نگاهی به زندگی، آیین و خدمات ارامنه در جمهوری اسلامی ایران در گفت و گو با خانواده معظم شهدای ارامنه، کشیش و نمایندگان مجلس شورای اسلامی
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از جماران، در منظومه فکری معمار کبیر انقلاب اسلامی، اقلیتهای دینی همانند سایر افراد از حقوق و احترام کامل برخوردار بوده و جزو ملت و اهل مملکت ایران به شمار م یآیند! از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، در دیدار
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از جماران، در منظومه فکری معمار کبیر انقلاب اسلامی، اقلیتهای دینی همانند سایر افراد از حقوق و احترام کامل برخوردار بوده و جزو ملت و اهل مملکت ایران به شمار م یآیند! از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، در دیدار ارامنه و مسیحیان با امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی بر احترام به قلیتهای دینی تاکید فرمودند و برای آنان زندگی عزتمندانه، آزاد و همراه با سربلندی آرزو کردند و این سنگ بنای ترسیم رابطه انقلاب اسلامی با اقلیت های دینی گردید.
هفته نامه حریم امام در راستای پیگیری اندیشه های حضرت امام و به مناسبت آغاز سال نو میلادی و تولد حضرت عیسی(ع) با هدف انسجام و قرابت ادیان توحیدی و اشاعه فرهنگ دوستی در میان اقلیت های دینی و نیز با هدف معرفی و بررسی خدمات مسیحیان ایرانی به ویژه نقش ارمنیان در سالهای انقلاب و جنگ تحمیلی و سازندگی ایران اسلامی، با اسقف اعظم شورای خلیفه گری تهران و شمال کشور، کشیش، نمایندگان فعلی و سابق در مجلس شورای اسلامی و برخی از اعضای خانواده شهدای مسیحی به گفت و گو نشسته است.
امیدواریم در فرصتی دیگر توفیق داشته باشیم که به معرفی آیین، فرهنگ، رسوم و نقش دیگر اقلیت های دینی از جمله هموطنان آشوری، زرتشتی، کلیمی و صائبی در روند تاریخ ایران و انقلاب اسلامی بپردازیم.
دکترکارن خانلری: از نگاه قانون همه ما برابر هستیم
نماینده ارامنه تهران و شمال کشور در مجلس شورایاسلامی، نویسنده و مورخ، روند انتخابات در جامعه مسیحیان کشور و انتخاب نمایندگان مسیحیان و ارامنه و گروههای سیاسی درون جامعه ارامنه و شکل رقابتهای آنان و جایگاه اقلیتهای دینی در ایران را مورد توجه قرار داد.
لطفاً بهطور مختصر و گذرا بیوگرافی از خودتان ارائه بفرمایید.
بنده کارن خانلری هستم؛ متولد ۱۳۴۳ در تهران. در واقع دو تخصص اصلی دارم: یکی در رشته مهندسی سازه که طراح کشتی پایه است و همچنین دکترای تاریخ دارم. متأهل هستم و دو فرزند پسر و دختر دارم. دو دوره هم هست که بهعنوان نماینده در مجلس حضور دارم. در زمینۀ نگارش و تألیف کتب و تدوین مقالات هم فعالیتهایی داشتهام.
روند انتخابات و انتخاب نمایندگانِ مسیحیان و ارامنه در مجلس شورای اسلامی به چه شکلی صورت میگیرد؟ گزینش و تأیید صلاحیت شما برای نامزدی در انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی شورای نگهبان چگونه بوده است؟
در ابتدا استعلاماتی صورت میگیرد. حالا در سطح محلی یا در سطح شورای نگهبان و بعدها بحث صلاحیت تشخیص داده میشود. به گمانم تشخصیت صلاحیتها به صورت معمولی و همانند بقیه نمایندگان انجام میپذیرد.
میبایست از نهادهای همانند وزارت اطلاعات و… تأییدیه صادر بشود؟
بله. ولی من حقیقتاً آن ریزهکاریهایش را اطلاع ندارم. ولی سختگیریها در باب نمایندگان اقلیتها به آن شکل وجود ندارد. فقط یکسری معیارهایی در نظر میگیرند که نباید خلاف قانون باشد.
ارامنه چند نماینده در مجلس دارند؟ آیا ارامنه میتوانند به یک نامزد غیر ارمنی رأی بدهند یا خیر؟
ما بر اساس قواعد بنیادی قانون اساسی دو نماینده در مجلس داریم. یکی از آنها از ارامنۀ تهران و شمال ایران، و یکی از اصفهان و جنوب کشور. اینها حوزههای رأیگیری خاصی دارند. چند صندوق در خود تهران، در ارومیه، تبریز، انزلی، رشت، ساری، گرگان، اراک و… وجود دارد. در اصفهان، شاهینشهر، اهواز هم حوزههای رأیگیری وجود دارد که مختص نامزد ارامنه میباشد.
یک ارمنی میتواند در حوزههای مختص ارامنه یا در دیگر حوزههای عمومی دیگر رأی بدهد. از لحاظ قانون جاری در کشور هیچ ممنوعیتی وجود ندارد. اتفاق افتاده که افراد ارمنی در حوزههای غیر ارامنه رأی دادند؛ ولی این امر بهندرت انجام میگیرد.
از نظر حقوق و مزایا و مشارکت در طرحهای مجلس، با دیگر نمایندگان یکسان هستید یا فقط در حوزه ارامنه دخالت میکنید؟
از نظر مواد قانونی، ما نمایندۀ کل مردم ایران محسوب میشویم و دارای تمامی اختیارات قانونی و حقوقی هستیم که سایر نمایندهها دارند. در خیلی از مسائل کشوری هم مشارکت داریم. مسئلۀ اقلیتها در مجلس به ندرت مطرح میشود. کار عمدۀ بنده مشارکت در امور مسلمین است. حالا در امور کشوری، من عضو کمیسیون آموزش هستم و در مورد مسائل آموزش و پرورش و فناوریها و دانشگاهها و تحقیقات ورود میکنم. یا مثلاً همکار بنده آقای ژرژیک آبرامیان که نماینده ارامنه جنوب است، ایشان عضو کمیسیون قضایی میباشد. عمدۀ مسائل آنها بحثهای قانونی و حقوقی است. موردی که متعلق به امور ارامنه باشد کمتر اتفاق میافتد.
بفرمایید که رسالت اصلی شورای خلیفهگری ارامنه چیست؟
شورای خلیفهگری در واقع حوزه اداری کلیسای ارامنه است. کلیسای حواری ارمنستان یا کلیسای حواری ارمنی، حالا بعد از طی یکسری فرایندهای تاریخی، در حال حاضر دو حوزه بزرگ اداری دارد. کشورهای مختلفی هم تابع این دو حوزه بزرگ هستند؛ از لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک هم یکساناند. در کشور ما از لحاظ تاریخی سه تا حوزه خلیفهگری وجود دارد که قدیمیترین آنها حدود ۸۰۰ سال قدمت دارد و در آذربایجان واقع است که بنام شورای خلیفهگری ارامنه معروف میباشد و دومی به لحاظ قدمت تاریخی معروف و همان حوزه خلیفهگری اصفهان است که قدمتش حدود ۴۰۰ سال میباشد. حوزه دیگر خلیفهگری ارامنه هست که نسبت به بقیه جوانتر و بزرگترین آنها به شمار میرود. سابقۀ حدود ۷۰ سال دارد. این سه شورا به مسائل عقیدتی و کلیسایی اداری ارامنه میپردازند. شورای ارامنه تهران شامل شهرهای تهران، استان گیلان، استان مازندران، خراسان رضوی، شهر مشهد بهطور مشخص و اراک میشود. خلیفهگری آذربایجان مربوط به شهرهای و ارومیه و تبریز است و مرکزش در شهر تبریز، و خلیفهگری ارامنه اصفهان هم حوزهاش مربوط به خود اصفهان و فریدن و شیراز و شاهینشهر است. در حوزه انتخابی بنده دو خلیفهگری وجود دارد: تهران و آذربایجان در جنوب یکی هستند؛ یعنی حوزه انتخابی جنوب با خلیفهگری اصفهان یکی هستند. این شوراها مستقل هستند و مستقیماً زیر نظر حوزه سیلیسیه در لبنان هستند. یعنی با جاثلیق اعظم ارامنه در لبنان در ارتباطاند. هر سه تا تابع حوزه سیلیسیه هستند. معنی خلیفهگری همین است. بحث سازمانی است که در ایران از حدود ۸۰۰ سال پیش صورت گرفته و تاریخ آن در ارمنستان به حدود بیش از هزار سال برمیگردد.
چارت تشکیلاتی آن شکل خاصی دارد؟
در درون خودش هم به حوزههای محلی تقسیم میشود. محلههای مختلف مثلاً در تهران، شوراهای کلیسایی کوچکتر وجود دارد.
شورای خلیفهگری چگونه اداره میشود و خدمات عامالمنفعهاش چیست؟ آیا محدود به خود ارامنه هست یا غیر از ارامنه هم میتوانند از آن استفاده کنند؟
مربوط به ارامنه است و توسط اعضا اداره میشود.
اعضای شورا توسط چه کسانی انتخاب میشوند؟
مجمع خلیفهگری توسط جامعه ما انتخاب میشوند که حدود ۴۰ نفر عضو دارد؛ مثل پارلمان، مثل مجلس. مجمع خلیفهگری هر دو سال یکبار هم شورای خلیفهگری توسط مردم انتخاب میشود که در اصل چهار ساله میباشد که همان هیئت اجرایی خلیفهگری تهران هم هست. در واقع کل دنیا هم به همین شکل است. مانند آن چیزی که در ایران هست. اینها یک سری خدماتی هم به جامعه ارائه میدهند که جامعه فقط میتواند از آن بهره ببرد.
نحوه ارتباط شما از لحاظ سیاسی و از لحاظ اعتقادی با پاپ چگونه است؟
بهعنوان رهبر کاتولیکهای جهان احترامی برای پاپ قائل هستیم. ولی هم به لحاظ اداری و هم به لحاظ اعتقادی کاملاً مستقل هستیم. با کاتولیکها ارتباط اعتقادی نداریم و این امر از پیش گسسته شد. ما بسیاری از ارزشهای دینی آنان را قبول نداریم و این امر متقابلاً نیز هست. ولی این احترام متقابل وجود دارد. کاتولیکها به ارامنه و کلیسای حواری ارمنی احترام زیادی قائلاند. به خاطر اینکه قدیمیترین کلیسا در دنیا هستند. در واقع زیرمجموعه ارتودکس محسوب میشود. حتی اواخر که به واتیکان رفته بودم مجسمه گریگور لوساووریچ را در محوطه بزرگ واتیکان مشاهده کردم که همان رئیس مذهب حواریون کلیسای ارامنه است و تمثال او را در آنجا گذاشتهاند. کاتولیکها آن را بهعنوان قدیس قبول دارند.
در رابطه با خط و زبان ارمنی هم اگر مطالبی بیان کنید.
زبان ارمنی یکی از قدیمیترین زبانهای دنیا است و یکی از هفت شاخه سانسکریت که زبان فارسی یکی از آنهاست. ارمنی لاتین هم زیر مجموعه زبان سانسکریت هست. این زبان هم در سال ۴۰۵ میلادی توسط اسقف ارمنی به وجود آمده است؛ یعنی ما الان حدود ۱۶۰۰ سال است که خط خاص خود را داریم. علاوه بر اینکه زبان را داشتیم، خط را هم داریم. نمیدانم زبان ارمنی به چه دورهای برمیگردد؛ ولی خط را اطلاع دارم. اولین اناجیلی که در میان ارامنه چاپ شدند، مربوط به قرن ۵ میلادیاند. انجیل قدیمیتری داریم که مربوط به قرن دوم میلادی است. آن را به زبان ارمنی و خط آشوری نوشتند. بیش از هزار سال است که انجیلی به زبان ارمنی داریم. البته بین مسلمان خیلی رایج است که میگویند انجیلها تحریف شدند؛ ولی اینطوری نیست. انجیل به زبان ارمنی یکی از ریشهایترین انجیلهاست. انجیلهای ارمنی و یونانی یکی از معتبرترین انجیلها هستند که با افتخار میگم که زبان انجیل ارمنی ۱۶۰۰ سال پیش با خط ارمنی نوشته شده است.
بفرمایید که وضعیت اقلیتهای مذهبی و دینی در کشور به ویژه وضعیت ارامنه را چگونه ارزیابی میکنید؟
تا جایی که میدانم وضعیت اقلیتهای مذهبی بد نیست. اقلیتهای دینی ما مشخصاً در کشور مسائلی را دارند. در حال حاضر مسائل عمده اجتماعی و اقتصادی داریم که باعث مهاجرت ارامنه از کشور شده است. ما بر خلاف مسلمانان کمتر در بدنۀ دولت قرار داریم. مثلاً اگر آمار کشوری را در نظر بگیریم متوسط شاغلین ارامنه از هر ۱۰ شهروند ایرانی، یک نفر یا کارمند دولت یا بازنشسته کشوری است. ۴۲ درصد از افراد مستقیماً از منابع دولتی امرار معاش میکنند. طبیعی است در اثر تحریمهای اخیر که علیه کشور اعمال گردید، بخش خصوصی بیشتر متحمل ضرر و زیان شده و همین باعث شده که خیلی از ارامنه برای ادامه زندگی مجبور شوند کشور را ترک کنند. مشکل اصلی ما بخش اقتصادی و مهاجرت ناشی از آن است. مسائل حقوقی ناچیزی هم داریم که سعی میکنیم آنها را مرتفع کنیم. نگاه قانون اساسی یا دولتمردان کشور به ارامنه و دیگر اقلیتها این امکان را داده تا علاوه بر حفظ و تداوم وضعیت فیزیکی خودشان، حتی بالندگی و پویایی فرهنگی ـ اجتماعی هم داشته باشند. این واقعیتی است که میتوانم بدون اغراق به آن اشاره کنم… . نوع نگاه حاکمیت به این موضوع خیلی مثبت است و این باعث شده که ما بتوانیم علیرغم مشکلات ناشی از اوضاع بد اقتصادی که به کل کشور آسیب رسانده و متعلق به اقلیت خاصی نیست، برنامههای درونی خودمان را داشته باشیم. پایههای فرهنگی، آموزشی و مدارس خاص خودمان را داشته باشیم. انجمنهای فرهنگی خودمان را داشته باشیم. ورزشهای خودمان را داشته باشیم؛ برای مثال هماکنون دو ورزشگاه مهم در شهر تهران داریم: یکی باشگاه آرارات که حتماً دیدید و دیگری باشگاه رافی. ما فعالیتهای درونی اجتماعی خود را علیرغم این فشارهای اقتصادی داریم. ما روزنامه هم داریم. دومین روزنامه در حال چاپ در کشور که بعد از روزنامه اطلاعات منتشر میشود، روزنامه ارمنی زبان است. در حالی که ۵ سال جوانتر از روزنامه اطلاعات و هم اکنون در حال چاپ هست. نشریات مختلف داریم. فصلنامه پیمان را داریم و… . اینها همه حاکی از فعالیت درون اجتماعی است که علیرغم تمامی این فشارهای اقتصادی به خوبی در میان ما وجود دارد و ما میتوانیم تا حد زیادی این فشارها را تعدیل کنیم. ولی از الان به بعد در برخی امور به خاطر وضعیت اقتصادی امکان ندارد فعالیت جدیدتری داشته باشیم. متأسفانه این بحث مهاجرت اتفاق میافتد که این عمدتاً ناشی از مشکلات اقتصادی میباشد که از بیرون گریبانگیر ما شده است. تحریمها به کل کشور آسیب رسانده است.
جمعیت مسیحیان در کشور چقدر است و چه تعداد از آنها ارامنه هستند؟
آمار سال ۹۲ یا ۹۳ را که میخواندم، تعداد مسیحیان در کشور را ۱۲۰ هزار نفر ذکر کرده است. اگر این آمار را مبنا قرار بدهیم، من گمانم ۲۰ هزار نفر مسیحی مربوط به آشوریان هستند و ۱۰۰ هزار نفر یا ۹۰ هزار مربوط به ارامنه میشوند که این آمار مربوط به سال ۹۲ یا ۹۳ است.
مسیحیان آشوری متعلق به کلیسای کاتولیک هستند؟
خیر. قومی هستند مثل ارامنه که نژاد آشوری دارند. اینها قبل از مسیحیت هم مثل ما وجود داشتند و فکر کنم قدیمیترین تمدن در دنیا مربوط به آشوریها باشد. آشوریها تمدن ۴۵۰۰ ساله دارند. بعد از ظهور مسیحیت ارامنه و آشوریان و رومیها اولین اقلیتهایی بودند که مسیحی شدند. از قدیمیترین مسیحیهای جهان آشوریان بودند. البته قدیمیترین دولتی که مسیحیت را رسماً پذیرفت همان دولت ارمنستان است. ولی به هر حال آشوریان همانند ارامنه از اولین ملتهایی بودند که مسیحی شدند. اگر آشوریها را ۲۰ هزار نفر قلمداد کنیم، حدود ۱۰۰ هزار نفر ارامنه هستند.
همانطور که مستحضرید یکی از تأکیدات حضرت امام، مسئله توجه به اقلیتهای دینی بوده است. رابطه انقلاب و اقلیتهای دینی و مذهبی را چطور ارزیابی میکنید؟
ببینید این رابطه، یک رابطه ایدئولوژیک است. بسیاری از ارزشهای انقلاب و ارزشهایی که بعداً در نظام جمهوری اسلامی نهادینه شدهاند، با عمیقترین و زیربناییترین اصول و اعتقادات ارمنیها همخوانی دارند؛ مثل استقلال، مبارزه در راه استقلال، عدالت محوری و… اینها موضوعاتی است که در جامعه ارمنی ریشه ایدئولوژیک دارند و این همخوانی باعث شده که نه تنها مشارکت اقلیتهای ارامنه در زندگی اجتماعی سیاسی بعد از انقلاب بیشتر شود، بلکه اعتقاد به حفظ این نظام هم در وجود ارامنه بیشتر شده است. جنگ تحمیلی یکی از همان مصادیقی است که ارامنه برای حفظ این کشور و این مرزوبوم و ارزشهای برخاسته از انقلاب مشارکت جدی داشته باشند و شهدای زیادی هم تقدیم این نظام کردند. به نظرم ارتباط ما ارتباط عقیدتی است و یک ارتباط ایدئولوژیک هست. باید یک مقدار عقبتر برویم و به ریشههای تاریخی آن بپردازیم. ایران به لحاظ تاریخی و فرهنگی شاید بهعنوان اولین کشوری باشد که درون آن نیایش به تمامی معتقدین به ادیان مختلف نمود داشت.
در کنار این بستر تاریخی و فرهنگی، بحث ایدئولوژیک خصوصاً در ظهور اسلام و بعد از این مسئله که آموزههای ناب امامان شیعی در کشور اشاعه پیدا کرد. میدانید که ائمه شیعی از حضرت امیرالمؤمنین به بعد، تمامی آنها یک دیدگاه تلورانسی بسیار محکمی داشتند. این تلورانس را نه فقط در حضرت علی، بلکه در امام جعفر الصادق، در امام رضا و تقریباً در تمام امامان شیعی سراغ داریم و این یک منشی را در درون کشور به وجود آورده است. در کشور معتقدین به ادیان مختلف توانستند با لطف و صفا زندگی کنند. هیچ وقت در طول تاریخ ایران هیچ گزارش دال بر آزار یا کشتار یا تعدی سیستماتیک علیه هیچ یک از اقلیتهای دینی نداشتهایم. در حالی که در خیلی از کشورهای مجاور این وضعیت وجود داشته و خیلی از کشورهای مسلمان، دیدگاه شیعی و ایدئولوژیک آن در ایران، نه فقط در ایران، بلکه در خیلی از کشورهایی که این مذهب شیعه در آنها غالب بوده، ارامنه توانستند در آنجا تداوم پیدا کنند. ما در ایران و سوریه که نقل خاصی از قرائت شیعی است و در جنوب عراق، کشورهایی که به هر حال بویی از تشیع داشته باشند، توانستهایم از لحاظ اجتماعی و جامعهای تداوم پیدا کنیم. این امر تصادفی نیست و ناشی از همان منشها و آموزههای خاندان نبوت اسلامی است. در کنار آن هم بستر تاریخی، این بستر ایدئولوژیک دست در دست هم دادند و کشور ایران را تبدیل به کشوری کردند که در آن نه تنها به صورت فیزیکی حضور داشته باشند، بلکه مشارکت داشته باشند. پویایی و بالندگی داشته باشند و برای چنین کشوری از جان خودشان هم بگذرند.
وحدت ملی میان اقلیتهای دینی و مذهبی در دوران قبل و بعد از انقلاب را چگونه ازریابی میکنید؟
قبل از انقلاب دیکتاتوری در کشور وجود داشت که عرصههای کشور را تحتالشعاع خود قرار میداد و بحث انسجام هم یکی از آن موارد بود. ولی بعد از اینکه آن رژیم از بین رفت، آن ویژگی کمرنگ شد. یکی از ویژگیهای انقلاب همان مردمی بودن آن است. از عمق وجود ملت ایران نظام به وجود آمده و نیز از عمیقترین منشها و اعتقادات مردمی این نظام به وجود آمده است. فرصتهای زیادی برای بروز این نظام به وجود آمد که من معتقدم بعد از این ۴۰ سال همواره این انسجام را داشتهایم. بحث بر سر بروز این انسجام است که چقدر موفق شدیم این انسجام را نشان بدهیم و در دنیا آشکار نماییم. بحثی که ما الان داریم نحوه و طریق بروز این انسجام بوده و نه اصل انسجام.. . وحدت و انسجام ملی را داشتهایم. در طول جنگ هم خیلی از عرصهها را نشان دادیم؛ ولی مشکل ما این است که نمیتوانیم این را خوب نشان بدهیم. در مورد زندگی اقلیتهای دینی در کشور، اگر صرفاً واقعیتها را بتوانیم به گوش جهانیان برسانیم مهم است. مراسمی که ما در انجمنهایمان داریم صرف واقعیتها، ورزشی که میکنیم، دعایی که در کلیسا میخوانیم، نشان از انسجام ملی است. درسی که در مدرسههایمان میخوانیم، نمادهای خاصی نشان میدهد. از این واقعیتها، این انسجام به خوبی دیده میشود. امروز تلویزیون ما را ببینید، صداوسیما را مشاهده کنید! اصلاً انعکاس نمیدهند. مثلاً اگر اینها را انعکاس بدهند، بهخصوص آن برنامه برونمرزی خودشان، راحت میتواند تأثیر بگذارد. در خارج فکر میکنند که ما را در اینجا سلاخی میکنند. وقتی که ما اینها را بیان میکنیم، خیلیها فکر میکنند که ما داریم دروغ میگوییم. چون زمینهسازی آن را در تلویزیون ندیدهاند. صداوسیما خیلی خوب میتواند این واقعیتها را انعکاس بدهد. نمیدانم ولی احساس میکنم یک سانسور خبری در این موضوع هست. چرا؟ فقط خدا میداند. در حالی که اگر همین واقعیتها را رسانههای ما بهخصوص صداوسیما انعکاس بدهند، بسیاری از موارد روشن خواهد شد. همانطور که خدمتان عرض کردم ما روش انعکاس این انسجامها را بلد نیستیم. یا بد انعکاس میدهیم؛ اما تا حدی برطرف خواهد شد.
ارامنه در زمان انقلاب هم فعال بودند؟
ما در دوران انقلاب در محله نارمک پایگاه داشتیم. پایگاه اطلاعرسانی و کمکهای لجستیکی و کمکهای درمانی و پزشکی داشتیم. به هر حال خیابان دماوند عرصه درگیری گارد جاویدان و شاهنشاهی با تظاهرکنندگان بود. قضیه ژاله(شهدای ۱۷شهریور) آنجا رخ داد. ما میخواستیم فعالانه در انقلاب شرکت داشته باشیم که بتوانیم این کشور را از دیکتاتوری نجات بدهیم.
آیا در این راه هم شهید دادید؟
بله در همان وقوع انقلاب تعداد زیادی شهید دادیم. در بحث آزادسازی تلویزیون هم شهید داشتیم. بنام وارطان. این یکی از نمادهای خدمات ارامنه به نهضت امام و انقلاب بود. اولین دولتمردی که در طول تاریخ در مورد نسلکشی ارامنه صحبت کرد امام راحل بود. آیا این را میدانستید؟
ایشان در فوریه سال ۱۹۷۹ که میشود همان سال ۱۳۵۷، در وقوع انقلاب در مصاحبهای که یک سری از دیپلماتیکهای اتحاد شوروی و ارمنستانی حضور داشتند، از امام در مورد ارامنه میپرسند. امام در مورد موضوعات مختلف صحبت کردند، فرمودند که ارامنه با ما مساوی هستند و هیچ فرقی بین ما با آنها وجود ندارد. در این مصاحبه درباره قتلعام ارامنه هم صحبت کردند و گفتند که ایران کشوری نیست که مثل ترکیه قتلعام جدیدی برای ارامنه تدارک ببیند. بر عکس ارامنه در ایران در کنار مسلمانان آزاد خواهند بود. امام راحل اولین کسی بوده که درباره این موضوع سخن گفتند و این علاقه ارامنه به امام را دوچندان کرد. لذا امام به مهمترین وقایع سیاسی و تاریخی ارامنه واقف است. طبیعی بود که این مسئله بعد از انقلاب هم وجود داشت. بعد از امام راحل هم همین علاقه هم نسبت به رهبر انقلاب هم وجود داشته است. دیشب فیلمی نشان دادند که مقام معظم رهبری به زیارت یک خانه شهید ارمنی رفته و در آنجا مهر و علاقه بهوضوح دیده میشود. این یکی از همان دستاوردهای انقلاب است که این علاقه را بین اقلیتها و دولتمردان به وجود آورده است.
وارطان وارطانیان: انقلاب اسلامی تحول فکری و معنوی در همه آحاد ملت ایجاد کرد
دکتر وارطان وارطانیان نماینده سابق ارامنه تهران در مجلس شورای اسلامی با تشریح فعالیتهای شورای خلیفه گری ارامنه ایران به خدمات مسیحیان و همراهی آنان در پیروزی انقلاب و جبهههای جنگ اشاره نمود.
در ابتدا ضمن معرفی خود، بفرمایید که خدمات ارامنه در دوران دفاع مقدس به کشور به چه شکل بوده است؟
با نام و یاد خدا / بسیار ممنونم از عنایات خاصی که نسبت به جامعه ارامنه فرمودید. زحمت کشیدید و تشریف آوردید تا به خصوص درباره مشارکت ارامنه در جنگ تحمیلی تحقیق کنید و مطالبی ثبت و ضبط و منتشر میفرمایید. این امر باعث دلجویی و خوشحالی شهدا میشود و همچنین مشوقی برای کل جامعه ارامنه است؛ از این نظر که مورد عنایت خاصی قرار میگیرند و زحمات و ایثارشان در طول دوران دفاعشان از کشور و حقوق ملت قدردانی میشود. بنده وارطان وارتانیان، نماینده دورههای دوم الی ششم مجلس شورای اسلامی هستم. در طول جنگ تحمیلی با همکار ارمنی جنوب ما آقای آرداواز باقومیان در مجلس خدمت میکردیم. واقعاً همان موقع هم انعکاس مشارکت ارامنه در دفاع از کشور، بهخصوص در جبههها و پشت جبههها در کارهای سازندگی و تعمیراتی و مشارکت در بازسازی قطعاتی که توسط دشمن از کار افتاده یا اینکه قطعاتی که در لیست تحریم بودند، برای همگان روشن بود. امیدوارم موقعیتی پیش بیاید که صنعتگران به همراه نمایندگانشان در همایشی حضور پیدا کنند و داستانهای جالبی از تعمیرات تانکها و وسایل مختلف جنگی تعریف کنند. اسامی بعضی از آنان به خاطر مسائل امنیتی و اطلاعات جنگی گفته نمیشد. در آن موقع هم کشور در تحریم بود و بسیاری از امکانات راداری و جنگی در لیست تحریم بودند. به خاطر دارم خدمت یکی از صنعتگران مختصص تانکهای چیفتن رسیدم. این تانکها انگلیسی بودند و چون ایران در تحریم بود، قطعات آنها را نمیدادند و برای ما قابل خرید نبود. آن متخصص تانکهای چیفتن توانسته بود با امکانات بسیار محدود خودش و با مغازه بسیار کوچک آلیاژی بسازی که همان خواص آلیاژ اصلی را داشته باشد. در آن زمان به دیدار او رفتم و از اینکه رزمندگان سپاهی از تواناییهای او قدردانی کردند خوشحال شدم. انسان مسنی بود؛ با این حال با انرژی و تخصص ویژهای کار میکرد و آلیاژ را با ترکیب برخی فلزات میساخت تا به کار تانکهای چیفتن بیاید. چند تن از جوانان رزمنده هم به کمک او آمدند تا این کار تداوم پیدا کند و در آن شرایط تحریم مفید فایده جبهه باشد. ایشان از رزمندهها هم تشکر و قدردانی میکرد و پیغام میداد که چند تن از افراد زبده را بفرستند تا یادشان بدهد چه فلزاتی را ترکیب میکند و آلیاژ مناسب تانکها بسازد.
در مجموع ارمنیها برای تجهیزات جنگی کمک بسیاری به رزمندگان دفاع مقدس میکردند. قطعاتی میساختند و در مرکز شورای خلیفهگری ارامنه جمع میکردند. اسقف اعظم هم طی مراسمی دعایی برای رزمندهها میخواند و قطعات برای جبههها ارسال میشد.
بنده این توفیق را داشتم که خدمت مقام معظم رهبری برسم. یک بار ایشان تعریف کردند که چگونه در جبههها با صنعتگران ارمنی در جبهه آشنا شدند. سؤالاتی از آنان پرسیدند و از نزدیک فعالیتهایشان را دیدند.
همان روزهای اول حمله صدام به کشور، یکی از جوانان ارمنی به نام زوریک مرادیان به شهادت رسید و به عنوان اولین شهید ارامنه شناخته شد و عکسهایش در مدارس ارامنه نصب شد. جوانی پُرشور که در خط اول جبهههای جنگ به شهادت رسید. پس از آن دائم از جبهههای جنگ خبر میآمد که عدهای از رزمندگان ارمنی به شهادت رسیدند. روان همه شهدای دفاع مقدس شاد.
در عملیات مرصاد تعدادی زیادی از رزمندگان ارامنه مفقود شدند. سالها در پی آنان بودیم. بعضی از آنان پیدا شدند و برخی نه.
دوران دفاع مقدس واقعاً جو و فضای خاصی بر جامعه حاکم بود. بعضی از افراد در خط مقدم جبهه حضور مییافتند و با جانشان از میهن دفاع میکردند. برخی دیگر در پشت جبهه خدماتی ارائه میکردند. بعضی از خانمها نزد ما میآمدند و میگفتند که تعدادی پتو داریم که میخواهیم برای رزمندهها ارسال کنیم. برخی دیگر راهنمایی میخواستند که چگونه میتوانند پشت جبههها کمک کنند. پزشکان ارمنی هم داشتیم که به هر طریق ممکن خودشان را به جبههها میرساندند و به کمک مجروحان میشتافتند. انجمن پزشکی ارامنه تعدادی از بهترین متخصصان و جراحان را به جبهه اعزام کردند؛ یکی از پزشکانی که نامش را به خاطر دارم آقای دکتر اوشین هاکوپیان است. پزشکان متعددی ارمنی دیگری بودند که به جبهه برای خدمت به رزمندهها اعزام شدند، اما در حال حاضر نامشان را در خاطر ندارم. امیدوارم اینکه نام یکی را بردم جفایی به دیگر پزشکان متعهد و خدوم نکرده باشم.
در زمان جنگ تحمیلی ارامنه بیشتر در بخش صنعت و پشتیبانی فعالیت داشتند؟
اتفاقامیخواستم بر این نکته تأکید کنم که مشارکت ارمنیها در جبههها محدود به صنعتگران نبود، محدود به پزشکان هم نبود، محدود به رزمندگان نبود؛ بلکه افراد مختلفی از کل جمعه در هر قشری و تخصصی که بودند، خودشان را به جبههها میرساندند و در حد توان و تخصصشان کمک میکردند. هر کسی هر تخصصی که داشت نزد ما میآمد و میپرسید که چگونه میتواند خدمتی در راستای دفاع از حق داشته باشد. افراد دیگری هم بودند که نمیشد از تخصصشان در جبههها استفاده کرد. یعنی نوع تخصصشان ارتباطی با جبهه نداشت، از این رو سعی میکردند کمکهای مالی داشته باشند.
همه میخواستند به نحوی در جبههها حضور داشته باشند و مشارکت و ادای دین و انجام وظیفه کنند.
خود شما در کدام منطقه جبهه حضور داشتید؟
در اطراف نقده و شرق ارومیه حضور داشتم. اخیراً قبل از فوت اسقف اعظم اصفهان و جنوب ایران خدمت ایشان رسیدم. آلبوم بزرگی داشت و دائم عکسی را نشان میداد که سوار قایق تندرو با دوستان و همراهان سپاه پاسداران شده بود. میگفت: «پاسداران مرا سوار قایقهای تندرو کردند و دائم مورد هجمه شلیک سنگین خمپارههای عراقیها بودیم.» یاد همه شهدا و مفقودین و رزمندگان و همه آنانی که ادای دین کردند بخیر.
نظر حضرتعالی و جامعه ارامنه درباره وقوع انقلاب اسلامی و پیامدهای آن را بیان کنید.
انقلاب اسلامی تحول فکری و معنوی در همه آحاد ملت ایجاد کرد. توجه به دین و عنایت به فرمودههای دینی در همه مردم اشاعه پیدا کرد. اگر با دوران قبل از انقلاب مقایسه کنیم، در میان ارامنه این تفکر کاملاً محسوس بود که دین و آموزههای خودشان متعهد باشند. آموزههای دینی باید اساس زندگی ما باشند. این بیداری نشأت گرفته از کل فضای کشور و عنایات انقلاب بود.
همانطور که مستحضر هستید، چندی پس از تشریف فرمایی حضرت امام از پاریس به ایران، روانشاد اسقف اعظم، آرداک مانوکیان با ایشان دیدار کرد و مورد تفقد قرار گرفت. در حال حاضر هم در مغازهها و مدارس ارامنه عکس ملاقات حضرت امام با اسقف اعظم آرداک مانوکیان نصب است. عکس تاریخی است که معمولاً در نهادهای مختلف ارامنه دیده میشود. حضرت امام به اسقف اعظم در آن جلسه ملاقات فرمود که وضعیت اقلیتها بعد از پیروزی انقلاب و استقرار نظام متحول میشود. از گوشه و کنار شنیدیم که امام راحل از دوران زندگی خود در خمین در روستاهای اطراف، ارامنه را به خاطر فوت کدخدایشان مورد تفقد قرار داده بود.
از سابقه حضور ارامنه در ایران مطالبی بیان بفرمایید.
ارامنه سابقه حضور کهنی در این سرزمین دارند. مشارکت ارمنیها در نیروهای نظامی ایران در سدههای مختلف تکرار شده است. متون تاریخی در دست هست که نشان میدهد ارامنه از هزار و پانصد سال قبل هم در ایران حضور داشتند و چه بسا قدمتی بیش از آن. بنابراین مشارکت ارامنه در جنگ تحمیلی ریشه کهنی دارد.
از قدیم اتحاد و انسجام زیادی با همدیگر داشتند. در اوایل جنگ تحمیلی، دشمن غربی از طریق رسانههایی مانند بیبیسی دائم این را القا میکردند که این جنگ میان خود مسلمانان است و ارتباطی به مسیحیان ندارد. اینها افکار مسمومی بود که دائماً در جامعه تزریق میشد. صادقانه عرض میکنیم که این تبلیغات سوء برای ما ارامنه کوچکترین تأثیری نداشت. گاهی تعجب میکردم که اینها با این حجم از تبلیغات و هزینههای گزاف چرا متوجه این امر نمیشوند که این قبیل کارها از نظر روانی تأثیری بر ما نمیگذارد. برای ما ارمنیها امر واضح و روشنی بود که به خاک میهنمان تعرضی صورت گرفته و باید از آن دفاع کنیم. صدام به کلیسای آبادان هم رحم نکرد و آن را به توپ بست. مدرسه ارامنه در آبادان را بمباران کرد. همین بمبارانها باعث شد که بسیاری از ارامنه از آنجا کوچ کنند و در مجموع کل شهر آبادان خالی از سکنه شد. اغلب ارامنه از آبادان به اصفهان رفتند و سپس فرزندانشان به جبهههای جنگ اعزام شدند و بسیاری از آنان شهید شدند. بنابراین برای هر ارمنی امر بدیهی بود که از خاک وطنش دفاع کند و در برابر دشمن بیرونی بیاستد. این اصلاً نیاز به ایدئولوژی خاصی نداشت که حالا کسی برود و تحقیق کند و برای خود اثبات نماید که آیا به جبهه برود یا نرود. اینکه آیا مسیحیها به جنگ بروند یا نروند! چنین مسائلی به هیچ وجه در میان ما ارمنیها وجود نداشت.
شما تحصیلات خود را در چه رشتهای و در کجا گذراندید و در حال حاضر در کجا اشتغال دارید؟
بنده در وزارت صنایع ایمیدرو مشاور بودم و در حال حاضر بازنشسته هستم. رشته تحصیلی من مهندسی مکانیک است و در دانشکده فنی دانشگاه تهران درس میخواندم. اولین سالی که وارد دانشکده فنی شدم، چندان با امور آشنایی نداشتم. در آن سال فقط سه نفر از ارمنیها قبول شدند؛ یکی از آنها بنده بودم. همین که میخواست کلاسها شروع بشوند، اعتصاب آغاز شد. از قضایا سر در نمیآوردم. سؤال کردم که موضوع چیست و چرا کلاس نمیرویم؟ به من گفتند که در اتاق مدیریت دانشکده فنی دانشگاه تهران، عکسهای رؤسای دانشکده قبلی هست. اولین رئیس دانشکده فنی، مهندس بازرگان بود. ساواک آمد و آن عکس را برداشت و برد. ما هم اعتصاب کردیم که چرا ساواک عکس مهندس بازرگان را برداشته است. بعد از مدتی مجدداً اعتصاب در دانشگاهها شروع شد. پرسیدم که این بار برای چه اعتصاب کردید؟ گفتند که در شانزدهم آذر بعضی از دوستان دانشجوی ما در تیراندازی شهید شدند. از همان زمان احساس میکردند که واقعاً انقلابی در کار است؛ یعنی از سالهای ۱۳۴۲. دانشکده فنی دانشگاه تهران قبل از انقلاب، محل تحصیل بسیاری از بزرگان بود؛ از جمله شهید چمران. آقای مهندس غرضی فارغالتحصیل همان دانشکده بود. آقای دکتر نیلی در همان دانشکده تحصیل میکرد. در مجموع دانشکده فنی آن موقع برای من بسیار جالب و جدید بود. اولین بار نام امام راحل را در سال ۱۳۴۲ در دانشکده فنی شنیدم. نام آیتالله خمینی را از دوستان مسلمانم در آن دوران شنیدم. در پانزدهم خرداد همان سال ایشان سخنرانی تندی علیه رژیم شاه ایراد فرموده و همه جا نام ایشان بر سر زبانها بود.
از شورای خلیفهگری ارامنه بفرمایید و اینکه رسالت اصلی این نهاد چیست؟
شورای خلیفهگری نهادی است که امور مدارس و انجمنهای ارامنه را مدیریت میکند. انواع و اقسام خدمات عام المنفعه را ارائه میدهد؛ از جمله کمک به نیازمندان، تأسیس و اداره خانه سالمندان، رسیدگی به امور قبرستان ارامنه و… . این قبیل مسائل را یا اداره و هماهنگ میکند تا نهادهای زیرمجموعه یا همکاری کننده به نحو احسن رسیدگی کنند. معمولاً این نهاد برای ارمنیها تأسیس شده است. البته اگر غیرارمنی به آنجا مراجعه کند، در حد توان کمکهایی به او میشود؛ اما صادقانه بگویم که مراجعات به آنجا بسیار کم است. کارهای برادران مسلمان ما تقریباً ارتباطی با شورای خلیفهگری ندارد. مراجعه کننده داریم، اما اغلب دانشجو هستند. برای مثال تعدادی از دانشجویان به آنجا مراجعه میکنند که موضوع پایانامهشان درباره مسیحیت یا ارامنه یا تاریخ حضور آنان در ایران است. نیاز پیدا میکنند تا منابعی در اختیارشان داده بشود.
دیدگاه ارامنه نسبت به شخصیت حضرت امام خمینی چگونه است؟
شما به هر مغازه یا کانونی که مربوط به ارامنه است، سر بزنید، عکس تاریخی ملاقات حضرت امام با اسقف اعظم را خواهید دید. همین امر نشانه علاقه مردم ارمنی به حضرت امام است. بنده اسم اخوی امام خمینی، آیتالله پسندیده را از مردم ارامنه اراک و شهرهای اطراف شنیدم. خودم متولد اصفهان هستم و اسم مرحوم آیتالله پسندیده را از آنجا شنیدم. افراد سالمند برایم تعریف میکردند که ایشان به روستاهای اطراف تشریف میآورد و با ما [مردم ارمنی] دیدار و ملاقات میکرد. کدخدای معروفی در آنجا ساکن بود که همیشه مورد تفقد حضرت امام و اخوی ایشان قرار میگرفت.
کشیش مسروپ راتوسیان: امام خمینی فرعون زمان را از میان برد/ غالب مسیحیان ایران ارمنی هستند
کشیش مسروپ راتوسیان پیشینه تاریخی کلیسای ارامنه و ساختار کلیسا و نگاه ارامنه و مسیحیان را به امام و انقلاب مورد توجه قرار داد.
پیشینهای از تاریخ ساخت کلیساهای ارامنه ارائه کنید و توضیح بدهید که تفاوت میان کلیساهای ارامنه با کلیساهای کاتولیک و ارتدکس و پروتستان در چیست و اساساً چرا این انشقاق میان پیروان مسیحیت به وجود آمد؟
به نام خداوند بخشنده مهربان یا به قول فردوسی کبیر «به نام ایزد یکتا»؛ چون ما هم اعتقاد داریم که خداوند یکتا است. جا دارد که از شما که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید، تشکر کنم. امیدوارم که سخنانم برای مخاطبان ثمرهای داشته باشد. معمولاً ارامنه وقتی به کشور یا شهری هجرت میکنند، اولین کار که انجام میدهند، ساخت کلیسا و مدرسه میسازند. البته تا سال ۵۱ میلادی یک کلیسا بیشتر وجود نداشت. نام آن کلیسای حواریون یا رسولان بود. کلیسای ارمنی ادامه دهنده همان کلیسا است. در واقع کلیسای ما به نام کلیسای رسولان شناخته میشود. در اولین شورای جهانی کلیسا در سال ۳۲۵ میلادی در شهر قونیه ۳۱۸ اسقف مسیحی علیه ارتداد شخصی به نام آریوس دور هم جمع شدند. به اعتقاد اسقفها آریوس از مسیحیت منحرف شده بود. ۳۱۸ اسقف به فرمان کنستانتین قیصر جمع شدند و او را محکوم و از کلیسا بیرون کردند. دومین شورای جهانی در سال ۳۸۱ میلادی در شهر کنستانتین، استانبول کنونی، ۱۵۰ اسقف علیه انحراف شخصی به نام ماگدون جمع شدند. ترکیه در آن موقع جزو آسیای صغیر بود. سومین شورای جهان در شهر اِفِسوس بود که الان ویرانهای بیش نیست و در هفتاد کیلومتری شهر ازمیر واقع است. ارامنه در این سه مجمع جهانی شرکت داشتند؛ اما در سال ۵۱ میلادی که مسیحیت فقط یک کلیسا داشت. در سال ۴۵۱ میلادی در نزدیکی شهر استانبول کنونی، شهر کوچکی به نام کالسدون واقع بود که در حال حاضر محلهای از شهر استانبول است. مسیحیان ششم ژانویه را تولد حضرت مسیح میدانستند و از قدیم این اعتقاد را داشتند. ۲۵ دسامبر هم عید آفتاب بود و این سنت از ایران و میترائیسم وارد آیین مسیحیت شد که همان شب یلدای خودمان است. یلدا، یعنی تولد و به معنای تولد خورشید است. وقتی مسیحیت در سال ۳۲۳ میلادی در روم فراگیر شد، مسیحیان ۲۵ دسامبر را مانند ایرانیان جشن میگرفتند. البته در آن زمان هر شانزده سال یک بار چهار روز سال طولانیتر میشد و در حال حاضر هر چهار سال یک بار طولانی میشود. در آن سالها روحانیون روم گفتند که ۲۵ دسامبر را جشن نگیریم؛ چون مروج بتپرستی است. با این حال این سنت را نتوانستند از ذهن مردم حذف کنند. بنا شد که به جای ۶ ژانویه، ۲۵ دسامبر را جشن بگیرند؛ یعنی ده روز جلوتر. هم ۲۵ دسامبر تولد میترا را از ذهنها محو کنیم و هم تولد حضرت مسیح را باشکوهتر جشن بگیریم. در واقع تا قبل از آن ۲۵ دسامبر و بعد اول ژانویه را به عنوان تحویل سال و سپس ششم ژانویه را به عنوان تولد حضرت مسیح جشن میگرفتند؛ یعنی در عرض ده روز سهتا جشن میگرفتند. شورایی تشکیل دادند و جشن تولد حضرت مسیح را از ششم ژانویه به ۲۵ دسامبر به مدت ده روز تغییر دادند. با این حال کلیسای ارمنی این تصمیم را نپذیرفت و به کلیسای رسولان وفادار باقی ماند و ششم ژانویه را تولد حضرت مسیح اعلام کرد. در حال حاضر در دنیا فقط کلیسای ارمنی، کلیسای قبطی در مصر و کلیسای حبشه در دنیا ششم ژانویه را جشن میلاد حضرت مسیح اعلام میکنند. مابقی کلیساهای دنیا ۲۵ دسامبر را جشن میگیرند. روحانیون میدانند که ۲۵ دسامبر همان تولد میترا است؛ اما شاید افراد عامی کاتولیک این مسئله را ندانند. شاید اگر چنین مسئلهای را به او بگوییم عصبانی بشود و برخورد کند. نمیپذیرند که روزی که جشن میگیرند، در واقع مربوط به سنت بتپرستی است و ارتباطی به حضرت مسیح ندارد؛ اما به هر حال واقعیت همین است. علت دیگری که کلیسای ارمنی زیر بار این سنت نرفت، این بود که شورای کالسدون ذات انسانی و ذات الهی را از هم جدا قلمداد کرد. گفتند آن قسمتی که حضرت مسیح تشنه و گرسنه میشد، از ذات انسانی او بود و آن قسمتی که معجزه میکرد، از ذات الهی بود. میان این دو تفکیک قائل شدند. یا اینکه میگفتند وقتی حضرت مسیح مصلوب شد و فوت کرد، از ذات انسانی او بود؛ اما عروج مسیح و زنده شدن و رستاخیزش ذات الهی است. کلیسای ارمنی با این باور مخالفت کرد و گفت این دو ذات مجذوب هم هستند و نمیتوان تفکیکی میان آن دو قائل شد. نقطه کلیدی جدایی کلیسای ارمنی از دیگر کلیساها از آنجا شروع شد. از آن پس کلیساها دوتا شد: کلیسای رسولی و کلیسای کاتولیک. کاتولیک یعنی جهانی!
در سال ۱۰۵۴ میلادی انشقاق دیگری به وجود آمد. کلیسای ارتدکس از کاتولیک جدا شد. چون کلیساهای کاتولیک مجسمههای حضرت مریم و حضرت مسیح را در کلیساها نصب میکردند. مخصوصاً مسلمانان در آن موقع تهمت بتپرستی به مسیحیان میزدند. یکی از کلیساها به رهبری یوحنای دمشقی از قرار دادن تمثال حضرت مسیح در کلیساها اجتناب کرد. به همین خاطر انشقاق از همان زمان به وجود آمد. اختلاف دیگر آن بود که در همه کلیساهای کاتولیک روحانیون نباید ازدواج کنند. یوحنای دمشقی گفت که ازدواج روحانیون باید اختیاری باشد. اگر روحانیون کلیسا قدرت ازدواج نکردن را از خداوند داشته باشند، اسقف میشوند و اگر قدرت آن را نداشته باشند و میخواهند ازدواج کنند، کشیش میشوند. البته گریگور مقدس خودش دو پسر داشت.
کلیسای ما هنوز هم دو نوع خادم دارد: خادمان متأهل و خادمان مجرد. بنده متأهل و کشیش هستم. اسقف اعظم ما مجرد است. من با اینکه مدرک دکتری الهیات و فلسفه دارم، اما از رتبه کشیش بودن بالاتر نمیروم. البته به قول استادمان کسی که بخواهد خدمت خدا و خلق خدا کند، کشیش بشود؛ چون کشیش در جامعه حضور دارد و منزوی نیست. البته به خاطر گفته استادم نبود که کشیش شدم؛ بلکه چون احساس کردم باید ازدواج کنم، در حد کشیش ماندم. در انجیل متی، باب ۱۹ از حضرت مسیح درباره طلاق پرسیدند. «به شما میگویم، هرکه زن خود را به علتی غیر از خیانت در زناشویی طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است.» شاگردان به او گفتند: «اگر چنین است وضع مرد در قبال زن خود، پس ازدواج نکردن بهتر است!» حضرت عیسی گفت: «همه نمیتوانند این کلام را بپذیرند، مگر کسانی که به ایشان عطا شده باشد؛ زیرا بعضی خواجهاند، از آن رو که از شکم مادر چنین متولد شدهاند؛ بعضی دیگر به دست مردم مقطوعالنسل گشتهاند؛ و برخی نیز به خاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم میپوشند. هر که میتواند این را بپذیرد، بگذار چنین کند.» به هر حال هر کسی ازدواج کند، درگیر مسائل زندگی و زن و فرزند خود میشود و باید فکری به حال آینده فرزندانش و معیشت آنان کند؛ اما اسقفها این مشکلات را ندارند. تمام هم و غم اسقفها رسیدگی به مردم است.
کلیسای ارتدکس از کاتولیک به این علت هم جدا شد و مقرر کردند که خادمین کلیسا میتوانند ازدواج کنند. کلیسای کاتولیک هنوز این مشکل را دارند و خادمین نمیتوانند ازدواج کنند.
شخصی کشیش و کاهنی به نام مارتین لوتر اعلامیه نود و پنج مادهای خودش را ضد کلیسای کاتولیک در ۳۱ اکتبر ۱۵۱۷ روی کلیسای ویتنبرگ آلمان نصب کرد. در واقع میخواست کلیسا را اصلاح کند. شاخه پروتستان از همان سال تأسیس شد. پروتست، واژه انگلیسی و به معنای معترضین است. البته مارتین لوتر نمیخواست که از کلیسا جدا بشود، اما با اقداماتی که انجام داد، پاپ او را تکفیر کرد. مارتین لوتر شخصیت بسیار تحصیل کردهای هم بود، اما تکفیر و از کلیسا بیرون شد. کلیسای پروتستان از آن موقع فعال شد. در حقیقت در دنیا سه نوع کلیساها وجود ندارد، بلکه چهار نوع کلیسا وجود دارد؛ اما چون تعداد ارامنه در دنیا کم است، به همین خاطر کلیسای آنها را به حساب نمیآورند و فقط سه کلیسای کاتولیک، ارتدکس و پروتستان را برمیشمارند. در صورتی که کلیساها چهار نوع است: رسولان که ارامنه و مصریان و اتیوپی هستند. کاتولیک در سال ۴۵۱ میلادی از کلیسای رسولان جدا شد؛ ارتدکس از سال ۱۰۵۴ میلادی از کاتولیک جدا شد و پروتستان که ۱۵۱۴ میلادی از کاتولیک جدا شد. در واقع کلیسای اولی همان رسولان است که حواریون برقرار کردند.
تادئوس مقدس یکی از دوازده حواریون مسیح که قبرش در قرهکلیسا در استان آذربایجان غربی است. آرامگاه پطرس کبیر و مقدس در روم است.
کسی که بخواهد کشیش یا خادم کلیسا بشود، چه مراحلی را باید بگذراند و چه شرایطی داشته باشد؟
اولین و مهمترین مرحله این است که شخص از طرف خداوند خوانده باشد؛ یعنی دعوت الهی داشته باشد. برای مثال من در ابتدا زمینشناسی و رشته معدن میخواندم. از همان موقع حس کردم که برای این کار آفریده نشدم و علاقهام به الهیات است. اگر چه در حین تحصیل به نوعی از مباحث زمینشناسی به بُعد الهیاتی هم پلی میزدم. در کتابخانه مدرسه عالی شاهرود کتابی به نام ایمان به خدا در قرن بیستم پیدا کردم و آن را خواندم. آن کتاب حال مرا منقلب ساخت. شخص آمریکایی به نام جان الدر آن را نوشته و نسبتاً قطور بود. در حقیقت جرقه علاقه به مباحث الهیاتی از همان موقع در من زده شد و در آن دو الی سه سال مطالعاتی در این زمینهها داشتم.
مرحله دوم این است که شخص باید تحصیلات داشته باشد. متأسفانه در زمان شاه کسی در پی این نبود که کشیش یا خادم کلیسا بشود. در میان جوانان هم مثلی با این عنوان بود که اگر هیچی نشوم، کشیش میشوم. در واقع کسانی که از همه جا رانده و مانده بودند، میرفتند و کشیش میشدند. این کار را پیش پا افتاده قلمداد میکردند. در صورتی که در میان مردم عادی آن موقع کشیش از سواد بالایی برخوردار بود. رفته رفته مردم تحصیل کردند و مدرک دکتری گرفتند، اما کشیشها در جا زدند و تحصیل نکردند.
مرحله سوم برای کشیش شدن این است که مردم محله آن کلیسا او را تأیید کنند و برای لیاقت او استشهادنامه بنویسند.
وقتی به آمریکا رفتم و تحصیلاتم را ادامه دادم، در کلیساها میدیدم افراد تحصیل کرده آنجا که دکتر و مهندس هستند، صف میگرفتند تا شماس بشوند. وقتی به ایران بازگشتم، شماس کلیسای خودمان شدم. یکشنبهها به کلیسا میرفتم و خدمت میکردم. البته معلم رسمی آموزش و پرورش در منطقه هشت تهران هم بودم. پس از مدتی افراد محله به اسقف نامه نوشتند که من کشیش بشوم. حقیقتاً من تمایلی نداشتم که کشیش بشوم و میخواستم در همان مرتبه شماسی در کلیسا خدمت کنم. یک بار وقتی مدارس تعطیل شد، به اسقف کلیسا گفتم: «مدارس تعطیل شده و اگر اجازه بدهید، یکی از اتاقهای کلیسا را در اختیار من بگذارید تا برای جوانان تدریس مباحث دینی داشته باشم.» اسقف به من گفت: «بیا کشیش بشوید و هر کاری خواستید انجام بدهید.» همین که این را گفت جرقهای در من ایجاد شد. تا قبل از آن مردم هر چه اصرار میکردند، قبول نمیکردم. به اسقف گفتم: «جناب اسقف، من معلم هستم.» به من گفت: «معلمی مانع کشیش بودن شما نیست. معلم بمانید و روزهای یکشنبه در کلیسا باشید.» گفتم: «پس اجازه بدهید به منزل بروم و با همسرم مشورت کنم.» چون همسر کشیش هم باید دعوت الهی داشته باشد و این مسئله از نظر آیین ما مهم و ضروری است. پس از یک هفته دعا و نیایش به کلیسا رفتم و به اسقف گفتم که اراده خدا بر این است که کشیش بشوم. به من گفت: «به رئیس هیئت امنا بروید تا استشهادیه بنویسند.» همین کار را انجام دادم و پس از یک هفته همگی به من تبریک گفتند. معمولاً هیئت امنا هر کسی را به عنوان کشیشی قبول نمیکنند؛ چون طرف باید تحصیلات داشته باشد و از طرفی دعوت الهی هم داشته باشد. بعضیها بودند که تحصیلات داشتهاند، اما قبول نشدند. وقتی از آنها پرسیده میشد که چرا میخواهید کشیش بشوید، جواب میدادند پسرانمان گفتند برویم کشیش بشویم، چون بدهیهای زیادی داریم و از این طریق میتوانیم امکانات مادی به دست بیاوریم! برای من چنین مسئلهای به وجود نیامد و اسقف حتی از من نخواست که به بیروت بروم و دورهای را بگذرانم. معمولاً ارامنه ایران تابع لبنان هستند. ما دو حوزه تربیت کشیش داریم: یکی در لبنان و دیگری در ارمنستان. معمولاً از ارمنستان کشیشی به اینجا نمیآید و اغلب به بیروت میروند و دورهای را میگذرانند. اسقف ما گفت که لازم نیست به بیروت بروم؛ چون معمولاً کسی که برای کشیش شدن به بیروت میرود درس الهیات میخواند. مدت دوره معمولاً سه ساله و در یک زمانی دوره ۹ ماهه بود. معمولاً دوره ۹ ماهه بیشتر تشریفاتی است. در حال حاضر دورهها کمتر از سه سال پذیرفته نیست. این دورهها با هزینه خود خلیفهگری انجام میشوند. به هر ترتیب من به بیروت نرفتم و فقط مراسمی برای کشیش شدن در کلیسا برگزار شد.
بنابراین از جمله شروط کشیش شدن، دعوت الهی، تحصیلات کافی و سابقه خدمت در کلیسا با عنوان شماسی است.
بالاترین مقام کلیسای رسولی اسقف است؟
بالاترین مقام کلیسا جاثلیق است. ما در دنیا دو جاثلیق داریم: یکی در لبنان و با نام آرام اول است و دیگری گارگین دوم در ارمنستان است. در واقع ما ارمنیها دو رهبر مذهبی داریم: یکی در ارمنستان و دومی در لبنان. این دو جاثلیق از نظر مذهبی هیچ فرقی با همدیگر ندارند و فرقشان بیشتر در امور اداری است.
آیا با پاپ ارتباط دارید؟
ما با پاپ هیچ ارتباطی نداریم؛ چون پاپ رهبر کاتولیکها است.
برای کشیش شدن کسی، مراسم خاصی در کلیسا برگزار میشود؟ و اینکه آیا در همان مرتبه کشیش بودن درجاتی وجود دارد؟
برای کشیش شدن مراسم بسیار مفصل و معنوی در نظر گرفته میشود. پس از انجام آن مراسم اسم ما در شورای خلیفهگری ثبت میشود و سپس به حوزه لبنان ارسال میگردد. وقتی درجه میگیریم، اسقف به جاثلیق نامه مینویسد و ما را معرفی میکند. البته کشیشی هم درجات دارد: کشیش خالی، کشیش صلیبدار، کشیش عبادار و کشیش ارشد. این سلسله مراتب به تعداد سابقه سالهای کشیش بودن نیست. ممکن است کسی سی سال کشیش باشد، اما در همان کشیش خالی باقی بماند و ممکن است کسی پس از مدتی خدمت به مقام کشیش ارشد برسد.
ساخت اولین کلیسا در تهران به چه دورهای بازمیگردد و در حال حاضر چند کلیسا در تهران فعال هستند؟
در زمان آقا محمدخان قاجار یکسری از ارامنه از اصفهان به تهران آمدند و در منطقه مولوی ساکن شدند و در آنجا کلیسایی ساختند. پس از مدتی مقداری بالاتر رفتند و در جمهوری کلیسای دیگری به نام کلیسای مریم ساختند. این کلیسا، یعنی کلیسای گریگور لوساووریچ مقدس در سال ۱۳۶۲ در منطقه مجیدیه ساخته شد. در حال حاضر هشت کلیسا در تهران داریم که از این تعداد شش کلیسا فعال هستند.
آیا کشیشها بابت انجام مراسم در کلیسا پولی دریافت میکنند؟
معمولاً برای هر مراسمی مانند ازدواج، کفن و دفن، غسل تعمید و… مبلغی به کشیشها میدهند. برای مثال دوست و پنجاه هزار تومان بابت کفن و دفن، صد و هفتاد هزار تومان بابت مراسم ازدواج به کشیش میدهند.
کلیساهای ایران فقط مختص ارامنه هستند یا اینکه مسیحیان کاتولیک و ارتدکس میتوانند در مراسمهای آنجا شرکت کنند؟
کلیساهای تهران و ایران ارمنی هستند و فقط به قوم ارمنی خدمت میرسانند. غالب مسیحیان ایران هم ارمنی هستند. معمولاً مراسمها هم به زبان ارمنی باستان برگزار میشوند و کسی که ارمنی نباشد، چیزی متوجه نمیشود. حتی برای ارمنیهای کنونی هم فهم زبان ارمنی باستان دشوار است.
نظر حضرتعالی و عموم ارامنه در باب حضرت امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران چیست؟
ما ارمنیها معتقدیم که قرن بیستم، قرن الحاد بود و امام خمینی با انقلاب خود مردم ایران را متحول ساخت. همه ساله ۲۲ بهمن برای ما ارمنیها با عید وارطان مصادف میشود. وارطان مقدس کسی بود که در زمان ساسانیان علیه یزدگرد دوم قیام کرد و ثابت کرد که برای هر فرعونی موسیای وجود دارد و امام خمینی هم واقعاً نشان داد که موسی زمان ما است و فرعون زمان را از میان برد. ما عاشق امام خمینی هستیم.
آرام آوانسیان: کارهای فنی جبهه را انجام میدادیم
آرام آوانسیان صنعتگر اعزامی از طرف خلیفهگری ارامنه تهران به جبهههای جنگ تحمیلی و پسر عموی شهید ارمنی «وازگن آوانسیان» ازخصوصیات اخلاقی شهید و خانواده ایشان و از حال و هوای هموطنان ارامنه در جبههها و کیفیت و زمان و مکان شهادت شهید آوانسیان سخن گفت.
با شهید وازگن آوانسیان چه نسبتی دارید؟ اگر خاطرهای از چگونگی جبهه رفتنش و خبر شهادت دارید، بیان کنید.
بعد از انقلاب در اوایل سال ۱۳۶۲ بود که پسرعموی بنده وازگن آوانسیان شهید شد. دو سال از ازدواجم گذشته بود که فرزندم به دنیا آمد. وازگن آمد و از من مژدگانی گرفت و گفت که دارم به جبهه میروم. از جبهه برایم تعریف میکرد که اوضاع چگونه میگذرد. او در بخش طراحی بود. طراحی لوازم تانک و بقیه وسایل. بعد هم خبر شهادتش را آوردند. او در ماه یازدهم شهید شد. در ماه دهم از خلیفهگری خبر داده بودند که در جبهه به یک فنی کار نیازمندیم. ما هم با اینکه بچه کوچک داشتیم و گرفتار کارهای روزمرهمان بودیم، گفتیم مشکلی نداریم و داوطلب شدیم و در ماه یازدهم به خلیفهگری معرفی شدیم. ۲۲ نفر بودیم و عکسهای آن دوره را هنوز در اختیار دارم. به اینجا دم حیاط آمدیم و اسقف اعظم پیش از رفتنمان دعایمان کرد. در عکسهایم مشخص است که جوان بودم. البته الان هم جوانم و سنی از من نگذشته است(باخنده). به هر ترتیب مراسم انجام شد و هر کس میخواست به جبهه برود در ابتدا به شورای خلیفهگری میرفت تا مراسم را انجام بدهد. مراسم بدین گونه بود که اسقفمان در روز اعزام به جبهه میآمد و برایمان دعا میکرد و بعد ماشینها از جبهه میآمدند و بیرون کلیسا میایستادند. در ابتدا گفتند که به اهواز میرویم. زمستان بود و ما گفتیم لابد اهواز گرم است و لباس زیادی نبردیم؛ ولی بعداً برنامه عوض شد و گفتند به گیلان غرب میرویم و ما هم قبول کردیم. به گیلان غرب رفتیم و ساعت ۳ نصف شب رسیدیم. میدانید که در اوایل جنگ تمامی کادرها سر جایشان نبودند. ما تا رسیدیم در چادرهای بزرگی که داخلشان واقعاً گرم بود، اسکان یافتیم. ولی نمیدانستیم که این چادرها مختص شهدا هستند. ما هم رفتیم و پتو برداشتیم و دیدیم هر هفت یا هشت نفری یک پتو دارند. پتو را روی خودمان انداختیم. چهار و نیم صبح که برای ترخیص آمدند ما را دیدند و ما هم دستپاچه شدیم که داستان چیست؟ گفتیم ما تازه رسیدیم و اگر شهید بشویم در آخر اینجا میآییم، پس بگذارید از همان اول بیاییم(باخنده). صبح شد و فرمانده یگان که از سپاه بود آمد و ما را بردند و کانتینرهای بزرگی دیدیم که سه تای آنها را به ما دادند که آنجا مستقر شدیم و ما از همان صبح میخواستیم جایگاهمان را بدانیم. ما را به سمت سیلوهای بزرگی بردند که پوشیده از برف بودند. ماشینها هم تا نصفه در برف بودند. البته نو بودند ولی چون ضد یخ نداشتند سر سیلندر آنها ترکیده بود که ما با تراکتور آنها را بکسل و سپس تعمیر کردیم. کارها را بین خود دو به دو تقسیم کردیم. کارمان گروهی بود. باتریساز و صافکار داشتیم و اگر کار برقی بود به باتریساز میگفتیم تا انجام بدهد. یک آمبولانس هم تایرش از جلو و عقب ترکیده بود. به یکی از همراهانم گفتیم که تعمیرش کنیم؛ چون خورد و خوراک را با آن میآوردند و در اولویت است. چند آمبولانس دیگر هم بود که آنها را در حد نو تعمیر کردیم. همچنین جیبها را تعمیر کردیم. بعد با شادی رفتیم بالای تانک و عکس گرفتیم. یکی از تانکها از وسط نصف شده بود و فقط قسمتی از آن باقی مانده بود که روی آن رفتیم و عکس گرفتیم.
کادر فنی شما در جبهه همگی مسیحی بودند؟
بله.
به اجبار سربازی به جبههها رفته بودند؟
خیر هیچکدام از اینها به اجبار نیامده بود. همگی داوطلب بودیم و داوطلب یعنی کسی که از دل و جان برای خدمت مایه بگذارد. من خودم داوطلب رفتم. برای وطنم رفتم و اگر یادتان باشد در سال ۱۳۶۲ آقای خامنهای رئیسجمهور بودند به آن منطقه آمدند. جالب اینجاست که ایشان یک ماه قبل از آمدنم به جبهه به منزل عمویم آمده بودند. عمویم که پدر شهید بود با یک گروه آمده بود. من خانه بودم و زنگ زدند. بیرون که رفتم دو نفر قد بلند هیکلی دیدم. گفتم: «بفرمایید؟» جواب دادند: «رییس جمهور آمدهاند حضور آقا!» قبل از اینکه بدانیم زرکش را بسته بودند. آمدند و پرسیدند: «چند نفرید؟» گفتم: «هفت یا هشت نفر!» گفتند: «همگی خانوادهاید؟» گفتم: «بله عمو و پدر و پسرعموهایم که دو نفر از آنها از کویت آمده بودند.» گفت: «مشکلی نیست.» دو نفر به بالا رفتند. در آن موقع آقای خامنهای آمدند و از ایشان استقبال کردم و خیلی برایم جالب بود. من بعد از استقبال از ایشان رفتم؛ چون آقای خامنهای برای دیدار با خانواده شهید یعنی پسرعمویم آمده بودند. من فقط در همان لحظه که با هم صحبت کردیم، آنجا بودم و بعد از آن رفتم. چند ماه بعد که در جبهه روی یک جیب کار میکردم، آقای خامنهای برای بازدید به گیلان غرب آمدند و با فاصله از کنارم گذشتند و گفتند: «خوبید آقای آوانسیان؟» من واماندم! با خودم گفتم: چطور مرا شناختند؟ چون فقط یکبار برای چند لحظه مرا در خانه دیده بودند و نمیدانم که از قبل مرا معرفی کرده بودند یا نه؛ ولی من را شناختند. من هم به شوخی به دوستانم گفتم: «ببینید رئیسجمهور کشور دوست صمیمی من است.» گفتند: «ایشان را چه وقت دیده بودی؟» گفتم: «یک بار به دیدار خانواده شهید پسرعمویم آمده بودند.» در آن سه هفتهای که آنجا بودیم صبح ساعت هفت بلند میشدیم. به ما گفته بودند که اینجا تکتیرانداز است و آن طرف نروید و ما هم نمیرفتیم. ساعت پنج باید تعطیل میکردیم؛ ولی آنقدر ماشین بود و ما سرگرم بودیم که به ساعت نگاه نمیکردیم. ساعت هفت یا هفت و نیم بیرون میرفتیم تا شام را تحویل بگیریم. شامی که باید پنج نفره آن را میل کنیم. جالب اینجاست که جغدی بالای سیلو لانه کرده بود و ساعت پنج صدا میزد و ما میگفتیم بچهها تکتیراندازها علامت میدهند پس بیرون نروید! یکبار هم پشت پادگان که کارخانه قند بود، آنجا را زدند و صدای مهیبی به گوش رسید. گردوغبار بلند شد. چون بیابان بود، ما هم گفتیم که به فنا رفتیم. میگفتند: داد نزنید! ولی ما نمیتوانستیم و همدیگر را صدا میزدیم که کجایید. بعد که گردوغبار خوابید، دیدم همه زندهایم و آسیبی ندیدهایم.
از میان گروه شما کسی شهید نشد؟
شهید داشتیم؛ ولی سرباز بودند. چون گروههای زیادی رفته بودند. از شهرهای مختلفی هم آمده و برخی سرباز و برخی دیگر داوطلب بودند. گروههای ۲۶ نفره هم بودند.
چندی پیش کتابی منتشر شد که عکسهای ما در جبهه در آن مندرج است. به فارسی نوشته شده و هر کدام از بچهها خاطرات خودش را تعریف کرده است.
شما در جبهه فقط کارهای فنی را انجام میدادید یا در خط مقدم جبهه هم بودید؟
بله کارهای فنی بر عهده ما بود. اتفاقاً برادران بسیجی در جبهه و برخی رانندگان علاقهمند به یادگیری مسائل فنی بودند و سؤال میکردند که در صورت خاموشی ماشین در راه چه باید کرد؟ ما آنها را راهنمایی میکردیم. مثلاً اگر برق ماشین قطع بشود باید چیکار کنند و… . آنها را راهنمایی میکردیم؛ مثلاً اگر یک چرخ روغن بزند، میتوان شیلنگ آن را کور کرد. یا اینکه ترمز شدید، نگیرند تا ماشین نچرخد. موارد زیادی بود که به انها میگفتیم. یک بار اتفاق افتاد که ماشینی بزرگ از نوع ریو بیرون مانده بود و باید همان روز تعمیر میشد تا بچهها را به خط برساند. ما هم رفتیم جاده و با وجود تیراندازی تعمیرش کردیم و آسیبی به ما نرسید. تعمیرش کردیم و بچهها سوار شدند و رفتند. جالب اینجاست که یک ارتشی که درجهاش را نمیدانم، آمده بود. چون فهمیده که ۲۲ ارمنی به گیلان غرب در سپاه بهعنوان مکانیک آمده بودند. آمبولانس داشت. آمد و گفت که با من کار دارد. تعجب کردم. رفتم و پس از احوالپرسی گفت: «من ارتشی هستم و این آمبولانس دست من است و با آن غذای رزمندهها را به خط میبرم. این ماشین اذیتم کرده و اگر میشود تعمیرش کنید.» من هم گفتم: «مشکلی نیست.» یک پلاک سپاه به آن زدیم و بردیم داخل و تعمیر کردیم و گفتیم که ظهر بیاید و آن را ببرد. باورش نشد تا ظهر کامل آن را تعمیر کردیم. ماشین را به او تحویل دادیم و خیلی خوشحال شد. افرادی بودند که وقتی از لهجهمان میپرسیدند، میگفتیم که ارمنی هستیم. معنای ارمنی را نمیدانستند. وقتی از محل اعزاممان میپرسیدند، به شوخی میگفتیم: «ما را از آمریکا اعزام کردند تا ماشینهای شما را تعمیر کنیم.» تعجب میکردند و ما میگفتیم: «بله پس از اشغال سفارت، ما را فرستادند تا پس از تعمیر آزادمان کنند. با آنها شوخی میکردیم. ولی بعدها فهمیدند و به آنها گفتیم که ایرانی اصیل هستیم و ۲۵۰۰ سال در این کشور ریشه داریم. خیلی خوشحال شدند و یک هواپیمای خیلی زیبا را که با پوکه ساخته بودند، به من هدیه دادند. روی بالهایش پرچم جمهوری اسلامی ایران بود. بعدها ندانستم که چه بر سرش آمد. البته در آن موقع خواستم آن را تحویل خلیفهگری بدهم؛ چون کار زیبا و ظریفی بود.
درباره شهید وازگن هم مطالبی بیان کنید. از خانواده ایشان و اینکه چند ماه جبهه بود و کجا به شهادت رسید؟
ایشان در سال ۱۳۶۲ در دارخوین شهید شد. قبل از شهادت دوره گلایدر رفته بود. یعنی در علوم هواپیما و الکترونیک تبحر داشت و در جبهه از این تجربهاش استفاده کرد. در سال ۱۳۵۹ با برادرش در دبی بود. در آنجا کار میکرد و وقتی جنگ شد به ایران برگشت و سرباز شد. طبق معمول سربازیاش را تمام کرد و در آخر سربازیاش طبق آنچه که شنیدم یکی از همراهانش تیر خورد. او در حین نجات دوستش ترکش به چشمش خورد. حمله به حدی شدید بود که عقبنشینی کرده بودند. روز بعد از عقبنشینی که برای جمعآوری مجروحین رفته بودند، پس از دو روز دیدند که وازگن هم در آنجا شهید شده است. فقط چشمش نبود و بقیه اعضایش سالم بودند و او را از طریق انگشتنگاری شناختیم.
در حال حاضر پدر و مادرش در قید حیاتاند؟
خیر. آنها هم فوت کردند.
بفرمایید که شغل خودتان در حال حاضر چیست؟
شغل من مکانیکی است.
یعنی مغازه مکانیکی دارید؟
الان که از کار افتاده هستم.
از همان ایام جبهه شغلتان همین بود؟
بله. از سال ۱۳۵۴ این شغل را شروع کردم و پدرم مغازه مکانیکی داشت. اخیراً دورههای سایپا و ایرانخودرو را گذراندم و مدارکشان را گرفتم. مدرک مکانیک و برق درجه یک را دارم. یک ضربالمثل قدیمی است که میگوید در جوانی دندان داری، اما گوشت نداری که بخوری و در پیری گوشت داری، اما دندان نداری که بخوری. همان حکایت ماست و الان تجربیاتمان را باید به بچههایمان منتقل کنیم.
ژوریک باباجانیانس: خودمان را جزئی از این آب و خاک میدانیم/ امام خمینی آزادمرد بود
برادر شهید ارمنی «نوریک باباجانیانس» و عضو هیئت امنای کلیسای وارتان مقدس ضمن اشاره به خصوصیات فردی اخلاقی شهید باباجانیانس، رسیدگی بنیاد شهید به خانوادههای شهدای مسیحی و آزادی اقلیتهای دینی در ایران را مورد توجه قرار داد.
فرا رسیدن سال نو میلادی را خدمت شما هموطنان گرامی تبریک عرض میکنیم. در ابتدا خودتان را معرفی کنید و اینکه چه نسبتی با شهید نوریک باباجانیانس دارید؟
به نام خدا، بنده هم پیشاپیش فرا رسیدن سال نو میلادی و میلاد حضرت مسیح، پیامآور صلح و دوستی را به همه هموطنانم، اعم از مسیحی و مسلمان و همه بشریت تبریک عرض میکنم.
بنده ژوریک باباجانیانس، برادر شهید نوریک باباجانیانس هستم .
از نحوه اعزام نوریک به جبهه و شهادتش بفرمایید.
نوریک در سال ۱۳۶۵ به خدمت سربازی اعزام شد و بعد از اتمام دوره آموزشی، در لشکر ۷۷ خراسان خدمت کرد. پس از ۲۳ ماه خدمت در عملیاتی به همراه هفت نفر از همرزمانش به شهادت رسید؛ یعنی در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۶۷ شهید شد. البته هفت نفر از همرزمان ایشان مسلمان بودند و فقط او مسیحی بود. وظیفه نوریک خدمات فنی و تعمیرات خودرو بود. هدفشان در آن عملیات این بود که یکی از خودروهای سنگین در خط مقدم را خارج کنند. از این رو مورد هدف خمپارههای دشمن واقع شد.
رسیدگی به امور خانواده شهدای مسیحی از سوی بنیاد شهید تاکنون چگونه بوده است؟ آیا رضایت کافی دارید؟
نوریک مجرد بود و شهید شد. در واقع نود و نه درصد بچههایی که به آن منطقه اعزام شده بودند، متأهل نبودند. از این رو خانواده این شهدا حق و حقوق شهدای متأهل را از بنیاد شهید دریافت نمیکنند. به نظرم دولت باید فکر جدیتری برای خانواده شهدای مجرد بکند. البته شاید پس از سی سال دیگر فایدهای نداشته باشد.
بهطور کلی در جامعه و در سطح کشور چطور؟ از اینکه اقلیت دینی هستید، محدودیتی در کشور احساس میکنید؟
ما چندان با تعبیر اقلیت موافق نیستیم؛ چون در واقع خودمان را اقلیت نمیدانیم. ما جامعه ارامنه ایران هستیم و نه اقلیتهای دینی و مذهبی. دین ما مسیحیت است. از دید ما جمهوری اسلامی ایران چیزی برای ما کم نگذاشته است. اگر در کنار دوستان همرزممان از تمامیت ارضی دفاع کردیم، نظام هم در مقابل آنچه به ما تعلق دارد، داده است. برای مثال ما افتخار میکنیم که با جمعیت قریب به شصت هزار نفر دو نماینده در مجلس داریم. این در حالی است که به نسبت تقریباً هر یک میلیون نفر یک نماینده در مجلس راه پیدا میکند. ارامنه همیشه خودشان را جزئی از ایران دانستهاند. از همه اقشار ارمنی در جامعه حضور داشتهاند و در نوع و توان خودشان به کشور خدمت کردهاند. ارامنه از قدیمالایام به سازندگی معروف هستند. به نظرم ما ارمنیها آزادی خودمان را به اندازه کافی در کشور داریم و حتی میتوانیم زبان مادری خودمان را تدریس کنیم. امکانات برای رفع نیازهای اولیه هر انسانی را در اختیار داریم. در کشور به من به عنوان خانواده شهید مسیحی با خانواده شهید مسلمان فرقی گذاشته نشده است. البته اگر مشکلاتی وجود دارد، برای همه است؛ هم برای ما مسیحیان و هم برای مسلمانان. قانون مسیحیان یا مسلمانان را در کشور مستثنا نکرده است.
تحصیلات شما و برادرتان تا چه سطحی و در چه رشتهای بوده است و به چه کاری مشغول هستید؟
تحصیلات من و برادر شهیدم تا دیپلم بوده است. تا سه سال پیش تولیدی قطعات پلاستیکی داشتم. در زمان اجلاس اسلامی افتخار همکاری با وزارت مسکن و شهرسازی داشتم. با جناب مهندس صادقی همکاری میکردم. سفارشهایی به من داده شد و در این زمینهها با برخی نهادهای دولتی همکاری داشتم. در سال ۱۳۸۸ پلمپ صندوقهای انتخاباتی بر عهده من بود که برای این منظور قطعاتی را تولید کردم و این برای من افتخار بزرگی به شمار میآید و سهمی کوچکی در این کار داشتهام. در سالهای اخیر به خاطر وجود برخی مشکلات اقتصادی مجبور شدم که شغل خودم را رها کنم. حدوداً یک الی دو سال با تعمیرات تزریقات پلاستیک ماشین کار خودم را گذراندم و در حال حاضر مغازه پروتئینی در منطقه خودمان [مجیدیه] دارم و خودم را مشغول آن کار کردم.
اگر خاطرهای از برادر شهید خود به یاد دارید، بیان کنید.
هر وقت به منطقه اعزام میشد و برمیگشت، خاطراتی برای ما تعریف میکرد. دو بار تقدیرنامه گرفت. در همان جبهه اسکناسی به ایشان دادند که روی آن امضای حضرت امام بود. در زمان جنگ رزمندهها با مشکلی مواجه شدند و نیاز به سیمان داشتند. یک بار وقتی از جبهه برگشت، این موضوع را با ما در میان گذاشت و ما دیدیم که تهیه سیمان و بردن آن به جبهه مشکلاتی به همراه دارد و کار سختی است. به هر ترتیبی که بود از جیب خودمان بیست تن سیمان تهیه کردیم و به نام شورای خلیفهگری ارامنه به منطقه جبهه اهدا کردیم. اهدا آن را به نام شورای خلیفهگری ارامنه ثبت کردیم تا شخصی نباشد. در حال حاضر در بنیاد شهید مدارک آن موجود است. البته یکسری از مدارک را بنیاد شهید از ما خواست که برای موزه دفاع مقدس اختصاص بدهیم؛ مثل پلاک شهید و برخی دیگر از وسایل. به نظرم هم بهترین جایی که میتوان این وسایل را نگه داشت در همان موزه است که همیشه برای یادگاری باقی میمانند.
خدمات ارامنه به رزمندگان در پشت جبهه به چه شکل بوده است؟
در زمان جنگ شورای خلیفهگری بارها آمبولانس و … به جبهه اهدا کرد که برادر شهیدم نوریک در اهدای آنها نقش داشت. حتی موقع تحویل آمبولانسها در آنجا حضور داشت. شورای خلیفهگری مشکلات مردم ارامنه را به سمع مسئولان میرسانند. خانواده شهدا هم اگر مشکلاتی در زمینه حق و حقوق خود دارند، میتوانند به این شورا مراجعه کنند و از این طریق به مشکلات خود رسیدگی نمایند.
از خصوصیات اخلاقی و رفتاری برادرتان برای ما بگویید.
برادرم انسان بلندپروازی بود و همیشه دوست داشت کارهای بزرگی انجام بدهد. قصد داشت بعد از خدمت سربازی کارگاه تولیدی راهاندازی کند و از این طریق به کشور خدمت نماید. پس از اینکه شهید شد، نخواستم که کارش و هدفش ناتمام باقی بماند، از این رو کارگاه تولیدی راهاندازی کردم و آن را تا سال ۱۳۹۲ نگه داشتم. پس از آن دیگر نتوانستم به کار خودم ادامه بدهم و آن کارگاه را جمعآوری کردم. خودم پس از دوران خدمت سربازی شغل تراشکاری را رها کردم و به دنبال کار تولیدی رفتم. در واقع تا سال ۱۳۹۲ کارگاه پلاستیکسازی را داشتم و در آن مشغول بودم.
شما مجموعاً چند خواهر و برادر هستید و آیا پدر و مادرتان در قید حیات هستند؟
با نوریک پنج برادر و یک خواهر بودیم و در حال حاضر دو برادر و یک خواهر هستیم. دو تن از برادران بزرگم فوت کردند؛ یکی از آنها حدود بیست سال پیش فوت کرد و دیگری چهار سال پیش. یک برادر دیگر دارم که از من بزرگتر و در قید حیات است. شهید نوریک از نظر سنی از همه ما کوچکتر بود. پدرم یک سال بعد از پیروزی انقلاب و در سال ۱۳۵۸ فوت کرد و مادرم در قید حیات است. سعی میکنیم تا آنجا که میتوانیم کاری کنیم که جای خالی نوریک را حس نکند. سن ایشان زیاد و حدوداً چهار سال است که زمینگیر شده است.
به عنوان خانواده شهدا آیا از مسئولان نظام گلایهای دارید؟
سال گذشته این افتخار را داشتیم که حضرت آقا [رهبرانقلاب] به منزل ما تشریف آوردند. شما حساب کنید که چنین شخصیتی در این مقام در طول یک سال میتواند به دیدار چند خانواده برود؟ خودم را که نگاه میکنیم میبینم در طول یک ماه شاید یک بار هم نتوانم به منزل برادرم بروم. این نشان میدهد که حضرت آقا به ما ارامنه ارزش قائل است که بخشی از وقت خود را برای دیدار ما اختصاص داده و جویای احوال و مشکلاتمان شده است. در این زمینه از طرف ما اصلاً جای گلایه وجود ندارد.
انتظار شما از آینده خود در این کشور چیست؟
طبیعی است که همه جوامع دوست دارند از آنچه هستند، بهتر بشوند و تغییراتی در زندگی و حال درونی خودشان ایجاد بشود. قطعاً در جامعه ایرانی همین مسئله بوده است. قبل از انقلاب اسلامی عدهای ناراضی بودند و اعتراض داشتند. انقلاب پیروز شد و خود ارامنه هم در پیروزی آن دخیل بودند. ارامنه شهید انقلاب هم دارند. عدهای از ارامنه حتی در زندانهای رژیم پهلوی بودند. ما جامعه ارامنه رضایت کاملی داریم و اصلاً به نظرمان نمیرسد که در مقایسه با مسلمانان ایرانی، حقی از ما ضایع شده باشد. به هر حال در مجلس شورای اسلامی نمایندگانی داریم و اگر مشکلاتی داشته باشیم از کانال آنها پیگیری میکنیم. تا آنجا که در توان دولت و نظام باشد، به مشکلات ما رسیدگی میشود. اگر در امور مدارس، باشگاهها و… مشکلاتی به وجود بیاید، برای رفع آنها به نمایندگان خودمان در مجلس مراجعه و پیگیری میکنیم. بسیاری از باشگاههای منطقه ما با هزینه خود ارامنه ساخته شدهاند؛ هر چند نگهداری و رسیدگی به آنها به دست دولت است. دولت به ما اجازه میدهد که در سال یک بار المپیک برگزار کنیم؛ این در حالی است که خود ایران المپیک ندارد. همیشه هم مقامات دولتی در افتتاحیه المپیک حضور پیدا میکنند. به نظرم نمیآید که در این زمینهها نارضایتی وجود داشته باشد. البته مشکلاتی وجود دارد؛ اما اختصاصی به ما ارمنیها و مسیحیان ندارد و همه جامعه اعم از مسلمان و مسیحی و… آن مشکلات را دارند. مشکلات در جامعه هست و باید مانند سایر اقشار جامعه طاقت بیاوریم و سعی کنیم آنها را به سهم خودمان برطرف کنیم. اینکه بگوییم ما ارامنه و مسیحیان در کشور در تنگنا هستیم، صحیح نیست. هیچ فرقی میان ما و دیگر اقشار جامعه ایران وجود ندارد. هم ما مشکلاتی داریم و هم دیگران.
قدمت حضور ارامنه در ایران به قرنها قبل برمیگردد و ما خودمان را جزئی از این آب و خاک میدانیم. در طول این مدت هم ارامنه در هر زمینهای که تخصص داشتند، سعی کردند به کشور خدمت کنند.
از آمار شهدا و جانبازان ارامنه اطلاع دقیقی دارید که در اختیار ما بگذارید؟
به گمانم مجموع شهدا و جانبازان ارمنی ۱۱۷ نفر باشد. در قبرستان ارمنیان تهران، قطعه ویژهای به شهیدان جنگ ایران و عراق اختصاص یافته است. همه ساله قبل از عید میلاد مسیح هم از طرف شورای خلیفهگری ارامنه و هم بنیاد شهید مراسمی در آنجا برگزار میشود. از سوی دولت هم در ایام دهه فجر، یک روز به مراسم غبارروبی قبور شهدای ارامنه اختصاص یافته است.
نحوه برگزاری انتخابات مجلس برای شما چگونه است؟ تاکنون از این نظر که نمایندگان جداگانهای دارید، مشکل و تبعیضی برای شما وجود نداشته است؟
در انتخابات مانند همه حوزههای انتخاباتی ناظر داریم و از این نظر هم مشکلی وجود ندارد. ما ارمنیها در انتخابات میتوانیم به هر کسی که بخواهیم رأی بدهیم؛ اما طبیعی است برای رفع مشکلات خودمان به افراد ارمنی رأی میدهیم تا مشکلات خودمان را به مجلس منتقل کنند.
خدماتی را که ارامنه به انقلاب و دفاع مقدس داشتهاند، بیان بفرمایید.
در زمان جنگ بسیاری از ارامنه به مناطق جنگی اعزام شدند. همچنین خدمات پشت جبهه هم فراوانی داشتند. اغلب صنعتگران ما در جبهه حضور مییافتند و در همه زمینهها از جمله مکانیکی، تراشکاری و… خدمت میکردند. شاید در سال پنج گروه بیست و پنج نفره از سوی شورای خلیفهگری به منطقه اعزام میشدند و خدماتی ارائه میدادند. هر کسی هر کاری از دستش برمیآمد، انجام میداد. در زمان بمباران هوایی، تمام مدارس و کلیساهای ما برای پناهگاه مردم و امور امدادی اختصاص یافته بود. در حال حاضر هم اگر در جایی از کشور خدای نکرده زلزلهای رخ بدهد، شورای خلیفهگری دست به کار میشود و نیرو و خدماتی به آن منطقه اعزام میکند تا در حد توان خودش خدمتی به کشور داشته باشد. تقریباً تمام امور خدماتی ما زیر نظر شورای خلیفهگری صورت میگیرد و ما کار شخصی بدون هماهنگی انجام نمیدهیم. به نظرم جامعه ارامنه هر کاری که توانسته برای انقلاب انجام داده است. به نسبت جمعیت دیگر اقشار جامعه، ارامنه هم خدمات ارزندهای برای کشور ارائه کرده است و شاید اگر به نسبت جمعیت در نظر بگیریم، میبینیم که خدمات بیشتری ارائه داده باشد. البته هر کسی از ما که کاری انجام داده بر حسب وظیفهاش بوده است. مانند این است که کسی بخواهد به خانه ما تعرضی داشته باشد؛ طبیعی است که از خانه خودمان با جان و دلمان دفاع میکنیم. اگر خدای نکرده باز هم مشکلی برای کشور به وجود بیاید و دشمن بخواهد به ایران تعرض کند، جامعه ارامنه مانند همیشه در صحنه حضور پیدا میکنند و از تمامیت ارضی کشور و از خاک ایران با جان و دلشان دفاع میکنند.
شخصیت امام خمینی را از منظر باور دینی و قلبی خودتان توصیف کنید.
در یک کلام میتوان گفت که حضرت امام خمینی آزادمرد بود؛ کسی که حامی مستضعفان بود؛ کسی که نمیتوانست با ظلم و ستم کنار بیاید.
به عنوان خانواده شهدا آیا محضر حضرت امام خمینی هم مشرف شدید؟
متأسفانه از نزدیک توفیق دیدار ایشان را نداشتیم؛ اما به حرم ایشان رفتهام. بنده عضو هیئت امنای یکی از کلیساهای تهران هستم و در طول این مدت دو بار به حرم امام خمینی مشرف شدم. تمام کارهای ما با هماهنگی شورای خلیفهگری ارامنه صورت میگیرد. اطلاعیه منتشر میشود و هر کسی که میخواهد میتواند بیاید. اتوبوسی کرایه میکنیم و افراد داوطلب میتوانند زیر نظر شورای خلیفهگری به حرم بروند. معمولاً افراد برجسته ارمنی، مانند کشیشان و هیئتیها هر ساله یک روز را برای رفتن به حرم امام خمینی اختصاص میدهند. معمولاً در روزی به حرم میروند که حضرت آیتالله خامنهای در آنجا حضور دارد و سخنرانی میکند.
در پایان اگر نکته خاصی باقی مانده، آن را به عنوان حسن ختام گفتوگو بیان بفرمایید.
از شما تشکر میکنم که به یاد شهدای ارامنه هستید. امیدوارم هر نیت و هدفی که از انجام این مصاحبه داشتید، خدا شما را یاری کند تا به اهدافی که دوست دارید برسید. آمین
سیمون باقداساریان: انسانها با هر دین و قوم و ملیت و نژادی که باشند، با همدیگر برابرند
سیمون باقداساریان برادر شهید ارمنی، «واهیک باقداساریان» به توصیف شخصیت برادر شهید خود و علاقه او به امام و انقلاب و نیز برابری خانوادههای شهدای مسلمان و ارامنه در ایران سخن به میان آورد. در ابتدا خودتان را معرفی کنید و اینکه چه نسبتی با شهیدواهیک باغداساریان دارید؟
به نام خداوند بخشنده مهربان / آن که داد دندان نان و دهان / هرگز نبریم اسمش را ز یادمان / که آتش بارد ز هفت آسمان بر سرمان.
بنده سیمون باغداساریان، برادر بزرگ شهید واهیک باغداساریان هستم. بچه روستا هستیم و از حدود پنجاه سال پیش برای کار و زندگی به تهران آمدیم. ما خانواده ده نفره هستیم. بنده فرزند بزرگ خانواده هستم. پدرم یک سال پیش فوت کرد و مادرم حدوداً پنج سال پیش به رحمت خدا رفت.
واهیک باغداساریان در چه سالی و در کجا شهید شد؟
برادرم در چهاردهم اسفند سال ۱۳۶۲ در دارخوین خوزستان شهید شد. منطقه استقرار دارخوین قبل از اعزام بچهها از جمله برادرم، به وسیله دشمن مینگذاری شده بود. البته پس از آزادسازی این مناطق از دست دشمن، بخشهای از منطقه پاکسازی شده بود؛ اما ماشین حامل رزمندهها از جمله شهید واهیک باغداساریان از قسمت پاکسازی خارج و روی مین ضد تانک رفت. بر اثر انفجار واهیک به همراه دوستان همرزمش شهید شد.
از چگونگی اعزام برادرتان و شهید شدنش، اگر خاطرهای به یاد دارید، بیان کنید.
کتابی به نام گلهای مریم چاپ و منتشر شده است که در آنجا بیوگرافی کامل برادر شهیدم، واهیک باغداساریان را شرح دادهام. برادرم پیش از عزیمت به جبهه برادرم با من در مغازه کار میکرد و دیگر برای خود استادی شده بود. در پارکینگ منزل پدریام برای او کارگاهی تدارک دیده بودیم تا مشغول کار شود. با دختری آشنا شده و تصمیم ازدواج داشت. روزی وارد مغازه شد و همانطور سر به زیر به من گفت: میخواهم به خدمت بروم. رفت و خود را معرفی کرد. در آخرین مرخصی خود، زمانی که برای خداحافظی به منزل من آمده بود در حیاط به من نگاه کرد و برایم دست تکان داد. در آن لحظه احساس کردم که او پشت ابرها ناپدید شد. در آخرین مرخصی خودش نیز حس غریبی داشت. روزی وارد مغازه شد و گفت که میخواهد ماشین خودش را به نام من کند. با تعجب پرسیدم چرا میخواهد این کار را بکند. در جواب به من گفت: اگر برایم اتفاقی افتاد، بتوانید این ماشین را بفروشید. گفتم: یعنی چه پسر، خودت لازم داری و بعد از برگشتن، از آن استفاده خواهی کرد. اما حرفم را نپذیرفت و از من خواهش کرد تا به حرفش گوش دهم. نمیدانم شاید خودش چیزی را که ما درک نمیکردیم، احساس میکرد. «واهیک» هرگز از جبهه و از مشکلاتی که داشتند، ناراضی و گلهمند نبود. وقتی به جبهه باز میگشت، مثل این بود که به سر کار میرفت! خدمت سربازی را کار عادی میدانست. هیچگاه از آنجا چیز زیادی برایمان تعریف نمیکرد. برادرم اصولاً نگاه عادی به مسائل داشت. فقط در آخرین مرخصی حس عجیبی داشت. رفتارش این را نشان میداد. او اخلاق خاصی داشت. هیچ وقت راجع به رؤیاهایش صحبت نمیکرد. او نیز حتماً میخواسته بعد از سربازی، زندگی سادهای برای خودش دست و پا کند. در کارش نیز، برای خودش استادی بود. مسلماً آدم موفقی در زندگی میشد. هیچ وقت راجع به خودش و آیندهاش با من صحبت نمیکرد. اخلاق خاصی داشت. سعی میکرد افراد را خوشحال کند. پسری شاد بود. او از سنش بزرگتر بود. انسانی باگذشت بود. هر ساعتی که با او تماس میگرفتی و از او چیزی میخواستی «نه» نمیگفت و به کمکت آمد. برای خیلی از مشتریان بدون دریافت دستمزد کار میکرد، چون میدانست اگر آن شخص پول داشت، حتماً به او پرداخت میکرد!
آخرین دیدارتان کی بود؟
آخرین باری که با او صحبت کردم زمانی بود که «واهیک» به سنندج آمده بود و با من تماس تلفنی گرفت و اطلاع داد که نگران حال او نباشیم. زمانی که خبر شهادت برادرم را شنیدم بسیار تعجب کردم، چون اصلاً انتظار این خبر را نداشتم. چند روز بعد از شهادت برادرم، جنازه ایشان را به ما تحویل دادند. همه ما انتظار پیکر پاک او را میکشیدیم. دیدن پیکر او برایمان نعمت بزرگی بود. برای دیدن او، بیطاقت بودیم. میتوانم در عین واقعیت بگویم که در مدت چند روز، در خیابان و منزل ما هزاران دوست، آشنا و غریبه تردد کردند و مانند ما، آنها نیز انتظار او را میکشیدند. انتظار سه روزه ما مانند این بود که گویا منتظر آزاد شدن یا رهایی او باشیم! حس عجیبی بود. هر کس سعی داشت تا کاری انجام دهد. انگار منتظر دامادی بودیم که بایستی با آمدنش، ما را خوشحال میکرد!
بعد از اینکه پیکرهای پاک شهدا را به پزشکی قانونی آوردند، به ما اطلاع دادند که میتوانیم جنازه برادرمان را با خود ببریم. به پزشکی قانونی رفتم. در بیمارستان ما را به سالنی که مملوّ از شهدا بود، بردند. در آنجا احساس کردم که من تنها نیستم …، برادران شیمیایی را که به شهادت رسیده بودند، دیدم. وقتی برادرم را دیدم، خدا را شکر کردم. خدایا، برادرم چقدر آرام و معصوم در خواب عمیقی فرو رفته بود. بیاراده به طرف او خم شده و او را در آغوش گرفتم و بیاراده، بوسهای بر گونهاش زدم… یکی از برادران، لوازم شخصی او را که در یک کیسه نایلونی قرار داشت، به دستم داد. من بیاختیار آن بسته را به طرف قلبم برده و آنقدر آن را بر روی قلبم فشردم که هنوز هم بعد از این همه سال، درد شدیدی را احساس میکنم!
بنیاد شهید تفاوتی میان خانواده شهدای مسیحی با خانواده شهدای مسلمان قائل است؟
طبق قانون نباید فرقی میان حقوق خانواده شهدای مسیحی و مسلمان در بنیاد شهید وجود داشته باشد. پس از اینکه پدرم به رحمت خدا رفت، حقوق بنیاد شهید هم طبق قانون قطع شد. البته از نظر معنوی مسئولان پیگیر و جویای احوال ما خانواده شهید هستند.
آیا در جامعه نسبت به مسلمانان محدودتی احساس میکنید؟
در ایران هیچ گونه محدودیتی از نظر اینکه ما مسیحی هستیم و اکثریت مسلمان هستند، برای ما وجود ندارد. به هر حال همه ما در یک کشور زندگی میکنیم و این تفکیک میان اقلیت و اکثریت به نظرم صحیح نیست. این تبلیغات کار بیرونیها است. وقتی انقلاب شد، صدای الله اکبر از همه جا شنیده میشد. در ابتدا این «الله اکبر» برای ما ارمنیها ترسناک بود؛ چون برایمان ناشناخته و نامفهوم بود. تبلیغات بیرونی هم شروع شده بود که اگر اینها بر سر کار بیایند، همه غیرخودیهای خودشان را نیست و نابود میکنند. وقتی انقلاب پیروز و امام خمینی هم رهبر ملت شد، یک ذره هم از حقوق ما ضایع نشد. اینطور نبود که مال مردم به یغما برود و حقی از کسی ضایع بشود. البته آن زمان معنویت خاصی داشت و دیگر تکرار نمیشود.
به عنوان حسن ختام گفتوگو بفرمایید که مهمترین درسی که از حضرت مسیح آموختید چه بوده است؟
از حضرت مسیح آموختیم همه انسانها با هر دین و قوم و ملیت و نژادی که باشند، با همدیگر برابرند.
مائیس ماتوسیان: امام خمینی ایمان را احیا کرد
شماس مائیس ماتوسیان از فعالیتهای هفتگی کلیسای سرکیس مقدس و وجه تسمیه آن و نحوه برگزاری دعاها و نیز برنامهها و مراسمات کلیسا سخن گفت.
در ابتدا خودتان را معرفی کنید و اینکه در کجا به دنیا آمدید و کجا ساکن هستید و در حال حاضر چه مسئولیتی در این کلیسا بر عهده دارید؟
بنده مایس ماتوسیان، خادم کلیسای سرکیس مقدس که بیش از چهار سال است که در این کلیسا مشغول هستم. در رشته تربیت بدنی تا مقطع لیسانس تحصیل کردهام. در تهران و منطقه مجیدیه به دنیا آمدهام و در حال حاضر هم ساکن همان منطقه هستم.
تاریخ ساخت این کلیسا چه زمانی است و اینکه معمولاً در چه ایامی و چه ساعتهایی فعالیت میکند؟
قدمت و تاریخ ساخت کلیسای سرکیس مقدس به پنجاه سال قبل برمیگردد. در روزهای یکشنبه مراسمی در اینجا برگزار میشود. به واسطه اینکه در کشورمان روز جمعه تعطیل است، در روزهای جمعه هم مراسمی در کلیسا برگزار میشود؛ برای کسانی که در روز یکشنبه به خاطر مشغلههای کاری نمیرسند که به کلیسا بیایند و در مراسم شرکت کنند، مراسمی را در روز جمعه برگزار میکنیم. به خصوص مراسم وفات، چهلم یا سالگردها را در روزهای جمعه برگزار میکنیم تا عده بیشتری از مردم بتوانند شرکت کنند. در روزهای یکشنبه مراسم عشای ربانی را داریم که از صبح شروع و تا ساعت دوازده ظهر تمام میشود. پس از آن از ساعت یک تا پنج ورود آزاد است و معمولاً افراد به کلیسا میآیند و دعا و شمع روشن میکنند. در طول هفته اگر مراسم عروسی باشد، ورود آزاد را کنسل میکنیم؛ چون مراسم خصوصی میشود. معمولاً در مراسم عروسی غسل تعمید داریم که باید یک ساعت قبل از شروع، هر مراسم دیگری را کنسل کنیم تا مهمانها بیایند و فضا کلسیا برای مراسم آماده باشد. معمولاً ساعت یک تا چهار ورود برای عموم آزاد است تا هر کسی بخواهد بیاید و شمع روشن نماید و دعا کند و… .
مراسم کلیسا معمولاً چگونه برگزار میشود؟
در مراسم عشای ربانی، معمولاً اسقف اعظم یا پدر کلیسا سخنرانی درباره مراسم آن روز میکند و درباره آن بخش از دعایی که خوانده میشود، توضیحاتی ارائه میدهد. معمولاً بیشتر وقت صرف راز و نیاز و شرح دعاها میشود. برخی دعاهای ما به صورت آواز است و از خدا میخواهیم که گناهان ما را ببخشد.
در تهران چه تعداد کلیسا وجود دارد؟
در تهران سیزده یا چهاردهتا کلیسا داریم که پنج الی شش کلیسا از آنها فعال هستند.
وجه تسمیه این کلیسا به سرکیس مقدس چیست؟
سرکیس مقدس نام یک شخص رومی است که شهید شد.
ارمنیهای معمولاً در همین کلیسا حاضر میشوند؟
ما ارمنیها بیشتر در جاهای ساکن هستیم که کلیسا باشد. معمولاً درب کلیسا همه روزه باز است؛ اگر چه مراسمی هم نداشته باشد. در روزهای شنبه بعد از ظهر دعای مختصری در کلیسا برگزار میکنیم که از آن به عنوان دعای قبل از روز یکشنبه یاد میشود. معمولاً ارمنیها در روزهای شنبه بعد از ظهر هم به کلیسا میروند و آن دعا را میخوانند. اما بیشتر ما روزهای شنبه و یکشنبه و جمعه را وقت میگذاریم و به کلیسا میرویم. معمولاً هر مسیحی در هر کجای تهران هم که باشد، حداقل هر ماه یک بار به کلیسا میآید؛ هر مسیحی علیرغم تمام مشغلهها و کارهایش حداقل یک روز در ماه را وقت میگذارد. این وظیفه هر مسیحی است که باید به کلیسا بیاید و از خداوند تشکر کند و دعا بخواند و قدردان نعمتها باشد. اگر چنین نکند، مسیحی به حساب نمیآید. کلیسا همه روزهای هفته باز است و هر کسی میتواند بیاید و شمعی روشن کند و دعا بخواند. اما طبیعتاً در روزهایی که مراسم هست، اثر دعا برای او بیشتر است.
برای خواندن دعا کتاب خاص و یکسانی دارید یا اینکه هر کسی هر طور که بخواهد دعا میکند؟
همه آرمنیهای مسیحی حواریون ارتدوکس برای دعا خواندن یک کتاب یکسان دارند. در واقع نود و پنج درصد ما ارمنیها مسیحیان ارتدوکسی هستیم و پنج درصد کاتولیک و پروتستان.
خادم کلیسا شدن شرایط خاصی دارد یا اینکه هر کسی میتواند خادم بشود؟
هر مسیحی میتواند خادم کلیسا باشد و شرایط خاصی از این نظر وجود ندارد. کارهای نظافت و خدمات دیگر کلیسا بر عهده ما است. اگر جایی تمیز نباشد، ما مسئول هستیم و در ابتدا باید پاسخگوی خدا باشیم و سپس مسئولین رده بالاتر کلیسا. کلیسا باید همیشه تمیز و مرتب باشد تا هر کسی که به اینجا میآید بتواند راحت راز و نیاز کند. معمولاً هر کسی که برای خادمی کلیسا استخدام میشود، باید این کار را دوست داشته باشد و با عشق و علاقه خدمت کند. ما هیچ وقت خدمت به کلیسا را به عنوان شغل نمیبینیم. شاید حتی در منزل تا این حد نظافت نکنیم؛ اما در کلیسا چون با عشق و علاقه کار میکنیم به تمیز بودن آن بسیار حساسیت به خرج میدهیم و از این کار لذت میبریم. معمولاً هر وقت برای خدمت وارد کلیسا میشویم، از هیاهوی دنیای بیرونی رها میشویم و تمام هم و غم ما صرف خدمت و نظافت هر چه بهتر کلیسا میشود. در حین کار کردن با خدای خودمان خلوت میکنیم و بدین طریق آرامش خاصی به دست میآوریم.
در انجام مراسم چه نکاتی باید رعایت بشوند؟
در انجام مراسم باید سکوت کامل را رعایت کنیم و فقط به آهنگ و دعا توجه داشته باشیم. دعایی که خوانده میشود، بسیار مهم است و باید به تک تک واژههای آن دقت کنیم. برای ارتباط بهتر و نزدیکتر با خدا سکوت لازم است. در حین دعا خواندن و انجام مراسم باید موبایلها را خاموش کنیم؛ پاها را نباید روی هم بگذاریم؛ نباید صحبت کنیم؛ از خورد و خوارک پرهیز کنیم؛ مثلاً نباید آدامس بجویم؛ عکسبرداری بهطور مطلق ممنوع است؛ خانمها حجاب را رعایت کنند؛ کسی نباید سیگار بکشد؛ یعنی کسی که واررد کلیسا میشود باید پاک و آراسته باشد و حتی بوی سیگار هم ندهد.
برای کشیش شدن چه شرایطی لازم است؟
هر کسی بخواهد کشیش بشود، حتماً باید دوره خادمی در کلیسا را طی کند. در واقع خادمی در کلیسا پله نخست کشیش شدن است. بعد از خادمی، مرتبه نیمه شماس و سپس شماس کامل و پس از آن کشیش است. در واقع طرف پس از شماس شدن سه سال باید در حوزه بیروت لبنان دوره بگذراند و سپس کشیش میشود. برای خادمی کلیسا محدودیت زمانی وجود ندارد. ممکن است کسی بیست سال تمام خادم کلیسا باشد و ممکن هم هست که فقط یک سال خادم باشد. بستگی به خود شخص دارد. گاهی اسقف اعظم دورههایی برگزار میکند که خادم میتواند آن دورهها را در همین جا طی کند و لازم نیست که به بیروت برود. البته حداقل دوره یک ساله اعزام به حوزه بیروت ضرورت دارد.
درباره غسل تعمید توضیحاتی ارائه بدهید که معمولاً چه وقتهایی و برای چه کسانی انجام میگیرد؟
غسل تعمید معمولاً برای مراسمهای ازدواج و وفات است. هر کسی ازدواج کند به کلیسا میآید تا غسل تعمید کند و هر کسی هم فوت کند او را به کلیسا میآورند تا غسلش بدهند. کسی که به دنیا میآید بعد از چهل روز هم غسل تعمدیش میدهند. غسل تعمید مراسم خاصی دارد و به هنگام غسل دعای خاصی خوانده میشود. غسل تعمید روغن مخصوص هم دارد که از زمانهای قدیم شاگردان حضرت عیسی از آن نوع روغن استفاده میکردند. معمولاً سالی یک بار در حوزه آن روغن را میسازند و به همه کلیساها بخش میکنند. این روغن از هفتاد نوع شهد گل درست میشود. این روغن را هنگام غسل تعمید بچه چهل روزه استفاده میکنند.
کلیسا متشکل از چه فضاها و بخشهایی است؟
کلیسا یک اتاقکی برای تعویض لباس کشیشها و خادمین دارد. کسانی هم برای شرکت در مراسم به کلیسا میآیند به بخش تالار کلیسا وارد میشوند. خانمها بباید از حجاب مناسبی برخوردار باشند. اگر خانمی حجاب نداشته باشد، خادمین کلیسا به او تذکر میدهند که حجابش را رعایت کند. به هر حال این مکان مقدسی است و با بیرون فرق دارد و باید برخی آداب در آن رعایت بشود. تالار کلیسا حدوداً پانصد نفر ظرفیت دارد. معمولاً در روزهای جمعه کاملاً پُر میشود و حتی بیرون از کلیسا هم تعداد زیادی جمع میشوند.
مراسمهای کلیسا به غیر از اثربخشی معنوی، چه پیامدهای مثبتی میتوانند برای جامعه مسیحی در پی داشته باشند؟
این تجمعات معمولاً خیر و برکتهایی به همراه میآورد. در همین تجمعات است که افراد با هم آشنا میشوند و کسانی که مدت زیادی همدیگر را ندیدهاند در این تجمعات همدیگر را میبینند و جویای احوال هم میشوند. برای روح رفتگان و درگذشتگان دعا میکنند و آرامش خاصی به دست میآورند تا در روز شنبه با روحیه بهتر و پُرنشاطتری در محل کار حاضر بشوند. هر کسی که به کلیسا میآید، از نظر روحی روانی سبکبالتر میشود. من این را همیشه احساس میکنم که افراد با حضور خود در کلیسا از مشکلات زندگی فاصله میگیرند.
در کلیسا پذیرایی نداریم. کلیسا برای انجام مراسم و دعا است.
نظر خودتان را درباره حضرت امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، بیان کنید.
امام خمینی از جمله شخصیتهایی است که در قرن اخیر شگفتی آفرید. توانست انقلاب را به خوبی رهبری کند و به ثمره ارزندهای برساند. پدربزرگ من میگفت: «امام خمینی سادهزیست بود و به قشر کشاورزان توجه زیادی داشت.» پدر بزرگ خودم کشاورز بود و به امام علاقه داشت. یادم هست که به فریدون شهر با پای پیاده میرفت تا عکسهای امام را در میان مردم بخش کند.
امام خمینی کاری کرد که ایمان مردم در هر دینی که باشند، مجدداً احیا بشود. در زمان قبل از انقلاب ایمان مردم ضعیف بود و وضیعت امروزی خیلی بهتر است. امام خمینی نشان داد که فرد در این دنیا تنها نیست. خدایی هست که همیشه ناظر بر اعمال است و پیامبرانی که او را هدایت میکنند. امام خمینی کاری کرد که شیعیان ارتباط خوبی با مسیحیان داشته باشند. من با مسلمانان اهل سنت ارتباطی نداشتهام. در دوران سربازی شیعیان به نحو محترمانهای با من رفتار میکردند. فرماندهان هم بسیار رعایت حال من را داشتند. بعضی از روزهای خاص که ما مسیحیان باید روزه بگیریم، فرماندهان به من میگفتند که در آن روز پست ندهم و کارهای سنگین را بر عهدهام نمیگذاشتند. حتی در مرخصیها هم بیشتر رعایت حالم را داشتند. این نشان میدهد که ما در ایران رهبری خوبی داشتیم که توانست به همه ملت القا کند هر کسی با هر دینی میتواند جایگاه ملی خودش را داشته باشد. برای کریسمس برایم مرخصی رد میکردند و عیدمان را تبریک میگفتند.
من امام خمینی را از جهات مختلفی دوست دارم. رهبر فعلی ایران آیتالله خامنهای را هم دوست دارم. همیشه صحبتهای ایشان را گوش میدهم؛ چون به هر حال من هم ایرانی و متعلق به این کشور هستم و طبیعی است که سخنان رهبرم را گوش بدهم و استفاده کنم. ایشان همیشه از حقوق ما در جامعه دفاع کرده و این برای ما بسیار مهم است.
به عنوان سخن پایانی جملهای برای مخاطبان خود بیان کنید.
برای همه هموطنانم، اعم از مسیحی و مسلمان و ادیان دیگر آرزوی موفقیت میکنم. ما در کلیسا هم همیشه برای همه انسانها دعا میکنیم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰