تاریخ انتشار : شنبه 15 مهر 1396 - 4:30
کد خبر : 14174

عوامل پیدایش بدعت

عوامل پیدایش بدعت

  چکیده بدعت حکمی است که به دین افزوده و یا از آن کاسته شود، بدون اینکه مستندی از کتاب یا سنّت داشته باشد. خداوند متعال دین خود را کامل و بی‌هیچ گونه کاستی به آدمیان هدیّه فرموده است و جایی برای افزودن یا کاستن در آن نگذاشته است و اعلام فرموده که دین خالص

 

چکیده

بدعت حکمی است که به دین افزوده و یا از آن کاسته شود، بدون اینکه مستندی از کتاب یا سنّت داشته باشد. خداوند متعال دین خود را کامل و بی‌هیچ گونه کاستی به آدمیان هدیّه فرموده است و جایی برای افزودن یا کاستن در آن نگذاشته است و اعلام فرموده که دین خالص تنها از آنِ خداست و تنها همان را می‌پذیرد. با این همه، همواره کسانی بوده‌اند که آگاهانه یا ناآگاهانه آنچه را در دین نبوده است، به آن نسبت داده‌اند و در دین بدعت گذاشته‌اند. این مقاله ضمن معناشناسی بدعت به ابعاد مختلف آن مانند عوامل پیدایش بدعت، مصادیق بدعت و … با استفاده از روش تفسیر موضوعی و تحلیل محتوای کیفی پرداخته است. حقیقت بدعت را سه مطلب تشکیل می‌دهد: ۱ـ دستکاری در امور دینی، اعمّ از اصول و فروع با افزودن و کاستن.

۲ـ گستردن آن در میان مردم. ۳ـ نبود دلیل خاص یا عام بر کاری که به دین نسبت داده شده است. از این بیان روشن می‌شود که هر گونه نوآوری که در آن، این عناصر سه‌گانه وجود داشته باشد، بدعت است و در صورت نبود یک یا همگی آنها، از قلمرو بدعت خارج است. برای مواجهه با بدعت‌ها، اوّلین گام آگاه ساختن مردم از حقیقت دین، دومین گام، جلوگیری از تقلید کورکورانه و سومین گام، برائت از بدعت‌گذاران است. پی‌ریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر نیز کمک خواهد کرد که بدعت‌ها شناخته گردد و جلوی اجرای آن در جامعه گرفته شود.

کلیدواژگان

بدعت دینی؛ دین؛ قرآن

بدعت به عنوان یک عامل مخرّب ایمان، مهم‌ترین مسئله دینی و اصلی‌ترین آسیب می‌باشد. لذا بررسی این موضوع اهمیّت زیادی دارد. اگر امّت اسلامی دچار بدعت‌ها شود، امکان ندارد که یکپارچه و یکسو شود و صفی منظّم را تشکیل دهد، لذا ردّ بدعت و مبارزه با آن، ارکان اساسی دین را برای ما سالم و دست‌نخورده نگه می‌دارد. بدعت در اصطلاح چندان تفاوتی با معنی لغوی آن ندارد که عبارت است از «انقطاع و بریدگی و ایجاد چیزی بدون نمونه پیشین» (ر.ک؛ ابن‌فارس، ۱۳۷۱ق.، ج ۱: ۲۰۹؛ فراهیدی،۱۴۱۰ق.، ج ۲: ۵۴ و طریحی، ۱۳۷۵، ج ۴: ۲۹۹)، جز اینکه معنی لغوی این واژه گستردگی بیشتری دارد و معنی اصطلاحی آن مخصوص دین و شریعت است.

بدعت در مذهب، وارد کردن سخنی است که گوینده و عمل‌کننده‌اش بر روش و سیره صاحب شریعت، کتاب، سنّت و نیز بر طبق اصول محکم و استوار و نمونه‌های به خیر و صلاح دین نباشد (ر.ک؛ راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ق.: ۱۱۱). در حدیث نبوی آمده است: «مَن أَحدَثَ فِی أَمرِنَا هَذَا مَا لَیسَ مِنهُ فَهُوَ رَدًّ» (عسقلانی، بی‌تا، ج ۱۳: ۲۵۳). بنابراین، علاّمه مجلسی بدعت را چیزی دانسته است که پس از رسول خدا(ص) در شرع پدید آید و در آن، دلیل ویژه‌ای نباشد و یا مشمول ادلّه عام نگردد یا از آن، به صورت خاص یا عام، نهی شده باشد.

پس چیزی که زیرمجموعه ادلّه عام قرار گیرد، بدعت نیست؛ مانند ساختن مدارس؛ زیرا داخل در عنوان عمومات «ایواء المؤمنین: سرپناه دادن به مؤمنان و کمک به آن‌ها» است و نیز نگارش برخی از کتب علمی که تأثیری در علوم دینی دارند و یا استفاده از لباس‌های نو و غذاهای نو پدیده‌ای است که در زمان رسول خدا(ص) نبود و بدعت شرعی نیست؛ زیرا همگی داخل در عمومات حلّت است (ر.ک؛ مجلسی، بی‌تا، ج ۷۴: ۲۰۲ـ۲۰۳). پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «أَمَّا بَعد فَأَنَّ خَیرَ الحَدِیثِ کِتَابُ اللهِ وَ خَیرَ الهُدَی هُدَی مُحَمَّدٍ(ص) وَ شَرَّ الأُمُورِ مُحدِثَاتُهَا وَ کُلُّ بِدعَه ضَلاَلَه» (النّووی الدّمشقی، ۱۴۱۱ق.: ۱۴۲).

بنابراین، سیّد مرتضی می‌گوید: «بدعت عبارت است از زیاد کردن یا کم کردن از دین، با انتساب آن به دین» (الشّریف المرتضی، ۱۴۰۵ق.، ج ۳: ۸۳). پس با توجّه به تعریف‌های یاد شده، بدعت حُکمی است که به دین افزوده و یا از آن کاسته شود، بدون اینکه مستندی از کتاب یا سنّت داشته باشد. بنابراین، هرگاه قول یا فعلی که سابقه نداشته است، با استناد به دلیلی از کتاب یا سنّت اظهار گردد، بدعت نخواهد بود.

پژوهش درباره بدعت و ابعاد آن از چند نظر ضروری است: الف) پیراستن دین خدا از پیرایه‌ها. ب) نمایاندن چهره واقعی اسلام به کسانی که بی‌طرفانه در پی اسلام ناب هستند. ج) نمایاندن چهره واقعی جریان‌های منحرف و مکتب‌های گمراه‌کننده که در دامن اسلام پدید آمده است و با حربه احیای دین و مبارزه با بدعت، بدعت‌های بی‌شماری را در دین ایجاد کرده‌اند. پرسش اصلی مقاله این است که بدعت‌های دینی در قرآن چگونه مطرح شده است؟ در ضمن به پرسش‌های فرعی زیر نیز پرداخته شده است: ۱ـ عناصر بدعت کدامند؟ ۲ـ مصادیق بدعت در قرآن کدامند؟ ۳ـ عوامل پیدایش بدعت چیست؟ ۴ـ آثار بدعت کدامند؟ ۵ـ روش‌های برخورد با بدعت کدامند؟

پژوهش‌های نسبتاً معدودی در این زمینه انجام شده است؛ مثل کتاب البدعه، مفهوم‌ها، حدها، آثارها و مواردها نوشته آیت‌الله جعفر سبحانی و الإعتصام نوشته شاطبی، ولی پژوهشی که به بدعت دینی، صرفاً از نگاه قرآن پرداخته باشد، صورت نگرفته است.

در این پژوهش با استفاده از روش تفسیر موضوعی، جنبه‌های مختلف بدعت از قرآن استخراج می‌شود. از آنجا که این پژوهش با استفاده از قرآن و منابع تفسیری به تبیین بدعت می‌پردازد، از نوع توصیفی می‌باشد و در تجزیه و تحلیل اطّلاعات از روش واژه‌شناسی و تحلیل محتوای کیفی استفاده نموده است.

۱ـ واژه بدعت در قرآن

واژه بدعت تنها در یک بار در آیات قرآن آمده است که در آن به بدعت (رهبانیّت مسیحیان) اشاره شده است: ﴿…وَرَهْبَانِیَّه ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ: و رهبانیّتى را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، گرچه هدف ایشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حقّ آن را رعایت نکردند. از این  رو، ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیارى از آنها فاسق هستند!﴾ (الحدید/۲۷).

کلمه «ابتداع» به معنای این است که انسان چیزی را جزو دین کند که جزو دین نباشد، سنّت و یا عملی را باب کند که در دین نبوده باشد. جمله ﴿مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ﴾ در معنای پاسخ از پرسشی تقدیری است. گویا کسی پرسیده است: «معنای بدعت‌گذاری چیست؟» و در پاسخ فرموده است: «اینکه چیزی را جزو دین کند که ما بر آنان ننوشتیم».

«رهبانیّت» یک خصلت و یک قسمت از عبادت است که در آن معنای خوف و ترس ظاهر می‌شود یا در کلیسا یا در حال انفراد و تنهایی یا از مردم یا غیر اینها از اموری که در آن تعبّد صاحب آن ظاهر می‌شود (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۲۴: ۲۴۹).

۲ـ عناصر و اقسام بدعت

سه عنصر اصلی موجب می‌شود که به حُکمی بدعت اطلاق شود.

الف) نسبت حُکم به خدا

مشرکان روزی خدا را از پیش خود به دو قسم حلال و حرام تقسیم می‌کردند. خداوند آنان را چنین نکوهش می‌فرماید: ﴿… قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ: بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده یا بر خدا افترا مى‌بندید (و از پیش خود، حلال و حرام مى کنید)؟!﴾ (یونس/ ۵۹). در آیه دیگر نیز چنین می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ…: به دلیل دروغى که بر زبانتان جارى مى شود (و چیزى را مجاز و چیزى را ممنوع مى کنید،) نگویید: این حلال است و آن حرام، تا بر خدا افترا ببندید…﴾ (النّحل/ ۱۱۶) آن چه را به دروغ وصف می‌کنید حلال و حرام نشمارید زیرا با این کار به خدا دروغ می‌بندید.

مضمون هر دو آیه گواهی می‌دهد علّت نکوهش این است که آنها تحلیل و تحریم را به خدا نسبت می‌دادند و اگر از پیش خود (بدون نسبت به خدا) روزی را به دو نوع تقسیم می‌کردند، یک امر شخصی حساب می‌شد و جای نکوهش نداشت؛ زیرا هر فردی حق دارد از غذایی بهره بگیرد و از غذای دیگر امساک کند، امّا نسبت دادن حکم حلال و حرام به شریعت، امر دیگری است که نیازمند دلیل می‌باشد (ر.ک؛ البیاتی، ۱۳۸۷: ۷۷).

ب) اشاعه در میان مردم

هر گونه نوآوری در دین و تصرّف در آن، در صورتی بدعت به شمار می‌رود که آن را در میان مردم گسترش دهد، خواه از طریق رفتار و گفتار، یا از طریق نگارش و رسانه‌ها و به عبارت دیگر، تا در میان مردم اشاعه ندهد، «بدعت» به معنی «نوآوری در دین» صدق نمی‌کند. به گواه اینکه عمل مشرکان در تحلیل و تحریم روزهای خداوند، یک عمل شخصی و در خفا و پنهان نبود، بلکه مشرکان قبلاً فکر را می‌آفریدند و بعداً مردم را به آن دعوت می‌کردند و از این نظر، مستحقّ نکوهش و عذاب الهی شدند. همچنین راهبان اندیشه دنیاگریزی را پدید می‌آوردند و بعد آن را به طرق مختلف در میان مردم گسترش می‌دادند.

ج) نبود دلیل عام یا خاص

در احکام دینی هر نوآوری که از دو مصدر کتاب و سنّت مایه نگیرد، بدعت است. هرگاه فردی اندیشه‌ای را به شریعت نسبت دهد که اصلاً اثری از آن در شریعت نیست؛ مانند روزه عید فطر و یا خصوصیّتی را به شریعت نسبت دهد که در آن نیست؛ مانند اینکه بگوید: روزه را باید تا نیمه‌شب ادامه داد، هر دوی اینها بدعت است.

 از این بیان روشن می‌شود جواز، بلکه وجوب تمرین‌های نظامی و دستیابی به صنایع نوی دفاعی که جنبه بازدارندگی دارد، همگی داخل در سنّت و از بدعت بیرون هستند؛ زیرا هرچند این گونه نوآوری‌های ویژه در کتاب و سنّت وارد نشده، امّا ضابطه کلّی که در کتاب خدا هست، گواه بر مشروعیّت این گونه نوآوری‌هاست (ر.ک؛ سبحانی، ۱۳۸۸: ۸۲ـ۸۳)، آنجا که می‌فرماید:﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ: هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [= دشمنان ] آماده سازید و (نیز) اسب‌هاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به‌وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!﴾ (الأنفال/ ۶۰).

دو نوع تقسیم بندی مشهور برای بدعت است که در اینجا به آنها پرداخته می‌شود.

الف) تقسیم بدعت بر اساس احکام پنجگانه

بدعت را می‌توان بر اساس احکام پنجگانه فقهی تقسیم کرد. در میان دانشمندان شیعه، شهید اوّل این تقسیم را پذیرفته است و می‌گوید: «امور نوظهور پس از رحلت پیامبر به پنج بخش تقسیم می‌شوند: ۱ـ واجب؛ مانند گردآوری قرآن و سنّت پیامبر. ۲ـ حرام؛ مانند شستن پاها در وضو، مسح بر غیر پا و برگزاری نوافل با جماعت. ۳ـ مستحب؛ چیزی که ادلّه مستحبّات را در بر می‌گیرد؛ مانند ساختن مدارس. ۴ـ مکروه؛ چیزی که ادلّه مکروهات را شامل می‌شود؛ مانند کم کردن تسبیحات حضرت زهرا(س).

 ۵ـ مباح؛ چیزی که داخل ادلّه مباحات می‌باشد؛ مانند الک کردن آرد؛ زیرا رفاه در زندگی امری مباح است (ر.ک؛ العاملی، بی‌تا، ج۲: ۱۴۴). تقسیم بدعت بر اساس خمسه فقهی، باطل است؛ زیرا بدعت فقط بر چیزی می‌گویند که حرام باشد، چنان‌که رسول خدا می‌فرماید: «وَ کُلُّ بِدعَه ضَلاَلَه وَ کُلُّ ضَلاَلَه سَبِیلُهَا النَّارُ» (مجلسی، ۱۳۸۵، ج ۲: ۳۰۳).

ب) تقسیم بدعت به حسنه و سیّئه

برخی بدعت را به دو گونه پسندیده و ناپسند تقسیم کرده‌اند. ریشه این تقسیم از گفتار خلیفه دوم است؛ زیرا نماز تراویح قبلاً به صورت انفرادی خوانده می‌شد و بعداً به پیشنهاد او به صورت جماعت انجام شد و او وقتی مشاهده کرد که همگان پشت سر یک امام نماز تراویح را انجام می‌دهند، چنین گفت: «نِعمَ البِدعَه هَذِه: این بدعت نیکویی است» (سبحانی، ۱۳۸۶: ۲۷۸).

قول به حسن برخی از بدعت‌ها، با ادلّه شرعی وارد شده در مذمّت همه بدعت‌ها منافات دارد؛ زیرا روایاتی که بدعت را مذمّت می‌کنند، مطلق و عام هستند و با اینکه زیاد و متنوّع هم هستند، امّا هیچ گونه استثنایی ندارند و در آن روایات، چیزی که مقتضی نیک بودن و مقبولیّت برخی از آنها نزد خداوند باشد، وارد نشده است و روایتی بدین صورت نیامده است که «هر بدعتی گمراهی است به جز فلان و فلان. حتّی چیزی به این معنا هم نیامده است و اگر در موارد بدعت، مطلب جدیدی در باب نیکو و شرعی بودن بدعت بود، باید در کتاب و سنّت ذکر می‌شد، ولی چیزی که منطوق و یا مفهوم آن بر این امر دلالت کند، وجود ندارد.

 پس این دلالت دارد که ادلّه مذمّت بدعت همگی به همراه هم چنین بیان می‌دارند که از مقتضای قاعده کلّی مذمّت بدعت، ممکن نیست که یکی از افراد خارج شود» (شاطبی،۱۴۲۰ق.، ج ۱: ۱۱۶ـ۱۱۷).

ادّعای نیکو بودن بعضی از بدعت‌ها به معنای متّهم کردن دین به نقص و کامل نبودن است و اعتقاد به بدعت نیکو، دین را فاسد می‌کند و فرصتی برای کسانی ایجاد می‌کند که دین را بازیچه‌ای بیش نمی‌دانند. در نتیجه، هرکس هرچه را که بخواهد، زیر پوشش بدعت نیکو انجام می‌دهد و در آن هنگام هوای نفس مردم، عقل‌ها و ذوق‌های آنان در امور شرعی حاکم می‌شود و این برای گمراهی آشکار و گناه مردم کافی است (ر.ک؛ طبسی، ۱۳۵۸: ۸۶).

چیزی که می‌تواند محور این تقسیم باشد، بدعت لغوی است؛ زیرا کارهای نو در طول زندگی، یا آداب و عادات نو، گاهی به سود مردم تمام می‌شود و گاهی به ضرر آنان. اینجاست که می‌توان آن را زیبا و نازیبا خواند؛ مثلاً نخستین کاری که پس از رحلت رسول خدا در زندگی صحابه پدید آمد، غربال کردن آرد و جداکردن پوسته گندم از آن بود که نوعی رفاه‌طلبی نسبت به زندگی سخت عرب‌های آن زمان به حساب می‌آمد. از این نظر، می‌توان آن را بدعت حسنه توصیف کرد.

 از این بیان روشن می‌شود که مقصود از حدیث معروف «مَن سَنَّ فِی الإِسلاَمِ سُنَّه حَسَنَه فَعَمِلَ بِهَا بِعِدَّه کُتِبَ لَهُ مِثلُ اَجرَ مَن عَمِلَ بِهَا وَ لاَیَنقُصُ مِن أُجُورِهِم شَیءٌ وَ مَن سَنَّ سُنَّه سَیِّئَه فَعَمِلَ بِهَا بِعِدَّه کُتِبَ لَهُ مِثلُ وِزرٍ مَن عَمِلَ بِهَا» و مقصود از سنّت حقّه، آن کارهای مباحی است که برخی آن را رواج داده‌اند؛ مانند ایجاد مدارس، کتابخانه‌ها و دیگر امور فرهنگی (ر.ک؛ سبحانی، ۱۳۸۸: ۸۷ـ۸۸).

 از اینجا تفاوت بدعت و نوآوری مشخّص می‌شود. بدعت هرگاه چیزی را که جزو دین نیست، در دین وارد کنیم و آن را به عنوان دستور الهی بشمریم، بدعت گذاشته‌ایم و این به دو گونه انجام می‌شود، واجبی را حرام و حرامی را واجب، ممنوعی را مباح و مباحی را ممنوع سازیم. امّا نوآوری در امور صددرصد عرفی که هیچ ارتباطی به مسائل شرع ندارد؛ مانند نوآوری‌های مربوط به صنایع، اختراع‌ها و علوم طبیعی که در زمان حیات و عصر پیامبر اسلام و دیگر پیشوایان معصوم نیز بوده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، ۱۳۸۶: ۱۱۷).

۳ـ مصادیق بدعت

مصادیقی از بدعت که در قرآن بدان اشاره شده است، عبارتند از:

۳ـ۱) دین‌سازی

یکی از مصادیق بدعت، نسبت دادن چیزی از طرف و ناحیه انسان به خداوند است. خداوند در آیه ۷۹ سوره بقره می‌فرماید: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ…: پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند: این از سوی خداست…﴾.

۳ـ۲) تحریم حلال

خداوند در آیه ۸۷ سوره مائده می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ: اى کسانى که ایمان آورده اید! چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده است، حرام نکنید و از حد تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد﴾.

در این آیه، خداوند از حرام دانستن غذاهای حلال، آشامیدنی‌های گوارا و هر گونه عمل مباح که مناسب با طبع است، اکیداً منع نموده است و ذکر کلمه ﴿مَا أَحَلَّ اللهُ لَکُم﴾، بیان علّت منع است (ر.ک؛ زحیلی، ۱۴۲۲ق.، ج ۱: ۴۹۰).

خداوند برای هر چیزی حدّی قرار داده است که نباید از آن تجاوزکرد؛ مثلاً محرّمات را بیان فرموده است که نباید نزدیک رفت و امّا چیزهایی که حلال کرده، نباید حرام کرد. بنده باید تسلیم امر مولی باشد، خودتی از خود نشان ندهد. هر چه گفته «بکن»، بکند و هرچه گفته «نکن»، نکند. واجب را واجب داند، حرام را حرام، مستحب را مستحب، مکروه را مکروه، مباح را مباح، حلال را حلال، به همین نحوی که تحلیل حرام نباید کرد، تحریم حلال هم جایز نیست (ر.ک؛ طیّب، ۱۳۷۸، ج ۴: ۴۵۴).

خداوند در آیه ۱۰۳ سوره مائده در این باره می‌فرماید: ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَه وَلاَ سَآئِبَه وَلاَ وَصِیلَه وَلاَ حَامٍ وَلَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ: خداوند هیچ  گونه «بحیره»، «سائبه»، «وصیله» و «حام» قرار نداده است [اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلى است که در زمان جاهلیّت، استفاده از آنها را به عللى حرام مى دانستند و در اسلام این بدعت ممنوع شد]، ولى کسانى که کافر شدند، بر خدا دروغ مى بندند؛ و بیشتر آنها نمى فهمند!﴾.

۳ـ۳) تقسیم دین به شاخه‌ها و فرقه‌های مختلف

خداوند در آیه ۱۵۹ سوره انعام می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ: کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند و به دسته هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه اى با آنها ندارى! سر و کار آنها تنها با خداست. سپس خدا آنها را از آنچه انجام مى دادند، باخبر مى کند﴾. محتوای آیه یک حکم عمومی درباره تمام افراد تفرقه‌انداز است که با ایجاد انواع بدعت‌ها، بذر نفاق و اختلاف میان بندگان خدا می‌پاشند، اعمّ از آنها که در امّت‌های پیشین بودند یا اینها که در این امّت هستند.

اسلام آیین وحدت و یگانگی است و از هر گونه نفاق، تفرقه و پراکندگی بیزار است. توحید نه تنها یکی از اصول اسلام است، بلکه تمام اصول و فروع اسلام و همه برنامه‌های آن بر محور توحید دور می‌زند. در واقع، توحید روحی است در کالبد همه تعلیمات اسلام و نیز جانی است که در پیکر اسلام دمیده شده است. در روایات اهل بیت و اهل تسنّن نقل شده که این آیه اشاره به گمراهان و تفرقه‌اندازان و بدعت‌گذاران این امّت است (ر.ک؛ رازی، ۱۴۰۸ق.، ج ۱۵: ۲۶۱).

۳ـ۴) شرک

هیچ مسلمانی حق ندارد اطاعت بی‌قید و شرط انسانی را بپذیرد؛ زیرا این کار مساوی است با پرستش او. همه اطاعت‌ها باید در چارچوب اطاعت خدا درآید و پیروی از دستور انسانی تا آنجا مجاز است که با قوانین خدا مخالفت نداشته باشد، حال این انسان هر کس و هر مقامی می‌خواهد باشد. خداوند در آیه ۳۱ سوره توبه می‌فرماید: ﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ: (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند و (نیز) مسیح فرزند مریم را، در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را بپرستند که معبودى جز او نیست؛ او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار مى دهند﴾.

قانون‌گذاری مخصوص خداست و هیچ کس جز او حق ندارد چیزی را برای مردم حلال و حرام کند و قانونی بگذارد. تنها کاری که انسان‌ها می‌توانند انجام دهند، کشف قانون‌های پروردگار و تطبیق آن بر مصادیق مورد نیاز است. بنابراین، اگر کسی اقدام به قانون‌گذاری ضدّ قوانین الهی کند و کسی آن را به رسمیّت بشناسد و بدون چون و چرا بپذیرد، مقام خدا را برای غیر، قائل شده است (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۳: ۱۶۴۲) و این یک نوع شرک عملی و بُت‌پرستی و به تعبیر دیگر، پرستش غیر خداست. از قرائن چنین بر می‌آید که یهود و نصاری برای پیشوایان خود چنین اختیاری قائل بودند که گاهی قوانین الهی را به صلاح خود تغییر دهند.

هیچ قانونی در برابر قانون الهی رسمیّت ندارد و اصولاً حقّ قانون‌گذاری مخصوص خداست. خالق، مالک و مدبّر عالم هستی تنها اوست و به همین دلیل، حقّ قانون‌گذاری نیز مخصوص ذات پاک اوست و هیچ کس بدون اذن او نمی‌تواند در قلمرو تشریع او دخالت کند. بنابراین، در برابر تشریع او هر چه باشد، باطل است (ر.ک؛ کرمی حویزی، ۱۴۰۲ق.، ج ۷: ۱۳۳).

۴ـ عوامل پیدایش بدعت

عواملی که باعث به وجود آمدن بدعت می‌شود، عبارت است از:

۴ـ۱) جهل و نادانی مردم

خداوند در آیه ۱۰۳ سوره مائده می‌فرماید: ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَه وَلاَ سَآئِبَه وَلاَ وَصِیلَه وَلاَ حَامٍ وَلَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ: خداوند هیچ  گونه «بحیره»، «سائبه» و «وصیله» و «حام» قرار نداده است، ولى کسانى که کافر شدند، بر خدا دروغ مى بندند؛ و بیشتر آنها نمى فهمند!﴾.

بیشتر کسانی که این احکام (جعلی) را به خدا نسبت می‌دهند، نمی‌دانند که این عمل آنان افتراست. اکثر آنها در این باره کمترین فکر و اندیشه‌ای نمی‌کردند و عقل خود را به کار نمی‌گرفتند (ر.ک؛ ثقفی همدانی، ۱۳۹۸ق.، ج ۲: ۲۸۱).

۴ـ۲) پیروی از هوی و هوس، خودپرستی و بهره‌مندی از مال دنیا

خداوند در آیه ۷۹ سوره بقره می‌فرماید: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ: پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند: این از سوی خداست تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى آورند!﴾.

آورده‌اند که علمای یهود مرسومی داشتند که هر سال از یهودیان می‌گرفتند. هنگامی که رسول(ص) مبعوث گشت، ایشان دانستند که او پیغمبر آخرالزّمان است و چون صفت او را موافق آن چیزی یافتند که در تورات بود، ترسیدند که اگر افشای این معنی کنند، یهودیان میل به دین اسلام کنند و مرسوم مقرّر را از ایشان مسدود سازند. پس آن را تحریف کردند (ر.ک؛ کاشانی، ۱۳۳۶، ج ۱: ۲۲۲).

مراجع

قرآن کریم.

ابوالفتوح رازی، حسین بن علی. (۱۴۰۸ق.). روض الجنان فی تفسیر القرآن. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.

بغدادی، علاءالدّین علیّ بن محمّد. (۱۴۱۵ق.). لباب التّأویل فی معانی التّنزیل. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

البیاتی، جعفر. (۱۳۸۷). البدعه. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

پاینده، ابوالقاسم. (۱۳۸۵). پیام رسول؛ ترجمه‌ای دیگر از نهج‌الفصاحه. قم: طلوع مهر.

ثقفی تهرانی، محمّد. (۱۳۹۸ق.). تفسیر روان جاوید. تهران: انتشارات برهان.

حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد. (۱۳۶۳). تفسیر اثنی عشری. تهران: انتشارات میقات.

راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (۱۴۱۲ق.). المفردات فی غریب القرآن. دمشق: دارالعلم.

رضوانی، علی‌اصغر. (۱۳۸۴). شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات. تهران: نشر مشعر.

زحیلی، وهبه ‌بن‌مصطفی. (۱۴۲۲ق.). تفسیر الوسط. دمشق: دار الفکر.

سبحانی، جعفر. (۱۳۸۶). سیمای عقاید شیعه. تهران: نشر مشعر.

سبزواری نجفی. محمّد. (۱۴۰۶ق.). الجدید فی تفسیر القرآن. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.

ـــــــــــــــــــــ . (۱۴۱۹ق.). إرشاد الأذهان الی تفسیر القرآن. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.

شاذلی، سیّد قطب. (۱۴۱۲ق.). فی ظلال القرآن. بیروت: دار الشّروق.

شاطبی، ابواسحاق. (۱۴۲۰ق.). الإعتصام. بیروت: دارالمعرفه.

الشّریف المرتضی، علیّ بن الحسین. (۱۴۰۵ق.). الرّسائل. قم: دارالقرآن.

طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (۱۳۷۴). المیزان فی‌تفسیر القرآن. ترجمه سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. قم: دفتر انتشارات جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.

طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۶۰). مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات فراهانی.

طبسی، نجم‌الدّین. (۱۳۵۸). نماز تراویح سنّت یا بدعت. قم: دلیل ما.

طریحی، فخرالدّین. (۱۳۷۵). مجمع البحرین. تهران: کتابفروشی مرتضوی.

طیّب، سیّد عبدالحسین. (۱۳۷۸). اطیب البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات اسلام.

العاملی، محمّدبن مکّی. الفوائد و القواعد. السیّد عبدالهادی الحکیم. قم: منشورات مکتبه المفید.

عسقلانی، احمدبن حجر. (بی‌تا). فتح الباری فی شرح صحیح البخاری. بیروت: دارالمعرفه.

فخر رازی، ابوعبدالله محمّد. (۱۴۲۰ق.). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.

فراهیدی، خلیل بن احمد. (۱۴۱۰ق.). العین. قم: انتشارات هجرت.

قرائتی، محسن. (۱۳۸۳). تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن.

قرضاوی، یوسف. (۱۳۸۱). سنّت و بدعت. محمّدابراهیم ساعدی رودی. تایباد: انتشارات سنّت.

کاشانی، ملاّ فتح‌الله. (۱۳۳۶). منهج الصّادقین فی الزام المخالفین. تهران: کتابفروشی محمّدحسن علمی.

کرمی حویزی، محمّد. (۱۴۰۲ق.). التّفسیر لکتاب الله المنیر. قم: چاپخانه علمیّه.

المتّقی الهندی، علیّ بن حسام‌الدّین. (بی‌تا). کنز العمّال فی سنن الأقوال و الأفعال. بیروت: مؤسّسه الرّساله.

مجلسی، محمّدباقر. (۱۳۸۵ق.). بحارالأنوار. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.

محمّدی ری‌شهری، محمّد. (بی‌تا). حکمت‌نامه پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم. تهران: دارالحدیث.

مدرّسی، سیّد محمّدتقی. (۱۳۷۷). تفسیر من هدی القرآن. قم: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.

مصطفوی، حسن. (۱۳۸۰). تفسیر روشن. تهران: مرکز نشر کتاب.

مطهّری، مرتضی. (بی‌تا). مجموعه آثار. تهران: انتشارات صدرا.

مغنیه، محمّدجواد. (۱۴۲۴ق.). تفسیر الکاشف. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.

مکارم شیرازی، ناصر. (۱۳۷۴). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.

النّووی الدّمشقی، أبی‌زکریا یحیی بن شرف. (۱۴۱۱ق.). ریاض الصالحین. بیروت: دارالفکر.

نهج‌البلاغه. (۱۳۸۵). ترجمه محمّد دشتی. قم: مؤسّسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع).

النّیسابوری، مسلم‌بن ‌الحجّاج. (بی‌تا). صحیح مسلم. بیروت: دارالفکر.

وفا، جعفر. (بی‌تا). تولّی و تبرّی در قرآن. بی‌جا: مرکز تحقیقات فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

نویسندگان:

عبّاس اشرفی: استادیار دانشگاه علاّمه طباطبائی(ره)، تهران

 نرجس جمال امیدی: کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی، ساری

فصلنامه معارف قرآنی شماره ۱۸

ادامه دارد…

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد