تاریخ انتشار : شنبه 30 دی 1396 - 5:28
کد خبر : 21793

بازرگان، نمی خواست از سیاست کنار بکشد

بازرگان، نمی خواست از سیاست کنار بکشد

روزنامه اعتماد نوشت: هنوز هم با ۸۰ سال سن هر زمان که برای گفت‌وگو درباره مهندس «مهدی بازرگان» با او تماس می‌گیریم محال است «نه» بشنویم. «هاشم صباغیان» هنوز هم دوست دارد از مهندس بازرگان بگوید. صباغیان، از بنیانگذاران نهضت آزادی، این‌بار هم به مناسبت سالروز درگذشت مهندس بازرگان با ما از خاطراتش از دهه‌های

روزنامه اعتماد نوشت: هنوز هم با ۸۰ سال سن هر زمان که برای گفت‌وگو درباره مهندس «مهدی بازرگان» با او تماس می‌گیریم محال است «نه» بشنویم. «هاشم صباغیان» هنوز هم دوست دارد از مهندس بازرگان بگوید. صباغیان، از بنیانگذاران نهضت آزادی، این‌بار هم به مناسبت سالروز درگذشت مهندس بازرگان با ما از خاطراتش از دهه‌های منتهی به انقلاب اسلامی ایران و نقش بازرگان در آن دوران گفت.

با مهندس بازرگان چطور آشنا شدید؟ اولین خاطره‌ای که از مهندس بازرگان دارید، چیست؟

قبل از شروع دوست دارم تشکر کنم از شما و همکاران‌تان که تلاش می‌کنید از افرادی که در قید حیات هستند، تاریخ انقلاب را جویا شوید؛ این کار برای آشنایی جوانان با تاریخ این مملکت بسیار مهم است. اما در ارتباط با سوال‌تان باید بگویم من دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم. سال ۱۳۳۶ وارد دانشکده فنی شدم و درسی داشتیم به اسم ترمودینامیک که استاد این درس مهندس بازرگان بود و طبعا آشنایی من با ایشان به این زمان برمی‌گردد. آشنایی‌ای که نزدیک به ۵۰ سال ادامه پیدا کرد. البته ایشان از موسسین انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بودند که ما هم در آن عضو شدیم. در این انجمن دانشجویانی از همه دانشکده‌ها بودند؛ بنی‌صدر و ارفع‌زاده و سلامتیان از دانشکده حقوق عضو این انجمن بودند. مهندس توسلی از دانشکده فنی عضو آن بود. ابوالفضل حکیمی از دانشکده علوم، آقای شیبانی از دانشکده پزشکی و خانم پروانه فروهر از دانشکده ادبیات عضو کمیته جبهه ملی دانشگاه بودند. بعد از اینکه با اشاره امریکایی‌ها کمی فضای سیاسی داخل کشور باز شد و در سال ۱۳۳۹ جبهه ملی دوم شکل گرفت، برخی از ما دانشجویان به جبهه ملی دوم رفتیم.

آیا مهندس بازرگان به عنوان استادتان، شما یا دیگر دانشجویان را به فعالیت سیاسی یا عضویت در انجمن ترغیب می‌کردند؟

نه، اما ما دانشجو بودیم و مسلمان و انجمن اسلامی دانشجویان هم که تاسیس شده بود و ما به‌خاطر اعتقادمان به عضویت آن درآمدیم. مهندس بازرگان هم در جلسات عمومی انجمن اسلامی به عنوان موسس خودشان گاهی سخنران بودند. اما خاطره‌ای که می‌توانم اینجا بگویم اینکه آن زمان در دانشگاه تهران جایی برای نماز خواندن نبود و مسجد دانشگاه هنوز ساخته نشده بود. پسران جایی می‌ایستادند و نماز می‌خواندند ولی دختران دانشجو چنین امکانی نداشتند. وقتی مهندس بازرگان رییس دانشکده فنی شد یکی از کلاس‌ها را به نمازخانه اختصاص داد و خودش هم از منزل فرش آورد و آن کلاس تبدیل به مسجد شد. بعد هم به مناسبت‌های مختلف هم مثل عید فطر یا ۱۳ رجب و… در همین کلاس دانشجوها برنامه می‌گذاشتند.

اگر ترغیب و تشویقی به فعالیت سیاسی وجود نداشت، شما چطور در فضای سیاسی دلمرده و البته خفقان بعد از سال‌های کودتا فعالیت سیاسی می‌کردید؟ اصلا مهندس بازرگان با چه امیدی انجمن اسلامی ایجاد کردند؟

مهندس بازرگان اعتقاد به این داشت که یک استاد دانشگاه تنها نباید به دانشجویان درس بدهد بلکه باید راه صحیح را نیز به دانشجویان نشان بدهد. به همین دلیل بود که انجمن اسلامی دانشجویان را تاسیس کرد و خودش هم اعتقاد به این داشت که باید مبارزه کرد. مثلا هر سال به مناسبت ۱۶ آذر کلاسش را تعطیل می‌کرد و دانشجویانی هم که علاقه‌مند بودند در مراسم ۱۶ آذر شرکت می‌کردند که معمولا هم دستگیر و سپس آزاد می‌شدند. یادم هست که یک سال ۱۶ آذر جمعه بود و ایشان شنبه سر کلاسش اعلام کرد که چون ۱۶ آذر دیروز بوده، امروز را تعطیل می‌کنیم که کلاسش تعطیل شد و تظاهراتی هم شکل گرفت که البته جزییاتش یادم نیست. به هر حال می‌خواهم بگویم ایشان به مبارزه اعتقاد داشت و در مبارزه هم پابرجا بود و همین باعث می‌شد عده‌ای از دانشجویان از او حرف‌شنوی داشته باشند.

همین ویژگی‌ها منجر به عضویت در جبهه ملی و سپس تشکیل نهضت آزادی شد؟

بله، بعد از کودتای ۱۳۳۲ ابتدا جبهه ملی تاسیس شد و مهندس بازرگان هم جزو شورای مرکزی جبهه ملی بودند. آن زمان در جبهه ملی حزب ایران به رهبری دکتر آذر، حزب ملت ایران به رهبری آقای فروهر و گروه‌های دیگر عضو بودند. دکتر سحابی پیشنهاد داد که ما مسلمان‌های ملی هم باید حزب داشته باشیم که آن زمان در سال ۱۳۴۲ نهضت آزادی تشکیل شد. در آن زمان از دکتر مصدق که در احمدآباد حصر بودند، استعلام کردند و ایشان جواب مثبت دادند و آیت‌الله طالقانی هم به قرآن تفال کرد و خیلی خوب آمد و بنابراین آیت‌الله طالقانی هم عضو شورای مرکزی نهضت آزادی شدند. به این ترتیب نهضت آزادی تاسیس شد که یکی از پایگاه‌های مهم آن مسجد هدایت در خیابان استانبول بود که آیت‌الله طالقانی پیش‌نماز آن بود. آیت‌الله طالقانی در این مسجد یک ابتکاری به خرج داد که بعد از آن رایج شد. قبل از ابتکار آیت‌الله طالقانی، بعد از نماز روحانی بالای منبر می‌رفت و مستمعین هم حرف‌های او را گوش می‌دادند و می‌رفتند اما آیت‌الله طالقانی گفتند از این پس، بعد از اینکه گوینده صحبت کرد، شنونده‌ها هم باید زمانی داشته باشند که درباره آن موضوع اگر نظری دارند، عنوان کنند. از این‌جا بود که پرسش و پاسخ در مجالس مذهبی شکل گرفت و رونق بسیار خوبی نیز داشت. شب‌های جمعه آیت‌الله طالقانی در مسجد هدایت سخنرانی و تفسیر قرآن داشت و دانشجویانی هم که علاقه‌مند به مبارزه بودند به همین مسجد می‌رفتند. خود من هم با خانم و بچه کوچکم همیشه به همین مسجد می‌رفتیم و مسجد هدایت برای دانشجویان بسیار خشنود‌کننده بود.

فقط دانشجویان پای این صحبت‌ها می‌نشستند یا دیگر اقشار هم بودند؟

همه اقشار بودند چون خیابان استانبول در آن زمان محل گشت‌وگذار خانواده‌ها و جوانان بود و از خیابان‌های پررونق آن زمان بود. آیت‌الله طالقانی در این مسجد ابتکارات خیلی خوبی داشتند. اولین‌بار در همین مسجد بود که آیت‌الله طالقانی از مردم خواست فطریه آن سال‌شان را برای کمک به مردم فلسطین بفرستند. این اولین‌بار بود که از طرف ایران کمکی به مردم فلسطین می‌شد و یادم هست که مردم خیلی بیشتر از مقدار فطریه‌شان هم پول دادند.

به عنوان پیش‌نماز چنین کاری کردند یا عضوی از نهضت آزادی؟

خب ایشان سابقه پیش‌نماز بودن‌شان بیش از عضویت در نهضت آزادی بود. ایشان اولین کسی بود که از حوزه بیرون آمد و گفت در حوزه مطالب تکراری زیاد است، ما باید به خود قرآن مراجعه کنیم. جلساتی با عنوان بازگشت به قرآن داشت که در آن قرآن را تفسیر می‌کردند و مسائل روز هم آن‌جا مطرح می‌شد. از این نظر هم حوزه رابطه خوبی با آیت‌الله طالقانی نداشت.

در جلسات پرسش و پاسخی که در مسجد هدایت به عنوان پایگاه نهضت آزادی برگزار می‌شد چه مباحثی بیشتر مطرح می‌شد؟ دموکراسی و آزادی‌های فردی بیشتر مورد نظر بود یا مباحث اسلامی یا مسائلی مثل عدالت و برابری اجتماعی؟ فضای فکری مردم در آن زمان بیشتر به کدام یک از این موضوعات گرایش داشت؟

آیت‌الله طالقانی بسیار آزادمرد بود و بسیار هم آزادانه صحبت می‌کرد و تعصبی روی هیچ‌یک از این موضوعات نداشت. اما مسائلی مثل دموکراسی و آزادی‌های فردی کمتر مطرح بود و بعدا به مرور زمان مطرح شد چون در آن زمان هیچ روزنامه و حزبی نبود که این مسائل را طرح کند و بعد که اینها منتشر و ایجاد شد مردم به این فکر افتادند که بدون آزادی بقیه چیزها کمیتش لنگ است.

رابطه مهندس بازرگان و آیت‌الله طالقانی چگونه بود؟

رابطه بسیار خوبی داشتند. به طوری‌که بعد از اینکه مهندس بازرگان انجمن اسلامی مهندسین را تاسیس کردند، آیت‌الله طالقانی بیشتر از خود بازرگان در آنجا سخنرانی می‌کرد. در این جلسات از روحانیون دیگر هم دعوت می‌شد و بعضی از افرادی که بعدا معروف شدند به‌خاطر صحبت در همین جلسات انجمن اسلامی مهندسین بود. افرادی مثل مرحوم مطهری، باهنر، بهشتی، موسوی‌اردبیلی و… بعد از مدتی هم همین روحانیون تلاش کردند پایگاه دیگری مثل مسجد هدایت داشته باشند که مسجد الجواد را به عنوان پایگاه انتخاب کردند و مرحوم مطهری آنجا صحبت می‌کردند. پس از اینکه مرحوم شریعتی هم از مشهد به تهران آمدند، حسینیه ارشاد هم تبدیل به پایگاه سوم شد.

برخورد مهندس بازرگان با موضوعاتی مثل گرایشات مسلحانه و مارکسیست-لنینیستی فرزند آیت‌الله طالقانی چه بود؟ اینکه چپ‌ها به آیت‌الله طالقانی «پدر طالقانی» می‌گفتند، اثری روی این رابطه خوبی که توصیف کردید، نداشت؟

اینکه برخورد فکری در برخی جلسات باشد، حتما بود و طبیعی هم هست چون هر دو عضو شورای مرکزی نهضت آزادی بودند و در مسائلی با هم اختلاف‌نظر داشتند. اما مهم این بود آن‌چه را که شورای مرکزی تصویب می‌کرد همه باید به آن پایبند می‌بودند؛ آیت‌الله طالقانی در این زمینه یک ارزش والایی داشت. ایشان عضو حزب بود و تابع نظر اکثریت. درحالی که برخی دیگر اصلا نظر اکثریت را قبول نداشتند و می‌گفتند آن‌چه می‌گویند باید انجام شود. اصلا کار حزبی نکرده بودند و سیستم تربیتی‌شان به این شکل نبود.

از برخوردهای فکری صحبت کردید، مهندس بازرگان چه موضعی داشت نسبت به نیروهای مبارز چپ در آن زمان؟ نگاهش چقدر با آیت‌الله طالقانی درباره چپ‌ها تفاوت داشت؟

مهندس بازرگان کاملا مخالف بود و ایده آنها را کاملا غیراسلامی می‌دانست. در زمان تشکیل نهضت آزادی هم به‌صراحت گفت: ما خوشحالیم که ایرانی و مسلمان و مصدقی هستیم. مرامنامه نهضت را هم اگر ببینید، ملاحظه می‌کنید که اگرچه مخالفتی با چپ‌ها ابراز نشده ولی راهش را جدا کرده است. با مبارزه مسلحانه برخی از گروه‌های چپ در آن زمان نیز مخالف بود و می‌گفت این کار باعث می‌شود هسته‌های مبارزه کوچک باقی بماند. درحالی که اگر بگذارید وقتی زمینه این کار فراهم است اقدام کنید، امکان موفقیت‌تان بیشتر است. البته ایشان انتقاد را می‌پذیرفتند به شرط اینکه اکثریتی آن انتقاد را مطرح کرده بودند. ایشان وقتی که از طرف شورای انقلاب برای نخست‌وزیری دولت موقت انتخاب شدند، با اکثریت آرا انتخاب شدند. در آن زمان برای این پست کاندیداهای زیادی بود؛ دکتر بهشتی، صادق طباطبایی، قطب‌زاده، بنی‌صدر و… همگی خودشان را برای دولت موقت آماده کرده بودند اما شورای انقلاب آن زمان که نقش مجلس را داشت، مهندس بازرگان را با اتفاق آرا انتخاب کرد. بعد از این انتخاب، مهندس بازرگان نطقی می‌کند و از اعضای شورا می‌پرسد: شما مطمئن از انتخاب‌تان هستید؟ می‌دانید چه کسی را انتخاب کرده‌اید؟ و بعد پاسخ می‌دهد: من کسی هستم که تابع رای اکثریت هستم، اکثریت اگر چیزی را تایید کند، انجام می‌دهم. تابع نظرات فردی نیستم! کاری هم که باید انجام دهم باید پله‌پله انجام دهم؛ این پله‌پله بالا رفتن، بعدها به سیاست گام‌به‌گام معروف شد و دیگران هم از این روش استفاده کردند.

نگاه مهندس بازرگان نسبت به گروه‌های دیگر با گرایش‌های فکری که در اکثریت نبود، چه بود؟

مهندس بازرگان معتقد بود که باید همه گروه‌ها آزاد باشند و بتوانند حرف‌شان را بزنند. در دوران دولت موقت هم اگر نگاه کنید، می‌بینید همه گروه‌ها روزنامه‌های خودشان را داشتند و جلسات مفصلی هم برگزار می‌کردند. حتی حزب توده به مناسبت سالروز مرگ لنین تجمعی در میدان امام حسین برگزار کرد. ایشان معتقد بودند که همه گروه‌ها و افراد باید آزادی داشته باشند ولی آنچه را قانون منع کرده است همه باید رعایت کنند چون در غیر این صورت هیچ چیز سر جایش بند نمی‌شود.

دلیل اینکه مهندس بازرگان با اکثریت آرا در شورای انقلاب برای نخست‌وزیری انتخاب شد، چه بود؟

دلیلش این بود که مهندس بازرگان یک کوله‌بار۵۰ ساله داشت که در آن هم استادی دانشگاه بود، هم مبارزه سیاسی بود و هم سمت‌هایی مثل مسوول خلع‌ید از انگلیسی‌ها در جریان ملی شدن نفت ایران. اینها دربرابر تجربه‌های بقیه خیلی بیشتر بود.

یعنی رقیب جدی نداشت؟

به‌هیچ‌وجه. البته برخی روحانیون اصلا نپذیرفتند که کاندیدا شوند.

چرا؟

چون همه‌اش مشکلات بود.

مهندس بازرگان از این سختی‌ها خبر داشت و مسوولیت پذیرفت؟

بله! ولی در نخست‌وزیری مستقر شدیم. آقای امیرانتظام سخنگوی ایشان شدند. سه معاون هم داشت که در واقع من، دکتر یزدی و مرحوم شهید چمران بودیم. ما شبانه‌روزی کار می‌کردیم. اصلا خانه نمی‌رفتیم. یک جایی مثل صندوقخانه در همان نخست‌وزیری بود که تخت گذاشته بودند و برای استراحت همان‌جا می‌رفتیم چون حجم کار بسیار زیاد و بسیار سخت بود. خود من معاون امور انتقال بودم؛ یعنی دستگاه‌ها و نهادهای دولتی که در زمان شاه وجود داشته است، آنها که زائد بوده را منحل کنم، کارمندان مفیدش را به سایر دستگاه معرفی کنم و این‌طور سیستم اداری و نظام نخست‌وزیری را اصلاح کنم. یکی از این دستگاه‌ها وزارت دربار بود، یکی دیگر حزب رستاخیز بود و دیگری بازرسی شاه بود. اینها کارهای خیلی سختی بود که بالاخره با لطف خدا و کمک دوستانی که انتخاب کردیم موفق شدیم و توانستیم این مشکلات را برطرف کنیم.

با این حجم زیاد کاری که می‌گویید برای مهندس بازرگان به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت، چه کاری اولویت داشت؟

اولویت اول ایشان تامین آزادی بود که آن را هم تامین کرد و همان‌طور که گفتم همه روزنامه داشتند و آزادی تجمعات. در اولویت بعدی مسائل اقتصادی برای‌شان مهم بود. یکی از موضوعاتی هم که خیلی برای‌شان مساله بود، بیت‌المال بود. یعنی می‌گفتند ما باید خیلی در بیت‌المال صرفه‌جویی کنیم چون اگر این کار را نکنیم معلوم نیست بتوانیم در آخرت جوابش را بدهیم. یادم می‌آید اولین کمیسیون بین‌المللی کار که پس از به رسمیت شناخته شدن جمهوری اسلامی از ایران دعوت کرد، مرحوم فروهر به عنوان وزیر کار قرار شد به این کنفرانس بین‌المللی بروند. روزی که این موضوع در هیات دولت مطرح شد، مهندس بازرگان از فروهر پرسید که با چند نفر می‌روید؟ او پاسخ داد: با چهار نفر؛ دو نفر محافظ، یک نفر مسوول دفترم و یک نفر هم کارشناس حقوق کار. مهندس بازرگان گفتند: شما می‌دانید که خرج شما از بیت‌المال است. بنابراین باید نهایت دقت را بکنید. مسوول دفتر و کارشناس مسائل کار باید در این سفر باشند اما برای چه دارید محافظ می‌برید؟ اول توکل به خدا کنید چون خدا باید محافظ شما باشد و دوم اینکه این جزو قوانین بین‌المللی است که وقتی کسی وارد یک کشوری می‌شود حفاظت از جان آن فرد به عهده کشور میزبان است. فروهر هم گفت: چشم و اطاعت کرد. جالب اینکه سال بعد همین کنفرانس برگزار شد و از دولت بعد از دولت موقت[دولت ابوالحسن بنی‌صدر] دعوت شد برای شرکت که وزیر کار عضو حزب جمهوری اسلامی با ۳۰ نفر همراه در این کنفرانس شرکت کردند! همان‌طور که گفتم مهندس بازرگان نهایت سعی‌شان این بود که مردم به حقوق قانونی‌شان برسند. رهبر انقلاب هم در حکمی که به ایشان داده بودند و این حکم هم برای مهندس بازرگان خیلی ارزشمند بود، گفته بودند که شما به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت قانون اساسی را تدوین کنید و انتخابات را برگزار کنید و ایشان هم اکثر نیروها و انرژی‌شان را معطوف به این بخش کردند.

گفتید که سختی‌های کار زیاد بود و این را هم می‌دانیم که او به‌خاطر مسائلی که در آن زمان وجود داشت، سه بار استعفا داد که درنهایت هم استعفایش پذیرفته شد. اما مهندس بازرگان دوباره کاندیدای نمایندگی مجلس شد. دلیل اینکه ایشان از عرصه سیاست هرگز کنار نرفت چه بود؟

دلیلش این است که ایشان نمی‌خواست از عرصه سیاست کنار برود! چندین باری هم که استعفا دادند رهبر کبیر انقلاب گفته بودند: اگر قرار باشد بروی، همه با هم باید برویم! ولی ایشان چند مشکل داشتند که درنهایت هم رهبر انقلاب استعفای‌شان را قبول کردند. یکی از این مشکلات تعدد مراکز تصمیم‌گیری بود. ما به عنوان دولت موقت تصمیم می‌گرفتیم، شورای انقلاب برای خودش یک تصمیم می‌گرفت که شواهدی هست که گاهی ضد تصمیم ما بود. کمیته‌ها هم یک تصمیم دیگر می‌گرفتند. من یادم هست که مهندس بازرگان به شورای انقلاب می‌گفت آقایان من که در شورای انقلاب موضوع را مطرح کرده‌ام، اگر مخالف بودید، می‌گفتید تا با هم صحبت کنیم. دلایل هم را بشنویم و هر کس دیگری را قانع کرد، تصمیم بر آن اساس گرفته شود. چرا اینجا حرف نمی‌زنید اما می‌روید و در روزنامه‌تان مخالفت می‌کنید. این یکپارچه نبودن ما را می‌رساند. دشمن می‌خواهد ضربه به انقلاب بزند و از این موضوع سوءاستفاده می‌کند. وقتی هم که از دولت موقت استعفا دادند، رهبر انقلاب که با استعفا هم موافق نبودند، برای همین هم مدتی ایشان را به عنوان رییس شورای انقلاب انتخاب کردند و بعد هم که نماینده مجلس شدند. بعدا اتفاقا رهبر انقلاب به مهندس بازرگان گفته بود که برای رییس‌جمهوری کاندیدا نشوید.

دلیلش مشخص نیست؟

گفته بودند مهندس بازرگان به مجلس برود. دلیلش را نمی‌دانم. شاید رییس‌جمهور جوان‌تر یا انقلابی‌تر می‌خواستند من نمی‌دانم.

پس مهندس بازرگان هیچ‌وقت با سیاست قهر نکرد؟

خیر، یک جمله‌ای داشتند و می‌گفتند: سیاست وجود ما است! سیاست از ما جدانشدنی است.

 دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم و مهندس بازرگان استاد درس ترمودینامیک‌مان بود. در دانشگاه تهران جایی برای نماز خواندن نبود. وقتی مهندس بازرگان رییس دانشکده فنی شد یکی از کلاس‌ها را به نمازخانه اختصاص داد و خودش هم از منزل فرش آورد و آن کلاس تبدیل به مسجد شد. بعد از ٢٨ مرداد جبهه ملی تاسیس شد به رهبری دکتر آذر، حزب ملت ایران به رهبری آقای فروهر . دکتر سحابی پیشنهاد داد که ما مسلمان‌های ملی هم باید حزب داشته باشیم که نهضت آزادی تشکیل شد. در آن زمان از دکتر مصدق که در حصر بود، استعلام کردند و او هم جواب مثبت داد و آیت‌الله طالقانی هم به قرآن تفال زد و خیلی خوب آمد. مرحوم فروهر به عنوان وزیر کار قرار شد به کنفرانس بین‌المللی کار برود. مهندس بازرگان از فروهر پرسید که با چند نفر می‌روی؟ گفت: با چهار نفر؛ دو نفر محافظ، یک نفر مسوول دفترم و یک نفر هم کارشناس حقوق کار. مهندس بازرگان گفت: شما می‌دانید که خرج شما از بیت‌المال است. مسوول دفتر و کارشناس باید در این سفر باشند اما محافظ لارم نیست؛ اول توکل به خدا کنید چون خدا باید محافظ شما باشد و دوم اینکه این جزو قوانین بین‌المللی است که وقتی کسی وارد یک کشوری می‌شود حفاظت از جان آن فرد به عهده کشور میزبان است. فروهر هم گفت: چشم و اطاعت کرد.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد