طبل رسوایی آمریکا در پنجم اردیبهشت ماه ۵۹ در صحرای طبس
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگارگروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از یزد؛ در اسفندماه سال ۱۳۲۷ در دل کویر و درخانه مجاهد پارسا مرحوم حاج شیخ على اکبر منتظر قائم نوزادى چشم به جهان گشود که مدتها بعد در تاریخ ایران اسلامی جاودانه شد و، چون ستارهای
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگارگروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از یزد؛ در اسفندماه سال ۱۳۲۷ در دل کویر و درخانه مجاهد پارسا مرحوم حاج شیخ على اکبر منتظر قائم نوزادى چشم به جهان گشود که مدتها بعد در تاریخ ایران اسلامی جاودانه شد و، چون ستارهای در آسمان استان دارالعباده یزد درخشید.
محمد دو ساله بود که دچار بیمارى سختى شد، اما با عنایت خداوند و توسل به ائمه اطهار شفا یافت و در سن ده سالگی به دلیل مبارزات پدر با رژیم منحوس پهلوی به همراه خانواده از فردوس به یزد مهاجرت کرد.
پدر که از عالمان فرهیخته زمان خود بود پسر را به دبستان تعلیمات اسلامى که زیر نظر مرحوم حجت الاسلام وزیرى اداره مى شد فرستاد و تحصیل در یک مدرسه دینی بنیه معنوى و اعتقادی محمد را به خوبی شکل داد.
محمد در ۱۵ خرداد ۴۲ و همزمان با پانزدهمین بهار زندگی اش مبارزه علیه یزید زمانش را درکنار پدر و دیگر دوستانش آغاز کرد و در سال ۱۳۴۶ درپی آشنایى با مرحوم احمد فتاحى سرپرست انجمن دینى یزد به جلسات دینی راه پیدا کرده و به مبارزه با فرقه ضاله بهاییت پرداخت و ریشه این فرقه ضاله را در دستگاه فاسد حاکم یافت و به مبارزه خود با رژیم ستمشاهى ادامه داد.
این پاسدار رشید اسلام در سال ۱۳۴۷ عازم خدمت سربازى شد ابتدا سنندج و سپس به دامغان منتقل شد و فعالیت سیاسی خود را در آنجا هم ادامه داد از آنجا که محمد فردى مورد اطمینان بود، در بایگانى اسناد گمارده میشود و با سوزاندن اسنادى که ممکن بود سد راه مبارزین و انقلابیون شود عده زیادى را از این راه نجات مى دهد و پس از پایان خدمت سربازى در شرکت توانیر مشغول به کار شده و کارگران و مهندسین آنجا را نیزتحت تاثیرافکار الهی خود قرار مى دهد.
محمد در اسفندماه سال ۵۱ از سوی ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل مى شود تا آنجا که رادیوهاى انقلابى خارج مرز نیز نامش را به بلندى بر زبان مى آورند در زندان نیز با حروف ،مرس، که آن روزها به زبانى براى ارتباط انقلابیون تبدیل شده بود براى سلول هاى مجاور قرآن مى خواند. پس از ۱۱ ماه سلول انفرادى وعجز شکنجه گران از گرفتن اعتراف، راهى زندان عمومى شده و پس از گذراندن ۱۵ ماه حبس، به علت ناتوانى و تسلیم مامورین زندان در مقابل مقاومتش، آزاد مى گردد.
شهید محمد منتظر قائم در سال ۱۳۵۵ با اصرار خانواده به خواستگاری بانویی از سلسله جلیله سادات و روحانیت رفت و به دلیل دوستی دیرینه پدر عروس خانم و پدر آقا داماد ازدواج سر گرفت.
محمد که در زمان ازدواج دیپلمه رشته برق بود و به دلیل اخراج از توانیر در شرکت پشم وشیشه تهران کار میکرد، همسر جوان خود را به تهران برد و یک سال ونیم در آنجا زندگی کردند، پس از این مدت به درخواست آیت الله صدوقی به یزد بازگشت و با تاسیس سپاه پاسداران یزد فرماندهی آن را به عهده گرفت.
این شهید یزرگوار پس از بازگشت به یزد به همراه همسرش در خانه پدری زندگی میکرد، هر چند که تا موقع شهادت اکثر اوقات را در سپاه و در پی ماموریتهای مختلف بسر میبرد.
۵اردیبهشت سال ۵۹ که دشمن تا بن مسلح، نقشه حمله مسلحانه به ایران اسلامی را که تازه خون انقلاب در رگهای آن جریان یافته میکشید و فکر میکرد میتواند با عوامل نفوذی که در داخل دارد به اهداف شومش برسد به امر خدا در صحرای طبس گرفتار طوفان شن و شکست سختی را متحمل شد.
پس از حمله نافرجام آمریکا در صحرای طبس فرمانده جوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد برای دستیابی و بررسی اسناد و اهداف دشمن به منطقه رفت ،محمد منتظر قائم، که در منطقه از بالگردها محافظت میکرد به دستور مستقیم بنی صدر که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را هم برعهده داشت با بمباران بالگردها به شهادت رسید.
صدیقه بیگم مدرس ثانوی همسر این شهید والامقام در خصوص ویژگیهای بارز همسر شهیدش گفت: محمدآقا بسیار به انجام واجبات و حفظ حجاب مقید بود و همیشه به من تذکر میدادند که در مراسمات و مجالس رعایت حجابم را داشته باشم و حتی در عروسیها نیز تاکید داشتند که قبل و بعد از مراسم کوچکترین آرایشی نداشته باشم.
از دیگر ویژگیهای بارز شخصیتی ایشان رعایت معاشرت با افراد بود به نحوی که تا شناخت کافی از اطرافیان خود نداشتند با آنها مراوده نمیکردند و تنها با کسانی رفت و آمد داشتند که از تفکرات، عقاید و دیدگاههای مشترک با ایشان برخوردار بودند.
همسر شهید منتظر قائم شجاعت، ساده پوشی و ساده زیستی را از دیگر صفات بارز شهید برشمرد و اظهار داشت: ایشان عقیده شان این بود که انسانی که چند صباحی در این دنیا بیشتر زندگی نمیکند نیاز به این همه تکلف ندارد.
مدرس با اشاره به خاطرات زندگی چهار ساله مشترکش با شهید منتظر قائم گفت:چون محمد آقا بیشتر اوقات را مخصوصا در دوران فرماندهی سپاه یزد درمنزل نبودند و در ماموریت کاری به سر میبردند خاطرهای را به نقل از یکی از همرزمانشان نقل میکنم، این همرزم شهید میگفت: در دورانی که با شهید در کردستان بودیم و با شورشیان آن منطقه میجنگیدیم تپهای بین ما و آنها وجود داشت به نام تپه بازی دراز که دشمن تسلط ویژهای روی این تپه داشت بنابراین وقتی وارد این منطقه شدیم شهید از یکی از همراهان خود میخواهد تا به بالای تپه برود و در خصوص نحوه آرایش دشمن گزارش بدهد که گویا این فرد ار دستور شهید سر باز میزند و بعد هرکدام بهانهای میآورند به هر تربیت خود شهید پوتینها را از پای در میآورد و باتمام شجاعت بالای تپه میرود.
وی در خصوص چگونگی اطلاعش از شهادت شهید هم ابراز داشت:در آن زمان خانواده شوهرم به دلیل انجام مراسمات خواستگاری برای برادر شوهرم در یزد حضور نداشتند و من نیز به دلیل اینکه محمد آقا بیشتر در سپاه حضور داشتند در خانه مادرم بودم.
مادرم خیاط بود و شاگردان زیادی داشت و این برای من فرصتی بود تا بتوانم دوری محمد آقا را راحتتر تحمل کنم خلاصه روز ۵ شنبه من با سپاه تماس گرفتم و آنها گفتند محمد اقا در ماموریت هستند و در سپاه حضور ندارند وچون اکثر اوقات وضعیت به همین شکل بود نگران نشدم.
این همسر شهید ادامه داد: صبح شنبه مادرم نامهای به دستم داد و از من خواست تا به همراه یکی از شاگردانش به ادراه کار بروم در طول مسیر با صحنه عجیب روبرو شدیم و آن اینکه در روز شنبه تمام ادرات به حالت نیمه تعطیل در آمده، بازاریان دکانها را بسته و پرچمهای سیاه در خیابانها نصب کرده بودند، وقتی وارد اداره کار شدم از یکی از کارمندان سوال کردم چه اتفاقی افتاده که همه جا تعطیل است و، چون کارمندان بیمه من را میشناختند ،گفتند ما خبر نداریم پس از خروج از اداره کار سوار برتاکسی شدیم و من سوالم را مجدداً از راننده تاکسی پرسیدم و وی گفت: میگویند محمد منتظر قائم در طبس شهید شده است، با شنیدن این جمله حال خود را نفهمیدم و شروع به زاری و گریه کردم و راننده هم که تازه متوجه شده بود من همسر محمد آقا هستم تلاش میکرد تا حرف خود را پس بگیرد و بگوید اشتباه شده است، اما دیگر کار از کار گذشته بود.
مدرس در پایان با اشاره به این مطلب که هر آنچه امروز داریم مدیون و مرهون خون شهداست ،خاطر نشان کرد: امیدوارم بتوانیم ضمن قدردانی نسبت به این فداکاری بزرگ، مسیر آنان را ادامه داده و در سایه سار ولایت فقیه قدم برداریم.
طوفان شن مامورخدا برای حفاظت از انقلاب و خون شهدا
محمدعلی درستکاریکی از مجروحان حادثه طبس و از همرزمان شهید در واقعه طبس فروتنی و مناعت طبع را از ویژگیهای بارزاین شهید والامقام دانست و گفت: شهید به قدری با مردم مهربان بود که در دوران حضورش در کردستان علاقهمندان زیادی پیدا کرده بود و همواره در اندیشه حل مشکلات مردم بود.
درستکار افزود: محمد فوق العاده به نماز اول وقت آن هم به جماعت معتقد بود و به قدری اهمیت میداد که هرگاه روحانی برای اقامه نماز جماعت پیدا نمیشد خود نماز جماعت را برپا میکرد و یکی دیگر از سجایای اخلاقی او این بود که بارها اتفاق افتاده بود که پوتین همرزمانش را شبانه و به دور از چشم همه واکس زده بود.
همرزم شهید منتظر قائم در تشریح واقعه طبس گفت: امریکائیها که برای نجات گروگانهای خود و پایان دادن به انقلاب اسلامی با محاسبه همه جانبه نقشه حمله به تهران را کشیده بودند ابتدا برای نفوذ در کشور، صحرای طبس را برای فرود بالگردهای نظامیان خود انتخاب کرده بودند که به امر خدا طوفان شن مامور حفاظت از انقلاب و خون شهدا شد و حادثه ۵ اردیبهشت ماه را در تاریخ این سرزمین جاودانه ساخت.
درستکار اضافه کرد: در آن زمان به محض اینکه گزارش این حادثه به محمد منتظر قائم رسید ایشان تیمی را جمع آوری کرد و به سمت محل حادثه حرکت کردیم هنگامی که رسیدیم مشاهده کردیم تجهیزات و اسناد بسیار مهمی از سوی امریکائیها در صحرای طبس باقی مانده بنابراین با شهید منتظر قائم شروع به جمع آوری این تجهیزات و اسناد کردیم که در این هنگام با بمباران هواپیماهایی که به دستور بنی صدر مسئولیت انهدام برخی از این بالگردها را داشتند محمد را به شهادت رساندند و بنده و چندتن از دوستان دیگر هم مجروح شدیم.
حمله آمریکای جنایتکار و شکست مفتضحانه در صحرای طبس
محمدرضا لاور یکی دیگر از مجروحان حادثه طبس و همرزم شهید منتظر قائم هم در تشریح ماجرای شهادت این سردار رشید اسلام گفت: بعدازظهر بود که به ما خبر رسید بالگردهای امریکایی در صحرای طبس برای عملیات نظامی مستقر شده اند البته راوی این خبر راننده تانکر سوختی بود که در آن مسیر تردد کرده بود و پس از فرار از دست نیروهای امریکائی به خانه سومین شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی رفته و ماجرا را شرح داده بود.
لاور ادامه داد: پس از اطلاع از این خبر جلسهای تشکیل و تصمیم گرفته شد گروهی به این منطقه اعزام شوند که شهید منتظر قائم به عنوان فرمانده سپاه یزد و چهار نفر از بچههای عملیات به منطقه اعزام شدیم.
حدود ۵ عصر بود که به دو کیلومتری محل حادثه رسیدیم،۳ بالگرد سمت راست و ۲ تای دیگر هم سمت چپ قرارداشتند که چهارفروند آن شبیه هم و یک فروندی که در فاصله دورتری بود و به نظر ناو فرماندهی میرسیدمتفاوت از بقیه بود.
همرزم شهید خاطر نشان کرد: اندکی پس از رسیدن ما بچههای کمیته طبس هم آمدند فرمانده آنان یک روحانی بود که گفت: اگر به بالگردها نزدیک شویم دو فروند هواپیمایی که در آسمان هستند شروع به بمباران خواهند کرد لحظاتی بعد هوای خوب و آفتابی به یک طوفان عظیم تبدیل شد که چشم چشم را نمیدید و به سختی همدیگر را نگه داشته بودیم البته حکمت این طوفان این بود که ما با چشم خود قدرت خدا را در شکست دادن آمریکائیها مشاهده کنیم.
لاور افزود: پس از ۱۰ دقیقه هوا آرام شد، اما لایه غلیظی از غبار آسمان را پوشانده بود ودید هواپیماها کم شده بود و این بهترین فرصت برای نزدیک شدن به بالگردهای آمریکائی بود ماشین را در سمت چپ جاده خاکی و کم تردد آنجا و ده متری بالگردها پارک کردیم دونفر از بچههای عملیات رفتن داخل بالگردها و مقداری اسلحه و مواد منفجره را بیرون آوردند و یک خودرو جیب هم آنجا بود که عباس سامعی آن را روشن کرده بود.
زمانی کمی از این اتفاقات گذشته بود که هواپیماها در یک حرکت رفت و برگشت بالگرد ناوبری امریکائیها را بمباران کردند همه مجبور به فاصله گرفتن از بالگردها بودیم در این هنگام شهید طباطبائی ،شهید دوران دفاع مقدس، با تعدادی از بچههای طبس آن جا را ترک کرده بودند وقتی نگاه کردم تنها من، سامعی، درستکار و منتظر قائم مانده بودیم با بمباران بالگرد دوم که در کنار جاده قرار داشت محمد به شهادت رسیده بود و من و بقیه مجروح شده بودیم.
مجروح حادثه طبس تصریح کرد: هوا گرگ و میش بود و اثری هم از هواپیماهای بمب افکن نبود شهید منتظر قائم ۵۰ متر آن طرفتر از من رو به حرم امام رضا (ع) و روی شانه چپ دراز کشیده بود به طرفش آمدم هر چه صدایش زدم جواب نداد نزدیکتر که شدم دیدم مچ دستش قطع شده، خون از قفسه سینه اش بیرون زده و به شهادت رسیده است.
لاور ادامه داد: ماشین جیب رو برداشتم سامعی و درستکار را که مجروح شده بودند سوار کردم و عازم طبس شدیم، چون جیب از تجهیرات زیادی برخوردار بود و قابلیت انتقال نداشت شهید منتظر قائم را نتوانستیم با خود به طبس ببریم با رسیدن به طبس عازم بیمارستان شدیم و جنازه مطهر شهید که به دلیل تاریک شدن هوا و منور زدن عناصر نفوذی قابل انتقال نبود پس از یک شب باقی ماندن در بیابان روز بعد منتقل شد.
همرزم شهید در پایان گفت: پس از ۱۲ ساعت از بمباران بالگرد دوم بالگرد سوم هم بمباران شد هر چند آن زمان گفته بودند هواپیماها اشتباهی منطقه را بمباران کردند، اما پس از عزل بنی صدر خائن و اطلاعاتی که از دستگیر شدگان در کودتای نوژه به دست آمد مشخص شد این هواپیماها به دستو بنی صدر و با هدف از بین بردن تجهیزات و اسناد صورت گرفته بوده است وگرنه میتوانستند در یک حمله هوایی همه منطقه و بالگردها را بمباران کنند.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰