اولین کوششها در پیریزی دولت مسئول
اندیشۀ عدم اعتماد به بیگانه برای نیل به پیشرفت در سه تن از صدراعظمها و نخستوزیران ایرانی ظهور و بروزی بسزا داشت؛ بهگونهای که مقاومت آنان چنان آشتیناپذیر بود که سرانجام جان یا آزادی خود را بر سر آن نهادند. قائممقام، امیرکبیر و بعدها دولت نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق، اگرچه در
اندیشۀ عدم اعتماد به بیگانه برای نیل به پیشرفت در سه تن از صدراعظمها و نخستوزیران ایرانی ظهور و بروزی بسزا داشت؛ بهگونهای که مقاومت آنان چنان آشتیناپذیر بود که سرانجام جان یا آزادی خود را بر سر آن نهادند. قائممقام، امیرکبیر و بعدها دولت نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق، اگرچه در شیوه، عمل، اندیشه، دارا بودن ابزار لازم و نیز شیوۀ تعامل با شاهان زمان خود، تفاوتهای بارزی با هم داشتند، اما در یک نکته با هم مشترک بودند و آن نیز این بود که برای رشد و ترقی ایران میبایست ابتدا یک زیرساخت و بستر مناسب را در کشور فراهم کرد و آن بستر هم چیزی نبود جز استقلال کامل از دخالتهای بیگانه و قطعید از کارگزاران و وابستگان تأثیرگذارش از ایران که در آن روزگار روس و انگلیس مهمترین شمول این نگاه و فکر بودند.
استراتژی یا اندیشۀ «موازنۀ منفی» که در دوران نهضت ملی کردن نفت در بین ایرانیان شناخته شد، بذری بود که قائممقام فراهانی دو قرن قبل از آن با وام گرفتن از اندیشه و نگاه انسان ایرانی در ایرانزمین پراکنده بود. زمینی که آن روزگار زمینهاش در رجال سیاسی و حتی مردم عادی کمتر به بار و باور نشسته بود و شاید تنها در قهوهخانهها و پای منبرها و در زمزمههای شبانه با اندک تأثیری، دهانبهدهان میگشت.
قائممقام فراهانی شاگرد مکتب میرزا عیسی قائممقام و عباسمیرزای ولیعهد، تنهایی ایران و تألمات عقبماندگی فنی و رشدنیافتگی دولت و ملت را در جنگ با روسها و کاسبکاریهای انگلستان در معاملۀ ارزشمندترین پارههای تن مام وطن، یعنی منطقۀ قفقاز و مناطق زرخیز مجاور، به چشم دیده و دریافته بود که تنها با فراهم آوردن استقلال برای ایران میتوان در جادۀ ترقی و پیشرفت قدم گذاشت. به همین دلیل، پس از آنکه زمینههای استقرار شاه جدید را در تهران فراهم آورد، اجباراً در مقابل خواستههای ریزودرشت بیگانگان و نیز برخی رجال کممایه و فرصتطلب خود قرار گرفت. قائممقام اگرچه در اندیشۀ ترقی ایران با تکیه بر داشتههای داخلی پیشکسوت بود، اما حتی نسبت به مصدق و امیرکبیر ابزارهای لازم را در درست نداشت.(۱) او حتی حمایت اولیۀ شاه را همچون امیر در اختیار نداشت و شاید تنها به سوگندی که عباسمیرزا از فرزندش محمدمیرزا گرفته بود، توانست چند صباحی زنده بماند.
قائممقام شاید نخستین فردی بود که در آن روزگار، بهخوبی دریافته بود که کشتی بهگلنشستۀ ایران تنها به دست ایرانی رشد مییابد و آگاه و مستقل و در سایۀ داشتههای بومی قابل حرکت است. در همین راستا بود که کوشید از «تبعات عهدنامۀ ترکمانچای در ایران بکاهد و حتی در تلاش بود که ایالات ازدسترفتۀ ایران را به ایران بازگرداند.»(2)
در همین راستا بود که قائممقام با اجرای مفاد کاپیتولاسیون و تبعات اقتصادی قرارداد ترکمانچای به مبارزه برخاست و کوشید از تأسیس کنسولخانۀ روس و انگلیس در ایران جلوگیری کند؛ پایگاههایی که بعدها ثابت شد در راستای دخالت در امور داخلی ایران و کسب امتیازات گوناگون مورد استفاده قرار میگیرند. وی در پاسخ مأمور انگلیسی که در پی تأسیس کنسولگری بود، استدلال کرد که «کنسولخانه برای ایران زهر است.» و وقتی وزیر مختار گفت چون روسها دایر کردهاند، کنسولگری انگلیس حکم پادزهر را دارد، قائممقام در جواب گفت: «ایران آنقدر زهر خورده است که دیگر رمقی برای او نمانده است.»(3)
قائممقام کوشید اقتصاد ایران را با تکیه بر امکانات داخلی نجات بخشد. به همین دلیل، با تجارت بیرویه و به قول خود «تجارت بیدر» به مبارزه برخاست، چون آن را باعث ویرانی تجارت ایران و باعث خارج شدن طلای ایران به نفع بیگانه میدانست.
امیرکبیر نیز همچون قائممقام و بعدها مصدق، بنیادیترین اندیشهاش استقلال بود. امیرکبیر شرط نخست رهایی ایران از دام استعمار را اصلاح داخل میدانست و به همین دلیل، گسترش آگاهی در بین مردم را تنها راه میدانست. دستوپنجه نرم کردن امیرکبیر در سفرها و مأموریتهایش به روسیه و عثمانی، به او بهدرستی آموخته بود که اولاً با سلاح جهل نمیتوان به جنگ دشمن آگاه رفت و دوم اینکه مردان درستکار و پاکدست، آگاه به دانشهای جدید و نیز دیپلماسی علمی و عملی تا چه حد در پیشبرد مقاصد و منافع ملی ایران میتوانند مفید و راهگشا باشند. وی تجربۀ قراردادهای ننگین قبل از خود را که در اروپا و ایران بهخاطر عدم آگاهی ایرانیان و عقبماندگی عملی و فنی رخ داده بود، با جانودل حس کرده بود. نگاهی گذرا به رئوس برنامهها و اقدامات عملی امیرکبیر، نگاه مستقل ملی وی را در سامان بخشیدن و رشد ایران بهخوبی میتوان درک کرد. برخی از برنامههای امیرکبیر از این قرار بود:
۱. مبارزه با حکومت ملوکالطوایفی و تشکیل دولت مرکزی مقتدر
۲. اعادۀ امنیت و آرامش و بسط قدرت مرکزی به سراسر کشور
۳. سیاست موازنۀ منفی
۴. اصلاحات فرهنگی
۵. تأسیس روزنامه
۶. گسترش ترجمه و نشر کتاب
۷. تأسیس دارالفنون
۸. تشویق صنعت
۹. حمایت از صنایع داخلی
۱۰. استخراج معادن
۱۱. گسترش کشاورزی از طریق حمایت از حقوق کشاورزان با ساختن سدها و آببندها
۱۲. اصلاح وضعیت مالی
۱۳. تلاش برای دستیابی به تسلیحات جدید
۱۴. اصلاح سیستم رفتاری پرسنل نظامی
۱۵. مبارزه با فساد از طریق اصلاح نظام پوسیدۀ اداری
۱۶. جلوگیری از فروش القاب و جلوگیری از تعدی حکام
۱۷. توجه به فراگیری علوم جدید
۱۸. توجه به توسعۀ کارخانجات جدید
۱۹. جلوگیری از دخالت دیپلماتهای بیگانه در امور داخلی ایران
۲۰. سرکوب فتنههای داخلی بهخصوص فتنۀ سالارالدوله
۲۱. توجه به بهداشت
۲۲. ایجاد چاپارخانۀ منظم
۲۳. ایجاد عمارات، بناها در تهران و شهرهای ایران
توجه به استقلال، گسترش علم، بهداشت، اقتصاد، نان، رفاه و اشتغال مردم، ظهور نخستین دولت مسئول ایرانی را به دست امیرکبیر به ذهن پژوهشگر منصف ایرانی و خارجی یادآور میشود؛ سرمشقی که بعدها هرگاه مرد آگاه و وطندوستی در عرصۀ داخلی ایران مصدر امور قرار گرفت، در رأس برنامههایش قرار داد. وجهۀ همت امیر، چه در سیاست خارجی و چه در توسعۀ اقتصادی و چه در اصلاح سیستم داخلی قضایی، تکیه بر داخل بود و به اقدامات اقتصادی و رفاهی بیگانگان در داخل ایران به دیدۀ تردید مینگریست. وی حتی اقدام روسها در احداث بیمارستان در استرآباد را در جهت نفوذ آنان در خاک ایران تلقی نمود و شرط انجام آن را «بر عدم ورود نیروهای روس به داخل خاک ایران عنوان کرد و بر آن پای فشرد.»(4) وی در جلوگیری از دخالت بیگانگان، حد تعادل را نگه میداشت و معتقد بود که امتیازدهی به دو ابرقدرت روس و انگلیس برای کنترل آنها، هیچ دردی را از ایران درمان نمیکند. سیاستی که بعدها به سیاست موازنۀ منفی مشهور شد و این امتیاز دادنها را تنها باعث وابستگی شدیدتر ایران به بیگانگان در عرصۀ سیاسی و اقتصادی قلمداد میکرد. این حفظ تعادل در امتیاز ندادن به بیگانه، اگرچه انتقاد بیگانگان را متوجه امیر میکرد، اما این انتقادها همراه با احترامی خاص بود؛ چنانکه وزیر مختار انگلیس در توصیف این خصیصۀ امیر مینویسد: «جهت سیاسی او [امیرکبیر] مخالفت با روسیه است، اما نه آنکه دوستدار انگلیس باشد، نیز تصور نمیکند که انگلستان خیرخواه ایران است.»(5)
در راستای همین کاستن از اتکا به بیگانه بود که وی در کنار اعزام جوانان به خارج برای آموختن دانش، به تأسیس دارالفنون همت گماشت تا بهجای اعزام صدها نفر به خارج، معدودی معلم را به استخدام دارالفنون درآورد و صدها نفر را تحت پوشش و آموزش قرار دهد تا از این راه، هم تعمیق بخشیدن بر رشد تسریع گردد و هم خطر ظهور مدیران اجرایی وابسته به غرب در عرصههای اجرایی کشور کاهش یابد؛ امری که قطعاً با هزینههای کمتر و افراد تحت آموزش افزونتری همراه بود. امیرکبیر بر اصل نقش «اقلیت خائن و نیز اکثریت ناآگاه»(6) داخلی در وابستگی و نیز عقبماندگی ایران واقف بود. به همین دلیل، با درس گرفتن از گذشته، بهمنظور جلوگیری از پناهنده شدن افراد مجرم و خائن به سفارتخانههای بیگانه، مذاکرات مفصلی با سفرای مقیم به عمل آورد و با متانت و استدلال به آنها تفهیم کرد که از حمایت و پناه دادن به مجرمین (که دخالت آشکار در امور داخلی و قضایی ایران بود) دست بردارند. در همین راستا، امیر با تأسیس سیستم خفیهنگاری، بر عملکرد و دخالت بیگانگان نظارت نمود و «با قلعوقمع سیاسی رجالی که مورد حمایت سفارتین بودند، عملاً خصومت قدرتهای خارجی را برای خود خریده بود.»(7)
امیرکبیر در راستای حذف اکثریت ناآگاه، به اصلاحات فرهنگی فراوانی دست زد. تأسیس روزنامه، گسترش ترجمه و نشر کتاب، تأسیس دارالفنون و سایر اقدامات فرهنگی امیر را باید در همین راستا ارزیابی کرد. در واقع امیر معتقد بود که حتی برای استفاده از علوم جدید و قوانین و دستاوردهای اجتماعی غرب از جمله قانون، پارلمان، بهداشت و غیره، ابتدا به زیرساختی به نام استقلال و آگاهی داخلی و بومی نیاز است.
امیرکبیر مصونیت قضایی بیگانگان را بیاثر کرد، امتیازات شمال را از دست روسها خارج ساخت، جلوی تأسیس کنسولگری روسها در استرآباد را گرفت، آزادی تجاری روسها را که براساس عهدنامۀ ترکمانچای به آن رسیده بودند، عملاً بیخاصیت ساخت و با رعایت عدالت در مقابل بیگانگان ایستاد؛ امری که باعث شد قدرتهای بیگانه در عین دشمنی، به دیدۀ احترام به او بنگرند.
در عرصۀ اصلاحات اقتصادی نیز تکیۀ امیرکبیر بر داشتههای بومی و داخلی بود. تشویق صادرات و صنعتکاران داخلی، حمایت از صنایعدستی و استخراج معادن و حمایت از کشاورزی، نگاه به درون را در امر توسعه نمایان میسازد. در همین راستا بود که عدهای از استادکاران باهوش و خوشذوق ایرانی را بهمنظور فراگیری رشتههای جدید صنعت، به سنپترزبورگ گسیل کرد و کارخانههای بلورسازی تهران، کاغذسازی اصفهان و کارگاههای چدنریزی و نساجی را به سبک نسبتاً جدید احداث نمود.
امیرکبیر در راستای حمایت از تولیدات داخلی و صنایعدستی، دستور داد لباس متحدالشکل نظامیان از شال پشمین مازندرانی و سایر نیازهای نظامیان از جمله سردوش آنان با سفارش به تولیدکنندگان داخلی تهیه گردد.(۸) امیرکبیر اولینبار در قامت یک دولت مسئول، در امور توسعۀ کشاورزی دخالت کرد. ساختن سد، انتقال آب رودخانۀ کرج به تهران، تجدید بنای پل شوشتر، ترویج کشت پنبۀ آمریکایی و نیشکر و… از اقدامات قابل اشارۀ امیرکبیر در راستای توسعۀ کشاورزی بود.(۹)
تنوع اقدامات امیرکبیر در آن مدت کوتاهی که ایران در فتنههای متعددی همچون فتنۀ بابیه، سالار و جداییطلبی در بلوچستان، ترکستان و اکناف کشور میسوخت، از یکسو اهمیت و تجربه و هوش بالای امیر را میرساند و از سوی دیگر، تلاش او برای تنوع بخشیدن به اقتصاد و نیز رهایی از اقتصاد تکمحصولی را نشان میداد تا ایران برای رسیدن به استقلال و خودکفایی، برگههای برندۀ متعددی در اختیار داشته باشد. امری که در آن اوضاع جهل و عقبماندگی، بسیار غریب مینماید. امیرکبیر در راستای کاستن از نیازهای ایران به واردات فلزات گرانبها و نیز فلزات دیگر، کوشید از امکانات و سرمایهگذاریهای داخلی و ملی برای استخراج معادل غنی ایران بهرهبرداری کند.
امیرکبیر اگرچه کوشید در استخراج معادن از تجربههای اروپا و بهخصوص اتریش بهره جوید، اما در این راستا، با سرمایهگذاری خارجی که آن را زمینهساز نفوذ و دخالت قدرتهای خارجی در امور داخلی ایران میدانست، بهشدت مخالفت ورزید. امیرکبیر با صدور فرمانی «سپردن امتیاز معادن به اجنبی را اکیداً ممنوع ساخت»(10) این کار امیر، آغاز تحول عظیمی در توجه به استخراج معادن در ایران گردید. در همین راستا، «معادن قراچهداغ، ماسولۀ گیلان و قطران رحمتآباد گیلان فعال شدند و بهخصوص در تولید توپریزی و ساخت ادوات جنگی، کمک شایانی به دولت کردند.»(11)
امیرکبیر از تأثیر علوم جدید غربی در رشد غافل نبود، به همین دلیل، با استخدام استادان معدنشناس از اتریش و صدور فرمان آزادی استخراج معادن برای اتباع ایرانی و دولت، قدمهای عملی در این زمینه برداشت.(۱۲) در عرصۀ رشد ساختار نظامی ایران، کار امیرکبیر بسیار حساستر بود و خودکفایی بیشتری را طلب مینمود. وی خطر مستشاران نظامی بیگانه را بیشتر از سایر نیازهای ایران به غرب درک میکرد. به همین دلیل، به تربیت نیروها و دانش نظامی با تکیه بر داشتههای داخلی و مراکز جدید تأیید کرد. از یکسو قسمتی از دارالفنون را به علوم نظامی اختصاص داد و دستور داد کتب و مقالات مفیدی در فنون جدید نوشته شود، بهگونهای که مهماتسازی، ایجاد کارخانههای اسلحه و پادگانهای نظامی با بهرهگیری از اصول جدید وجهۀ همت وی قرار گرفت. امیر برای تقویت ایران بهمنظور ایستادن در برابر تهاجمات خارجی، به ایجاد نیروی دریایی و خرید کشتیهای جنگی همت گماشت؛ امری که از زمان نادر مغفول مانده بود. مخالفت صریح پالمرستون، وزیر خارجۀ انگلیس، با این تصمیم امیر و نیز امیدواری شیل بر اینکه پس از عزل یا مرگ امیر این خواسته پیگیری نشود، به درستی و اهمیت کار امیر در تشکیل نیروی دریایی ایران در خلیجفارس مهر تأیید میزند.
نتیجهگیری
امیرکبیر پس از قائممقام و خاندان فراهانی، پایهگذار عملی پیشرفت در ایران بهشمار میرود. او نیز همچون قائممقام، سیاستی مستقل و ملی را در پیش گرفت. کسب استقلال از طریق جلوگیری از نفوذ بیگانگان و خودداری از اعطای امتیازات جدید و نیز بیاثر کردن مفاد قراردادهای ننگین و امتیازات دادهشده، مبارزه با فساد و نیز ستم ملوکالطوایفی و در یک کلام، تکیه بر داشتههای بومی و اصیل ایرانی و تکیه بر اقتصاد داخلی و عدم اعتماد به روس و انگلیس، سرمشقی بود که قائممقام در دوران صدارت کوتاهمدت خود، برای امیرکبیر یادگار گذاشته بود.
امیرکبیر نیز بر همین اساس، بنیانگذار اندیشۀ استقلال و نیز تکیه بر عوامل درونزای پیشرفت در ایران بود. همزمان با صدارت امیرکبیر، استقلال ایران با نفوذ بیگانگان و دخالت در امور داخلی و جذب رجال وابسته و نیز مدیریت نالایق برخی رجال متوهم، چهاراسبه بهسمت اضمحلال پیش میرفت. شمال و جنوب کشور در دست انگلیس و روس قرار داشت. ارتش بهجای دفاع از مردم، به سازمانی جهت سرکوب و نیز تاراج اموال آنها برای تأمین سیورسات خود بدل شده بود. در چنین شرایطی و در اثر فقدان دولت مسئول، هیچ دورنمایی از پیشرفت در ایران قابل رصد نبود. کشاورزی و صنایعدستی در اثر رقابت نابرابر با محصولات غربی، در مسیر نابودی بود. کارگزاران بهشدت در فساد غوطهور بودند. دربار ابزار بیارادهای در دست بیگانگان بود. امیرکبیر در مسائل کشوری به امور مالی، اداری، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، اجتماعی و قضایی و در زمینۀ لشکری به توسعۀ امور نظامی و ارتش پرداخت.(۱۳)
امیرکبیر مرکز ثقل اقدامات خود را کسب استقلال قرارداد و از همین طریق، با بازگرداندن اعتمادبهنفس به کارگزاران داخلی از یکسو حاکمیتی حداقلی را نصیب حکومت ناصرالدینشاه کرد و از سوی دیگر، با تشکیل دولت مسئول از طریق ایجاد دولت مستقل ملی، پیشزمینهها و بسترهای رشد بومی را در ایران فراهم آورد.
اینکه گفته میشود امیرکبیر در راه پیشرفت ایران، به روشهای بومیسازی و استفاده از توان و استعدادهای داخلی و با تکیه بر استقلال معتقد بود، بههیچوجه بهمعنای غفلت از علوم جدید که در آن روزگار اروپا در آن سرآمد و جلودار بود، نیست، بلکه روش وی چه در شیوۀ حکومتداری و چه در عرصۀ ورود به پیشرفت، با نگاه به فقدانها، فسادها و عقبماندگیها بود که میاندیشید با داشتهها و اصلاحات، آن فقدانها و فسادها را باید اصلاح کرد و کشور را در مسیر رشد و سلامت در عرصههای رفاهی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و بهداشتی قرار داد.
آری، امیرکبیر ایران را در مقایسه با غرب دچار عقبماندگی میدید، اما ریشۀ آن را در نظام قبیلگی قاجار و عدم کار و تلاش اجتماعی و اقتصادی و نیز فقدان اعتمادبهنفس و عزتنفس رجال قاجار میدانست که میاندیشیدند با تحریک دو ابرقدرت روس و انگلیس و از طریق به رخ کشیدن اعطای امتیاز به یکی از آنها، میتوانند کشور را از آسیب برهانند. امیرکبیر به اینگونه روشها بهعنوان روشهای سطحی و مسکنهای زودگذر نگاه میکرد و بهدنبال رشد عمیق کشور بود و به همین منظور، اگرچه شرایط کشور و شاه را برای ورود به تغییر شیوۀ حکومتداری از طریق پارلمان و مظاهر دیگر دولتهای غربی مناسب نمیدید، اما کوشید با رواج روزنامه و ترجمۀ کتب، این نیاز را به میان عموم مردم تسری دهد. او نخستین نیاز ایران را پس از استقلال، نظم بخشیدن به همۀ امور میدانست. حال اگر برخی از این مصادیق نظم همچون بحث تقسیمکار، قرار دادن تذکرۀ عبورومرور، همگانی کردن علوم جدید از طریق تأسیس دارالفنونها و بهرهگیری از استادان و تجربههای رشدیافتۀ صنعتکاران اروپایی هم بود، از آن ابایی نداشت. او خود عقبماندگی را علتالعلل همۀ نداشتههای ایرانیان نمیدانست، بلکه وی عقبماندگی جنس ایرانی را معلول آن علتالعللها، یعنی عقبماندگی فرهنگی، بینظمی، عدم تعریف دولت مسئول، ترجیح ندادن منافع ملی بهجای منافع شخصی و گروهی، رقابتهای بنیانبرافکن، نظام و دوایر پوسیدۀ اداری و دیوانسالاری، عدم امکان صحیح گردش نخبگان، بیتوجهی به بهداشت و آموزش و رفاه عمومی (بهخاطر فقدان دولت مسئول)، وابستگی، فساد داخلی، نفوذ بیگانگان، عدم شناخت کامل شاه از پتانسیلهای داخلی و نیز «منافع ممالک محروسۀ» خویش و در یک کلام، فقدان استقلال کامل و نظم داخلی و فرهنگ کار جمعی و ملی میدانست.
پینوشتها:
۱. علی رضاقلی (۱۳۷۷)، جامعهشناسی نخبهکشی، نشر نی، چاپ یازدهم، ص۱۰۰.
۲. محمد توحیدی چافی (۱۳۸۷)، قهوۀ قجری، نشر باز، ص۱۰۵.
۳. همان، ص۲۵.
۴. فریدون آدمیت (۱۳۴۸)، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، ص۲۵۵-۲۵۱.
۵. همان، ص۶۸.
۶. اشاره به سخنی از چرچیل که معتقد بود با استفاده از دو عنصر اقلیت خائن و اکثریت ناآگاه، میتوان به اهداف استعماری در دیگر کشورها دست یافت.
۷. صادق زیباکلام (۱۳۷۹)، حاکمیت قاجارها، امیرکبیر و اصلاحات، مجلۀ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی، ش۵۰.
۸. http://www.modiryar.com
۹. همان.
۱۰. همان.
۱۱. اکبر هاشمی رفسنجانی (۱۳۶۳)، امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
۱۲. فریدون آدمیت، همان، ص۳۹۴.
۱۳. علیاصغر شمی، ایران در دورۀ قاجار، تهران، انتشارات علمی، ص۱۶۵.
محمد چافی: کارشناس ارشد تاریخ
انتهای متن/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰