تاریخ انتشار : جمعه 23 شهریور 1397 - 1:53
کد خبر : 41571

«آفتاب در حجاب» روایتی از کودکی حضرت زینب(س) تا عاشورا از اسارت تا وفات

«آفتاب در حجاب» روایتی از کودکی حضرت زینب(س) تا عاشورا از اسارت تا وفات

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از ایکنا از همدان، کتاب «آفتاب در حجاب» روایتی است از زندگی حضرت زینب(س) از کودکی تا عاشورا از اسارت تا وفات. «آفتاب در حجاب» از ماندگارترین آثار ادبیات مذهبی است، واگویه ای تاریخی که تاریخ صرف نیست، کربلایی است برای

«آفتاب درحجاب» روایتی از کودکی حضرت زینب(س) تا عاشورا از اسارت تا وفات

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از ایکنا از همدان، کتاب «آفتاب در حجاب» روایتی است از زندگی حضرت زینب(س) از کودکی تا عاشورا از اسارت تا وفات.
«آفتاب در حجاب» از ماندگارترین آثار ادبیات مذهبی است، واگویه ای تاریخی که تاریخ صرف نیست، کربلایی است برای حضرت زینب (س)، پیوند حماسه و عاطفه و ادب و عشق. بی شک هیچ کسی نتوانسته و نخواهد توانست منشور کربلا را با وجوه بی نهایت آن، به تمام و کمال در قالب هنر به تصویر بکشد. با این همه، «آفتاب در حجاب» دریچه ای است کوچک در به تماشا نشستن غم های کربلا از نگاه قله صبر و استقامت، حضرت زینب (س). در این زمانه که حماسه کربلا به انواع تحریف ها آلوده شده است ، این اثر می تواند با روایتی ناب از این واقعه، دریچه جدیدی به روی عاشقان اباعبدالله(ع) و خواهر گرامی اش حضرت زینب کبری (س) بگشاید.
رمانی که به پشتوانه تحقیقات دقیق و عالمانه تاریخی و روایی،‌ به همه زوایای پنهان و آشکار زندگی و رفتار و درونیات حضرت زینب پرداخته است نوشته سید مهدی شجاعی نویسنده توانای کشورمان است.
داستان از کابوس حضرت زینب(س) در کودکی آغاز می‌شود:

«چشم‌های اشک‌آلودت را به پیامبر(ص) دوختی، لب برچیدی و گفتی:«خواب دیدم، خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است، طوفانی که دنیا را تیره و تار کرده است. طوفانی که مرا و همه چیز را به این سو و آن سو پرت می‌کند، طوفانی که چشم به بنیان هستی دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختی کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید…»
شجاعی زبان روایتش را توی مخاطب انتخاب کرده، راوی دانای کلی است نامحدود که در تمام روایت حضرت زینب(س) را مخاطب قرار داده و روایتش را پیش می‌برد. فرمی که در ادبیات داستان از این کابوس که گواه رحلت پیامبر است و شهادت مادر و پدر و… آغاز میشود و در انتهای کتاب باز به همین خواب پریشان میرسیم: «تعبیر شد خواب کودکیهای من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده‌ام…»
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم؛
در کربلا، شاید هیچکس به اندازه تو زهر عطش در جانش رسوخ نرده باشد،بچه ها که فریاد العطش سرداده اند، همگی در سایه سار خیمه بوده اند،مردان که تشنگی، بنیانهای وجودشان را مکیده است، هیچکدام پوششی به طاقت فرسایی حجاب تو بر تن نداشته اند، معجر و مقنعه و عبا و دشداشه و لباس کامل، در زیر آفتاب سوزنده نینوا، حتی خون رگهای تو را تبخیر کرده است، تو اگر با همین حجاب، در عرصه نینوا می نشستی، عطش تمام وجودت را به آتش می کشید، چه رسد به اینکه هیچکس در کربلا به اندازه تو راه نرفته است، ندویده است، هروله نکرده است – مگر البته خود حسین (ع) و تو اکنون با این حال و روز باید فریاد العطش بچه ها را بشنوی و تاب بیاوری. باید تشنگی را در تار و پود جوانان بنی هاشم ببینی و به تسلایشان برخیزی. باید زبانه های عطش را در چشم های کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم برنیاوری،باید خون را از لبهای ترک خورده ات بروبی و به گونه هایت بمالی تا زردی رخسار تو بچه ها را دچار ضعف و سستی نکند،باید تصویر کوثر را در آینه نگاهت بخشکانی تا بچه ها با دیدن چشمهای تو به یاد آب نیفتند،باید آوندهای خشکیده اینهمه نهال را به اشک چشم آبیاری کنی تا تصویر پژمردگی در مخیله دشمن بخشکد و گلهای باغ رسول الله را شاداب تر از همیشه ببیند، اما از همه اینها مهمتر و در عین حال سختتر و شکننده تر ، کار دیگری است و آن اینکه نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد، نگذاری طنین تشنگی بچه ها به گوش عباس برسد.»
انتهای پیام

 

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد