تاریخ انتشار : یکشنبه 21 آبان 1396 - 21:17
کد خبر : 17083

نظرخواهی درباره حضرت ابوطالب علیه السلام

نظرخواهی درباره حضرت ابوطالب علیه السلام

چکیده: این گفتار که در پاسخ به پرسش های مرتبط با حضرت ابوطالب(ع) تدوین شده، به دو مبحث می پردازد: یکی آیات و روایاتی که مقامات و فضائل حضرت ابوطالب را نشان می دهد. ضمن این مبحث، به ایمان پدر حضرت ابراهیم(ع) نیز می پردازد. دوم انگیزه مخالفان از نسبت دادن موارد ناروا به ابوطالب(ع).

چکیده: این گفتار که در پاسخ به پرسش های مرتبط با حضرت ابوطالب(ع) تدوین شده، به دو مبحث می پردازد: یکی آیات و روایاتی که مقامات و فضائل حضرت ابوطالب را نشان می دهد. ضمن این مبحث، به ایمان پدر حضرت ابراهیم(ع) نیز می پردازد. دوم انگیزه مخالفان از نسبت دادن موارد ناروا به ابوطالب(ع).

کلیدواژه ها: ابوطالب – مقامات، ابراهیم(ع) – ایمان پدران، ابوطالب – برخورد مخالفان.

مقدمه

   فصلنامه سفینه، برای بهره گیری از دیدگاه های مختلف در مورد حضرت ابوطالب(ع) و بایسته های پژوهشی و ترویجی در مورد حضرتش، پرسش هایی به محضر چند تن از صاحب نظران حوزه و دانشگاه فرستاد. متن پرسش ها چنین است:

۱- جایگاه حضرت ابوطالب در تاریخ اسلام را تبیین فرمایید.

۲- مقام حضرت ابوطالب بر اساس آیات و روایات چگونه است؟

۳- بهترین منبعی که در مورد حضرتش می شناسید (کتاب یا رساله یا بخشی از کتاب) معرفی فرمایید.

۴- در مورد مخالفت ها با آن حضرت و نسبت هایی که به آن بزرگوار داده اند، چه می توان گفت؟

۵- چه مواردی را برای پژوهش در مورد حضرت ابوطالب شایسته می دانید؟

۶- چه مواردی را برای ترویج فرهنگ آشنایی با مقامات آن بزرگوار، مناسب می دانید؟

پاسخ به پرسش دوم

برای پاسخ به این پرسش، به چند گروه از نصوص نظری می افکنیم.

گروه اول از نصوص

در این گروه به حدیثی اشاره می شود که جناب ابوذر از رسول خدا(ص) نقل می کند:

   عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ هُوَ یَقُولُ: خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ، نُسَبِّحُ اللَّهَ یَمْنَه الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یُخْلَقَ آدَمُ بِأَلْفَیْ عَامٍ. فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ جَعَلَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ. وَ لَقَدْ سَکَنَ الْجَنَّه وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ. وَ لَقَدْ هَمَّ بِالْخَطِیئَه وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ. وَ لَقَدْ رَکِبَ نُوحٌ فِی السَّفِینَه وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ. وَ لَقَدْ قُذِفَ إِبْرَاهِیمُ فِی النَّارِ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ. فَلَمْ یَزَلْ یَنْقُلُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَصْلَابٍ طَاهِرَه إِلَى أَرْحَامٍ طَاهِرَه، حَتَّى انْتَهَى بِنَا إِلَى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَقَسَمَنَا بِنِصْفَیْنِ، فَجَعَلَنِی فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعَلَ عَلِیّاً فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ، وَ جَعَلَ فِیَّ النُّبُوَّه وَ الْبَرَکَه، وَ جَعَلَ فِی عَلِیٍّ الْفَصَاحَه وَ الْفُرُوسِیَّه، وَ شَقَّ لَنَا اسْمَیْنِ مِنْ أَسْمَائِهِ، فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ، وَ اللَّهُ الْأَعْلَى وَ هَذَا عَلِی.[۲]

   پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: من و علی بن ابی طالب، دو هزار سال قبل از اینکه خداوند آدم را خلق کند، از یک نور واحد خلق شدیم و در سمت راست عرش تسبیح گوی خداوند بودیم. پس از آنکه خداوند آدم را آفرید، آن نور را در صلب او قرار داد و… و پیوسته خدای متعال ما را از اصلاب پاک و پاکیزه به ارحام پاک و پاکیزه منتقل کرد، تا اینکه به عبدالمطلب رسید. پس ما را به دو قسمت تقسیم کرد، مرا در صلب عبدالله و علی را در صلب ابی طالب قرار داد.

نصوص گروه دوم

حضرت ابوطالب مؤمن بود، ولی ایمان خود را کتمان می کرد. در قرآن نمونه آن آمده است:

   وَ اضْرِبْ لهَم مَّثَلاً أَصحَابَ الْقَرْیَه إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ – إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیهْمُ اثْنَینِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ.[۳]

   قرآن کریم ماجرای دو فرستاده خداوند را نقل می کند که به قریه ای وارد می شوند. بنا بر نقل رایج تفاسیر،[۴] آن شهر، انطاکیه بوده و آن رسولان از حواریون حضرت عیسی(ع) بودند. آنها برای تبلیغ دیانت حضرت عیسی به انطاکیه رفتند که مردم و پادشاه آنجا بت پرست بودند. اما پس از این تبلیغ، زندانی شدند.

   اگر شمعون نیز مانند آن دو، از ابتدا دعوت علنی و مخالفت با بت ها را آغاز می کرد، سرنوشتی بهتر از آن دو نداشت. اما شمعون با مخفی کردن حقایق، نه تنها توانست جان آن دو را نجات دهد، بلکه پادشاه و عدّه زیادی از مردم را نیز مؤمن کرد.

این برنامه ای را که شمعون اجرا کرد، چه نام می نهید؟

   گاهی مؤمنی ایمان خود را ابراز نمی کند و در ظاهر کافران در می آید، تا هم رسولان خداوند را یاری کند و از مرگ نجات دهد و هم عده ای از جماعت کفار را مؤمن کند.

   کتمان ایمان و به ظاهر کفار در آمدن به قصد هدایت آنها، در تاریخ نمونه های دیگری نیز دارد و افرادی نیز به دستور ائمه اطهار: این کار را انجام داده اند. شاگردان امام صادق و امام عسکری۸ در مجامع بزرگان اهل سنت تحصیل می کردند تا منابع و ادعاهای آنان را جمع آوری کنند. دانشمندی مانند میرحامد حسین هندی سالها در نزد یک عالم غیرشیعه خدمت کرد تا کتاب او را بگیرد و از آن آگاه شود و نقد آن کتاب را بنویسد.

   در دوره ای که فرد در چنین شرایطی به سر می برد، بسیاری از محدودیت ها نصیب او می شود. به عنوان نمونه علی بن یقطین  نمی توانست مانند زراره و ابابصیر، از ملاقات با امام زمانش لذت ببرد و پشت سر امامش نماز بخواند. امّا مقام علی بن یقطین از بسیاری از صحابه حضرت موسی بن جعفر و حضرت صادق۸ بالاتر بوده است. این یعنی فرد داخل آتش برود که دیگران را نجات بدهد. ارزش اعمال این فرد، قابل مقایسه با اعمال سایر افراد نیست.

   یکی دیگر از نمونه ها ی این افراد، مؤمن آل فرعون بود. وی که از قبطیان بود، در نجات موسی(ع) می کوشید.

   قرآن کریم می فرماید: وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَه یَسْعى قالَ یا مُوسى إِنَ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ.[۵]

   او کسی بود که دوان دوان آمد و گفت: یا موسی این قبطیان برنامه ریزی کرده اند که تو را بکشند، زیرا تو را شناخته اند. این فرد از بنی اسرائیل نبود و خود قبطی بود، اما باطناً به موسی ایمان داشت. از آن زمان که مادر موسی به نجاری سفارش جعبه ای داد که آب داخل آن نرود و … و شرح موسی را شنید، به او ایمان آورده بود. لذا موسی را داخل جعبه قرار داد و درب آن را میخ کوبید. او با مادر موسی همکاری کرد تا جعبه را به آب انداخت. و پس از آن هم پیگیر بود که چه خواهد شد. این فرد تا آخر با موسی همکاری می کرد، گرچه در ظاهر قبطی بود.

   برنامه حضرت ابوطالب چنین بود. قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص)، حضرت ابوطالب در نهایت ایمان به پیامبر بوده است و از حنفاء بود. عمده کار ابوطالب بعد از بعثت پیغمبر، این بود که او و طالب و حتی جناب عبدالله ایمان کامل داشتند به اینکه محمد بن عبدالله پیامبر خواهد بود، اما به روی خود نمی آوردند که ردّ مشرکان گم شود و این فرزند را به اعتبار آنها نکشند. ابوطالب ایمانش را مخفی کرد و عمده کار او بعد از بعثت این بود که در بین کفار به عنوان شخصیت بزرگ مکه در جلسات دار الندوه شرکت می کرد و تمام اخبار و اطلاعات در دست او بود. در عین حال به حرمت او هیچکس از مردان و بزرگان قریش تصمیم به اذیت و آزار مستقیم پیامبر نمی گرفتند یا دست کم تصمیم به قتل پیامبر نمی گرفتند. لذا تا زمانی که حضرت ابوطالب زنده بود، هیچکس نقشه ای برای قتل پیامبر نکشید. حضرت ابوطالب یاران و اطرافیان و خود پیامبر را از شهر مکه بیرون برد و در یک درّه نگه داشت و فرمود: من محافظ و مدافع اینها هستم و مسئولیت آنها به عهده من است. از یک طرف روزها در جمع دارالندوه بود و شبها پنهانی در خدمت پیامبر بود. مدتها حضرت ابوطالب و فرزندش طالب چنین نقشی داشتند که کمتر نامی از او برده شده است.

   شاهد بر این مطالبی، حدیثی از جناب جابر بن عبدالله انصاری است که قسمت پایانی آن چنین است:

   …قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، اللَّهُ أَکْبَرُ! النَّاسُ یَقُولُونَ [إِنَ] أَبَا طَالِبٍ مَاتَ کَافِراً. قَالَ: یَا جَابِرُ، اللَّهُ أَعْلَمُ بِالْغَیْبِ. إِنَّهُ لَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَه الَّتِی أُسْرِیَ بِی فِیهَا إِلَى السَّمَاءِ، انْتَهَیْتُ إِلَى الْعَرْشِ فَرَأَیْتُ أَرْبَعَه أَنْوَار.ٍ فَقُلْتُ: إِلَهِی مَا هَذِهِ الْأَنْوَارُ؟ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، هَذَا عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ هَذَا أَبُو طَالِبٍ وَ هَذَا أَبُوکَ عَبْدُ اللَّهِ وَ هَذَا أَخُوکَ طَالِبٌ. فَقُلْتُ: إِلَهِی وَ سَیِّدِی فَبِمَا نَالُوا هَذِهِ الدَّرَجَه؟ قَالَ: بِکِتْمَانِهِمُ الْإِیمَانَ وَ إِظْهَارِهِمُ الْکُفْرَ وَ صَبْرِهِمْ عَلَى ذَلِکَ حَتَّى مَاتُوا.[۶]

   …جابر می گوید: گفتم: یا رسول الله، الله اکبر، مردم می گویند که ابوطالب کافر از دنیا رفته است. پیامبر فرمود: ای جابر! خدا به غیب آگاه تر است. شبی که مرا به معراج بردند، به بالای عرش که رسیدم، چهار نور دیدم. پرسیدم که این چهار نور چیست؟ پاسخ رسید: ای محمد! این عبدالمطلب است و آن یکی ابوطالب، و آن یکی نور عبدالله و آن دیگری نور برادرت طالب (برادر بزرگ امیرمومنان(ع) که قبل از بعثت فوت کرده بود و در مکه پر کفر و شرک، او مؤمن بود و ایمانش هم در ردیف ایمان عبدالله و ابوطالب بود). گفتم: الهی و سیدی! اینها به چه وسیله به این درجه رسیده اند؟ بیان شد: به سبب کتمان ایمان و اظهار کفر که صبر کردند تا وقتی که از دنیا رفتند.

   حضرت امیرالمومنین(ع) می فرمایند: کَانَ وَ اللَّهِ أَبُو طَالِبٍ عَبْدُ مَنَافِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ مُؤْمِناً مُسْلِماً، یَکْتُمُ إِیمَانَهُ مَخَافَه عَلَى بَنِی هَاشِمٍ أَنْ تُنَابِذَهَا قُرَیْشٌ.[۷]

   ابوطالب (که نامش) عبد مناف بن عبدالمطلب بود، مؤمن و مسلمان بود که ایمان خود را پنهان می داشت، مبادا قریش امور را از بنی هاشم بربایند.

   امام صادق(ع) می فرمایند: إِنَّ مَثَلَ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ الْکَهْفِ، أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ، فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ.[۸]

   ابوطالب مانند اصحاب کهف بود که ایمان را پنهان داشتند و اظهار شرک کردند. بدین روی، خداوند دو بار به آنها اجر و پاداش داد.

   ماجرای حمایت های دائم و همه جانبه حضرت ابوطالب از پیامبر اکرم(ص) مکرر در منابع مختلف بیان شده است که به جهت رعایت اختصار کلام، در این مجال بیش از این به آن پرداخته نمی شود.

نصوص گروه سوم- اصلاب شامخه و ارحام مطهره

  أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَه وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَه، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّه بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا.[۹]

   اعتقاد به طهارت مولد برای پیامبر اکرم(ص) و ائمه: از مسلمیات باور شیعه است.

  به عنوان نمونه، به عبارت فوق بنگرید که قسمتی از زیارت اربعین امام حسین(ع) است و با همین مضمون و عبارات مشابه مکرر در جاهای دیگر نیز آمده است. در این عبارت، خواننده زیارت شهادت می دهد که امام حسین(ع) نوری بوده است در صلب پدرانی بلند مرتبه و رحم مادران پاک که جاهلیت با تمام نجاست هایش، آن را آلوده نکرد و لباس چرکین خود را بر تن آنها نکرد.

همچنین در کتاب شریف کافی در زیارت امامان بقیع: آمده است:

یَنْسَخُکُمْ فِی أَصْلَابِ کُلِّ مُطَهَّرٍ، وَ یَنْقُلُکُمْ فِی أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ، لَمْ تُدَنِّسْکُمُ الْجَاهِلِیَّه الْجَهْلَاءُ.[۱۰]

این روایات را می توان تفسیر آیه شریفه دانست که خدای حکیم می فرماید:

الَّذِى یراکَ حِینَ تَقُوم وَ تَقَلُّبَکَ فىِ السَّاجِدِینَ.[۱۱]

قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) بیان می کند که خداوند، گردش و حرکتت در بین سجده کنندگان را نظاره کننده بود.

عبارت «تَقَلُّبَکَ فىِ السَّاجِدِینَ» بیانگر این موضوع است که اجداد پیامبر اکرم(ص) همگی از سجده کنندگان بودند.

امام صادق(ع) می فرمایند: إِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَفْضَلَ مِنَ الْحَجِ إِلَّا الصَّلَاه[۱۲] (هیچ عبادتی بالاتر از حج نیست مگر نماز) بدین روی، نماز بالاترین عبادت خداوند است و اوج نماز نیز در هنگام سجده است. لذا وقتی قرآن کریم از عده ای با عنوان ساجدین نام می برد، می توان نتیجه گرفت که اینان در درجات بالای بندگی و عبودیت خداوند بوده اند.

خداوند در قرآن کریم می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِک[۱۳]

   خداوند به جز شرک، هر چیز دیگر را می بخشد. خداوند، بت ها را ناپاک می داند، چنانکه فرمود:

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثان[۱۴] از پلیدی بت ها اجتناب کنید.

   دوران جاهلیت، اعراب پلیدی ها و نجاسات گوناگون داشت، مانند زنا، مشروب خواری، خوردن گوشت حرام (مانند سوسمار و ..) و … اما بنا به بیان قرآن کریم، پلیدترین آن پلیدی ها و نجس ترینِ آن آلودگی ها، شرک به خداوند بوده است. لذا زمانی که بیان می شود: «أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَه وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَه»،ِ یعنی هیچ یک از پدارن و مادران و اجداد پیامبر اکرم(ص) و امیرمومنان(ع) آلوده از زمان حضرت آدم(ع) به بعد، به هیچ پلیدی به ویژه نجاست شرک نبوده اند.

سخنی در باب پدر حضرت ابراهیم و بیان قرآن

   گفتیم که اجداد پیامبر(ص) و امیر مومنان(ع) همگی موحّد و دور از شرک بوده اند. امّا در سلسله اجداد پیامبر اکرم(ص) به حضرت ابراهیم می رسیم که بر اساس ظاهر آیه قرآن، آزر پدر حضرت ابراهیم، بت پرست و بلکه بت تراش بوده است. این مشکل و پرسشی است که بعضی از اهل سنت در مقابل باور شیعه به طهارت مولد اجداد پیامبر(ص) عنوان می کنند.

در قرآن کریم آمده است:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَه إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ.[۱۵]

   زمانی که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت ها را معبودهای خود بر می گیری؟ من تو را و قوم تو را در گمراهی روشنگر می بینم.

   می گویند: بنا به ظاهر آیه، پدر حضرت ابراهیم، آزر بت پرست بوده است، برخلاف مخالف مدعای قبلی که اجداد پیامبر اکرم(ص) همگی موحد بوده اند و شرک در آنان راه نداشته است.

   می پرسیم: قرآن به چه ضرورتی، بعد از "أَبیهِ" نام آزر را آورده؟ آیا شخصیت بسیار مهمی بوده است؟ یا اینکه قرآن از بیان نام آزر، هدف دیگری داشته است؟

   برای روشن شدن مطلب، مثالی بیان می شود. فرض کنید فردی تنها یک برادر به نام حسن دارد. حال به او می گوییم برادرت آمد. اینجا نیازی نیست بگوییم برادرت حسن آمد، زیرا عبارت "برادرت حسن آمد" همان مفهوم قبلی را می رساند و چیزی بر آن نمی افزاید. اما فرض کنید دو برادر داشته باشد: حسن و حسین. حال اگر بگوییم برادرت آمد، منظور گوینده مشخص نیست که کدام برادر آمده است. لذا در اینجا باید گوینده برای رفع ابهام، نام را هم ذکر کند، به عنوان مثال بگوید: برادرت حسن آمد.

   حضرت ابراهیم نیز به دو نفر پدر می گفته است. یکی پدر صلبی اش تارخ و دیگری عمویش آزر، به دلیل اینکه در خانه و دامن او پرورش یافته بود. قرآن کریم نیز برای اینکه مشخص شود منظور کدام پدر حضرت ابراهیم است، نام او را ذکر می کند.

 به عنوان شاهدی بر این مطلب بیان می شود که پدر و مادر، حتی اگر مشرک نیز باشند، انسان حق ترک آنها را ندارد. این در حالی است که حضرت ابراهیم خطاب به آزر می گوید: وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه[۱۶] (من از تو و آنچه به غیر از خداوند می خوانی، کناره می گیرم) و حضرت ابراهیم این کار را انجام می دهد. فَلَمَّا اعْتزَلهَم…[۱۷] حضرت ابراهیم پیامبر معصوم خداوند، پدر خود را به دلیل شرک نباید رها کند، لذا وقتی آزر را رها کرده، مشخص می شود که آزر پدر صلبی او نبوده است.

شیخ صدوق علیه الرحمه در کتاب کمال الدین روایت می کند:

عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَه قَالَ: سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علی السلام یَقُولُ: وَ اللَّهِ مَا عَبَدَ أَبِی وَ لَا جَدِّی عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ لَا هَاشِمٌ وَ لَا عَبْدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ. قِیلَ لَهُ: فَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ؟ قَالَ: کَانُوا یُصَلُّونَ إِلَى الْبَیْتِ عَلَى دِینِ إِبْرَاهِیمَ(ع) مُتَمَسِّکِینَ بِهِ.[۱۸]

   بر مبنای این حدیث، اجداد پیامبر اکرم(ص) و امیر مومنان علی(ع)، از جمله عبدالمطلب، ابوطالب، عبدالله، عباس عموی پیامبر، عقیل و…. بزرگان اولاد هاشم، همگی از حنفا بوده اند و هرگز از بت پرستان قریش نبوده اند. هر رویدادی در  تاریخ مکه که قبل از اسلام اتفاق افتاده و ارزش بیان داشته است، مقام والا و جایگاه توحیدی اجداد پیامبر اکرم(ص) را در آن می بینیم. از جمله: ماجرای حمله شاپور دوم ملقب به ذوالاکتاف پادشاه ایران به مکه و برخورد او با جناب کنانه جد پیامبر(ص)، برخورد جناب عبدالمطلب با ابرهه در حمله به مکه و قضایای دیگر.

پاسخ به پرسش چهارم

   اگر نیمی از آنچه در مورد ایمان حضرت ابوطالب در منابع معتبر اسلامی آمده است، برای فرد دیگری نقل شده بود، امروز در تمام دنیای اسلام هیچکس کوچکترین تردیدی درباره ایمان او نداشت. اما وقتی سخن از حضرت ابوطالب به میان می آید، با وجود کثرت اخبار و شواهد، برخی با تمام توان در اثبات کفر حضرت ابوطالب می کوشند.

   تهمت هایی که امروز در برخی از آثار اهل سنت دیده می شود، ریشه در تعصبات دوران اموی دارد. سران حکومت اموی در دوران زمامداری خود کوشیدند ایمان حضرت ابوطالب را انکار کنند. قلم به دستان آنان نیز هر روز و شب این مطالب را در خطابه ها و منابر تکرار کردند، تا اینکه کم کم باور عمومی جامعه اهل سنت شد و امروز به عنوان باور مشهور اهل سنت درباره جناب ابوطالب درآمده است.

   به نظر می رسد این اصرار آنها بر کفر جناب ابوطالب دو دلیل عمده داشته باشد: دلیل اول شرک و ناپاکی خلفای اموی و پدارن آنها، دلیل دوم دشمنی با امیرمومنان علی بن ابی طالب۸. در غیر این صورت، با توجه به کثرت مطالب وارده در خصوص حضرت ابوطالب(ع)، حتی محلی از تردید برای ایمان ایشان باقی نمی ماند.

   به عنوان حسن ختام، به خلاصه مطلبی از کتاب طرائف نوشته سید ابن طاووس علیه الرحمه اشاره می کنیم.[۱۹]

   عجب است که علمای اهل سنت، افرادی را که دستشان به خون مسلمانان بسیاری آلوده است و خیانت های بسیاری در جان و مال و عقیده جماعت کثیری از مسلمین کرده اند، مسلمان می دانند و با بیان اینکه آنها از گناه خود توبه کرده اند آنها را تبرئه کرده و اهل بهشت می دانند. و این درحالی است که خداوند در قرآن کریم می فرماید: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً.[۲۰]

   وقتی کسی که از روی عمد یک نفر را کشته، خالد در جهنم است، چگونه افرادی که خون های فراوان و حق های بسیاری به گردن آنهاست و از روی عمد و به دلیل دشمنی با اهل بیت پیامبر اکرم(ص) خون های بسیاری را ریختند، اهل بهشت خواهند بود؟

    عجیب تر آن که در کنار این مطلب، برخی معتقدند که حضرت ابوطالب که تمام عمر و اعتبار و دارایی و امکانات خود را صرف دفاع از اسلام و حمایت از پیامبر اکرم(ص) کرده، کافر بود و کافر نیز از دنیا رفت و در آتش دوزخ است، در حالی که اهل بیت پیامبر: همگی بر ایمان ایشان تأکید کرده و عباراتی در این خصوص گفته اند که به واقع جای تعمق و تفکر دارد.

پی نوشت:

۱. علل الشرائع، ج‏1، ص: ۱۳۵.

۲. سوره یاسین آیات ۱۳ و۱۴.

۳. برای نمونه رجوع کنید به تفسیر برهان ذیل آیات یاد شده.

۱. سوره قصص آیه ۲۰.

۱. بحار الأنوار، ج ۳۵، ص ۱۰.

۱. بحار الأنوار، ج ‏35، ص۱۱۴.

۲. الکافی، ج ۱، ص ۴۴۸.

۱. زیارت اربعین – بحار الانوار ج ۹۸ ص ۳۳۲.

۲. کافی ج۴ ص ۵۵۹.

۳. سوره شعرا آیات ۲۱۸ و ۲۱۹.

[۱۲]. کافی ج۸ ص ۱۸۹.

[۱۳]. سوره نساء آیه ۴۸.

[۱۴]. سوره حج آیه ۳۰.

۱. سوره انعام آیه ۷۴.

۱. سوره مریم آیه ۴۸.

۲. سوره مریم آیه ۴۹.

۳. کمال الدین و تمام النعمه، ج‏1، ص: ۱۷۵.

۱. رجوع شود به کتاب الطرائف فی معرفه مذهب الطوائف نوشته سید ابن طاووس ج۱ ص ۲۹۷ باب فی إیمان أبی طالب رضی الله عنه.

۲. سوره نساء آیه ۹۳.

نویسنده:

سیدحسن افتخارزاده: دکتری فلسفه، محقق و پژوهشگر.. توضیح این که این پاسخ نامه براساس گفتاری شفاهی از ایشان تدوین و ویرایش شده که در این جهت، از همکاری فاضل گرامی جناب سعید فراهانی استفاده شده و از همکاری ایشان سپاسگزاریم (سفینه). 

فصلنامه تخصّصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، سال دوازدهم، شماره ۴۸، پاییز ۱۳۹۴.

انتهای متن/

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد