تاریخ انتشار : جمعه 15 مرداد 1400 - 12:43
کد خبر : 124791

روایت امام خامنه‌ای از "جاذبه محبت و معنویت" شهید بابایی+فیلم و عکس

روایت امام خامنه‌ای از "جاذبه محبت و معنویت" شهید بابایی+فیلم و عکس

– اخبار فرهنگی – به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سردار رشید اسلام، شهید سرلشکر خلبان، عباس بابایی، در سال ۱۳۲۹ شمسی در قزوین به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۸ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت. وی پس از گذراندن

– اخبار فرهنگی –

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سردار رشید اسلام، شهید سرلشکر خلبان، عباس بابایی، در سال ۱۳۲۹ شمسی در قزوین به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۸ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت. وی پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی، برای تکمیل دوره به آمریکا رفت و دوره خود را در آنجا با موفقیت سپری کرد.

شهید بابایی با دارا بودن تعهد و تخصص، در مرداد ۱۳۶۰ به فرماندهی پایگاه هشتم هوایی اصفهان رسید. او قسمت اعظم حضور خود را در پروازهای عملیاتی گذراند و ۳ هزار ساعت پرواز کرد.

سرلشکر بابایی با روحیه شهادت‌طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سال‏‌های دفاع مقدس به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی بر تاریخ نیروی هوایی افزود و تنها در دو سال آخر عمر، بیش از ۶۰ مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رساند.

این خلبان غیور ارتش اسلام سرانجام در پانزدهم مرداد ۱۳۶۶ شمسی برابر با عید قربان، در یک عملیات برون مرزی به شهادت رسید و در تشییعی با شکوه در گلزار شهدای قزوین به خاک سپرده شد. وی در هنگام شهادت، معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش بود.

رهبر , دفاع مقدس , شهید ,

رهبر , دفاع مقدس , شهید ,

میزگرد «هوانیروز» در تسنیم|از شاهکار خلبانان ایرانی تا شاگردهای ناخلف آمریکایی/ روز اول دفاع مقدس «بکاو و بکش» راه انداختیممیزگرد «هوانیروز» در تسنیم| از نصب موشک F4 روی هلیکوپتر تا حکایت شنیدنی عنایت حضرت زهرا(س) به خلبانان

* خاطره رهبر معظم انقلاب از شهید بابایی

چند روز قبل خانواده‌ی شهید بابایی اینجا آمده بودند؛ این خاطره یادم آمد و برای آنها گفتم. سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه‌ی این جوان حزب‌اللّهی سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود.

مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست.

وقتی بنی‌صدر فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ای از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت.

شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! دعا کن من شهید بشوم!

این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلی علیین الهی است؛ اما بنده که ۳۰ سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیای خاکی گیر کرده‌ام و مانده‌ام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی این‌گونه است. خود عباس بابایی هم همین‌طور بود؛ او هم یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود. (بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی ۱۳۸۳/۱۰/۲۳)

رهبر , دفاع مقدس , شهید ,

* کلیپ انسان مقدس/ فرمایشات مقام معظم رهبری در خصوص شهید بابایی

رهبر , دفاع مقدس , شهید ,

خاطرات شهدا|کدام دعای شهید موحد دانش همان لحظه اجابت شد؟+عکسخاطرات شهدا|ماجرای کمک به فقرای اهل کتاب

* ماجرای شنیدنی اطاعت شهید بابایی از سرباز پادگانش!

یکی از همرزمان شهید بابایی می‌گوید: نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورودش به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست.

به بنده حقیر، مسئول وقت فرودگاه، اطلاع دادند دم درب مهمان داری! رفتم و با کمال تعجب شهیدعباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته، پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی؟

خیلی آرام و متواضع پاسخ داد: نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی‌توانی وارد شوی، من هم منتظر ماندم، مانع پرواز نشوم. در صورتی که شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بود، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد، بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.

* فرمانده‌ای که دوست داشت بسیجی شناخته شود

ظهر یک روز شهید بابایی آمد قرارگاه تا به اتفاق هم برای نماز جماعت مسجد قرارگاه برویم. موی سر خود را چون سربازان تراشیده و لباسی خاکی بسیجی پوشیده بود.

وقتی وارد مسجد شدیم به ایشان اصرار کردم به صف اول نماز برویم ولی ایشان قبول نکرد و در همان میان ماندیم، چرا که ایشان سعی می‌کرد ناشناخته بماند.

در نماز حالت خاصی داشت مخصوصاً در قنوت. در برگشت از نماز رفتیم برای ناهار. اتفاقاً ناهار آن روز کنسرو بود و سفره ساده‌ای پهن کرده بودند. ایشان صبر کرد آخر از همه شروع به غذا خوردن کرد. آنچنان رفتار می‌کرد که کسی پی نبرد که با فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش، عباس بابایی رو به روست. بیشتر وانمود می‌کرد که یک بسیجی است. (خاطره سرلشکر پاسدار سید رحیم صفوی از شهید بابایی)

رهبر , دفاع مقدس , شهید ,

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد