تابوی ازدواج پسران با زنان مطلقه باید شکسته بشود/ بازیهای آماری منجر به بحرانسازی شده
گروه خانواده؛ نعیمه موحد: در مطالعه هر موضوع اجتماعی، زمانی میتوانیم از مسئله بودن آن حرف بزنیم که موضوع موردنظر را در مقاطع مختلف زمانی بررسی کرده باشیم. وقتی در اذهان عامه مردم این تصور به غلط جا افتاده که تعداد دختران مجرد دهه شصتی بیشتر یا خیلی بیشتر از پسران مجرد در همان دهه
گروه خانواده؛ نعیمه موحد: در مطالعه هر موضوع اجتماعی، زمانی میتوانیم از مسئله بودن آن حرف بزنیم که موضوع موردنظر را در مقاطع مختلف زمانی بررسی کرده باشیم. وقتی در اذهان عامه مردم این تصور به غلط جا افتاده که تعداد دختران مجرد دهه شصتی بیشتر یا خیلی بیشتر از پسران مجرد در همان دهه است، و مردم به این تصور اشتباه نیز دامن میزنند، این ماجرا در نگاه عموم جامعه تبدیل به بحران میشود در حالی که از اساس بحرانی وجود ندارد.
این درحالی است که این روزها در جامعه گروههای مختلفی بدون تسلط بر تفاسیر آماری و با بازی آماری در حال مسئلهسازی کاذب برای مردم هستند. مسائلی مثل «تجردقطعی»، «آمار زنان مطلقه و بیوه» و یا «عمومیت ازدواج» که با ناآگاهی از تفاسیر و شاخصهای آماری به اشتباه بحران معرفی میشود، بحرانهای اصلی در حوزه جمعیت را به حاشیه میبرد و برای حل آن نیز راهحلهای بحرانزا مثل «تشکیل خانواده چندهمسری» تجویز میشود.
علیرضا نائینی؛ که سال گذشته دبیر کنگره ملی خانواده بود در گفتگو با فارس معتقد است که حتی اگر به عنوان یک فرض در جامعه ما، تعداد زنان مجرد در همه بازههای سنی بیشتر از مردان مجرد باشد، مطالعه ادوار تاریخی مختلف از لحاظ آماری و تجربه زیسته مردم کشور ما نشان میدهد که این یک سیر طبیعی است که هربار پیش آمده، جامعه به صورت خودجوش برای حل آن چاره اندیشیده است.
در این گفت وگو، نائینی از بسیاری از مغالطههای آماری حتی در سطح کلان گفته است. مغالطههایی که منجر به مسئلهسازیهایی با استدلالهای آماری اشتباه شده است. آگاهی از این اشتباهات آماری کمک بزرگی به شناخت مسائلی است که گاهی تنها دلیل مطرح شدن آن بحرانسازی بیهوده در جامعه بوده است.
سرشماری سال ۹۵ و یک اشتباه آماری
شاخصهای موضوع خانواده عمدتا شاخصهای جمعیتی هستند. عهدهدار این شاخصهای جمعیتی هم دو نهاد رسمی «سازمان ثبت احوال کشور» و «مرکز آمار ایران» هستند. اولین نهاد آمار خود را از ثبت موالید و وفات و همچنین ازدواج و طلاق به دست میآورد. البته جدیدا آمار «رخداد» را هم در کنار «ثبت» منتشر میکند. اما نهاد دوم آمارش را از سرشماری به دست میآورد. سرشماری از سال ۱۳۸۵ به بعد، هر پنج سال یکبار به صورت سراسری برگزار میشود و نوع انجام آن امکان درصدی از خطا را به صورت بالقوه داراست. اما این درصد خطا آنقدری نیست که اصل سرشماری را زیر سوال ببرد.
به عنوان مثال در سرشماری سال ۱۳۹۵ یک اشتباه آماری اتفاق افتاد. در جدول نتایج آماری که ثبت احوال منتشر کرد مردان دارای همسر بیشتر از زنان دارای همسر اعلام شده است! تا سرشماریهای قبلی، این آمار برعکس بود و حکایت از این داشت که به هرحال در بخشهایی از کشور چندهمسری وجود دارد. اگر در کشوری زندگی میکردیم که قانون منع چندهمسری وجود داشت تعداد زنان و مردان دارای همسر باید مساوی میشدند، اما هیچوقت در آمار رسمی کشور اینطور نبوده است چون حدود ۱۰۰هزار مرد در ایران چندهمسره هستند.
اما چه طور یکباره در سرشماری سال ۱۳۹۵ اعلام میشود که ۲۱ میلیون و ۱۴۰هزار زن دارای همسر و ۲۱ میلیون و ۲۵۰هزار مرد دارای همسر داریم؟ با این وضعیت و بر اساس این آمار باید زنانی باشند که چندشوهر داشته باشند که این امر ممکن نیست!
برای این موضوع استدلالهای زیادی مطرح شد. مثل اینکه این آمار به خاطر ازدواج سیاه یا زیاد شدن همباشیهاست. اما آنچه پژوهشهای ما در «بنیاد ملی خانواده» نشان میدهد، این استدلالها مردود است. چون نمیشود در عرض پنج سال مردم در اظهار به این دست مسائل که هنوز تابو به حساب میآید آنقدر بیپروا بشوند و یکدفعه در سرشماری اظهار کنند که ازدواج سفید کردهاند.
با همه اینها و با درنظر گرفتن احتمال اشتباهی که در دادههای آماری وجود دارد باز هم تنها آماری که ما میتوانیم به آن استناد کنیم آمار ثبت احوال و مرکز آمار است.
دهه شصت و به همریختگی هرم جمعیتی
اگرچه عمدتا هم نهادهای مختلف گزارشات جمعیتی خود را با استناد به آمار ثبت احوال و مرکز آمار منتشر میکنند اما اشکال کار، نوع تفسیری است که از این آمارها ارائه میدهند. ما تعدادی شاخص داریم که بر اساس آنها دادههای آماری را تفسیر میکنیم. حتی بعضی از این شاخصها جهانی هستند اما همین شاخصهای جهانی هم تفسیر آنها کشور به کشور و منطقه به منطقه متفاوت است. در واقع شاخصها را نمیشود در خلاء بررسی کرد. بلکه باید تاثیرپذیری آنها از عوامل مختلف را هم در نظر گرفت چرا که در غیر این صورت شما را به گمراهی میبرد.
مشکل این نوع تفسیر آنجاست که در دهه شصت در کشور ما به دلایل مختلف «فراوانی یا تعداد موالید» افزایش پیدا کرد. یعنی در سال۱۳۶۰ چیزی حدود ۲میلیون و چهارصدهزار موالید داشتیم. این وضعیت تا سال ۱۳۶۸ ادامه پیدا میکند و بعد از آن با شروع برنامه «کنترل جمعیت» به طرز شگفتآوری از میزان موالید کم میشود. یعنی آن ۲میلیون و چهارصدهزار به ۱میلیون و صدهزار کاهش پیدا میکند.
حالا اگر نرخ باروری و موالیدی که در دهه شصت شروع شد، همینطور ادامه پیدا میکرد ما هیچ مشکل آماری نداشتیم چون هرم جمعیتی ما به شکل نرمال حرکت میکرد. اما وقتی هرم جمعیتی ایران را نگاه میکنیم، با توجه به کنترل جمعیتی که در دهه هفتاد اتفاق افتاد، یک به هم ریختگی غیرطبیعی از نظر آماری در دهه شصت این هرم وجود دارد. همین به هم ریختگی تمام شاخصها و محاسبههای آماری ما را تحتالشعاع قرار میدهد.
جالب این است که عمده بازیهای سیاسی در حیطه آمار و ارقام مبتنی بر نادیده گرفتن همین به هم ریختگی جمعیتی است. در یک مثال فرضی در نظر بگیرید که از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۵، ۲میلیون نفر وارد دانشگاه شده باشند و حالا این آمار در سال ۱۳۹۸ به هفتصدهزار نفر کاهش پیدا کرده است. آیا قابل قبول است که بگوییم جوانان از تحصیلات دانشگاهی رویگردان شدهاند؟ طبیعتا نه، چون میزان جمعیتی که در اوایل دهه هشتاد به سن ورود به دانشگاه رسیدهاند بیشتر از اواسط دهه نود است و این ربطی به رویگردانی از تحصیلات ندارد. اما متاسفانه این تفاسیر اشتباه از آمار حتی در بین مسئولین هم دیده میشود.
«نرخ عمومیت ازدواج» مهمتر از «کاهش نرخ ازدواج» است
در سند پیشنهادی برنامه ششم توسعه که از طرف شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده در اسفندماه سال ۱۳۹۵ پیشنهاد شد؛ یکی از اهداف کمی در حوزه خانواده «افزایش دوبرابری نرخ کمی ازدواج» ذکر شده است. یعنی معین شد که در پایان یک برنامه پنج ساله از هفتصدهزار ازدواج به ۱میلیون و سیصدهزار ازدواج در سال برسیم. این هدفگذاری و سیاست مبتنی بر چه دانشی انجام شده است؟ مبتنی بر گزارشی که در صحن شورای عالی انقلاب فرهنگی ارائه شده و در آن گزارش تکیه آماری بر «فراوانی مطلق شاخص ازدواج» بوده است که نشان میدهد از ۱۳۸۹ که نزدیک به نهصدهزار واقعه ازدواج در کشور ما اتفاق افتاده است، در سال ۱۳۹۵ به هفتصدهزار ازدواج رسیده است. این کاهش چه طور تفسیر شده است؟ اینکه جوانان از ازدواج رویگردان هستند.
درحالی که وقتی شما همین آمار را با در نظر گرفتن تاثیر میزان جمعیت، و تحت عنوان شاخص دیگری به اسم «میزان خالص ازدواج» قرار میدهید میبینید که در سال ۱۳۹۵ نسبت به سال ۱۳۸۵ اگرچه صدوهشتهزار واقعه ازدواج کمتر شده است، اما شیوع ازدواج بین جوانان بیشتر شده است. در واقع این آمار «تعداد واقعه ازدواج به جمعیت در معرض آن» را مبنا قرار میدهد و بر طبق آن مشخص میشود که در جامعه ایرانی هنوز هم ازدواج یک اصل و اولویت برای جوانان به حساب میآید.
همین سهلانگاری در تعیین «میانگین سن ازدواج»، « میزان خام ازدواج»، «بحثهای مربوط به طلاق» و… هم بوده است. الحمدلله سال گذشته توجه به شاخصهایی که به صورت «میزان خالص» تعریف شدهاند، در مسئلهانگاریهای آماری اتفاق افتاد و شواری عالی آمار کشور اعلام کرد که استفاده از شاخص «میزان ازدواج به طلاق» در آمارهای رسمی کشور ممنوع است.
البته همه اینها به این معنی نیست که طلاق در کشور ما موضوع مهمی نیست، اما حل آن با دغدغهسازی غیرواقعی هم امکانپذیر نیست. طلاق در کشور ما به یک «مسئله» تبدیل شده است، برعکس ازدواج که هنوز مسئله نیست. البته «سن ازدواج» مسئله است اما خود رویداد ازدواج هنوز در جامعه ایرانی مطلوبیت دارد.
تنها دو درصد ایرانیها تا آخر عمر مجرد میمانند
از طرف دیگر مطالعه الگوهای سنی ازدواج طی پنجاه سال اخیر نشان میدهد که سن ازدواج در کشور ما بالا رفته است. اما ما شاخص دیگری به اسم «عمومیت ازدواج» هم داریم. در این شاخص، سن مشخصی را به عنوان سن تجرد قطعی در نظر میگیرند. برای تعیین این سن، اختلاف نظر زیادی بین جمعیتشناسان وجود دارد اما گروه مطالعات ما در بنیاد ملی خانواده برای محاسبات خود طبق بررسیها سن ۵۰سال را مبنا قرار داده است.
حالا اگر بخواهیم طبق «شاخص عمومیت ازدواج» بررسی کنیم که چند درصد جمعیت ما تا رسیدن به سن پنجاه سالگی (یعنی سن تجرد قطعی) یک بار ازدواج کردهاند، آمار سال ۱۳۴۵ میگوید ۹۹درصد. این آمار بعد از حدود ۵۰سال به حدود ۹۷درصد رسیده است. یعنی در طول اینهمه سال تعداد کسانی که تا قبل از رسیدن به سن پنجاه سالگی یک بار هم ازدواج نمیکنند، فقط در حد دو درصد کمتر شده است.
جامعه ما دچار «مضیقه ازدواج» نمیشود
با این حساب درحالی که حدود هشتاد هزار مرد در جامعه ما چندهمسر هستند، و از آنطرف تاریخ ۵۰ساله ما میگوید دو الی سه درصد از جامعه ما بعد از سن ۵۰سالگی مجرد میمانند، چه لزومی به ترویج چندهمسری هست؟
بر فرض که آمار دختران مجرد در همین زمانی که ما با هم صحبت میکنیم دومیلیون باشد. این جمعیت ازدواج خواهند کرد اما با شرایطی متفاوت. دلیل این حرف هم نگرانی همین چندسال پیش ما درباره «مضیقه ازدواج» است. همان موقع هم عدهای از جمعیتشناسان میگفتند که ما این مشکل را در دهه پنجاه هم داشتیم. «مضیقه ازدواج» به شرایطی میگویند که تعداد دختران در سن ازدواج بیشتر از پسران در سن ازدواج یا برعکس هستند. تجربه تاریخی نشان میدهد در این شرایط جامعه به جای تاکید بر اختلاف سنی به معنای بزرگتر بودن پسر، به سمت ازدواج همسن یا ازدواجی که در آن دختر بزرگتر است میرود. این تجربه تاریخی ماست و الان هم برخلاف پیشبینیهایی که در دهه هشتاد میشد و میگفتند دهه نودیها در مضیقه ازدواج قرار میگیرند، میبینیم که خبری از مضیقه نیست.
چرا این اتفاق میافتد؟ چون ما در جامعه یک سری اصول ارزشی داریم و یکی از مهمترین آنها ازدواج است. جایی که لازم باشد جوان و خانواده رسیدن به ارزش ازدواج را به اصل نانوشته «بیشتر بودن سن پسر از دختر» ترجیح میدهند. به عبارت سادهتر حاضر هستند دختر یا پسرشان ازدواج کند حتی اگر دختر، بزرگتر از پسر یا همسن باشند.
پس شما وقتی میتوانید مشکل ازدواج و سن مجردها را طبق اصول فرهنگی کشور با همین فرمول خودجوش جامعه حل کنید، چرا باید برای حل مشکل دست روی فرمولی بگذارید که ارکان خانواده را میلرزاند و جزء اصول فرهنگی کشور نیست؟
تعداد زنان و مردان مجرد در هر بازه سنی متفاوت است
سرشماری سال ۱۳۹۵ در بین جمعیت ۴۰تا ۴۴ساله مردان (۴۰تا ۴۴ یکی دیگر از اعداد مورد توافق سن تجرد قطعی بین بعضی نهادهاست) تعداد مردان هرگز ازدواج نکرده را صدو بیست و پنج هزار و دویست و چهل و شش(۱۲۵۲۴۶) نفر نشان میدهد. در بازه سنی ۴۵ تا ۴۹ سال هم تعداد مردان این دسته ۶۶ هزار و هفتصد و سی و دونفر است. مجموع هر دوگروه میشود صد و نود و یک هزار و نهصد و هفتاد و هشت نفر(۱۹۱۹۷۸).
برای زنان در بازه سنی اول، ۱۸۳,۴۳۸ و برای بازه سنی دوم و ۱۰۴,۸۶۶ نفر ذکر شده است. یعنی در مجموع ۲۸۸هزار سیصد و چهار نفر. برخیها تا اینجای آمار پیش میآیند و میگویند خب تعداد خانمها بیشتر شد! اما اختلاف این آمار فقط ۹۶هزار نفر است.
جالب است اگر از جمعیت ۱۰سال تا ۴۹سال، همین آمار هرگز ازدواج نکرده را استخراج کنیم در زنان ۸میلیون و ۴۵۸هزار نفر و در مردان ۱۱میلیون و ۴۷۰هزار نفر هستند. چرا اینجا مردان بیشتر شدند؟ چون باز هم شاخصهای تاثیرگذار دیگر در طرح صورت مسئله نادیده گرفته شده و بررسی نشده است.
در سن ۲۰تا ۳۰سال دومیلیون نفر مرد مجرد بیشتر از زن مجرد داریم اما کسی درباره آن صحبت نمیکند. به جای آن سعی میشود همه حواسها به سمت ۱۰۸هزار نفر دختر مجرد در سن ۴۰تا ۴۹سال که از تعداد مردان در این سن بیشتر است، برود.
حتی در سن ۳۰تا ۳۴ سال هم باز ۲۰هزار مرد مجرد بیشتر از زن مجرد وجود دارد. فقط از سن ۳۵تا ۳۹سال این آمار برعکس میشود که تعداد آنها از بازههای سنی که قبلا گرفتیم بسیار کمتر است.
باز هم تاکید میکنم که در مسئلهسازی، آمار صرف مهم نیست. یعنی اگر بگوییم ۲۸۰هزار دختر مجرد داریم، میزان تجرد در دورهای که این افراد متولد شدهاند و همچنین «شاخص عمومیت ازدواج» در دوره زیست این افراد باید بررسی بشود. مثلا اگر این موضوع را در دهه شصت بررسی کنیم نمیتوانیم آن را به کل دههها تعمیم بدهیم. چون دهه شصت رشد جمعیت داشته است و طبیعی است که مجردان آن بیشتر باشند.
برای ازدواج جمعیت مجرد، راههای نرفته زیادی وجود دارد
بازی آماری رایجی که در دستکاری و بحرانسازی از مقوله ازدواج مطرح میشود این است که عدهای آمار «مجردین» را از طریق جمع زدن «بدون همسرها به دلیل طلاق» با«هرگز ازدواجنکردهها» به دست میآورند و از این طریق آمار خودشان را بالا میبرند.
ما در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ یک اتفاق عجیب در کشورمان داشتیم. آن هم اینکه جمعیت زنان بدون همسر بر اثر طلاق، ۱۸۰ درصد افزایش پیدا کرده است. برخی تبلیغ میکنند که تنها راه پیشروی این افراد این است که همسر دوم یک مرد دارای خانواده باشند. درحالی که باید از نظر فرهنگی تابوی ازدواج یک پسر هرگز ازدواج نکرده با دختری که فقط چند ماه یک اسم در شناسنامهاش وجود داشته، بشکند. اتفاقا آمار نشان میدهد زنانی که یک بار تجریه طلاق داشتهاند، زندگی دوم موفقتری داشتهاند چون میزان سازگاریشان بالاتر رفته است. شکستن تابوی ازدواج پسران با زنان مطلقه یکی از راههای خوب برای هموارسازی ازدواج دختران در جامعه است.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰