داستان نهی بنی اسرائیل از ماهی گیری روز شنبه چه بود؟
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بیشتر آیات قرآن کریم
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بیشتر آیات قرآن کریم هر شب تفسیر آیاتی از این معجزه الهی را برای شما آماده میکنیم.
اعراف، نام دیگرش «المص» هفتمین سوره قرآن است که مکی و دارای ۲۰۶ آیه است. در فضیلت این سوره مبارکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: هر کس سوره «اعراف» را قرائت کند خداوند بین او و ابلیس پردهای بیفکند تا از شر ابلیس در امان بماند، او در زمره کسانی است که حضرت آدم علیه السلام در بهشت او را زیارت میکند و در بهشت به تعداد همه یهودیان و مسیحیان به او درجات داده خواهد شد.
امام صادق علیه السلام فرموده است: هر که این سوره را در هر ماه یک بار قرائت کند، در روز قیامت از جمله کسانی است که هیچ خوف و ترسی و هیچ حزن و اندوهی ندارد و هر کس در روزهای جمعه این سوره را بخواند، در زمره کسانی است که خداوند از آنها حسابرسی نمیکند، بدانید در آن آیات محکمی است؛ پس آن را فرو نگذارید، زیرا آنها در روز قیامت به سود قاریان خود شهادت میدهند. در روایتی دیگر از ایشان رسیده است: «قرائت کننده سوره اعراف در روز قیامت از کسانی است که ایمن هستند»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿۱۶۳﴾
و از اهالى آن شهرى که کنار دریا بود از ایشان جویا شو آنگاه که به [حکم]روز شنبه تجاوز میکردند آنگاه که روز شنبه آنان ماهیهایشان روى آب مى آمدند و روزهاى غیر شنبه به سوى آنان نمى آمدند این گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانى میکردند مى آزمودیم (۱۶۳)
وَإِذْ قَالَتْ أُمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُوا مَعْذِرَهً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۱۶۴﴾
و آنگاه که گروهى از ایشان گفتند براى چه قومى را که خدا هلاککننده ایشان است یا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد کرد پند مى دهید گفتند تا معذرتى پیش پروردگارتان باشد و شاید که آنان پرهیزگارى کنند (۱۶۴)
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿۱۶۵﴾
پس هنگامى که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند از یاد بردند کسانى را که از [کار]بد باز مى داشتند نجات دادیم و کسانى را که ستم کردند به سزاى آنکه نافرمانى میکردند به عذابى شدید گرفتار کردیم (۱۶۵)
فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ ﴿۱۶۶﴾
و، چون از آنچه از آن نهى شده بودند سرپیچى کردند به آنان گفتیم بوزینگانى رانده شده باشید (۱۶۶)
تفسیر:
در این آیات صحنه دیگرى از تاریخ پرماجراى بنى اسرائیل، که مربوط به جمعى از آنها است که در ساحل دریایى زندگى مى کردند آمده است، منتها روى سخن در آن به پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) است و به او مى گوید که از یهود معاصر خویش درباره این جمعیت سوال کند یعنى این خاطره را به وسیله سوال در ذهن آنان مجسم ساز، تا از آن پند گیرند، و از سرکشى و کیفرى که در انتظار سرکشان است بپرهیزند.
این سرگذشت، چنانکه در روایات اسلامى به آن اشاره شده مربوط به جمعى از بنى اسرائیل است که در ساحل یکى از دریاها (ظاهرا دریاى احمر بوده که در کنار سرزمین فلسطین قرار دارد) در بندرى بنام ایله (که امروز بنام بندر ایلات معروف است) زندگى مى کردند و از طرف خداوند به عنوان آزمایش و امتحان دستورى به آنها داده شد و آن اینکه صید ماهى را در آن روز تعطیل کنند، اما آنها با آن دستور مخالفت کردند و گرفتار مجازات دردناکى شدند که شرح آنرا در این آیات مى خوانیم.
در نخستین آیه مى فرماید: (از قوم یهود معاصر خویش ماجراى شهرى را که در کنار دریا قرار داشت سؤ ال کن) (و اسئلهم عن القریه التى کانت حاضره البحر).
(و به یاد آنها بیاور زمانى را که در روز شنبه از قانون پروردگار تجاوزمى کردند) (اذ یعدون فى السبت).
زیرا روز شنبه تعطیل آنها بود و وظیفه داشتند، دست از کار و کسب و صید ماهى بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها این دستور را زیر پا گذاردند.
سپس قرآن آنچه را در جمله قبل سربسته بیان کرده بود چنین شرح مى دهد به خاطر بیاور (آن هنگام را که ماهیان در روز شنبه در روى آب آشکار مى شدند و در غیر روز شنبه ماهى کمتر به سراغ آنها مى آمد) (اذ تاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا).
(سبت) در لغت به معنى تعطیل عمل براى استراحت است و اینکه در قرآن در سوره (نبا) مى خوانیم و جعلنا نومکم سباتا (خواب شما را مایه راحت شما قرار دادیم نیز اشاره به همین موضوع است، و روز شنبه را از این جهت (یوم السبت) نامیده اند که برنامه هاى کسب و کار معمولى در آن تعطیل مى شد، سپس این نام بر این روز باقى ماند.
بدیهى است جمعیتى که در کنار دریا زندگى مى کنند، قسمت مهمى از تغذیه و درآمدشان از طریق صید ماهى است، و گویا به خاطر تعطیل مستمرى که قبلا در روز شنبه در میان آنها معمول بود، ماهیان در آن روز احساس امنیت از نظر صیادان مى کردند و دسته دسته به روى آب ظاهر مى شدند، اما در روزهاى دیگر که صیادان در تعقیب آنها بودند در اعماق آب فرو مى رفتند!
این موضوع خواه جنبه طبیعى داشته، و یا یک جنبه فوق العاده و الهى، وسیلهاى بود براى امتحان و آزمایش این جمعیت لذا قرآن مى گوید: ما این چنین آنها را به چیزى که در برابر آن مخالفت مى کردند آزمایش مى کردیم (کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون).
در حقیقت جمله (بما کانوا یفسقون) اشاره به آن است که آزمایش آنها به چیزى بود که آنها را به سوى خود جلب و به نافرمانى دعوت مى کرد و همه آزمایشها همین گونه است، زیرا آزمایش باید میزان مقاومت افراد را در برابر کشش گناهان مشخص کند و اگر گناه کششى به سوى خود نداشت، آزمایش مفهومى نمى داشت.
هنگامى که این جمعیت از بنى اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ که با زندگى آنان کاملا آمیخته بود قرار گرفتند، به سه گروه تقسیم شدند:
(گروه اول) که اکثریت را تشکیل مى دادند، به مخالفت با این فرمان الهى برخاستند.
(گروه دوم) که قاعدتا اقلیت کوچکى بودند، در برابر گروه اول به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر قیام کردند.
(گروه سوم)، ساکتان و بى طرفان بودند، که نه همگامى با گناهکاران داشتند و نه وظیفه نهى از منکر را انجام مى دادند.
در آیه دوم مورد بحث، گفتگوى این گروه را با نهى کنندگان شرح مى دهد و مى گوید: (بخاطر بیاور هنگامى که جمعى از آنها به جمع دیگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مى دهید که خداوند سرانجام آنها را هلاک مى کند و یا به عذاب دردناکى کیفر خواهد داد) (و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم عذابا شدیدا).
(آنها در پاسخ گفتند: ما به خاطر این نهى از منکر مى کنیم که وظیفه خود را در پیشگاه پروردگارتان انجام داده و در برابر او مسئولیتى نداشته باشیم، به علاوه شاید سخنان ما در دل آنها مؤ ثر افتد و دست از طغیان و سرکشى بردارند) (قالوا معذره الى ربکم و لعلهم یتقون).
از جمله بالا چنین استفاده مى شود که اندرز دهندگان براى دو هدف این کار را انجام مى دادند یکى به خاطر این که در پیشگاه خدا معذور باشند و دیگر اینکه شاید در دل گنهکاران مؤ ثر افتد، و مفهوم این سخن چنین است که حتى اگر احتمال تاثیر هم ندهند باید از پند و اندرز خوددارى ننمایند، در حالى که معروف این است که شرط وجوب امر به معروف و نهى از منکر احتمال تاثیر است.
ولى باید توجه داشت که گاهى بیان حقایق و وظایف الهى بدون احتمال تاثیر نیز واجب مى شود و آن در موردى است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کم کم بدست فراموشى سپرده مى شود و بدعتها جان مى گیرند و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب مى شود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهکاران نگذارد.
این نکته نیز شایان توجه است که نهى کنندگان مى گفتند مى خواهیم در پیشگاه (پروردگارتان) معذور باشیم، گویا اشاره به این است که شما هم در پیشگاه خدا مسئولیت دارید و این وظیفه تنها وظیفه ما نیست، وظیفه شما نیز مى باشد.
آیه بعد مى گوید: سرانجام دنیاپرستى بر آنان غلبه کرد (و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند، در این هنگام آنها را که از گناه نهى مى کردند رهائى بخشیدیم ولى ستمکاران را به کیفر سختى به خاطر فسق و گناهشان مبتلا ساختیم)
(فلما نسوا ما ذکروا به انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون).
شک نیست که این فراموشى، فراموشى حقیقى که موجب عذر است نبود، بلکه آنچنان بى اعتنایى به فرمان خدا کردند که گویى به کلى آنرا فراموش نموده اند.
سپس مجازات آنها را چنین شرح مى دهد: هنگامى که (در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، سرکشى کردند به آنها گفتیم به شکل میمونهاى طرد شده در آئید) (فلما عتوا عما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین)
روشن است که امر (کونوا) (بوده باشید) در اینجا یک فرمان تکوینى است، همانند انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون (سوره یس آیه ۲۸)
نکتهها
در اینجا به چند موضوع باید توجه کرد:
چگونه دست به گناه زدند؟
در اینکه این جمعیت، قانونشکنى را از کجا شروع کردند، در میان مفسران گفتگو است، از بعضى از روایات چنین استفاده مى شود که نخست دست به حیله به اصطلاح شرعى زدند، در کنار دریا حوضچه هائى ترتیب دادند و راه آنرا به دریا گشودند، روزهاى شنبه راه حوضچهها را باز مى کردند، و ماهیان
فراوان همراه آب وارد آنها مى شدند، اما به هنگام غروب که مى خواستند به دریا بازگردند راهشان را محکم مى بستند، سپس روز یکشنبه شروع به صید آنها مى کردند و مى گفتند خداوند به ما دستور داده است صید ماهى نکنید، ما هم صید نکردهایم بلکه تنها آنها را در حوضچهها محاصره نموده ایم!
بعضى از مفسران گفته اند آنها روز شنبه قلابها را به دریا مى افکندند، سپس روز بعد آنرا از دریا بیرون مى کشیدند و به این وسیله صید ماهى مى نمودند؛ و از بعضى از روایات دیگر برمى آید که آنها بدون هیچ حیلهاى با بى اعتنائى کامل روزهاى شنبه مشغول صید ماهى شدند.
ولى ممکن است همه این روایات صحیح باشد به این ترتیب که در آغاز از طریق حیله به اصطلاح شرعى – به وسیله کندن حوضچهها و یا انداختن قلابها – کار خود را شروع کردند، این کار، گناه را در نظر آنها کوچک و آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت، کم کم روزهاى شنبه علنا و بى پروا به صید ماهى مشغول شدند و از این راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.
چه کسانى رهایى یافتند؟
ظاهر آیات فوق این است که از آن سه گروه (گنهکاران، ساکتان و اندرز دهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و به طورى که در روایات آمده است آنها هنگامى که دیدند اندرزه ایشان مؤ ثر واقع نمى شود ناراحت شدند و گفتند ما از شهر بیرون مى رویم، شب هنگام به بیابان رفتند و اتفاقا در همان شب کیفر الهى دامان دو گروه دیگر را گرفت.
و، اما اینکه بعضى از مفسران احتمال داده اند که تنها گروه گنهکار گرفتارعذاب شدند و ساکتان نیز رهائى یافتند با ظاهر آیات فوق به هیچوجه سازگار نیست.
آیا هر دو گروه یک نوع کیفر داشتند؟
از آیات فوق چنین برمى آید که کیفر مسخ شدن، منحصر به گنهکاران بود زیرا میگوید فلما عتوا عما نهوا عنه … (هنگامى که در برابر آنچه نهى شده بودند سرکشى کردند…) ولى از طرفى از آیات فوق نیز استفاده که تنها اندرز دهندگان از مجازات رهائى یافتند، زیرا مى گوید انجینا الذین ینهون عن السوء (آنها را که نهى از منکر مى کردند رهائى بخشیدیم).
از مجموع این دو چنین استفاده مى شود که هر دو گروه مجازات شدند ولى مجازات مسخ، تنها مربوط به گنهکاران بود، و مجازات دیگران احتمالا هلاکت و نابودى بوده است، هر چند گنهکاران نیز چند روزى پس از مسخ شدن – طبق روایات – هلاک شدند.
آیا مسخ جسمانى بوده یا روحانى؟
(مسخ) یا به تعبیر دیگر تغییر شکل انسانى به صورت حیوان مسلما موضوعى بر خلاف جریان عادى طبیعت است، البته (موتاسیون) و جهش و تغییر شکل حیوانات به صورت دیگر در موارد جزئى دیده شده است، و پایه هاى فرضیه تکامل در علوم طبیعى امروز بر همان بنا نهاده شده، ولى مواردى که در آن موتاسیون و جهش دیده شده صفات جزئى حیوانات است، نه صفات کلى، یعنى هرگز دیده نشده است که نوع حیوانى بر اثر (موتاسیون) تبدیل به نوع دیگر شود، بلکه
خصوصیاتى از حیوان ممکن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسلهائى که به وجود مى آیند دیده مى شود، نه اینکه حیوانى که متولد شده است با جهش تغییر شکل دهد، بنابراین دگرگون شدن صورت انسان یا حیوانى به صورت نوع دیگر امرى است خارق العاده.
اما بارها گفته ایم مسائلى بر خلاف جریان عادى طبیعى وجود دارد، گاهى به صورت معجزات پیامبران و زمانى به صورت اعمال خارق العادهاى که از پارهاى از انسانها سر میزند، هر چند پیامبر نباشند (که البته با معجزات متفاوت است) بنابراین پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى به انسان دیگر مانعى ندارد؛ و همانطور که در بحث اعجاز انبیاء گفته ایم، وجود چنین خارق عاداتى نه استثناء در قانون علیت است نه بر خلاف عقل و خرد بلکه تنها یک جریان عادى طبیعى در اینگونه موارد شکسته مى شود که نظیرش را در انسانهاى استثنائى کرارا دیده ایم.
بنابراین هیچ مانعى ندارد که مفهوم ظاهر کلمه (مسخ) را که در آیه فوق و بعضى دیگر از آیات قرآن آمده است بپذیریم و بیشتر مفسران هم همین تفسیر را پذیرفته اند.
ولى بعضى از مفسران که در اقلیت هستند معتقدند که مسخ به معنى (مسخ روحانى) و دگرگونى صفات اخلاقى است، به این معنى که صفاتى همانند میمون یا خوک در انسانهاى سرکش و طغیانگر پیدا شد، رو آوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکم پرستى و شهوترانى که از صفات بارز این دو حیوان بود در آنها آشکار گشت.
این احتمال از یکى از قدماى مفسرین به نام (مجاهد) نقل شده است؛ و اینکه بعضى ایراد کرده اند که مسخ بر خلاف قانون تکامل و موجب بازگشت و عقبگرد در خلقت است، درست نیست، زیرا قانون تکامل مربوط به کسانى است که در مسیر تکاملند، نه آنها که از مسیر انحراف یافته و از محیط شرائط این قانون به کنار رفته اند، فى المثل یک انسان سالم در سنین طفولیت مرتبا رشد و نمو مى کند، اما اگر نقائصى در وجود او پیدا شود، ممکن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلکه رو به عقب برگردد، و نمو فکرى و جسمانى خود را تدریجا از دست بدهد.
ولى در هر حال باید توجه داشت که مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى است که انجام داده اند، یعنى، چون عده اى از جمعیتهاى گنهکار بر اثر انگیزه هواپرستى و شهوترانى دست به طغیان و نافرمانى خدا مى زدند و جمعى با تقلید کورکورانه کردن از آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ هر گروه به شکلى که متناسب با کیفیت اعمال او بوده ظاهر مى شده است.
البته در آیات مورد بحث تنها سخن از قرده (میمونها) به میان آمده است و از خنازیر (خوکها) سخنى نیست، ولى در آیه ۶۰ سوره مائده گفتگو از جمعیتى به میان آمده است که به هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازیر) تغییر چهره دادند، که به گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس، آن آیه نیز در باره همین اصحاب سبت است که پیر مردان سرجنبانان شکم پرست و شهوتپرستشان به خوک و جوانان مقلد چشم و گوش بسته که اکثریت را تشکیل مى دادند به میمون تغییر چهره دادند.
ولى در هر حال، باید توجه داشت که طبق روایات، مسخ شدگان تنها چند روزى زنده مى ماندند و سپس از دنیا مى رفتند، و نسلى از آنها به وجود نمى آمد.
خلافکارى زیر پوشش کلاه شرعى
گرچه در آیات فوق اشارهاى به حیلهگرى اصحاب سبت در زمینه گناه نشده است ولى همانطور که اشاره کردیم، بسیارى از مفسران در شرح این آیات اشاره به داستان کندن حوضچهها و یا نصب قلابها در دریا در روز شنبه کرده اند، و در روایات اسلامى نیز این موضوع دیده مى شود بنابراین مجازات و کیفر الهى که با شدت درباره این گروه جارى شد، نشان مى دهد که چهره واقعى گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن و به اصطلاح کلاه شرعى درست کردن، دگرگون نمى گردد، حرام، حرام است، خواه صریحا انجام گیرد، یا زیر لفافه هاى دروغین و عذرهاى واهى.
آنها که تصور مى کنند، گناه را مى توان با تغییر چهره صورى تبدیل به یک عمل مجاز کرد در حقیقت خود را فریب مى دهند، و بدبختانه این کار در میان بعضى از بى خبرانى که خود را به دین منتسب مى کنند، فراوان دیده مى شود، و همانست که چهره مذهب را در نظر افراد دور افتاده سخت بدنما کرده است.
عیب بزرگى که این عمل دارد – علاوه بر زشت نشان دادن چهره مذهب – این است که گناه را در نظرها کوچک مى کند و از اهمیت آن مى کاهد و افراد را چنان جسور در برابر گناه مى سازد که پس از انجام اینگونه کارها کم کم آماده براى انجام گناهان بطور صریح و آشکار مى شوند.
در نهج البلاغه مى خوانیم که على (علیه السلام) از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) چنین نقل مى کند:
(روزى فرا مى رسد که مردم به وسیله اموالشان آزمایش مى شوند، بر خدا منت مى گذارند که دیندارند، و در عین حال در انتظار رحمت اویند و از مجازات او خود را در امان مى بینند یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبه و الاهواء الساهیه فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهدیه و الربا بالبیع: (حرام خدا را با شبهات دروغین و خیالات واهى حلال مى شمرند، شراب را تحت عنوان نبیذ و رشوه را به عنوان هدیه (و حق و حساب و ربا را به نام بیع، براى خود حلال مى پندارند (نهج البلاغه آخر خطبه ۱۵۶).
باید توجه داشت که انگیزه اینگونه حیلهها یا پوشیدن چهره زشت باطنى خود در افکار عمومى است، و یا فریب دادن وجدان و کسب آرامش کاذب درونى.
اشکال مختلف آزمونهاى الهى
درست است که ماهى گرفتن از دریا براى ساحلنشینان کار خلافى نیست گاهى ممکن است خداوند براى امتحان و آزمایش، جمعیتى را موقتا از این موضوع نهى کند، تا مقدار فداکارى آنها روشن شود، و این یکى از اءشکال امتحان خداوند است به علاوه روز شنبه در آئین یهود، روز مقدسى بود و دستور داشتند براى احترام آن روز و رسیدن به عبادت و برنامه هاى مذهبى دست از کسب و کار بکشند، ولى ساحلنشینان ایله همه این مسائل را نادیده گرفتند و آنچنان مجازات شدند که زندگینامه آنها درس عبرتى براى آیندگان شد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰