تاریخ انتشار : چهارشنبه 17 مرداد 1397 - 5:50
کد خبر : 38510

رنگ و بوی شهادت "محسن" دوباره در اصفهان پیچیده شد؛ رازی که شهید حججی را در دل‌ها زنده نگه می‌دارد

رنگ و بوی شهادت "محسن" دوباره در اصفهان پیچیده شد؛ رازی که شهید حججی را در دل‌ها زنده نگه می‌دارد

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری تسنیم از اصفهان، شهید محسن حججی ۲۱ تیر سال ۱۳۷۰ در شهرستان نجف‌آباد متولد شد، “محسن” پسری امروزی، اهل فرهنگ و هنر و عاشق و دلباخته اهل بیت (ع) و مقام معظم رهبری بود به طوری که در تمام

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری تسنیم از اصفهان، شهید محسن حججی ۲۱ تیر سال ۱۳۷۰ در شهرستان نجف‌آباد متولد شد، “محسن” پسری امروزی، اهل فرهنگ و هنر و عاشق و دلباخته اهل بیت (ع) و مقام معظم رهبری بود به طوری که در تمام طول زندگی ۲۵ ساله‌اش رهرو راه ائمه و ولایت بود. علاوه بر این شهید حججی فعال حوزه کتاب نیز بود، در اردوهای جهادی شرکت می‌کرد و تا جایی که از دستش برمی آمد به مردم نیازمند در شهرها و روستاهای محروم کمک می‌کرد.

همه اینها پس از شهادت “محسن” بر مردم نمایان شد چرا که او هرگز در مورد فعالیت‌هایش، اقداماتش و علائقش حرفی نمی‌زد و مردم پس از شهادت او بود که متوجه فعالیت‌های فرهنگی و بشر دوستانه او شدند و تا قبل از شهادت کسی جز خانواده و دوستان محسن را نمی‌شناخت.

علاقه شدید “محسن” به ائمه (ع) سبب شد که عزم رفتن به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س) کند، او یک بار عازم سوریه شد، به نبرد با تروریست‌های داعشی پرداخت و پس از مدتی به نجف‌آباد بازگشت. اما این بازگشت مقدمه‌ای برای رفتن دوباره شد به طوری که شهید حججی این بار جدی‌تر و به قصد شهادت از خانواده‌اش اذن خواست تا با رضایت کامل آنها به نبرد در سوریه برود.

همسر شهید و دوستان و خانواده‌اش از علاقه بسیار او به شهادت می‌گفتند که در نهایت محسن را به آرزویش رساند. اما نوع شهادت او نیز در تاریخ و میان تمام مردم جهان ماندگار شد. به بهانه نخستین سالگرد شهادت “محسن حججی” مروری بر زندگی و نظرات خانواده، دوستان و مردم خواهیم داشت، چرا که رنگ و بوی شهادت محسن دوباره در شهر اصفهان پیچیده است.

شهید محسن حججی؛ فعال حوزه کتاب و فرهنگ بود

شهید محسن حججی از سال ۸۵ وارد مؤسسه شهید کاظمی شد و آشنایی با این شهید بزرگوار، سبب شد تا مسیر شهادت را انتخاب کرده و پای کارنامه زندگی ۲۵‌ ساله‌اش، مهر قبولی خداوند بیاید.

حمید خلیلی، مدیر انتشارات شهید کاظمی آشنایی شهید محسن حججی با مؤسسه شهید کاظمی را پس از اتمام مقطع دبیرستان عنوان کرد و درباره تأثیرپذیری او از شخصیت شهید احمد کاظمی گفت: درون مؤسسه است که به‌واسطه شهید کاظمی و بیشتر با شرکت در اردوهای جهادی، مسیرش را انتخاب می‌کند؛ یعنی آنجاست که شهید کاظمی دستش را می‌گیرد و شهید حججی به ایشان وصل می‌شود.

محسن و همسرش،‌ خود را آزاد شده دست شهید کاظمی می‌دانستند

مدیر مؤسسه شهید کاظمی با بیان اینکه آشنایی با شهید کاظمی فکر او و همسرش را جهت داد، درباره ازدواج او گفت: محسن در مؤسسه ازدواج کرد و جالب اینکه وجه اشتراک محسن و همسرش که او هم از اعضای مؤسسه است، شهید کاظمی است و هر دو خود را آزادشده دست شهید کاظمی می‌دانستند. هردو وقتی وارد مؤسسه می‌شوند و با شهید کاظمی آشنایی پیدا می‌کنند، مرید او می‌شوند و با هم ازدواج می‌کنند.

محسن با نوجوانان رفیق می‌شد و بر آن‌ها تاثیر می‌گذاشت

مهدی جهانگیری از دوستان نزدیک شهید محسن حججی گفت: محسن خیلی نگاه می‌کرد ببیند آقا چه می‌گویند و وقتی می‌دید آقا بسیار در حوزه کتابخوانی تأکید و دغدغه دارند، در این بخش، بسیار جدی کار می‌کرد. از تبلیغ کتاب در مدارس و نماز جمعه و تبلیغ چهره‌به‌چهره، با کوله‌پشتی و… . در مؤسسۀ «ن و القلم» که زیر مجموعه موسسه شهید کاظمی بود، مشغول به فعالیت در حوزه کتاب بود.

وی افزود: کار فرهنگی درست کاری است که منجر به شهادت شود. کار درست را شهید حججی انجام داد. هم در فضای کار فرهنگی و هم در فضای تربیتی که روی گروه‌های کوچک‌کوچک از نوجوانان کار می‌کرد. محسن با بچه‌های ۱۴، ۱۵ ساله رفیق می‌شد و با این رفاقت، روی آن‌ها تأثیر می‌گذاشت و کار اعتقادی روی نوجوانان می‌کرد.

شهید حججی” هیچ‌گاه نماز اول وقتش را ترک نکرد

هم‌رزم شهید “محسن حججی” با بیان اینکه شهید دائم القرآن بود، گفت: ایشان همواره در حال خوانش قرآن بود و هیچ‌گاه نماز اول وقتش ترک نمی‌شد و پیش‌نماز می‌شدند زیرا آداب و قرائت را به‌درستی بلد بودند.

وی با بیان اینکه شهید حججی همواره در راه روشنگری و هدایت جامعه قدم برمی‌داشت، خاطرنشان کرد: بصیرت شهید حججی بیش از همه بود و او درست در زمانی که جامعه نیاز داشت، راهش را انتخاب کرد و خداوند نیز این شهید را انتخاب کرد و برای ما غیر از اندوه و حسرت و بهت‌زدگی از نحوه شهادتش چیزی نماند.

محسن” یک آتش به‌اختیار تام بود

همسر شهید حججی درباره تصویری که از اسارت او منتشر شد، گفت: این عکس نشان‌دهنده حق و باطل بود، من بعد از نگاه کردن با دقت به عکس یک لحظه حس نکردم که محسن اسیر است، صلابت را در وجود او دیدم حس کردم که داعشی ملعون اسیر دست آقامحسن است. قطعاً از بغض و کینه است که چاقو کنار او گذاشته‌اند.

زهرا عباسی افزود: من همه چیز در چهره او دیدم جز ترس اما خستگی را حس کردم، مشخص بود ایشان تا لحظه‌ای که به اسارت درآمده از خودش دفاع می‌کرده است چون لب‌های او خشک بود، اما استوار بودن هم در نگاه او بود، محسن کم نیاورده بود.

همسر شهید حججی خاطرنشان کرد: محسن یک آتش به‌اختیار تام بود، این آتش به‌اختیار را سال‌ها قبل در مؤسسه شهید کاظمی نشان داد، اگر همه این‌گونه باشیم همه چیز خیلی قشنگ پیش می‌رود و همه محسن‌ها، یکی یکی ساخته می‌شوند.

باید جایی بروم که مسیرم به شهادت نزدیک‌تر باشد

خلیلی با اشاره به روحیه جهادی و شهادت‌طلبی شهید حججی بیان کرد: آقا محسن درس خوانده بود و فوق دیپلم داشت، سربازی هم رفت. وقتی می‌خواست سربازی برود، گفت: می‌خواهم سخت‌ترین جا بروم.» رفت دم مرز. هرچقدر هم گفتیم: «تو تکمیلی داری، تو بسیج داری، بیا پیش خودمان، گفت: نه حاجی، ‌من می‌خواهم جایی بروم که خیلی سخت باشد. سربازی‌اش را رفت و ازدواج کرد. کار هم داشت.

پیگیر شهادت بود؛ رضایت مادر آخرین گره باز نشده

وی ادامه داد: روز آخری که آمد پیش من، گفت: «حاجی، چرا من نمی‌توانم بروم؟ چرا کارم جور نمی‌شود که بروم؟» گفتم: «محسن،‌ یک جای کارِت گیر دارد؛ مثل مایی. برو آن گیر را درست کن.» با تعجب گفت: «من فهمیدم کجای کار گیر دارد: مادرم راضی نیست!» من هم می‌دانستم که نمی‌رود پیش مادرش تا رضایت بگیرد؛ گفتم: «پس برو رضایتش را به دست بیاور.» احساس هم کردم که نمی‌رود. ولی با مادرش که صحبت کردیم، می‌گوید که رفته آنجا، به دست و پای مادر افتاده و‌ گریه شدید کرده که از گریه‌اش پاهای ایشان خیس می‌شده است. به مادر التماس کرده است: «اجازه بده من بروم.» مادرش هم می‌گوید: «برو؛ ولی شهید نشو» که محسن در جواب گفته است: «نه، من می‌روم؛ ولی عزیز می‌شوم مادر»

جوری شهید شد که هم مثل امام حسین(س) بود هم مثل فاطمه زهرا(س)

او از خداحافظی شهید محسن حججی با همه دوستان و اعضا گفت و به این سؤال شهید اشاره می‌کند که پاسخ آن را خودش با نحوه شهادتش داد: «می‌شود آدم ‌جوری شهید شود که هم مثل امام حسین (ع) باشد و هم مثل مادرش، فاطمه زهرا(س)؟» می‌گفتم: «محسن،‌ این‌ها را نگو.» این‌ها آخرین حرف‌هایش بود.

۲

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد