تحلیلی بر مسیر حرکتی کاروان اسرای کربلا
در مطلب حاضر نویسنده با ارائه تحلیلی از مقوله خارجی نامیدن امام حسین(ع) از سوی بنیامیه، به چرایی گردانیدن اسرای کربلا و مسیرهای احتمالی حرکت کاروان اسرا پرداخته است.***قیام امام حسین(ع) قیام علیه جور و برای اصلاحاز نظر حکومت یزیدی و پیروان ابیسفیان، حرکت ابی عبدالله الحسین(ع) چنان که حتی خود آن حضرت(ع) بیان میکند،
در مطلب حاضر نویسنده با ارائه تحلیلی از مقوله خارجی نامیدن امام حسین(ع) از سوی بنیامیه، به چرایی گردانیدن اسرای کربلا و مسیرهای احتمالی حرکت کاروان اسرا پرداخته است.
***
قیام امام حسین(ع)
قیام علیه جور و برای اصلاح
از نظر حکومت یزیدی و پیروان ابیسفیان، حرکت ابی عبدالله الحسین(ع) چنان که حتی خود آن حضرت(ع) بیان میکند، «خروج علیه حاکمیت» است. خروج، یک اصطلاح فقهی – سیاسی در فرهنگ اسلامی است. به طور قطع نخستین بار این واژه به عنوان یک اصطلاح فقهی سیاسی در دوره امیرمومنان علی(ع) مطرح شده است.
نخستین خروج را میتوان به خروجی نسبت داد که اهالی مصر و مدینه علیه دولت عثمان بن عفان انجام دادهاند. از آنجا که خروج موجب کشته شدن عثمان و خلیفه وقت شد، به طور طبیعی این افراد به عنوان خارجی مجازات نشدند، هر چند که معاویه به داعی کیفر، مدعی خونخواهی شد و خواهان مجازات رهبران قیام به عنوان خوارج شد، ولی کسی به این ادعا پاسخ مثبتی نداد؛ زیرا نوع عملکرد امیرمومنان علی(ع) که خلافت را پس از عثمان در همان ساختار سقیفه بنی ساعده به دست گرفت نه براساس ساختار غدیر و خلافت انتصابی از سوی خدا و رسولالله(ص)، نشان میدهد که آن حضرت(ع) قیام را حق مردم میدانست و عوامل دستاندرکار را نه تنها خارجی نمیدانست، بلکه به عنوان آمران به معروف و ناهیان از منکر قلمداد میکرد. از همین رو مجازاتی را برای رهبران قیام در نظر نگرفت؛ البته ایشان با قتل عثمان مخالفت میکرد و خواهان کنارگیری عثمان از منصب خلافت برای پایان بخشیدن به شورش و قیام مردمی بود.
بنابراین، اگر بخواهیم براساس سیره سیاسی امیرمومنان به مسئله خروج علیه حاکمیت سیاسی نگاه کنیم، آن حضرت(ع) قیام اهالی مصر و مدینه را در چارچوب فریضه امر به معروف و نهی از منکر تحلیل و تبیین میکرد و از مصادیق خروج نمیدانست. از همین رو امام حسین(ع) خروج خویش را نیز در چارچوب فریضه امر به معروف و نهی از منکر در ادامه سیره و سنت جدش رسولالله (ص) و امیرمومنان علی(ع) دانسته و آن را قیام و خروجی قانونی، مشروع و بلکه واجب و فریضه الهی میدانست.
امام حسین(ع) بصراحت میفرماید: إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فى أُمَّهًْ جَدّى، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَأَسیرَ بِسیرَهًْ جَدّى وَأَبى عَلِىِّ بْنِ أَبیطالِب؛ من از روى خودخواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى خروج نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خروج کردم. مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابیطالب عمل کنم. (الفتوح، جلد ۵، صفحه ٢١)
بنابراین آن حضرت (ع) خروج علیه حاکمیت را یک خروج در چارچوب قانون و امری مشروع بلکه واجب میداند و در چرایی آن به اموری چون اصلاح امّت، امر به معروف و نهى از منکر، تحقّقِ سیره و روش پیامبر و على(علیهم السلام) در امر حکومت و حتی وظیفه قیام و خروج اشاره میکند.
البته از گزارشهای تاریخی معتبر و مستند برمیآید که خروج علیه حاکمیت میتواند به دو شکل دارای مجوز شرعی و غیرشرعی باشد؛ زیرا امام علی(ع) با اینکه خروج مردم مصر و مدینه علیه حاکمیت عثمان را میبیند، ولی آن را خلاف قانون و شریعت نمیداند، بلکه امری واجب و فریضه میداند و تنها مشکل ایشان قتل عثمان است که تجویزی برای آن صادر نمیکند.
اما خود آن حضرت(ع) وقتی گروهی از هم پیمانهای ایشان پس از حکمیت در قالب شعار «لاحکم الا لله» هرگونه خلافت را نفی و علیه حاکمیت خروج میکنند، به عنوان خارجی تلقی کرده و خوارج نهروان را با آنکه چندین هزار نفر بودند از دم تیغ میگذراند و جز ده نفر که گریختهاند، کسی را زنده نمیگذارد. در همین دوره است که عنوان فقهی سیاسی خارجی و خوارج بر زبانها جاری میشود و در فرهنگ اسلامی به عنوان یک جریان قوی و برانداز علیه حاکمیت معرفی میشود.
از نظر امام حسین(ع) حرکت اصلاحی ایشان نیز در چارچوب خروج معنا مییابد. با این تفاوت که این خروج علیه حاکمیت دارای مشروعیت سیاسی و دینی است؛ زیرا قرآن و سنت و سیره پیامبر(ص) و نیز امیرمومنان علی(ع) چنین مجوزی را برای او ایجاد میکند. ایشان به حکم فریضه قرآنی امر به معروف و نهی از منکر، به قصد اصلاح در چارچوب سیره معتبر پیامبر(ص) و امام علی(ع) بلکه هر خلیفه راشد هادی دیگر چون امام حسن مجتبی(ع) خروج کرده است.
با توجه به تبیین و تحلیل یزیدیان، میتوان گفت که آنان نیز این حرکت و قیام را به عنوان خروج معرفی کرده و از اصطلاح فقهی سیاسی برای سرکوب آن بهره بردهاند؛ زیرا اسیران به عنوان خوارج در شهرها گردانده میشوند و امام حسین(ع) به فتوای شریح قاضی به عنوان یک خارجی مهدورالدم معرفی میشود. مردم به ویژه کوفیان با اصطلاح فقهی سیاسی خارجی آشنا هستند و هنگام شنیدن این اصطلاح به طور طبیعی علیه خارجی بیرون میآیند؛ زیرا در حکومت پنج ساله امیرمومنان در همین کوفه چنین اصطلاحی موجب بسیج مردمی و سربازگیری علیه خوارج نهروان و مانند آن بوده است.
باید توجه داشت که اهالی کوفه شیعیان سیاسی مردم کوفه، شیعیان سیاسی، نه شیعیان غدیری امام علی(ع) بودهاند نه شیعیان غدیری که ایشان را به عنوان خلیفه بلافصل پذیرفته باشند. در حقیقت شیعیان کوفه کسانی هستند که آن حضرت (ع) را به عنوان خلیفه چهارم انتخاب و با او بیعت کردهاند. از این رو هیچ گاه امام علی(ع) به مدارک غدیر استناد نمیکند؛ زیرا مخاطبان وی اصولا اعتقادی به نصب الهی خلیفه ندارند؛ البته در همان زمان اندکی چنین گرایشی داشتند ولی قابل توجه و مخاطب در کلام سیاسی امام علی(ع) نبودند.
همین شیعیان سقیفه بنی ساعده با گرایش به عدالت علوی از امام حسین(ع) میخواهند خروج کند؛ چنانکه اهالی مصر و مدینه پیش از این علیه عثمان قیام کرده بودند. بنابراین، از نظر این شیعیان سقیفهای، امامحسین خروج میکند و مجوز خروج نیز بطلانی است که حاکمیت یزیدی همانند حاکمیت عثمانی از آن رنج میبرد. در حقیقت در چارچوب همان فلسفه سیاسی سقیفه است که شیعیان کوفه حرکت و خروج خود را شکل میدهند.
همین نگرش و تحلیل موجب میشود وقتی شریحقاضی به عنوان قاضیالقضات جهان اسلام فتوای بطلان خروج امام حسین(ع) را میدهد، خروج امام حسین(ع) از مشروعیت میافتد و حمایت از وی نیز دگرگون میشود.
به سخن دیگر، هر چند که تهدید سران کوفه نقش مهمی در تغییر نگرش داشته است، اما نباید نقش فتوای شرعی را در تغییر نگرش و رفتارهای مردم کوفه که شیعیان سیاسی برخاسته از سقیفه هستند، نادیده گرفت. از نظر آنان امام حسین(ع) به فتوای شرعی شریح قاضی مشروعیت خروج خود علیه حاکمیت و خلافت را از دست داده است. اگر خروج مردم مصر و مدینه علیه عثمان و حاکمیت و خلافت مشروع بود، فتوایی علیه آن وجود نداشت و حتی سکوت رهبران بزرگ آن زمان نسبت به این خروج خود مویدی برای مشروعیت خروج بود؛ اما امروز فتوایی در میان آمده است که این خروج را به یک خروج غیرشرعی و غیرقانونی تبدیل میکند و سرکوب خروج و خارجیان را واجب.
امام حسین(ع) سعی میکند تا مشروعیت خویش را برای خروج برای کوفیان تبیین کند. وی افزون بر نامههایی که کوفیان دادهاند، به دلایل و شواهد گوناگونی برای حقانیت خروج و مشروعیت آن بیان میکند. آن حضرت در مقام دیگرى فرموده است:«أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فى سِلْطان وَلاَاِلْتماسًا مَنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلکِنَّ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَنَظْهِرَ الاْصْلاحَ فى بِلادِکَ وَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مَنْ عِبادِکَ ویُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَسُنَنِکَ وَأَحْکامِکَ.»«بار خدایا! تو مىدانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانههاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهاى دینت عمل شود.» (تحف العقول،صفحه ۲۴۳)
پس آن حضرت(ع) با تاکید بر عناصری چون برگرداندن نشانه و علائم دین به جاى اصلى خود، اصلاحات در همه شهرها، ایجاد امنیّت براى مردم و فراهم ساختن زمینه عمل به واجبات و مستحبّات و احکام الهى، نشان میدهد که خلافت یزیدی از چنین صلاحیت و مشروعیتی برخوردار نیست.
امام حسین(ع) به خلافت انتصابی الهی نیز هر از گاهیاشاره میکند که میتواند دارای دو مفهوم باشد. اینکه برخی از مخاطبان، خلافت را از آن اهل بیت(ع) میدانستند و به گفتمان خلافت غدیر آگاهی و آشنایی یا حتی دلبستگی داشتند یا آنکه آن حضرت میخواسته است تا این گونه آن حقیقت را برایشان یادآوری کند. البته برخی از همین شیعیان سقیفه با توجه به معیارهای سقیفه به این باور رسیده بودند که حکومت اهل بیت(ع) بویژه امام حسین(ع) به معیارها و موازین آنان نزدیکتر از حکومت مرد شراب خوار و سگ باز و میمون بازی چون یزید است. به هر حال، اباعبدالله(ع) در برخورد با سپاه حرّ بن یزید ریاحى فرمود:«أَیُّهَا النّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوااللهَ وَتَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَهْلِهِ یَکُنْ أَرْضى للهِ وَنَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّد(ص) أَوْلى بِوِلایَهًِْ هذا الاَمْرِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَالسّائرینَ بِالْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ؛ اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود و ما اهل بیت پیامبر(ص)، به ولایت و رهبرى، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایستهتریم.» (شیخ مفید، الإرشاد، ج۲، ص: ۸۰)
ایشان همچنین در مقام دیگر فرمود:«إِنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.»«ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى ـ نسبت به کسانى که آن را تصرّف کردهاند ـ سزاوارتریم.»
از این دو بخش از سخن امام(ع) نیز به وضوح استفاده مى شود که آن حضرت خود را شایسته رهبرى و زمامدارى بر مردم مى داند، نه یزید فاسد و دستگاه جائر او را. به سخن دیگر، چه براساس موازین و معیارهای خلافت انتصابی و ولایت الهی اهل بیت(ع) مبتنی بر واقعه غدیر و چه براساس موازین خلافت انتخابی سقیفه، آن حضرت(ع) شایسته این مقام است نه آنکه یزید شایسته و ایشان شایستهتر باشد.
به هر حال، قیام امام حسین(ع) از نظر ایشان مشروع و قانونی همانند قیام و خروج مردم مصر و مدینه علیه خلافت عثمانی است؛ اما حکومت یزیدی این خروج را همانند خروج خوارج نهروان باطل و حرام و جرم دانسته و مجازات و کیفر را حق قانونی خود میدانسته است. کوفیان که در مکتب سقیفه رشد کرده وتنها اندکی با مکتب غدیری آشنا بودند، در آغاز همراه با امام ولی به سرعت پس از تهدید بلکه فتوای شرعی شریح قاضی، علیه خروج امام حسین(ع) شده و ایشان را به عنوان خارجی محاصره و به شهادت رسانیدند.
گردش اسراء در شهرها
برای تبلیغات علیه خوارج
از آنجا که کوفیان قتل امام حسین(ع) را به عنوان یک خارجی دانسته و آن را شرعی و قانونی تلقی میکردند، بطور طبیعی برای اسیران برنامههایی در همین چارچوب تدارک میبینند. از این رو ابن زیاد با اسیران کربلا به عنوان یک خارجی دیدار و علیه آنان سخن میگوید. اما به سبب برخی از تبلیغات و نیز سخنان زینب کبری و صغری، ورق علیه او برمیگردد و ناچار میشود که به سرعت اسیران را با سرها به سمت شام بفرستد.
دستگاه اموی برای اینکه پایه سست حکومت یزیدی را تقویت کنند و مخالفان معروفی چون عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و مانند آنها را سرکوب کنند، نیازمند یک جو تبلیغاتی بودند.لذا اسیران را شهر به شهر گرداندند تا نمایشی از قدرت دولت و حاکمیت یزیدی داشته و دشمنان را سرکوب کنند. وقتی امام حسین(ع) این زاده رسولالله(ص) را به حکم قانونی و شرعی خارجی معرفی میکنند و به قتل میرسانند، دیگران نیز باید حساب کار خودشان را بکنند. این گونه است که کاروان اسیران به جای بادیه الشام از مسیر دور و درازی حرکت داده میشود تا در شهرهای مختلف این حرکت انتقامی به نمایش گذاشته شود.
مسیرکاروان اسرای کربلا از کوفه به شام و از شام تا مدینه، نسبتا طولانی بود و آنان را از منزلگاههای متعددی عبور دادند. باید توجه داشت که برای رسیدن به دمشق در شام سه راه وجود داشت:
راه نخست: راه بادیه
کوفه، در عرض جغرافیایىِ حدود ۳۲ درجه و دمشق، در عرض جغرافیایىِ حدود ۳۳ واقع است. این، بدان معناست که مسیر طبیعی میان این دو شهر، تقریبا بر روییک مدار، قرار دارد و نیازی به بالا رفتن و پایین آمدن بر روی زمین، جز در حدّ کسری از یک درجه نیست. بر روی این مدار، راهی واقع بوده که به «راه بادیه» مشهور بوده است.
این مسیر، کوتاهترین راه بین این دو شهر است و حدود ۹۲۳ کیلومتر مسافت داشته است. مشکل اصلی این راه کوتاه، گذشتن آن از صحرای بزرگ میان عراق و شام است که از روزگاران کهن، به «بادیهًْ الشام» مشهور بوده است.
این مسیر، برایافرادی قابل استفاده بوده که امکانات کافی(بویژه آب) برایپیمودن مسافتهای طولانیمیان منزلهای دور از همِ صحرا را داشتهاند، هر چند، گاهی شتاب مسافر، او را وادار به پیمودن این مسیر مىکرده است. البته در صحراها، شهرهای بزرگ، وجود ندارند؛ امّا این به معنای نبودن راه یا چند آبادی کوچک نیست.
راه دوم: راه کناره فرات
فرات، یکیاز دو رود بزرگ عراق است که از ترکیه سرچشمه مىگیرد و پس از گذشتن از سوریه و عراق، به خلیجفارس مىپیوندد. کوفیان، برایمسافرت به شمال عراق و شام، از کناره این رود، حرکت مىکردند تا هم به آب، دسترسی داشته باشند و هم از امکانات شهرهای ساخته شده در کناره فرات، استفاده کنند. لشکرهای انبوه و کاروانهای بزرگ که به آب فراوان نیاز داشتند، ناگزیر از پیمودن این مسیر بودند.
این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادی به سوی شمال غرب مىرود و سپس از آنجا به سویجنوب برمىگردد و با گذر از بسیاری از شهرهای شام، به دمشق مىرسد. این راه، انشعابهای متعدّد داشته و با طول تقریبی ۱۱۹۰ تا ۱۳۳۳ کیلومتر، جایگزین مناسبی برای راه کوتاه، امّا سختِ بادیه بوده است. مجموع این راه و راه بادیه را مىتوان به یک مثلّث، تشبیه کرد که قاعده آن، راه بادیه است.
راه سوم: راه کناره دجله
دجله، دیگر رود بزرگ عراق است و آن نیز مانند فرات، از ترکیه سرچشمه میگیرد؛ امّا از شام نمیگذرد و درگذشته، برایرفتن به شمال شرق عراق، از مسیر کناره آن، استفاده میکردهاند. این راه، مسیر اصلی میان کوفه و دمشق، نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهی از آن، کمکم به سمت غرب پیچید و پس از طىّ مسیر نه چندان کوتاهى، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد.
این مسیر را میتوان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولىِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب ـ که بازگشت به بخشی از مسیر پیموده شده قبلی است ـ تشکیل میدهند. از این رو، از همه راههای دیگر، طولانیتر است و طول آن، حدود ۱۵۴۵ کیلومتر است. این راه را «راه سلطانى» نامیدهاند.
انتخاب مسیر طولانی برای بردن اسیران برای تبلیغات علیه خوارج نشان میدهد که دولت اموی در اندیشه تحکیم و تثبیت حکومت یزیدی است.
براساس یکی بودن مسیر بردن سرِ امام حسین(ع) و حرکت کاروان اسیران واقعه کربلا، با استناد به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از ابن شهرآشوب ـ که به نقل از نطنزی، به ماجرای برخورد راهب صومعه با سرِ امام حسین(ع)، در منزل قِنَّسرین (در شمال شام) پرداخته است ـ، میتوان عبور از راه سلطانی را اثبات کرد. (المناقب، ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۲۲۵)
در شرح الأخبار آمده است: آنگاه یزید ملعون، دستور دارد که سرِ حسین(ع) را در شهرهای شام و دیگر شهرها بگردانند.(شرح الأخبار: ج ۳ ص ۱۵۹.)
مکانهایی که به «رأس الحسین » موسومند، وجود دارد. ابن شهرآشوب، در ذکر مناقب امام(ع) آورده است: از فضیلتهای ایشان (امام حسین(ع))، کراماتی است که از مکانهایی که به آنها «رأس الحسین » گفته میشود و از کربلا تا عَسقَلان و در میان آن دو (موصل و نَصیبین و حَماه و حِمْص و دمشق و جز اینها) قرار دارند، دیده شده است.(المناقب، ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۸۲ )
به هر حال، بعد از اینکه اهل بیت به شام رسیدند، آنها را در خرابه گذاشتند؛ اما پس از دو جلسهای که میان اینها برقرار شد، آنان اهل بیت را به کاخهای
بنی امیه منتقل کردند؛ چون آبروی آنها میرفت. آنان سعی کردند زود اهل بیت(ع) را از شام خارج کنند؛ چون اگر اهل بیت بیشتر در شام میماندند، شورشی در شام پیدا میشد، چنانکه در کوفه ابن زیاد ترسید که مردم علیه او شورش کنند. انگار به خاطر همین امر بود که ابن زیاد اینها را زود روانه شام کرد و یزید هم طولی در برگشتن آنان نداد و آنها را با یک مقدار احترامی روانه مدینه کرد تا این گونه از درجه شورش مردم بکاهد و مردم شورش نکنند و دشمنی مردم نسبت به تشکیلات بنی امیه از این بدتر نشود و نسبت به آنان بدبین نباشند.
البته در هنگام بازگشت اهل بیت(ع) مسیر کوتاه بادیه الشام را انتخاب کردند تا هر چه زودتر در اربعین به کربلا برسند و به زیارت ایشان بشتابند.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰