به یاد عارف شهید احمد علی نیری، یوسف گم گشته / صوت+تصاویر
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از سرویس فرهنگ جهان نیوز، شهید احمد علی نیری در تابستان ۱۳۴۵ در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود.از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود.در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از سرویس فرهنگ جهان نیوز، شهید احمد علی نیری در تابستان ۱۳۴۵ در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود.از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود.در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می داد و همه میدانستند که اگر درمقابل او غیبت کسی را بکنند با آنها برخورد سختی خواهد کرد..
او یکی ازشاگردان خاص آیت الله حق شناس بود.آن هنگام که این استاد برجسته اخلاق ،برای تشییع پیکر احمد علی به مسجد امین الدوله آمده بودند کرامات وخاطرات عجیبی از این بنده مخلص خدا بیان کرده ودر باره ایشان اظهار داشتند:
“آه آه ،آقا،در این تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟!”
ایشان در مجلسی که بعد از شهادت احمد علی داشتند بین دونماز ،سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده وبا آهی از حسرت که در فراق احمد بود بیان داشتند: “این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟به من فرمود:تمام مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است .از شب اول قبر وسوال و…اما من را بی حساب وکتاب بردند.رفقا ،ایت الله بروجردی حساب وکتاب داشتند .اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد که به اینجا رسید”!
شهید احمد علی نیری در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ در طی عملیات والفجر۸ به آرزوی دیرینه اش رسید وبه لقاء الله پیوست.یکی از دوستانش که شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان بود چنین نقل می کند:
در لحظه شهادت ترکشی به پهلوش اصابت کرد .وقتی به زمین افتاد از ما خواست که اورا بلند کنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد”السلام علیک یا ابا عبدالله”
پیکر شهیداحمدعلی نیری، در هنگام به خاک سپاری دستش به نشانه ادب به اباعبدالله هنوز برروی سینه اش قرار داشت…
دست نوشته هایی از جبهه / شهید احمدعلی نیّری
چون شهید طالب گمنامی بود، از حضور سه ماههی او در جبهه اطلاعاتی در دست نیست؛ به جز چند نامه و دست نوشته در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود. در یکی از نامههایی که احمد آقا برای دوستش فرستاده بود آمده است:
جبهه آدم میسازد. جبهه بسیار جای خوبی است برای اهلش! یعنی کسی که بتواند از این موقعیّت استفاده کند؛ و الا برای نا اهلش جای خوبی نیست!
مطلب دیگر دفترچه خاطراتی است که از احمد آقا به جا مانده و بعد از سالها مطالعه شد گوشههایی از حالت معنوی او در دوران جهاد را بازگو میکند:
* روز یکشنبه مورخ ۲۹/۱۰/۱۳۶۴ در سنگر نزدیک سحر در عالم خواب دیدم که آقای حقشناس با دعاهایش نمیگذاشت ما شهید شویم. خیلی به آقا تضرع و زاری کردم. آقا خیلی صورت پرنور و مهربانی داشت و به من خیلی احترام خاصی گذاشت.
* در شب ۱۴/۱۱/۱۳۶۴ در خواب دیدم که امام خمینی با حالت خیلی عزادار برای آیت الله قاضی ناراحت است. در همان شب برای آیت الله قاضی نماز خواندم و خداوند در سحر فیض عظیمی به ما داد. الحمد لله
* روز چهارشنبه میخواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به حضرت (عج) افتاد…
تاریخ ۱۶/۱۱/۱۳۶۴ پادگان دو کوهه
* در روز جمعه در حسینیهی حاج همت پادگان دو کوهه در مجلس آقا امام زمان (علیه السّلام) گریه زیادی کردم. بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همهی اشکی که ریختم یک قطرهاش به زمین نریخته! گویا ملائک همه را با خود برده بودند.
به یادبود شهید احمد نیری
سیاهپوش کردن مسجد(منبع: کتاب «عارفانه» – شهید احمدعلی نیّری، انتشارات شهید ابراهیم هادی)
یک سال را یادم هست که احمد آقا نتوانست برای اول محرم و شرکت در مراسم سیاه پوش کردن مسجد امین الدوله بچّههای بسیج و مسجد مشغول به کار شدند و خیلی خوب همهی شبستان را سیاه پوش کردند.
ظهر بود که احمد آقا به مسجد آمد. جمع بچّهها دور هم جمع بودند. احمد آقا بیمقدمه نگاهی به در و دیوار کرد و جلو آمد. بعد گفت: بچّهها دست شما درد نکنه. امّا بُغض گلویش را گرفته بود. او ادامه داد: شما افتخار بزرگی پیدا کردید. بچّهها آقا امام حسین (علیه السّلام) خودشان از شما تشکّر کردند.
برخی از بچّهها به راحتی از کنار این جمله گذشتند، امّا من که حالات ایشان را میدانستم، خیلی به این جمله فکر کردم…
دست بوسی(منبع: کتاب «عارفانه» – شهید احمدعلی نیّری، انتشارات شهید ابراهیم هادی)
یک بار با احمد آقا و بچّههای مسجد امین الدوله به زیارت قم و جمکران رفتیم. در مسجد جمکران پس از اقامهی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. راننده گفت: اگر میخواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و…، یک ساعت وقت دارید.
ما هم راه افتادیم به سمت مغازهها، که یک دفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد! یکی از رفقایم را صدا کردم. گفتم: به نظرت احمد آقا کجا میره؟! دنبالش راه افتادیم. آهسته شروع به تعقیب او کردیم! احمد جایی رفت که اطراف او خیلی تاریک شده بود. ما هم به دنبالش بودیم. هیچ سر و صدایی از سمت ما نمیآمد. یک دفعه احمد آقا برگشت و گفت: چرا دنبال من میآیید!؟
جا خوردیم. گفتم: شما پشت سرت رو میبینی؟ چطور متوجّه ما شدی؟ احمد آقا گفت: کار خوبی نکردید. برگردید. گفتم: نمیشه، ما با شما رفیقیم. هر جا بری ما هم مییایم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله میکنه…
گفت: خواهش میکنم برگردید. دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی… سرش را انداخت پایین و گفت: طاقتش رو دارید؟ میتونید با من بیایید!؟ ما هم که از همهی احوالات احمد آقا بیخبر بودیم گفتیم: طاقت چی رو، مگه کجا میخوای بری؟!
نفسی کشید و گفت: دارم میرم دست بوسی مولا.
باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شُل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید.
احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همینطور که از ما دور میشد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله.
نمیدانید چه حالی بود، آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود مجبور شدیم با ترس و لرز برگردیم.
ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس میآید. چهرهاش برافروخته بود. با کسی حرف نزد و سر جایش نشست.
وصیت نامه شهید احمدعلی نیری
خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل میکنند به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب.
پس از عرض سلام و تحیت به پیشگاه ارواح مقدس انبیا وائمه معصومین(ع) بالاخص حضرت بقیه الله (ارواحنا له الفدا).
شکر پروردگار عالمیان که ما را برانگیخت و ما را لایق دانست و هدایت کرد.
و رسولان متعددی بلاخص رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم ره گشای خوبی در این جهان باشیم در مقابل شیاطین.
خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل میکنند به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب.
قرآن قرآن را فراموش نکنید. بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.
اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید.
رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اهم واجبات است یاری کند.
انشاءالله خداوند عزوجل جزای خیر به شما عنایت فرماید!
والسلام علیکم و علی عباد الله الصالحین
کرامت پس از شهادت بوی خوش (منبع: کتاب «عارفانه» – شهید احمدعلی نیّری، انتشارات شهید ابراهیم هادی)
نوروز سال ۱۳۶۵ از راه رسید. مراسم چهلم احمد آقا نزدیک بود. برای همین به همراه مجید رفتیم برای سفارش سنگ قبر. عصر یکی از روزهای وسط هفته با ماشین راهی بهشت زهرا (علیها سلام) شدیم. سنگ قبر و تابلوی آلومینیومی بالای مزار را تحویل گرفتیم. بعد کمی سیمان و مصالح خریدیم و سریع به قطعهی ۲۴ رفتیم.
کسی در بهشت زهرا (علیها سلام) نبود. نمنم باران هم آغاز شده بود. و من همینطور که مشغول کار بودم خاطراتی که با احمد آقا داشتم را مرور میکردم. «من» پسر عمو و داماد خانوادهی آنها بودم. از زمان کودکی هم با هم بودیم.
کار نصب سنگ قبر انجام شد. برای اینکه تابلوی بالای مزار را نصب کنیم باید کمی از بالای قبر را گود میکردیم تا پایههای تابلو در زمین قرار گیرد. باران شدید شده بود. لحظات غروب بود. خاک آنجا هم سُست بود. من روز زمین نشستم و با دست مشغول کندن شدم. گودال عمیقی درست شد. دست من تا کتف توی گودال میرفت و خاکها را به بیرون میریخت. امّا دیدم یک سنگ جلوی کار مرا گرفته.
اینقدر فکرم مشغول بود که فکر نکردم گودال خیلی عمیق شده و ممکن است به محل قبر برسم! دور سنگ را خالی کردم و آن را بیرون کشیدم. در آن لحظات غروب یک دفعه دیدم زیر سنگ خالی شد!
با تعجّب سرم را پایین آوردم. دیدم سنگی که در دست من قرار دارد از سنگهای بالای لحد است و اکنون یک راه به داخل قبر ایجاد شده!
رنگم پریده بود. چرا من دقّت نکردم؟ برای چی اینقدر اینجا را گود کردم؟ همین که خواستم سنگ را به سر جایش قرار دهم آنچنان بوی خوشی به مشامم خورد که تا امروز هنوز شبیه آن را حس نکردهام! میخواستم همینطور سرم را داخل گودال نگه دارم و این عطر دلنشین را استشمام کنم.
سرم را بالا گرفتم. بیرون گودال هیچ بوی عطری نبود. آن موقع اطراف قبر گل کاری نشده بود. فقط بوی نم باران به مشام میآمد. با خودم گفتم: احمد چهل روز پیش شهید شده. مگر نمیگویند که جنازه بعد از چند روز متعفن میشود؟!
دوباره سرم را داخل قبر کردم. گویی یک شیشه عطر خوشبو را داخل قبر او خالی کردهاند… سنگ را سر جایش قرار دادیم. تابلو را نصب کردیم و مزار احمد آقا را برای مراسم چهلم آماده کردیم. وقتی میخواستیم برگردیم دوباره ایستادم و به قبر او خیره شدم. من اطمینان داشتم که پیکر احمد آقا مانند بقیه اولیاءالله سالم و مطهر مانده است.
پایان
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰