صحت و بطلان معاملات مربوط به قاچاق کالا
اعانت بر اثم و عدوان یکی دیگر از قواعدی که در مورد قاچاق میتواند مورد استناد قرار گیرد، قاعده «حرمت اعانه بر اثم و عدوان» میباشد. مهمترین مدرک این قاعده، آیه ۲ سوره مائده است که میفرماید: «تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»؛ و باید شما به یکدیگر در نیکوکاری و
اعانت بر اثم و عدوان
یکی دیگر از قواعدی که در مورد قاچاق میتواند مورد استناد قرار گیرد، قاعده «حرمت اعانه بر اثم و عدوان» میباشد. مهمترین مدرک این قاعده، آیه ۲ سوره مائده است که میفرماید: «تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»؛ و باید شما به یکدیگر در نیکوکاری و تقوی کمک کنید، نه بر گناه و ستمکاری ـ کمک کنیدـ . فقها بر حرمت اعانه بر اثم و عدوان اجماع دارند (موسوی بجنوردی، ۱۴۱۹ق، ج۵، ص۳۶۴). با توجه به معانی اثم و عدوان، قطعاً قاچاق کالا به عنوان یکی از جرایمی که معمولاً سازمانیافته و بهصورت جمعی و در راستای تحصیل منافع نامشروع انجام میگیرد، تعدی به حقوق جامعه و فرد است و موجب تضعیف اقتصاد کلان، سیستم اقتصادی، رواج بیکاری، تضعیف ارکان سیاسی نظام و … بوده و مصداق قطعی اثم و عدوان و به استناد آیه شریفه، حرام و جرم است (گرایلی، ۱۳۹۱، ص۲۱).
قاچاق کالا افساد فی الارض
در هیچ یک از کتب فقهی، بحثی مستقل تحت عنوان افساد فی الارض و مصادیق آن بیان نشده است. اما بهطور کلی فقهای شیعه و سنی، جرمهای خاصی را تحت عنوان افساد فی الارض مطرح نمودهاند و احکامی در حد مرگ برای آن بیان کردهاند. افساد، در واقع به فساد و تباهیکشاندن جامعه است. لذا فقها اغلب افساد فی الارض را معادل محاربه با خدا دانسته و حکم آن را مرگ میدانند. «شیخ مفید» در کتاب «مقنعه» میفرماید: «الخناق یجب علیه القتل و یسترجع منه ما اخذه من الناس و کذلک کل مفسده» (مروارید، ۱۴۱۰ق، ج۲۳، ص۴۴)؛ شخص زورگیر باید کشته شود و آنچه را از مردم گرفته باید پس دهد و هر مفسدی نیز همین گونه است.
طبق ملاکهایی که در افساد فی الارض؛ مانند ایجاد خوف و هراس، ناامنی، بههمزدن نظم اجتماعی، ایجاد تنگنا و مضیقه در هیأت اقتصادی و اجتماعی، سد راه معیشت مردم و… است، قاچاق کالا و ارز هم از مصادیق بارز افساد فی الارض میباشد؛ زیرا نابودکننده اقتصاد سالم و پویا است (نوایی، ۱۳۹۱، ص۳۲).
قاعده مصلحت (قاعده اهم و مهم)
مصلحت در لغت، به کارهایی که موجب صلاح، آسایش و سود افراد میشود، اطلاق میگردد و جمع آن مصالح است (الخوری الشرتونی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۶۵۶). امام خمینی(ره) درباره شمول و گستره این قاعده، معتقد است گاه مسائل عالی حکومت؛ مثل حفظ نظام اسلامی، عدالت اجتماعی، حفظ کیان کشور اسلامی، حفظ جان مؤمنان و وحدت مسلمانان، اقتضای آن را دارد که حاکم به تناسب زمان و مکان، پا را فراتر نهاده، حکمی دیگر صادر کند که این، همان احکام حکومتی است که گاه بر احکام اولیه و ثانویه مقدم است (امام خمینی، ۱۳۷۹، ج۲۱، ص۹۸ و۳۴) و در مورد مرجع تشخیص مصالح عمومی جامعه، باید گفت که این تشخیص، با فقیه و حاکم اسلامی میباشد. دلیل این مطلب نیز روایاتی است که در این زمینه وجود دارد؛ مثل توقیع امام زمان که ایشان امت را در حوادث پیشآمده به راویان حدیث که منظور، فقها هستند، ارجاع داده است (صدوق، ۱۳۹۵ق، ج۲، ص۴۸۳) و این امور، فقط مربوط به امور شرعی نبوده و همه اموری را که در جامعه پیش میآید، شامل است (انصاری، بیتا، ج۳، ص۵۵۵).
بر اساس همین اختیارات، ولی فقیه و حاکم اسلامی میتواند تشخیص بعضی از امور و مصالح را به افراد متخصص و خبره واگذار کند. بر اساس همین قاعده، در نظام جمهوری اسلامی، نهادهایی مثل مجلس شورای اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام به وجود آمده که مصالح کشور اسلامی را میسنجد و بر اساس آن مصالح مهم، قوانین و مقررات خاصی را وضع میکند (فرهنگ دلیر، ۱۳۹۳، ص۱۹۱).
لذا هر نوع واردات و صادرات کالای قاچاق چون بر خلاف مصالح عمومی نظام و جامعه اسلامی ماست، جایز نیست، ولی هر زمانی که این ممنوعیت برداشته شد، اصل آزادی در انجام معاملات، سر جای خودش باقی است.
وجوب تبعیت از احکام حکومتی ولی فقیه و عدم جواز مخالفت با آن
پس از پذیرفتن مشروعیت تشکیل حکومت اسلامی و حکمرانی حاکم مشروع و ولایت فقیه که از اهداف و ارکان دین اسلام است و نیز مسؤولیت حاکم در اداره امور زندگی مردم، لزوم اعطای اختیارات لازم به او کاملاً روشن میشود؛ زیرا نمیتوان مسؤولیت و تکلیفی را بر گردن حاکم اسلامی گذاشت، ولی اختیار لازم برای اخذ تصمیم درباره زندگی مردم را در زمان و مکان خاصی به او نداد. این امر آشکار عقلی، موجب شد که مشروعیت صدور احکام حکومتی را همه مذاهب اسلامی بپذیرند. بنابراین، نمیتوان پذیرفت شخصی از طریق نصب الهی یا انتخاب امت، شرعاً ولایت داشته باشد و در عین حال، اطاعت از حکم او واجب نباشد (نراقی، ۱۴۱۷ق، ص۵۴۳-۵۳۱).
پس از این که ثابت شد حاکم اسلامی میتواند احکامی را بنا بر مصالح و مفاسدی که تشخیص میدهد برای برقراری نظم و نظام عمومی صادر کند، سؤال این است که حوزه اختیار حاکم تا کجاست و در چه زمینههایی میتواند این احکام را صادر کند؟ امام خمینی(ره)، محدودکردن حوزه اختیارات حاکم اسلامی را در بخش فروعات و تخصیص حق صدور احکام حکومت در حوزه مباحات و یا احکام متغیر، نافی فلسفه جعل اختیار صدور احکام حکومتی میداند و معتقد است در این صورت، حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام، پدیدهای بیمعنا و بیمحتواست و پیامدهایی دارد که هیچکس به آن ملتزم نیست.
حق صدور احکام حکومتی به آن علت وضع شده که حاکم اسلامی بتواند با این احکام، پاسخگوی شرایط خاص زمان و مکان خود باشد و با حفظ اصول، جامعه را از مشکلات رهایی بخشد و انجام چنین وظیفهای با اختیارات اندک، امکانپذیر نیست (امام خمینی، ۱۳۷۹، ج۲۰، ص۴۵۱). همچنین ایشان معتقد است ولایت فقیه و احکام حکومتی از احکام اولیه است (همان، ص۴۵۲).
با توجه به این مقدمات، حکم قاچاق کالا و معاملات قاچاق، روشن میشود؛ زیرا هرچند این احکام و قوانین حکومتی را خود حاکم اسلامی وضع و صادر نکرده، بلکه وکلا و نمایندگان حاکم اسلامی وضع کردهاند، ولی حاکم اسلامی این وظیفه را به اهل خبره و کارشناسان واگذار کرده تا با توجه به مصالح جامعه اسلامی و مقتضیات زمان، قوانین و احکامی را صادر کند.
بنابراین، مخالفت با این قوانین با واسطه نیز حرام است؛ زیرا مخالفت با این قوانین در واقع مخالفت با احکام صادره از خود ولی فقیه است (فرهنگ دلیر، ۱۳۹۳، ص۲۰۵). علاوه بر این، در استفتائات مختلف از امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب، قاچاق کالا و خرید و فروش کالای قاچاق، مخالفت با قوانین و مقررات اسلامی شمرده شده است (امام خمینی، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۹۹۱).
صحت و بطلان معاملات مربوط به قاچاق کالا
در این بخش، این سؤال پیش میآید که آیا نهی و حرمتی که برای این نوع معاملات بیان شده، موجب فساد و بطلان این معاملات نیز میشود یا اینکه این نوع نهیها، فقط جنبه تکلیفی دارند و فساد و بطلان معامله قاچاقی را به دنبال ندارند؟
اقتضای نهی در معاملات ـ منع از قاچاق کالا و معامله آن
در اصول فقه، محققین بحثی را تحت عنوان «ان النهی عن المعامله هل یقتضی فساده ام لا» (آخوند خراسانی، ۱۴۲۸ق، ص۱۸۰) آوردهاند. به عبارت دیگر، هرگاه شارع و یا قانونگذار از معاملهای نهی کند، آیا این نهی به معنای بطلان و فساد آن معامله است یا خیر؟ در این بحث بین محققین اختلاف نظر و دیدگاههای مختلفی وجود دارد.
دیدگاه اول: فساد معامله به صورت مطلق
این نظر را «صاحب حدائق» به «شیخ طوسی» در «مبسوط» و جمعی از اصحاب نسبت میدهد (آل عصفور بحرانی، ۱۴۰۵ق، ج۱۰، ص۱۷۶). علاوه بر این، «نراقی» در «مستند الشیعه» (نراقی، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۱۰۰) و «مقدس اردبیلی» در «شرح ارشاد» (مقدس اردبیلی، ۱۴۱۶ق، ج۸، ص۱۳۶)، قائل به این نظر هستند. برخی هم مانند «محقق نائینی»، معتقدند که نهی از معامله با شرایطی باعث فساد آن معامله است (نائینی، ۱۴۱۷ق، ص۴۷۱). اگر این مبنا در نهی از معاملات مورد پذیرش قرار گیرد، از آنجا که با ادله مختلف از قاچاق کالا و معاملات و قراردادهایی که در راستای آن صورت میگیرد نهی شده است، باید این نوع از معاملات را محکوم به بطلان و فساد دانست.
مقررات قانونی هم از مواردی است که از قاچاق کالا و حمل و معامله آن نهی کرده است و مجازاتهای سنگین کیفری در آن وضع شده است. به عنوان نمونه، ماده۶۲ قانون نظام صنفی کشور، مصوب سال ۱۳۶۲ مقرر نموده است: «عرضه و فروش کالای قاچاق، حمل و نقل، نگهداری، عرضه و فروش کالای قاچاق توسط واحدهای صنفی، ممنوع است و متخلف با عنایت به دفعات تکرار در طول هر سال به شرح زیر جریمه میگردد…».
دیدگاه دوم: عدم فساد به صورت مطلق
این دیدگاه، نظر بیشتر فقهای متأخر است (آل عصفور بحرانی، ۱۴۰۵ق، ج۱۰، ص۱۷۶). این فقها قائلند، نه تنها نهی در معاملات موجب فساد آنها نمیشود، بلکه حتی این نواهی، دلیل صحت آنهاست؛ زیرا اگر چیزی امکان تحقق نداشته باشد، تعلق نهی به آن محال و لغو است؛ چون این تکلیف، تکلیف به امری است که از عهده مکلف خارج است.
جناب «علامه حلی» در «تذکره الفقهاء» در باب شرط مالکبودن و یا ولایتداشتن بایع نسبت به کالا، در پاسخ کسانی که به بیع فضولی اشکال میگیرند و روایت نبوی «لا تَبِعْ ما لَیس عِندَکَ» را دلیل میآورند، میگویند: «النهی فی المعاملات لا یتقضی الفساد»؛ نهی در معاملات مقتضی فساد نیست (حلی، ۱۴۱۴ق، ج۱۰، ص۱۵-۱۴). آیهالله «خویی» در رابطه با عدم فساد در صورت نهی از معامله، در باب فروش سلاح به دشمنان دین، قائل به این است که این نهی از جهت مبغوضبودن خود معامله است. پس فقط حرمت تکلیفی دارد و بر فساد معامله دلالت نمیکند (موسوی خویی، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۸۸).
بنابراین، با توجه به این نظر و ادلهای که برای اثبات آن بیان شد، اگر این مبنا مورد قبول واقع شود، نهیای که از قاچاق و معاملات آن شده است، باعث فساد و بطلان معاملات و قراردادهای مربوط به قاچاق نمیشود، بلکه نهی از این نوع معاملات، بنا بر رأی برخی از فقها، مانند «محقق خویی»، اصلاً به خود معامله تعلق ندارد، بلکه به چیزی که همراه آن معامله است، مانند تقویت کفار در فروش سلاح به اعدای دین، تعلق دارد که نتیجه آن، عدم فساد و بطلان معاملات این چنینی است.
دیدگاه سوم: تفصیل بین نهی مولوی و نهی ارشادی
اگر نهی در معامله، ارشادی یعنی غیر تحریمی باشد و مولوی نباشد؛ مثل «لا تبع ما لیس عندک» که ارشاد به شرطبودن و یا جزءبودن چیزی در معامله است، موجب فساد معامله میشود (طباطبایی یزدی، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۱۳؛ امام خمینی، ۱۳۸۷ش، ج۲، ص۱۶۳-۱۵۸).
اکنون این سؤال پیش میآید که نهیای که درباره قاچاق و معاملات قاچاق از طریق ادله حرمت تکلیفی ثابت شد، از چه نوع نهیهایی است؟ آیا نهی، مولوی است و فقط موجب حرمت و معصیت میشود و یا ارشادی است و موجب بطلان معاملات میگردد؟
آنچه از احکام مربوط به قاچاق و نیز قوانین مربوط به آن برمیآید، این است که این احکام و قوانین فقط جنبه تحریمی و مولوی دارند و جنبه ارشادی در آنها وجود ندارد. در اثبات این نظر میتوان دلایلی را ذکر کرد:
۱. قوانین و احکامی که درباره خلاف قانون و ممنوعبودن قاچاق کالا وجود دارد،
بر مالکنشدن قاچاقچی و یا خریدار، دلالت نمیکند، مگر درباره کالاهای ممنوع التجاره.
۲. اینکه کالاهای قاچاقی را از باب تعزیر، از قاچاقچی ضبط و توقیف میکنند، خود دلیل بر این است که فروشنده و خریدار، مالک کالا شدهاند، ولی به سبب اینکه کارشان حرام و خلاف قانون بوده، مستوجب تعزیرند. در غیر اینصورت باید در این موارد هم این کالاها جزء کالاهای مجهول المالک باشند که در اختیار حاکم اسلامی قرار بگیرند.
۳. اینکه فقها معاملاتی را بین فروشندگان و مصرفکنندگان صحیح میدانند، دلیل بر این است که کالاهای قاچاق که در بازار به وسیله فروشنده و مصرفکننده خرید و فروش میشوند، کالای مجهول المالک نیستند (فرهنگدلیر، ۱۳۹۳، ص۲۳۶-۲۳۵). امام خمینی(ره) در این باره میفرماید: «فروش اجناس قاچاق باید با مقررات دولت اسلامی باشد و چنانچه دولت، مزاحمتی ندارد و در بازار فروخته میشود، مانعی ندارد» (امام خمینی، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۷). همچنین آیهالله «گلپایگانی» میفرماید: «مخالفت با قوانین حکومتی فقط حرمت تکلیفی دارد، ولی حکم وضعی ندارد» (گلپایگانی، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۵).
پس از اینکه ثابت شد نهی در معاملات در جایی که مولوی تحریمی است، موجب فساد نمیشود و همچنین ثابت شد که احکام و قوانین حکومتی نیز در اینجا از باب نهی مولوی تحریمی است، بنابراین، صحت معاملاتی که قاچاقچی اصلی یا واسطهای انجام میدهد، ثابت میشود؛ به ویژه بر روی کالاهای مجاز التجاره. پس این افراد، مالک آن کالا و بهای آن میشوند؛ هرچند معاملاتی که انجام دادهاند از لحاظ شرعی و قانونی حرام بوده و مستحق عقاب هستند.
اصل اولیه در معاملات
در فقه اسلامی با توجه به عمومات و اطلاقات مانند «أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ» (بقره(۲): ۲۷۵) و «تِجَارَه عَن تَرَاضٍ» (نساء(۴): ۲۹) و …، اعتقاد بر این است که اصل اولیه در معاملات، صحت است. البته اصل فساد با توجه به قاعده استصحاب، بر معاملات حاکم است؛ یعنی صرف نظر از عمومات و اطلاقات، هرگاه معاملهای منعقد شد و دلیلی بر صحت آن وجود نداشت، حکم به فساد آن میشود، ولی با ملاحظه به عمومات و اطلاقات، اصل اولیه همان اصل صحت است (موسوی خویی، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۳۱۵).
مبنای قانونی اصل صحت، ماده ۲۲۳ قانون مدنی است که مقرر میدارد: «هر معامله که واقع شده باشد، محمول بر صحت است، مگر این که فساد آن معلوم شود»؛ زیربنای تحلیلی این اصل، روش عرفی و عقلایی است که نوعاً در برخورد با ادعای بی دلیل فساد معامله در موارد مسلمبودن اقدام طرفین به تشکیل معامله، معمول میدارند که عبارت از حکم به صحت معامله است (شهیدی، ۱۳۸۳، ص۱۱۵).
بنابراین، اصل اولیه در مورد معاملاتی که برای بهثمررسیدن قاچاق کالا و یا ارز رخ میدهد، صحت است، ولی با این وجود، به نظر میرسد که صحت این دسته از قراردادها با موانعی مواجه است و میتوان به کمک برخی از قواعد ثانویه، حکم به بطلان این دسته از قراردادها صادر نمود. از جمله روایات، «قاعده سوق» و «قاعده لا ضرر» میباشد که در ادامه، هر یک از این موانع به صورت جداگانه مورد ارزیابی قرار میگیرد.
روایات لزوم حفظ سوق المسلمین
در برخی روایات، اشخاص از ائمه(ع) سؤالاتی میپرسیدند و ایشان ضمن پاسخ به سؤال، تعلیلی برای فتوای خود بیان کردهاند. ادعا این است که با توجه به تعلیل وارده در روایات این باب، هر چیزی که باعث بههمخوردن نظم بازار مسلمین شود، ممنوع است و باید حکم به بطلان آن صادر نمود. در موثقه «علی بن ابراهیم» از امام صادق(ع) سؤال شده است، اگر چنانچه کالایی را در دست شخصی دیدم، میتوانم شهادت دهم که آن کالا مال وی است؛ در حالیکه امکان دارد آن کالا مال شخص دیگری باشد؟ امام صادق(ع) میپرسد آیا خرید آن کالا بر تو حلال است؟
سائل پاسخ میدهد: آری. امام میپرسد چطور میتوانی آن کالا را از وی بخری و بعد قسم بخوری که این کالا مال من است؛ در حالیکه ممکن است آن کالا از آن فروشنده نباشد و مال کس دیگری باشد، ولی نمیتوانی شهادت دهی که آن کالا مال وی است. در ادامه، امام(ع) میفرمایند: اگر این کار صحیح نباشد، بازاری برای مسلمانان باقی نمیماند (حر عاملی، ۱۴۰۹ق، ج۲۷، ص۲۹۳).
قاعده سوق المسلمین، از جمله قواعد فقهیهای است که دارای منفعت بسیاری در زندگی میباشد و برخی از احکام فقهی بر آن استوار است. این قاعده، به این معناست که بازار مسلمین، نشانهای است که حیوان موجود در آن بازار، با روش شرعی ذبح گردیده و مذکی میباشد. هدف این قاعده، آن است که بازار مسلمانان حفظ گردد و هر چه به نظام معاملات آنان، صدمه بزند، غیر قابل پذیرش میباشد. بنابراین، بدون تردید، قاچاق کالا و یا ارز، باعث بههمخوردن نظم بازار مسلمین شده و تعادلش را به هم میزند. لذا ممکن است ادعا شود معاملاتی که منجر به قاچاق کالا و ارز میشود، باطل و بیاثر است (یزدانی، ۱۳۹۱، ص۶).
قاعده لا ضرر
بدون تردید یکی از قواعد بنیادین در نظام اجتماعی، منع اضرار به دیگران است. هیچ جامعهای نمیتواند ضرررساندن به دیگران را مباح بداند. ضرورت این موضوع به حدی است که مدلول این قاعده، جزء مستقلات عقلیه محسوب میشود (محقق داماد، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۳۱) و از قواعد معروفی است که در فقه اسلامی مورد بحث و بررسی دقیق قرار گرفته است. علاوه بر اینکه قاعده نفی ضرر، از مستندات عقلیه شمرده شده است.
از این جهت، حتی اگر مستندات نقلی هم وجود نداشت، به حکم عقل، اضرار به دیگران، مورد نهی شارع مقدس و قانونگذار قرار میگرفت. از بین آیات قرآن کریم، میتوان به آیاتی چون «لاَ تُضَآرَّ وَالِدَه بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ» (بقره(۲): ۲۳۳)؛ نباید مادری به فرزندش ضرر برساند و نیز نباید پدری به فرزندش زیان بزند. «لاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ» (بقره(۲): ۲۳۱)؛ نگه ندارید آنها ـ زنان ـ را تا ضرر وارد آورید بر آنها به خاطر آزاررساندن به آنها و نیز آیاتی دیگر استدلال کرد که در آنها اضرار به دیگری، ممنوع شده است (سبحانی، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۲).
روایات متعددی در متون اسلامی در خصوص منع اضرار به دیگری وارد شده است؛ به گونهای که در آن ادعای تواتر بین اهل سنت و شیعه شده است (موسوی بجنوردی، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۱۸۸). از برجستهترین آن روایات، روایت معروفی است که در قضیه «سمره بن جندب» وارد شده است که در ذیل این روایت، رسول مکرم اسلام(ص) میفرمایند: «اذهب فاقلعها و ارم بها الیه فانه لا ضرر و لا ضرار فی الأسلام» (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۹۳)؛ برو و آن ـ درخت خرماـ را از جا بکن و نزد او بینداز؛ زیرا ضرر و ضراری در اسلام وجود ندارد. صرف نظر از اختلافات شدیدی که بین فقها بر واژهشناسی این قاعده و الفاظ بهکاررفته در آن وجود دارد، برخی مدلول آن را حکم حکومتی میدانند (امام خمینی، بیتا، ج۱، ص۵۵) و برخی آن را نهی از اضرار به غیر میشمارند (اصفهانی، ۱۴۱۰ق، ص۱۲) و برخی نفی حکم ضرری (انصاری، بیتا، ج۲، ص۵۳۴) و گروهی نفی حکم ضرری به لسان نفی موضوع (آخوند خراسانی، ۱۴۲۸ق، ص۴۳۳) و برخی عدم امضای حکم ضرری (مکارم شیرازی، ۱۴۱۱ق، ص۱۹) و گروهی لزوم تدارک ضرر میدانند (نراقی، ۱۴۱۷ق، ص۴۸)، ولی همگی به این نکته مشترک ملتزم هستند که ضرررساندن در اسلام، مشروعیت ندارد و عدم مشروعیت؛ هم شامل مرحله قانونگذاری و هم شامل مرحله اجرای قانون میشود (محقق داماد، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۵۶).
بنا بر نظر برخی از فقها، این قاعده بر احکام اولیه حکومت دارد (موسوی بجنوردی، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۱۹۸). این قاعده میتواند در موارد ضرر شخصی، بهعنوان دلیل ثانوی، دایره احکام اولیه را محدود سازد، بلکه میتواند حاکی از یک خط مشی کلی در تشریع احکام اولیه باشد. بنابراین، دو نتیجه کلی از آن گرفته میشود:
۱. احکام الهی؛ اعم از وضعی و تکلیفی، مبتنی بر نفی ضرر بر مردم، وضع گردیدهاند.
۲. چنانچه شمول قوانین و مقررات اجتماعی در موارد خاصی موجب زیان گردد، آن قوانین متفرع میشوند (محقق داماد، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۵۷).
حال در مسأله قاچاق و معاملات مربوط به آن میدانیم که ورود کالاهای قاچاق به بازار داخلی، باعث ضرر به نظام اقتصادی کشور شده و شیرازه تولید داخلی کشور را از بین میبرد. بنابراین، صحت معاملات و اقداماتی که در مسیر قاچاق کالا قرار دارد را شاید بتوان با قاعده لا ضرر مرتفع نمود و حکم به بطلان آن داد.
اصل آزادی قراردادها و جواز مداخله شارع در معاملات
در مباحث سابق بر طبق مستنداتی که بیان شد، برخی فقها معتقدند که نهی در معاملات باعث فساد و بطلان میشود و همچنین بر طبق دو قاعده سوق المسلمین و لا ضرر نیز معاملات قاچاقی را باطل و فاسد میدانند. حال در این قسمت به این مورد میپردازیم که اگر نتوانستیم معاملات این چنینی را باطل و فاسد اعلام کنیم؛ مثلاً آنجایی که مشهور فقها معتقد بودند که نهی در معاملات باعث فساد و بطلان معامله نیست، آیا شارع و یا حتی قانونگذار با توجه به اصل آزادی قراردادها، حق مداخله در این نوع معاملات را دارد یا خیر؟
به دیگر سخن، آیا میتوانند در قراردادهای خصوصی افراد که محصول اراده مشترک آنهاست و در سایه اصل حاکمیت اراده منعقد شدهاند، دخالت کنند و آنها را تعدیل یا باطل اعلام کنند؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا مبانی جواز مداخله شارع و یا قانونگذار در معاملات مربوط به قاچاق کالا نیز جریان دارد؟
در حقوق اسلام، اصل آزادی قراردادها از دیرباز در انعقاد قراردادهای معین و نیز شروط ضمن عقد، به عنوان یک اصل اساسی مورد پذیرش بوده است. آیه شریفه «أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده(۵): ۱) و روایت نبوی «المؤمنون عند شروطهم» (حر عاملی، ۱۴۰۹ق، ج۱۲، ص۳۵۳)، معمولاً به عنوان مبانی نقلی لازمالوفاء و لازمالاجراءبودن قراردادهای معین و نیز شروط ضمن آن، مورد استناد و تمسک واقع شدهاند (کاشف الغطاء، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۷۳).
در حقوق ایران، ماده ۱۰ قانون مدنی، مقرر میدارد: «قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آن را منعقد کردهاند، در صورتی که مخالف صریح قانون نباشد، نافذ است». بنابراین، جای هیچگونه تردید در لزوم احترام به اراده مشترک طرفین و لزوم وفا به قراردادهای خصوصی در صورت عدم مغایرت آن با قانون، نظم عمومی و اخلاق حسنه، باقی نگذاشته است.
علیرغم اصل آزادی قراردادها در فقه اسلامی، مواردی وجود دارد که شارع مقدس در قراردادهای خصوصی افراد، دخالت نموده و با تمهیداتی از بههمخوردن نظام معاملی جلوگیری نموده است. گاه به متضرر حق فسخ عطا کرده و گاه اساساً قرارداد را باطل اعلام نموده است. از جمله آنها عبارت است از:
۱. تلقی رکبان؛ تلقی رکبان عبارت است از اینکه شخص برای خرید کالا به استقبال کاروانی که به شهر میآید برود و کالا را بخرد؛ در حالیکه تجار کاروان از قیمت کالا در شهر، آگاهی نداشته باشند (حلی، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۰). تقریباً همه فقهای امامیه از نظر حکم وضعی این نوع معامله، در ایجاد حق فسخ برای فروشنده، تردیدی ندارند (انصاری، ۱۴۲۴ق، ج۴، ص۳۴۹)؛ به این معنا که هرگاه شخصی به استقبال کاروان آمد و جنسی را به قیمتی ارزانتر از آنچه در بازار داخل شهر، خرید و فروش میشود، خرید، فروشنده بعد از اطلاع از قیمت بازار میتواند معامله را فسخ کرده و کالا را پس بگیرد.
اینجا حق فسخ برای فروشنده نوعی تصرف از سوی شارع در قراردادی است که بین دو طرف و با استناد به اصل حاکمیت اراده، منعقد شده است و این تصرف و دخالت، بخاطر حفظ نظم معاملاتی و بازار میباشد.
۲. احتکار؛ از جمله مواردی که دخالت شارع و قانونگذار در قراردادهای خصوصی به چشم میخورد، باب احتکار است. احتکار در لغت به معنای جمعکردن و حبس طعام به انتظار گرانشدن است (جوهری، ۱۴۳۳ق، ص۲۵۸) و در اصطلاح، چنین تعریف شده است: «احتباس طعام؛ در حالیکه مردم شهر به آن محتاجند و بخاطر آن در مضیقه قرار گیرند» (طوسی، ۱۴۰۰ق، ص۳۷۴) و برخی دیگر موضوع آن را به طعام اختصاص ندادهاند و به طور مطلق نسبت به هر کالایی که مورد نیاز مردم است، سرایت دادهاند (حبس شئ به انتظار گرانی آن) (نراقی، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۳۲۸).
از نظر حکم وضعی که محور این فصل میباشد، از طرفی به حاکم اجازه داده شده است تا محتکر را مجبور به فروش کالاهای مورد احتکار بکند (طوسی، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۱۹۵)؛ همانطور که محقق حلی (حلی، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۲۱) و علامه حلی (حلی، ۱۴۱۳ق، ج۱۲، ص۱۶۸) به همین حکم تصریح کردهاند و از طرفی برای اینکه محتکر با راهاندازی بازار سیاه، عرصه را بر مصرفکنندگان تنگ نکند، به حاکم اجازه داده شده است که در قیمتگذاری نیز دخالت کند (مفید، ۱۴۱۳ق، ص۹۶). «سلار» هم در این باره میگوید: «سلطان میتواند محتکر را بر عرضه غله مجبور کند و بر آن نرخی تعیین کند؛
به شرط آنکه زیانبار نباشد» (سلار دیلمی، ۱۴۰۴ق، ص۱۸۲). در این مورد هم میبینیم که شارع حق دخالت را داده است تا نظم بازار مسلمین به هم نخورد، حتی اگر محتکر بنا بر اصل آزادی قراردادها، با کسی که قرار است کالای احتکارشده را بخرد، توافق کند، اما چون شارع، تمام جوانب را در نظر دارد و راضی به ضرر افراد و مردم نیست، حکم به دخالت در موارد احتکار که یا اجبار به فروش و یا قیمتگذاری میباشد، را داده است.
هرچند در رابطه با قراردادها و معاملات قاچاقی، اصل آزادی قراردادها وجود دارد و دو طرف میتوانند بر اساس اراده خود، معاملهای همانند بیع انجام دهند و هر کدام مالک یکی از عوضین شوند، اما در مواردی که صحت قرارداد به نحوی با موازین عدالت معاملین منطبق نبوده و یا باعث تزلزل بازار مسلمین میشود؛ مانند دو مورد مذکور (تلقی رکبان و احتکار)، شارع و یا قانونگذار اسلامی، حق دخالت دارند تا آنجایی که اصل اراده طرفین را محدود کنند و یا حتی در برخی مواقع، مانند معاملات قاچاقی، حکم به بطلان این نوع معاملات دهند.
نتیجهگیری
همانطور که بیان شد، در خرید و فروش کالای قاچاق ، حکم به حرمت آن میشود؛ زیرا قراردادها و معاملاتی که در رابطه با کالای قاچاق صورت میگیرد، باعث اخلال در نظم بازار مسلمین و همچنین باعث ضرر و زیان به دیگران میشود. از جمله مواردی که میتوان نسبت به حرمت تکلیفی این نوع قراردادها به آن استناد کرد، قاعده نفی سبیل است؛ زیرا معاملات قاچاقی در رابطه با اجناس و کالاهای کفار است که در داخل کشور بین مسلمین خرید و فروش میشود. بنابراین، این عمل باعث تسلط کفار بر مسلمین میشود.
امروزه یکی از جنگها و مبارزاتی که بین مسلمین و کفار در جریان است، جنگ اقتصادی است که کفار سعی دارند با دردستگرفتن اقتصاد حکومتهای اسلامی، تسلط و ولایت خود را بر آنها تحمیل کنند. بنابراین، میتوان گفت کسانی که با اطلاع از این مطلب، کالاهای قاچاق را مورد خرید و فروش قرار میدهند، نوعی اعانت بر اثم و عدوان میکنند. در رابطه با حکم وضعی خرید و فروش کالای قاچاق، برخی از فقها قائلند به اینکه نهی در معاملات، مانند این مورد، اقتضای بطلان آنها را ندارد؛ به این دلیل که درست است معامله قاچاق، حرمت تکلیفی دارد و شارع میتواند نسبت به ارتکاب آن، عقاب کند، اما این باعث نمیشود که معامله کالای قاچاق و خرید و فروش آن باطل باشد، بلکه طرفین معامله، مالک ثمن و مثمن میشوند. البته در همین مورد، عدهای از فقهای دیگر، قائلند به اینکه مطلقا نهی در معاملات، مقتضی فساد و بطلان است. بنابراین، علاوه بر حرمت تکلیفی خرید و فروش کالای قاچاق، حکم به بطلان و فساد این نوع معاملات دادهاند.
در مورد اصل صحت باید گفت؛ هرچند این اصل در فقه اسلامی و حقوق موضوعه ایران بهعنوان یکی از اصول مهم حاکم بر قراردادها، مورد پذیرش واقع شده است و در مواردی که دلیل بر بطلان معامله یا قراردادی وجود نداشته باشد، ناچار میبایست حکم به صحت آن داد، ولی در مورد قراردادهای مربوط به قاچاق، موانعی از صحت این دسته از قراردادها وجود دارد. یکی از این موانع، لزوم حفظ سوق المسلمین میباشد؛ زیرا این قراردادها باعث بیثباتی و بینظمی بازار شده و از موانع دیگر، عدم ضرر و زیانرساندن به دیگران است که این نوع قراردادها باعث ضرر و زیان به تجار و بازرگانان میباشد که مورد نهی شارع مقدس قرار گرفته است.
در اینصورت، با وجود این موانع، میتوان حکم به بطلان این نوع قراردادها داد. در رابطه با اصل آزادی قراردادها نیز میتوان همان سخنانی که در مورد اصل صحت بیان شد را مطرح کرد. درست است که بر طبق آزادی قراردادها، متعاملین میتوانند بر اساس حاکمیت اراده، معاملات و قراردادهایی، مانند بیع، بین خود منعقد کنند، و لکن بهعلت اخلالهایی که این نوع قراردادها باعث میشوند، شارع میتواند در این قراردادها ورود کند و احکام متناسب با آنها را صادر کند که اینجا همان حکم به بطلان میباشد.
سیدحسن عابدیان: دانشیار گروه فقه و مبانی حقوق دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم
محمدرضا ارمک: دانشجوی دکتری دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم
فصلنامه حکومت اسلامی شماره ۸۳
انتهای متن/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰