تاریخ انتشار : چهارشنبه 10 دی 1399 - 7:10
کد خبر : 79920

هجر حبیب|زیر ۱۵ ساله های جنگ تحمیلی به روایت حاج قاسم

هجر حبیب|زیر ۱۵ ساله های جنگ تحمیلی به روایت حاج قاسم

– اخبار فرهنگی – به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سپهبد شهید قاسم سلیمانی متولد سال ۱۳۳۵ در شهرستان رابر است. او از سال ۱۳۷۶ و با حکم مقام معظم رهبری فرماندهی نیروی قدس  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به‌عهده گرفت. نظامیان تروریست آمریکایی بامداد

– اخبار فرهنگی –

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سپهبد شهید قاسم سلیمانی متولد سال ۱۳۳۵ در شهرستان رابر است. او از سال ۱۳۷۶ و با حکم مقام معظم رهبری فرماندهی نیروی قدس  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به‌عهده گرفت. نظامیان تروریست آمریکایی بامداد ۱۳ دی ماه سال گذشته در اقدامی تروریستی، سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس معاون رئیس سازمان الحشد الشعبی عراق را به‌همراه چند نفر از رزمندگان مقاومت هنگام خروج از فرودگاه بغداد به شهادت رساندند.

سپهبد شهید قاسم سلیمانی در دوران هشت سال دفاع مقدس فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت که متشکل از رزمندگان کرمان بود. قسمتی از خاطرات شفاهی حاج قاسم درباره روحیه مثال زدنی رزمندگان نوجوان هشت سال دفاع مقدس و اکسیر شهادت در ادامه می‌آید:

یک وقتی من تصمیم گرفتم که هر کس زیر ۱۵ سال سن دارد، از جبهه برگردانم. یک روز در چادرم در سد دز نشسته بودم. اردوگاه مان در سد دز اردوگاه آموزشی بود. دیدم یک نوجوانی دارد از این تل بالا می آید. تپه ای که بالایش چادر من بود. این نوجوان اهل زهک زابل بود. زهک زابل با نقطه صفر مرزی ما قریب هزار و ۵۰۰ کیلومتر فاصله دارد.

یک تیربار روی شانه گذاشته بود. این خشاب نوار تیربار را دور کمر و این گردنش پیچیده بود طوری که غرق فشنگ شده بود. کلاه خود که گذاشته بود روی سرش، این کلاه آهنی خیلی بزرگتر از سرش بود. افتاده بود روی چشم هایش و هی آن را عقب می داد. پوتینی که بزرگتر از پاهایش بود را با بند به مچ پایش بسته بود تا از پایش در نیاید. با این وضع آمد پیش من و شروع کرد به گریه کردن.

متعجب شدم. گفتم: «چرا گریه می کنی؟» گفت: «من آمدم شما با هر کس که گفتی مسابقه بدهم. به هر تپه ای که شما گفتی بروم و تیراندازی کنم.» گفتم: «خب که چه بشود؟» گفت: «دستور دادی من را برگردانند. من را برنگردان.» و مثل ابر بهار اشک می ریخت.

من اعتقاد دارم اگر ما بتوانیم این گَرد را به یک نوعی تبدیل به یک اکسیر کنیم و به همه این ملت به کشور به نوجوانان و جوانان خودمان بپاشیم. آن اکسیری که در وجود آن جوانان به وجود آمد و در زندان های بعثی اینگونه خودنمایی کرد و منشاء افتخار ابدی ایران شد.  به همه جوانان و نوجوانانمان بپاشیم. آنها می توانند یک چنین اکسیری را در وجودشان داشته باشند. اکسیر غیرت، معنویت، شهامت، شجاعت و دینداری. این علاج اساسی هم خانواده های ما است، هم ملت، کشور و جوان ما است.

هجر حبیب ـ‌۲|چرا هر ایرانی باید در خانه‌اش یک عکس شهید داشته باشد؟هجر حبیب |روایت حاج قاسم از عملیات کربلای۴

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد