تاریخ انتشار : دوشنبه 21 آبان 1397 - 14:53
کد خبر : 45651

گذراندن علوم انسانی برای رشته‌های فنی و پایه در دانشگاه‌های اول دنیا اجباری است/ قبلا علم به دنبال حکمت بود امروز دنبال قدرت

گذراندن علوم انسانی برای رشته‌های فنی و پایه در دانشگاه‌های اول دنیا اجباری است/ قبلا علم به دنبال حکمت بود امروز دنبال قدرت

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ مهدی گلشنی استاد فیزیک و فلسفه علم دانشگاه شریف در نشستی به مناسبت روز علم و با موضوع «علم معاصر نیازمند یک نگرش جامع‌تر است» که توسط انجمن علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ مهدی گلشنی استاد فیزیک و فلسفه علم دانشگاه شریف در نشستی به مناسبت روز علم و با موضوع «علم معاصر نیازمند یک نگرش جامع‌تر است» که توسط انجمن علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد به ایراد سخنرانی پرداخت که مشروح آن در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرد.

زمانی علم همان عبادت و فریضه دینی تلقی می‌شد

علم زمانی  در دوره تمدن اسلامی بود شخصیت‌های درجه اول علم مثل ابن هیثم و ابن‌سینا کار علمی را یک وظیفه دینی می‌دانستند و آن را عین فریضه عبادی تلقی می‌کردند اگر کتاب مثلثات یا نجوم خواجه نصیر الدین طوسی را نگاه کنید جز صفحات اول متوجه نمی‌شوید که این کتاب توسط یک فرد مسلمان و مقید نگاشته شده است یعنی هر چیزی را با ابزار خودش انجام می‌دادند.
این دیدگاه به دوره جدید منتقل شد یعنی کپلر، گالیله، نیوتن و … یعنی کسانی که به بنیانگذاران پایه‌های علم جدید بودند آن‌ها هم همین دیدگاه را داشتند و کار علمی را یک عبادت تلقی می‌کردند.

حذف متافیزیک و فراحس از علم توسط فیلسوفان ملحد

اما کم کم این دیدگاه توسط افرادی، چون جان لاک و دیوید هیوم تغییر کرد و گفته شد تنها چیزی که قابل درک توسط حواس پنج گانه انسانی است و در آزمایش به تجربه می‌آید علم برشمرده می‌شود و غیر از آن برای ما شأنی ندارد.

گرچه خود نیوتن فردی موحد بود و به تثلیث اعتقادی نداشت گفت: من فرضیه نمی‌سازم و صرفا تابع تجربه هستم و در همین چند دهه اخیر یک فیلسوف بزرگ آمریکایی به نام مک کولین ثابت کرد که کتاب مکانیک و اپتیک نیوتن مملو از مطالب متافیزیکی و فراتر از حس و تجربه است یعنی مفروضاتی که با حس و تجربه قابل احصا نیست.

 

۱۰۰ سال بعد کسانی، چون دیوید هیوم که حس گرا بودند تنها برای تجربه و آزمایش ارزش قائل بودند. بعد از آن آگوست کنت گفت: تنها چیز‌هایی که ریشه در حس دارند برای ما محل توجه هستند. متاسفانه این دیدگاه به فیزیک هم سرایت کرد و در آخر قرن نوزدهم هم گفته شد که همه چیز با علم توضیح داده می‌شود و، چون صنعت و تکنولوژی پیشرفت زیادی کرده بود معتقد بودند که جایی برای عالم معنا و دین نیست حتی جواهر لعل نهرو، نخست وزیر هند در سال ۱۹۵۰ گفت: هر چه را با علم نتوان جواب داد برای ما ارزشی ندارد.

گسترش نظریات پوزتیویستی در نیمه اول قرن بیستم
این دیدگاه پوزتیویستی که تنها به حس توجه داشت در نیمه اول قرن بیستم تقویت شد هم توسط مکاتب فلسفی، چون پوزتیویست‌های منطقی که می‌گفتند هر چه که به حس نماید اصلا معنا ندارد و قابل پرداختن نیست هم توسط نظریه کوآنتوم در فیزیک تشدید شد که تنها به کمیت‌های مشاهداتی پدیده‌ها توجه می‌کرد.

برتراند راسل: این همه کشته روی دست بشر نتیجه علم تجربی است
اما این نظریات پوزتیویستی مورد سوالات متعددی قرار گرفت از جمله اینکه شاید به یک پدیده همه نگاه بکنند، اما همه به یک جنبه واحد آن پی نمی‌برند ممکن است کسی به جنبه‌های هنری پدیده بیندیشد کسی به جنبه‌های ماهیتی و کسی دیگر به فیزیک و ظاهر پدیده.

 در نیمه اول قرن بیستم، چون جنگ جهانی اول اتفاق افتاده بود و میلیون‌ها انسان کشته شده بودند برتراند راسل فیلسوف معروف غربی که تنها به تجربه اعتقاد داشت در ۱۹۲۴ کتابی نوشت ادعای علم تجربی را به چالش کشید گفت: نتیجه علم تجربی این همه کشته روی دست بشر است و علم به دست قدرتمندان و ثروتمندان افتاده است و اگر این گونه ادامه پیدا کند تمدن آینده بشری در خطر و تهدید علم قرار دارد.

انیشتین: دوباره به دنیا بیایم فیزیک را انتخاب نخواهم کرد
اما انیشتین و دیگران بعد از جنگ جهانی دوم به این حرف‌های راسل رسیدند. انیشتین خودش کسی بود که به ترومن رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت که بمب اتم بساز تا تهدیدی باشد برای هیتلر، اما همین انیشتین یک سال قبل از فوتش در یادداشتی نوشت اگر دوباره به دنیا بیایم هرگز رشته فیزیک را انتخاب نخواهد کرد به علت مخاطراتی که برای انسان آفریده و روند علم خطرآفرین شده است.

 

بخشی از پوپر که حذف شده است،انسان وقتی که دارد کار علمی انجام می‌دهد حتما باید ارزش‌ها و اخلاق را در نظر بگیرد
پس از مدتی اندیشمندان به این نتیجه رسیدند که باید‌ها را از هست‌ها نمی‌توان نتیجه گرفت پوپر در کتابی نوشت و دکتر عبدالکریم سروش هم اول انقلاب از روی دست او کپی کرد و در کتاب دانش و ارزش نوشت که اخلاق از علم به دست نمی‌آید، اما حرف دیگر پوپر به ما منعکس نشد.

پوپری که گفته بود باید‌ها از هست‌ها نتیجه نمی‌شود و علم و اخلاق از هم جدا هستند گفت: انسان وقتی که دارد کار علمی انجام می‌دهد حتما و حتما باید ارزش‌ها و اخلاق را در نظر بگیرد اینکه مثلا آمار تقلبی نباشد فرد حتما دنبال حقیقت باشد اینکه علمی که می‌سازد در جهت تخریب و خطر نباشد، اما همان طور که پوپر گفته بود نمی‌شد اخلاق را از علم نتیجه گرفت پس باید اخلاق را از یک جایی به علم وارد می‌کردند.

 

تجربه نمی‌تواند همه چیز را به ما انتقال دهد
نکته دیگر این بود که فلاسفه علم گفتند اگر یک تعداد داده‌های تجربی داشته باشید با این داده‌ها به یک نظریه واحد نمی‌توانید برسید همواره می‌توانید چند نظریه بسازید که همه این داده‌های تجربی را در خود جای بدهند. این نظریه‌ها در برخی اصول مشترک و در برخی اصول متفاوتند مثلا در علم کوآنتوم دو نظریه وجود دارد که یکی معتقد است که در سطح اتم شانس حاکم است و دیگری معتقد است که علیت حاکم است لذا متوجه شدند که صرف تجربه نمی‌تواند همه چیز را به ما انتقال دهد.

 

اصول را از تجربه‌ها نمی‌گیرند بلکه تجربه‌ها را بر اصول سوار می‌کنند

نکته دیگر این بود که هر علمی را که در نظر بگیرید دارای اصولی است مثلا کل هندسه اقلیدوسی بر پنج اصل مستقر است این اصول از خود آن علم گرفته نمی‌شود و این نکته بسیار مهمی است که در کلاس‌های درس ما از آن غفلت شده است مثلا مکانیک نیوتنی چهار اصل معروف دارد نیوتن این اصول را ساخت و بعد تجارب آزمایشگاهی را با آن توضیح داد یعنی اصول را از تجربه‌ها نمی‌گیرند بلکه تجربه‌ها را بر اصول سوار می‌کنند.

 

لذا بسیاری از ادعا‌هایی که در علوم می‌شود از خود علم تجربی نتیجه نشده است یعنی شما چیز‌هایی را به عنوان اصل قبول می‌کنید و بعد در معرض تجربه قرار می‌گیرید اگر تجربه هم این اصل را رد کرد لزوما اصل باطل نمی‌شود همواره علما در اقصی نقاط جهان در علم شان اصول را به کار می‌برند.

اصل بر سادگی نظریه‌ها است
موضوع دیگر سادگی نظریه هاست که یک اصل است و باید به دنبال نظریه‌هایی بود که حداقل مفروضات را دارند. ابن سینا هم همین نظریه را دارد و در رد کیمیاگری می‌گوید طبیعت راه‌های ساده‌تر را فرو نمی‌گذارد تا راه‌های سخت‌تر را انتخاب کند، اما اصل ثابت بودن سادگی را همه فیزیکدان‌ها قبول ندارند.

دایسون از فیزیکدان‌های تراز اول زمان ما معتقد است که طبیعت پیچیده است، شیمیدان معروف روسیه می‌گوید اندیشه ساده بودن جهان میکروسکوپی یک اندیشه متروک است.این اصل ساده یا پیچیده بودن را یک دانشمند اول می‌پذیرد سپس در تمام تجربه‌ها و آزمایشات این اصل را دخیل می‌کند.

 

اصل  توحید نیروها و حاکمیت اصول بر تجربه/شک به خدا ناشی از اصول است نه علم تجربی 

اصل دیگر که تمام فیزیکدان‌ها به دنبال آن هستند اصل توحید نیروهاست هم اکنون چهار نیرو در طبیعت داریم دو نیرو در حوزه اتمی، نیروی الکترومغناطیسی و نیروی گرانشی. فیزیکدان‌ها به دنبال این بودند که این چهار نیرو را به یک نیرو برگردانند سه فیزیکدان توانستند به این چهار نیرو وحدت ببخشند.

 

دو تن از این افراد استادان من در دانشگاه برکلی بودند. این سه فیزیکدان برنده جایزه نوبل شدند که یکی از آن‌ها مسلمان بود وقتی خبرنگار از آن‌ها پرسید که چرا به دنبال اصل وحدت نیرو‌ها رفتید مرحوم عبدالسلام پاسخ داد بدیهی است که باید به دنبال وحدت نیرو‌ها می‌رفتیم و این را برای ساده شدن قضیه پذیرفتیم سپس خبرنگار پرسید آیا این از اعتقادات شما به توحید برنمی‌خیزد؟ و او پاسخ داده بود که بعید نمی‌دانم لذا اصول نقش بسیار مهمی در شکل دهی به تجربه‌ها و آزمایشات و حس دارند.لذا تشکیکاتی که به خدا و دین وارد می‌شود جایی در حس و تجربه ندارد بلکه اصولی است که بر ذهن برخی افراد حاکم است.

 

پاسخ سوالات بنیادین در دایره علم نمی‌گنجد/ مسائلی که در دانشگاه‌های غرب مطرح می‌شود اما در ایران نه!
نکته دیگر این است که بسیاری (علاوه بر عالمان خدا باور) این مطلب را مطرح کردند  که سوالاتی وجود دارد که علم تجربی نمی‌تواند آن‌ها را جواب دهد مثلا فیزیکدان معروف انگلیسی می‌گوید وقتی یک قطعه زیبای موسیقی می‌شنوید اگر راست می‌گویید این زیبایی را به زبان فرمول بیان کنید، ولی واضح است که قابل بیان نیست.

 

سپس سوالات دیگری مطرح شد. چگونه هر چیزی آغاز می‌شود سوالاتی در مورد چیستی، چرایی و هدف زندگی پدیده‌ها و انسان مطرح شد دقیقا همان سوالاتی که پوپر می‌پرسد و نام شان را می‌گذارد سوالات بنیادی و همان حرف مولوی که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود/ به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم.

پیتر مداوا برنده نوبل می‌گوید اینکه علم محدودیت دارد از این جهت محتمل به نظر می‌رسد که سوالات بنیادینی وجود دارند که علم نمی‌تواند به آن‌ها پاسخ دهد هیچ پیشرفت قابل توجهی در علم هم نمی‌تواند به این سوالات پاسخ دهد. این‌ها همان سوالاتی هستند که کودکان در کودکی از والدین خود می‌پرسند سوالاتی از قبیل: اینکه چگونه هر چیزی آغاز می‌شود قطعا این مورد اتفاق نظر است که جواب این سوالات را با علم تجربی نمی‌توان داد. آرتو شالو برنده نوبل به علت کشف لیزر می‌گوید وقتی با عجایب حیات روبرو می‌شوید باید پرسید چرا تنها پاسخ‌های ممکن برای این سوالات پاسخ‌های دینی است.

تعداد برندگان جایزه نوبلی که علم تجربی را ناچیز برای پاسخ به سوالات مختلف در پدیده‌ها می‌دانند بسیار زیاد است، اما این افراد در دانشگاه‌های ایران ناشناس هستند.

نیازمند دید جامع و کامل در علوم هستیم/ چتری که همه معلومات را دربربگیرد
جرج الیس از کیهان شناسان تراز اول جهان می‌گوید باید ما معیار‌های وسیعی به کار ببریم که کل حوزه تجارب انسانی را در بر بگیرد نه صرفا آن بخش‌هایی را که می‌تواند، پاسخ بدهد باید چتری به کار ببریم که پاسخ همه سوالات و معلومات ما در حوزه اخلاق، تجربه، معنویات، زیبایی و … را در بر بگیرد به خاطر همین است که بسیاری از فیزیکدان‌های تراز اول معتقدند که باید به متافیزیک و فراتر از حس پرداخت احکام متافیزیکی آن احکام عام فلسفی است یعنی باید علم را همراه کنیم با آن مسائل عام فلسفی مثل اینکه علیت در کل جهان و طبیعت حاکم است و کل طبیعت هدف دار است.

هایزنبرگ فیزیکدان تراز اول جهان که فیزیک هسته‌ای عمدتا مدیون اوست معتقد است که برخی تحولات اشتباه در نظریات ذرات متاثر از یک سوء تفاهم برای برخی فیزیکدان هاست که می‌تواند از استدلالات فلسفی آن‌ها نشئت گرفته باشد آن‌ها از یک فلسفه ضعیف سوالات اشتباهی را مطرح می‌کنند و اغراق کمی است که بگوییم فیزیکدان‌های خوب در اثر نظریات فلسفی بد ضایع شدند.

وایل یکی از ریاضیدانان قرن بیستم می‌گوید علی رغم اینکه دیدگاه‌های فلسفی از سیستمی به سیستم دیگر تغییر می‌کند ما نمی‌توانیم از فلسفه دست بشوییم مگر آنکه دانش را به آشوبی بی معنا تبدیل کنیم.

استندلی جکی یک کشیش فیزیکدان آمریکایی است می‌گوید اعتقاد به متافیزیک در کار علمی هنوز ضروری است چه فیزیکدانان آن را دوست بدارند و چه دوست نداشته باشند چه به آن اعتراف کنند و یا منکر آن باشند.

 

کار علمی را هم براساس مد انجام می‌دهند/  زمینه و اصول فکری روند تجربه را مشخص می‌کند
اما چگونه متافیزیک بر علوم و اصول آن اثر می‌گذارد اولا روی زمینه کار علمی که انجام می‌شود اثر می‌گذارد کسی می‌گوید من می‌خواهم تحقیقی انجام بدهم و نتیجه اش را برای گرفتن جایزه به کار ببرم، اما کس دیگری می‌گوید هدف من از پرداختن به علم کشف حقیقت است و این زمینه نگاه به علوم است که ما را در خطوط مختلف قرار می‌دهد و این توجه هم اکنون در محیط علمی ما کاملا غالب است تفکر جامع وجود ندارد و بسیاری از افراد و محققان براساس مد به کار تحقیقی و علمی می‌پردازند و یا حتی رشته دانشگاهی را انتخاب می‌کنند، ولی اگر تفکر بود مانع چنین رویکردی می‌شد.

دانشمندان از جمله ویتد معتقدند که کار هر دانشمند دانسته یا ندانسته مبتنی بر یکسری اصول است مثلا اینکه نیوتن بدون اینکه ذکر کند فرض می‌کرد زمان و مکان بوده و خدا جهان را در این زمان و مکان آفریده، اما انیشتین معتقد است که زمان و مکان ماده با هم به وجود آمده اند لذا هر دانشمندی یکسری موارد را به عنوان اصل مفروض می‌کند و این اصول در آنچه به عنوان علم تحویل جوامع داده اند بسیار سرنوشت ساز بوده است.

لینده کیهان شناس تراز اول روسی است که پس از فروپاشی شوروی توسط آمریکایی‌ها ضبط شد می‌گوید وقتی دانشمندان کارشان را شروع می‌کنند متاثر از سنت‌های فرهنگی شان هستند یعنی آن چیز‌هایی که در زمینه فرهنگی شان است به آن‌ها جهان بینی می‌دهد و یکسری مفاهیم عام را به آن‌ها می‌قبولاند.

اما چند نمونه از اصولی که بر ذهن دانشمندان حاکم بود را عرض می‌کنم. گالیله می‌گفت: طبیعت قابل توصیف به زبان ریاضی است، اما آیا می‌توانست ثابت کند که در جهان چیزی وجود دارد که قابل توصیف به زبان ریاضی نباشد نه نمی‌توانست، اما این اصل را بر خود فرض گرفته بود که کتاب طبیعت به زبان ریاضی نگاشته شده است؛ لذا اینکه گفته می‌شود علم تجربی خودش به تنهایی همه چیز را حل می‌کند درست نیست.

همواره یکسری اصول در همین علوم تجربی نقش بازی می‌کند و ما با ذهن خالی با طبیعت روبرو نمی‌شویم این‌ها مواردی است که غرب در نیمه دوم قرن بیستم به آن‌ها رسیده است و مکتب‌های مختلف فلسفه علم متناسب با آن‌ها به وجود آمده اند که اختلافات و اتفاقات نظر زیادی با هم داشتند مثلا اینکه همه اتفاق نظر دارند که ما با ذهن خالی با طبیعت روبرو نمی‌شویم ذهنیت قبلی ما در علوم تجربی ما اثر دارد.

در دانشگاه‌های تراز اول دنیا گذراندن علوم انسانی برای رشته‌های فنی و پایه یک امر اجباری است
احیای فلسفه و متافیزیک در میان فیزیکدان‌ها اولا برخی از دانشگاه‌ها مثل دانشگاه آکسفورد مدرک مشترک فیزیک و فلسفه داده می‌شود و خیلی از فیزیکدان‌ها علاوه بر دکتری فیزیک یک دکتری فلسفه هم می‌گیرند در دهه اخیر هم چند دانشگاه تراز اول دنیا مثل کلمبیا همچنین گروهی از اساتید تراز اول دنیا از رشته‌های ریاضی، علوم شناختی روی مسائلی مثل اینکه خلقت چگونه بوده است کار می‌کنند چه قدر خوب بود این تیپ کار‌ها در دانشگاه‌های ایران هم انجام می‌شد، اما چون پوزتیویستی کار می‌کنند اصلا وارد این دست پیشرفت‌های غرب نمی‌شوند.

مثلا دانشگاه MIT که بزرگترین دانشگاه تکنولوژی آمریکاست بخش فلسفه در رشته‌های فنی خود راه انداخته است به رئیس دانشگاه شریف می‌گویند دانشگاه شریف به تقلید از دانشگاه MIT ساخته شد لطفا نگاهی به وضعیت فعلی دانشگاه MIT بیندازید عده‌ای از اساتید مهندسی دانشگاه MIT متوجه شدند که فارغ التحصیلان این دانشگاه در جامعه موفق نیستند و آن در مقاله‌ای در نیویورک تایمز منعکس کردند رئیس دانشگاه تشکلی از استادان علوم انسانی و علوم مهندسی را تشکیل داد. 

 

طرفداران علم تجربی پاسخ دهند: چگونه وجود میلیون‌ها جهان را بدون مشاهده توجیه می‌کنید؟
گفته شد که ما می‌توانیم بی‌نهایت جهان داشته باشیم در یک جهان نیروی الکترومغناطیس صد برابر جهان ما در یک جهان دیگر هزار برابر جهان ما و در جهان دیگری یک دهم جهان ماست اگر مثلا میلیون‌ها جهان وجود داشته باشد دو موضع متفاوت نسبت به آن وجود دارد یکی می‌گوید جهان ما جهانی است در میان میلیون‌ها جهان، اما دیگری می‌گوید جهان ما یک جهان تنظیم شده توسط خداست.

 

یک نقد به کسانی که می‌گویند میلیون‌ها جهان وجود دارد وارد است جهان‌هایی را که نمی‌بینیم، اما مدعی آن هستید چگونه اثبات می‌کنید علم روز هم که اصل را بر مشاهده و تجربه گذاشته است وقتی ما جهانی را نمی‌بینیم چگونه آن را بپذیریم مگر اینکه یک اصل متافیزیکی که می‌گوید یک خداوند قادر مطلق این کار را کرده است بپذیریم.

 

خدا دائم الفیض است و جهان هم دائما وجود داشته است

این ایراد را یک فیزیکدان سکولار به این نظریه وارد کرده است، اما بقیه می‌گویند خدایی که یک جهان را ساخته میلیون‌ها جهان را هم می‌تواند بسازد چه ما مشاهده بکنیم و چه مشاهده نکنیم این را یک فیلسوف آمریکا می‌گوید فیلسوف دیگر آمریکایی همان حرف شهید مطهری را می‌زند و می‌گوید اگر جهان از یک موقعی شروع شد یعنی فیض خدا از یک زمانی شروع شده است در حالی که خدا دائم الفیض است لذا تا بوده جهان بوده است اگر به توحید صدوق که حدیث از امام باقر علیه السلام ذکر می‌کند هم عنوان می‌شود که قبل از این جهان جهانی بوده و قبل‌تر از آن هم جهانی که این تعدد جهان‌ها را می‌رساند.

این تعدد جهان‌ها را وقتی در کنفرانسی گفتم یک کشیش فیزیکدان استرالیایی گفت: من می‌توان این حرف امام باقر علیه السلام را در مقاله ام نقل بکنم؟

لذا آنکه می‌خواهد از وجود خدا فرار کند چسبیده به اینکه میلیون‌ها جهان وجود دارد که حتی همان هم وابسته به اصل متافیزیکی است شما وقتی نمی‌تواند وجود آن جهان‌های موازی را اثبات بکنید یعنی اینکه خود را قائل به یک اصل متافیزیکی کردید چرا این متافیزیک را می‌پذیرید، اما متافیزیکی که قائل به وجود خداست نمی‌پذیرید لذا همان طور که می‌بینید در این گونه بحث‌ها دعوا برسر اصول است.

رئیس انجمن فلاسفه انگلیس راجرد تریگ می‌گوید برخی صحبت از بی نهایت جهان می‌کنند و این طور اتفاق تاریک ما در جهانی هستیم که ما را تولید کرده است، اما به نظر من اگر پاسخ یک سوال بی نهایت جهان باشد ما مشکلات زیادی داریم به عقیده من بسیار ساده‌تر است که به خدایی اعتقاد داشته باشیم که این جهان واحد ما را به وجود آورده است تا اینکه بگوییم تعداد کثیری جهان وجود دارد و ما در جهانی هستیم که اتفاقا این طور شده است.

مباحثات فکری غرب در جامعه ما انعکاسی ندارد
این تبادل و مباحثات فکری به راحتی در غرب انجام می‌شود، اما در جامعه علمی و دانشگاهی ما انعکاس نمی‌یابد حتی لازم است که حوزه هم درصدی خود را درگیر این گونه مباحثات فکری با جامعه علمی کشور بکند حوزه‌ای که این همه روی فلسفه ملاصدرا و … کار می‌کند لازم است که به زیست شناسان، کیهان شناسان و فیزیکدانان در ارتباط باشد.

 

نیافتن هدف جهان با نداشتن هدف نداشتن جهان تفاوت دارد
موضوع دیگر این است که آیا جهان ما هدف دارد یا نه. ونگ برگ استاد دانشگاه برکلی می‌گوید جهان فعلی از یک شرایط کاملا غیرآشنا تحول پیدا کرده است و آینده خاموش در پی دارد هر چه جهان قابل فهم‌تر به نظر برسد بی هدف‌تر به نظر می‌رسد.

 

اما یک فیزیکدان سکولار در پاسخ به او می‌گوید اگر جهان هدفی نداشته باشد با دو مسئله روبرو هستیم یک اینکه فعالیت علمی بی معناست اگر جهان دلیل خوبی برای آفرینش ندارد دلیل خوبی هم وجود ندارد که ما به دنبال مطالعه علم برویم، زیرا هیچ منبع عقلانی نداریم که حقایق منسجم و معنادار بیشتری کشف خواهد شد و در ادامه می‌افزاید حق داریم که گفته ونگ برگ را عکس بکنیم و بگوییم هر چه جهان بی هدف‌تر به نظر می‌رسد غیرقابل فهم‌تر به نظر می‌رسد.

یک کیهان شناس بسیار معروف در مباحثاتی که با کیهان شناسان دیگر انجام داده این جمله اخیر ونگ برگ را با آن‌ها مطرح کرده است که هر چه جهان را بیشتر مطالعه می‌کنیم بی هدف‌تر به نظر می‌رسد عده‌ای موافقت کردند و عده‌ای هم مخالفت کردند و نهایتا نظر خود ونگ برگ را می‌آورد که هیچ حرفی چون این حرف تا این اندازه با مخالفت رو به رو نشده بود. سپس ونگ حرفش را عوض می‌کند و می‌گوید هر چه جهان را بیشتر مطالعه می‌کند فهم هدف جهان برایم مشکل‌تر می‌شود.

دانشمندی که می‌گوید این جهان هیچ هدفی ندارد حق دارد فقط یک چیز را بگوید اینکه بگوید من نفهمیدم هدف جهان چیست من نیافتم چرا که نیافتن با نبودن فرق دارد و این‌ها نشان از ضعف فکری و فلسفی این دانشمندان دارد نفی چیزی بسیار مشکل‌تر از اثبات آن است.

 

چرا علم تجربی موفق است؟/ چون طبیعت و ذهن ما مخلوق یک نفرند!
اما چرا علم تجربی موفق است و چرا ما نظم طبیعت را می‌فهمیم؟ چون همان طور که گالیله گفت: تا جایی که توانسته ایم طبیعت را به زبان ریاضی درآوردیم و همه قوانینی که طبیعت یافته ایم را به زبان ریاضی بیان می‌کنیم. سوالی که تیریگ در این زمینه بیان می‌کند این است ریاضیات ساخته ذهن انسان است چرا ساخت ذهن ما می‌تواند این جهان بزرگ را توضیح دهد او این سوال را این گونه جواب می‌دهد، چون ذهن ما و طبیعت آفریده یک نفر به نام خداست و علم مشروعیت خود را در یک زمینه خداباورانه به دست می‌آورد، زیرا علم مستلزم نکاتی است که تنها از خداباوری قابل استخراج هستند تاریخ علم جدید شاهدی بر این ادعاست.

علم نتوانسته عالمان را کنترل کند 
کلا علم دو بعد داشته یکی در بعد تجربی و دیگری در بعد نظری. در بعد تجربی برکات بی شماری به وجود آورده مثل انواع تکنولوژی‌ها که هر روز تجدید می‌شوند، ولی علم بی نهایت هم آثار شر و مخرب داشته مثل جنگ، میلیون‌ها کشته، نابودی محیط زیست. یعنی خود علم نتوانسته عالمان را کنترل کند.

می‌دانیم که در قدیم بقراط سوگندنامه‌ای را برای اطبا قرار داد حال امروز پیشنهاد این است که این سوگندنامه بقراط را به همه رشته‌ها گسترش دهند که زیست شناس، فیزیکدان و … چیزی نسازند که انسان و طبیعت را نابود کند ما می‌دانیم که درصد بسیاری از دانشمندان مشغول کار‌های نظامی هستند.

 

چرا ۵۰ درصد دانشمندان آمریکایی در پروژه‌های نظامی درگیرند؟/ این علم برای جهان خطرناک است
نیکلاس مکسول فیلسوف انگلیسی می‌گوید ۵۰ درصد دانشمندان آمریکایی و ۳۰ درصد دانشمندان انگلیسی به خاطر سود مالی مشغول کار‌های نظامی هستند و اعتراض می‌کند که چرا دانشمندان جهان نسبت به این موضوع بی تفاوتند. 

امروز دانشمندان تراز اول جهان به روسای مختلف جمهور کشور‌ها نامه می‌زنند و از این حد گسترش علوم نظامی ضد بشر معترضند بنابراین یک بعد دیگر علم این است که علم امروز یک کنترل کننده می‌خواهد و بهترین کنترل کننده دین است که جلوی تخلفات گرفته شود.

فقرا دیر یا زود علیه تکنولوژی ظالمانه قیام خواهند کرد
آنتونی گیدنز جامعه شناس معروف و مشاور اعظم تونی بلر نخست وزیر انگلیس می‌گوید نه فقط به تاثیر خارجی بلکه به منطق توسعه بدون ملاحظه علم و فناوری باید توجه شود اگر بخواهیم از آسیب جدی و برگشت ناپذیر جلوگیری شود انسانی ساختن فناوری احتمالا مشتمل به وارد کردن ملاحظات رو به افزایش اخلاقی در رابطه فعلا ابزاری است که بین انسان و محیط ایجاد شده همچنین فیزیکدان دیگری می‌افزاید اگر فناوری در مسیر فعلی اش ادامه یابد و نیاز فقرا و مردم را نادیده بگیرد فقرا دیر یا زود علیه ظلم فناوری قیام خواهند کرد.

 

تخصص لازم است اما کافی نیست/ جامع‌نگری در علوم کنار گذاشته شده است
بعد دیگر بعد نظری است که همان طور که گفتم در آن برون نگری و وسیع نگری کنار گذاشته شده است و تخصص حاکم شده است البته تخصص لازم است، اما نه به این معنا که فرد را از دیگر شقوق علم غافل کند فرد در یک رشته تخصص پیدا می‌کند، اما در رشته‌های دیگر هم مطالب مورد نیاز را می‌آموزد و کلیاتی در مورد علوم، فلسفه، دین و اخلاق می‌داند تا بتواند دانشش را در جامعه انسانی با ملاحظات انسانی به کار ببرد.

 قبلا علم به دنبال حکمت بود، اما امروز دنبال قدرت است
در قرون وسطا علم دنبال حکمت بود، شوماخر اقتصاددان آلمانی نیز می‌گوید قبلا علم به دنبال حکمت بود، اما امروز دنبال قدرت است و این باید عوض شود و در ادامه می‌گوید غیرممکن است بدون ایمان به معانی و ارزش‌هایی که فراتر از پاسخ‌های فایده گرایانه است و بدون ایمان دینی جهانی باقی بماند.

امروز بسیاری از دانشمندان به این رسیده اند که شعور ابعاد معنوی انسان را نمی‌توان با فیزیک توضیح داد و رسیدن به چنین موضوعاتی بینش وسیع تری به جهان می‌خواهد جرج الیس می‌گوید نظم زیربنایی جهان وسیع‌تر از آن است که صرفا با شناخت فیزیک توصیف شود.همان طور که توضیح دادم این اصول است که بسیاری از رشته‌ها را خداباورانه و یا غیرخداباورانه کرده است.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد