تاریخ انتشار : یکشنبه 21 مهر 1398 - 6:40
کد خبر : 65928

روزنوشت پیاده‌روی اربعین؛ حسین نامی به بلندای تاریخ آفرینش

روزنوشت پیاده‌روی اربعین؛ حسین نامی به بلندای تاریخ آفرینش

گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- زینب مرزوقی؛  همانجا از حرم امیرالمومنین یک سر به سوی کربلا حرکت کردیم. از بازار که گذشتیم موکب‌های عراقی مسیر نجف به کربلا شروع شدند. دختر بچه‌هایی که دستمال کاغذی در دستشان گرفته بودند برای زائرین، کودکانی که عطر در دست داشتند و به زائر عطر تعارف می‌کردند و حتی نخ

گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- زینب مرزوقی؛  همانجا از حرم امیرالمومنین یک سر به سوی کربلا حرکت کردیم. از بازار که گذشتیم موکب‌های عراقی مسیر نجف به کربلا شروع شدند. دختر بچه‌هایی که دستمال کاغذی در دستشان گرفته بودند برای زائرین، کودکانی که عطر در دست داشتند و به زائر عطر تعارف می‌کردند و حتی نخ و سوزن نذری در این مسیر دیدم. از هیچ چیز دریغ نکرده بودند.   روزنوشت پیاده‌روی اربعین؛ حسین نامی به بلندای تاریخ آفرینش فهمیدم اینجا هر کس هر چه دارد از حسین است و برای او. ما که سنی داریم و چند کلاس درس خوانده بودیم در سطح همان سن و سالمان حسین را و نهضتش را سعی کرده بودیم تا بفهمیم، اما قصه دنیای کودکان فرق داشت، کودکانی که در موکب‌ها خدمت میکردند دیگر عقل را در شناخت حسین دخالت نمی‌دادند، حسین را با قلب‌های کوچک‌شان، مثلِ سه ساله‌اش فهمیده و دوست داشتند. راه زیادی را رفته و حالا در مسیر عمود‌ها افتاده بودیم، قرار بود خودمان را به موکب ایرانی صاحب الزمان برسانیم و یک روز به خادمی افتخاری در آنجا اختصاص دهیم، حالا که حسین به ما نگاه کرده بود ما نباید دریغ می‌کردیم، کنار جاده ایستادیم تا با تاکسی به مقصد برسیم. از قضا یک تاکسی داخلی نجف برایمان ایستاد، دو جوان نجفی هم در ماشین بودند.   روزنوشت پیاده‌روی اربعین؛ حسین نامی به بلندای تاریخ آفرینش   وقتی از آن‌ها خواستم تا ما را به عمود ٨۲٨ برسانند در همان ابتدای راه بخاطر لهجه عربی‌ام پرسیدند که بحرینی هستی؟ گفتم نه. عرب ایران هستم. با همان حالت تعجب شروع به سوال پرسیدن کردند، درباره دموکراسی و استراتژی‌های کشور، در همین حین هم با وضعیت کشورشان مقایسه می‌کردند. بحث داغ تظاهرات این روز‌های عراق از سر زبان آن‌ها نمی‌افتاد. پرسیدم دلیل این اعتراضات چه بود؟ یکی از آن‌ها گفت: متاسفانه مدیریت کشور به دست احزاب سیاسی افتاده و احزاب تنها به فکر خودشانند یعنی سیستم اداری ما شده است مرکزی برای چپاول و فساد سیاسیون. تنها خواسته‌ی ما فروپاشی و حذف هرگونه حزب سیاسی است. می‌پرسم تمام‌تان عراقی بودید یا کسی غیر از شما نیز وارد تظاهرات شد؟ او پاسخ می‌دهد: ابتدا تماممان عراقی بودیم و همه حرف‌مان نیز همان بود که گفتم، اما با ادامه وضعیت و برخورد شدید پلیس عراق با ما برخی‌ها غیر خودی وارد شدند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند و اعتراضات را به سوی متشنج کردن فضای منطقه هدایت کنند، از توییت‌هایی که توسط شهروندان غیر عراقی منتشر شد گرفته تا شایعه ورود نظامیان ایرانی برای سرکوب معترضان توسط العربیه. همه‌ی این‌ها فتنه بود و حتی در بین معترضان هم افرادی نفوذ کردند، اما عشایر و روسای قبایل مان در عراق به احترام زائران حسینی از ما خواستند تا اعتراض‌ها را متوقف کنیم و سپس پس از اربعین و خروج زائران آن‌ها را از سر بگیریم. در همان حین گوشی‌اش را از جیبش در می‌آورد و در تکمیل سخنانش درباره برخورد پلیس کشورشان با معترضان تصویری را نشانم می‌دهد که پلیس به سمت معترضان گاز اشک آور پرتاب کرده بود. به عمود مقصد می‌رسیم، تشکر می‌کنم و کرایه را می‌پرسم، اما به هیچ عنوان نمی‌پذیرند که پولی از ما بگیرند. شب را در موکب صاحب الزمان به صبح می‌رسانیم، موکبی بزرگ با خدامی بسیار. از من می‌خواهند تا در تیم رسانه‌شان قرار بگیرم و از قسمت‌های مختلف موکب عکاسی کنم. گوشه‌ای می‌ایستم، دو مرد مشغول درست کردن شربت در ایستگاه صلواتی موکب بودند، خانمی می‌آید و از آن‌ها چیزی می‌خواهد. آن مرد هم پاسخ می‌دهد به همکارم که فلانی‌ست بگو از او اینکار را بخواه. وقتی از واژه همکار استفاده کرد چیزی برایم عجیب، اما دوست دلچسب بود! برای من به عنوان یک شنونده معنایش این بود که با وجود گذشت قرن‌ها از کشته شدن امام، فرزندان و اصحابش اینجا عشاق آن حضرت گرد هم جمع شده‌اند برای خدمت به زائرین این حضرت و این خدمت را آنقدر عزیز می‌دانند که برایشان حکمِ مدالی پر افتخار دارد.
سری به درمانگاه زدم. خانم دکتر جوانی نظرم را جلب می‌کند، با او هم صحبت شدم. می‌گفت: اولین سالی است که برای پیاده روی آمده، از این عمود می‌گذشت و متوجه می‌شود که اینجا درمانگاه دارد، شب را برای استراحت و خدمت در درمانگاه توقف می‌کند. برایم جالب بود که هرکس هرگونه می‌توانست و در هر قالب و حرکتی به زائرین کمک می‌کرد. آقای دکتر صدراییان مدیر بیمارستان نیکان تهران نیز پای ثابت درمانگاه موکب صاحب الزمان بود، وقتی می‌پرسم دلش نمی‌خواست اربعین را در کربلا می‌بود گفت: زیارت اربعین امری مستحب است، اما خدمت به زائران امام حسین در تخصصم بر من واجب است. سخنش حرفی برای آدم نمی‌گذاشت.
شور حسین در دل‌ها چنان می‌جوشید که با آمدن نام مقدسش به وضوح عشق را در چهره هر یک از آن‌ها می‌شد دید. با خودم می‌اندیشم و می‌پرسم چند مستکبر و دیکتاتور از ابتدای شروع نهضت حسین سعی در حذف نامش داشتند؟ یزید در زمان امویان، خلفای عباسی، دیکتاتور‌های قرن و عصرمان مثل صدام. اما حالا چه کسی مانده است؟ نامِ کدام یک از آن‌ها میانِ خطوطِ تاریخ برای ابد حک شده است؟ کدام‌شان وارثِ حقیقی آدم بوده‌اند؟ بی‌شک حسین. نامی که هرقدر سعی در محو کردنش داشتند پررنگ‌تر و رسا‌تر شد. آنقدر که اکنون جهان به احترام نامِ او سکوت می‌کند.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد