تاریخ انتشار : سه شنبه 28 آذر 1396 - 3:51
کد خبر : 19898

از لقمه‌های حلال سفره پدر تا همدمی از جنس آیات نور در محل کار

از لقمه‌های حلال سفره پدر تا همدمی از جنس آیات نور در محل کار

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، وضو گرفته و موهای سر و صورت پیرمرد را اصلاح می کند؛ ۳۵ سال است که سروکارش با قیچی، شانه و ماشینِ اصلاح است اما همدمش، قرآنی است که روی میز کارش خودنمایی می‌کند.

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، وضو گرفته و موهای سر و صورت پیرمرد را اصلاح می کند؛ ۳۵ سال است که سروکارش با قیچی، شانه و ماشینِ اصلاح است اما همدمش، قرآنی است که روی میز کارش خودنمایی می‌کند.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
او که مقید است با وضو به سر کار بیاید؛ قرآن را می‌بوسد و روی میز می‌گذارد و روزهایی را به یاد می‌آورد که جوانی ۲۱ ساله بود و در صحن انقلاب، دل می‌سپرد به صوت تلاوت قرآن و زیارت‌نامه‌ها؛ آن روزها در دلش آرزو می‌کرد که او هم بتواند آیات قرآن را بخواند و بر جانش بنشیند.

تا اینکه یک روز، با پیرمردی آشنا می‌شود که صبح‌ها بعد از نماز، او و دوستانش را به شوق تلاوت قرآن بیدار نگه می‌داشت و این عشق، آن‌ها را به منزل پیرمرد می‌کشاند؛ طولی نکشید که آرزویش محقق شد و طی همین کلاس‌های بعد از نماز صبح، او هم یاد گرفت که چگونه تمامی سوره‌های قرآن را به خوبی و با صوت زیبا بخواند…
از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن
سال‌هاست که از آن دوران می‌گذرد، از تولد در خانواده مذهبی و رشد و نمو سر سفره‌ی پدری که هر چند کارگری بی‌سواد بود، اما با زحمتکشی و بنّایی، تمام تلاشش را برای آوردن رزق پاک و حلال برای دو پسر و تنها دخترش به کار می‌برد.
حالا که فرزندِ کوچک خانواده، برای خودش مردی شده، تشکیل زندگی داده و سپیدی بر موهایش نشسته است، نگاهی به قاب‌های خاطرات گذشته می‌کند و از آن روزها می‌گوید.
عباسعلی دهقان نیری که متولد ۱۳۳۶ در یزد است، درگفت‌وگو با ایکنا، از روزهای کودکی‌اش می‌گوید؛ ۴-۵ سالگی‌اش را خوب به خاطر ندارد و آن دوران را در جمله‌ای خلاصه می‌کند: آن زمان به مشهد آمدیم.
وی یادی می‌کند از زمانی که ۶-۷ ساله بود و به کلاهدوزی مشغول، اما چون کلاه، کم‌کم جایگاه خود را در بین مردم از دست داد، در هشت سالگی، آرایشگری را انتخاب کرد و البته از تحصیل هم غافل نشد.
از مدرسه اکابر تا آرایشگاه عصر طلایی
یاد می‌کند از شب‌هایی که ساعت ۹ شب از شدت سرما و ترس، با چشمِ گریان به خانه بازمی‌گشت و می‌گوید: روزهایم با کار سپری می‌شد و عصرها، به مدرسه‌ی بهار در میدان شهدا می‌رفتم؛ تحصیل در اکابر به نحوی بود که هر شش ماه دو کلاس را می‌خواندیم و من در ۱۰ سالگی، کلاس پنجم را تمام کردم.
دهقان ادامه می‌دهد: من حدود سن ۱۴ سالگی، برای خودم یک استادکار شده بودم و مقابل حمام عصر طلایی در احمدآباد، یک دکان اجاره کردم وآرایشگاه عصر طلایی را باز کردم؛ در آن زمان، دیگر مجبور نبودم مثل دوران شاگردی، علی رغم میلم، ریش بتراشم و دیگر هرگز ریش کسی را نتراشیدم.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
یا شغلت را رها کن، یا ریش بتراش!
وی بیان می‌کند: این مسئله مربوط به دوران قبل از انقلاب اسلامی است و آرایشگاه من نسبتا در منطقه بالای شهر بود و من تا عصر همان جا می‌ماندم. دوستی داشتم که ظهرها پیش من می‌آمد و با هم ناهار می‌خوردیم؛ یک روز پدرش به من گفت: چرا ریش نمی‌تراشی؟ گفتم به خاطر روحیات مذهبی‌ام، از این کار خوشم نمی‌آید و وی توصیه کرد یا شغلت را رها کن و یا ریش بتراش، چون این کار ممکن است به خاطر ساواک و مسائل دیگر برایت مشکل‌ساز شود.

و این سخن، آغازی می‌شود برای پارچه‌فروشی وی؛ شغلی که بیشتر اقوام‌شان به آن مشغول بودند؛ از آن پس روزها گاری‌اش را بر می‌داشت و هر روز به یک محله می‌رفت؛ طلاب، آبکوه، خواجه‌ربیع و … تا اینکه  دوباره بازگشت به دنیای قیچی و شانه.
عباسعلی دهقان نیری اذعان می‌کند: تا اوایل انقلاب یعنی حدود سال ۵۹-۶۰ به پارچه فروشی مشغول شدم اما چون باید برای فروش پارچه‌ها، صداقت داشته باشی و رعایت حلال و حرامی آن برایم دشوار بود؛ دوباره به آرایشگری روی آوردم و در کوچه عباسقلی، اول پایین خیابان نزدیک مسجد فیل، دکان گرفتم و سال ۶۱ هم به این مکان آمدم و سال‌هاست که در این محله به کار مشغولم.
ما سالهاست که در این محله که به «سمزقند» معروف است و سابق به شاهرخ شمالی معروف بود؛ ساکن هستیم و از سال ۱۳۶۲ در این کوچه که به میلان خوش‌بین معروف بود و الان آن را با نام آیت‌الله عبادی ۸۴ (مطهری شمالی ۵۳ ) می‌شناسند، کار و زندگی می‌کنم.  
از انقلاب در صحن «انقلاب» تا کلاس‌های قرآن
گریزی می‌زند به روزهای جوانی‌اش و زمانی را به خاطر می آورد که در صحن انقلاب، جرعه نوش آیات خدایی می‌شد و می‌گوید: هر وقت به حرم می‌رفتم، در صحن انقلاب افراد مختلف را می‌دیدم که زیارت‌نامه و دعا می‌خوانند و منقلب می‌شدم؛ خیلی دوست داشتم من هم بتوانم به راحتی قرآن و دعا بخوانم، آخر آن زمان در مدارس، آموزش قرآن نبود و ما نمی‌توانستیم قرآن را آنطور که باید بخوانیم. همین فضای معنوی و تاثیر قرآن در حرم بر من باعث شد تا جدی پیگیر یادگیری قرآن شوم.
دهقان ادامه می‌دهد: برادرم مستاجری داشت به نام «ابن‌علی»، پیرمردی که حاضر شد قرآن را به من و چند تن از دوستانم که مشتاق فراگیری بودیم، آموزش دهد؛ در آن زمان من حدود ۲۱ ساله بودم که صبح‌ها بعد از نماز، مشتاقانه به منزل وی می‌رفتیم و قرآن را می‌آموختیم.
او بیان می‌کند: من قبل از آن کلاس‌ها، بیشتر سوره‌های قرآن را می‌توانستم، قرائت کنم اما من و دوستانم پس از اتمام سوره بقره، روخوانی قرآن را به خوبی یاد گرفتیم و دیگر قرآن‌خوان شدیم؛ از آن روز به بعد قبل از رفتن به سرکار قرآن می‌خواندیم و آغاز روزمان با کلام خدا بود.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
این آرایشگر، از تشکیل جلسه قرآن در سنین جوانی یاد می‌کند و می‌گوید: در سال ۶۰، جلسه‌ای تشکیل دادیم و در آن زمان، چهارشنبه‌ شب‌ها دور هم جمع می‌شدیم و کم‌کم اقوام و بستگان هم از اعضای جلسه قرآن‌مان شدند. این جلسه به نام حضرت موسی ‌بن جعفر(ع) است و در حال حاضر قاری جلسه، پسردایی‌ام محمد دهقان است.
خانه‌ای که چراغش قرآن بود
از ازدواجش می‌گوید، زمانی که ۱۷ سال داشته و با همسر ۱۳ ساله‌اش، در سال ۱۳۵۳ زندگی مشترک‌شان را آغاز کردند؛ در آن زمان هنوز با پارچه‌فروشی امرار معاش می‌کرد و چون با خانم‌ها سروکار داشت، نجابت خیلی براش مهم بود و با این معیار، دختر دایی‌اش را برای همسری انتخاب کرد.
وی از پیچیدن عطر قرآن در زندگی‌اش می‌گوید که نورانیت آن، رنگی دیگر به زندگی‌اش بخشیده؛ از چهار دختر و تنها پسرش یاد می‌کند که به برکت قرآن و رشد در محیطی قرآنی، اسیر آسیب‌های اجتماعی نشدند و در زندگی و تحصیلات موفق بودند و آنان نیز قرآنی هستند و در جلسات قرآن شرکت می‌کنند.
به کار می‌گویم «وقت نماز است»/ عجزِ ریاضی، از محاسبه امور زندگی
در حین مصاحبه و یادی از دوران قدیم، مشتری دیگری به مغازه‌اش می‌آید، خوب که دقت می‌کنیم، متوجه می‌شویم که به زمان اذان اشاره می‌کند و از مشتری می‌خواهد بعد از نماز مراجعه کند؛ بعد رو به ما می‌کند و می‌گوید: موقع اذان مشتری قبول نمی‌کنم و از ایشان دعوت می‌کنم با هم به مسجد برویم و بعد از نماز در خدمت‌شان هستم.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
البته اکثر اهالی محل دیگر این ویژگی او را می‌شناسند و نزدیک ندای «حی علی خیرالعمل»، او از اعمال دیگر فارغ است. برای تجدید وضو به خانه می‌رود و تابلوی «20 دقیقه نماز» روی درب مغازه‌اش خودنمایی می‌کند.
تا مسجد سرِ کوچه، مسجد امام حسن عسکری(ع) همراهش می‌شویم؛ اظهار می‌کند: من حتی اگر از صبح مشتری نداشته باشم و تنها موقع اذان مشتری مراجعه کند، باز هم قبول نمی‌کنم؛ روزی‌رسان خدا است و اگر بخواهیم حساب زندگی را با اعداد ریاضی بسنجیم، هم‌خوانی ندارد.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
برکت زندگی‌ام قرآن است
وی می‌گوید: تنها راه درآمد من، همین آرایشگری است اما بی‌آنکه بخواهم محتاج کسی باشم، پسرم را داماد کردم و فرزندان دخترم را به خانه‌ بخت فرستادم، به حج و عمره رفتم و سالی یکبار به کربلا می‌روم و همه این‌ها را از برکت قرآن در زندگی‌ام می‌دانم؛ قرآن به انسان عشق می‌دهد و شفا، زندگی‌ساز و انسان ساز است.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
وی با تاکید بر اینکه من برکت و خیر زندگی‌ام را از قرآن دارم، اذعان می‌کند: عترت و امام و رهبری در قرآن است و در آن آموزه‌های دین و رهنمودهای زندگی وجود دارد و هر فردی در زندگی‌اش قرآن را پیاده کند، دیگر مشکلی ندارد.
بعد از اقامه نماز دوباره هم‌صحبتش می‌شویم. نگاهی به مغازه‌اش می‌اندازیم؛ خالی از مدل‌های خارجی است و دیواری از آن را، بنر یاحسین(ع) پر کرده است. روی میز هم به جای مجله‌های مختلف، پر از کتاب است؛ کتاب‌هایی با موضوعات گوناگون، کتاب‌های کوچک و مفید و چند خطی و حدیث و … اکثر کتاب‌ها دینی است.  
قرآن، همدم من در مغازه است

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
و قرآنی که روی میزش خودنمایی می‌کند؛ قرآن را باز و کمی تلاوت می‌کند و می‌گوید: زمانی که مشتری نیست، وقتم را با تلاوت قرآن می‌گذارنم و طی سال شاید سه یا چهار دور قرآن را ختم کنم و تلاوت سوره‌های یاسین، واقعه و ملک، جزو برنامه ثابت تلاوت روزانه‌ من است.
سحرخیزی، در هوای دونفره

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
تلفنِ ساده سبز رنگ مغازه‌اش، را برمی‌دارد؛ برایمان جالب است که فارغ از تلفنِ همراه و دنیای ارتباطی است؛ از زندگی دو نفره‌شان یاد می‌کند و از سحرخیزی‌ می‌گوید: شب‌ها ساعت ۲۲:۳۰ می‌خوابم و بعد از نماز صبح، بیدارم؛ چهار روز در هفته برنامه ورزش و پیاده‌روی به همراه همسرم داریم و سه روز آخر هفته را هم بعد از اقامه نماز صبح در مسجد با همسرم، به حرم مطهر رضوی می‌رویم.
وی بیان می‌کند: پس از صرف صبحانه هم به مغازه می‌روم تا بعد نماز ظهر. عصرها هم از ۱۵:۳۰ تا ۹ شب مشغول کار هستم و در ایام عزاداری بعضی شب‌ها و صبح‌ها، به روضه می‌رویم.

وی با بیان اینکه امام زمان(عج)، حاضرند و ما غایب؛ اگر آدرس منزل ایشان را بدانیم، هر روز برای عرض ارادت نمی‌رویم؟! امام رضا(ع) در تمام لحظات زندگی همراه ما هستند و هیچ چیز از ایشان پوشیده نیست، پس صبح به صبح که به آقا سلام می‌دهیم؛ شهادت می‌دهیم که شما سلام ما را می‌شنوید و جواب ما را می‌دهید.
باید به واسطه‌های فیض خداوند در زمین متوسل شویم
دهقان ادامه می‌دهد: ما به ائمه(ع) نیازمندیم و واسطه فیض روی زمین هستند. بعضی انسان‌ها هستند که اگر صبح‌ها هر روز به زیارت نروند، نمی‌توانند؛ من هم یک جوان ۱۷ ساله بودم، هیچی نبودم و هیچ چیز نداشتم، ولی یکی از اعتقادات درونی‌ام این بود که باید در خانه امام رضا(ع) بروم و هرچه داریم به واسطه حجت‌های خداوند است.
وی می افزاید: انسان باید به زیارت ائمه(ع) برود و از ایشان عاقبت به خیری و عافیت کامل بخواهد، طلب معرفت کند و حتی خواسته‌های دنیایی‌اش را هم طلب کند.
این آرایشگر قرآنی ابراز می‌کند: کل زندگی باید برنامه داشته باشد و اگر نداشت نظم آن برهم می‌خورد؛ ما صبح‌ها حدود بیست دقیقه قبل از اذان بیدار شده و به مسجد می‌رویم، پس از آن طبق برنامه‌مان یا به ورزش و یا به حرم می رویم؛ پس از آن هم در خانه، با حاج خانم کتاب دعا را می‌گیریم و اول سوره نباء را می‌خوانیم که الان حفظ شده‌ایم و بعد هم دعا و زیارت روز را.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد: دعا در عبادات خیلی اهمیت دارد و ما خود را ملزم به خواندن قرآن و ادعیه کرده‌ایم و اگر نخوانیم انگار گمشده‌ای داریم؛ این کردار، کم کم ملکه شده و باعث مصون‌ماندن انسان از روزمرگی، غفلت و گناه می‌شود.
آرایشگری که ظاهر و باطن را پیرایش می‌کند
در پایان لبخندی می‌زند و ابراز می‌کند: من که می‌دانم چیزی نیستم ولی مشتری‌ها من را می‌شناسند و صحبتی می‌کنند تا باب گفت‌وگو باز شود و مشتری‌ها پس از اتمام کارشان در آرایشگاه می‌گویند ما هم اصلاح ظاهری شدیم و هم اصلاح باطنی.
خداوند در آیه ۹ سوره اسراء میفرماید: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا» قطعا این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى ‏نماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مى کنند مژده اقیانوس بیکرانش مى‏ دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود.
قرآن، کتاب زندگی است، به اقیانوس بیکرانش وصل شویم …

فاطمه حکم‌آبادی

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد