله در حالی که با دستور قضایی به همراه پدرش وارد کلانتری شده بود تا نیروهای انتظامی او را در یافتن برادر کوچکش یاری دهند، با بیان این که مادرم بعد از طلاق به بهانه ملاقات فرزند کوچکش، برادرم را با خود برد و اکنون چهار روز است که از مدرسه غیبت

آفتاب‌‌نیوز : دختر ۲۲ساله در حالی که با دستور قضایی به همراه پدرش وارد کلانتری شده بود تا نیروهای انتظامی او را در یافتن برادر کوچکش یاری دهند، با بیان این که مادرم بعد از طلاق به بهانه ملاقات فرزند کوچکش، برادرم را با خود برد و اکنون چهار روز است که از مدرسه غیبت کرده، در تشریح ماجراهای دردناک زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: از روزی که به خاطر دارم مادرم همواره پدرم را که یک کارگر تراشکار بود به خاطر مسائل مالی تحقیر می کرد، چرا که خودش را یک سر و گردن بالاتر می دانست. دوست داشت خودروی شاسی بلند خارجی سوار شود ودر بهترین بیمارستان های خصوصی فرزندانش را به دنیا بیاورد، به همین دلیل مدام مشاجره راه می انداخت و در نهایت قهر می کرد.
خوب به خاطر دارم وقتی برادر کوچکم یک ماهه بود، مادرم بعد از یک جدل لفظی، ۱۰ روز از دادن شیر به برادرم خودداری کرد، من هم که دختری نوجوان بودم از دیدن این صحنه وحشت زده به مادرم التماس می کردم تا به گریه های برادرم توجه کند اما او فقط یک جمله می گفت: «پدرت باید مجبور به عذرخواهی شود!»
من هم گریه کنان فقط نبات داغ و شیر گاو به برادرم می دادم. او حتی برادر شیرخواره ام را مدتی رها کرد و با این بهانه که شما دخترید و باید بچه داری یاد بگیرید، به سفر خارج از کشور رفت.
خلاصه، هر چه او می خواست باید همان می شد وگرنه روزگارمان با مشاجره ها و قهرهایش سیاه می شد. حتی وقتی تصمیم گرفت در آموزش و پرورش استخدام شود، پدرم همه امور مربوط به استخدامش را انجام داد واز مادرم حمایت کرد.
در این شرایط او که در شهرستان تدریس می کرد، فقط دو روز به منزل می آمد و ما آواره خانه مادربزرگم بودیم تا جایی که یک بار دایی ام ما را از خانه پدرش بیرون کرد و گفت این جا کاروان سرا نیست. اگرچه مادرم دستمزد خود را فقط طلا می خرید اما کارمندی او هم دو سال بیشتر طول نکشید و با بهانه خستگی آموزش و پرورش را رها کرد. او عواطف و احساسات ما را لگدمال می کرد و هیچ گاه ذره ای خود را در مشکلات زندگی مقصر نمی دانست.
اختلافات پدر و مادرم تا آن جا شدت گرفت که با مرگ پدربزرگم، او بلافاصله مهریه اش را به اجرا گذاشت و سهم الارث پدرم را به همراه خودروی سواری اش توقیف کرد.
خلاصه، یک سال بعد از بالا و پایین رفتن از پله های دادگستری، پدرم به ناچار منزلش را فروخت و مهریه مادرم را داد. با وجود این، مادرم نمی خواست از پدرم طلاق بگیرد ولی پدرم می گفت دیگر دلم شکسته است و نمی توانم تو را عاشقانه دوست داشته باشم.
مادرم با آن پول خانه ای خرید و ما هم به منزل اجاره ای اسباب کشی کردیم. بعد از این ماجرا بود که پدرم مریض شد و کمتر می توانست به کارگاه تراشکاری برود. در واقع، مادرم زندگی اش را به پول فروخت و پدرم را خانه نشین کرد. در این شرایط من به ناچار در یک فروشگاه به عنوان حسابدار استخدام شدم تا بتوانم تحصیلات دانشگاهی ام را به پایان برسانم.
آشفتگی زندگی ما باعث شد تا نامزد خواهرم نیز در دوران عقد سر ناسازگاری بگذارد، چرا که می دید ما همه اموالمان را از دست دادیم و پدر و مادرم در حال طی کردن مراحل طلاق هستند. از سوی دیگر، خواستگار پر و پاقرص من هم که از بستگانمان بود، با دختر دیگری ازدواج کرد. در این شرایط من فقط تصمیم گرفتم برادر هفت ساله ام را به سر و سامان برسانم تا حداقل بوی خوشبختی را حس کند ولی مادرم پنج ماه بعد از طلاق هنوز ما را رها نمی کند و …
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ توفیق حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه) کودک هفت ساله در اجرای دستور قضایی تحویل پدرش شد.
منبع: خراسان

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد