تاریخ انتشار : دوشنبه 20 فروردین 1397 - 5:32
کد خبر : 28557

علیه تحجر و تجدد

علیه تحجر و تجدد

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، «انحصار ورثه» از جمله آثار مستند جنجالی است که در جشنواره سینما حقیقت و جشنواره فیلم فجر، دو سال قبل به نمایش درآمد؛ مستندی که توقیف نیست ولی به قول کارگردانش درگیر مسائل فرامتنی است که

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، «انحصار ورثه» از جمله آثار مستند جنجالی است که در جشنواره سینما حقیقت و جشنواره فیلم فجر، دو سال قبل به نمایش درآمد؛ مستندی که توقیف نیست ولی به قول کارگردانش درگیر مسائل فرامتنی است که پخش آن را به تعویق انداخته است. «انحصار ورثه» نمایش‌های محدودی در فضای دانشگاهی داشته است و همچنان به دلیل نوع پرداخت و ادعایی که در بازتعریف زندگی شهید سید‌مرتضی آوینی دارد محل جنجال بین منتقدان است. محمد‌علی شعبانی کارگردان جوان این مستند است. این جوان مستندساز به واسطه پدرش که در دوره‌ای همکار شهید آوینی بود، با زندگی و آرای آوینی، به قدر دوران نوجوانی و جوانی‌اش آشنا می‌شود. گفت‌وگوی «فرهیختگان» با محمدعلی شعبانی در مورد  مستند «انحصار ورثه» بهانه‌ای است برای بررسی ادعایی که این روزها در مورد شخصیت شهید آوینی بیشتر مطرح می‌شود؛ اینکه آیا جریانی تلاش دارد بخشی از واقعیات زندگی شهید آوینی تصویر نشود؟

 

«انحصار ورثه» بعد از نمایش در جشنواره سینما حقیقت و حرف‌و‌حدیث‌های بعد از آن، جز چند نمایش دانشگاهی، همچنان فرصت نمایش در تلویزیون یا گروه هنر‌وتجربه را نداشت. چرا هنوز این مستند پخش نشده است؟

اینها مسائلی خارج از متن فیلم است. کار من تولید مستند است. من کارم را ساختم و اینکه بعدا با یک اثر چه می‌کنند به تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار باز‌می‌گردد. اگرچه معتقدم ما فیلم نمی‌سازیم که فقط در آرشیو باقی بماند و قصد ما آگاهی دادن است ولی نمایش «انحصار ورثه» به فرامتنی بر‌می‌گردد که فقط توضیح من کافی نیست و باید سرمایه‌گذار هم در مورد آن توضیح دهد. به هر حال برای نمایش عمومی یک مستند، دست‌اندازهایی وجود دارد که بر فضای سینمای ما هم حاکم است. علاوه بر آن قوانین نانوشته‌ای هست مثل اینکه اگر گعده‌ای باشند که فیلم شما را نپسندند آن وقت همان گعده ممکن است جلوی پخش مستند را بگیرد و مانع از نمایش فیلم‌تان شود. البته انحصار ورثه توقیف نیست  و در خیلی از دانشگاه‌ها چرخیده است و موضوعیت دارد و جوان‌ها پیگیر آن هستند. فکر می‌کنم اگر فیلم حرفی برای گفتن داشته باشد با همه دست‌اندازها و گرفتاری‌ها مسیر خودش را باز می‌کند و اگر بخواهیم پروپاگاندا کنیم که مثل فلان فیلم سینمایی نمایش بگیریم، فایده‌ای ندارد. به نظرم هر چه از زمان تولید این مستند بگذرد، عیارش هم بیشتر می‌شود چون مصاحبه تولیدی و آدم‌هایی که در آن ممکن است بعدها حضور نداشته باشند، کمیاب و ارزشمند می‌شوند؛ به خصوص که این حرف‌ها هم تاریخ انقضا ندارند.

یعنی قبل از ساخت مستند به مخاطبانش و اینکه قرار است برای چه طیفی از تماشاگران تولید شود، فکر نمی‌کردید؟

نه واقعا به شکل مخاطب خاصی فکر نمی‌کردم. مضاف بر اینکه ساخت «سمفونی استیضاح» به من این فرصت را داد که مقداری در مورد این فیلم فکر کنم که حرف‌ها تاریخ مصرف‌دار، لحظه‌ای و ژورنالیستی نشود؛ یعنی یک مقدار فیلم را عمیق‌تر کنم تا حرفی برای گفتن داشته باشد.

مستند «انحصار ورثه»، بیشتر از آنکه بخواهد در مورد اندیشه شهید آوینی باشد، در مورد مواجهه آدم‌ها با آوینی است و اینکه چرا و چگونه تبدیل به برند فرهنگی انقلاب اسلامی شد. البته این سوالی است که چند سالی است در محافل مختلف و به‌خصوص از سوی خانواده شهید آوینی مطرح شده است. چه ضرورتی باعث شد بازتعریفی از این برند فرهنگی انقلاب اسلامی ارائه دهید؟

فیلم از ابتدا سوالی طرح کرده و سعی می‌کند تا انتها وفادار به این سوال بماند. اینکه مرتضی آوینی که بود و چگونه تبدیل به برند فرهنگی انقلاب اسلامی شد؟ در پاسخ به این سوال، شاید در لحظه، مساله آوینی به نظر بیاید ولی قرار است مستند از یک سنت حاکم حرف بزند. اینکه مثلا نام شهید آوینی را بردارید و شهید حججی یا هر نام دیگری را بگذارید وقتی از یک فیلتر و مکانیسم رد می‌شود، تبدیل به چیزی می‌شود که می‌خواهیم. فارغ از اینکه چقدر شهید آوینی موضوع ماست یا چقدر همت، باکری، حججی و چمران مساله ما هستند؛ ما در ایران یک دستگاه برند‌سازی داریم که اتفاقا همه اینها را شبیه هم می‌کند. برای نسل دهه هفتادی ما چمران، همت و باکری یا مثلا دیالمه و آیت شاید هیچ فرقی ندارند. مثل اینکه به او بگویی عملیات والفجر هشت، مرصاد یا عملیات نصر، برایش فرقی ندارد و برایش یک مجموعه عملیات است. در فرهنگ دفاع مقدس و مفاخر و شخصیت‌ها دچار این مساله هستیم و مستند «انحصار ورثه» سعی دارد به این مساله بپردازد. مثلا اگر فردی مثل من که الان غیر‌مغضوب علیهم است، بعدها برود و در سوریه کشته شود، خواهید دید که همین ماشین برندسازی چطور از من، شخصیتی می‌سازد که باورتان نمی‌شود و کسانی که با من زیست داشته‌اند باورشان نخواهد شد. همین اتفاق برای سید‌مرتضی آوینی هم افتاد. این ماجرا آسیبی جدی می‌زند؛ بنابراین اینکه ما نتوانیم به اصل جنس نزدیک شویم و خوب تحلیلش کنیم مقداری در حقش جفا می‌شود. اگر آقا مرتضی می‌خواست نامزد ریاست‌جمهوری شود چنین فضایی به نفعش بود ولی آقا مرتضی دیگر از دست رفته است و این هو و جنجال‌ها نه به‌کار او می‌آید و نه به‌کار آثارش. به هرحال وقتی از مجموعه اندیشه به یک شمایل و پرتره مشهور برسیم، آن ‌وقت کار سخت می‌شود که این آوینی‌ای که یک بعدی شکل گرفته، از کجا آمده است. این شکل‌گیری را نمی‌دانی چیست و ریشه‌هایش هم ناشناخته است. مستند «انحصار ورثه» تلاش دارد ریشه‌های شکل‌گیری شخصیت آقامرتضی را نشان دهد.

دردسر من با آوینی نبوده و نیست؛ بلکه با ماشینی است که از آوینی یک برند خاص ساخته است. اتفاقا همین را در مستند نشان داده‌ام. به محض اینکه رهبر معظم انقلاب بر سر پیکر شهید آوینی حاضر می‌شوند، اصلا این ماشین شروع می‌کند به کار کردن. اصلا آوینی مساله خیلی‌ها نیست؛ من نمی‌خواستم بحث‌ها شخصی شود یا انتقام از آدم‌هایی بگیریم که مثلا تا دیروز کجا بودند و چه کارها که با آوینی نکردند، مساله من نوع مواجهه این دستگاه برندسازی با آقامرتضی بعد از شهادتش بود. به نظر من با ارتقای آگاهی و رشد فضاهای رسانه‌ای در سال‌های اخیر، این ماشین برندسازی در حال آرام گرفتن است.

شاید اولین کسانی که در مورد وجه دیگری از زندگی شهید آوینی صحبت کردند و به نوعی بازتعریفی از زیست او را در فضای رسانه‌ای نشان دادند خانواده شهید بود. چقدر خانم امینی همسر شهید یا حسین معززی‌نیا (داماد شهید آوینی) که در سال‌های اخیر هم نسبت به همین تک‌ساحتی کردن آوینی، واکنش نشان می‌دهد، در کار به شما مشورت دادند؟

چهار سال قبل با حسین معززی‌نیا صحبت کردیم. موافقت اولیه را داد و چند وقتی مشغول تحقیقات بودم تا اینکه درگیر بیماری شد. چند وقتی به او دسترسی نداشتم تا اینکه زمان اکران فیلم محمد رسول‌ ا… (ص) که دوباره دیدمش. تقریبا هیچ دیالوگی با حسین معززی‌نیا نداشتیم غیر از اینکه چند کتاب معرفی کرد. ما سال‌ها قبل گعده‌هایی با هم داشتیم و یک سابقه و فصل مشترکی به لحاظ اطلاعاتی با او داشتم. خانم امینی هم از اواخر مستند به کمک من آمدند. وقتی نسخه اولیه را برایشان پخش کردم بحثی با خانم امینی داشتم مبنی‌بر اینکه فقط تاریخ‌ها را چک کنند که اشکالی نداشته باشد. بعد در مورد فیلم ساخته شده با ایشان صحبت کردم. البته بعضی نقدها در زمان پخش اولیه مستند بود که «انحصار ورثه» یک اثر خانوادگی است و نزدیک به نگاه خانواده‌اش ساخته شده و که من از این موضوع ابایی ندارم و هیچ اشکالی ندارد. اتفاقا فیلمی ساختم در مورد مرحوم دیالمه که از نگاه خانواده‌اش دور بود و حالا هم فیلمی ساخته‌ام که به نگاه خانواده شهید نزدیک است. هیچ اشکالی به این مساله وارد نیست؛ اصلا مگر من برای خانواده‌ها فیلم می‌سازم.

در نسخه اولیه، سکانسی بوده که در نسخه نهایی حذف شده باشد؟

سکانس مربوط به نظرات شهید آوینی درباره شجریان، یکی از ملتهب‌ترین سکانس‌هایی بود که بر اساس تصمیم نهایی حذف شد. در آن مقطعی که آقا مرتضی مقداری تند بود، با موضوع شجریان مواجهه داشت. سکانس از آن دوئل‌هایی بود که هر دو را نقش زمین می‌کرد و پارادوکسی ایجاد می‌کرد که اگر برای بچه‌های حزب‌اللهی پخش می‌شد، می‌گفتند از همان اول هم آقامرتضی می‌دانست شجریانی که نظراتش در ۸۸ حاشیه‌ساز شد، از اول هم مشکل‌دار بوده است. اگر هم برای جریان روشنفکری مقابل‌شان پخش می‌کردیم، آنها هم می‌گفتند آوینی عجب دگم بوده و اصلا چه‌کاری به شجریان داشته است. یعنی سکانسی بود که مخاطب باید آوینی را عمیقا بشناسد و بعد هم شجریان و نسبتش با موسیقی را بشناسد. ضمن اینکه این دو نفر هم در دوره‌ای از کنار هم عبور کردند. هر جوری به این سکانس نگاه می‌کردیم چند سر باخت بود. اصلا دیدم دردسر است. مضاف‌ بر اینکه سجاد آوینی و خانم امینی هم این نظر را داشتند که تبیین این مساله خیلی سخت است و ما هم باید تعادل و کنتراست از شخصیت آوینی را حفظ می‌کردیم. باوجود اینکه سکانس ژورنالیستی بود و دوباره جنجالی بین روشنفکرها و حزب‌اللهی‌ها رخ می‌داد و خیلی سروصدا می‌کرد، اما آن را حذف کردم. به هر حال این سکانسی را که به ضرر همه از جمله آوینی و شجریان و حتی خود من هم می‌شد، حذف کردم. البته همانطور که مستند را می‌بینید، عافیت‌طلبی نکردم و سعی کردم مسائل دیگری را مطرح کنم.

در «انحصار ورثه» چه تصویری از شهید آوینی در ذهن داشتید و چه چیزی را دوست داشتید برای مخاطب تصویر کنید و براساس چه متر و میزانی بخش‌هایی را حذف یا از بین آدم‌ها و حوادث، گزینش کردید؟

«انحصار ورثه» برای من یک خاطره غم‌انگیز است. از جهاتی این مستند را دوست ندارم. آن چیزی که باعث می‌شود نسبت به این فیلم احساس غربت کنم این است که ساخت این مستند باورهای مرا عوض کرد. وقتی به شما می‌گویند در مورد عابر‌پیاده فیلم بساز خیلی ساده‌تر از آن است که در مورد عمو، پدر یا فرزندت فیلم بسازی. بحثم احساسی نیست. بحثم در مورد یک شناخت است؛ البته اگر احساسی هم باشد به یک علاقه عمیق بر‌می‌گردد. من مجبور بودم ذهنم را از همه چیز‌ها خالی و بعد اطلاعاتی را جمع و سازماندهی کنم. من گذشته‌ای با آوینی داشتم. اولین آشنایی من به اوایل دهه ۷۰ و هشت سالگی‌ام بر‌می‌گردد. زمانی که چند آدم خوش‌تیپ به تعداد انگشتان یک دست هم پیدا نمی‌کردید من مردی را در روایت فتح دیدم که بسیار خوش‌تیپ بود و جذب این انسان شدم. از این تصور بگیر تا زمان همکاری با پدرم و حتی زمانی که از آوینی بدم آمد. یعنی جایی بود که از این صدا و‌ تکرار مکررات بدم آمده بود. البته در دوره نوجوانی هم شناختم در مورد آوینی، در این حد بود که پدرم را برای سالروز شهادت آوینی، در تلویزیون می‌دیدم. خاطرم هست در ۱۷ سالگی بود که سراغ فضاهایی رفتم مانند اینکه صادق هدایت و احمد شاملو بخوانم. در همین دوره بود که پدرم، آن وجه آوینی را که کمتر مطرح شده بود برایم تعریف کرد. اولین بار آنجا بود که تصور قبلی‌ام از آوینی فرو ریخت و آوینی برایم خیلی جذاب‌تر شد و اینکه فهمیدم شهید آوینی از آسمان نیفتاده است. نمی‌توانید تصور کنید که چطور ذهن من نوجوان فرو ریخت و دوباره باز‌سازی شد. این تصور وجود داشت و مجبور بودم با همه اینها خداحافظی کنم. از این جهت فیلم خودم را دوست ندارم و مستند «انحصار ورثه» یک خاطره طلاق عاطفی با شخصیتی است که در ذهن من از شهید آوینی شکل گرفته بود؛ اما وقتی فیلم ساخته و نمایش داده شد به آن علاقه‌مند شدم.

با جمع‌آوری آرشیوها، به خیلی از اطلاعات رسیدم؛ ولی حین ساخت باز هم به یک‌سری مسائلی می‌رسیدم که برای من تازگی داشت. مثل اینکه آقا‌مرتضی، برای ازدواجش زندان افتاده بود. حالا این هم به خاطر این بود که پدر خانم امینی در دستگاه قضایی زمان شاه، سمتی داشت و زیاد راضی به وصلت با آقا‌مرتضی نبود و یک‌سری مسائل باعث شد آقامرتضی به زندان بیفتد. من این موضوع را حین ساخت فهمیدم. انگار قراردادهایی برای من وجود داشت که از دوره «کامرانی» شهید آوینی آنقدری مجاز هستم بگویم که از «مرتضی» می‌گوید. این خطی بود که برای مستند ترسیم کرده بود؛ وگرنه «کامران» خیلی آوانگاردتر از آن چیزی است که من در این مستند نشان داده‌ام و ممکن است «مرتضی» خیلی مومن‌تر و نمازشب‌خوان‌تر از این چیزی باشد که در مستند می‌بینید. به هر حال من ۷۰ دقیقه در مستند وقت داشتم و قرار بود آگاهی بدهم و قرار نبود افشاگری کنم. اگر قرار بود افشاگری کنم، خیلی جذاب‌تر از اینها بود؛ حتی خانم امینی جایی گفته بود که در گفتن «کامران» خیلی محافظه‌کاری کردید. محافظه‌کاری نکردم ولی آن اندازه‌ای گفتم که قرار بود تغییر آوینی را نشان دهم.

با توجه به صحبت‌های شما به نظرم می‌رسد نقد اصلی‌ای که به فیلم وارد است این است که این روایت سوم شخصی که سازنده اثر از آوینی ارائه می‌کند (چه دورانی که کامران بوده یا وقتی چرخش پیدا می‌کند و تبدیل به مرتضی می‌شود‌) نسبت به آوینی حقیقی و واقعی، بسیار بعید و از دور است. به نظر می‌رسد شاید کارگردان باید زیست جدی‌تری با آوینی می‌داشت تا بتواند تصویر واقعی‌تری از او ارائه کند. یعنی نسبتی که شما به عنوان یک هنرمند با آوینی برقرار کردید آن اندازه که باید جدی نبوده و به تبع آن اثر خود را در فیلم هم گذاشته است. به نظر من تغییر کامران به مرتضی تغییری وجودی است و کسی که بخواهد روایتی از این گذر ارائه کند باید نسبت جدی‌تری با آن برقرار کرده باشد. اگر بخواهم مصداقی عرض کنم به نظرم نهیلیسم دوره کامرانی آوینی به خوبی پرداخت نشده است؛ مترتب بر آن نمایش تغییر هم نارساست. کما اینکه در فیلم، تغییری که شما به دنبال آن بوده‌اید خوب پرداخت نشده است.

اگر شما پانتومیم‌ بازی کرده باشید متوجه خواهید شد وقتی سراغ مفاهیم انتزاعی می‌روید، خیلی کار سخت می‌شود. مثلا پانتومیم کردن مفهوم دلتنگی یا افسوس تنهایی به مراتب از مفاهیم عینی و آبجکتیو سخت‌تر است. در مستندسازی هم، همین‌گونه است. مفاهیم جایگاهی دارند که باعث می‌شود وقتی بخواهید آنها را در قاب تصویر کار کنید، کار دشوار می‌شود و نمی‌شود به صورت مستقیم آنها را فیلم کرد. حتی اگر خود آقا‌مرتضی هم حضور داشت، به راحتی نمی‌توانست این تغییر در سلوک و زندگی‌اش را توضیح دهد. ما نمی‌توانیم یک نقطه‌ای را پیدا کنیم بگوییم از اینجا به بعد زندگی آقا‌مرتضی تغییر کرد. به هر حال این شکل تغییر، مثل یک طیف است. وقتی خود آقا‌مرتضی، سراغ شرح زندگی خودش می‌رود، می‌گوید من از یک راه طی شده برای شما حرف می‌زنم و از این به بعد قرار است که جز برای خدا کاری نکنم. او اینها را زیست کرده است اما اصلا هیچ مستندسازی نمی‌تواند در مورد یک فرآیند عمیقا شخصی، یک نگاه عینی بدهد. اتفاقا هوشمندی کردم از حرفی که نمی‌توانستم بزنم و گنده‌تر از دهان فیلم است، پرهیز کردم. یک جمله‌ای در مستند هست که امید روحانی در مورد تغییر آوینی می‌گوید مبنی بر اینکه اگر خود آقا‌مرتضی هم بود نمی‌توانست درست توضیح بدهد. پس این ماجرا پیچیدگی‌ای دارد که یک خطی نیست و نمی‌توانستم فشرده‌اش کنم و در قاب مستطیلی قرارش دهم. برای همین عین روایت بیرونی زندگی شهید آوینی را تصویر کردم. به هر حال در مورد نهیلیسم این آدم، من یک جمله می‌گویم و آن میل به مرگ اوست. اندیشه‌های آقا‌مرتضی چه در زمان نهیلیستی و چه در زمان انقلابی‌گری‌اش، همه در کتاب‌هایش هست. اتفاقا یک برگ از کتاب‌های او به لحاظ مفهومی، به همه فیلم‌هایی که در مورد شخصیتش ساخته شده، می‌ارزد. مثلا در همین کتاب «هر آنکه جز خود» ما با یک روشنفکر سطحی و بیشتر نهیلیسم زده تا دچار نهیلیسم و بیشتر اگزیستنس تا نهیلیست مواجهیم که روشنفکر عمیقی نیست و بیشتر روشنفکری برای او یک تیپ است و جدی نیست به نظر من. من با مصادیق سروکار دارم و اگر کسی با اندیشه‌های مرتضی آوینی کار دارد، کتاب‌هایش هست که اگر این کتاب‌ها را عمیقا بخواند با اندیشه مرتضی آوینی آشنا می‌شود ولی من در «انحصار ورثه» وقتی می‌خواهم سندی از زندگی شخصی او ارائه بدهم سراغ کتابش می‌رویم.

شما در روایت کامران به سراغ متن آوینی و همین کتاب «هر آنکه جز خود» می‌روید تا روایت غنی‌تری ارائه کنید اما در بخش مربوط به روایت مرتضی، شما رجوعی به آثار و مقالات و کتاب‌های آوینی نمی‌کنید و از این لحاظ بخشی از شخصیت فکری آوینی اصلا پرداخت نشده است.

یک نامه‌ای آقا‌مرتضی به برادرش سید‌محمد آوینی نوشته که نامه مهمی است؛ یعنی جایی که مرحوم امام را با پیامبر قیاس می‌کند که یک مقداری شبیه متن‌های شریعتی است. ما آنجا با نامه‌ای مواجهیم که دو کارکرد دارد. این نامه از نسبت آوینی با انقلاب و شخص امام می‌گوید که معتقدم نسبت آوینی با انقلاب اسلامی، یک نسبت دلی و شخصی با شخص امام است که البته این نسبت او را به جریان انقلاب راه می‌دهد. اما در همان نامه جاهایی هست که می‌گوید مادر به تو گفته من کار پیدا کردم؛ نه من زندگی یافته‌ام. این جمله نشان‌دهنده اعتقادات اوست و نیم‌نگاهی هم به زندگی از دید او دارد. این نامه مانیفست کلی برای ادامه مستند است و صادقانه‌ترین چیزی است که آوینی در آن با برادرش صحبت کرده است. جالب است که بعد از این نامه، سید‌محمد آوینی که در آمریکا فلسفه می‌خواند، به ایران می‌آید و در سپاه یعنی انقلابی‌ترین جایی که به ذهنت می‌رسد، مشغول می‌شود. فیلمساز خط‌کشی ندارد که بگوید اینجا می‌گویم و اینجا نمی‌گویم. در همین نامه آقا‌مرتضی می‌گوید من دیگر از خودم حرفی نمی‌زنم و کار در راه خداست و پولی برای آن نمی‌گیرم. بارقه‌های این مساله را در فیلم اما در لایه‌های سوم و چهارم آن می‌بینیم و من به عمد دیگر حدیث نفسی از او در فیلم نمی‌آورم. مطمئن باشید اگر جای دیگری آوینی از خودش صحبت کرده بود‌، چون دیگر آثار آقامرتضی را هم نگاه کردم، قطعا در فیلم استفاده می‌کردم. اگر من می‌خواستم به سراغ هر کدام از کتاب‌های او بروم هر کدام‌شان خود یک فیلم مستقل بود.

همین رویکرد شما و نرفتن سراغ سایر آثار او و تمرکز بر همین نامه که بیشتر لحنی عاطفی و احساسی دارد  به مخاطب این‌طور القا می‌کند که نسبت آوینی با امام صرفا نسبتی فردی و عاطفی است در صورتی که دعوای آوینی با روشنفکری یا مقالاتی که در مورد انقلاب دارد نشان می‌دهد نسبت این فرد و انقلاب بیش از یک نسبت فردی است.

این را قبول ندارم چون در مستند، بخش‌هایی هست با استناد بر صحبت‌های حاتمی‌کیا که حرف‌های جدی از مناسبات آوینی با روایت فتح و انقلاب زده است. حاتمی‌کیا شرح می‌دهد که روایت فتح دنبال چه چیزی است. آوینی از منظر او شرح داده می‌شود و چند نریشن هم در همانجا خوانده می‌شود تا به اندیشه آوینی نزدیک شویم. مثلا آوینی می‌گوید بحث ما انقلاب است نه چیز دیگر. اینجاها ما با خود آوینی موافقیم. قبل از دعوای نصیری و آوینی جایی در فیلم هست که آوینی می‌گوید آن‌چیزی که باعث می‌شود ما در دنیا ندرخشیم عظمت غرب نیست؛ ضعف خود ماست.  اصلا مگر می‌شود آوینی را روشنفکر ترجمه‌اش کرد. آوینی حتی می‌گوید اشکال از خودمان است که کسی حرف ما را نمی‌فهمد و در دوره‌ای که خیلی‌ها برخورد سلبی می‌کردند، خیلی نگاه این مدلی نداشت. هر جوری که آوینی را بخوانید حزب‌اللهی است ولی حزب‌اللهی اهل دیالوگ که با انصار حزب‌ا… و کیهان آن روز و آدم‌هایی که دور خودشان دیوار بتنی کشیده بودند و هیچ نقدی را قبول نداشتند، فرق دارد. به خاطر همین، یک جریان حزب‌اللهی‌نما نام مانع کار او می‌شود.

از طرف دیگر، جریان روشنفکری، آنچنان هم آوینی را حساب نمی‌کردند. به نظر من این غولی که از روشنفکرها علیه آوینی و از آوینی علیه روشنفکرها ساخته شده، زیاد هم واقعی نیست. اصلا چند مصداق برای این مواجهه پیدا می‌کنید؟ البته آقا‌مرتضی هر جایی که می‌شده از سینمای روشنفکری تا جاهای دیگر می‌تازد و با اینها شمشیر زده و نبرد داشته است. اما هیچ دیالوگی از آن طرف با آوینی به‌وجود نیامده است؛ غیر از یک متلکی که سروش به او می‌گوید که این یک چماق‌دار حکومتی است. بله امید روحانی هم این خط را می‌شکند و می‌آید و با آوینی در مورد سینمای مستند بحث می‌کند. اما در حوزه روشنفکری دیالوگی نبوده است. این  شاید به نظرم یک هوشمندی بوده است چون اگر سراغ آوینی می‌آمدند این گسست آنتاگونیستی بین آقا‌مرتضی و روشنفکران بیشتر می‌شد که کاملا به نفع آقا‌مرتضی بود. اتفاقا الان هم زیاد با اندیشه آوینی مواجهه نمی‌کنند. البته احترام او را دارند اما مساله این است که دعوای زیادی بین روشنفکرها و آوینی رخ نمی‌دهد. آوینی همانقدر که با جریان روشنفکری مشکل داشت به مراتب بیشتر با تحجر مشکل داشت ولی یک بار سوال نمی‌کنیم چرا فقط یک عده متحجر صاحب آوینی می‌شوند؟ اگر آوینی متعلق به متجددان نیست که البته نیست، باید بگویم متعلق به متحجران هم نیست.

در فیلم کفه دعوای آوینی با متحجران سنگین است و تقریبا اصلا به دعوای او با متجددان پرداخته نشده است.

من فکر می‌کنم که گوش ما به شنیدن دعوا عادت کرده است. بحث را نمی‌خواهم شخصی کنم. مثلا فرض کنید وقتی مسعود ده‌نمکی از آوینی دفاع می‌کند من حق می‌دهم که حسین معززی آمپر بچسباند نه از این جهت که داماد آوینی است بلکه شأن آوینی‌شناسی‌اش مستقل است. مثلا احمدی‌نژاد امروز، بیا تکلیف گذشته‌ات را روشن کن یا اینقدر شترگاو پلنگ نباش. مساله این است که ما با آدم‌های فرهنگی دهه ۶۰ هنوز تکلیف‌مان روشن نشده است.‌ متاسفانه این ابن‌الوقتی و دمدمی‌مزاجی هست. وقتی این جریان می‌آید آوینی را به دکان و دستگاه تبدیل می‌کند؛ آدم می‌گوید اشکال ندارد فعلا دفتر و دستک بزنید، اما بعدا یک نسلی از دهه ۹۰ می‌آید که بالاخره بگوید از آوینی پولی درنمی‌آید. بذار ببینیم خودش چه کسی بوده است. مثل نفت که می‌گویند اگر تمام نشود اقتصاد درست نمی‌شود.

بعد یک نفر مثل من پیدا می‌شود نه برای اینکه خرمن کسی را هوا کند؛ بلکه از این جهت که آوینی مساله‌اش را در خودش جست‌وجو می‌کرده، ما هم باید خودمان دنبال کنیم. انصافا نصیری هم در فیلم مردانه حرف می‌زند و می‌گوید هنوز با برخی از اندیشه‌های آوینی دچار مساله و دردسر است. اینکه خیلی خوب است. اما مثلا از من نخواهید از سعید قاسمی در فیلمم فکت  بیاورم.  من از سعید قاسمی سوال کردم که دو ساعت با آقا مرتضی بودی، چطوری ۲۰ سال داری از او حرف می‌زنی. یعنی خانم امینی (همسر آوینی) اگر می‌خواست حرف بزند حرف‌هایش تمام شده بود.

می‌خواهم بگویم اگر من سراغ این دسته از آدم‌ها بروم دقیقا در هم زمین بازی کردم. من از شهریار زرشناس که به نظرم در حوزه خودش آدم خوش‌فکر و کتابخوان و باسوادی است دعوت کردم. آقای زرشناس هم فضای خودش را دارد و مثل من خیلی در  تلفن جواب دادن و اینها کاهل است و بالاخره نیامد. ما نمی‌توانیم که ۱۰۰ سال صبر کنیم برای این فیلم. چهار سال برای این اس‌ام‌اس و تلفن زدم. سراغ  آقای نادر طالب‌زاده هم رفتم؛ البته نه برای اینکه اندیشه‌های آوینی را تبیین کند، بلکه برای اینکه چند جمله‌ای در مورد اتفاقات مستند «خنجر و شقایق» بگوید. من آمار اندیشه‌های آقا‌مرتضی را از چه کسی بپرسیم. مثلا سراغ وحید جلیلی بروم و بگویم بیا اندیشه‌های آقا مرتضی را تعریف کن؟! این مساله باید یک خروجی داشته باشد فارغ از اینکه وحید جلیلی را دوست دارم یا نه؛ مساله این است که آدمی که تراز آوینی باشد خیلی کم است و وقتی هم هست خیلی به سختی می‌توان به او دسترسی پیدا کرد. من خیلی دوست داشتم دکتر داوری از این حرف‌ها بگوید، اما باز هم فکر می‌کنم بحث از اندیشه آقا‌مرتضی درنمی‌گرفت. باز هم اندیشه آقا‌مرتضی نه در فیلم من، بلکه اگر به مجموعه فیلم‌هایی که از آقا مرتضی دیده‌ایم نگاه کنید ببینید می‌توانید آن را با یک کتابش  تاخت بزنید؟ 

به هرحال گفتم درباره مفاهیم فیلم ساختن کار سختی است. نه من، من ادعایی ندارم اما از پس هر کسی برنمی‌آید. مگر اینکه ما سراغ مستند اشراقی برویم که آن هم یک فیلم دیگری است. مثلا مشخصا برویم سراغ چیزی که آقا‌مرتضی راجع به اقتصاد اسلامی می‌گوید. به اضافه اینکه یک‌سری از این اندیشه‌ها را آقا‌مرتضی پس گرفته یا خیلی‌ها را تغییر داده و خیلی‌ها را پخته‌تر کرده و شما نمی‌توانید درباره آدمی که با این سرعت دارد می‌دود حکم مشخصی بدهید. به خاطر همین است که نگاه‌های  مختلفی راجع به او وجود دارد.
 

تا قبل از توضیحات شما، رشته اتصال قسمت‌های مختلف فیلم را نفهمیده بودم. در خود فیلم روشن نیست که رشته اتصال و نخ تسبیح چیست؟ به نظر می‌رسد که یک جمله می‌شود گفت، آیا درست است که بگوییم فیلم گذر از «اسطوره قداست» به «اسطوره صیرورت» است؟ این را می‌پسندید؟

بلی.

این غیر از پرسش اصلی و اولیه‌ای است که فیلم طرح کرد و می‌خواست به آن پاسخ دهد، یعنی «مرتضی آوینی که بود و چگونه به بزرگ‌ترین برند فرهنگی انقلاب اسلامی تبدیل شد»؟

راجع به رشته اتصال فیلم، چیزی که از انجام آن حذر داشتم این بود که اساسا در زندگینامه‌ها خیلی خطی برخورد می‌کنیم. من یک مقدار سعی کردم این رفت و برگشت را نشان دهم. آنجایی سکانس فروغ را می‌بینیم و مدام فکت از گذشته می‌آوریم، سعی کردم [روایت خطی را] بشکنم. به نظرم زمان آنقدری که ما فکر می‌کنیم چیز مطلق و مشخص و قدرتمندی نیست و من هم سعی‌ام این بوده که فیلم سیال به نظر بیاید مثلا فرض کنید صدای موسیقی فرهاد را می‌شنویم، می‌پریم جلو [به بعد از انقلاب] و بعد باز برمی‌گردیم به عقب.

البته این رفت و برگشت باعث گیجی در شخص من شد. امید روحانی در فیلم می‌گفت از سال ۵۱ و ۵۲ به بعد من مرتضی را ندیدم و عباس محسنی‌فر می‌گوید تحول آوینی مربوط به همین دوره بوده که مثلا غایب شده بود و حضور نداشت. برداشت من این بود که چون فکتی از این دوره نداشتی یا چون از آن دوره فکتی نیست، برای همین از جاهایی دیگر فکت آورده‌ای و زمان را برهم زدی تا آن خلأ پر شود. گرچه خود این فکت‌ها هم به‌درد تحول نمی‌خورد و اشکالاتی داشت. به نظر شما این تلقی درستی است یا نه؟

من سیال بودن را در فیلم دوست دارم همچنان‌که در فیلمی که می‌سازم، دستم خیلی بازتر است و خیلی راحت‌تر می‌‌توانم در زمان حرکت کنم. چون سینما آمده است که قواعد حاکم بر ما را بشکند. جذاب نیست که ما همین‌طوری از یک تا ۱۰۰ بشماریم. آن چیزی که روحانی می‌گوید حرفی است که کمی عقب‌تر شنیدیم، مقداری هم بعدتر می‌شنویم. روحانی می‌گوید من در این دوره دیگر مرتضی را ندیدم. این پنج سال را یک ذره قبل از این جمله شنیدیم و بعدش هم می‌شنویم. دو سال از این مدت را که به غیر از خانم امینی کسی از او خبری ندارد، دو سالی که احتمالا به ترک آقامرتضی برمی‌گردد و من واقعا دوست نداشتم این‌ را بگویم. هفت یا هشت سال اعتیاد داشت و هروئین مربوط به آخر است. فرض کنید که «حر» آمد، بی‌ادبی کرد و راه را بست. دیگر نمی‌آیم [در نقل ماجرای کربلا، این قضیه را] شخم بزنم بلکه می‌گویم آن‌طرف بود و بعد برگشت. بنابراین انصافا رعایت کردیم که فیلم از لحن بی‌بی‌سی دور باشد و به‌نظرم سعی کردم اندازه بگویم. گفتم که این مقطع را کسی نمی‌داند. یعنی هر کسی غیر از خانم امینی از این مقطع حرف بزند، به نظرم سندی ندارد. خانم امینی هم در فیلم من حرف نزد و فیلم متاسفانه فیلم مردانه‌ای شد. یک آدم دیگر هم بود که می‌توانست حرف بزند که نیامد و حرف نزد. بنابراین ترجیح دادم مخاطب یک کم با آن احساسی که من دارم همراه باشد. من دیگر آوینی را در آن مقطع ندیدم. انگار که نمی‌بینمش و گذشتم. دوره خیلی پیچیده‌ای هم نیست؛ مثل دوره نقاهت بعد از اعتیاد خیلی از آدم‌ها که تا به زندگی برگردند، زمان می‌برد.

مهم تغییر آوینی و رسیدن به آن آستانه تغییر بود که شما از فکت‌های آن دوره «ترک» را می‌بینید، وضعی که کامران تصمیم گرفته زندگی‌اش را تغییر دهد و یکی از مظاهر آن ترک بوده. پرسش این بود که چرا هیچ‌چیز از این تغییر، روایت نشده است.

تغییر به نظر من دو فاز دارد. فیزیکی و متافیزیکی و الهی است؛ یک فاز جسمی و یک فاز روحی. به نظرم خانم امینی بعد از امام مهم‌ترین آدمی است که در این تغییر سهم دارد. من واقعا بیش از اینکه دوست داشته باشم راجع به آقامرتضی فیلم بسازم، مایل بودم راجع به خانم امینی فیلم بسازم؛ زنی که ما آوینی را بعد از خدا مدیون او هستیم. آن دو سال و پنج سال را از خانم امینی باید پرسید. این‌قدر که این سال‌ها عجیب و غریب است و من فکر نمی‌کنم که خیلی ظرفیت گفتن آن در جامعه باشد. واقعا نمی‌شود مطلق نگاه کرد که بگویی آقامرتضی حالا که آمدی ما دیگر اصلا یادمان می‌رود که چقدر تحت تاثیر نیچه بوده‌ای. از نوشته‌ها می‌شود فهمید که آقامرتضی چقدر تحت تاثیر قلم نیچه است. تصویرسازی‌ها مثل نیچه است، آقامرتضی گفته که من یادداشت‌هایم را سوزاندم و از اول می‌خواهم شروع کنم. پاسخ همان است که حاتمی‌کیا می‌گوید: مگر می‌توانی گذشته‌ات را پاک کنی؟ مساله علمی است. می‌گوید تو روایت فتح می‌سازی، باید ببینیم سروشکل فیلمت چیست. بالاخره سینما چیزی است که درون آدم‌ها را بیرون می‌ریزد و لو می‌دهد. روایت فتح را می‌گذاری کنار «خانه سیاه است»، عین آن است و اشکالی ندارد و مچ‌گیری از آوینی نیست. ما آدم‌ها ساختار پیچیده‌ای داریم که یک سرش ممکن است در روشنفکری باشد و یک سرش در دیدار با امام باشد.

البته همین مطلب که درباره یاد و حافظه گفتید را هم نیچه گفته است. نیچه در سودمندی و ناسودمندی تاریخ می‌گوید نمی‌توان حافظه را حذف کرد اگر یاد و خاطره نباشد، آدمی باقی نمی‌ماند. من اگر بخواهم بگویم که آوینی از «اسطوره قداست» به سمت «اسطوره صیرورت و تحول» رفته، نیاز دارم این تحول را نشان بدهم و مهم‌ترین تحولی که در این سیر تحولات آوینی بوده، همان تحول کلیدی است که فیلم به ما نمی‌گوید چه خبر است و به نظرم در بقیه موارد هم –چنان‌که آقای راحمی هم گفتند- نتوانسته‌اید تحول را در فیلم نشان دهید. طبعا وقتی تحول مرتضی فهمیده نشود، دوره بعد از تحول هم مشخص نمی‌شود. من فکر می‌کنم که این‌طور روایت کردن بدون روایت تحول، به‌نحوی همان خطی دیدن ماجراست. می‌توانستید مرتضی را در آن وضعی که هست و از آن شواهد و ادله دارید توصیف کنید، ولو اینکه نتوانید عینا تحول از وضعی به وضع دیگر را دربیاورید. در قسمت‌هایی که فکت دارید هم گفتید آنچه را که ملموس است و دیگران می‌بینند توصیف کرده‌اید! این‌طور پوزیتیویستی برخورد کردن با آوینی، خلاف جریانی است که خود مرتضی دارد طی می‌کند. اگر کمی فلسفه خوانده‌تر با مرتضی برخورد می‌شد مثلا از رویکردهای تفهمی استفاده و بیشتر به مرتضی نزدیک شوید و مطلب در این حد محدود نمی‌ماند که فقط بگویم از دید فلان‌کس مرتضی چطور بود یا چه مشکلات رفتاری‌ای در دوره قبل از تحولش داشت. به این ترتیب مستند در سطح رفتارشناسی باقی‌مانده و اصلا به آن آدمی که می‌خواستی پرتره‌اش را بسازی رسوخ نمی‌کند. مثل صدایی از دور شنیدن است، صدایی از دور به ما می‌رسد. اگر می‌خواهیم به آن نزدیک شویم باید کمی رویکرد تغییر کند. نمی‌شود از این ضعف رویکردی فرار کرد. البته مرتضی یک‌سری پیچیدگی‌های فکری دارد. آنچه از فکر مرتضی نقل شده صرفا این است که میرعلینقی می‌گوید مثلا «خیلی در فکر بود و ماشینش را که جلوی چشمش بود، نمی‌دید!» یا مثلا گفته شده خیلی رادیکال بود، ولی مشخص نشد چه‌جور موضعی رادیکالی داشت. اصلا این موضع سومی که مرتضی بین تحجر و تجدد می‌گیرد، چرا معلوم نیست؟

من یک ذره از مستندهای شاعرانه بدم می‌آید؛ با اینکه مستند شاعرانه ساخته‌ام. یک ذره از شاعرانگی کردن و تلقین آن تصور، به نظرم دعوای من و بهنود همین است. ما یک دعوای توییتری داشتیم که خیلی هم دیده شد. برای بهنود نوشتم که تو داری حقایق را از فیلتر تخیلت می‌گذرانی و رنگی‌اش می‌کنی. این تخیلات رنگی بعدا تبدیل به سند تاریخی می‌شود. اینکه غزاله علیزاده در روستای جواهرده خودکشی می‌کند، با آقامرتضی آوینی که در فکه به شهادت می‌رسد، دو موضوع بسیار بی‌ربطند. عشق یک‌طرفه‌ای بوده است و اصلا علیزاده علاقه‌ای به کامران نداشته. علیزاده سرطان داشته که خودکشی می‌کند. آوینی هم طوری است که رفقایش هم نمی‌دانند که کامران حزب‌اللهی شده. من از رنگی‌کردن واقعیت کمی حذر دارم. معتقدم آنجایی که ما شروع کردیم به‌جای سوژه حرف زدن، در حق آن آدم داریم خیانت می‌کنیم.

به هرحال شما در فیلم جای آن آدم حرف می‌زنید. کل فیلم، وضعی که فیلم به خودش می‌گیرد که ساخت آوینی نیست.

قطعا نیست و این ادعا را هم ندارد.

پس چرا بترسیم از اینکه نکند حرفی در دهان آوینی بگذاریم؟ به‌هرحال داریم فهم‌مان از آوینی را بیان می‌کنیم و او را طوری توصیف می‌کنیم که خودش این‌طور توصیف نکرده. لااقل آن رویکردی که داریم را شفاف‌تر کنیم و به فکرش نزدیک‌تر شویم. چرا باید از نزدیک شدن به فکر او حذر کنیم؟ به‌علاوه فرمودید که «از مفاهیم صحبت کردن» ساخت را مشکل می‌کند ولی جدا کردن «مرتضی» از «وضعیت فکری‌اش»، ماجرا را دوپاره می‌کند و موجب تصویری ناقص یا اشتباه از مرتضی می‌شود.

من انصافا سعی کردم در فیلم حتی‌الامکان به حرکت جوهری نزدیک شوم. بگویم که ببین اگر این آدم اینجا روشنفکر و عمیق است، من حتما چند سند دارم که بگویم اگزیستنس‌ها این‌طور فکر می‌کنند و آوینی هم این‌طور بوده. هیچ‌کس هم نمی‌تواند نه امروز و نه فردای قیامت یقه من را بگیرد که این چیست که تو گفتی. یا مثلا فرض کنید که یک حرکتی شبیه عطار دارد؛ یک اتفاق مثل تحولاتی که در تذکره‌‌الاولیا هست؛ این‌طور نبوده. ما همه تصورمان این است که مرتضی آوینی در همه‌چیز صد بوده است.

از قول زیباکلام در فیلم داریم که دو راه برای تحول آوینی هست: یک راه مثل شیخ‌رجبعلی خیاط (تغییر آنی) و یک راه دیگر که نابسندگی و عیب راه روشنفکری را دیده و بازگشته و به خودش دیده که تمام روشنفکران و تحصیلکردگان و… به او بد بگویند؛ یعنی تفصیلا و عقلانی به نتیجه رسیده.

من همه فرض‌هایی را که احتمال داشته گفته‌ام و تنها جایی که محافظه‌کارانه برخورد کردم، فرآیند تغییرش است. یک وقت است ما یک آدم دائم‌الخمر تاریک داریم، این‌ور یک آدم زاهد داریم. در این صورت دیگر راحت [روایت تغییرش را] می‌گویم. اما آوینی در همان وضعیت بدی که داشته، به خانه می‌آید و مادرش بغلش می‌کند و می‌گوید این چه سر و شکلی است که داری؟ چرا رفقایت هر شب تو را با این وضع به خانه می‌آورند؟ اینجا مرتضی می‌گوید که مادر مرا امام زمان نگه می‌دارد. وقتی در کودکی نماز شب می‌خوانده است و بعد آمده درگیر روشنفکری شده و درگیر وسایل و ابزار روشنفکری شده است. وقتی درواقع یک آدمی معتاد می‌شود، جهانش عوض می‌شود. ما نمی‌توانیم راجع به آدمی که معتاد است رای مشخصی بدهیم. این یک جریان سینوسی است که ممکن است هر زمان یک حالت داشته باشد. بعد مریم امینی می‌آید این آدم را نجات می‌دهد و بعد به امام علاقه‌مند می‌شود. می‌خواهم بگویم مرتضی هم برای آن سیاهی، رنگ کم دارد و هم برای اینکه بدرخشد و خورشید عالم‌تاب بشود، یک ذره مساله دارد.

دراین‌باره چیزی عرض نکردم. بحثم این بود آن چیزی که آوینی با آن تشخص پیدا می‌کند را دست رویش نگذاشتید و این را در خلال بحث هم فرمودید که برای شما «تغییر» مساله است. حالا ظرف این تغییر می‌خواهد مرتضی باشد یا هرکس دیگری. همان‌طور که در تذکره‌الاولیا روایت فضیل‌بن‌عیاض، ابراهیم ادهم یا کسان دیگری که تحول پیدا می‌کنند، هست. شما این تحول را می‌خواهید روایت کنید، آوینی بهانه است. علت تشخص آوینی یعنی آن‌چیزی که آوینی را برای بنده و شمای نوعی مهم می‌کند و آثارش به‌واسطه آن اهمیت می‌یابد، آن را از کنارش گذشته‌اید. مستند تبدیل شده به یک روایت که آوینی فقط نماد آن است و یک روایت «از آوینی» نیست.

طولانی‌ترین سکانس فیلم، روایت فتح است. در سکانس مستندهایی هست که سیدمرتضی آوینی ساخته. به نظرم چیزی است که می‌شود راجع به آن بحث کرد و به آن پرداخت. ببینید وقتی شما کمی با سیاست فیلم می‌سازید، انتخاب می‌کنید که می‌خواهم آوینی مستندساز را بگویم یا آوینی اندیشه‌ها را، یا… [اگر انتخاب کنم] آن وقت کار ساده‌تر می‌شود نسبت به اینکه بخواهم «پک» آوینی را بگویم. آن‌وقت شما اصلی و فرعی می‌کنید.

در هر صورت ناگزیرید که بیشتر با او دم‌خور باشید. اگر قسمت‌هایی از او را حذف کنید، جامعیت آوینی ناقص می‌شود، حتی مستندسازی او چیز دیگری می‌شود.

من بارها گفته‌ام که آوینی با این فیلم تمام نمی‌شود. اصلا «انحصار ورثه» دعوت است به اینکه بیایید آوینی را بشناسیم نه از فیلم من، بلکه از آثارش. اگر همین‌قدر محقق شود، اتفاقی خوب است و من دستاوردی داشته‌ام اما مساله اصلی این است که شما می‌فرمایید نزدیک شدن به اندیشه‌هایش.

خیر، بلکه از جهات مختلف به آوینی نزدیک شدن. شما از جهت روایت به‌واسطه تجربه‌ای که در خانواده‌ داشتید به‌طور مثال تجربه‌ای که از سوی پدر خود داشتید؛ این موضوع باعث شده نسبت به وجوه دیگر احساس استغنا پیدا شود. هرچه آدم اندیشه‌ای بوده، انگار از فیلم قیچی شده است. یا شما به سراغ‌شان نرفته‌اید یا نیامده‌اند، یا طولانی بودن فرآیند ساخت موجب شده کار فرسایشی شود. به‌طور مثال چه کسی را می‌گویید.دکتر مددپور درمورد آوینی کتابی دارد با عنوان سینمای اشراقی. ایشان به مرتضی نزدیک بوده و حتی مرتضی رجوع به ایشان را توصیه می‌کرده. گویا عزمی نبود که جامعیت مرتضی و ربط کار و فکرش را ببینیم بلکه رویکردی که خودمان نسبت به او داشتیم، پررنگ شده و مرتضی را تحت‌الشعاع قرار داده است.

به‌ هر حال این فیلم من است.

ولی شما توانایی آن را داشتی. حتی مساله اصلی و کلیدی شما که در ابتدای فیلم اعلام شده این است که آن آوینی که به‌عنوان برند ساخته شده، خود جنس نیست. باشد اما اینکه خود جنس چیست، معلوم نیست و مهمل گذاشته شده. می‌خواهی بگویی که آوینی تغییر کرد. بلی، ولی این تغییر نه خودش مشخص است و نه جهتش و نه حتی سابقه‌اش.

سکانس علی طالبی روی نقد شما قدری سوهان می‌زند. مثلا ورود پرمدعا و طلبکارانه مرتضی به انقلاب را خدا با ماجرای علی طالبی، سوهان می‌زند. آقای فارسی جمله‌ای دارد که می‌گوید آوینی هرچه جلوتر می‌رفت، پوست می‌انداخت. به نظر شما من چه باید می‌گفتم که عنوان نکردم؟

جهت تغییر مرتضی آوینی را باید نشان می‌دادید. خود تحول که باید به تصویر کشیده می‌شد، اصلا مشخص نیست. آن چیزی که مرتضی را متمایز می‌کند و به آوینی تشخص می‌دهد؛ آن چیزی که باعث شده مرتضی، مرتضی باشد را به تصویر نکشیدید.

نمی‌توانم اصلی و فرعی کنم و یک جوهری را اصل قرار دهم.

نه اینکه جوهری را اصل قرار دهید، بلکه وقتی تغییری را روایت می‌کنید، این تغییر از یک وضع نامشخص به یک وضع نامشخص دیگر نیست. باید دو وضعیت مختلف و تغییر را نشان دهید.

گفته‌ام حتی لباس پوشیدنش هم گواه عبور او از ظاهر بود. مرتضی آوینی نرم شده و به‌اندازه‌ای بزرگ شده که حتی با دوستانش نیز شوخی می‌کند و این فرد هر روز بزرگ‌تر می‌شود و حتی حاتمی‌کیا می‌گوید اینکه مرتضی درباره زن و زیبایی با من صحبت می‌کند یعنی این فرد دیگر آدم سابق نیست و آن نقطه، نقطه‌ای است که به «شدن» و آنچه باید «می‌شد» رسید.

دیگر قصد تکرار و اذیت ندارم، به نظرم فیلم در مجموع اثر خوبی بود و کاش دوباره تدوینش کنید و اثر دیگری از آن بیرون بیاید.

 

*****************

سید‌ناصر هاشم‌زاده

تفکر آوینی؛ عهدی که با هر کس بسته نمی‌شود! 

 دانش‌آموخته فلسفه و مدرس دانشگاه است و خیلی‌ها از او فیلمنامه‌نویسی یاد گرفته‌اند. همچنین به صورت مشاور یا نویسنده در فیلمنامه‌های آثاری چون بید مجنون، رنگ خدا،‌ زیر نور ماه و آواز گنجشک‌ها حضور داشته است. او معتقد است که «آوینی هنوز هم در سینما تنهاست» و اصرار دارد که «ما به آوینی نیازمند هستیم… برای پیش رفتن و نه برای درجا زدن.»  آنچه می‌خوانید یادداشتی شفاهی است از  ناصر هاشم‌زاده و تحلیل او از منظومه فکری آوینی که از منظر خود به تصویر کشیده است.

 شهید، تفکرش عین شهادت اوست

شهید زنده است دیگر و زنده بودن شهید، به خاطر فکر و عقیده او است. اصلا چیز دیگری نیست. حالا در یک نفر تفکر و اندیشه‌اش تبلور پیدا می‌کند. بعد ما فکر می‌کنیم که این تفکر مقدم بر شهادت او یا چیزی غیر از شهادت او است؛ در حالی که عین شهادت او است. به ویژه در اهل اندیشه، وقتی در جایی قرار بگیرند که به آن عهد وفا کنند، این اندیشه‌ است که تبلور پیدا می‌کند. ذکر شهدای کربلا هنوز زنده است. در عین حال که خودشان زنده هستند؛ یعنی عند‌ا… . همه ما به سمت مرگ می‌رویم و مرگ جلوه‌ای از وجود است. یک جلوه از وجود، حیات است و جلوه دیگرش مرگ است. در سوره رعد خداوند هم این طوری توصیف می‌شود که «هو الذی خلق الموت و الحیات»؛ هم مرگ را آفرید و هم زندگی را. مرگ در برابر هستی نیست؛ نشئه‌ای از هستی است. پس شهید که می‌گوییم زنده است، حتی برایش این نشئه عین حیات است. اگر برای دیگران یک نوع فراموشی و جدایی از حق دوری حاصل می‌شود، برای شهید عین قرب است.

 اصلا مقهور تفکر جدید نشد

آوینی به یک تفکر تعلق پیدا کرد. این تفکر در ساحت دین بود و در همین ساحت، سعی کرد در آن جایگاهی که هست -که به هنر و سینما توجه کرده بود- قابلیت‌های این تفکر را بسنجد و خوب سنجید. وقتی یقین پیدا کرد؛ می‌گویم واقعا یقین، به عقیده‌اش اعتماد کرد. به اسلام، قرآن و معصومین اعتماد کرد. این اعتماد موجب شد در زمینه هنر با قاطعیت سخن بگوید. قاطعانه راجع به سینما حرف بزند و اصلا مغلوب تفکر منحطی که به عنوان تفکر جدید مطرح می‌شد نشد. او اصلا مقهور واقع نشد و این خیلی جالب بود. این‌گونه بود که سرسختانه با تفکر الحادی جنگید. این مساله از نوشته‌هایش بر‌می‌آید. او اصلا مماشات نمی‌کند و این از اعتماد و اعتقاد او به کلام خدا بر‌می‌خیزد. برای همین اگر او زنده است، خدا چنین خواسته است. حالا ممکن است که شما بگویید نقاطی از آن فکر قابل نقادی است. این هم برکت است؛ یک فکری که در یک دوره‌ای مطرح می‌شود و در یک دوره دیگری با نقادی، به صورت دیگری پیش می‌آید. این فکر همین‌طور زایش دارد. این خودش برکت است و اصلا دانش یعنی همین برکات.

 سرمایه‌ای به نام آوینی

همه توجه آوینی به سینما و هنر، امروز یک سرمایه است. این سرمایه باید محافظت شود و حین محافظت ابلاغ بشود. اما محافظت این نیست که ما فقط آثار را چاپ کنیم و در اختیار قرار دهیم، نه. باید جلوی سوء‌استفاده از آن را هم بگیریم. ای‌بسا سوءاستفاده‌ها در شناسایی یک شخصیت آسیب بزند یا سوءاستفاده‌ها مقطعی و شخصی باشد. باید جلوی اینها را گرفت و این هم از کسانی بر‌می‌آید که اهل تفکر و بر همین عهد باشند؛ بر همین عهدی که اهل شهادت ما با خدا داشتند و بر این عهد پایمردی کنند.  باید برای هر تفکری، حدودش را مشخص بکنیم؛ افراط و تفریط ضربه خواهد زد. از آنجا که ما عزاداران خوبی هستیم، صفاتی که برای اشخاص می‌آوریم، صفات عالی است. عالی‌ترین، بهترین، زیباترین، این «ترین» آخرش هست. افراط نکنیم، تفریط هم نباشد. انصاف به کار ببریم؛ در این انصاف است که جایگاه شهید مشخص می‌شود و ارزش‌های شهید نمود پیدا می‌کند و درست دیده می‌شود. حالا یکی از مسائلی که انصاف را می‌رساند، این است که ما چه نیازی به این تفکر داریم. واقعا سینما و هنر امروز ما به آنچه شهید آوینی گفته و به مسائلی که او مطرح کرده، نیازمند است؟ مسائلی که او دارد مساله ما هم هست؟ اگر آنچه او مطرح کرده مساله ما است، خود مساله بودنش هم یک نعمت بزرگی است، حالا پاسخ‌ها چیست، بماند. ممکن است ما با پاسخی که شهید آوینی در یک مقوله‌ای می‌دهد، یک مقدار پس و پیش باشیم؛ این پاسخ را یک مقدار کم و زیاد بکنیم. هیچ عیبی ندارد. با شناختی که از شهید آوینی داریم، روح او هم راضی است به اینکه ما مناقشه بکنیم، دقت کنیم، جدل به احسن کنیم، پیش برویم و پیشرفت کنیم و در یک فکر نمانیم اما خود این موضوع دانش می‌خواهد، صلاحیت می‌خواهد. اهل صلاح و سداد باید بنشینند و این کار را بکنند. از هر کسی بر‌نمی‌آید. من آوینی را متفکر می‌بینم؛ اهل فکر است، اهل فکری که تمام سعی‌اش این است که آبشخورش دین باشد و از چشمه دیگری ننوشد. نه اینکه چشمه‌های دیگر را نشناسد. چشمه‌های خودساخته جعلی را می‌شناسد و این پهلوانی او است که در این عرصه رفته و چشمه‌ها را شناخته است. یک چشمه دیگری هم هست که خود می‌جوشد، خود سرچشمه است، جعلی نیست، شلنگ به آن وصل نکرده‌اند؛ جوشان است. روایت او از مفاهیم دینی نشان می‌دهد او به این سرچشمه اعتقاد و اطمینان پیدا کرده است.

 مساله او، مساله ما است

اما مساله اول این است که آیا مساله او، مساله ما است؟ من می‌گویم، مساله او هنوز مساله ما است. او جسارت و جرات این را داشت که این مساله را مطرح کند و بگوید که کمبودها و مشکل ما در سینما کجا است؟ تکنیک سینما چیست؟ فرم چیست؟ توجه به مضمون باید چگونه باشد؟ چون گام اول را به صورت تدوین برداشت و این مسائل را تدوین کرد. ممکن است که ما امروز خیلی ان‌ قلت داشته باشیم؛ اما توجه کنیم که او متن اول است. با دقت هم به مسائل اندیشیده. سعی کنیم تفکر او را با انصاف مورد دقت قرار بدهیم. مساله او مساله ما است. ما به آوینی نیازمند هستیم. برای چه؟ برای اینکه در آنجایی که او هست، قرار بگیریم و بعد پیش برویم. نه اینکه همان‌جا درجا بزنیم. این خطر بزرگی است. بزرگداشت یک اندیشمند و یک اهل تفکر در این است که فکر او را آشکارتر، واضح‌تر و قابل تبیین‌تر بکنیم و بعدی‌ها نقایص آن فکر را جبران کنند. آمده‌ایم که این بنا را بسازیم؛ بنایی که خشت اولش درست بنا شده است، با ایمان و اعتقاد بنا شده است، با دقت و احتیاط بنا شده است. تمام احتیاط‌های آوینی را در کلامش توجه کنید. نمی‌خواهد با قطعیت حکم صادر بکند، پرسش می‌کند. پس این پرسش‌ها را جدی بگیریم. به آنجا برسیم که اگر مساله‌اش مساله ما است، اگر پرسش‌هایش هنوز پرسش‌های ما هستند، چگونه از این راه بگذریم. به کدام سو برویم که به انحراف نرفته باشیم. آن آبشخوری را که او به آن چنگ انداخته بود، اعتماد کرده بود، آن ریسمانی را که او به آن چنگ زد، رها نکنیم. خیلی مواظب باشیم. مواظبتی که گفتم، همه اینها را لازم دارد. به سمتی نرویم که از او فقط یک آدمی بسازیم که هر سال یک بار بزرگداشتی برایش داشته باشیم. بزرگداشت یک اهل فکر به معنای بزرگداشت خود فکر است.

  تفکرش، عهدی است که با هرکس بسته نمی‌شود

وقتی که فکر ظهور می‌کند، نفی آن سخت است. شما نگران نباشید. تفکری مطرح شده، آن تفکر خودش از خودش دفاع می‌کند. قابلیت‌هایش را دارد، شما فقط شلوغش نکنید. اگر او را سیاسی و سیاست‌زده کنید، بزرگ‌ترین ضربه را به آن زده‌اید. جایگاه فکر، فکر است. گرچه سیاست خودش را به هر فکری می‌مالد. ممکن است که سوءاستفاده کند. گرچه سیاستی هم که مبنایش فکر است، این کار را نخواهد کرد. تفکری که می‌ماند، قابل‌انکار نیست. چه کسی می‌تواند تفکری را که ظهور دارد، انکار کند؟ تفکر آوینی ظهور داشته است. حالا یک عده می‌خواهند انکار کنند اما نه اینکه ندیدند. ان‌شاءا… که این عناد نباشد ولی در خیلی از مواقع عناد است. این یک تفکر است. شما یا موافق هستید یا مخالف. این تفکر در عرصه سینما حرفی برای گفتن دارد. در عرصه هنر حرفی برای گفتن دارد. من مخالف هستم. خوب باش ولی این تفکر هست، هوادارانی هم دارد. من موافق هستم. خب موافق باش. علل موافقتت را بگو. علل مخالفتت را بگو، اما اینکه من این را نمی‌بینم، می‌خواهم با این ندیدن انکارش کنم. این همان تلاش است برای انکار. تلاش مذبوحانه اینجاست که انجام می‌گیرد. حالا اینکه در کتاب‌های درسی نیامده، اینجا و آنجا نیامده، بگذار هر چیزی به موقع بیاید. اگر بی‌موقع بیاید، زیاد به درد نمی‌خورد. شاید بعضی‌ها هم متوجه نشده‌اند. شاید بعضی‌ها هم صم‌بکم‌عمیٌ هستند، نباید متوجه بشوند. این در ذات تفکر آوینی روایت یک عهدی است که سهم همه هم نیست. ما داریم از تفکر دینی حرف می‌زنیم. نه از یک تفکر ژورنالیستی و یک تفکر سیاست‌زده که می‌خواهیم توسعه‌اش بدهیم. به زور هرچه شده، می‌خواهیم در یک دوره‌ای توسعه‌اش بدهیم و بعد چه بشود. نه. این عهدی است که با هرکسی نمی‌بندند، به هرکسی نمی‌رسد. نصیب هرکس نشود. یعنی در تبلیغ مسائل دین مواظب باشیم. مخصوصا آوینی به تفکر دینی گره خورده است. حالا یک عده می‌خواهند به تفکرات سیاسی گره‌اش بزنند. گرچه او به دلیل حضورش در جامعه همیشه سیاسی بوده و اصلا آدمی سیاسی است اما این سیاست، سیاست‌زدگی نیست. تحزب به معنای بد کلمه که امروز مطرح است، نیست. مراقبت از این تفکر لازم است تا رشد کند. این تفکر هنوز خیلی کودک است. توجه جدید به هنر است اما این تفکر سابقه بزرگ و درخشانی در تاریخ ما دارد. کنجکاوی بشود و یافت بشود، کشف بشود. متفکران ما دوباره حول این مساله بنشینند و سخن بگویند، حاصل می‌شود و من نگران نیستم.

  به آوینی کاری نداشته باشید

شهید آوینی یک‌سری هشدارهایی دارد. همچون اهل ایمان که به تفکر توحیدی نزدیک می‌شوند. کلمات لااله‌الا‌ا… از سویی بشارت می‌دهند و از سویی انذار. بشارت‌هایش خوب است. آوینی بشارت‌های خوبی دارد. دل‌ها را گرم می‌کند و این خیلی خوب است. صحنه‌گردانی خوبی برای تفکر انقلاب دینی است. هشدارهایش هم لازم است. در زمینه ظهور سینمای دینی به یک معنا، سینمایی که مبنایش دین باشد، سینمایی که با معرفت‌شناسی دینی به آن توجه کرده باشیم؛ هم در تولید اثر و هم در توزیع و پخش اثر و در همه‌چیز. ما با این سینما خیلی فاصله داریم. به هشدارهای او توجه نشد. الان یک عده از دوستانی که مدعی پیروی از تفکر آوینی هستند، فیلم‌هایی می‌سازند که تمام نشانه‌گذاری‌ها و المان‌ها و تمام مشخصه‌های فیلمفارسی را دارد که آوینی علیه آن موضع گرفته بود. چطوری مواظبت کنیم؟ باید به این دوستان گفت، شما به آوینی کاری نداشته باشید، کار خودتان را بکنید، شما می‌توانید در کنار بعضی از این سینماگران بدنه سینما باشید و از شما تعریف هم بکنند. حتی حاضر هستند که با شما سرمایه‌گذاری هم بکنند. چه ربطی به آوینی دارد؟ حداقل این انصاف و این پهلوانی را داشته باشید که ساحت تفکر آوینی را از این‌گونه آثار محافظت بکنید.

  رسیدن به سینمای دینی محال نیست

توجه به سینمای دینی و ظهور سینمای دینی امر سختی نیست و اما سهل هم نیست. به این آسانی به دست نمی‌آید. تلاش می‌خواهد، کوشش و زحمت می‌خواهد. ما سال‌های زیادی است که داریم دور می‌شویم و فاصله می‌گیریم. چقدر خوب است که یک مولانایی پیدا بشود و دوباره به ما بگوید، دور مشو، دور مشو، یکی به ما هشدار بدهد و نگذارد که دور بشویم. کاسب‌کاری است؟ نمی‌دانم، نان به نرخ روز خوردن است؟ مماشات با غیر است؟ ترس است؟ که نمی‌توانیم. امید ما فقط به این جوان‌هایی است که با جسارت کامل و آگاهی وارد صحنه بشوند و اوضاع را تغییر بدهند. برای رسیدن به آن سینما تغییر بدهند و مقهور نشوند. چون اصولا این سینما به دلیل مساله پول و شهرت یک نوع قاهریت دارد. عده‌ای که وارد این سینما می‌شوند، مقهور می‌شوند. در برابر چهره‌ها، گفته‌ها، سخن‌ها، نگاه‌ها، «وَ ِان یَکادُ الَّذینَ کفَرُوا لَیُزْلِقُونَک بِأَبْصارِهم» اینها با نگاه‌شان می‌لغزانند. مواظبت می‌خواهد. رسیدن به آن سینما محال نیست اما امر سختی است، می‌شود رسید و من خیلی امیدوار هستم. جرقه‌های آن را هم در فیلم‌های کوتاه می‌بینم اما روند و جریانش را در سینمای خودمان نمی‌بینم. گرچه ذائقه‌ها، عشق‌ها، غیرت‌ها در بعضی از فیلمسازان ما هست و نشانه‌هایی دارد که چنین چیزی را می‌خواهند، اما دستگیری می‌خواهد.

  آوینی هنوز تنهاست

باید در سینما آدم‌هایی پیدا بشوند که آن دستگیری را داشته باشند و بتوانند محافظت بکنند. آوینی هنوز هم به نظر می‌آید که تنهاست. چون ما هم – دوستان را نمی‌گویم، بنده هم که خیلی کوچک‌ترین آقایان باشم- یک باره می‌بینیم که کسب‌وکار چقدر مشغول‌مان کرده است. آن ذائقه، عشق، معرفت و آنچه در آوینی بود، همه لحظاتش را برای چنین چیزی گذاشته بود. ما حالا به مناسبت یک سخنی هم در باب سینمای دینی می‌گوییم. اگر مصاحبه‌ای کردند، اگر جایی گفت‌وگویی شد. دغدغه خودمان نیست که در این صحنه وارد میدان بشویم و آبرو خرج کنیم. تازه می‌رویم که آبرو کسب بکنیم ولی وقتی که وارد سینما شدی، اگر به جنگ این مشکلات رفتی، بی‌آبرویت می‌کنند و تو باید خرج کنی. چی داری که خرج بکنی؟ آبروی نداشته را که نمی‌شود خرج کرد. آوینی آبرویی را کسب کرده بود، خرج اینجا کرد.

*********************

سید‌مرتضی آوینی، بیستم فروردین 1372 هنگامی که برای بار سوم برای تولید مجموعه‌ای جدید از روایت فتح به فکه،‌ منطقه‌ عملیاتی و الفجر مقدماتی به همراه گروه رفته بود، بر اثر انفجار مین در ۴۶ سالگی به شهادت رسید. ۲۲ فروردین در مراسم تشییع پیکر او، مقام معظم رهبری حضور داشتند.

در یازدهمین دوره از جشنواره فیلم فجر و سال ۱۳۷۱ به عنوان داور حضور داشت. ابراهیم حاتمی‌کیا با از «کرخه تا راین» سیمرغ بلورین بهترین فیلم را در این دوره از جشنواره دریافت کرد.

از روز یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۷۱ تا پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۷۴ اروپا شاهد دومین نسل‌کشی تاریخ خودش بعد از جنگ جهانی دوم بود. در این میان گروهی چند نفره از حوزه هنری سازمان تبلیغات بسیجی‌وار راهی این منطقه جنگ زده شدند و بیش از ۵۰ ساعت فیلم تهیه کردند. مسئولان صداوسیما وقت پس از گزینش و تکه تکه کردن بخش‌های مختلف و مهم فیلم «خنجر و شقایق»، نام برخی از سازندگان فیلم را حذف کردند و دستور دادند صدای آوینی پخش نشود. سازندگان این مستند دست به نگارش نامه سرگشاده‌ای خطاب به محمد هاشمی رئیس وقت سازمان صداوسیما زدند.

آوینی در دوره‌ای از منتقدان سیاست‌های فرهنگی محمد خاتمی وزیر وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. در اردیبهشت سال ۱۳۷۰ سید‌محمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران صورت گرفت، درباره مسائل فرهنگی و هنریِ کشور به ابراز نظر پرداخت؛ پس از آن سخنرانی، «شهید سید مرتضی آوینی» با انتشار نامه‌ای، سخنان او را نقد کرد.

سال ۶۹، نقد مثبتی به فیلم «عروس» نوشت که با واکنش‌های تندی از سوی برخی منتقدان مواجه شد. او درباره این فیلم نوشت: «عروس فیلمی است استادانه و نمونه‌ای از سینمایی مطلوب. اصل مطلب این است که افخمی سینما را همان‌طور که باید باشد دیده است نه بیشتر و نه‌کمتر. انتخاب پورعرب برای این نقش بسیار عالی و بازی او بی‌نقص است؛ چه جایزه بگیرد و چه نگیرد.»

او در سال ۱۳۶۷ یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه همخوانی نداشت، از ادامه‌ تدریس صرف‌نظر کرد. سید‌مرتضی به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجهه‌ آن با مسائل مختلف فکر می‌کرد. حاصل همه‌ آن فکر کردن‌ها، تحقیق‌ها و مباحثات، نوشته‌هایی است که از او به جا مانده است.

وی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال ۱۳۶۲، همزمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ فیلم‌های مستند درباره جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه «اعتصام» ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد. این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در‌بر می‌گرفت.

سال ۵۶ با مریم امینی ازدواج کرد. همسرش می‌گوید که از ۱۵ سالگی کامران آوینی را شناخته است. آنها در اوایل انقلاب مستاجر فرهاد مهراد خواننده مطرح می‌شوند. اولین ارتباط آوینی با امام خمینی از طریق نوار سخنرانی امام بود که فرهاد مهراد به او می‌دهد. آوینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اندیشه امام خمینی (ره) آشنا شد و معماری را کنار گذاشت. او در سال ۱۳۵۸ وارد جهاد سازندگی شد و پس از آن به اقتضای ضرورت از طریق واحد فرهنگی جهادسازندگی‌ به فیلمسازی پرداخت. ‌‌

شهید آوینی در سال ۱۳۴۴ به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. او دارای نبوغ ویژه‌ای در فلسفه ادبیات بود و به نقاشی و شعر هم گرایش پیدا کرد.

سید‌مرتضی آوینی در ۲۱ شهریور سال ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. او به خاطر موقعیت شغلی پدرش، دوران تحصیلی‌اش را در شهرهای مختلفی چون خمین، زنجان، کرمان و تهران گذراند.

 

************

«آوینی» در نگاه دیگران

از سید‌مرتضی آوینی نوشتن همیشه سخت بوده و هست؛ کسی ا‌ست که با قلمش می‌شناسیمش و شاید خیلی‌ها برای نوشتن همیشه به او تاسی می‌کنند‌. مجله راه چند سال پیش پرونده‌ای را برای این شهید منتشر کرده است که در این متن، بخش‌هایی از صحبت‌های یوسفعلی میرشکاک، سید‌مهدی شجاعی و راضیه تجار در مورد سید‌شهیدان اهل قلم را بازخوانی کرده‌ایم:

ایمان رنجبر، روزنامه‌نگار

بعد از شهادت آوینی بود که نام او بین مردم مشهور شد. به غیر از «روایت فتح» که به عنوان یادگاری مشهور از او باقی مانده است، آرا و نظراتش در مورد سینما، اقتصاد، تجدد و انقلاب اسلامی بازنشر وسیع یافت. شاید عمده شهرت و برند شدن آوینی به عنوان هنرمند انقلاب اسلامی به بعد از حضور رهبر انقلاب در مراسم تشییع پیکر‌ش بود. البته رهبری در سال ۶۶ هم دیداری با آوینی داشتند. همایون‌فر یکی ازهمکاران شهید آوینی می‌گوید: «اوایل سال ۶۶ پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیت‌ا… خامنه‌ای دیدار داشتیم. ایشان در این دیدار خصوصی حدود یک ساعت درباره‌ برنامه‌ روایت فتح صحبت کردند و بیش از هر چیز روی متن برنامه‌ها تاکید فرمودند. بعد از ما پرسیدند نویسنده‌ این برنامه کیست؟ شهید مرتضی آوینی کنار من نشسته بود. از قبل به ما سپرده بود درباره‌ او صحبت نکنیم. ما سعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره رویم اما آقا سوال را با تاکید بیشتر تکرار کردند. ما ناچار شدیم بگوییم «سیدمرتضی». آقا فرمودند این متون شاهکار ادبی است و من آنقدر هنگام شنیدن و دیدن برنامه لذت می‌برم که قابل وصف نیست.»

البته رهبری در جلسه دیگری با رئیس وقت حوزه هنری، تعابیر دیگری به کار برده و گفته بودند این آقای آوینی، آدم وقتی سیما و چهره‌ نورانی‌اش را می‌بیند، همین‌طور دوست دارد به ایشان علاقه‌مند شود یا در یادداشت‌شان در اولین صفحه قرآنی که به خانواده شهید آوینی هدیه دادند، نوشتند به یاد شهید عزیز، سید‌شهیدان اهل قلم، آقای سیدمرتضی آوینی که یادش غالبا با من است. همچنین اعطای لقب «سید‌شهیدان اهل قلم» و حضورشان در مراسم تشییع پیکر آوینی به تمامی روشنگر نگاه‌شان است نسبت به ایشان و آثارش که بر‌آمده از تفکراتش بود. تک ساحتی کردن آوینی یکی از انتقاداتی است که غالبا مطرح می‌شود. منتقدان آوینی معتقدند تقلیل زندگی و سلوک شهید آوینی ظلمی به این شهید است. سید‌مرتضی آوینی بعد از انقلاب، زندگی متفاوتی در سال‌های پیش از انقلاب داشته است و به قول امیرهوشنگ اردلان دوست و همکلاسی سابق او در دانشکده معماری «کامران آوینی قبل از انقلاب هیچ ربطی به سید‌مرتضی آوینی ندارد.» شهید آوینی درباره خودش این‌طور می‌نویسد: «‌تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان موجود تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه را بی‌آنکه آن زمان خوانده باشمش  طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد… .  اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده ‌است که ناچار شده‌ام رو‌دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید.

باید در جست‌وجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به‌راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت… و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم.» ابراهیم حاتمی‌کیا از فیلمبرداران روایت فتح بود که از سال‌های جنگ با شهید آوینی آشنا شد. حاتمی‌کیا در یادداشتی برای آوینی نوشته است: «سیدی بود دلسوخته. عاشقی بود شیدا. عزیزی بود که هیچ‌گاه بغض فرو خورده‌اش بالا نیامد و نم اشک دیدگانش، لحظه‌ای آسوده‌اش نگذاشت. بغض و لبخندش قرین و ممزوج بود و هر که را با او خلوتی بود، در ضیافت محفل حیرت او، چیزی جز خون‌دل و آب دیده هیچ ندید.»  مسعود فراستی هم که در نشریه سوره در کنار آوینی به نقد سینمای دهه ۶۰ می‌پرداخت، آوینی را شخصیتی کاملا بی‌ریا و باصفا از لحاظ اخلاقی معرفی می‌کند همان‌گونه که مانند دیگر شهدا آنها را توصیف می‌کند. فراستی معتقد است که آوینی سینما را مخلوطی از فلسفه و ادبیات و پیام و… نمی‌داند؛ بلکه سینما را یک مدیوم مستقل دانسته که سیرش یک سیر روحی یا قلبی است، نه عقلی‌. فراستی آوینی را شخصیتی علیه تجدد و تحجر می‌دانست و اینکه در هر جایی باشد باز بر این دو موضوع می‌شورد و اصول شخصی خویش را رعایت می‌کند. زندگی و شخصیت شهید آوینی، در حال رشد و البته تغییر است. اندیشه و آرای او بعد از انقلاب هم در حال تطور بود. سیده‌کوثر آوینی دختر شهید فروردین ۱۳۹۲ مصاحبه‌ای با روزنامه شرق می‌کند و حرف‌های جالبی در این مورد می‌زند: «برخی هم از همین موقعیت سوءاستفاده می‌کنند و برای رسیدن به اهداف عموما سیاسی خود، مثلا متن یک سخنرانی در یک جمع خصوصی مربوط به سال ۶۶ درباره موسیقی را پیدا  و منتشر می‌کنند تا تاثیری را که دوست دارند، بگذارند. واقعا انتشار ناگهانی چنین متنی جز همان نوع تکه‌تکه کردن شخصیت او و تاثیرگذاری به‌منظور تثبیت آن تصویر شکل‌گرفته‌شده از سیدمرتضی آوینی، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ من هم در جواب آنها می‌توانم مثال‌هایی بزنم از سال‌های ۷۰ و ۷۱ که پدرم به ما که بچه‌هایش بودیم اجازه می‌داد موسیقی گوش کنیم.»

یک مورد دیگر که در زندگی ایشان قابل بحث است نامه بازی‌های ایشان با دیگران و دیگران با ایشان است. در سال‌های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ که صرب‌های نژاد‌پرست علیه مسلمانان بوسنی‌و‌هرزگوین دومین جنایت هولناک نسل‌کشی بعد جنگ جهانی دوم را در تاریخ رقم می‌زنند، گروهی متشکل از ایشان و چند نفر دیگر از طرف حوزه هنری و دفتر رهبری به آنجا می‌روند تا از نزدیک از وقایع فیلمبرداری کنند و مقابل جنگ روانی رسانه‌های غربی بایستند. بعد از مدت‌ها تحمل شرایط سخت با حدود ۵۰ ساعت فیلم بر‌می‌گردند اما صداوسیما که ریاستش را در آن موقع محمد هاشمی به عهده داشت بعد از گزینش و تکه تکه کردن فیلم، نام سازندگان و صدای آوینی را حذف کرده و به نام گروه سیاسی صدا و سیما زدند. آن زمان دوستانش نامه‌ای خطاب به محمد هاشمی نوشتند و در بخشی از نامه متذکر شدند: «آقایان عزیز! اگر راست می‌گویید و بر مدعیات خود اصرار می‌ورزید و در گفته‌های خود صادق هستید، سریال «خنجر و شقایق» را همان‌گونه که در «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» مونتاژ شده است پخش کنید تا مردم خود در صحت و سقم گفته ما قضاوت کنند.»
 

یوسفعلی میرشکاک

آوینی ایدئولوژی‌زده نبود

در باب مجله‌ سوره و نحوه‌ سردبیری آن چه می‌توانم گفت که به کاری بیاید؟ هنوز هم گمان می‌برم که مجله در روزگار سیدمحمد آوینی و سیدمرتضی آوینی به یک نحو اداره می‌شد؛ برای اینکه چشم‌انداز دو برادر، یکی بود؛ الا اینکه سیدناالشهید جهد می‌کرد دایره‌ کار گسترده‌تر شود؛ و از ویژه‌ ادبیات و مقالات، به ویژه داستان و سینما و تئاتر و … الخ، رسید که با شهادت وی این برج و بارو فرو ریخت.

سیدمرتضی اولین و آخرین سردبیر آزاده و به اصطلاح دموکرات‌منشی بود که دیده‌ام؛ علی‌رغم رادیکال‌بودن در معتقدات و استغراق در قرب فرایض و نوافل، از مجال‌دادن به منکران و مخالفان انتلکتوئل هیچ پروایی نداشت و در دایره‌ تاویل وی از اسلام و انقلاب، که بی‌تردید سالکانه و اشراقی بود، هرکس و هرچیز قابلیت مطرح‌شدن داشت.

وی به احقاق حق به معنای عام کلمه پایبند بود و از منظر وحدت به عالم و آدم می‌نگریست و علی‌رغم اینکه در برخی مقالات خود به شدت ایدئولوژیست می‌نمود، در کردار خود ایدئولوژی‌زده نبود و دین را مغلوب سیاست و قدرت نمی‌پسندید و در مرتبتی از توحید قرار داشت که پس از وی هیچ‌کس را در هیچ عرصه‌ای قابل قیاس با وی ندیده‌ام. چنین پدیده‌ای یک مجله را چگونه اداره می‌کند؟ به سادگی چای‌خوردن یا وضوگرفتن و به نماز ایستادن. نفس حضور وی مایه‌ وحدت تمام همکاران بود، و چه همکارانی؟ غالبا هیچ یک، دیگری و دیگران را به حساب نمی‌آوردند اما این معنا در زمان حیات دنیوی سیدناالشهید به هیچ‌وجه آشکار نشد. گویی در عقول و نفوس پیرامونیان تصرف و همگان را تسخیر کرده و به همکاری و همراهی واداشته است. هر یک از همکاران و همراهان سیدناالشهید جزئی بودند که به اراده‌ باطنی وی در موقف خاص خود قرار داشتند بی‌آنکه بتوانند دیگری را انکار کنند یا از کار بازدارند یا به وجه کلی مجله زیانی برسانند. مسلما چنین شیوه‌ای نه آموختنی است و نه توسط دیگران قابل اخذ و اقتباس؛ حق‌التالیف‌ها نیز چندان تعریفی نداشت که گمان کنیم، کسی از یاران و همکاران مرتضی برای پول می‌نویسد.

شاید هیچ‌کس نتواند به این پرسش پاسخ درستی بدهد که چرا با سیدناالشهید و مجله‌ سوره همکاری می‌کرده است. اما اگر انصاف بدهند خواهند گفت که مسلوب‌الاختیار بوده‌اند.

از آبدارچی- حاجی علی شیری- تا مسئول امور مالی- حسین سلامت‌منش- گرفته تا ویراستاران خسروشاهی و … – و صفحه‌بند و نویسنده‌ها، همه از سرِ کششی مرموز و ناشناخته به سیدنا‌الشهید جذب شده و گویی در پرتو عبادات و اذکار مرتضی در فضایی سرشار از نور نیایش کار می‌کردیم و خود را متعهد به آن جناب می‌دیدیم.

از عجایب عالم است که برخی دوستان چندان متکبر بودند که احدی را قبول نداشتند، اما در برابر مرتضی چنان بودند که گویی مرید خاکسارند. تا چهلم آن بزرگمرد فضای معنوی ویژه‌ای که ایجاد کرده بود، ادامه داشت و اصحاب کبر و انانیت نیز در کنار دیگران عزادار و خاکسار بودند اما اندک اندک هر یک از گوشه‌ای فرا رفتند، چندان‌که بعدها چند دقیقه هم نمی‌توانستند یکدیگر را تحمل کنند. بی‌شک علی‌رغم محاسن و معایب، همگان اهل ایمان بودند و مظهر ایمان همگان مرتضی بود، مظهر که رفت، ظاهر هم متلاشی شد و جز نامی از آن ساحت معنوی باقی نماند.

اینکه توقع داشته باشیم به دعوی مسلمانی کار اولیای خدا از ما هم برآید، عبث است. از همین رو کار سیدمرتضی آوینی هم در عرصه‌ فیلم مستند و هم در وادی مطبوعات استثنا است و تکرارناپذیر. مرتضی مومن بود و ما غالبا مصادیق «قالت الاعراب آمنا» هستیم، مرتضی از تمام علایق دنیوی منقطع بود و ما از کبیر تا صغیر مستغراق در این علایقیم؛ مرتضی اهل عاقبت بود و ما اهل عافیتیم. مرتضی بر نفس خود سیطره داشت و ما همه مغلوب نفس خودیم، لاجرم با هزینه‌های میلیاردی نیز از عهده عهد مرتضی برنمی‌آییم.

گویی مرتضی نیز در عالم خود واپسین ولی بود و برای این برانگیخته شده بود تا اهل فکر و ذکر، یقین کنند که ظهور اولیا حتی در عصر غلبه‌ تام و تمام نیست‌انگاری نیز ممکن است و امید خود را یکسره از دست ندهند و در افق انتظار مستقر بمانند. دریغا که مخاطبان مرتضی نه‌تنها مستعد خطاب وی نبودند بلکه به سادگی توسط شیاطین عالم سیاست برانگیخته می‌شدند تا بیایند و در راهروی مجله عربده بکشند که: «این سردبیرتون کجاس تا آدمش کنیم». دریغا که شیاطین عالم تبلیغات سیاسی، مرتضی را در پوستر و چفیه خلاصه کردند و نگذاشتند اندیشه‌ آن بی‌همانند به سرگردانان وادی دل‌آگاهی برسد. اکنون که طغیان مختصر قلم اینجا کشیده شد، بگذارید این نکته را هم اضافه کنم که «دل‌آگاهی» تنها در ساحت «جهاد اصغر» می‌تواند به «مرگ آگاهی» تحویل شود و هرگاه باب جهاد اصغر بسته شود، «دل‌آگاهی» مغلوب عوام‌زدگی و عوام‌فریبی اهل سیاست شده و هیچ کاری از آن برنمی‌آید مگر صف‌آرایی در برابر کسانی که به عبث سعی می‌کنند دل‌آگاهی آنها را به خودآگاهی بدل کنند.

 

سید‌مهدی شجاعی

شما که رفتی تجمل افتخار شد

متن سخنان سیدمهدی شجاعی در مراسم ترحیم سیدشهید مرتضی آوینی، سخنانی که در زمان خود موجب تلخ‌کامی و ترش‌رویی بسیاری شد. زخم فراق مرتضی تازه بر جان‌ها نشسته و شراره‌های این داغ، چنین بر قلم استاد شعله افروخته… .
شهیدان سلام.
سلام بر آن روز که زاده شدید. سلام بر آن ایام نورانی که زیستید و سلام بر آن لحظات شیرین وصال که به معشوق پیوستید.
آخرین میهمان شما و آخرین مسافر ما «مرتضی» بهانه‌ای شده است تا ما پر و بال سوختگان، این سوی مرزماندگان، بی‌پروانگان، از پرواز جاماندگان و دردمندان و حسرت‌کشان و غبطه‌خوران، تا ما هجران‌کشیدگان و حرمان‌دیدگان، در زیر چادر افسوس، سر بر شانه‌ هم گذاریم و دردهای پنهانی خویش را مویه کنیم.

دوست داشتم شما از آن سو بگویید، نه این حقیر روسیاه از این سو. دوست داشتم شما از وعده‌های خدا بگویید، از تجارت مربحه‌ «یسرها لهم ربهم».

از «جنات عدن»، از «فی‌مقعد صدق عند ملیک مقتدر»، از «رضی‌ا… عنهم و رضوا عنه»، از «ذلک فضل‌ا… یوتیه من یشاء»، از «و لمن خاف مقام ربه جنتان»، از «متکئین علیها متقابلین»، از «بل احیاء عند ربهم یرزقون»، از «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»، از «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»، از «و سیق الذین اتقوا ربهم الی الجنه زمرا حتی اذا جائوها و فتحت ابوابها  قال لهم خزنتها سلام علیک طبتم فادخلوها خالدین»، از «و آخر دعویهم أن الحمدلله رب العالمین».

دوست داشتم شما از آن سو سخن بگویید؛ هرچند شما هماره با روشن‌ترین بیان، همه‌ این معانی را به تلالو و تاویل نشسته‌اید.

سخن گفتن از این سو نیز نه برای آگاهی شماست که شما خود به عین‌ا… بر این همه، ناظر و حاضرید.

بل واگویه‌های دردمندانه‌ جمعی است که از اصل شهادت خویش دور مانده ‌است و میان او و معشوق خویش به قاعده‌ یک جهان فاصله افتاده‌است.

پس بشنوید از این سوی دیوار که پس از شما بر ما چه رفت. بگذارید که از مظلومیت پنهان رائدمان هیچ نگویم.

بگذارید نگویم که در غیبت موسای عصر، بر هارون چه رفت و سامری‌ها با خلق چه کردند. بگذارید نگویم که گوش زمانه چگونه از شنیدن فریاد مظلومانه‌ این علی، سلاله‌ آن علی، سنگین است. شما که رفتید، بسیاری از ارزش‌ها هم با شما رخت سفر بست و جز در کوچه‌پس‌کوچه‌های غربت، نشانی از خویش باقی نگذاشت. مسابقه‌ای پدید آمد که هر که به هر دلیل، از رفتن و دویدن بازماند یا سر باز زد، مهر باطل پیشانی‌اش را زینت داد. شما که رفتید، خون میز در رگ‌هایمان دوید و هر کدام جزئی از صندلی‌هایمان شدیم و «الهیکم التکاثر» روشن‌ترین آیه‌ای که سلوک ما را به تفسیر می‌نشست.

شما که رفتید، ارتشاء در زیر سایه‌ قانون نشست و ماشین کهنه‌ «باج»روغن تازه خورد.
شما که رفتید، فقر دوباره ننگ و عار شد و تجمل افتخار.
شما که رفتید، ارزش پول هم سقوط کرد و اقتصاد، آنقدر سقوط کرد که درست در زیربنای هستی ما قرار گرفت.

ارزش پول اکنون آنقدر کم شده است که با آن فقط انواع ملاهی و مناهی و فسق و فجور را می‌توان مرتکب شد. البته با پول، مکه هم می‌توان رفت. وارد دانشگاه هم می‌توان شد. سربازی هم می‌توان نرفت. ولی عمدتا کارهای بد با پول عملی‌تر است. با پول می‌توان عرق خورد، عربده کشید و احترام دید.

با پول می‌توان فرهنگ شاهنشاهی را زنده کرد. با پول می‌توان مجالس طاغوتی را دوباره رونق بخشید.

ارزش پول کم شده است. با پول، فوقش بتوان از چنگال قانون گریخت، فوقش بتوان بر سر سبیل قانون نقاره زد، فوقش بتوان قانون نوشت ولی از «شفا» خبری نیست. با پول، برج جنایت را هم می‌توان بالا برد، به شرط آنکه اضافه تراکمش را پرداخته باشی.

ارزش پول آنقدر کم شده است که با آن عمده‌ آدم‌های کمتر از پول را می‌توان خرید. فقط به اتیکت‌های آشکار و نهان‌شان توجه باید کرد. اینها همه به خاطر این است که ارزش پول ما کم شده و‌گرنه با دلار کارهای بیشتری می‌توان کرد! همه کار می‌توان کرد. ارزش پول ما فقط به اندازه‌ معامله‌ ضد ارزش‌هاست. با دلار، ارزش‌ها را هم می‌توان معامله کرد. آری؛ شما که رفتید، ارزش پول سقوط کرد اما پارتی به اوج ارزش خود رسید. رابطه، اعم از سببی و نسبی و محتسبی، معنای همه چیز را تغییر داد و حتی جای ارتباط با خدا نشست. شما که رفتید، سران ما بر سفره‌ «فهد» نشستند. مهمان دارالضیافه‌ فهد شدند. در فصل حج به طواف او پرداختند و او را هم‌سنگ ایران، [و] بالی برای اسلام شمردند. یا او را بسیار بزرگ دیدند، یا ایران اسلامی را به دیده‌ تخویف و تحقیر نگریستند؛ یا اسلام را نشناختند. امام راحل فرموده بود «میان ما و حکام سعودی، دریایی از خون فاصله است». این دریای خون با همان قایق‌های تندروی مانده از شما طی شد و اکنون پل‌های صلح و مسالمت است که یکی پس از دیگری بر این دریا زده می‌شود و زیردریایی‌های تضرع و دریوزگی است که اعماق این دریای خون را می‌شکافد و راه باز می‌کند.

اکنون صحبت کربلاست؛ همان کربلا که شما با بال‌های خونین‌تان تا میانه‌ راه آن پریدید و جسم‌هایتان را جا گذاشتید و باقی راه را بر محمل بال ملائک سپردید.

اکنون صحبت کربلاست، اما زیارت حسین در زیر سایه‌ یزید.
شما که رفتید، شما که از سنگرها پرکشیدید، سمت و سوی نگاه هنرمندان ما نیز از سنگرها به گیشه‌ها برگشت. آن ‌دست‌ها که تصویر شهید می‌کشید، به سوپرا، به شارپ رسید و رنگ فرهنگ غربی را میهمان دیوارهای شهرمان کرد. آن دست‌ها اهرمی شد در دست شرکت‌های خارجی تا بستر تهاجم فرهنگ غرب را هموارتر کند.

دردناک است ولی بگذارید بگویم که پس از عروج شما؛ بچه‌ها، همین بچه‌های خودی، جبهه‌ای‌ها، به تیپ‌های مختلف تقسیم شدند.
عده‌ای لباس رزم را خاک کردند و به هیات بانک درآمدند.

 

راضیه تجار

برای مردی از جنس آسمان

به حوزه هنری که می‌آمدم احساس حوایی را داشتم در بهشت. کافی بود از آن در بزرگی که به خیابان حافظ باز می‌شود قدم پیش بگذاری تا آن درخت‌های تودرتو را ببینی، درختانی بلند قامت، افراشته، سرسبز و گل‌ها همه بهشتی. حوضی و فواره‌ای. پروانه‌هایی با بال‌هایی به نرمی رویا و پرندگانی که صدایشان رساتر از بوق ماشین‌ها بود. در این فضا هنرمند‌ها به هم که می‌رسیدند سلام بود و سلام.

درختان گل ابریشم اینجا و آنجا بودند و درختان انار به ردیف و چقدر گل انار. همه سرخ و ردیف بنفشه‌ها که بهار و تابستان نمی‌شناختند. در پاییز هم خط بنفشه بود بر عارض زمین. گوشه‌ای تختی بود و دوستان تکیه بر مخده‌‌ها دو به دو نشسته به گفت‌وگو. وقتی راه می‌رفتی تا زانو در قصه و شعر و نت‌های موسیقی بودی و قیژ تا قیژ قلم آغشته بر مرکب و منحنی مجسمه‌هایی زیر پنجه‌ استاد و بوی رنگ زرد و سبز و بنفش که به هم تابیده بود و جایی در پس و پشت شاخه‌ها می‌توانستی تصویر مادری سینه چاک را ببینی با چشمانی فرو هشته و دست‌هایی چلیپا‌وار، با یک بغل لاله‌ سرخ و هاله‌ای از شهادت که طبل جنگ زیر پای دشمن بود. حوزه بود و نمازخانه، با فرش‌های لاکی و نوری هفت رنگ از شیشه‌های مشجر درهای دو لنگه و سه لنگه و عاشقانی که می‌آمدند تا بیاموزند و روی چوب الف‌هایی که لای جزوه‌هایشان بود، نقش آهوی زانو زاده‌ تیرخورده می‌کشیدند.

هدیه به استاد. رسن به گردن و طالب یادگیری. در این مقام بود که نام سید‌مرتضی آوینی شنیده می‌شد. او که یک‌تنه ایستاده بود در برابر خیل دشمنان نور و آگاهی. بار اولی که او را دیدم، آستین‌ها را بالا زده و قطرات آب وضو از دستانش می‌چکید. همانطور که لبخند از لبش، طره‌ای از موها بر پیشانی‌اش ریخته بود و می‌رفت تا قامت ببندد. با وجودی که او را کم دیده بودم اما می‌شناختمش. می‌دانستم داستان‌هایم را دوست دارد. مجموعه‌ «نرگس‌ها» را خیلی پسندیده بود. صدایش در آن بهشت پژواک داشت. آسید‌مرتضی، آسید‌مرتضی از لب‌ها نمی‌افتاد. چند سال بعد که در فکه شهید شد شهادتش خیلی تکانم داد. در تشییع پیکرش به لبخندی فکر می‌کردم که همراه آب وضو از صورتش می‌چکید و به «آقایی» که در آن خیل جمعیت حضور یافته و به مشایعت سید آمده بود. تا مدت‌ها بعد از‌ آن، به‌همراه هر نماز دو رکعت هم برای سید‌مرتضی آوینی می‌خواندم اما به مرور آن لبخند، آن قطرات شبنم‌وار آب وضو و آن همه صلابت درونی را در پس آن لبخند نرم – به تعبیری مردانی از جنس آهن- در ریز گردهای روزمرگی‌ ها گم کردم. حالا مدت‌هاست در بزرگ باغ حوزه هنری دری که رو به گل و آب و آینه باز می‌شد بسته است و صدای سید‌مرتضی در میان کتاب‌های دربسته گم. باشد که آبشاری ساخته شود؛ آبشاری از آن اندیشه‌ تابناک. آبشاری از فرادست تا بار دیگر صدای سید‌مرتضی آوینی شنیده شود. خصوصا برای نسلی که او را ندید یا نسلی که دید و نشناخت.
 

************************

ابعاد مختلف اندیشه شهید مرتضی آوینی در گفت‌وگو با وحید یامین‌پور

آوینی یک نیروی واکنش سریع فکری است

در بیست و پنجمین سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی به سراغ وحید یامین پور رئیس پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنری رفتیم  و وجوه مختلف اندیشه آوینی را در گفت وگو با او به بحث گذاشتیم. یامین‌پور در چند دوره اندیشه های  شهید آوینی را در کلاس های آزاد موسسات مختلف تدریس کرده است. یامین‌پور معتقد است اجزای فکر آوینی با هم ارتباط ارگانیک و منظم دارند و منظومه‌اند.

آقای دکتر سیر و سلوک و شخصیت آوینی در این برهه، چه مددی به ما می‌رساند؟         

ممکن است برای خیلی‌ها که با آوینی آشنا نیستند، این سوال پیش بیاید که چه تفاوتی بین آوینی و سایر شهدا و شخصیت‌های انقلاب اسلامی هست؟ چه چیزی شهید آوینی را متمایز می‌کند؟ اولا شهدا همه معلمان انقلاب اسلامی هستند و شهادت، سلوک جهادی و انقلابی تراز انقلاب اسلامی است که توسط شهدا به ما آموزش داده شده است. لیکن بعضی از شهدا به‌طور ویژه معلم انقلاب اسلامی می‌شوند؛ یعنی ما چارچوب‌ نظری انقلاب اسلامی را یا پنجره‌ای که از آن زاویه به دنیای پیرامون، به حقیقت، به انسان ایده‌آل، به افقی که پیش‌رو داریم را از این معلم‌ها می‌آموزیم. در واقع اینها معلم اندیشه ما و معلم سلوک فکری و سلوک فرهنگی ما هستند. من در آثار یکی از اساتید بزرگ ادبیات دیدم که راجع به سعدی جمله جالبی نوشته بود: ما امروز به زبان فارسی سخن نمی‌گوییم بلکه به ‌زبان سعدی سخن می‌گوییم، یعنی اهمیت و اثرگذاری سعدی در زبان فارسی آنقدر زیاد است که همه پس از سعدی دارند به زبان سعدی سخن می‌گویند. من از این تعبیر و استعاره شیوا برای سخن گفتن درباره سید شهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی استفاده می‌کنم. جریان انقلابی و جریان فرهنگی انقلاب اسلامی، «روشنفکری دینی و انقلابی» پس از شهید آوینی تا حد زیادی به زبان آوینی سخن می‌گوید، یعنی آنقدر آوینی موثر است و نگاهش حدت و دقت دارد و آنقدر اثرگذار است که خیلی‌ها نمی‌دانند ولی وقتی نقد فیلم می‌کند یا نسبت به یک پدیده‌ای اظهارنظر می‌کنند یا چیزی را می‌خواهند و در تعریف و تمجید آن صحبت می‌کنند، ناخودآگاه تحت‌تاثیر شیوه اندیشه و تیزبینی‌های فرهنگی و نظری شهید آوینی قرار دارند. خصوصیت شهید آوینی این است که دنیای پیرامونش را با دقت مورد توجه قرار داده، اصطلاحا می‌گوییم که او «زمان‌آگاه» است. او تحت ظلمت‌زدگی دوران معاصر قرار نگرفته و مشهورات زمانه او را فریب نداده، بنابراین با جرأت و شهامت درباره همه‌چیز تحقیق  و اظهارنظر می‌کند. به‌طور خاص مثلا در اواخر دهه۶۰ -که مدل‌های توسعه غربی برای بسیاری از روشنفکران ما یا حتی سیاستمداران ما به صورت یک اصل بدون چون و چرا درآمده بود و با یک شتاب غیرعقلانی به سمت مدل‌های توسعه غربی حرکت می‌کردیم- آوینی با شهامت فوق‌العاده‌ای درباره «چیستی این مدل از زیست» و «چیستی توسعه و پیشرفت» و نیز «افقی که اگر این نوع از اندیشه را انتخاب کنیم، فراروی ماست»، سخن می‌گوید. کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» بسیار شجاعانه است. الان نباید این کتاب را ارزیابی کرد؛ اکنون هم این کتاب، کتاب فوق‌العاده‌ای است ولی زمانی که در نشریاتی ازجمله سوره نوشته و منتشر شده، در دوران خودش این‌گونه مقالات و تحلیل‌ها بسیار شجاعانه و موشکافانه است. وجه دیگری از شهید آوینی که بسیار برای ما اهمیت دارد و در انقلاب برجسته است، نقش‌آفرینی او در عرصه هنر و رسانه است، چه در «عرصه نظری هنر و رسانه» و چه در «عرصه عملی هنر و رسانه». می‌شود گفت یکی از موثرترین نظریه‌پردازان و منتقدان حوزه هنر و رسانه در دوران پس از انقلاب [آوینی است] و درواقع گفتارهای او در بنا کردن یک هنر متناسب با انقلاب اسلامی و رفتن به سمت یک هنر-رسانه متناسب و تراز انقلاب اسلامی، در نوع خودش بی‌نظیر است. کارهایی که خود او خلق کرده در نوع خودش مثال‌زدنی است؛ چه از مستندهایی که اوایل انقلاب تولید کرده مثل «خان‌گزیده‌ها» و چه اثر مشهور «روایت فتح»، به‌طور خاص نریشن‌های روایت فتح که در کتاب «گنجینه آسمانی» منتشر شده، هیچ‌کدام تکرار نشده است. گرچه خیلی‌ها تلاش کردند از آن مدل الهام بگیرند و کارهایی کنند و آن کارها هم کارهای موفقی بوده ولی کاری که آوینی کرد، کاری است تاسیسی؛ تاسیس یک ادبیات جدید در فهم و نقد هنر. آوینی یک مکتب در فهم و نقد اثر هنری با آثار خودش برای ما خلق کرده است.

آقای دکتر، در نگاه به شهید آوینی، با چند آوینی مواجهیم. یک آوینی ژورنالیست و مقاله‌نویس، یک آوینی هنرمند که در حوزه رسانه و هنر برای گفتن حرف دارد. یک شهید آوینی هم به‌عنوان یک متفکر شناخته می‌شود. حتی آقا هم ایشان را «سید شهیدان اهل قلم» می‌دانند (و مثلا نه سیدشهیدان اهل دوربین) و گویی توجه‌شان بیشتر به تفکر آوینی است. جوهره اصلی آوینی چیست که این وجوه مختلف ایشان از آن نشأت گرفته است؟

نکته این است که آوینی متفاوت از هم‌دوره‌ای‌های خودش به پیرامون خودش نگاه می‌کند و همچنین خودش را هم در یک قلمروی خاص هم محدود نمی‌کند. او به حوزه‌ها و قلمروهای مختلف سرک می‌کشد و راجع به آنچه احساس می‌کند با انقلاب اسلامی نسبت پیدا کرده، نظر می‌دهد، چه در تایید آن و چه در ردش. صرفا حکم هم صادر نمی‌کند. بعضی افراد وقتی می‌خواهند درباره یک مقوله نظر بدهند، صرفا راجع به آن حکم می‌دهند و این ژورنالیسم است، بیشتر یک حرکت ژورنالیستی و سطحی است و عمق پیدا نمی‌کند. ولی وقتی می‌گوییم آثار آوینی حکمی و مبتنی‌بر حکمت است یا ناشی از یک بصیرت عمیق است، [مقصود] این است که خواننده را متفکرانه نسبت به مسائل آگاه می‌کند و او را به تفکر وامی‌دارد و صرفا حکم و فتوا درباره مقولات صادر نمی‌کند. این یک شجاعتی لازم دارد و هرکسی این امکان و شجاعت را ندارد که جلوی مشهورات زمانه و باندهای ژورنالیستی و آکادمیک قرار بگیرد و آنچه را فکر می‌کند که درست است بنویسد و منتشر کند. این که آوینی را بعد از ۲۴ سال ماندگار کرده و اینقدر باشکوه درباره او سخن می‌گوییم، این است که گرچه فرزند زمانه خودش بود ولی چون حرف‌هایش برآمده از یک آگاهی عمیق و حکمت دینی بود، می‌شود گفت که برای افق‌های جلوتر از خودش سخن گفته و ما هنوز بر مبنای این افق [با او] همراهی می‌کنیم و احساس همدلی با اشارات او در حوزه‌های مختلف داریم؛ از سیاست تا هنر. یک خصوصیت ارزشمند دیگر آوینی که ما به آن نیاز داریم و مورد اشاره رهبر معظم انقلاب هم بوده، این است که آوینی یک «نیروی واکنش‌ سریع فکری» است. یعنی آوینی بلافاصله نسبت به آثار هنری یا مقالات یا کتاب‌های منتشره، از زاویه انقلاب اسلامی، واکنش فکری و رسانه‌ای نشان می‌دهد و از کنار هیچ مقوله‌ای با آرامش‌خاطر و با تغافل عبور نمی‌کند. برای ما ارزشمند است که بدانیم در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰، چه موضوعات مهمی در نسبت با انقلاب اسلامی مطرح بوده است. ما باید این چارچوب‌ها را برای دوران پس از شهادت آوینی الگوسازی کنیم، یعنی از آن ادبیات و چارچوب‌ها و «مکانیسم واکنش فکری» الگو بگیریم برای واکنش نسبت به پدیده‌ها و رخدادهای پس از شهادت آوینی. بعضی جوان‌ترها از من می‌پرسند که ما چطور زبان بگیریم یعنی چطور به زبان بیاییم و بیان‌مان را برای دفاع از انقلاب تقویت کنیم. یکی از مهم‌ترین راه‌ها موانست با قلم شهید آوینی است. در قلم شهید آوینی قدرتی هست و خصوصیاتی دارد که کسی که با این قلم مانوس می‌شود و آثار او را چندباره و با دقت مطالعه می‌کند، آرام آرام روح حلول کرده در آن قلم بر خواننده و مخاطب اثر می‌گذارد و او هم به زبان می‌آید و [به این ترتیب] زبان خواننده را تقویت می‌کند. زبان اعم از فضای فکری و ساختارهای اندیشه‌ای مخاطب هست و این چیزی است که تا کسی مانوس نشود، ممکن است درست ادراک نکند که دارم به چه نقطه‌ای اشاره می‌کنم اما سریع‌ترین و مطمئن‌ترین راه – برای اینکه ما هم تا اندازه‌ای بتوانیم راه آوینی را بپیماییم- این است که با سید شهیدان اهل قلم مانوس شویم.

در دوره معاصر در چندین شاخه مختلف درگیری داریم. اقتصاد، پیش از آن امر اجتماعی، پیش‌تر از آن امر فرهنگی – که بیشتر در حوزه فیلم و سینما نمود پیدا کرد- و با سیاست هم که همیشه درگیریم. گویی شهید آوینی امر فرهنگی را عمده می‌گیرد و سایر حوزه‌ها را در آن جا می‌دهد. طبق مباحث شهید آوینی اگر بخواهیم سوءگیری نظری و عملی داشته باشیم، آیا باید مباحث فرهنگی را عمده بگیریم؟

نسبت تمدن با فرهنگ و تفکر، نسبت جسم است با روح و ظاهر است با باطن. بنابراین ما بدون فرهنگ و تفکر هیچ‌چیز نداریم. اینکه در برخی شاخه‌های تمدنی مثل اقتصاد و سیاست و شهرسازی و محصولات هنری دچار لکنت می‌شویم به‌خاطر آن است که در ساحت فرهنگ و تفکر اختلال وجود دارد و آن ساحت دچار نوعی بیگانگی و کسالت شده است. از نظر آوینی تمدن و شئون تمدنی به تمامه درختی است که در مزرعه فرهنگ بذرش کاشته می‌شود و در اثر استعدادی که آن زمین دارد، این درخت بارور می‌شود و میوه می‌دهد. هر بذری در هر زمینی به بار نمی‌نشیند و این را آوینی خیلی خوب توضیح می‌دهد. فرهنگ و تفکر یک چشمه است که شئون تمدنی را اشراب و سیراب می‌کند و به آن جان می‌دهد. ما بدون فرهنگ هیچ‌ چیز نیستیم و بدون تقویت و قوام فرهنگ، هیچ‌کدام از شئون‌مان را نمی‌توانیم سامان بدهیم. نه اقتصادمان سامان پیدا می‌کند، نه محصولات هنری سامان‌یافته داریم و نه سیاست‌مان در داخل و خارج سامان دارد. هیچ‌کدام نیست. امر سیاسی محصول درک فرهنگی است، رفتار سیاسی محصول درک فرهنگی است. همه اینها دستورشان را از مغز می‌گیرند و مغز، فرهنگ است. این را باید درک کرد. می‌خواهم تکرار بکنم که انقلاب اسلامی – به‌خصوص- یک پدیده فرهنگی است، انقلاب اسلامی یک درک است، یک هویت و نسبت تاریخی است با دنیایی که ما را احاطه کرده است. کسی که این نسبت تاریخی و این درک و هویت را دریافت نمی‌کند نمی‌تواند مدیر متناسب با انقلاب اسلامی باشد. مدیری خواهد شد که انقلاب اسلامی را مسخ خواهد کرد، تبدیلش خواهد کرد به آن چیزی که امروز در بعضی حوزه‌ها شاهدیم؛ [یعنی] حاکمیت عقلانیت تکنوکرات و بوروکراتیک و نه [حاکمیت] یک هویت معنوی و دینی، که درصدر انقلاب همه به صرافت طبع خواستار آن بودند. بنابراین معتقدم یک نیروی انقلابی باید بیش از همه و پیش از هرچیز به یک درک هویتی از دین و انقلاب اسلامی و ایمان روشن‌بینانه برسد و بعد، از آن زاویه به دنیا نگاه بکند، [همان] کاری که شهید آوینی کرد. شهید آوینی همه پدیده‌هایی که با آنها مواجه می‌شد را از «آن نقطه» تماشا و وصف می‌کرد. شما می‌بینید دنیایی که او می‌خواهد و به تصویر می‌کشد، دنیایی است که با انقلاب اسلامی تناسب دارد. او می‌گوید من این نگاه را در اثر تحول باطنی که امام در من به وجود آورد به دست آوردم. امام را منشأ تحول باطنی می‌داند چون آوینی یک روشنفکر توبه کرده و تواب است. او می‌گوید پس از انقلاب من با پدیده‌ای آشنا شدم که پیش‌تر با آن بیگانه بودم و این باعث شد که تمام گذشته خودم را دور بریزم و آن پدیده که من را متحول کرد، امام بود. منشأ تحول باطنی من امام بود و وقتی تحول پیدا می‌کند، با سنت دینی و معنوی عرفانی و هویت تاریخی اسلامی که مدنظر امام هست، آشنا می‌شود. حال دیگر دنیایی را که به تصویر می‌کشد از این زاویه به تصویر می‌کشد و چیزی را هم که نقد می‌کند از این زاویه نقد می‌کند؛ فیلمی که می‌سازد را هم از این زاویه می‌سازد. روایت فتح را هم که می‌بینیم یک شاعرانگی متناسب با تمدن اسلامی در آن هست، انگار جنگ و خط مقدم نیست و این عجیب است. انگار یک جامعه آرمانی را تصویر می‌کند که در روابط میان‌فردی‌اش، در اقتصادش اسلامی است، در تعلیم و تربیت و فرهنگ عمومی‌اش اسلامی است. روایت فتح به نظر من روایت جنگ نیست بلکه روایت افق‌های تمدنی است.

یک ویژگی دیگر آوینی هم این است که شخصیت صلب و ثابتی نداشته و در زندگی‌اش حرکت و تغییر داشته و اخیرا هم بیشتر به این حرکت پرداخته شده تا جایی که به تذبذب تعبیر می‌شود. این چه نوع تغییری است؟

تغییر عادی و عدم‌تغییر غیرعادی است. اینکه یک انسانی تحول و تکامل و رشد دارد، عادی است و اینکه کسی ثابت بماند و رشد و تغییر در او نباشد، غیرعادی است. گاهی غرض از این حرف آن است که در اندیشه‌اش دچار اختلال هست و مثل پرنده‌‌ای هر لحظه روی درختی می‌نشیند و گاهی به این درخت و گاهی به آن درخت نوک می‌زند. نگاه اول در مورد آوینی صادق است اما نگاه دوم قطعا نیست چون آوینی واجد یک «نگاه منظومه‌ای» است چون اجزای فکر آوینی با هم ارتباط ارگانیک و منظم دارند و منظومه‌اند. برخلاف برخی که مدعی تفکرند اما منظومه ندارند و چارچوب نظری و مبانی‌شان دچار اختلال هست. نکته‌ای که راجع به آوینی باید تکرار کرد و مبنای قرآنی دارد، این است که آوینی غرب را به‌عنوان «طاغوت دوران ما» به خوبی شناخت و بعد به آن کافر شد و به انقلاب ایمان آورد. یعنی اول کفر به طاغوت و غرب سکولار و کفر به نیهیلیسم پیدا کرد. کفر به انسان غریزه‌محور جاه‌طلب پیدا کرد و سپس به حضرت امام به‌عنوان نماد جبهه حق و انسان کامل دوران خودش ایمان آورد. بنابراین او دیگر غرب‌زده و ظلمت‌زده نیست و عقلانیت غربی نمی‌تواند او را وسوسه کند. این ویژگی را خیلی‌ها ندارند. ایمان به انقلاب کافی نیست و حتما باید با کفر به طاغوت همراه باشد تا بشود متمسک به عروه‌الوثقی شد. خیلی‌ها بودند که ایمان به انقلاب داشتند اما کفر به طاغوت نداشتند، خیلی‌ها هم بعدا وسوسه شدند و می‌خواستند بین حق و طاغوت، جمع بکنند. همه دیده‌ایم حتی در لباس روحانیت بودند و هستند، حتی مدعی انقلابی‌گری بودند و هستند، حتی بعضی‌هایشان از همراهان امام بودند. احساس می‌کنند که می‌توانند جمع بکنند. حتی بین حق و باطل می‌خواهند جمع بکنند. کسانی بودند که بین عقلانیت تکنوکرات و سکولار و دین می‌خواهند جمع بکنند و حتی می‌خواهند میانه حق و باطل را بگیرند –حالا به هر دلیلی- و مبنایش این است که کفر به طاغوت نداشتند. ویژگی شهید آوینی کفر به طاغوت است. سر آوینی نمی‌شود کلاه گذاشت. او نیهیلیسم و هنر نیهیلیستی و اقتصاد سرمایه‌داری کنازانه و بانک و انسان‌شناسی مدرن را می‌فهمد. اینها را درک کرده است. می‌گوید از یک راه طی شده با ما سخن می‌گوید. برای من و خیلی‌های دیگر جذاب است که آوینی خیلی از پرسش‌های من و امثال من را داشته و راه را رفته و برای این پرسش‌ها پاسخ پیدا کرده است. خیلی از متفکران این راه را نرفتند یا پاسخی و گزارش از پاسخ‌ها ندادند ولی آوینی هم این راه را رفته و هم این گزارش را برای ما تدارک دیده و آوینی از این جهت هم منحصربه‌فرد است و کسی را که با او سیر می‌کند و همراه می‌شود، رشد می‌دهد.

منبع: فرهیختگان

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد