بازخوانی حقوق متقابل حکومت و مردم از منظر نهجالبلاغه/ چگونگی اعتراض به حاکمان
مردم مالک حکومت و در حکم نیروی پشتیبان نظام سیاسی هستند و نقش آنان در حیات سیاسی حکومتها نسبت به دورههای پیشین بسیار متفاوت شده است. اگر در گذشته برداشت از آیه «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ» تنها شامل سامانه قدرت ادوات نظامی و تجهیزات جنگی میشد امروز علاوه بر رسانههای جمعی و وسائل
مردم مالک حکومت و در حکم نیروی پشتیبان نظام سیاسی هستند و نقش آنان در حیات سیاسی حکومتها نسبت به دورههای پیشین بسیار متفاوت شده است. اگر در گذشته برداشت از آیه «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ» تنها شامل سامانه قدرت ادوات نظامی و تجهیزات جنگی میشد امروز علاوه بر رسانههای جمعی و وسائل تبلیغاتی، مردم نیز از ابزار قدرت به حساب میآیند. در شرایط حساس جامعه ما همانگونه که در اندیشه امام (ره) مردم قدرت اصلی و عامل پایداری و میزان به حساب میآیند، انسجام اجتماعی و سرمایه مردمی از حساسترین استوانه استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی است. از مطمئنترین مؤلفههای کنترل قدرت حاکمان، حضور پرشور، هوشیارانه و پیگیرانه مردم در صحنه تحولات اجتماعی و رصد مجدانه از جریان حاکمیت و ارزیابی رفتار مسئولان کشور است. نظارت مستمر مردم و بیان نظرات و انتقاد موجب تحکیم پایه های قدرت جامعه میشود و بیتوجهی به آن موجب حکومت افراد فاسد میشود. این مسئله در ادبیات دینی در قالب امر به معروف و نهی از منکر قابل طرح است که به فرمایش امام رضا(ع)، بی توجهی به آن موجب میشود «فاسقان سلطه یابند و آن گاه، هر چند نیکوکردارترین فرد جامعه دعا کند، به اجابت نرسد»(وسایل الشیعه، ج۱۱، ص۳۹۴).
از جمله مسایل بنیادینی که در اندیشه سیاسی جهان معاصر نیز مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته و شاید در شرایط کنونی کشور بیشتر مطرح شود، موضوع حقوق مردم و طریقه مشاوره، تذکر و بیان اعتراض به دولت و حاکمان است. از همین رو نگاهی به فرمایشات گرانقدر امیرمؤمنان(ع) میاندازیم. پیش از ورود به بحث به بیان ویژگیها و وظایف حاکم میپردازیم تا زمینه و هنگامه اعتراضات مردمی مشخص شود.
ویژگیهای حاکم
اصل وجود حکومت که امری ضروری است و به فرمایش حضرت «إِنَّهُ لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیْرٍ بَرٍّّ أَوْ فَاجِرٍ؛ مردم را از فرمانروایی نیک یا بد چارهای نیست»؛ زیرا اساسا در سایه حکومت امورات جامعه به پیش میرود و مسائل اقتصادی، امنیتی، معیشتی و اجتماعی انسان سامان مییابد. به تعبیر امیرمؤمنان، به وسیله حکومت مالیاتها جمعآوری و با دشمن نبرد و راهها امن و حق ضعیف از زورمند باز ستانده میشود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان هستند(نهجالبلاغه، خطبه ۴۰).
طبیعتا حاکم شایسته یا به تعبیر حضرت «أَمِیْر بَرٍّ» ویژگیهایی دارد؛ از این رو «سزاوار نیست حاکم بخیل بر ناموس و جان و غنیمتها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد و امامت مسلمین را عهدهدار شود تا در اموال آنها حریص گردد و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند و ستمکار نیز نمیتواند رهبر مردم باشد که با ستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند؛ و نه کسی که در تقسیم بیتالمال عدالت ندارد، زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل میکند و گروهی را بر گروهی مقدم میدارد و رشوهخوار در قضاوت نمیتواند امام باشد؛ زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال و حق را به صاحبان آن نمیرساند و آن کس که سنت پیامبر (ص) را ضایع میکند لیاقت رهبری ندارد؛ زیرا که امت اسلامی را به هلاکت میکشاند»(نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۱)؛ از اینرو شایستهترین مسئولین حکومت کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگر آشوبگری، به فتنهانگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود و اگر سرباز زد با او مبارزه شود (نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۳).
حضرت امیر (ع) در یک کلام بسیار فصیح و پرمعنا به یکی از استاندارانش در فارس میگوید: «اِستَعمِلِ العَدلَ و َاحذَرِ العَسفَ و َالحَیفَ فَاِنَّ العَسفَ یَعودُ بِالجَلاءِ و َالحَیفَ یَدعوا اِلَى السَّیفِ»(نهجالبلاغه، حکمت ۴۷۶). حضرت از تعبیر «استعمل العدل» استفاده میکند و نه «افعل او اعمل العدل» عدل را به کار بندد. باب استفعال یعنی در جستجو و طلب چیزی باش. این فرمایش یعنی دنبال اجرای عدالت باش. جستجو کن و هر جا پای عدالت در میان نیست، آنرا پیاده کن. از «عسف و حیف» یعنی زورگویی و ستم که یکی از پیامدهای قدرت است دوری کن؛ زیرا اولی جلای وطن مردم را پیش میآورد و دومی باعث میشود آنانی که میمانند بر علیه حکومت دست به سلاح میبرند.
البته حضرت تاکید دارند که حق در مقام گفتگو و سخن گستردهترین چیزهاست، ولى به هنگام عمل، تنگنایى بمانند دارد! حق اگر به سود کسى جریان یابد، ناگزیر علیه او نیز ثابت شود و چون به زیان کسى وضع شود به سود او نیز جریان خواهد داشت(نهجالبلاغه، خطبه ۴۰).
وظایف حکومت در قبال مردم
امیرمؤمنان(ع) در تبیین وظایف حاکم اسلامی میفرمایند: «ای مردم، مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی واجب شده است، حق شما بر من (حاکم) آن است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم و بیتالمال را بین شما عادلانه تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا بیسواد و نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید». در این فرمایش به چهار حق اساسی و کلیدی اشاره شده است: خیرخواهی حاکم نسبت به مردم، تنظیم مسایل اقتصادی، تعلیم و آموزش عمومی، تربیت و پرورش مردم.
این چهار حق میتواند زیر بنای تمام حقوق مردم و ضامن پیشرفت جامعه، شکوفایی اقتصاد دانش و و بهبود میزان عمل به آموزههای اسلامی و انسانی باشد. البته به فرمایش امیرمؤمنان(ع)، حقوق متقابل است و اگر مردم حق رهبری را اداء کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، مردم به خواستههای مشروعشان خواهند رسید، از جمله اینکه حق در آن جامعه عزت یابد و آموزههای دینی در جامعه عملی میشود و شئون مختلف عدالت از سیاست و اقتصاد تا اجتماع برقرار میگردد؛ در این زمان است که سنت پیامبر اکرم (ص) پایدار و روزگار جامعه اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس میشود(نهجالبلاغه، خطبه ۲۵). بنابراین اگر حکومتی میخواهد امید در بین مردم افزایش یابد ضرورتا باید حقوق خود را انجام دهد و زمینه ایفای وظایف مردم را فراهم آورد. طبیعتا بدون رعایت این حقوق متقابل، مشکلات فراوان و بیعدالتیهای ویرانگر دامنگیر جامعه میشود و دین خدا یکی از قربانیان این شرایط خواهد بود؛ به تعبیر حضرت(ع)، در این شرایط وحدت کلمه از بین میرود و استفاده ابزاری از دین فراوان میگردد و مسیر گسترده سنت پیامبر (ص) متروک و هواپرستی فراوان میشود، احکام دین تعطیل و بیماریهای دل زیاد خواهد شد. در آن زمان است که انسانهای خوب خوار و آدمهای بد قدرتمند میشوند و کیفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود(نهجالبلاغه، خطبه ۲۵).
نخستین حق مردم بر حاکم اسلامى «نصیحت» است؛ یعنی لازم است حاکم خیرخواه مردم باشد و با تمام توان و قدرت درصدد تأمین خیر و صلاح مردم براید. در سیاستگذاریها و قوانین تنها مصالح امت بدون تبعیض و ملاحظه منافع احزاب سیاسی و اقوام در نظر گرفته شود و به گونهای یکپارچه در راستای اصل مصالح ملی که با تایید و حمایت مردمی همراه شود و فتنهها و کیدها در انظار مردم خنثی شود.
نکته دوم در کلام حضرت تأمین رفاه عمومى و فقرزدایی است؛ به بیان دیگر کمک به افزایش درآمدهاى عمومى و پیشرفت اقتصادى. از آنجا که برخى اموال متعلق به مردم (بلکه تمام نسلهاست) طبیعتا وظیفه دولت حفظ، توسعه و بهرهبردارى از این داراییهای عمومی در مسیر ایجاد رفاه بیشتر و از بین بردن فقر است. به فرمایش امیرمؤمنان(ع) اگر فقر برای من تمثل یاد او را خواهم کشت(روائع نهجالبلاغه، ۲۳۳). با انجام این کار و هزینهکرد درآمدها در جهت تامین رفاه و رفع نیازمندیها مردم، آنان نیز با رغبت بیشترى وظایف مالى (خمس، زکات، مالیات و…) خود را انجام میدهند و این چرخه باعث توسعه اقتصادى و رفاه بیشتر میشود. حضرت در عهدنامه مالک اشتر تاکید میفرمانید که باید توجه به آبادانى زمین، بیش از گرفتن خراج و مالیات باشد؛ زیرا گرفتن مالیات و خراج تنها با آبادانى میسّر میشود و آن کسی که خراج بگیرد و آبادانى نکند، شهرها را ویران ساخته است و بندگان را هلاک سازد(نهجالبلاغه، خطبه ۵۳). از این رو حکومت در شرایط بحرانی و رکود یا تحریم موظف است از مالیاتها بکاهد تا موجب نابودی کسبوکارها و صنعت نشود. در شرایط کنونی ایجاد اشتغال، رونق کسبوکار داخلی، کشاورزی و صنعت، ارتقای سطح درآمدها یکی از پایههای افزایش رفاه و ثروتهای ملی است که در کلام امیرمؤمنان(ع) از وظایف حکومت ذکر شده بود.
تأمین آموزش و پرورش همگانى و جهلزدایی در راستای امر قرآنی «تعلیم» سومین وظیفه حکومت و تربیت مردم یا به تعبیر قرآن کریم «تزکیه» چهارمین اصل است. تفاوت این مسئله همانند تفاوت تعلیم با تزکیه است، همان گونه که در کلام امام(ع) تعلیم مبتنی بر دانش: «تعلیمکم کی لا تجهلوا» و تادیب برای اصلاح رفتار استوار است: «و تأدیبکم کی تعملوا»؛ بنابراین فرهنگ سازی و رفتارسازی یا به اصطلاح امروز آموزش سبک زندگی از وظایف دولت است. باید در نظر داشت هرچند دانش و تکنولوژی موجب پیشرفت و بهبود شرایط جامعه میشود، اما فرهنگسازی از اولویت بیشتری برخوردار است، زیرا ارائه الگوهای عملی و بسترسازی برای سبک زیست مؤمنانه و سالم موجب ثمردهی تمام تلاشها در سایر زمینهها میشود که متاسفانه تا حدود زیادی از آن غفلت شده است. اهتمام به فرهنگ موجب سعادت و رفاه در زندگی بیشتر و بهتر فراهم میگردد؛ لذا نظام حاکم که عهدهدار ارتقای سطح فرهنگ مردم است، باید مردم را به گونهای تربیت کند تا به وظایف خود آشنا شود و به پیروی از راهبرد مدنیت پیشرفته تشویق کند. عدالتخواهى و مبارزه با تبعیض و ظلم از دیگر وظایف حکومت است؛ امام علی(ع) به مالک سفارش میکند که امور خود را بر اساس رعایت حق و شمول عدالت اولویت دهد(نهجالبلاغه، نامه ۵۳) و به کارگزار دیگری تذکر میدهد که هوا و میل مانع اجرای عدالت نشود و کار مردم در نزد او یکسان تعریف شود تا عدالت محقق شود(همان، نامه ۵۹). ایشان در جهت رفع نابرابرهای ناشی از تبعیض با امتیازطلبیهای نابجا برخورد قاطع کرد(همان، نامه ۵۳) و با احیای مراقبت درونی کارگزاران بر روابط، بر این مسائل خاتمه بخشید(کلینی، ج۱۵، ۳۱۶). یکی دیگر از وظایف حکومت انتخاب کارگزاران نمونه است، حضرت به مالک اشتر فرمودند: «سپس در کار کارگزاران خویش بیندیش و آنگاه که آنان را نیک آزمودى، به کارشان گمار و به میل خود و بىمشورت دیگران به این امر بپرداز… و کارگزارانى این چنین را در میان کسانى جستوجو کن که اهل تجربه و حیا هستند؛ از خاندانهاى پرهیزکاران و نیکان که در مسلمانى از دیگران قدمى پیشتر دارند؛ زیرا اخلاق آنان برتر است و آبرومندترند و طعنشان کمتر و عاقبتنگرىشان افزونتر». از این رو در حکومت ضرورت دارد تا بعد از انتخاب کارگزاران نمونه، پیوسته بر آنان نظارت شود تا حتی فکر لغزش و فرصت انحراف برای آنها پیش نیاید. شواهد تاریخی نشان میدهد که حضرت بازرسانى در حکومت خود داشتند که مدام بر کارگزاران نظارت مىکردند؛ همچنین از گزارشهاى مردمی مستند نیز بهره میبردند، چنانکه در جریان گزارشی که از «سوده» نقل شد، حضرت هنگامی که شکایتی را استماع نمود و براى ایشان احراز شد، به سرعت اقدام به عزل کارگزار خویش کرد. در مستندات تاریخی و شواهد نقل شده در نامههای حضرت در نهجالبلاغه، موارد متعددى مواجه میشویم که نشان از حُسن نظارت ایشان بر کارگزاران دارد؛ ایشان هم در مجازات مفسدان جدیت داشتند و هم در تسویق کارگزاران نیک دست برتر داشتند و از هر دو اهرم تشویق و مجازات بهره کافی و وافی را میبردند. همچنین حضرت کارگزاران و نمایندگانی را که از جانب حکومت به سمت مردم میرفتند را ملزم به رعایت اخلاق و آداب خاص مىکردند تا هم حس رضایت و امنیت مردم تامین شود و هم چهرهاى ویژه براى حکومت علوى ترسیم کنند. به عنوان نمونه در جریان گرفتند زکات ایشان به نحوه تقسیم چارپایان و واگذاری حق انتخاب آنها تا رسیدن به احساس رضایت مالکان اشاره میکند. این دقتنظر و بیان جزئیات رفتار عاملان زکات، به جهت حفظ امنیت خاطر مردم است و تا جایی پیش میرود که به نترساندن چارپایان اشاره میکنند(همان). البته اگرچه حضرت امر میکند هیچکسی برای درهمی تازیانه نزنند و به مال غیرمسلمان دست نبرند اما آنجا که این امر موجب سلب امنیت از دیگران و کمک به دشمنان اسلام میشود این محذوریت را برمیدارند(همان، نامه ۵۱). حضرت فراتر از الزام به حدود شرعی به مامورین مالیات تذکرات اخلاقی و دستور رعایت انصاف میدهد: «فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّکُمْ خٌزَّانَ الرَّعِیَّهِ وَ وُکَلاءِ الْأُمَّهِ وَ سُفَرَاءِ الْأَئِمَّهِ» با مردم به انصاف از خودتان رفتار کنید، در برآوردن حاجات مردم پرحوصله باشد زیرا شما خزانه داران مردم هستید و از جانب ملت نماینده این کار شدهاید و سفیران و چهره حکومت هستید. در عهدنامه مالک اشتر می فرماید: «در قلب خود مهربانی، محبت و لطف به مردم را بیدار کن».
حضرت پس از تبیین اهم وظایف حکومت و مردم میفرماید: «فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ اِلاّ بِصَلاحِ الْوُلاهِ و لا تَصْلُحُ الْوُلاهُ إلاّ بِاسْتِقامَهِ الرَّعِیَّهِ…؛ مردم جز با اصلاح زمامداران اصلاح نمیشود و زمامداران تنها با استقامت رعیت اصلاح میشود، در شرایطی که مردم حق رهبرى را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد و راههاى دین پدیدار و نشانههاى عدالت برقرار و سنّت پیامبر(ص) پایدار شود، پس روزگار اصلاح شود و تداوم حکومت امید رود و دشمن در آرزوهایش نومید شود. از اینرو در کلام امیرمؤمنان(ع) که به قالب نفی و استثنا و سیاق حصر بیان شده است، اصلاح مردم تنها با اصلاح حاکمان میسر میشود؛ یعنی اگر تمام راههای اصلاحی و تربیتی طی شود اما حاکمان صالح نباشند و کارهای دیگری انجام دهند، بجز اقلیتی، عموم مردم اصلاح نخواهند شد؛ چنانچه نقل شده است که مردم به دین حاکمانشان هستند(مجلسی، ج ۱۰۲، ص ۷). حال که این مسئله مطرح شد، سوال دیگری مطرح میشود و آن اینکه طریقه اصلاح حاکمان چگونه خواهد بود؟ طریقه نقد حکومت اگرچه شیوههای اعتراضی در زمان حکومت طاغوت با حکومت اسلامی متفاوت است و میزان انحراف، ظلم و بدعتگذاری حاکم بر شرایط آن تاثیرگذار خواهد بود، اما به طور کلی در بازخوانی کلام امیرمؤمنان(ع) و سیره حضرت در زمان خلفا، مشاهده میشود که اصلاح حاکمان یا به طریقه مشورت، نقد و نصیحت مشفقانه خواهد بود و یا به شیوه اعتراضی و دادخواهی صورت میپذیرد. حضرت در خطبه ۲۱۶ میفرمایند: من، خوش ندارم خیال کنید که من، ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم و با سپاس الهی این گونه نیستم … پس با من، آن چنان که با جباران سخن می گویید، گفتوگو نکنید و آن گونه که نزد ستمگرانِ تندخو، از خود مراقبت می کنید تا خشم آنان، متوجه شما نشود با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارات بپرهیزید و خیال نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من، سنگینی خواهد کرد و یا اینکه خودبزرگ بین باشم». امیرمؤمنان در ادامه سخن بسیار بلند و عجیبی از منظر باورهای امروز ما میفرمایند: «فلا تَکُفُّوا عن مقالهٍ بحقٍّ أوْ مَشُورَهٍ بعدلٍ؛ فإنّی لستُ فی نفسی بفوقِ أنْ أُخْطی ءَ و لا آمَنُ ذلک من فعلی، إلاّ أنْ یکفی الله من نفسی؛ پس، از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل، خودداری نکنید. من، در خودم، این گونه نیستم که خطا نکنم و کار خود را از آن ایمن نمیدانم، مگر خداوند، مرا کفایت کند»(نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶). امام (ع) با اینکه خود، معصوم و از عیوب اخلاقی و رفتاری بر کنار است، در عین حال، با گفتن این جمله در اصحاب خود حس نقدکنندگی آنان را احیا میکند و تلاش میکند تا آنان را به انتقاد و اصلاح و مشورت بازدارد؛ عبارت «فی نفسی» یعنی من در ذات خود این گونه نیستم گرچه با کفایت الهی، می شود این گونه بود.
حضرت تنها درباره خود این چنین نبود و به کارگزاران خود نیز توصیه میفرمود که نقدپذیر باشند. ایشان در عهدنامه مالک اشتر میفرمایند: باید برگزیدهترین آنان نزد تو، آن کس از وزیران باشد که سخن تلخ حق را بیشتر به تو بازگو کند و کمتر تو را در آنچه خدا از اولیائش نمیپسندد و مطابق هوای توست، یاری و مساعدت کند». ایشان از سوی دیگر میفرمایند که «دورترین و مبغوضترین مردم نسبت به تو، باید کسانی باشند که معایب دیگران را بیشتر پی جویی می کنند». حضرت با تاکید شدید(لام تاکید و نون مشدد) فرمودند که «و لا تقولَنّ إنّی مؤمَّرٌ آمُرُ فأُطاعَ…؛ هرگز نگو که «من فرمانروا هستم که باید دستور دهنده باشم و دیگران اطاعت کنند»(نهج البلاغه، خطبه ۵۳)؛ زیرا قطعا چنین اندیشه ای، مایه فساد قلب و سستی دین خواهد شد و تو را با نارضایتی عمومی و حوادث بنیان برانداز روبرو میسازد». امام در این فرمایش تاکید میکند که این منطق نه تنها قلب تو را فاسد میکند بلکه نتیجتا مردم را ناراضی و حکومتت را سست میکند. ایشان در نامهای به فرماندهان ارتش یادآور میشود که فلسفه سقوط حکومتهای پیشین این بود که در آنها، مردم بهآسانی قادر به استیفای حقوق خویش نبودند و حقوق حقه آنان را حکام زیر پا میگذاشتند و با این سیاست سوء، مردم به راه باطل و انحراف از مسیر صحیح سوق داده میشدند(نهجالبلاغه، نامه ۷۹).
حضرت در دوره خلفا نیز هر زمان که امکان راهنمایی وجود داشت بهترین مسیر و پیشنهاد را ارائه میفرمودند. در جریان شورش بر خلیفه سوم، حضرت علی(ع) به درخواست مردم به عنوان نماینده با خلیفه گفتوگو کردند، امیرمؤمنان(ع) فرمودند که اصلاح ستمهایی که در مدینه شکل گرفته کافی است تا دستور بدهید بلافاصله اصلاح شود؛ برکناری کارگزان ناشایست، برگرداندن داراییهای مردم، اصلاح بدعتها و ظلمها بهترین راهکاری بود که خلیفه میتوانست به آن عمل کند. به تصریح ابن ابی الحدید، «اوست که عثمان را به اموری راهنمایی کرد که صلاح وی در آن بود و اگر عثمان راهنماییهای او را میپذیرفت، هرگز برای وی آنچه پیش آمد، روی نمیداد». حضرت حتی فرمودند: «سوگند به خدا به اندازهای مردم را از او باز داشتم که میترسم به گونهای گناهکار شوم»(نهجالبلاغه، نامه ۲۴۱).
حضرت حتی در ابتدای کودتای سقیفه، سخنان و رفتارهای بدعتگزارانه هر دو گروه را نقد مشفقانه میکردند؛ حضرت هنگامی که شنیدند انصار گفتند: «از ما امیری و از شما هم امیری باشد»، حضرت فرمودند: چرا بر آنان (انصار) حجت نیاوردید که رسول خدا سفارش فرمود: با نیکوکاران انصار نیکی کنید و از گناهکارانشان درگذرید. گفتند در این چه حجتی است؟ حضرت فرمودند: اگر خلافت و عمارت از آن ایشان (انصار) میبود، سفارش آنان را کردن، درست نبود. سپس حضرت پرسید: قریش چه گفتند؟ چنین استدلال کردند که آنان از درخت رسول خدا هستند و به این دلیل باید زمامدار شوند. حضرت فرمودند: به درخت استدلال کردند، ولی میوه درخت را ضایع نمودند»(نهجالبلاغه، کلام ۶۷). البته جدا از نقد، در مواردی که مصلحت اقتضاء داشت به دادخواهی و حق طلبی میپرداختند. حضرت علی(ع) همواره در برابر خلافها و بنیانهای کج اعتراض و دادخواهی میکرد؛ به عنوان نمونه مکررا قضاوتهای خلیفه را اصلاح مینمودند؛ در ماجرایی که ماموران خلیفه دوم زنی را برای مجازات میبردند، حضرت آن زن را به نزد خلیفه برگرداند و از او پرسید که آیا برای گرفتن اقرار او را تهدید کردی؟ خلیفه تایید کرد و حضرت فرمود: آیا فراموش کردی که پیامبر(ص) فرمود: اقرار از روی تهدید، فشار، حبس، کتکزدن و شکنجهدادن باطل است. امام صادق(ع) در روایتی که در فروع کافی نقل شده است، فرمودند وقتی موالی نزد امیرمومنان(ع) از تفاوت رفتار عربها با سیره پیامبر(ص) دادخواهی کردند، ایشان به دادخواهی نزد دستگاه خلافت رفت و در این باره با دستگاه خلافت سخن گفت و آنها نپذیرفتند، امیرمؤمنان(ع) در حالیکه خشمگین بود و بالاپوشش بر زمین کشیده میشد، به موالی رو کرد و فرمود: «ای گروه غیر عرب بیگمان اینان شما را در جایگاه یهود و نصارا قرار دادهاند، از شما زن میگیرند و به شما زن نمیدهند و به اندازهای که خود میگیرند به شما نمیپردازند پس تجارت کنید و به حکومت وابسته نباشید که خداوند به شما برکت خواهد داد». ایشان پس از اعتراض به دستگاه حکومت، مردم را راهنمایی کردند که به دستگاه حکومت وابسته نباشند و روی پای خود بایستند و دولتی نباشند.
اعتراضات و دادخواهی امیرمؤمنان(ع) در نزد خلفا آن قدر زیاد بود که برخی محدثان بزرگ اهل سنت(ابویعلی موصلی و احمد بن حنبل) نقل کردهاند که خلیفه سوم به حضرت گفت: «انّک کثیر الخلاف علینا؛ تو بسیار با ما مخالفت میکنی». همچنین آن قدر این اعتراضات بر خلیفه سخت بود که بارها ایشان را به مزرعه ینبع تبعید میکردند و در هنگام احتیاج باز میگرداند که حضرت در آخرین مورد تبیعد را نپذیرفت(نهجالبلاغه، نامه ۲۴۱). البته این اعتراض و دادخواهی بر مبنای حق بود و ایشان هرگز زشتگویی و پردهدری نمی کردند. البته باید دقت داشت که جریان انتقاد نباید از کنترل افراد جامعه خازج شود و به ابزاری در دست انسانهای فاسد و بداندیش تبدیل شود که در جستجوی تضعیف ارکان نظام از طریق سیاه نمایی، تهمت، شایعه سازی و دروغ پردازی هستند و احیانا خط مشیهای جریانات معاند و دشمنان نظام را دنبال می کنند. خروج انتقاد از مسیر طبیعی و ضدیت با امنیت و منافع ملی قطعا امری پذیرفتنی نخواهد بود. امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که برج بن مُسهر طائی، از خوارج هنگامی که در مسیر انحراف و فتنه صدایش به «لا حکم إلّا لله» بلند شد، برخورد تندی کردند و فرمودند: ای کسی که در خرد، به قدری زشتی که گوییا دندانهای پیشت افتاده است، خاموش شو! خدا تو را زشت گرداند! به خدا سوگند! تو، وقتی که حق به میدان آمد و ظاهر شد، شخصی فرومایه و ضعیف بودی و صدایت پنهان بود، همین که باطل سر برکشید و فریاد کرد، مانند شاخ بز، آشکار شدی». باید دقت کرد که عوامل اقتصادی همچون افزایش قیمتها، تورم، نوسانات شدید نرخ ارز، کمبودهای ناگهانی، بیکاری و کاهش درآمدها در طول تاریخ پیوند نزدیکی با وقوع خشونت و بیثباتی سیاسی داشته است؛ نمونه هایی چون انقلاب فرانسه، شورشهای طبقات پایین در مکزیک و انگلستان در قرن هفدهم، شورشهای غذایی در انگلستان قرن هجدهم، خشونت ماشینشکنان در انگلستان قرن نوزدهم، آشوبهای کارگری امریکا در قرن نوزدهم و بیستم از جمله این موارد است(Theory of Collective Behavior P.249). از این رو باید به مسائل معیشتی و اقتصادی مردم توجه کامل داشت. امیرمؤمنان(ع) در عهدنامه مالک اشتر نهتنها به رفع حوائج نیازمندان سفارش میکند، بلکه توصیه میکند که راهکاری برای حل ریشهای فقر از جامعه در پیش گیرد، به طوری که کار مناسب به افراد نیازمند قادر به کار واگذار شود و اگر توانایی ندارند تحت پوشش دولت قرار گیرند تا با اطمینان از مستمری خویش به دیگر برنامههای زندگی بپردازند. امام(ع) در جریان گرفتن مالیات به اصلاح نابسامانیهای اقتصادی جامعه و بهبود وضع رفاهی مردم سفارش میکند(نهجالبلاغه، نامه ۵۳). محمد پارسائیان دانش آموخته علوم قرآن و حدیث انتهای پیام
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰