شیعه ستیزی در زندان های امنیتی بحرین
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس ۲۰۱۵ را مستند کنند. این کتاب شامل ۶۷ گزارش دستنویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا ۲۸ روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام ۶۳ تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند.
گزارشهای منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان میدهد که در برابر مشکلات و سختیها با عزم و ایمان و اراده مقاومت میکنند و ثابت کردند که اسارت نمیتواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.
عیسی منسی یوسف شبیب
سن: ۲۱ سال
حکم: ۴۴ سال زندان
منطقه:شهرکان
در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ نیروهای نقابدار ویژه به ساختمان شماره چهار حمله کردند. آنها در این حمله از گاز اشکآور و سلاح ساچمه ای استفاده کردند که باعث جراحتهای زیادی در میان زندانیان شد. آنها همچنین از میله های آهنی و چوب و شیلنگهای پلاستیکی برای شکنجه زندانیان استفاده میکردند. این اتفاقات به فرماندهی ستوان احمد خلیل و خالد البدر اتفاق میافتد. آنها من را با کتک از سلول خارج کردند ، در حالی که صدای تیراندازی و فریاد زندانیان به گوش میرسید. آنها ما را همراه با ضربات باتوم و شلنگ از سوی نیروهای ویژه و پلیس زندان به به محوطه خارجی بردند. همین موضوع باعث وجود تورم در تمامی نقاط بدن من شده بود. هنگامی که به محوطه خارجی رسیدیم ، عناصر یگانهای ویژه با تمامی تجهیزات و مهمات خود آماده بودند. آنها دستور دادند ما دستهای خود را بالای سرمان بگیریم و شروع به کتک زدن ما کردند. آنها حتی حرمت زمان نماز صبح را نگه نداشتند و به ما اجازه نماز خواندن ندادند. این شرایط سه روز ادامه پیدا کرد. ما مجبور بودیم بر روی زمینی بخوابیم که با بقایای ادرار و مدفوع زندانیان نجس شده بود. شب بسیار سرد بود و من درد زیادی را از ناحیه زخم پایم حس میکردم. صبح که می شد،آفتاب ما را می سوزاند.
در روز چهارم دو چادر نصب شد و ما در دو چادر توزیع شدیم. به علت تعداد زیادی که داشتیم، در چادرها روی هم تلنبار شده بودیم و به همین علت به نوبت مجبور بودیم بخوابیم. در روز پنجم علوی به همراه بسام و فارس آمدند و من را به ساختمان مدیریت زندان بردند. در آنجا من از سوی ستوان عبدالله عیسی و خالد التمیمی و احمد خلیل و تعداد دیگری از نیروهای پلیس شکنجه شدم. آنها من را مجبور کردند برگه ای را امضا کنم که نمیدانستم محتوای آن چیست. بعد از بار دیگر من را به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند. در آنجا محمد سلطان و محمد محسن و تعداد دیگری از عناصر پلیس منتظر من بودند. آنها بعد از اینکه مرا تحویل گرفتند، به جایی بردند که دوربینها آنجا را پوشش نمیداد و به شدت من را کتک زدند. بعد از آن به مدت یک و نیم ساعت من را در اتاق نگه داشتند و سپس من را به سلول انفرادی در زندان شماره دو منتقل کردند. صالح الجهنی و غلام از افسران پاکستانی نیز در آنجا منتظر من بودند. در داخل یک سلول تنگ و تاریک که نیاز به نگهداری داشت، من از ناحیه صورت و بقیه نقاط بدنم هدف کتکهای آنها قرار گرفتنم. من در این سلول بدون آب یا غذا و نور رها شدم. زندان مملو از حشرات بود.
در هنگام رفتن برای قضای حاجت از زندانیان دیگر میخواستم که برای من آب بیاورند. در روز سوم انفرادی سیف الدین پلیس یمن به همراه محمد سلیمان آمدند و من را مورد تجاوز و ضرب وشتم قرار دادند. پس از کتک زدن، من را به ساختمان مدیریت بردند و در آنجا با حضور التمیمی و احمد الکاتب من را مجبور کردند برگه دیگری را امضا کنم. آنها من را تهدید میکردند. در نهایت بار دیگر من را به انفرادی منتقل کردند تا در آنجا نیز مورد ضرب و شتم قرار گیرم.
پس از گذشت ۱۰ روز سلول انفرادی بار دیگر مرا به ساختمان شماره ۱۰ بازگرداندند. در آنجا نیروهای پلیس زندان منتظر من بودند، به محض رسیدن روی سر من ریختند و بدون رحم و مروت من را کتک زدند. آنها به تمامی نقاط بدن من ضربه میزدند تا اینکه روی زمین افتادم. فارس از نیروهای پلیس روی کمر من پرید و من بیهوش شدم. آنها با قرار دادن من در زیر نور و حرارت آفتاب من را به هوش آمدند. پس از آن من را به همراه زندانیان ساختمان شماره ۶ که مختص افراد کم سن و سال بود، به یک سلول انداختند.
من بار دیگر از سوی همان نیروهای پلیس مورد ضربوشتم قرار گرفتم. آنها چندین ساعت من را در اتاق نگه داشتند، محمد محسن ، محمد سلیمان، أفتاب ، بلال و تیسیر کتک زدن من را در میان خود نوبتی کرده بودند.
روشهای شکنجه زندانیان
روشهایی که ما براساس آن مورد شکنجه قرار میگرفتیم ، عبارت بودند از: مجبور شدن برای سردادن شعارهایی در تأیید نظام حاکم ، درآوردن صدای سگ، ایستادن در زیر آفتاب به مدت طولانی. استحمام با لباس و مجبور شدن به ایستادن در برابر کولر. ما اجازه استفاده از لوازم بهداشتی را نداشتیم و مجبور بودیم از لوازم بهداشتی ویژه ای که معجونی از برخی مواد بود، استفاده کنیم. ما همواره مورد توهین و ناسزا و اهانت به اعتقادات و خانواده قرار میگرفتیم و به شدت با شلنگ و باتوم و ضربات لگد کتک میخوردیم. آنها ما را مجبور میکردند یکدیگر را کتک بزنیم. بعد از اینکه شب میشد مجموعه ای رعب آور از فریادها در میان ما به وفور شنیده می شد و در نتیجه کتک ها بود. تمامی این اقدامات زیر نظر مدیریت زندان و با اجرای نیروهای پلیس بود. من در این شرایط نمیتوانستم بخوابم و همیشه منتظر بودم نوبت من برای شکنجه در نزدیکی یخچال فرا برسد. این منطقه جایی بود که دوربینهای امنیتی آن را تحت پوشش قرار نمیدادند. آنها با استفاده از شلنگ پلاستیکی با نظارت محمد حسنی زکریا ، سامر الجبوری، منهل، ماجد، مجیب الرحمان،مروان، رضوان،عبدالقوی، محمد سالم، فارس وزکریا و با کمک دیگران من را کتک می زدند.
حدود پنج بار من را شبانه به ساختمان مدیریت زندان منتقل کردند و در آنجا در جریان بازجوییها از مسائل عقیدتی و سیاسی مورد شکنجه قرار دادند. آنها من را مجبور میکردند شعارهایی که مخالف آن هستم را سر بدهم. آنها با رکیکترین الفاظ به من ناسزا میگفتند. تمامی این تجاوزها از سوی محمود عبدالحمید ، عیسی الیاسی، احمد خلیل و دیگر غیر نظامیانی که ما سابقا آنها را در زندان ندیده بودیم، صورت میگرفت. طولانیترین مدتی که من در جریان آن مورد شکنجه شبانه قرار گرفتم، از ساعت ۱۱ و نیم شب تا ۴ و ربع صبح بود. این شکنجه زیر نظر محمد عبدالحمید و با باتوم و کابل برق صورت گرفت و باعث زخمی شدن من از ناحیه سر و شکستن بینی و ایجاد کوفتگی در کتف هایم در نتیجه بستن شدید دستهایم شد. با وجود جراحتهایی که داشتم، بعد از شکنجه من را به ساختمان زندان بردند و از اعزام به درمانگاه خودداری کردند. هر پلیسی که از مسیر عبور می کرد، در شکنجه ما مشارکت می کرد، از جمله این افراد سیف الدین، فادی، صالح، احمد الجهنی، جمال، خالد، شاکر و فارس بودند.
ما بیش از 20 روز از تماس و ملاقات با خانواده منع شده بودیم. بعد از آن به ما اجازه تماس با خانواده را دادند، اما ما را تهدید می کردند و کتک می زدند تا از اتفاقاتی که پیش آمده بود به خانواده چیزی نگوییم. این اقدام از طریق صالح الجهنی صورت می گرفت و او در جریان تماس ما با خانواده ما را کتک می زد. آنها صدای ناله و زاری من در نتیجه ضربات را می شنیدند و از ترس گریه می کردند. بعد از یک و نیم ماه موفق به ملاقات با خانواده شدیم.
بعد از مدت کوتاهی در نتیجه ورود تعداد دیگری از نیروهای پلیس هندی و پاکستانی و یمنی و اردنی شیفت ها جایجا شد. هر کسی که شیفت را تحویل می داد، به طرف های دیگر توصیه میکرد که از شکنجه ما دست برندارند. از جمله افرادی که در این شکنجهها حضور داشتند ، محمد محسن، محمد سلیمان ، تیسیر، بلال فضل، أفتاب، خالد، علی جمعه، قاید، مروان و دیگران بودند. آنها مجموعه ای از تابعیتهای ذکر شده و دیگر تابعیت ها را داشتند. نیروهای جدید پلیس روشهای شکنجه مختلف را بر اساس شکنجه های پلیسی آموزش می دیدند.
از شکنجهگرانی که بعدها به جمع پلیس اضافه شدند، عبارت بودند از: عبدالعزیز محسن (یمنی )، خلیف (سوری) ، محمد سالم (سوری) احمد مطلق (سوری) حسین(سوری) و رضوان (سوری) . این وضع حدود سه ماه ادامه پیدا کرد و در جریان آن تجاوزهای متعددی بر ضد اعتقادات ما به وجود آمد. ما مربوط به رقص می شدیم. آنها به علمای دین ما توهین میکردند و ریش آنها را می تراشیدند و مجبور می کردند با لباس استحمام کنند. برخی نیروهای پلیس که مست بودند یا قرص های روان گردان مصرف کرده بودند، در این شکنجه ها دست داشتند. از جمله این افراد خالد اردنی، جمعه سوری و قائد یمنی و عناد سوری بودند.
برخی ازنیروهای پلیس که از ساختمانهایی دیگر مرخصی میگرفتند برای مشارکت در شکنجه ما حاضر میشدند. بعد از فرارسیدن شیفت جدید ، آنها ما را هم مجبور می کردند تمرینهای ورزشی سختی را در صبح زود انجام دهیم. این تمرینها شامل افراد سالخورده و روحانیون دینی نیز میشد. در ماه مبارک رمضان برادران را بدون هیچ دلیلی به زندان انفرادی منتقل می کردند و بعد از عید فطر بار دیگر شیفت جلادان زندان یعنی بلال و محمد سلیمان برای ادامه شکنجهها و تفتیشهای توهینآمیز و سرقت لباس زندانیان و داروهای آنها آغاز شد. در همین شرایط دو تن دیگر از زندانیان به انفرادی رفتند. ما برای تغییر شرایط موجود دست به اعتصاب غذا زده. این اعتصاب غذا حدود ۱۰ روز ادامه پیدا کرد و در جریان آن شیفتها تغییر پیدا کرد، اما تحریک ها همچنان ادامه داشت.
کمیل حسین المنامی
حکم: حبس ابد
منطقه:المعامیر
در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ ، من در زمان وقوع حوادث زندان جو در کونتر پلیس ساختمان شماره یک بودم. من مسئول بخش بودم و به همین علت نام من در لیست افرادی که باید از این ساختمان منتقل میشدند ، وجود نداشت. من در هیچ اقدامی که بتوان آن را مخالفت و شورش نامید، مشارکت نداشتم. در هنگام ورود نیروهای پلیس و ساختمان در اتاق پلیس بودم و بعد از یورش به ساختمان و بستن دست و پای زندانیان در همان جا ماندم، اما بعد با تعجب دیدم که نام من را به لیست اضافه کردهاند. آنها بدون هیچ دلیلی عصر من را به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند.
بعد از اینکه به ساختمان شماره ۱۰ رسیدیم، به مدت دو روز هیچ غذایی به ما داده نشد. ما روی زمین و بدون فرش و لباسهای جایگزین مینشستیم و از خوابیدن منع میشدیم و در معرض انواع توهینها قرار میگرفتیم. در روز ۱۱ مارس آنها ما را از سلول ها خارج کرده و به محوطه خارجی بردند. نیروهای ضد شورش و پلیس ساختمان در آنجا با حضور افسران مدیریت از جمله حسن جاسم و عبداله عیسی به زندانیان تعدی کردند. آنها موی سر و ریش زندانیان را تراشیدند و ما را مجبور کردند سینهخیز برویم . آنها لباسهای ما را با آب خیس کردند و با شلنگ و باتوم به جان ما افتادند. آنها حتی با لگد نیز ما را کتک می زدند یا به دیوار میکوبیدند. اینها علاوه بر توهینهای لفظی و شبیه دانستن زندانیان به حیوانات بود. این شرایط تا ساعت ۱۱ شب ادامه پیدا کرد.
در فاصله زمانی بین حماس و ژوئن، ما از رفتن به سرویسهای بهداشتی منع میشدیم و تنها دوبار در روز آن هم به مدت یک دقیقه اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی داشتیم. این موضوع باعث بروز مشکلاتی در مجاری ادراری و ایجاد دردهایی در کلیه های من شد. در صورتی که مدت زمان بیشتری را در داخل سرویسهای بهداشتی میماندیم ، نیروهای امنیتی ما را خیس میکردند و با شلنگ کتک میزدند. گاهی نیز ما را مجبور به سینهخیز رفتن میکردند.
در این برهه زمانی ما به صورت روزمره با ایستادنهای طولانی مدت که گاه تا چند روز ادامه داشت و جلوگیری از خوابیدن ، شکنجه میشدیم. شیفتهای مختلف کاری این روشها را به صورت مستمر ضد ما انجام میدادند که باعث ایجاد دردهای روانی و بروز تشنج و مشکلاتی در ناحیه پشت و مفاصل ما میشد. در روز دوم می ۲۰۱۵ و در شیفت کاری خالد من به همراه هم سلولی هایم از سلول به محوطه خارجی زندان انتقال داده شده و به شدت کتک خوردیم. آنها سایر زندانیان را وارد سلول کردند ، اما من در تمام طول شب در محوطه بیرونی ایستادم و هرازچندگاهی نیز کتک میخوردم. اتهامی که در این رابطه وارد میکردند، از بین بردن وسایل اتاق بود. این روند تا جایی ادامه یافت که من دچار تشنج شدم. در روز بعد نمیتوانستم بایستم یا انگشتانم را تکان دهم. با این وجود توجهی به من نمیشد و در شیفت صبح تیسیر بار دیگر به شدت و بیش از یک ساعت من را کتک زد تا اینکه از شدت ضربات به زمین افتادم. اما باز هم مداوایی برای من در نظر گرفته نشد.
آنها ما را از تماس با خانوادهها و ملاقات با آنها طی ۲۰ روز منع می کردند. حتی بعد از هنگامی که میتوانستیم با خانوادهها تماس بگیریم نیز من نمیتوانستم این کار را انجام دهم، چرا که مسئول تماس ها پلیسی بود که من را تهدید کرده بود در صورتی که به آنجا بروم، مرا شکنجه خواهد کرد. صالح الجهمی یمنی نیز همین تهدید را کرده بود. نیروهای ضد شورش طی ماه مارس به صورت روزانه میآمدند و زندانیان را با باطوم و سینهخیز رفتن و مجموعه ای از توهین ها و اهانت به اعتقادات شکنجه میکردند.
مازن منصور احمد الونه
سن: ۳۹ سال
حکم: حبس ابد
منطقه:ستره
بعد از اینکه نیروهای پلیس متوجه شدند که من مداح هستم ، بارها در ساعتهای پایانی شب من را احضار میکردند و خالد من را مجبور میکرد چیزهایی که آنها میخواستند را بخوانم. آنها میخواستند من را در میان زندانیان و دیگران دست بیندازند و هم به صورت روانی شکنجه کنند. خالد از من میخواست اذان دادن به سبک شیعیان را کنار بگذارم و بر اساس مذهب اهل تسنن اذان بگویم. آنها من را مجبور به این کار کردند و در غیر این صورت شکنجه میشدم. او می خواست من را سنی کند. چند روز بعد من را به دفتر مدیریت بردند و تعهد نامهای را از من گرفتند مبنی بر اینکه دیگر اذان نگویم . آنها من را تهدید کردند و به سلول انفرادی انداختند. آنها بارها من را به نزدیکی های یخچال می بردند که دوربینهای امنیتی آنجا را پوشش نمیداد و در آنجا با استفاده از لولههای پلاستیکی مرا کتک میزدند. این شکنجه ها در شیفت محمد زکریا و سامر انجام می شد، بهانه آنها نیز این بود که من از دستشویی دیر خارج می شوم.
یکی از روزها ، ساعت حدود ۱۲ بود که من را به مدت چهار ساعت به ساختمان شماره یک بردند و در آنجا مورد شکنجه قرار دادند. نیروهای امنیتی با استفاده از باتوم و کمربند و چوب بر سر من ریختند. آنها دستان من را از پشت بسته بود و با زور دستانم را به بالا میکشیدند. این شکنجه ها از طریق رضوان و حسنی صورت می گرفت و عبدالحکیم نیز از من بازجویی میکرد و سعی داشت مجموعه ای از اتهامات مبنی بر ورود مواد منفجره به داخل زندان و تلاش برای ایجاد انفجار در زندان را به من نسبت دهد. ابو راشد نیز در این بازجوییها حضور داشت و بیشتر ضرباتی را به مناطق حساس بدن من وارد می کرد که همین ضربات باعث شد بعدها خونریزی داشته باشم.
یکی از روزها محمد سلیمان لباسهایمان را در سطل زباله انداخت. من لباسهایم را پهن کرده بودم تا خشک شود، چرا که در داخل ساختمان جایی برای این موضوع اختصاص داده نشده بود.
مجید احمد حبیب احمد موسی
سن: ۳۴ سال
حکم: ۱۵ سال زندان
منطقه قدیمی بحرین
بعد از شهر روز ۱۰ مارس ۲۰۱۵ بود که نیروهای ضد شورش همراه با تعداد زیادی از پلیسهای زندان به ساختمانی که من در آنجا حضور داشتم یعنی ساختمان شماره یک حمله کردند. این اتفاق پس از آن رخ داد که خبری به گوش زندانیان رسید مبنی بر اینکه یکی از نیروهای پلیس در ساختمان ملاقات به خانواده یکی از زندانیان یعنی حسین علی و فرزندش علی تجاوز کرده است. او ساکن بخش جنوبی ساختمان شماره ۱ زندان بود. نیروهای امنیتی در حمله خود از بمبهای صوتی و گلولههای ساچمهای و گلولههای پلاستیکی استفاده کردند که باعث شد بسیاری از زندانیان زخمی و مجروح شوند. تیراندازیها در اذان مغرب متوقف شد و بعد از نماز مغرب و عشا آنها ساختمان را تهدید کردند که بار دیگر حمله میکنند. حمله دوم از طریق نفوذ نیروهای ضد شورش با حمایت کماندوها به پشتبام ساختمان صورت گرفت و در نهایت آنها به محوطه خارجی ساختمان رسید و از آنجا از طریق شکست درب منتهی به این محوطه با آهن بر وارد بخش جنوبی ساختمان شدند. آنها تمامی افراد زندانی بخش جنوبی را به محوطه خارجی بوده و به شدت شکنجه کردند . تمام این اتفاقات در شرایطی رخ میداد که من در اتاق خودم در بخش شمالی همان ساختمان بودم. من صدای داد و فریاد زندانیان در محوطه خارجی و صدای توهینها و فحش و ناسزا های نیروهای امنیتی بر ضد مذهب و اعتقادات زندانیان را میشنیدم. در ادامه به بخش ما حمله شد و تمامی زندانیان از سلول ها خارج شدند. نیروهای ضد شورش در طول راهرو در دو صف ایستاده بودند و هر کسی که از میان آنها عبور میکند را با باتوم و لگد و میلههای آهنی و کابل برق و هر چیزی که در دست داشتند، کتک میزدند. من در این شرایط به شدت کتک خوردم.
وقتی به محوطه خارجی رسیدیم، با صحنه درد آوری مواجه شدیم. زندانیان به روی زمین افتاده بودند و نیروهای امنیتی با تمام قدرت با باتوم آنها را کتک میزدند. همچنین نیروهایی نیز در پشتبامها حضور داشتند و سلاحهای خود را به روی زندانیان نشانه رفته بودند. تعداد زیادی از زندانیان دچار جراحتهای شدید شدند. از جمله این افراد مصطفی القابندی بود که از ناحیه چشم دچار آسیبدیدگی شد. ضیاء و جعفر و عقیل از دیگر مجروحان این حادثه بودند. پس از آن احمد الکاتب لیستی از اسامی را با خود آورد که نام من نیز در میان آنها بود. جنایت صورت گرفته در داخل ساختمان تحت نظارت سرگرد جاسم و سرهنگ ناصر البخیت و ستوان محمد عبدالحمید و ستوان عیسی الجودر و ستوان عبدالله عیسی صورت گرفت. بعد از آن ما را بدون لوازم شخصی و با اتوبوس به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند.
نقشه راه شکنجه در زندان جو
در این ساختمان با موارد زیر مواجه بودیم:
در هنگام ورود ما را در سلولها توزیع کردند. این ساختمان ۱۳ اتاق داشت و من در سلولی در بخش شماره ۲ قرار گرفتم. آنها ما را بدون آب و غذا یا زیرانداز و پتو و بالش رها کردند. یک تخت آهنی در آنجا بود و هوا به شدت سرد بود. علاوه بر این که آنها اجازه خوابیدن و رفتن به سرویسهای بهداشتی را به ما نمیدادند. این شرایط تا فردای آن روز ادامه پیدا کرد. بعدازظهر روز بعد نیروهای امنیتی تمامی زندانیان را خارج کردند و مراسم روشنمند شکنجه آغاز شد. شکنجه از نوعی که من در رابطه با زندانهای اسرائیل مطالعه کرده بودم. هرگز انتظار نداشتم در مکانی بدتر از آن جا حضور داشته باشم. من همچنین در رابطه با زندان گوانتانامو نیز مطالعه کرده بودم ، اما شرایطی که ما در آن قرار داشتیم، بسیار بدتر بود. زندانیان ساختمان شماره ۱۰ این مراسم را جشن خرگوش نامگذاری کرده بودند. نیروهای امنیتی زندانیان را در برابر دیوار و به فاصله یک قدم از یکدیگر قرار دادند. برخی دیگر مجبور شدند روی زمین دراز بکشند و نیروهای امنیتی از روی آنها راه میرفتند یا با باتوم آنها را کتک میزدند. علاوه بر این که روی آنها آب سرد میریختند و به مذهب آنها توهین میکنند. آنها زندانیان را مجبور می کردند صدا و حرکات حیوانات را تقلید کنند. زندانیان همچنین مجبور بودند شعارهای زشت و توهینآمیز از جمله "من خرگوش هستم "، "من خوک هستم "، "من الاغ، سگ و … هستم" را سر بدهند . برخی افسران نیز اقدام به تصویربرداری از این شکنجهها میکردند. این شکنجهها تا نیمههای شب ادامه پیدا کرد و پس از آن ما را وارد سلولها کردند.در بخش ما اتاقی وجود داشت که زندانیان کم سن و سال ساختمان شماره سه و ساختمان شماره شش در آنجا بودند. آنها به شدت شکنجه شده بودند و برخی از آنها از سوی محمد جمال هدف تعرض جنسی قرار گرفته بودند. شکنجه آنها به صورت تفریحی در شبانه روز ادامه پیدا میکرد. به عنوان مثال یک بار آن ها را از سلول ها بیرون بردند و به نزدیکی منطقه یخجال برده و به شدت شکنجه کردند. تا جایی که آنها به صورت سینه خیز به سلول ها برگشتند و خون تمام بدن آنها را گرفته بود و آنها فریاد می زدند. نیروهای امنیتی حتی در روی بدن این افراد سیگار خود را خاموش میکردند.جلوگیری از خوابیدن و رفتن به سرویسهای بهداشتی و مجبور کردن به ایستادن طی ساعتهای طولانی به همراه توهین به کرامت و اعتقادات زندانیان بخش دیگری از مجازاتها و شکنجه ها بود. تمامی این روشها در مدتی که ما در زندان جو به سر بردیم و همچنان در آن هستیم، به اجرا گذاشته میشد. همچنین مجبور کردن زندانیان به کتک زدن و مجبور کردن آنها به غنا و تقلید صدا و حرکات حیوانات از دیگر شکنجهها بود. در صورتی که فرد زندانی خواسته آن ها را رد میکرد سرنوشتی جز شکنجه و خونریزی نداشت. اینها علاوه بر صف های صبح گاهی نظامی بود که همه روزه تشکیل می شد و زندانیان در آن مجبور بودند سرود ملی بخوانند. همچنین نیروهای امنیتی زندانیان را در آب سرد فرو میبردند و حتی برخی از زندانیان کم سن و سال را در سرویسهای بهداشتی مجبور می کردند که سرشان را در توالت قرار دهند و رفتاری منافی عفت با آنها انجام می دادند. اینها بخشی از روشهای شکنجه بود که نظام فاسد بحرین در زندانها دنبال میکند.
در اولین روزهایی که به ما اجازه تماس تلفنی داده شد ، صالح الجهمی و سیف الدین در پشت سر ما ایستاده بودند تا مکالمات ما با خانواده را شنود کنند. آنها با هر کلمهای که ما میگفتیم ، به روشهای مختلف ما را تهدید میکردند. آنها از تمامی روشها برای ترساندن ما استفاده میکردند. شکنجههای گوناگون بر ضد ما اعمال میشد که بسیاری از آنها باعث ایجاد بیماریهای پوستی و روانی در میان زندانیان شده بود.
ادامه دارد…
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰