تاریخ انتشار : یکشنبه 28 شهریور 1400 - 13:38
کد خبر : 131299

دلتنگی‌های اربعین…

دلتنگی‌های اربعین…

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری فارس از شیراز، از سر دلتنگی، دکمه پلی را فشار دادم، صدای میثم مطیعی… -کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم…. روحم پر کشید و رفت، یه جایی بین نجف و کربلا…. زمانش را نمیدانم… انگار اینجا مکان است

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری فارس از شیراز، از سر دلتنگی، دکمه پلی را فشار دادم، صدای میثم مطیعی…
-کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم….

روحم پر کشید و رفت، یه جایی بین نجف و کربلا….
زمانش را نمیدانم…

انگار اینجا مکان است که حرف اول و آخر را میزند….
اطرافم پر از جابرهای پیر و ناتوان است… اما چه با ذوق و اشتیاق به سمت حرم حضرت عشق، قدم بر میدارند….

دوستان و خانواده را رها کرده و آمده است تا خادم تو باشد….
پیاده می آید تا درک کند مصائب وارد شده بر اهل بیت را…. چشم‌ها در مسیر پیاده‌روی حرکت می کنند….
اشک‌ها بر گونه‌های تفتیده جاری شده و نه آب چشم که تکه‌های قلب است که سرازیر می شود….
ناله‌ها صدای عشق می دهند و زمزمه دعا، سوز دل در فراغ محبوب است….

ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم…

عمودها، همان ستون هایی که آدرس این مسیر هستند و نشانه های این راه پر خاطره….
آه از وقتی که به عمود ۱۲۱۳ میرسیم، لبخند بر لب‌ها و عشق در هر تپش قلب، جای می گیرد….
هم ذوق رسیدن داریم و هم اندوه تمام شدن هم مسیری با جابر و اهل بیت را!

-شبیه رباب و سکینه، برای شما بی قراریم…

دلتنگی های این روزهای من، چقدر رنگ و بوی دلتنگی های رباب و سکینه را دارد…. دلتنگی برای یار…
-از این سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم….

راستی مگر این راه خستگی داشت؟
با هر قدم، انگار که با فرشتگان خدا هم نفس شده ایم.
تازه اگر احساس خستگی هم به سراغ می آمد، با یک استکان چای، همه آن خستگی، پر میکشید…
مزه این چای را در هیچ کجای عالم پیدا نمی کنی.

رنگ ارادت دارد و طعم شیرین عشق به سیدالشهدا علیه السلام.

چشمان با محبت این میزبانان که ملتمسانه می خواهند با این چای، خستگی را از جسم و جان زائران بزدایند و متوقف کنند…

انگار لبخند هر زائر نیز، خستگی را از آنان می گیرد…آنها که روزهاست پای آتش محبت حسین علیه السلام ایستاده اند و چای عشق دم می کنند….
در طول مسیر کودکی خرما تعارف می کند…. 
آن دیگری، با التماس می خواهد آبی از دستانش بگیری و بنوشی…
آنان آمده اند تا هر چه دارند تقدیم مولایشان کنند…

زمان، قافله این عاشقان را هزار و چهارصد سال دیرتر به صحرای کربلا راه داده است….
حالا به اصرار می خواهند آبی از دستانشان بگیری و بنوشی.

انگار هر جرعه ای از این آب که زائران مولا را سیراب می کند، آبی بر آتش جانشان می نشاند!
سلام بر لبهای تشنه حسین (ع)

فدایی زینب، پر از شور و عشقیم،
اگر که خدا خواست، بزودی دمشقیم….
چقدر این روز ها یاد حاج قاسم می‌کنم؟
انگار با رفتنش، همه چیزهای خوب را هم بردند؟
مدافع حریم حرم زینب(س)!

خداوندا!

با کربلا چه کرده ای که وقتی قدم به خاکش می گذاریم،
این گونه دل ها را آرام می کند؟

کربلا چگونه است که در این شهر رویایی، تمام غم و غصه های دنیا را به دست فراموشی می‌ سپاریم و تمام غصه هایمان می شود دیدن حرم و ضریح !

کاش می شد بیاییم و بمانیم و….

آقای خوبم، من یقین دارم باز هم مهربانی و پادر میانی می کنی و مرا به پابوسی می پذیری و بیماری کرونا می رود…

آن وقت دوباره دستانم دخیل پنجره های ضریح ارباب می شود…
دلم هوایی شده و از نغمه های دل من که برایت پر می کشد، تنها تو خبر داری و من… !

شنیده ام که در روز اربعین، جابر بعد از سلام بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، صدا می زند: آیا دوست، جواب دوست خود را نمی‌دهد؟
و اکنون من می‌پرسم! ای امام خوبی ها، آیا جواب مرا می دهی؟

خرج تو می کنم دلتنگی هایم را…اشک هایم را…. نجواهایم را…
من دلم نازک است و زود می گیرد… 

ایمان دارم وقتی دلم عجیب برای تو تنگ می شود …

وقتی عجیب دل هوای دیدارت را دارد …

وقتی عجیب جاذبه قلبم به سوی توست …

آن لحظه نوشته می شود به پایم ثواب زیارتت و دلم قرص می شود که تو را از همین اتاقم و پشت پنجره ای نیمه باز زیارت کرده ام…

وقتی که نسیم، موهایم را نوازش می کند…

به خودم تلقین می کنم که تو صدایم را شنیده ای و قدری از هوای ملکوتی بین الحرمینت را برای دل خسته ام فرستاده ای…

من به همین چیزها دل خوش کرده ام و گرنه من کجا و تحمل این غم دوری کجا؟

تمام حرف مجنون یک کلام است
نفس بی یاد لیلایم حرام است!

عطر سیب حرمت آرزوست!

دلتنگم!

دلتنگم برای دیدن حرم حضرت عشق و خواندن زیارت عاشورا 

دلتنگم برای اشک شوق از دیدن حرم ارباب

دلتنگم برای دیدن حرم برادر با وفا، ماه بنی هاشم

دلتنگم برای  سرگردانی در بین الحرمین

دلتنگم برای کف العباس

دلتنگم برای تل زینبیه!

لحظه ای سکوت می کنم مرور می کنم آنچه را که بود و داشتیم و فکر می کردیم همیشه هستند! اما روزی به فرزندان و نوادگانمان خواهیم گفت که آنچه هست همیشه نیست!
پس تاهست قدرش رابدانید!

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد