تاریخ انتشار : جمعه 12 دی 1399 - 8:17
کد خبر : 80713

درد دل «بزرگ‌زنان کوچک» با «حاج‌قاسم»/ سنگر را به ما بسپار…

درد دل «بزرگ‌زنان کوچک» با «حاج‌قاسم»/ سنگر را به ما بسپار…

خبرگزاری فارس همدان – سولماز عنایتی؛ چادر و چارقد را با جان و دل گره زدند و به راه افتادند، کلاس خالی‌تر از تهی بود و میز و نیمکت‌ها در تب و تاب حضورشان، دفتر ۱۰۰ برگ سیمی و مداد گلی را از کشوی میز مدرسه درآورده و نقش زدند، کلماتی که شاید برای اولین

خبرگزاری فارس همدان – سولماز عنایتی؛ چادر و چارقد را با جان و دل گره زدند و به راه افتادند، کلاس خالی‌تر از تهی بود و میز و نیمکت‌ها در تب و تاب حضورشان، دفتر ۱۰۰ برگ سیمی و مداد گلی را از کشوی میز مدرسه درآورده و نقش زدند، کلماتی که شاید برای اولین بار در دفترشان مصور می‌شد.

با دنیای کودکانه اما با اندیشه‌های بزرگ از مرز حروف الفبا گذشتند و آنچه در خلوت ذهن کوچکشان پر و بال داده بودند را آهسته و با دقت به تصویر کشیدند، از «شین» شهید شروع کردند و ره یک ساله را یک شبه پیموده و به «نون» دشمن رسیدند.

در مواجهه با دشمن سن و سالشان را نادیده گرفته و نوید ایستادگی دادند، خط به خط از مرد آسمانی نوشتند و یاد گرفتند بهترین‌ها خیلی زود به آسمان می‌پیوندند، قدردان ایران بی‌درد شدند و نگران بی‌خوابی‌های سردار.

صداقت پیشه کرده و دست دوستی سردار دلها را با دستان کوچک فشردند، به حاج قاسم قول دادند برای ایرانی آباد و آزاد در مسیرش می‌ایستند و ریتم ضربان قلبشان را با نفس‌های از شماره افتاده‌اش تنظیم می‌کنند.

پیام سقوط تاریخ صهیونیست را به جهانیان مخابره کرده و مقتدرانه وعده مشت آخر را دادند، با همان پنجه گره‌خورده‌ از میدان و محور گفته و آماده نبرد شدند.

دست آخر با اطمینان برای حاج قاسم نوشتند تاوان «اشک و آه» رهبر و تدوین طرح «نقشه» بدون نقش اسرائیل را به آنها بسپارد.

ما هم پله‌های دبستان دخترانه را با همان در و دیوار رنگ‌آمیزی شده خرامان خرامان طی کردیم، قرارمان تهیه گزارش از خوانش بهترین دلنوشته و نامه‌ به سردار بود، کلاس اولی‌ها خوش درخشیده و مهیا شده بودند.

خودمان را آماده کرده بودیم چند ساعتی با آنها کلنجار برویم تا شاید یک سکانس از میان صدها سکانسی که پیش رو داشتیم، نهایی شود، با این فرض‌ دوربین را علم کرده و خواهش کردیم اولین دانش‌آموز پشت میز و نیمکت چوبی غبار گرفته بنشیند و نوشته خود را بخواند.

خوانش آغاز شد و فرضیات ما غلط از آب در آمد، نه از چند صد برداشت خبری بود و نه از یک کلیشه تکراری، باورکردنی نبود که این دانش‌آموزان اینقدر مسلط مقابل دوربین قرار بگیرند و از  درد و دل خود با سردار دلها بگویند. گویی از چشمه جوشان کرامات شهید جرعه‌ای نوشیدند و زبانشان بی‌لکنت حال دلشان را بازگو کرد.

اینکه بین آنها و خدایشان چه گذشت را نمی‌دانم، از قرار و مدار دانش‌آموزان با سردار هم خبر ندارم اما همچون راز مگویی بود که در مخیله‌ام نمی‌گنجید و با گذشت زمان لحظه به لحظه بیشتر به استحکام تار و پود این پیوند غبطه می‌خوردم.

دانش‌آموزان دوره دبستان از سنگر و محور و میدان جانانه سخن می‌گفتند و با مشت گره‌خورده فریاد صلابت سر می‌دادند. آنها به حاج قاسم دوست همیشگی بچه‌ها، عشق می‌ورزیدند و با او کانال زده بودند، شاید بیانش برای آنها کمی سخت باشد یا شنیدنش برای ما، اما این حقیقت کودکان این روزهاست…

کودکانی که در آستانه اولین سالگرد شهادت سردار سلیمانی پا به رکاب و چالاک ایستادند و نوید تداوم راهش را ‌می‌دهند. کودکان امروز همان خط‌شکنان فردا هستند که صدای کودکانه و دست خط ابتدایی‌شان هم لرزه بر پیکر دشمن می‌اندازد.

کاش دلنوشته‌های این سربازان آینده و ادامه‌دهنده را‌ه‌ سلیمانی‌ها را جایی برای همیشه نگاه داریم، شاید روزی حرف‌های به ظاهر ساده اما با مسمای دانش‌آموزان «کلاس اول دبستان علمی» سرمشقی باشد برای دلدادگی، با هم قسمتی از این پیام‌ها و دکلمه‌ها را می‌خوانیم.

دکلمه «فاطمه نوروزی»

«سردار خونین‌بال، سنگر را به ما بسپار/ آماده جنگیم، محور را به ما بسپار

با رفتنت پشت علی خالی نخواهد شد/ مالک خیالت تخت، حیدر را به ما بسپار

هرچند شانه‌های او لرزید در سوگت / تاوان اشک و آه رهبر را به ما بسپار

تاریخ صهیون در سراشیب سقوط افتاد / چیزی نمانده، مشت آخر را به ما بسپار

احداث صحن «حاج قاسم» در بقیعِ نو / با وسعتی چندین برابر را به ما بسپار

نقشه بدون نقش اسرائیل دلچسب است / تدوین این طرح مصور را به ما بسپار»

پیام «زهرا رازینی»

«سلام حاج قاسم، من شما را خیلی دوست دارم چون که شما هم بچه‌ها را خیلی دوست داشتید و با دشمنان می‌جنگیدین. دشمنان فکر می‌کنند شما را شهید کردند ولی در قلب ما زنده هستین پس ما راه شما را ادامه می‌دهیم.»

دلنوشته «زهرا کاظمی»

« به نام ایزد دانا

دورود بر سردار دلها، مَرد آسمانی.

او مردی ایرانی، دیندار، باایمان، نیرومند و نترس بود. او بیدار بود تا ایران سرزمینی سرسبز و بی درد بماند. او سرباز امام زمان(عج) بود. با دشمنان در نبرد بود. او در برابر دشمنان ایستاد تا ما آسوده بمانیم. دشمنان با او دوست نبودند و او را آزار می‌دادند. دشمنان او را شهید کردند و او آسمانی شد. امروز سردار دوست‌داشتنی در بین ما نیست. ما نیز در این مسیر می‌ایستیم تا ایران آباد و آزاد بماند. ما تا ابد سردار را دوست خواهیم داشت و امید داریم در این سرزمین راه سردار ادامه داشته باشد. یاد سردار تا ابد زنده است.»

پیام «فاطمه‌حسنا مظاهری»

«ما بچه‌ها خیلی سردار سلیمانی را دوست داریم چون برای امنیت ما همیشه زحمت می‌کشید. همیشه تا ابد راهش را ادامه می‌دهیم.»

نامه «ساره اظهری»

«سردار دوست امام بود. او با ایمان، با اراده و نیرومند بود. او ما را دوست داشت. او رزمنده‌ای باهوش بود. مردم او را بسیار دوست داشتند. دشمن او را دوست نداشت. سردار آسمانی شد. ما تا ابد او را دوست داریم.»

انتهای پیام/۸۹۰۳۳/

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد