تاریخ انتشار : شنبه 19 آبان 1397 - 18:31
کد خبر : 45550

حرف تازه انبیاء(خوان حکمت)

حرف تازه انبیاء(خوان حکمت)

انبیا آمدند یک حرف جدید آوردند؛ حرفی که در دسترس معرفت تجربی و حسّی نیست. ادّعای خدا و انبیای الهی به دستور خدا این بود که ما یک حرف جدید آوردیم. این چهار جمله را شما شاید چهارصد بار شنیده‌اید که انبیا برای این کارها آمدند؛ یکی (یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ) است، یکی (الْحِکْمَهًْ) است و یکی

انبیا آمدند یک حرف جدید آوردند؛ حرفی که در دسترس معرفت تجربی و حسّی نیست. ادّعای خدا و انبیای الهی به دستور خدا این بود که ما یک حرف جدید آوردیم. این چهار جمله را شما شاید چهارصد بار شنیده‌اید که انبیا برای این کارها آمدند؛ یکی (یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ) است، یکی (الْحِکْمَهًْ) است و یکی (یُزَکِّیهِمْ)[۱] است، اینها را مکرّر شنیدید. آن جمله چهارم را هم باز مکرّر شنیده‌اید که ازحرف‌های جدید انبیاست، فرمود: (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ)؛[۲] یعنی سلسله انبیا، مخصوصاً حضرت ختمی نبوت(علیهم‌السلام) چیزهایی را به جوامع بشری یاد می‌دهند که اینها نه تنها نمی‌دانند، نمی‌توانند یاد بگیرند جز با وحی. تعبیر قرآن این نیست که «و یعلّمکم ما لا تعلمون» تعبیر این است که (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ)؛ یعنی شما آن نیستید که بدون وحی یاد بگیرید، چه اینکه خدای سبحان به وجود مبارک رسول گرامی هم فرمود: (وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ)[۳] نه «ما لم تعلم»، آن بخش‌هایی که (عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ)[۴] بخش‌های میانی است، اما آن بخش‌های نهایی این است که ما حرف‌هایی به شما یاد دادیم که این حرف‌ها در هیچ‌جا نوشته نیست و از هیچ کسی هم نشنیدید، یعنی ما حرف نو آوردیم. آن حرف نو را در مراحل گوناگون به ما نشان دادند؛ یکی از آن بخش‌ها که حرف نو است این است که فرمود شما تا حال شنیده‌اید که «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»[۵] این را بشر خودش می‌فهمد؛ یعنی اگر کسی حسّی از حواسّ ظاهری را از دست داد، علمِ حاصل از آن حس را نمی‌تواند به دست بیاورد؛ اگر کسی کَر بود این از فنّ آهن‌شناسی و موسیقی و صداشناسی و اینها محروم است، این حس برای تشخیص آهنگ‌ها و مانند آن است؛ اگر کسی کور بود توان تشخیص رنگ‌ها و علم مناظر و مرایا را از دست خواهد داد: «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»، این یک قاعده معرفت‌شناسی است که حداقل چهار هزار سال در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها سابقه دارد، از یونان باستان تا الآن؛
راهیان نور تقوا
 اما حرف تازه‌ای که انبیا(ع) آوردند این است :«مَن فَقَد تقویً فَقَدْ فقدَ علما» اگر کسی طهارت روح، پارسایی، تقوایی را از دست داد علم حاصل از آن رهگذر را از دست می‌دهد؛ یعنی علم تنها براساس حس و تجربه حسّی نیست، ما یک سلسله علوم تجریدی داریم که در هیچ آزمایشگاهی قابل نفی و اثبات نیست و راه آن تقواست و تقوا هم شُعَب فراوانی دارد، آن علوم تجریدی هم شعب فراوانی دارند.اگر کسی تقوای هر رشته را از دست داد از بهره‌وری از آن علم تجریدی محروم است. اگر در سوره مبارکه بقره فرمود: (اتَّقُوا الله وَ یُعَلِّمُکُمُ الله)[۶] که عطف جمله به جمله است و نه به عنوان شرط و جزا، صریح‌تر آن را در سوره مبارکه انفال فرمود: (إِنْ تَتَّقُوا الله یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً)[۷] آن نیروی فرق بین حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شر، حَسن و قبیح، محمود و مذموم در پرتو تقوا به دست می‌آید. این حرف را در کدام مکتب ما شنیدیم؟ بحث نبود تا کسی اثبات کند یا نفی کند، فرمود ما چنین مطلبی را آوردیم. عده زیادی راهیِ این راه بودند، الآن ما راهیان نور داریم که به برکت شهدا فیض‌های فراوانی برده و می‌برند، یک عده هم راهیان نور تقوا هستند. اگر کسی راهی راه تقوا بود، همان‌طوری که پیوند بین تقوا و آن علم ناشناخته است، خود آن علم هم ناشناخته است.
برخورداری ازروزی‌های غیر قابل پیش‌بینی
در سایه تقوا
 در سوره مبارکه طلاق فرمود اگر متّقی بودید ما دو کار انجام می‌دهیم که هیچ راه تجربی و حسّی آن را تأیید نمی‌کند و آن یک راه دیگری است، فرمود: (مَنْ یَتَّقِ الله یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند ، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد)؛[۸] این (مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ) به قول ادیبان به نحو تنازع، متعلّق به هر دو جمله است «مَنْ یَتَّقِ الله یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ».اینکه فرمود: (مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ)؛ یعنی خروج او از مشکلات (مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ) است، بهره‌وری از رزق (مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ) است، چون پیوند تقوا و معرفت، پیوند تقوا و علم (مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ) است. انبیا آمدند این راه چهارم را هم در کنار آن سه راه به ما نشان بدهند، فرمودند: (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ) نه «ما لا تعلمون»، این راه باز است و ما با چنین راهی سر و کار داریم; لذا در بخش‌هایی از قرآن کریم فرمود اینکه این راه (مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ) است و (ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ) است، گناهان هم اینچنین است «مَن أذنَبَ» کسی گناه کرد و بی‌تقوا بود «حُرِم مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ، سُدّ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ، سُتر مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» اگر کسی بیراهه رفت، از راهی که فکر نمی‌کرد راهش را می‌بندند.
 تقوا؛ نور مستور
اینکه در بخشی از آیات قرآن آمده است: (وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهًْ حِجاباً مَسْتُوراً؛ و هنگامی که قرآن می‌خوانی، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمی‌آورند، حجاب ناپیدایی قرارمی‌دهیم؛ )[۹] وقتی شما این را به صاحب مغنی و امثال مغنی می‌دهید می‌گوید گاهی مفعول به معنی فاعل است، «مستور أی ساترا», وقتی به قرآن‌شناس می‌دهی می‌گویند «خویش را تأویل کن نی ذکر را»؛[۱۰] این مستور به معنی مستور است.
حجاب دو قسم است: یک قسم حجاب مشهور و یک قسم حجاب مستور. گناه، حجاب بین انسان و کمال است، منتها حجاب مستور. تقوا رابطه‌ای است بین انسان و کمال، منتها رابط مستور؛ اگر آن، حجاب مستور است این هم نور مستور است. همه نورها با چشم دیده نمی‌شوند، برخی از نورها با روح دل و فطرت دیده می‌شود. بخش‌های وسیعی از سنخ دعای کمیل را مرحوم کلینی در جلد دوم کافی ذکر کرد که برای هر کار خیری یک اثر حُسنی هست، یک؛ برای هر گناهی یک اثر تلخی هست، دو؛ گوشه‌هایی از آثار تلخ گناه در این دعای کمیل هست: «اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی‏ تَهْتِکُ الْعِصَمَ ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی‏ الذُّنُوبَ الَّتی‏ تُنْزِلُ النِّقَمَ ،اَللّهُمَّ اغْفِرْلِی الذُّنُوبَ الَّتی‏ تُغَیِّرُ النِّعَمَ»[۱۱] این گناهان آثار خاصّ خودشان را دارند و در قبال این گناهان، اطاعت‌ها آثار مخصوص خودشان را دارند. بعضی از اطاعت‌ها و کارهای خیر است که در معرفت‌افزایی اثر دارد، بعضی در محبت اثر دارد و بعضی هم در شوق و ‌اشک‌ریزی اثر دارد. اگر کسی بخواهد در جهاد اکبر پیروز شود، هیچ چاره ندارد مگر اینکه مسلّح باشد. پیروزی در جهاد اصغر سلاحش آهن است که دیدیم، پیروزی در جهاد اوسط سلاحش‌اشک است که «سِلَاحُهُ الْبُکَاءُ»[۱۲] و پیروزی انسان در جهاد اکبر که بالاتر از اوسط است محبّت است؛ اگر کسی به سلاح محبّت متّصف بود، محبوب خدا خواهد شد و یک سرپلی است که انسان مُحب را محبوب می‌کند. فرمود: (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ الله)[۱۳] انسان محبوب خدا می‌شود و اگر محبوب او شد، آن آثار قُرب نوافل و امثال ذلک به دنبالش هست.
بنابراین هر گناهی یک حجاب ویژه است و هر اطاعتی یک راه خاص است. اینکه فرمود: (الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)[۱۴] همه این «سبیل»‌ها و راه‌های فرعی به آن بزرگراه که صراط مستقیم است متّصل است؛ صراط مستقیم بیش از یکی نیست، اما این راه‌های فرعی که به آن صراط مستقیم می‌رسد متعدّد است؛ فرمود ما این راه‌ها را نشان می‌دهیم. بنابراین چیزهایی که انبیا آوردند یکی این است که تقوا و طهارت و پاکی روح، این دل را مثل آینه شفاف و بدون غبار می‌کند، یک؛ به دست صاحبدل می‌دهد، دو؛ به او می‌فهماند که این دل را به کدام طرف نگه بدار، سه؛ این می‌فهمد که آینه دل را به طرف اسمای حسنای خدا نگه بدارد، چهار؛ آثار الهی در این دل می‌تابد، پنج. بسیاری از جوان‌ها دلشان آینه شفاف است؛ ولی این آینه شفاف را شما اگر به باغ‌وحش ببری غیر از گرگ و گراز چیز دیگر را نشان نمی‌دهد و اگر به جای دیگر ببری‌اشخاص دیگر را نشان می‌دهد.
بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ ۱/۱۲/۹۲
مرکز اطلاع‌رسانی اسرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]. بقره ، ۱۲۹. [۲]. بقره ، ۱۵۱  . [3]. نساء ، ۱۱۳. [۴]. علق ، ۵. [۵]. اساس الاقتباس، ص۳۷۵ [۶]. بقره ، ۲۸۲     [7]. انفال ، ۲۹. [۸]. طلاق، ۲ ـ ۳. [۹]. اسراء ، ۴۵ . [۱۰]. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش۵۹. [۱۱]. مصباح المتهجد، ج۲، ص۸۴۴. [۱۲]. همان، ص۸۵۰. [۱۳]. آل عمران، ۳۱. [۱۴]. عنکبوت ، ۶۹.
خوان حکمت روزهای یک‌شنبه منتشر می‌شود.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد