وقتی راهیان نور سبب خیر می شوند+ تصاویر
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آساره خبر؛ ظهر روز یکشنبه بیستم فرودین ماه ۹۶ بانوان لرستانی یکی پس از دیگری خود را به پادگان سپاه حضرت ابوالفضل(ع) رساندند جهت اعزام به اردوی رهیان نورلذا بر حسب برنامه
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آساره خبر؛ ظهر روز یکشنبه بیستم فرودین ماه ۹۶ بانوان لرستانی یکی پس از دیگری خود را به پادگان سپاه حضرت ابوالفضل(ع) رساندند جهت اعزام به اردوی رهیان نورلذا بر حسب برنامه ریزی که دست اندرکاران راهیان نور سپاه ناحیه خرم آباد کرده بودند بانوان ناهار را در منزل سرو کردند و نماز را در حسینیه ثار الله خرم آباد به امام جماعت حجه الاسلام پاکدامن خواندند بعد از اینکه نماز تمام شد بانوان به طرف اتوبوس ها رفتند و مسئولین طبق لیست بانوان را صدا زدند ویکی یکی سوار بر اتوبوس شدند کاروان ساعت سه ونیم عصر به راه افتاد.
اتوبوس شماره ۸ با سرپرستی برادر پاسدارروح الله موسوی به راه افتاد در این اتوبوس مادران و خواهران معظم و معزز شهدا و همچنین بسیج بانوان مداحان حضور داشتند.
کاروان راس ساعت 8 و ۹ به اهوازرسید اتوبوس شماره هشت آخرین اتوبوسی بود که وارد پادگان شهید مسعودیان که محل اسکان زایرئن کربلای ایران بود شد.
زایرئن توسط خادمین شهدا به داخل حسینیه هدایت شدند تا برنامه ها را به آنها اعلام کنند و اولین برنامه خواندن نماز جماعت بود و بعد از آن هم خوردن شام بود لذا بانوان یک ساعت بعد از استراحت زیارت عاشورا را خوانند.
زائرین طبق برنامه ریزی که قبلا اعلام کرده بودند راس ساعت ۵ صبح می بایست خودشان را برای نماز آماده کنند و پس از خوردن صبحانه به سوی مناطق عملیاتی جنوب راهی شوند.
اروند کنار اولین مقصد کاروان راهیان نور بود که خواستند ازآن بازدید کنند داخل اتوبوس خانوداه شهیدی بود به اسم ذبیحی که اصلاتا الیگودرزی بودند اما محل زندگیشان خرم آباد بود برادر شهیدشان وصیت کرده بود که اگر زمانی شهید شدم من را در آبادان به خاک بسپارید خواهرشهید اشرف نام داشت این خواهربا بغضی که در گلو داشت و اشک درچشمانش جمع شده بود گفت به دلایل مشغله ۶ سال است که سر قبر برادر شهیدم نیامدم.
خواهرشهید رفت با سرپرست کاروان آقای موسوی صحبت کردند که اگر برای راننده و شما امکان دارد زمانی که به آبادان رسیدیم به من اجازه بدهید تا قبربرادر شهیدم را زیارت کنم وسرپرست کاروان با توضع و فروتنی اجازه داد که خواهر قبربرادر خود را زیارت کند.
به گلزار شهدای آبادان که سر راهمان بود و طبق قولی که سرپرست کاروان داده بود اتوبوس ایستاد خواهرشهید حال عجیبی داشت و خیلی بی قراربود اشرف پرچم یا ابوالفضل را با خودش آورده بود و دیگر بانوان هم از اتوبوس پیاده شدند و خواهر شهید را همراهی کردند خواهرشهید هرچه به قبر برادر نزدیکتر شد بیشتر بی قرارمی شد لذا سر قبر که رسید قبر خیس بود و چند شاخه گل هم روی قبر گذاشته بودند بلند بلند گریه کرد و دیگر بانوان به همراه وی مدیحه سرای کردند و یا به زبان لری همان مویه خواندند و گفت اینگار یکی جلوتر از من قبر را شسته و داشت زار زار گریه می کرد من که عکاس بودم و از این صحنه داشتم عکس می گرفتم دریچه دوربینم را به طرف چپم چرخاندم تا دیگر قبرهای شهدا ی آبادان را به تصویر بکشانم از داخل دریچه دوربینم خانواده ای را دیدم که به عکس های شهدای آبادان خیره شده بودند آقای که همراه خانواده بود نگاهش به طرف بانوان سر قبرشهید جلب شده بود.
آهسته آهسته به طرف جمعیت بانوان می آمد و یک حال و حسی غریبی داشت هرچه جلوتر می آمد قدم هایش را محکمتر بر می داشت و هرچه نزدیکتر می آمد قیافه چند تا از خانم ها برایش آشنا بود بله با تعجب داشت می گفت اینها که خواهران من هستند.
اشرف خواهر شهید پشت سرش را نگاه کرد دید آقای که با تعجب جمعیت را نگاه می کند برادرش هست که به همراه خانوداه اش از الیگودرز به آبادان آمده بودند تا قبربرادر شهیدشان را زیارت کنند و خواهر و برادر وقتی همدیگر را خیلی اتفاقی سر قبر برادرشان ملاقات کردند خیلی گریه کردند و جمعیت با دیدن این صحنه همه زدند زیر گریه و آقای موسوی سرپرست کاروان کمی دورتر ایستاده بود و با بغض این صحنه را نظاره می کرد.
حس و حال خواهر و برادر را از این صحنه جویا شدم که اشرف گفت: برادرم در زمان جنگ به شهادت رسید که طبق وصیتی که کرده بود او را در آبادان خاک کردیم و ما چون به دلیل اینکه جنگ بود نتوانستیم در آن زمان بیایم تشیع برادرم تنها ده نفر از مردان فامیل آمده بودند و وی را تشیع و به خاک سپردند و ما توانستیم دو سال بعد سر قبر شهید بیاییم و زمانی که به همراه خانواده آمدیم شبانه هم قبر را زیارت کردیم.
وی گفت: من الان ۶ سال است که موفق به زیارت قبر برادرم نشدم و قسمت شد که من از طریق سپاه برای راهیان نور ثبت نام کنم و بیام و قبر برادر م را از نزدیک زیارت کنم و و این راهیان نور بود که سبب خیر شد تا من بتوانم قبر برادرم را از نزدیک زیارت کنم لذا جا دارد از مسئولین سپاه و بسیج لرستان که این اردوها را برگزار می کنند تقدیرو تشکر کنم.
وی عنوان داشت: این شهید یک سال از من بزرگتر است و با بغضی که در گلو داشت و اشک می ریخت گفت لحظه ای که آمدم سر قبر شهید واقعا حس کردم که برادرم شهیدم بلند شد و به من گفت خوش آمدید.
هوشنگ ذبیحی برادر شهید به ما گفت: من هم برای زیارت قبر برادر شهیدم آمدم که امروز به همراه خانواده م آمدم سر قبر پرویز داشتم عکس شهدای آبادان را نگاه می کردم دیدم یک دفعه سر قبر پرویز شلوغ شد و خواهران خودم را اصلا ندیدم گفتم چطور شد این همه خواهر سر قبر پرویز آمدند اینها کیا هستند و به بچه ها گفتم بیا بریم ببنیم اینا کیا هستند شاید قبر را شستیم و گل گذاشتیم آمدند تا فاتحه ای قرائت کنند لذا به طرف جمعیت آمدم دیدم خواهرم اشرف و اکرم هستند و دیگر همشهری ها و هم استانی های خودم لذا وقتی دیدم که من در یک شهر غریب هستم و هم شهری و هم استانی خودم آن هم سر قبر برادر شهیدم ببینم خود به خود اشک شوق در چشمانم جمع شد و از اینکه حس عاطفی هم استانی های خودم را در شهر غریب احساس کردم واقعا خوشحال شدم .
هوشنگ ذبیحی و اشرف ذبیحی در پایان از بانوان و سرپرست کاروان و همچنین برگزار کنندگان راهیان نورسپاه استان نهایت سپاسگزاری را داشتند.
قابل ذکراست هوشنگ ذبیحی مدیرعامل کارخانه شیشه الیگودرزهستند که درحاشیه راهیان نوربانوان لرستانی به صورت خیلی اتفاقی حضورداشتند.
عکس و متن: کبری دریکوند
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰