از وعده خدا به حضرت زهرا (س) برای مادری امامحسین (ع) تا سکوتی که فتوای قتل سید الشهدا شد/درسی که گاندی از سالار شهیدان گرفت
در این گزارش ۳ حکایت خواندنی درباره سالار شهیدان را از نظر میگذرانید. به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آیتالله سیدمحمدعلی شیرازی در گفتگو با بیان کرد: قیام مقدس امام حسین (ع) برای رهایی از ظلم، استبداد، زورگویی، جلوگیری از تصرف
در این گزارش ۳ حکایت خواندنی درباره سالار شهیدان را از نظر میگذرانید.
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آیتالله سیدمحمدعلی شیرازی در گفتگو با بیان کرد: قیام مقدس امام حسین (ع) برای رهایی از ظلم، استبداد، زورگویی، جلوگیری از تصرف ناحق یک مسئولیت بود که درسی برای جامعه بشریت به حساب میآید. حضرت سیدالشهدا (ع) در قالب حرکت خود این انگیزه را بیان کردند و ما نیز باید همیشه این دیدگاه را دستورالعملی برای زیستن بدانیم.
بیشتربخوانید: اثرات گریه بر امام حسین(ع) از زبان حاج آقا دولابی
وی با اشاره به حدیثی از امام حسین (ع) که میفرماید «و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی (ص) ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر» ادامه داد: باید توجه داشت که امام حسین (ع) صرفا برای مبارزه با لهو و لعب یا مبارزه با فردی به نام یزید قیام نکرد و از مدینه جدش خارج نشد بلکه ایشان متوجه شده بود که مسیری که مسلمانها در جامعه اسلامی طی میکنند، مسیر صحیحی نیست و حاکمان بیلیاقت و خارج شده از خط خدا، امت را به منتهیالیه سقوط به تمام معنا میبردند.
استاد حوزه علمیه تصریح کرد: در آن زمان تمام معانی دین از بین رفته بود و همه آنچه که جزو مقدمات دین و یک جامعه دینی بود، در شرف سقوط قرار داشت و ایشان ناگزیر شد که قیام کرده و در طلب اصلاح مسلمانها و امت جدشان قرار بگیرند.
شیرازی بیان کرد: حضرت سیدالشهدا (ع) در ادامه همین حدیث فرمود «من باید براساس آنچه خدا، پیغمبر و قرآن خواسته است، امر به معروف کنم و امت را از فساد دور نگه دارم و به این فریضه عینیت واقعی ببخشم». از همین جا بود که حرکت آن امام آغاز شد و تمام مصائب و مشکلات را به خود و خاندان خود ارزانی داشتند و بهترین داراییها از جمله اصحاب، اهل بیت و عشیره خود را در مسیر «فانی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبر و أوصل من أهل بیتی؛ فجزاکم الله خیرا» در راه خدا فدا کردند.
وی عنوان کرد: همه اینها برای جامعه ما و بشریت درس بزرگی است. در تاریخ موارد بسیاری را مشاهد میکنیم که بسیاری از کسانی که انقلابهایی را برای رهایی ملت خود رقم زدند، خود را منتسب به مکتب سیدالشهدا (ع) میدانستند و به درس رهایی از ظلم و آزادی آن امام اشاره میداشتند.
وی اضافه کرد: همانطور که گاندی، رهبر انقلاب هند، با آن عظمت در استقلال دادن به کشورش و تلاش بسیار برای رهایی هندوستان از سیطره انگلستان گفت «من درس آزاد کردن ملتم را از مکتب سیدالشهدا (ع) گرفتم».
استاد حوزه علمیه خاطرنشان کرد: قیام آن حضرت پیام عملی بود که امام حسین (ع) به مردم داد و ما باید این درس را دریافت کنیم و چقدر خوب است که ما همیشه به دنبال درس گرفتن از آموزههای سیدالشهدا (ع) باشیم تا از ظلمها، مفاسد و دیکتاتوری که در مجامع بشری وجود دارد، رهایی پیدا کنیم.
وعده خدا به حضرت زهرا(س) برای پذیرش مادری امامحسین(ع)
تولد و شهادت امامحسین(ع) انتخاب خدا برای تحقق مهمترین امر عالم بود؛ پیامبر اکرم(ص) از دریافت خبر تولد ایشان نگران شد و زهرای مرضیه(س) نیز به ایشان عرض کرد: مرا به مولودى که امت تو او را پس از تو بکشند نیازى نیست؛ اما آن امر مهم “مادر” را راضی کرد.
پس از ماجرای سقیفه و غصب خلافت امیرالمؤمنین (ع)، امت اسلام دچار رکودی جدی نسبت به ارزشهای اصیل دین مبین اسلام شد. این چالش از آنجا ناشی شد که سران امت درباره وصیتهای مکرر رسول گرامی اسلام جهت تکریم جایگاه ولایت امیرالمؤمنین (ع) و سایر عترت کوتاهی کردند و عهد خویش را به فراموشی سپردند.
نتایج مثبت پذیرش ولایت امیرالمؤمنین (ع)
نتیجه این نوع از برخورد سران امت با ولایت امیرالمؤمنین (ع)، سدی بود که در مقابل جریان نور امامت ایجاد شد و موجبات محرومیت امت اسلام از بسیاری نعمات مادی و معنوی را فراهم کرد. نشان به اینکه حضرت زهرا (س) در یکی از سخنان خویش در بین زنان مدینه به نکات قابل توجهی درباره عواقب مثبت پذیرش ولایت امیرالمؤمنین (ع) اشاره کردند. در بخشی از این سخنان فرمود: «به خدا سوگند [اگر امر خلافت با او بود]هرگاه مردم از جاده حق منحرف مىشدند و از پذیرش دلیل روشن سرباز مىزدند، آنها را با نرمى و ملایمت به سوى منزل مقصود حرکت مىداد، حرکتی که هرگز آزار دهنده نبود، نه مرکب ناتوان مىشد و نه راکب خسته و ملول و سرانجام آنها را به سرچشمه آب زلال و گوارا وارد مىکرد، نهرى که دو طرفش مملو از آب بود، آبى که هرگز ناصاف نمىشد، سپس آنها را پس از سیرابى کامل باز مىگرداند و سرانجام او را در پنهان و آشکار خیرخواه خود مىیافتند. او هرگز از دنیا بهره نمىگرفت، و از آن سودى جز سیراب کردن تشنه کامان و سیر کردن گرسنگان نداشت؛ و در این جا دنیا پرست از زاهد، و راستگو از دروغگو، براى همه آنها روشن میشد. در این هنگام حضرت زهرا (س) استناد به این آیه از قرآن کردند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِّنَ السَّمَاءِ وَ الاَرْضِ وَ لَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ و اگر اهل شهرها و آبادىها ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم، ولى [آنها حق را]تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم». (سوره اعراف، آیه ۹۶)
اُفت ارزشهای دینی پس از سقیفه.
اما همان طور که تاریخ گویاست، همه وقایع بر خلاف آنچه که حضرت زهرا (س) به عنوان نتایج مثبت پذیرش ولایت امیرالمؤمنین فرمود، رخ داد، به این صورت که ارزشهای معرفتی و اخلاقی در مردم تضعیف شد، عامه مسلمانان به دنبال سیاستهای غلط حکام در ایجاد نظام طبقاتی به مشقت افتادند، راستگو از دروغگو قابل شناسایی نبود و در صورت کلی برکت در بین مسلمانان تضعیف شد؛ به گونهای که میتوان گفت تداوم این مسئله، مساوی با توقف جریان امامت و ولایت بود. چرا که یکی از تبعات منفی کنارهگیری از امامت امیرالمؤمنین، ظهور آن دست از منافقانی بود که در پوشش اسلام، لعن و سبّ بر آن حضرت را جایز میشمردند و در زمان امام حسن مجتبی (ع) خنجر بر پای آن حضرت زدند و در نهایت با دسیسه و نیرنگ، این بزرگواران را به شهادت رساندند؛ بنابراین از یک منظر معرفتی و از باب لطف و رحمت خداوند، باید جریانی شکل میگرفت تا روح تازهای در امت اسلام دمیده میشد تا از این طریق مسلمانان با مقام و جایگاه عترت (ع) آشنا میشدند و خط امامت و ولایت مسیر خود را به سوی جلو تداوم میداد. قیام امام حسین (ع) از این منظر قابل مطالعه است. از این جهت میبینیم از آغازین لحظات حرکت حضرت از مدینه و مکه سؤالات و مطالباتی در بین مردم آن زمان شکل گرفت؛ مردمی که به دلیل سیاستهای زیرکانه برخی سران امت، از آل بیت رسول فاصله گرفته بودند، سیاستهایی مثل منع کتابت و نقل حدیث پیامبر (ص) که بخش عمده آن در فضیلت علی (ع) و ائمه بود و نیز سیاست کثیف لعن علنی بر امیرالمؤمنین (ع) در منبرها و تریبونهای نماز جمعه که توسط معاویه (علیه الّعن) نهادینه شد.
گرایش مسلمانان به محبت اهلبیت اثر جانفشانی امام حسین (ع)
پس از ماجرای شهادت امامحسین (ع) در روز عاشورا این مطالبات با نقشآفرینی امام سجاد (ع) و خطابههای حضرت زینب (س) به اوج خود رسید تا حدی که جوششی در بین مسلمانان آن زمان شکل گرفت و به صورت قیامهای متعددی نمود یافت؛ قیام مردم مدینه که به واقعه حَرِّه شهرت یافت، قیام توابین، قیام مختار و قیام زید از مشهورترین این قیامهاست. این قیامها طلیعه یک رویداد مبارکی بود که طی آن بسیاری از مردم با فضایل عترت آشنا شدند و اگر میبینیم تا زمان امام رضا (ع) این همه استقبال از فرزند رسول خدا از سوی مسلمانان شکل گرفت، نتیجه جانفشانی اباعبدالله (ع) و مسیرگشایی ایشان در روز عاشورا بود.
اما درباره ارتباط تداوم امامت و ولایت با ماجرای شهادت امام حسین (ع) در روایتی از امام صادق (ع) میخوانیم: جبرئیل بر محمد صلى اللَّه علیه و آله نازل شد و گفت: اى محمد خدا تو را مژده میدهد به مولودى که از فاطمه متولد شود و امت تو او را بعد از تو میکشند؛ إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع نَزَلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِمَوْلُودٍ یُولَدُ مِنْ فَاطِمَهَ تَقْتُلُهُ أُمَّتُکَ مِنْ بَعْدِک. پس از آنکه پیامبر (ص) دو مرتبه از چنین رویدادی ابراز نگرانی میکند، جبرئیل مجدد هبوط کرده و فرمود: اى محمد، پروردگارت به تو سلام میرساند و تو را مژده میدهد که امامت و ولایت و وصیت را در ذریه آن مولود قرار میدهد؛ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یُبَشِّرُکَ بِأَنَّهُ جَاعِلٌ فِی ذُرِّیَّتِهِ الْإِمَامَهَ وَ الْوَلَایَهَ وَ الْوَصِیَّه» در این زمان بود که پیامبر (ص) فرمود: راضی شدم؛ قَدْ رَضِیتُ. پیامبر (ص) همین ماجرا را به حضرت زهرا (س) تعریف کرد، فاطمه پیغام داد که مرا به مولودى که امت تو او را پس از تو بکشند نیازى نیست. پیامبر (ص) پیغام داد که خدا امامت و ولایت و وصیت را در ذریه او قرار داده، او هم پیغام داد که من راضى شدم. سپس امام صادق (ع) به این آیه استناد کردند «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ …؛ مادرش او را با کراهت باردار شد و او را با رنج و زحمت زایید» (۱۵ احقاف)
بنابراین اگر قیام اباعبدالله (ص) و ماجرای ثاراللّهی حضرت شکل نمیگرفت، سدی که در سقیفه در مقابل نور امامت و ولایت ایجاد شد، هیچگاه گشوده نمیشد و امت اسلام به سوی اضمحلال و عمق رذالت میرفت و در این شرایط باید فاتحه اسلام خوانده میشد؛ این تعبیر را امام حسین (ع) در مدینه خطاب به مروان اینگونه بیان فرمود: «عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَام إذا بلیت الأُمّه براعٍ مثْل یزیدٍ؛ اگر امت اسلامی به سرپرستی مثل یزید مبتلا شود با اسلام باید وداع کرد». اما خود آن حضرت در این مسیر با برنامه ثاراللّهی خویش ایثار به خرج دادند تا مسیر امامت و مسیر رشد مسلمانان متوقف نشود.
سکوتی که فتوای قتل امام حسین(ع) شد!
وقتی پای آموختن و فراتر از آن عبرت و درس گرفتن وسط باشد، فرقی نمیکند که از رفتار شخصیتهای مثبت و بزرگ تاریخ درس بگیرید یا اینکه به کنکاش در رفتار و تصمیمگیریهای آدمبدها و چهرههای سیاه یا خاکستری بپردازید.
دست بر قضا، این دومی گاهی میتواند اهمیت بیشتر و نقش مهمتری در عبرتآموزی داشته باشد، آن هم اگر شخصیتی مانند «شریح قاضی» باشد که اغلب تاریخنویسان و روایتکنندگان، بخشی از ماجرای کربلا را زیر سرِ او و فتوایش میدانند. برخیها هم البته هستند که مفهومی به نام «فتوای شریح» را خیلی قبول ندارند و از آنها داغتر کسانی که عجولانه و لجوجانه، از بیخ و بُن، وجود و تأثیرگذاری شخصیتی به نام «شریح» را در واقعه کربلا منکر میشوند! … حالا شما در مورد شخصیت مرموز و عجیب و غریب «شریح» و فتوایش چگونه فکر میکنید؟
از ایران تا یمن
بین تاریخنویسان قدیمی هم بر سر «شریح» اختلاف نظر وجود دارد. البته نه برسرِ وجود یا وجود نداشتنش. تذکرهنویسان، دانشمندان نسبشناس و تاریخنویسان درباره اصل و نسب «شریح» با هم اختلافنظر دارند و همین اختلاف نظر، فرض نخست یعنی اینکه «شریح» فقط یک شخصیت افسانهای است را رد میکند. قطعاً این همه تاریخنویس و دانشمند، بیکار نبودهاند که وقتشان را برای بحث و سند رو کردن درباره کسی که وجود ندارد، تلف کنند. آنها متفق القولاند که هم «شریح بن حارث کندی» و هم چند نسل از گذشتگانش همه در یمن به دنیا آمدهاند. منتها برخی تاریخنویسان با توجه به شجرهنامه اومعتقدند جدّ پنجم او-به نام رائش-از فرزندان ایرانیانی بوده است که در زمان خسرو انوشیروان و به دستور او به عنوان سرباز، به سرزمین یمن آمده و پس از وفات انوشیروان در همین سرزمین ماندگار شده و برای اینکه حامی و متحدی داشته باشند به قبیله «کنده» پیوستند. این قبیله سالهای طولانی پیش از اسلام برای خود در منطقه برو و بیایی داشتند و حاکم و همهکاره جنوب شبه جزیره عربستان محسوب میشدند.
جوان درسخوان
هم قبیلهایهای «شریح» در تاریخ صدر اسلام خیلی نقشآفرینی کرده و در حوادث مختلف تأثیرگذار بودند. از شورشها و زد وخوردهای دوران خلیفه نخست بگیرید تا دوران خلیفه سوم، زمان زمامداری امیرالمؤمنین و بعد هم رخداد کربلا، همهجا «کندیان» حضور پررنگ دارند. میگویند پس از فاجعه و جنایتی که در صحرای کربلا رقم میخورد، ۳۰ سر بریده شده از اصحاب امام حسین (ع) بر نیزههای افراد همین خاندان بالا میرود و در کوفه به «ابنزیاد» تقدیم میشود! «شریح» از اعضای چنین قبیله و طایفهای است و دست بر قضا حضور و قدرت گرفتن اندک اندکش در کوفه، تا حدی وابسته به «کندیان» است که تعداد زیادی از آنها در این شهر ساکن شدهاند. او رشد و پیشرفتش را پس از اسلام آوردن آغاز میکند و جالبتر اینکه همه علمآموزیاش هم مربوط به دورانی است که یا با علی (ع) رفت و آمد و همنشینی دارد و یا با دیگر چهرههای سرشناس و عالم آن روزگار.
همهکاره کوفه
کسی از تاریخنویسان مدعی نشده است که «شریح» آدم بیعرضه و بیدستوپایی بوده که فقط با سوءاستفاده از شرایط خاص دوران صدر اسلام به پست، مقام و جایگاه ارزشمندی دست یافته است. برعکس خیلیها او را انسان زیرک و باهوشی میدانند که هم تحصیلکرده و داناست و هم به خوبی میتواند جریانها و شخصیتهای زمان خودش را بشناسد. پس از رحلت رسول اکرم (ص)، شریح هنوز جوان و ناشناخته است و خبری و نشانی هم از او در جریانات سیاسی و اجتماعی آن روزگار نیست. در دوره خلیفه دوم اما «شریح» به ۴۰ سالگی رسیده و فرد باسواد و پختهای است، بنابراین مدتی به عنوان همهکاره کوفه تعیین میشود و بعد هم که اصول قضاوت را فرا میگیرد، قاضی این منطقه میشود. با آغاز زمامداری امیرالمؤمنین (ع)، شهرتش از کوفه فراتر رفته و در مجموع به عنوان یک رجل سیاسی – اجتماعی و چهره تأثیرگذاری که گوش و چشم خیلیها به دهان او و رفتارش دوخته شده، شناخته میشود. شاید سواد و تجربه او سبب میشود حتی با آغاز زمامداری امیرالمؤمنین (ع) در منصب قضاوت باقی بماند. این منصب البته تا زمانی است که در قضاوت میان علی (ع) و مرد یهودی اشتباه میکند و هشدار نخست را میگیرد و بعد هم گویا وقتی به گوش امیرالمؤمنین میرسد که خانهای مجلل و اشرافی خریده، برکنار میشود. برخیها نوشتهاند این ماجرا یا اتفاقی دیگر سبب تبعید او توسط علی (ع) شده است.
لحظهشناسی
بحث، بحثِ «لحظهشناسی» است. اینکه چگونه یک تصمیم نابهجا، یک سهلانگاری و اندیشیدن به حفظ موقعیت خود، سبب میشود ماجرایی بزرگ در تاریخ رقم بخورد یا نخورد. «شریح» همانقدر که به زیرکی و باسوادی معروف است، متهم به این است که در دوران هر حاکم و خلیفهای، بیشتر از هر چیز به منافع، پست و مقام خود و بعد جلب نظر مقام بالاتر میاندیشیده است. «شریح» با یک تصمیم درست پیش از ماجرای کربلا، میتوانست حرفهایی بزند و کاری کند که نشانی از «ابن زیاد» باقی نماند، مردم کوفه قدرت را در دست بگیرند و با رسیدن امام حسین (ع) با او اعلام بیعت کنند. اما از جاسوسان ترسید، به آینده شغلی خودش و مسند قضاوتی که میگویند ۵۰ یا ۷۰ سال بر آن تکیه زده بود، اندیشید و با سکوتش، مسیر تاریخ را عوض کرد. اگرچه برخیها میگویند اثر و سندی مکتوب و محکم از فتوای معروف او علیه امام حسین (ع) وجود ندارد، اما چشمها، مغزها و دلهای بیدار تاریخ وقتی به نحوه زندگی، رفتار و موضعگیریهای «شریح» در بزنگاهها و مراحل حساس تاریخی نگاه میکنند، این فتوای ضمنی او را حتی در سکوت و سخن نگفتنش میبینند. حالا چه خودش فتوا داده باشد و چه «ابن زیاد» آن را به نام او جعل کرده باشد. «شریح» پیشاپیش و با سکوت و مصلحتاندیشیاش به این فتوای داده یا نداده، مُهر تأیید زده است.
منابع:قدس آنلاین/ایسنا/تسنیم
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰