عدالت، اصل سیاستگذار و سیاست
چکیده با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار مردمسالاری دینی، پرسش از پیشینه مباحث نظری سازگاری و یا ناسازگاری دین و دموکراسی به مسئلهای بنیادین در عرصه نظامسازی تبدیل شد؛ موضوعی که کمتر پاسخ آن از دل اندیشههای اندیشهوران جریان فکری- سیاسی اسلامگرای دوره پهلوی دوم عرضه شده است. بااینحال، آیا میتوان نظریه مردمسالاری دینی
چکیده
با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار مردمسالاری دینی، پرسش از پیشینه مباحث نظری سازگاری و یا ناسازگاری دین و دموکراسی به مسئلهای بنیادین در عرصه نظامسازی تبدیل شد؛ موضوعی که کمتر پاسخ آن از دل اندیشههای اندیشهوران جریان فکری- سیاسی اسلامگرای دوره پهلوی دوم عرضه شده است. بااینحال، آیا میتوان نظریه مردمسالاری دینی را در آرای اندیشهوران اسلامگرای پیش از انقلاب اسلامی ریشهیابی کرد؟ بهعنوان فرضیه بیان میشود که آرای استاد مطهری، حامل الگویی از مردمسالاری دینی است و میتواند، پیشقراول گفتگوهای نظری در این عرصه باشد.
هدف نوشتار حاضر آن است که زمینههای نظری، مستعد و پشتیبان از آرای اندیشهوران جریان اسلامگرای پیش از انقلاب اسلامی را عرضه کند تا در تقویت نظری الگوی مردمسالاری دینی به کار آید. این مقاله، با کاربست روش جریان- گفتمان، تلاش میکند آرای استاد مطهری را درباره دموکراسی، استحصال و نسبت آن را با مردمسالاری دینی و صورت تحققیافته آن در دوره جمهوری اسلامی بیان کند. بازشناسی الگوی دموکراسیِ اصولی مستند به آرای استاد مطهری، مؤلفههای آن، مختصات دینی آن و بازشناسی تداومِ برخی مبانی و مؤلفههای این الگو در الگوی مردمسالاری دینی دوره جمهوری اسلامی، یافتههای مقاله است.
کلیدواژه ها
دموکراسی، مردمسالاری دینی، اصولِ اسلامی- انسانی، استاد مطهری
مقدمه
یکی از محورهای اساسی روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران از مشروطه به بعد، دموکراسیخواهی بوده است. کوششی که از پیش از انقلاب مشروطه تاکنون تعطیل نشده و از زمینههای جنبشهای اجتماعی دو قرن اخیر محسوب میشود. در شرایطی دموکراسی بهعنوان یکی از مسئلههای نظری و اجتماعی مهم جریانهای فکری ـ سیاسی ایرانی اعم از سوسیالیست، اسلامگرا و لیبرالیست تداعی شده و جریانها از ارزشمندی و مطلوبیت دموکراسی سخن میگویند که جا دارد سؤال شود چگونه چنین اشتراک نظری در بستر این همه تضاد ایدئولوژیک ممکن است؟
اهمیت این پرسش ازآنرو است که در فضای مطلوبیتِ یکسان دموکراسی برای همه، جریانهای سیاسی از یکسو و گفتارهای ضد نظم سیاسی از دیگر سو، شاید به اذهان برسد که گویا بیرون از تنازعات ایدئولوژیک، دموکراسی هیچگاه مطمحنظر سازماندهی دقیق حوزه سیاست ایرانی نبوده است. در این زمینه و در اینجا با کاربست الگوی روشی- تحلیلیِ جریان-گفتمان، به بازشناسی یکی از معانیها و تلقیهای متعددِ جریان سیاسی اسلامگرای ایرانی دوره پهلوی دوم از دموکراسی اهتمام میشود.
در این راستا ابتدا در قالب چارچوب مفهومی، تلقی یا تعریف پایهای مورد قبول نویسنده از مفاهیم اصلی مقاله بیان خواهد شد. سپس در قالب چارچوب نظری و روشی، الگوی نظری جریان-گفتمان بیان خواهد شد. مختصات جریان اسلامگرایی دوره پهلوی دوم برای بیان یک تلقی از دموکراسی نزد یکی از معرفتاندیشان آن بیان خواهد شد. در ادامه چرا و چگونه این الگوی دموکراسی، روایتی از مردمسالاری دینی است به استدلال گذارده خواهد شد و در نهایت نسبت این الگوی از دموکراسی، با الگوی تحققیافته در جمهوری اسلامی در قالب نمودار به سنجش گذارده خواهد شد.
چارچوب مفهومی
در اینجا به ترتیب «دموکراسی»، «مردمسالاری دینی» و «الگو» تعریف خواهند شد:
دموکراسی
ازآنجاکه دموکراسی، برایند مشروعیت مردمی و مشارکت مردمی و نهادینه، مبتنی بر قانون، قانونمندی، کنترلشده و تحت نظارت مرجع قانونی و دربردارنده تنوع و تکثر سیاسی است (رک. Catt: 1999)، با ابتنای بر آن میتوان از جمله چهار شاخص را برای سنجش انگارهها و الگوها برجسته ساخت که عبارتاند از: مشارکت و رقابت سیاسی فراگیر، سازوکارهای کنترل و نظارت، مشروعیت سیاسی و آزادیهای مدنی و سیاسی.
البته برای داشتن نگاه جامعتر، محورهای دیگری نیز مدنظر خواهند بود؛ از جمله در تحلیل نگاه کلی جریان درباره دموکراسی به نسبت آن با «نظم سیاسی موجود» و «نظم گفتاری» که انگارهها از دل آن برآمده است، پرداخته خواهد شد تا همچنین دانسته باشیم که دموکراسی، مطمحنظرورزی قابل اعتنایی نزد جریان اسلامگرای دوره پهلوی دوم بوده یا صرفاً در خدمت برهم زنندگی نظم سیاسی مستقر بوده است؟
مردمسالاری دینی
مردمسالاری دینی، چنانکه پژوهشگران گفته اند الگویی است که تلاش میکند، مزایای هر دو پایه حقوق الهی و مردمی را در خود جمع کند. از فضیلتمحوری، هدایتمحوری و ایمان دینی که مربوط به حاکمیت الهی است تا انتخاب مردمی، قانونمحوری، رضایتمحوری که مربوط به حاکمیت مردمی است. از اجتماع آن دو هم آرمانگرایی، تکلیفمحوری، نقد و نظارت بر قدرت با امر به معروف و نهی از منکر در همه سطوح، توزیع قدرت، شایستهسالاری، حکومت صالحان، رقابت سیاسی با روشی نهادینه در تسابق در خیر، معنویت در سیاست و ارزشهای متجلی در دین بهعنوان حدی برای دموکراسی، حفظ کرامت و ارزش والای انسانی با تجربه آزادی توأم با مسئولیت در برابر خداوند به وجود میآیند(ر.ک: خرمشاد و سرپرست سادات،۱۳۹۳).
الگو
الگو نتیجه مؤلفههای مبنایی یا مشخصههایی است که در کنار هم و در یک ارتباط منسجم و غیرمتناقضنما، پدیدآورنده یک نظم معنایی خاصی هستند.
چارچوب نظری- روشی: جریان- گفتمان
الگوی نظری- روشی نوشته حاضر جریان-گفتمان است که برایند بهرهگیری از ظرفیتهای روشی گفتمان: بهعنوان کلیت ساختمند حاصل از عمل مفصلبندی (Laclau & Mouffe, 1985: 105) در تحلیل لاکلا و موف و جریانشناسی سیاسی بهمثابه روش (خرمشاد و سرپرست سادات،۱۳۹۲) است. چنانکه محققین بهدرستی تأکید کردهاند تحلیل گفتمانی لاکلا و موف با تعلق به چرخش پسامدرن در دانش سیاسی امروز، مرزبندی کلاسیک بین جامعهشناسی و اندیشه سیاسی را درهم شکسته و اندیشهها و افکار را در عرصه اجتماعی بررسی میکند. از نگاه لاکلا و موف میتوان تمامی پدیدههای اجتماعی را با ابزارهای گفتمان تحلیل و بررسی کرد (Jorgensen & Philips, 2002: 40-78). این وجهه همت تحلیل جریانشناسانه نیز است.
در الگوی تحلیلی جریان- گفتمان ظرفیتهایی برای تبیین ساختار درونی یک اندیشه، توضیح چگونگی معنایابی مفاهیم در درون ساختار یک اندیشه، توضیح چگونگی جذب مفاهیم جدید در یک گفتمان و تغییر و تطبیق آنها در مفصل بندی جدید، توضیح رقابت و غیریت سازی بین گفتمان ها در وضعیت سیاسی- اجتماعی جامعه، تبیین نقش رهبران بهعنوان سوژه های سیاسی در تحقق و شکل گیری گفتمان ها و توضیح تحول اجتماعی گفتمان ها و فرآیند افول گفتمان های مسلط و شرایط غلبه گفتمان های جدید فراهم است.
بنابراین، در جریان- گفتمان، از جمله محورهای زیر مورد توجه و کاوش پژوهشگر خواهند بود:
۱- اگر در نظریه گفتمان لاکلا و موف، بر خلاف سوسور رابطه دال و مدلول ثابت نیست، و اگر طبق آموزههای جریانشناسی سیاسی هر جریانی با اتکا به آموزهها و مکتب خود به نظرورزی درباره مفاهیم میپردازد، پس توقع معانی متعدد و متفاوت برای مفاهیم سیاسی و اجتماعی بیراهه نیست. چگونگی معنایابی مفهوم دموکراسی در دل یک جریان و گفتمان خاص ایرانی، استحصال معانی، بازشناسی درست یک مفهوم نزد یک جریان، توصیف آن در یک منطق کلاننگرانه (جریانی) و تلاش برای ارائه الگووار آن، یک منظر برجسته این بررسی خواهد بود.
۲- واکاوی معانی مختلف دموکراسی، از جمله برای بازشناسی معانی اصلی در یک جریان و معانی در حاشیه خواهد بود؛ یعنی کوشش خواهد شد، نشان داده شود که کدام الگو یا الگوها در متن یک جریان- گفتمان، اصلی و کدام الگو یا الگوها فرعی هستند.
۳- یک منظر مهم دیگر، کاوش چگونگی تحول معنایی یک مفهوم در سیر گفتمانِ یک جریان در طول زمان است. اصلی یا فرعی بودن الگوها به خاطر اهمیت و جایگاهی است که یک الگو در متن یک جریان- گفتمان دارد. یکی از دلایل اصلی یا پراهمیت بودن الگوها، تداوم آن در سیر جریانها از یک زمان به زمان دیگر است. به نظر میرسد آنچه که بیشتر تحول به خود دیده و یا به شکل جدید و بازسازیشده استمرار مییابد، الگوهای اصلی باشند.
۴- برای بازشناسی معانی از جمله ایدئولوژی، رهبران و ایدئولوگها نقش برجستهای دارند؛ هم در جریانشناسی سیاسی و هم در نظریه لاکلا و موف نیز جایگاه برجستهای دارند. در نتیجه تلاش خواهد شد معانی و الگوها با توجه بیشتر به رهبران، ایدئولوگها، سوژهها و سازندگان جریان و گفتمان بیان شوند و نقش و تأثیر آنها مورد مطالعه و امعاننظر باشند.
۵- یک منظر همسویی جریانشناسی سیاسی و گفتمان، توجه به غیرضدیت یا خصومت[۱] است. برآیند ویژگی ضد جوهرگرای نظریههای پساساختارگرا آن است که هویت اشیا را وابسته به غیر میدانند. در واقع گفتمانها صورتبندی مجموعهای از کدها، اشیا، افراد و… هستند که پیرامون یک دال کلیدی جایابی شده و هویت خویش را در برابر مجموعهای از غیریتها به دست میآورند (Howarth, 2000: 101-102). لاکلا و موف در آثار اولیه خود فضای سیاست را خصمانه[۲] میدیدند، اما چون این تصور چندان با دموکراسی رادیکال سازگار نبود، در آثار بعدی خود رقابت[۳] در جوامع دموکراتیک را بهعنوان سنگ بنای سیاست مطرح و بدین ترتیب خصومت را به جوامع غیردموکراتیک محدود کردند (حقیقت، ۱۳۸۵: ۵۲۳).
۶- گفتمانها و جریانها، چون منظر اجتماعی داشته و دارند، مؤلفه زمان و بستر واقعیتهای اجتماعی و جریانی برای آنها حیاتی است. اساساً گفتمان[۴] پدیده، مقوله یا جریانی اجتماعی است؛ بهعبارت بهتر، گفتمان جریان و بستری است که دارای زمینهای اجتماعی است. گفتگو یا همپرسه، شرط اصلی و مقدماتی هر گفتمان است: هر نوع گفتار، کلام و نوشتار، جریانی اجتماعی و دارای ماهیت و ساختار اجتماعی است (تاجیک، ۱۳۹۰: ۲۶۹). این منظر همسویی جریانشناسی سیاسی و گفتمان مهم است.
اظهارات و گفتهها[۵] و مقدمات[۶] مطرحشده، و کلمات و عبارات مورد استفاده و معانی آنها، جملگی بستگی به این دارند که مطالب بیانشده، گزارههای مطرحشده، قضایای مفروض و…، کی، چگونه، و توسط چه کسی، له یا علیه چه چیزی یا چه کسی به کار گرفته شدهاند؛ بهبیان دیگر، بستر زمانی، مکانی، موارد استفاده و سوژههای استفادهکننده هر مطلب، یا گزاره و قضیه، تعیینکننده شکل، نوع و محتوای هر گفتمان به شمار میروند (تاجیک، ۱۳۹۰: ۲۷۰). بررسیهای این مقاله در متن زمان پهلوی دوم، آستانه انقلاب اسلامی و با لحاظ واقعیتهای سیاسی ـ اجتماعی آن دوره خواهد بود.
جریانشناسی سیاسی در مقاله حاضر بهمثابه چارچوبی شاکلهشناسانه، نویسنده را در بازشناسی کلیت جریان فکری سیاسی راهنمایی میکند. مطالعه آن جریان بر اساس نظریه گفتمان لاکلا و موف، ما را در بازشناسی ظرفیتهای نظری و اندیشگی جریان درباره دموکراسی، شناسایی مؤلفههای دموکراسی، تعیین جایگاه و وزن آن در گفتار سیاسی و الگوپردازی آن رهنمون خواهد شد.
جریان فکری- سیاسی اسلامگرای ایرانی دوره پهلوی دوم
هسته مرکزی گفتار اسلامگرایان دوره پهلوی دوم، تحولخواهی بر پایه اسلام است. تأسیس حکومت بر پایه اسلام که از عمل، اراده و خواست فداییان اسلام، در این دوره به متن حوزههای علمیه جریان و سیلان پیدا کرد، در ادامه راه، مطمحنظرورزی فقهی- سیاسی برخی از مراجع تقلید نیز شد. سلسله درسهای خارج فقه امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۸ در نجف اشرف، امکان پردازش یک نظام سیاسی بر گرد آموزههای اسلام شیعی و نظریه ولایت فقیه را فراهم آورد.
این میسور نبود جز با گذار از نظم سلطانی حاکم در ایران، که اصلیترین مطالبه انقلابیون به رهبری قاطع امام بود. پس تا تحولات انقلاب اسلامی، اسلامخواهی و تحول سیاسی اجتماعی بر پایه آن، سازنده ساختمان فکری و گفتاری اسلامگرایان است. بیان صریح امام کانونیترین عنصر اسلامگرایی دوره پهلوی دوم را نشان میدهد: «ملت ما این همه فداکاری کرد برای این بود که اسلام را میخواستند» (امام خمینی، ۱۳۷۵، ج۶: ۲۵۶-۲۵۷).
بررسی اندیشه رهبران و نظریهپردازان جریان اسلامگرا نشان میدهد که عناصر گفتاری آنها را مواردی نظیر اسلام، تشیع، روحانیت، امامت، فقاهت، احکام اسلامی، ملت، قوانین اسلامی، نهضت، قیام، شهادت، همراه با نوع خاصی از آرمانگرایی درباره حکومت اسلامی تشکیل داده است. در غالب این انگارهها معایب، مختصات و ویژگیهای قابل نقد و جرح دیگر نظامهای سیاسی، از نظام سیاسی اسلام به دور دانسته میشد، تا بدینوسیله گفتار اسلامگرایی در غیریت و ضدیت با نظم مستقر و رقبای ایدئولوژیک مفصلبندی شود.
بدون تردید دیکتاتوری و استبداد در مقام اول این نفیها بوده است. حال پرسش این است که دموکراسی در بین عناصر گفتاری اسلامگرایان چه جایگاهی دارد؟ ازآنجاکه گفتار اسلامگرایان بر پایه نفی استبداد و دیکتاتوری و قیام ضد آنها بنا نهاده شده، چشمانداز روشن و مثبتی را در نظریههای اسلامگرایان میتوان توقع داشت. حالا آیا از مباحث اسلامگرایان دوره پهلوی دوم میتوان به الگو یا الگوهایی درباره دموکراسی دست یازید؟ (رک. سرپرست سادات و خرمشاد، ۱۳۹۳)، سؤال مشخصتر در این مقاله این است که آیا میتوان از دل رویکرد معرفتاندیشانه نظریهپردازان اسلامگرا با محوریت اندیشه استاد مطهری، انگاره یا الگوی محتمل در خصوص دموکراسی را استحصال کرد؟
عمده همت اسلامگرایان دوره پهلوی دوم، مصروف گذار از نظم سلطنتی و نظام موجود پادشاهی (دیکتاتوری و استبدادی)، تحولخواهی بر پایه اسلام، تشیع و آموزههای آن و تأسیس نظام سیاسی دیگری به خواست و اراده مردم شد. این عمده ترین هدف و درعینحال مشترک تمامی فعالان اسلامگرایی با هر رویکردی بوده است. در این عناصر رگههایی جدی از الگوی خاص دموکراسیخواهی نهفته است. هرچند دموکراسی در حوزه گفتمانگی[۷] وجود داشته است، اما به معنای این نیست که دموکراسی یکی از عناصر گفتار اسلامگرایان بوده یا موضوعی بوده که مورد تفکر و تأمل جدی اسلامگرایان قرار گرفته باشد.
آنچه که محوری بوده اسلامخواهی و ترتیبات حاکمِ اسلامی است و آن میتواند در ارتباط با یکی از ترتیبات و نظامات بشری، مورد پرسش و مقایسه باشد یا با آن مواجهه داشته باشد، آنگاه همان ترتیبات بشری باز با محوریت اسلام مورد توجه و خوانش قرار میگیرد.
درعینحال ازآنجاکه استاد مطهری به وجود فلسفه اجتماعی ـ سیاسی، فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق اجتماعی در کتاب و سنت اعتقاد داشته و برای استخراج آن نظرورزی میکرده است، میتوان چنین توقع داشت که اندیشه وی حامل الگویی از دموکراسی باشد که ناگزیر روایتی از مردمسالاری دینی است. در این مقاله همان الگو از استاد مطهری که از مراجع فکری جریان اسلامگرا بوده و است و ارزش خود را بهعنوان محل ارجاع اسلامگرایان حفظ کرده است، مورد شناسایی و کاوش قرار خواهد گرفت.
دموکراسی اصولی
الگوی دموکراسی را که از اندیشههای استاد مطهری برمیآید، میتوان به «دموکراسی اصولی» و «دموکراسی جوهری» تعبیر کرد. دموکراسی اصولی به معنای برآمدن دموکراسی از اصول مستحکم اسلام، تشیع، اجتماع و انسانشناسی در اندیشه معرفتی شهید مطهری است. توحید، عدالت، امامت و اجتماع مدنی چهار اصلی هستند که میشود با اتکای به مباحث استاد مطهری درباره آنها به دیدگاه ایشان درباره دموکراسی نزدیک شد.
توحید، پشتیبانِ اصل آزادی، عدالت توضیحدهنده وجه عادلانه حکومت، امامت توضیحدهنده اصل مشروعیت الهی و بالاخره اصل اجتماع مدنی که بیانِ اصل مشروعیت مردمی (برای بحث درباره مشروعیت در آرای استاد ر.ک: رنجبر، ۱۳۸۳) است، این اصول را باید در کنار هم و به شکل یک کل در نظر گرفت. مؤلفههای «دموکراسی اصولی» عبارتاند از:
توحید، اصل آزادی
اگر آزادی یکی از مبانی دموکراسی است، استاد مطهری آن را از اصل توحید، استنتاج میکند؛ «ایمان به خداوند از طرفى زیربناى اندیشه عدالت و حقوق ذاتى مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است که مى توان وجود حقوق ذاتى و عدالت واقعى را بهعنوان دو حقیقت مستقل از فرضیه ها و قراردادها پذیرفت، و از طرف دیگر بهترین ضامن اجراى آنهاست» (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ.، ج۱۶: ۴۴۵).
از نظر استاد مطهری استعدادهای برتر انسانی، منشأ آزادیهای متعالی او هستند. این استعدادها یا از مقوله عواطف، گرایشها و تمایلات عالی اوست، یا از مقوله ادراکها، دریافتها و اندیشههاست. البته منظور او آزادی اندیشههایی که از عادتها، تقلیدها و تعصبها سرچشمه میگیرند، نیست، چنانکه حضرت ابراهیم (ع) بت اعظم بتکده دیار خود را شکست تا مردم را به زبونی بتها متوجه کند. «جنس» مبارزه با این نوع اندیشهها هم، فکری و فرهنگی است، مگر اینکه صاحبان آن عقاید به قواعد مدنی پای بند نباشند و مثلاً به پیکار مسلحانه رویآورند: «من در چند سال پیش- شاید سال ۱۳۵۴- پیشنهادى را مطرح کردم.
در دانشکده الهیات مردى بود که ماتریالیست بود و نهتنها در آنجا بلکه در جاهاى دیگر هم مى رفت سر کلاسها و تبلیغات ماتریالیستى و ضد اسلامى مى کرد. در نامه اى بهطور رسمى به دانشکده نوشتم که به عقیده من لازم است در همین دانشکده که دانشکده الهیات است یک کرسى ماتریالیسم دیالکتیک تأسیس شود و استادى که هم وارد در این مسائل باشد و هم معتقد به ماتریالیسم دیالکتیک باشد بیاید حرفش را بزند.
من با این موافقم» (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ، ج۲۴: ۱۷۵). «اگر به بهانه اینکه این ملت رشد ندارد و باید به او تحمیل کرد، آزادى را براى همیشه از او بگیرند، این ملت تا ابد غیر رشید باقى مى ماند. رشدش به این است که آزادش بگذاریم ولو در آن آزادى ابتدا اشتباه هم بکند. صد بار هم اگر اشتباه کند، باز باید آزاد باشد» (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ، ج۲۴: ۳۹۱).
نظام اجتماعی و سیاسی اسلام بر اساس احترام به آزادیهای اجتماعی است. آزادى اجتماعى یعنى رهایى از قیود، محدودیتها، اختناقها، سخت گیریها و مانع ایجاد کردن هایى که افراد بشر خودشان براى خودشان به وجود مى آورند (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ، ج۲۵: ۱۷۴). آزادى اجتماعى: «وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ »؛ یعنى استعمار ملغى ، استعباد و استثمار ملغى ، اینکه بعضى از افراد بشر بعضى دیگر را بهصورت استثمار در خدمت خود بگیرند ملغى ، این رسالت قرآن است (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ، ج۲۵: ۱۷۵).
قرآن از زبان موسى بن عمران نقل مى کند: «وَتِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَىَّ انْ عَبَّدْتَ بَنى اسْرائیلَ »؛ تو آدمى [هستى ] که دیگران را بنده خودت قرار داده اى، یعنى آزادى اجتماعى شان را سلب کرده اى (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ، ج۲۵: ۱۷۵-۱۷۶).
استاد مطهری در تفسیر نصیحت حضرت امیر(ع) به فرزندش در نهجالبلاغه که «ولا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حراً»؛ مفهوم حریت را بسط میدهد تا شامل مفهوم نوین آزادی اجتماعی- سیاسی مندرج در دموکراسیهایی باشد که به تعبیر وی، تنها بعدی از حیات شرافتمندانه و آزاد است (جهانبخش، ۱۳۸۳: ۲۰۳). «روح انقلاب فرانسه را این جمله تشکیل مى دهد که انسان آزاد به دنیا آمده است و باید آزاد از دنیا برود؛ در ۱۲۵۰ سال قبل از آن على گفت: بنده دیگرى مباش که خدا تو را آزاد آفریده است» (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ، ج۲۴: ۲۰۵).
عدالت، اصل سیاستگذار و سیاست
در دیدگاه استاد، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوّت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهاى فردى گرفته تا هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوّت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.
عدل، آنجا که به توحید یا معاد مربوط مى شود، به نگرش انسان به هستى و آفرینش شکل خاص مى دهد و بهعبارت دیگر، نوعى «جهان بینى» است؛ آنجا که به نبوّت و تشریع و قانون مربوط مى شود، یک «مقیاس» و «معیار» قانونشناسى است، و بهعبارت دیگر، جاى پایى است براى عقل که در ردیف کتاب و سنّت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط بشمار آید؛ آنجا که به امامت و رهبرى مربوط مى شود یک «شایستگى» است؛ آنجا که پاى اخلاق به میان مى آید، آرمانى انسانى است؛ و آنجا که به اجتماع کشیده مى شود یک «مسئولیت» است (مطهری، م.آ، ج۱، ۱۳۸۹: ۶۱-۶۲).
از نظر استاد، عدالت نه به معنای مساوات و نه به معنای موازنه بدون بحث حقوق است، بلکه عدالت بر پایه حقوق واقعى و فطرى استوار است. فرد حق دارد، اجتماع هم حق دارد. عدالت از اینجا پیدا مى شود که حق هر فردى به او داده شود. عدالت رعایت همین حقوق است (مطهری، م.آ، ج۲۱، ۱۳۸۹: ۲۲۴). بنابراین عدالت در تمام زمانها یکى بیشتر نیست، چراکه نسبی نیست.
او مینویسد: «علی(ع) عدالت را ناموس الهی میداند» (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ، ج۱۶: ۴۳۸)؛ چون آزادی، حق انسان بماهو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است و آزادى اجتماعى، اساس اسلام است، یعنى اسلام هرگز به هیچ بنده اى اجازه نمى دهد که آزادى افراد دیگر را سلب کند، بنابراین هیچکس حق ندارد که فرد دیگرى را در مقابل شخص خودش تسلیم کند و او را منقاد شخص خودش قرار بدهد (مطهری، ۱۳۸۹، م.آ، ج۲۵: ۱۷۶)؛ بنابراین ترجمان عدالت در صحنه سیاست، همان وجه عادلانه حکومت است و آن حکومت مردم بر مردم است، مؤلفههایی که در ادامه خواهد آمد، نیز بر آن در اندیشه استاد صحه میگذارند.
پی نوشت:
[1] . Antagonism
[۲]. Antagonistic
[۳]. Adversary
[۴]. Discourse
[۵]. Statements
[۶]. Premises
[۷]. Field of Discursively
مراجع
منابع
– تاجیک، محمدرضا. (۱۳۹۰). پساسیاست، نظریه و روش، تهران: نی.
– جهانبخش، فروغ. (۱۳۸۳). اسلام، دموکراسی و نوگرایی دینی در ایران، ترجمه جلیل پروین، تهران: گام نو.
– حقیقت، صادق. (۱۳۸۵). روششناسی علوم سیاسی، قم: دانشگاه مفید.
– خرمشاد، محمدباقر و سید ابراهیم سرپرست سادات. (۱۳۹۲).«جریانشناسی سیاسی بهمثابه روش»، مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی، دوره پنجم، شماره ۲، بهار.
– خرمشاد، محمدباقر و سید ابراهیم سرپرست سادات. (۱۳۹۳).«مسئله ها و الگوهای مردم سالاری دینی»، پژوهش های انقلاب اسلامی، سال سوم، شماره دهم، پاییز.
– خمینی، امام روحالله. (۱۳۶۹). صحیفه نور، جلد ۴، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
– خمینی، امام روحالله. (۱۳۷۵). صحیفه نور، جلد ۶، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
– رنجبر، مقصود. (۱۳۸۳). «مشروعیت از دیدگاه شهید مطهری»، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع)، شماره ۲۲، تابستان.
– سرپرست سادات، سید ابراهیم و محمدباقر خرمشاد. (۱۳۹۳). «الگوشناسی مردمسالاری دینی در آرای اندیشوران پهلوی دوم»، پژوهشهای سیاست اسلامی، سال دوم، شماره پنجم، بهار و تابستان.
– مطهری، مرتضی. (۱۳۸۹). نرمافزار مجموعه آثار استاد شهید مطهری، در: اولین مجموعه نرمافزارهای نور، قم: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، مهر.
– منوچهری، عباس و همکاران. (۱۳۸۷). رهیافت و روش در علوم سیاسی، تهران: سمت.
– Catt, Helena. (1999). Democracy in Practice, Rutledge, U.S.A and Canada.
– Howarth, David. (2000), Discourse, open University Press.
– Jorgensen, M. and L. Philips. (2002). Discourse Analysis as Theory and Method, London: Sage Publications.
– Laclau, E. and Mouffe, C. (1985). Hegemony and Socialist Strategy: Towards a Radical Democratic Politics, London: Verso
نویسنده:
سیدابراهیم سرپرست سادات: دانشگاه علامه طباطبائی
فصلنامه پژوهش های راهبردی سیاست شماره ۱۸
ادامه دارد…
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰