۱۵ واقعیت تاریخی درباره شیخفضلالله و مخالفانش
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از جهان نیوز، شیخ شهید، شیخ فضل ا… نوری در تاریخ مشروطه، نقشی بی بدیل دارد. هم شیخ و هم سایر علمای مشروطه خواه یا مشروعه خواه، نه استبداد و نه مشروطه را «قبله آمال » نمیدانستند بلکه محل اختلاف آنها
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از جهان نیوز، شیخ شهید، شیخ فضل ا… نوری در تاریخ مشروطه، نقشی بی بدیل دارد. هم شیخ و هم سایر علمای مشروطه خواه یا مشروعه خواه، نه استبداد و نه مشروطه را «قبله آمال » نمیدانستند بلکه محل اختلاف آنها در «ترجیح میان دو امر» بود؛ مشروطه یا استبداد. شیخ «بر صدر نشستن روشنفکران » و «استبداد سلطنت »، هردو را فاسد میدانست ولی مشروطه را با دلایل دینی و نیز دلایل سیاسی، فاسدتر محسوب میکرد و بر آن بود که غربگرایی مشروطه، منجر به آشوب داخلی و تعدی خارجی خواهد شد. تجربه مشروطه نیز نشان داد که تحلیل شیخ دقیق بود و چنین شد. در باب نقش شیخ و تحلیل او از مشروطه، با حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی فرزند مشروطه پژوه فقید، مرحوم استاد علی ابوالحسنی (منذر) گفت وگویی کرده ایم که از نظر میگذرانید.
جناب ابوالحسنی، مستحضرید که روز ۱۴ مرداد، سالگرد تأسیس مشروطیت و ۱۱ مرداد هم سالروز اعدام شیخ شیخ فضل ا… نوری (۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمرى) است. لذا این روزها فرصت خوبی براى بازنگرى در تاریخ جنبش مشروطه و ضمنا، موقعیت مناسبی برای بررسی زمانه و کارنامه شیخ فضل ا… نوری است. اگر مایلید نخستین سوال را از سنجش جایگاه علمی شیخ آغاز کنیم. به نظر شما، دانش و اطلاعات علمی شیخ فضل ا…، در چه سطحی قرار داشت و ایشان در این مسیر، به چه مراتبی دست یافته بود؟
۱. بررسی جایگاه علمی شیخ فضل ا… نوری
از اینکه زمینه را برای یک گفت وگوی تاریخی و انشا ءا… سودمند، فراهم کردید، متشکرم. اولین سوالتان را از نقطه بسیار حساسی آغاز کردید و به نظرم خوانندگان محترم، قبل از کاوش در حیات سیاسی- اجتماعی شیخ فضل ا…، باید مطالعات خود را از همین نقطه آغاز کنند.
اساسا بحث و بررسی درباره شخصیتهای برجسته تاریخ و همچنین کالبدشکافی اندیشه سیاسی آنها در تحولات تاریخی، زمانی ارزش دارد که آنها کارشناس فن باشند و راه کشف این مساله هم تنها سنجش جایگاه علمی آنها است. مرحوم آیت ا… حاج شیخ فضل ا… نوری هم از این اصل مستثنی نیست. لذا اول باید پرونده علمی ایشان را باز کرده و با دقت بررسی کنیم تا با ریزکاوی در افکار و عمق شکافی در عملکردها، به یک جمع بندی مطلوب برسیم. پس اول اجازه دهید، مکانت علمی شیخ را مورد بررسی قرار دهیم و بعد به بینش سیاسی و موضع گیریهای ایشان در مشروطه بپردازیم. در اینجا با نگاه به سیر تحصیلات و آثار علمی گرانسنگی که از شیخ بر جا مانده و همچنین اعتراف دوستان و دشمنان به مقام بلند علمی ایشان به خوبی میتوانیم، دانش کلان و جامعیت علمی شیخ را بسنجیم. بنا به شهادت تاریخ، حاج شیخ فضل ا…، در محضر فقیه قلّه پویی مثل میرزاى شیرازى -پرچمدار قیام تنباکو- پرورش یافت و از «شاگردان درجه اول » او محسوب میشد. به همین جهت، محدث نامداری مثل میرزا حسین نوری، در نامه اش به صاحب «عبقاتُ الانوار »، از شیخ به عنوان «اجلّ تلامذه » میرزا یاد میکند و حتی افرادی مثل دولت آبادی و بامداد نیز به این حقیقت معترفند.
میدانیم که درس پرشور میرزای شیرازی، مغناطیس وار نخبگان را جذب میکرد اما در خیل شاگردان ایشان، شیخ شهید، مثل ستاره ای فروزان میدرخشید. درباره عنایت ویژه میرزا به ایشان، مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبایی نقل میکردند: «میرزاى شیرازى شیخ را به منزله «نَفْس خود » مى شمرد و معروف است که میرزا در پاسخ این سوال که آیا اجازه مى دهید به عنوان ارجاع احتیاطات فتوا به «غیر »، به شیخ رجوع کنیم؟ فرموده بود: میان من و شیخ فضل ا.. .، غیریّتى نیست؛ او «خودِ من » و «نَفْسِ من » است! همچنین وقتى یکى از اهالی تهران، برای پاسخ به سوالاتى به میرزا رجوع میکند، میرزا مى فرماید: مگر شیخ فض لا.. . در تهران نیست که به من مراجعه مى کنید؟! » استاد دیگر شیخ، مرحوم آیت ا… حاج میرزاحبیب ا… رشتى است که عملا کرسى تدریس شیخ انصارى در نجف اشرف، به وى رسید. معروف است که محقق رشتى از اعطاى اجازه اجتهاد به دیگران نوعا اکراه داشت، اما عجیب است که در تقریظ بر رساله فقهى شیخ فضل ا… : «قاعده ضَمانُ الْیَد »، مقام علمى و تحقیقى ایشان را به طرزی شگفت تحسین کرده است. محقق رشتى مى نویسد: «باید در هر جمع و مجلسى، با بانگ بلند از فضل و کمال شیخ سخن گویند و سوارگان دیاران به سوى وى تشویق و تحریض گردند… مضامین رساله وى را، سزاست نه با مُرَکَّب قلم بر صحیفه اوراق، که با ذرّات طلا بر مردمِ دیدگان بنگارند… »! و در ادامه از شیخ با عنوان «عالم ربّانى، رهنماى راستین و حقّانى، مجتهد ماهر، و جامع معقول و منقول » یاد مى کند که «رواست بندگان مؤمن خداوند، در امور دینى وى را مرجع خود قرار دهند و رشته انقیادش را در امور اخروى و دنیوى بر گردن افکنند » (= فحقیق أن یرجع الیه عبادا… المومنین فی أمور دینهم، و ینقادون الیه فیما یتعلق بآخرتهم و دنیاهم… .) شاهد دیگر من تعبیر میرزا ابوالفضل تهرانى، شاگرد برجسته میرزا درباره شیخ است. ایشان در رحلت ملاعباس نورى -پدرِ دانشمندِ شیخ- سوگ چامه اى شیوا سروده و مى گوید: عباس از جهان رفت و پس از وى دیگر هدایت، لب به تبسم نمى گشاید … )اما( او جوانمردى از خود باقى گذاشت که صیت فضلش گوش ها را پرساخته است:لقد ماتَ «عباسٌ » فلایبسم الهُدى/ و أَنّى و هذا الفضل یعول مجهشا… واَبقى فَتىً ملأ المسامعَ فضلُهُ/ و ذلک «فض لا.. . » یؤتیه مَن یَشا.
اگر بخواهیم درباره گستره معلومات شیخ و اظهارات بزرگان درباره دانش سرشار او صحبت کنیم، بحث به درازا میکشد اما حیف است که به اظهارنظر علامه امینی(ره) اشاره نکنیم. علامه امینى، غوّاص دریاى «الغدیر »، در کتاب «شهداء الفضیله » (ص ۳۵۶ ) مى نویسد: «حاج شیخ فضل ا.. . نورى، شیخ الاسلام و المسلمین، رایت دانش و دین، و بزرگترین زعیم دینى در تهران بود. فضل از جوانبش پیوسته ریزان و از خلال نوشته هایش سیل آسا جارى و موج زن بود. »
شواهد جالبی از علمیّت شیخ فضل ا… بیان کردید. شیخ چگونه به این درجه از مراتب علمی رسید؟
نکته مهم در حیات علمی شیخ، بهره گیری از اساتید مختلف و آشنایی با مکاتب حوزوی گوناگون است. ایشان تحصیلات ابتدایی را در نور طی کرد. بعد عازم تهران شد و از اساتید برجسته ای در حوزه تهران بهره برد. به این نیز اکتفا نکرده و در سنین جوانی عازم عتبات عالیات می شود و مکتب نجف و سامراء را درک می کند. استفاده از محضر اساتید بزرگ و مکتب های حوزوی مختلف –تهران، نجف، سامرا- در وسعت دید شیخ تاثیر داشت. شاهد دیگر من، آثار علمی شیخ است.
مثلا شما رساله فقهیِ منظومِ «درر التنظیم » را که ایشان قبل از آمدن به نجف در تهران نگاشته ببینید؛ این رساله حکایت از قوّتِ بن مایه های علمی ایشان دارد؛ آن هم در ۲۱ سالگی. بی جهت نیست که شهید مطهرى در کتاب اسلام و مقتضیات زمان (ص ۱۵۹) می نویسد: «مرحوم نورى مرد بزرگی بود، مجتهدِ مسلّم و تا حدودى که شنیده ایم مرد بسیار پاک و با تقوا و عادلى بود. مجتهدِ مسلّم العداله و عادلِ مسلّم الاجتهاد بود.
۲. جامعیت علمی شیخ
آیا شیخ فضلا…، غیر از علم فقه و اصول بر علوم دیگر هم احاطه داشت؟
بله. معلومات حاج شیخ، منحصر به فقه و اصول نبود و «جامعیّت» علمى داشت. سیدمحمدعلى شوشترى، نایب تولیه آستانقدس رضوى(ع) که در جوانى حوزه شیخ را درک کرده، وى را «جامع جمیع کمالات» و متبحّر در علوم مختلف فقه و اصول و حکمت و کلام معرفی میکند.
جالبتر اینکه شیخ، در علم نجوم، از دانشمند ذوفنون عصر قاجار، مرحوم حاج میرزا عبدالغفارخان نجمالدوله -نویسنده تقویم صدساله ایران که هنوز صورت تقویمنویسى به برکت همان استخراج ایشان است– بهره میبردهاند و به قول آیتا… شیخحسین لنکرانی، «نجمالدوله خدمت مرحوم شیخ، علم کلام مىخواند و حاج شیخ نیز که در هیئت و نجوم ید طولایى داشته، در این قسمت با ایشان بحث علمىِ هَیَوى مىفرموده است.»
حتی دشمنان شیخ مثل ناظمالاسلامها و کسرویها هم به توانمندی علمیاش معترفند. در این زمینه عبارت دکتر فریدون آدمیّت، مخالف سرسخت شیخ، خواندنی است. او معتقد است: «متفکر مشروطه مشروعه، شیخ فضلا… نورى بود – مجتهد طراز اوّل، استاد مسلّم فنّ درایه، که پایهاش را در اجتهاد اسلامى برتر از سیدعبدا… بهبهانى و سیّدمحمد طباطبایى شناختهاند.» (فکر آزادى…، ص ۲۴۶). شواهد خیلی بیشتر از اینهاست ولی پژوهنده زندگی شیخ با ملاحظه همین مقدار، در برابر عظمت علمی او زانوی ادب میزند. با این سوابق میفهمیم چرا «یپرم» بعد از اعدام شیخ گفته بود پاپ مسلمانها را بردار کشیدیم!
۳. رمز اختلاف شیخ فضلا… با برخی رهبران جنبش مشروطه
با وجود دانش دینی شیخ، چرا بین ایشان و برخی از رهبران بزرگ مشروطه، اختلافنظر وجود داشت و رمز اختلاف در موضعگیری و عملکردشان چیست؟
این سوال از نظر اهمیت از سوال قبلی هم حساستر است و اگر کسی پاسخ آن را دریابد، به بخشی از گُمگوشههای تاریخ مشروطه، دست یافته است.
به عنوان مقدمه باید عرض کنم دانش دینی که از آن صحبت کردیم، شرط لازم برای فقیهان هر عصر هست؛ ولی شرط کافی نیست. «بینش سیاسی» شرط دیگری است که برای رهبران دینی بسیار حیاتی بوده و از لوازم مهم آن، «زمانآگاهی» و «دشمنشناسی» است. در این زمینه، طبعا همه یکسان نیستند و زاویهدید افراد متفاوت است.
۴. ضرورت زمانآگاهی و دشمنشناسی
منظور حضرتعالی از «دشمنشناسی» و «زمانآگاهی»، دقیقا چیست؟ و به نظر شما رجال موثر در عرصه سیاسی چه نیازی به آن دارند؟
ببینید، مساله «دشمنشناسی» و «زمانآگاهی»، از ضرورتهای مهم برای رهبران جامعه در عرصه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که آنها را در مقام نظر و عمل از آسیبها دور میکند. «دشمنشناسی» یعنی بیداری از خواب غفلت و زدودن زنگار سادهاندیشی؛ هوشمندی در شناخت دقیق دشمن و بررسی امکانات و اقدامات گوناگون او؛ برخورداری از شمّ تیز و درک عمیق در تشخیص اهداف خصم؛ حساسیّت نسبت به شگردهای پیچیده و ترفندهای پوشیده؛ و هشیارى در قبال افسونها و تهاجمات رنگارنگ استعمار.
پیشنیاز دیگر، «زمانآگاهی» است. البته «زمانآگاهی» هم لوازمی دارد که «جریانشناسی» و «رجالشناسی» از مهمترین آنها است؛ «زمانآگاهی» یعنی: شناخت دقیق گذشته و آینده رجال و صحنهگردانان عرصه سیاسی، اجتماعی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی؛ دقتنظر در مورد میزان تقوى و اخلاص و پایبندى گروهها و شخصیتها به مبانى اسلامى و مصالح ملى؛ درجه وارستگى یا وابستگى آنها نسبت به گرایشهاى انحرافى و سرسپردگیهاى سیاسى؛ مقدار اطلاع یا عدم اطلاع آنان از دستها و دسیسههاى استعمارى و بذل توجه خاص به معانى و تفاسیر گوناگون جناحهاى مختلف از واژههایى نظیر «آزادى، پیشرفت، مساوات، اصلاح، نوگرایی، عدالتخواهی، مردمدوستی و مردمسالاری» و بالاخره عدم تسامح و غفلت نسبت به خطر عوامل نفوذى استعمار و فرق ضاله. ازجمله آثار مهم «زمانآگاهی»، اتخاذ رویّه عقلائى و شرعىِ «دفع افسد به فاسد» و پرهیز هوشمندانه از افتادن در دام «دفع فاسد به افسد» و نیز اجتناب از روش «آزمون- خطا» است.
البته خلوص مبانی فکری توأم با خلوص رفتاری برای رجال موثر در عرصه سیاسی و اجتماعی مفید خواهد بود که باید در جای خود به آن پرداخت.
به نظر حضرتعالی، در عصر مشروطه، «دشمنشناسی» و «زمانآگاهی» چه ضرورتی داشت؟ یعنی این نوع شناخت، چه آثار، فواید و لوازمی به همراه داشت؟
بدون تعارف باید عرض کنم که مشروطه یکی از سختترین دورههای درگیری سنت و مدرنیته و همچنین از مقاطع پیچیده در سیاستهای چندپهلوی استعمار است. طبیعتا در چنین شرایط سختی، یک رهبر دینی باید، لایههای پیدا و پنهان حوادث را ببیند و در فضای موجخیز جامعه، کشتیِ اسلام را از توفان مهیب به ساحل نجات برساند.
در نتیجه یک رهبر مطلوب اولا باید درباریان و رجال سیاسی حاکم را میشناخت و همچنین ماهیت غرب را عمیقا میدانست و با اطلاع از مناسبات سیاست جهانی در عرصه روابط بینالمللی و آگاهی از دسیسههای استعمارگران و جریانهای موثر در صحنه سیاسی ایران، راهبرد خود را تنظیم میکرد. بدینمنظور باید شایستهترین نسخه را برای مشکلات روز میپیچید و بر مبنای آن، راه برونرفت از مشکلات را ارائه میداد.
بنابراین، باید ببینیم، هر کدام از رهبران نهضت، در چه مرتبهای از زمانآگاهی و دشمنشناسی هستند و اصولا در کدام یک از جریانهای آن دوران قرار میگیرند. یعنی کجا ایستادهاند و هر یک از چه منظری به مشروطه چشم دوختهاند؟
۵. غربشناسی و زمانشناسی شیخ
اگر از همین زاویه نگاه کنیم، شیخ فضلا… از نظر بینش سیاسی-اجتماعی چگونه بود؟
به نظر من، ایشان درک عمیقی از اوضاع ایران و جهان داشت. شیخ فضلا… صریحا میفرمود: «ملاى امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دُوَل[= سیاست جهانى] را نیز عالم باشد.»
تحلیل عمیقى که شیخ از ماهیت مکاتبى چون نیهیلیسم، ناتورالیسم، سوسیالیسم و آنارشیسم به دست مىدهد و آنها را به رغم اختلافاتی که در ظاهر دارند، معنا متحد دانسته و سر و ته یک کرباس مىشناسد، نمونهای روشن از جهاننگری و درک عمیق ایشان نسبت به «بنیان واحد» ایدئولوژیهاى غرب جدید، یعنی «اومانیسم» است. مثلا به این کلام شیخ توجه کنید:
«در این عصر ما فرقهها پیدا شدهاند که بالمَرّه مُنکِر ادیان و حقوق و حدود هستند. این فِرَقِ مستحدثه را، برحسب تفاوت اغراض، اسمهاى مختلف است: آنارشیست، نیهیلیست، سوسیالیست، ناطورالیست، بابیست و…» (رسائل، اعلامیهها، مکتوبات، … و روزنامه شیخ شهید… ترکمان، ۱/ ۲۶۵ـ۲۶۶).
از سوی دیگر، اوراق و نشریاتى که در خارج کشور منتشر میشد و با اسلام و ایران ارتباط داشت، به وسیله مرحوم نجمالدوله (دانشمند ذوفنون عصر قاجار) ترجمه و تحویل شیخ میشد. شیخ، همچنین، براى تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا درباره ایران، از میرزا محمدخان قزوینىِ معروف، بهره مىگرفت که نزد شیخ درس خوانده بود و در صدر مشروطه در اروپا به سر مىبرد.
شواهد دیگری هم در این زمینه وجود دارد. پیداست که فرهنگ غرب جدید، مستقلا برای شیخ، به عنوان یک مساله جدی مطرح بوده است؛ یعنی او به عنوان یک مساله فرعی و احیانا ناقص، آن هم به صورت اتفاقی و با یک رویکرد کلیشهای به آن نگاه نمیکرد؛ بلکه به باطن فرهنگ غرب جدید، رسوخ کرده بود.
بنابراین شیخ از نظر اسلامشناسی در مرتبهای والا و از نظر بینش سیاسی، یک عالم ژرفکاو و ژرفاندیش بود و علاوه بر آشنایی با مناسبات جهانی، از مکتبهاى نوظهور و وارداتى و شعارهاى متشابه و فریباى روزگارش اطلاع داشت.
یکیدیگر از لوازمی که موجب بصیرت تاریخی میشود، «جریانشناسی» و «رجالشناسی» است. ما میتوانیم در نگاه کلان، «غربشناسی»، «زمانآگاهی»، «رجالشناسی» و «جریانشناسی» را از آثار یا مصادیق «پدیدارشناسی» (به معنای عمومی) قلمداد کنیم که البته ارتباط تنگاتنگی با هم دارند ولی در بینش افراد به یک میزان یافت نمیشوند.
۶. «موضوعشناسی» و «رجالشناسی» مشروطیت در نگاه شیخ
آیا شیخ فضلا… در جریانشناسی سیاسی عصر مشروطه هم سررشته داشت؟
شیخ در این زمینه هم، با اوضاع و احوال زمانه نیک آشنایى داشت و از هملباسان خود نوعا آگاهتر بود. مثلاً ناظمالاسلام کرمانى میگوید، زمانى به شیخ شهید گفتم: «ملاى سیصد سال قبل به کار امروز مردم نمىخورد»، و شیخ بلافاصله بر کلام من تکمله زد که: «خیلى دور رفتى! بلکه ملاى سى سال قبل به درد امروز نمىخورد»!
شیخ به علت حضور مستمر (حدودا ۳۰ ساله) خود در پایتخت ایران (تهران) قاعدتا از پیشینه عملکرد دولتمردان و درباریان و گروههاى دستاندرکار مشروطه اطلاع کافى داشت. ایشان از نزدیک شاهد سیر تحولات نهضت تحریم تنباکو و بعدها عصر مشروطیت بود و با تحرکات گوناگون جناحها و دستهجات مختلف سیاسى (در مجلس شورا و بیرون از آن) در مراحل گوناگون تاریخى، تماس مستقیم داشت. روى این جهات، به طور طبیعى، از مراجع مشروطهخواه نجف -که ارتباطشان با قضایاى تهران «بهنحو غیرمستقیم» بود و در حقیقت، دستى از دور برآتش مشروطه داشتند- در ریشهیابى و کالبدشکافى قضایا، شناخت ماهیت و کشف مقاصد صحنهگردانان و پیشبینى باطن و عواقب امور، بسیار موفقتر بود و حقایق را در خشت خام حوادث، زودتر و بهتر از دیگران مىدید. وانگهی، حقیقتی که سیر تاریخ مشروطه هم عملا بر آن صحه گذاشت، درستى هشدارها و اعلام خطرهاى شیخ شهید بود، نه توجیهها و حمل به صحتهاى اولیه دیگران.
اصلا اجازه دهید، رمز ماجرا را از زبان خود شیخ بشنویم. امجدالواعظین تهرانى، از فعالhن مشروطه، که ایام تحصن شیخشهید در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) با ایشان دیدار و گفتوگو داشته، میگوید از شیخ پرسیدم: «آیا علماى اعلامى مانند آخوند ملاکاظم خراسانى و آقاى حاجىمیرزاحسین… تهرانى و آخوند ملاعبدا… مازندرانى که فتواى مشروطه را دادهاند، مشروعیت مشروطه را در نظر داشتهاند یا خیر؟» شیخ پاسخ داد: «این آقایان، از ایران دورند و حقیقت اوضاع را از نزدیک نمىبینند و نامهها و تلگرافهایى که به ایشان مىرسد از طرف مشروطهخواهان است و دیگر مکاتیب را به نظر آقایان نمىرسانند.» (گوشهاى از رویدادهاى انقلاب مشروطیت ایران، ص۴۱ و ۴۲).
دکتر عبدالهادى حائرى هم نظر شیخ را در تحلیل ماهیت مشروطه و پیامدهاى آن، به آنچه که در واقع امر رخ داد، نزدیکتر میداند و معتقد است: نائینى و یارانش از دقت و دوراندیشى لازم در این زمینه برخوردار نبودند (تشیع و مشروطیت…، ص۲۸۱ و ۲۹۸ـ۲۹۹). به عقیده او: توجیهات به ظاهر اسلامى میرزا ملکمخان و همفکران او از اصول و قوانین غربى، امثال طباطبایى را -که فاقد شناختى کامل از فرهنگ و تمدن اروپا بودند- در مشروطه به اشتباه انداخت (همان: ص۵ و ۵۳ ـ۵۴ و ۲۲۶ و ۳۰۲ـ۳۰۳).
در یک کلام؛ مراجع مشروطهخواه نجف در «تشخیص موضوع» و «تطبیق کلى بر مصداق» از شیخ فاصله داشتند و شهیدنورى در امر «موضوعشناسى» (یعنى آشنایى با ریشههاى تاریخى و مبانى تئوریک مشروطه وارداتى، شناخت ماهیت افراد و گروههاى مؤثر و ذینفوذ و اطلاع دقیق از شگردهاى ظریف و گوناگون آنها، و پیشبینى آینده حوادث و جریانات) بسی جلوتر از آنها حرکت مىکرد.
پس توجه داشته باشیم که «رجالشناسی» و «جریانشناسی» گروههای حاضر در عصر مشروطه، برای کسانی که در آن زمان میزیستند، ضروری بود و البته ما هم امروز برای تحلیل تحولات مشروطه، به آن نیازمندیم. یکی از مهمترین دستاوردهای «جریانشناسی»، تشخیص و تفکیک «زعماى اصیل و مستقل و رجال صالح دینى و سیاسى» از خطوط «تندرو، فرصتطلب، التقاطی و سکولار» است.
۷. جریانشناسی گروههای اصلی در جنبش مشروطیت
فکر میکنم بحث ما به بخش قابلتوجهی رسید. اگر موافق باشید گفتوگویمان را از شیخ فراتر ببریم و به جریانشناسی نهضت مشروطه بپردازیم و بعد به اختلاف شیخ با مشروطهخواهان بازگردیم.
با کمال میل. ببینید ما در جنبش مشروطیت، در کلیت امر، با دو جریان متضاد روبهرو هستیم که میتوانیم از آنها با عنوان جریان «اسلامگرا» و «غربگرا» یاد کنیم. جریان «غربگرا» به رهبری امثال تقیزاده، حسینقلیخان نواب، یپرم و… شکل میگیرد و جریان «اسلامگرا» نیز به دو بخش کلی تقسیم میشود:
۱- جـریـان «مشروعهخواه» 2- جریان «مشروطهخواهان متشرع».
در صدر جریان «مشروعهخواهی» در ایران، شیخ فضلا… است و البته در کنار او افرادی چون آیاتعظام آخوندملاقربانعلی (زنجان)، حاجیمیرزاحسنآقا مجتهد (تبریز)، آقاسیدمحمدباقر درچهای (اصفهان) و حاجملامحمد خمامی (رشت) قرار دارند و در خود تهران، دهها روحانی فاضل و مجتهد نظیر آخوند رستمآبادی، ملامحمد آملی و حاجآقاعلیاکبر بروجردی و حاجمیرزا ابوتراب شهیدی قزوینی و حاجشیخروحا… دانایی، با شیخ همسو هستند. چنانکه در نجف نیز شخصیتی مثل آیتا…محمدکاظم یزدی «صاحب عروه» (مرجع عام جهان تشیع) از منتقدان مشروطه سکولار و حامی مشروعهخواهان است. (البته تاریخنگاران سکولار سعی میکنند شیخ را تنها نشان دهند و به نحوی نام و مرام علمای مشروعهخواه را دفن کنند).
از سوی دیگر، در رأس جریان «مشروطهخواهان متشرع» نیز، مراجع ثلاثه مشروطهخواه نجف، یعنی آیات عظام: آخوندخراسانی، حاجیمیرزاحسین تهرانی، و شیخعبدا… مازندرانی حضور دارند که چهرههایی مثل میرزاینائینی در کنارشان حکم دستیار و عقل منفصل را دارند. درایران هم میتوان از شخصیتهای مشروطهخواهی مثل حاجآقانورا… نجفی (اصفهان) و سیدین مرحوم، طباطبایی و بهبهانی نام برد.
۸. علت اختلاف شیخ فضلا… نوری با آخوندخراسانی
مهم این است که در جریان مشروطیت، اختلاف آیتا…آخوند خراسانى با شیخ شهید و همفکران او مثل مرحوم صاحبعروه، خیلی توسط مورخان سکولار برجسته شده و آنان میکوشند تا چهرهای لیبرال و غربگرا از مرحوم آخوند و میرزاینائینی ارائه دهند و به این ترتیب، ایشان را برای منافع دینستیز خود مصادره کنند. خیر، در نگاه کلان، شیخ و آخوند در اصول با هم متحدند اما در تاکتیک متفاوت هستند.
آخوند خراسانی و شیخ هر دو دغدغه دین داشتند و از عمق جان به آموزههای حیاتبخش اسلام معتقد بودند و راضی به سیطره سیاسی و فرهنگی استعمار بر ایران نبودند. اهل نظر مىدانند که اختلاف آن دو بزرگوار، بدین معنا، «اصولى و بنیادین» نبود و «عمدتا» (و نه البته «تماما») ناشى از اختلاف آنان در «تشخیص موضوع» یعنى شناخت ماهیت واقعى جریانها، و مبدأ و مآل اشخاص و گروههاى دستاندرکار مشروطه (نظیر تقىزاده) بوده است.
جریانها و جبههبندیهای عصر مشروطه را فرمودید. حالا بفرمایید دلیل شما برای اینکه اختلاف شیخ و آخوند عمدتا مصداقی بوده چیست و عوامل آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
شما ببینید، مدتی بعد از شهادت شیخفضلا…، وقتی مسلک فکرى و عملى تقىزاده و حزبش (حزب دموکرات) کاملا رو شد و خصوصا ترور بهبهانى توسط آنها، پردهها را کنار زد، مرحوم آخوند شدیدا به مخالفت برخاست و حکم به توقیف روزنامه ایران نو (ارگان حزب دموکرات) و تکفیر سیاسى تقىزاده داد و بر عزل او از وکالت مجلس تاکید کرد. مدتی بعد عزم خود را برای آمدن به ایران جهت اصلاح امر مشروطه جزم کرد و متأسفانه در همان گیر و دار به نحوى مشکوک درگذشت و به گفته برخى از مطلعین، به دست همان جناحی که طرفدارى دروغین از ایشان را برای ستیز با امثال شیخ شهید در تهران و صاحب عروه در نجف علم کرده بودند، به شهادت رسید.
خدا رحمت کند آیتا…العظمى بهجت را. ایشان در همین زمینه، کلام جالبی را از صاحب عروه نقل مىکردند؛ مبنی بر اینکه ایشان بعد از جریان مشروطه درباره مخالفانشان فرموده بود: «مخالفت ما با آنها در کُبرَیات نبود؛ نزاعْ موضوعى و صُغرَوى بود.» (در محضر آیتا…العظمى بهجت، محمدحسین رخشاد، ۱/۳۲۷). یعنى، بر سر احکام اسلام و مصالح ملت -قبح ظلم، حُسن عدالت، لزوم حفظ استقلال کشور و پیشرفت و تعالى آن- اختلافى با هم نداشتیم؛ اختلاف بر سر چگونگى تحقق این امور (با هزینه کمتر و موفقیت بیشتر) بود.
لذا درگیری اساسی در مشروطه، در اصل، بین مرحوم شیخفضلا… نوری با تیپ تقیزاده بود، اما از آنجا که رهبرانی مثل سیدین طباطبایی و بهبهانی و مرحوم آخوند -در بدو امر- مرزبندیشان با امثال تقیزاده، مشخص نمیشود، بلکه جناح غربگرا در آشفته بازارِ آن روزگار، حمله به تقیزاده را -به نوعی- حمله به «اساس» مشروطه و حمایت از استبداد جا زدند، لذا پای مشروطهخواهان متشرع به میدان معارضه تقیزاده با شیخفضلا…، باز میشود. البته آن زمان، تقیزاده هنوز نقاب از چهرهاش کنار نزده بود و فتوای مشهور بعدیاش در مجله کاوه برلن را (مبنی بر لزوم فرنگیمآبی مطلق ایرانیان از فرق سر تا ناخن پا)! صادر نکرده بود چون اول نمیخواست ماهیتش فاش شود. او سعی میکرد پشت سر سیدین طباطبایی و بهبهانی مخفی شود و خود را هوادار مراجع نجف معرفی کند.
پس در تحلیل جنبش مشروطه فراموش نکنیم که شیخفضلا… و آخوندخراسانی، تلقی و تعریف یکسانی از مشروطه نداشتند و میان آنها در تعریف و تحلیل ماهیت جریان وارداتی و نوظهور مشروطه، اختلاف اساسی بود و این اختلاف، موجب تفاوت و اختلاف برخوردشان با این پدیده شد.
تاریخ میگوید شیخ از حدود ۲۵ سال پیش از مشروطه در پایتخت حضور داشت و در قضایای مهم سیاسی نظیر جنبش تنباکو دخیل بود و با روابط سیاسی معمول و تبانیهای پشت پرده و ترفندهای ایادی استعمار آشنایی دقیق داشت. طبعا او در شناخت رجال سیاسی و دینی و دستهبندیهای حزبی و گروهی موجود، از شخصیتهای دیگر که در طول این مدت در نجف به سر می بردند و همچون شیخ در کانون وقایع و متن رخدادهای ایران حضور نداشتند، تواناتر بود.
البته در عمل مسائل به این سادگى نبود و دستهایى که منافعشان را فقط در تشدید اختلاف بین طبقات علما و صفوف ملت، و ماهىگرفتن از آب گلآلود مىدیدند تا مىتوانستند با جوّسازىها، شایعهپراکنىها، تهدیدها و ترورها، اوضاع را آشفته و روابط را تیره کردند و هر اقدام دلسوزانه جهت التیام روابط بین آحاد و طبقات جامعه را (از علما گرفته تا ملت و دولت) برهم زدند و خلاصه هم شهید خطه نور سر بدار و هم سیدعبدا… بهبهانى ترور شد و هم آخوندخراسانى به مرگ مشکوک درگذشت و بعد با طرد ستارخانها و طباطباییها، کرسىنشینان لژ بیدارى ایران، برنده این بازى شدند.
۹. آیا آخوندخراسانی، حکم قتل شیخفضلا… را صادر کرده است؟
اگر واقعا اختلاف مرحوم آخوند با شیخ فضلا… عمدتا در مصادیق بود، پس چرا بعضی میگویند، آخوندخراسانی خودش حکم به اعدام مرحوم شیخ داده است؟
یادتان باشد، کسانی که چنین ادعایی کردهاند، نه اعتقادی به مرجع مشروطهخواه «آخوندخراسانی» دارند و نه ارادتی به شهید مشروعهخواه «شیخفضلا… نوری». ما دلایل مهمی برخلاف آن داریم. این همان ادعایی است که شیخابراهیم زنجانی -دادستان محکمه فرمایشی شیخ شهید- مطرح کرده برای اینکه در دادگاه، حکم اعدام را مستند نشان دهد. ولی زنجانی همان کسی است که بعدا در حمایت از تقیزاده، آخوندخراسانی را تلویحا با عناوینی چون «اشرار»، «علمای سوء»، «حیران» و «دارای افکار فاسد شده» خطاب کرد و تکفیر سیاسی تقیزاده توسط مرحوم آخوند را محکوم کرد. (اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، به کوشش ایرج افشار، ص ۳۳۶-۳۴۳).
حالا برگردیم و ببینیم اصل ماجرا چیست؟ ملکزاده از زبان زنجانی ادعا میکند که مرحوم آخوند، حکم اعدام شیخ را داده است. سوال من این است که پس چگونه جناب عبدالحسین کفایی – از نوادگان مرحوم آخوند- در کتاب مرگی در نور به نقل از آیتا…حاجمیرزا احمد کفایی (سومین فرزند آخوند خراسانی) از اندوه شدید آخوندخراسانی در مرگ شیخ و برگزاری فاتحه توسط ایشان در منزل خبر میدهد؟ آیا میشود با وجود گریه و تاثر شدید و برگزاری مجلس عزا، ایشان حکم اعدام شیخ را صادر کرده باشند؟ خیر، باید بگویم حتی مرحوم آخوند زودتر از اعدام شیخ تلگرافی به تهران زده بود و نسبت به حفظ جان شیخ سفارش کرده بود، ولی سران تندروی مشروطه آن را مخفی کردند.
۱۰. واکنش مرحوم آخوند به اعدام شیخ فضلا…
حال که سخن به اینجا رسید، اجازه دهید حقیقت ماجرا را برایتان نقل کنم. حقیر، به تاریخ ۱۵/۶/۱۳۷۹ در معیت پدرم مرحوم استاد علیابوالحسنی(منذر) خدمت حجتالاسلام والمسلمین حاج میرزا عبدالرضا کفایی (فرزند میرزا احمد کفایی) در حال گفت و شنود تاریخی بودم که استاد منذر – همان مطلبی را که از کتاب مرگی در نور برایتان نقل کردم- با ایشان در میان نهادند. جناب آقای کفایی ماجرا را تصدیق کرده و گفتند: «مرحوم پدرم آیتا…حاجمیرزا احمد کفایی میفرمود: بعد از آنکه دولت موقت مشروطه یعنی فاتحین تهران، خبر پیروزی را به آخوندخراسانی دادند، اولین اقدام ایشان، ارسال تلگراف به همین دولت موقت برای حفظ حریم و جان حاج شیخفضلا… نوری بود. مطلب دیگری که باز از مرحوم والد نقل میکنم این است که مرحوم آخوندخراسانی از درس میآمدند. در خلال مسیر، خبر اعدام شیخ فضلا… را به ایشان دادند، پدرم میفرمود: برای اولین و آخرینبار ما چنین عکسالعملی را در مرحوم آخوند دیدیم. مردی با آن شجاعت و با آن استقامت، بر اثر شنیدن خبر اعدام شیخ فضلا…، از شدت ضعف همانجا وسط کوچه به زمین خورد، چنانکه زیر بغلش را گرفتند و از جا بلند کردند؛ که این از شدت تاثیر شنیدن این خبر موحش در آخوند حکایت دارد و هیچ مورد دیگری، حتی در قضیه اشغال شمال ایران توسط قشون روس تزاری، چنین عکسالعمل شدیدی از آخوند دیده نشد. این را مرحوم پدرم که خود شاهد ماجرا بود نقل میکرد.» (پایان اظهارات آقای کفایی)
۱۱. مصداقشناسی شیخ، از حقانیت منطقش ریشه میگرفت
یکی از تحلیلگران محترمی که با ایشان مصاحبه داشتیم، اعتقاد دارند «در مشروطه مصداقا حق با شیخفضلا… نوری بود و منطقا حق با آخوند خراسانی». ایشان با چنین رویکردی، معتقد بودند آن که در آینده تاریخ، یعنی بعد از context مشروطه، به درد ما میخورد، آخوند است نه شیخ. چون شیخ بر «مُر شریعت» تحفظ دارد و صرفا در یک مورد حق با اوست، نه در منطق حرکت کلان دینی. حال میخواهیم نظر حضرتعالی را هم در این زمینه جویا شویم.
من باید سخن این دوستان را به طور کامل و دقیق ببینم تا بتوانم قضاوت کنم؛ مخصوصا اینکه همین عزیزان در جای دیگر تصریح میکنند که شیخ و آخوند (رحمها… علیهما) در مبانی و اصول با هم اختلافی نداشتند و اختلاف آنها غالبا بر سر مصادیق بود. حتی دیدم در مباحث دیگر، گام را فراتر گذاشتهاند و هدف شیخفضلا… را تقریبا یک نوع نظامسازی بر مبنای شریعت اسلامی قلمداد میکنند. در اینجا با هم اتحاد نظر داریم ولی سخنی که الان نقل کردید، با آن مطلب متفاوت است.
به هر حال، تلقی کلی من این است که اتفاقا شیخ در مصداق موفق شد، چون از حقانیت و استحکام منطق برخوردار بود و ما امروز هم، به چنین منطقی، سخت نیازمندیم. در حقیقت راهبرد و عملکرد شیخ، میوه منطق اوست؛ یعنی اگر عملکرد و سیره شیخ را به مثابه شاخ و برگ و میوه یک درخت، فرض کنیم، ریشه درخت، چیزی جز منطق ایشان نیست؛ یعنی در اینجا درخت را از میوهاش میشناسیم. پس بین مصداقشناسی شیخفضلا… با منطق او، یک ارتباط ارگانیک و کاملا علت و معلولی برقرار است.
آخر مگر میشود یک عالم دینی (بر اساس مستندات تاریخی موجود) در یک فضای دشوار و پیچیده و فتنهباری مثل اوضاع مشروطیت، مصداقشناسی و زمانآگاهی خوبی داشته باشد و دستها، دسیسهها و جریانها را به خوبی بشناسد؛ اوضاع را مثل یک دیدهبان رصد کرده و آینده را به دقت پیشبینی کند و در نهایت هم از شدت ایمان به منطقی که دارد، با شجاعت مثالزدنی، جان خویش را فدا کند ولی از منطق غلطی برخوردار باشد و تنها بر حسب اتفاق در یک مصداق زودگذر، مُحِقّ باشد؟! به عنوان مثال، آیا میتوان گفت که فلان فقیه که هم زمانآگاه و هم دارای بینش عمیق سیاسی است (فرض کنید مثلا در شرایطی بسیار دشوارتر از سال ۸۸) با همه پیچیدگیها و پوشیدگیها، از دیگران در شناخت منطق دشمنان دین، جلوتر باشد؛ جریانات انحرافی و سران آن را بشناسد و بر مبنای آن یک جبههستیز با باطل را شکل دهد و آینده را با پیشبینیهای دقیق ترسیم کند ولی در حرکت کلان دینی، از منطق غیرحقی برخوردار باشد؟ خود این دوستان ما چنین تحلیلی را بر نمیتابند. چون در برهههای حساس، مصداقشناسی در گروی منطق کلان و حق است. تازه باید عرض کنم، دوران مشروطه به اعتقاد من خیلی پیچیدهتر از دوران ما بوده است. اساسا مگر میشود بدون نقشه راه، چنین مسیر دشواری را پیمود و تیر را دقیقا به هدف زد؟
مطلب دیگر نمود عینی منطق ایشان است. ما میپرسیم، ملاک موفقیت در «منطق کلان حرکت دینی» چیست؟ یعنی با چه پارادایمی یا براساس کدام موازینی باید قضاوت کنیم؟ آیا مشروطه به معنای افراطی و سکولار آن که عملا به سلطنت پهلوی (یا به اصطلاح: «دیکتاتوری منور») منتهی شد، با «منطق حرکت کلان دینی» تناسب داشت؟ و یا نهضت عدالتخانه و مشروطه مشروعه با آن مغایر بود؟ ما میبینیم منطق شیخ که در نهضت ضداستبدادی-ضداستعماری تنباکو در ستیز با دستگاه استبداد و استعمار بروز کرد و پس از آن، به مبارزه با امینالسلطان و بعدها به تشکیل نهضت عدالتخانه و سپس مشروطهمشروعه منتهی شد و در تاریخ معاصر ما در قالب اصل متمم قانون اساسی، منشأ نهضتهای بعدی شد، با منطق حرکت کلان دینی موافق است ولی مشروطه سکولار و پارلمانتاریسم مطلقه غربی که مورد مخالفت شیخ قرار داشت، دقیقا با منطق حرکت دینی ناسازگار بوده و هست.
بنابراین، از نظر شیخ، «مُرّ دیانت» با «منطق حرکت کلان دینی»، هیچگونه منافاتی نداشت بلکه کاملا مطابق بود؛ لذا کاملا بر اساس «منطق حرکت کلان دینی» گام مینهاد. پس اگر ما، حیث مقاومت و اصالت شیخ را که انصافا «افقگشا» بود، تجلیل میکنیم، وقتی ارزش دارد که مقاومت روی منطقی اصیل و مستحکم صورت گرفته باشد.
بنابراین تحلیل من در بخش اول ماجرا، قدری متفاوت است. یعنی شیخ و آخوند در بخش مهمی از منطق خود، که از اصول و مبانی کلان ریشه میگرفت (مثل احکام اسلام و مصالح ملت، قبح ظلم، حُسن عدالت، لزوم حفظ استقلال کشور و پیشرفت و تعالى آن) متحد بودند اما چنانچه میدانیم، هر منطقی در مقام عمل، لزوما به یک مصداقشناسی قوی منتهی نمیشود ولی شیخ به برکت «منطق قوی» و «زمانآگاهی» که قبلا گفتم، در مصداقیابی موفق شد.
۱۲. ارکان نظریه سیاسی شیخفضلا… نوری
در این بحث چالشبرانگیز، چگونه میتوان منطق شیخ را کشف کرد؟
در این زمینه باید با اصول نظریات ایشان درباره نظام حاکمیت مطلوب آشنا باشیم و در این راستا، سه رکن اساسی در نظریه سیاسی شیخ را بشناسیم؛ یعنی: «عدالت»، «استقلال» و «حاکمیت اسلام». توجه داشته باشید که نظریه سیاسىِ شیخ، حاوىِ دو جنبه «سلبى» و «ایجابى» (یا «مثبت» و «منفى») است که وجه سلبىِ آن، خود از دو رکن اساسى تشکیل مىشود: «استقلال» به معنى رهایى از یوغ سلطه اجنبى (بویژه استعمار غرب)، و «عدالت» از طریق «مهار قانونمندانه» دولت توسط مجلسى مرکّب از نمایندگان طبیعى اصناف و طبقات جامعه. «حاکمیت اسلام» نیز، به معناى اجراى «موبهمو و بدون تبعیض» احکام اسلامى در جمیع شئون، وجهِ «ایجابىِ» سیاستِ مطلوب ایشان را مىسازد. افزون بر این، باید دیدگاههای شیخفضلا… را در مباحث مهمی نظیر آزادی، مساوات، مجلسشورا، رای اکثریت و همچنین بحث ولایتفقیه با مبانی «فکری-اعتقادی» و «سیاسی-اجتماعی» آن، بشناسیم.
طبعا بین شیخ فضلا… واقعی با شیخ فضلا…ی که کسرویها مطرح میکنند، فرسنگها فاصله است. این بحث، دامنه بسیار مفصلی دارد که خوانندگان محترم میتوانند برای اطلاعات بیشتر، به کتاب «دیدهبان بیدار؛ دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخفضلا… نوری» اثر مرحوم استاد ابوالحسنی(منذر) مراجعه کنند. متاسفانه منطق و اندیشههای شیخ، گاه ناشناختهاند و گاه بد معرفی میشوند؛ اما در این کتاب از اندیشهها و بینش سیاسی شیخ، غبارروبی شده است.
۱۳. منطق شیخ از نگاه امامخمینی
سیر بحث ما تا اینجا (با مستندات تاریخی گوناگونی که عرض شد) نشان میدهد که شیخ با «اسلامشناسی»، «غربشناسی» و «زمانآگاهیای» که داشت، از «حقانیّتِ منطق» برخوردار بوده است. ثانیا نمود عینی منطق شیخ هم این نکته را تایید میکند که عرض کردم. ثالثا بزرگانی مثل امامخمینی(ره) که آینده تاریخ را بعدها در دوران معاصر، رقم زدند، دقیقا انگشت روی منطق شیخ گذاشتند و نسبت به اهمیت آن تاکید کردند.
من این نکته را برای برادرانی که شما نظرشان را نقل کردید، عرض میکنم و میدانم برای آنها مهم است که امامخمینى، از معتقدان به مقام علمى و مجاهدات سیاسى شیخفضلا… نورى بود و او را علمدار دفاع از دین مىشمرد و نسبت به قاتلانش دیدگاهى شدیدا منفى داشت. امام در تحلیل مشروطه و تبیین اهداف شیخ و همچنین انحرافات شیخابراهیم زنجانی و تقیزاده، دقیقا انگشت روی اجتهاد و مقامات عالی شیخ میگذاشت و به ترس استعمارگران از منطق و بینش او اشاره میکرد.
البته عالمان بسیاری مثل آخوند خراسانی، آقانجفیاصفهانی، شیخعبدا… مازندرانی، شهیدمدرس، سیدعبدا… بهبهانی، علامهامینی، علامهاردوبادی، سیدمحمدتقی خوانساری و دیگران، اظهارنظرهای جالبی راجع به مرحوم شیخ و شهادت او دارند اما قضاوت امامخمینی درباره شیخفضلا… از اهمیت خاصی برخوردار است.
از نگاه امام: «مرحوم شیخ فضلا… نورى رَحِمَهُا…» یک شخصیت «مجاهد مجتهد داراى مقامات عالیه» بود که براى انطباق قوانین مشروطه با اسلام قیام کرد و «متمم قانون اساسى» حاصل تلاش و کوشش ایشان بود و به همین علت نیز «خارجیها که یک همچو قدرتى را در روحانیت مىدیدند… یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانىنما»-ابراهیم زنجانى- او «را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخفضلا… را در حضور جمعیت به دار کشیدند». (ر.ک: صحیفه نور: ۱۳/۱۷۵؛ سخنرانی ایشان در تاریخ: ۲۷/۸/۵۹)
مرحوم امام پس از پیروزى انقلاب نیز کرارا از شخصیت و مظلومیت شیخ، و اصل پیشنهادى او در قانون اساسى (نظارت فقها بر مجلس) یاد و ستایش مىکرد و ملت ایران را به غور در حوادث مشروطه و عبرتگیرى از سرنوشت آن (بهویژه شهادت جانگداز شیخ) فرا مىخوانْد: «اگر روحانیون، ملت، خطبا، علما، نویسندگان و روشنفکران متعهد سستى بکنند و از قضایاى صدر مشروطه عبرت نگیرند، به سر این انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد…» (4/8/60).
حتی امام در مسیر دفاع از اسلام و مبارزه با عناصر سکولار، بین خودش و استاد مطهرى، شباهتهای آشکاری با شهید نورى مىدید و دشمنان نظام جمهورى اسلامى را از سنخ کسانى مىدانست که در مشروطه، به منظور انزواى روحانیت در اجتماع و سیاست ایران، علما را به قتل رساندند. امام با تأکید بر اینکه «مقصد ما اسلام است»، هشدار مىداد: «ببینید چه جمعیتهایى هستند که روحانیون را مىخواهند کنار بگذارند؟ همان طورى که در صدر مشروطه با روحانى این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند…؛ همان نقشه است. آن وقت …کشتند مرحوم نورى را، و مسیر ملت را از آن راهى که بود برگرداندند به یک مسیر دیگر؛ و همان نقشه الان هست که مطهرى را مىکشند، فردا هم شاید من و پس فردا هم یکى دیگر را. مسیر، غیر مسیر ماست» (3/3/58).
پس امام یکی از رموز اعدام شیخ به دست دشمنان سکولارش را در همین منطق ایشان میدید و خودش را به نوعی در امتداد خط شیخفضلا… قلمداد میکرد. همچنین حاصل کار انقلاب را در عرصه علمی-فرهنگی، مقابله با تقیزادهها عنوان میکرد: «ما مىخواهیم یک دانشگاهى داشته باشیم و یک کشورى داشته باشیم که این وابستگى مغزى ما را -که مقدَّم بر همه وابستگىهاست و خطرناکتر از همه وابستگىهاست- نجات بدهد. ما اساتید دانشگاهى را مىخواهیم که آن اساتید بتوانند مغزهاى جوانان ما را مستقل بار بیاورند، غربى نباشند، شرقى نباشند، رو به غرب نایستند، آتاتورک نباشند، و تقىزاده هم نباشند». (پیامها و سخنرانیهاى امامخمینى در ششماهه اول سال ۱۳۶۰، ص۱۳۴)
جالب است بدانید که مرحوم امام، گاه از مورخین معروفی مثل حسین مکى میپرسید: «چرا راجع به مرحوم شیخ فضلا… چیزى نمىنویسید؟» یعنی با اینگونه مطالبات، شیخ را ترویج میکرد و در احیای بینش و حرکت تاریخی ایشان موثر بود. حالا باید بپرسیم آیا واقعا حرف شیخ مقطعی بود و آیا میتوان گفت که منطق شیخ پس از مشروطه، دیگر به درد نمیخورد؟ نخیر؛ منطق شیخ امروز هم زنده است.
بنابراین، نمیشود پذیرفت که پیام حرکت شیخ بعد از اتمام مشروطه، تمام شده و منطقا به درد ما نمیخورد؛ خیر. یکی از دلایل مهمی که میتواند این سخن را اثبات کند و آن ادعاها را به چالش بکشد، جایگاه سیاسی-اجتماعی شیخفضلا… در تاریخ معاصر ایران و نسبتسنجی آن با نهضتهای پس از شهادت او تا ظهور امام خمینی است. از این زاویه به خوبی میتوان دریافت که منطق شیخ در حرکت کلان دینی از عصر «مشروطه» تا «انقلاب اسلامی ایران» چه تاثیر بسزایی گذاشت؛ یعنی منطق ایشان در بستر تاریخ معاصر، زنده و زاینده بود و جریانساز شد.
۱۴. منطق شیخ، از «مشروطه» تا «انقلاب اسلامی» جریانساز شد
جایگاه سیاسی-اجتماعی شیخفضلا… نسبت به نهضتهای معاصر ایران -که پس از شهادت او شکل گرفت– چه بود؟
اساسا در تاریخ ۱۰۰ سال اخیر ایران اسلامی، دو شخصیت، بیشترین نقش را در سیر جنبشهای اسلامی و اصلاحطلبانه دارا هستند که تأثیر عمیق، استراتژیک و ماندگاری در خطدادن به جنبشهای اجتماعی ایفا کردند؛ یکی «شیخفضلا… نوری» است و دیگری «سیدروحا… خمینی» (رضوانا… علیهما).
لذا مرحوم شیخ فقیهی از سنخ سایر فقیهان نیست. او فقیه مؤسس است و به یک معنا پدر فقیهان مجاهد است.
در معنی نسبت شیخ به فقهای مجاهد در دوران معاصر، همان نسبتی است که فردوسی به شاعران ایرانزمین دارد. میدانید که انوری که از قصیدهسرایان کمنظیر زبان و ادب فارسی است. او در توصیف فردوسی میگوید: «او نه استاد بود و ما شاگرد / او خداوند بود و ما بنده»؛ یعنی او پدر و آموزگار شاعران بود و ما وقتی دیوان شاعران گوناگون ایرانزمین را ورق می زنیم، جابهجا، سایه سنگین و تأثیر عمیق شاهنامه و ابیات استاد طوس را میبینیم.
شیخ شهید هم نسبت به فقهای مجاهد حدود ۱۰۰ سال اخیر تاریخ ایران و مرجعیت شیعه، حکم پدر و آموزگار را دارد. تمامی جنبشهای اسلامی که به رهبری روحانیت از مشروطه تا امروز در کشور ما سر برداشته و پیش رفته، مُهرِ اندیشه شیخ فضلا… را بر پیشانی داشته است. مرحوم شیخ وقتی دید نمیشود آب نهضت را به مسیر اولش یعنی عدالتخانه برگرداند، فرمود اگر مشروطه وارداتی را میخواهید، مشروطه باید مشروعه باشد. رژیم محدود باشد اما محدود به قوانین اسلام. شیخ برای اینکه مصوبات مجلس و اجرائیات دولت، تنها قوانین اسلامی باشد، راهکار جالبی داد. یک پیشنهاد ابتکاری مطرح کرد که همان اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، یعنی نظارت رسمی و فائقه هیئتی از مجتهدان طراز اول بر مصوبات مجلس است که اگر آنها امضا نکردند، اعتبار شرعی و قانونی ندارد.
تمام جنبش های روحانیت پس از شیخ، بر پایه این اصل شکل گرفت. مثلا شهیدمدرس ابتدا به عنوان یکی از مجتهدان طراز اول در مجلس حاضر شد و گام در عرصه سیاست ایران گذاشت. در واقع مدرس میراثدار مشروطهمشروعه است. شیخفضلا… با طرح اصل دوم متمم و پیگیری اجرای آن، جان خود را به خطر انداخت و البته مرحوم آخوند هم از آن دفاع کرد و در مشروطه دوم آقانورا… اصفهانی، شهید مدرس و امامجمعهخویی را به عنوان مجتهدان طراز اول معرفی کرد تا برای نظارت به مجلس بروند و تنها دو نفر اخیر در مجلس حضور یافتند. مدرس به عنوان مجتهد در مجلس دوم حاضر شد و در دوره بعد که این زمینه از بین رفت، به عنوان وکیل و با حمایت آرای مردمی در مجالس سوم تا ششم حضور داشت. در واقع پایمردی شیخ در راه اجرای اصل دوم متمم، به شهید مدرس، امکان حضور و درخشش در پایتخت و فرصت آشنایی مردم و جلب آرای عمومی بهواسطه لیاقت بالای ایشان را داد.
مرحوم حاج آقانورا… اصفهانی هم در زمان رضاخان قیام کرد و علما را در قم جمع کرد که اگر زنده مانده بود، شاخ گستاخی رضاخان را شکسته بود. ایشان هم از اجرا نشدن اصل دوم متمم و عدم اعتبار قوانین مجلس، دولت و سلطنتی که برآمده و تایید شده از جانب مجلس بود، سخن میگفت. بعد از رفتن رضاخان، آیتا…حاجآقاحسین قمی قیام میکند. او به تهران آمد و آیت ا… بروجردی از ایشان حمایت کرد و باز سخن ایشان اجرای همان اصل است.
در همان سالهایی که فدائیان اسلام را اعدام نمودند، میخواستند آیتا… کاشانی را ظاهرا به جرم حکم ترور رزمآرا اعدام کنند اما آیتا… بروجردی مانع شد و منطق ایشان این بود که طبق اصل دوم قانون اساسی مجتهدان نه تنها مصونیت دارند، بلکه اعتبار نظام به امضای آنهاست و آقای کاشانی یک مجتهد است و روی نظرش عمل کرده و خون آیتا… کاشانی با اصل دوم بیمه شد. امامخمینی پرچم قیام را در قصه انجمنهای ایالتی و ولایتی برافراشت و بعد که منتهی به قیام پانزده خرداد شد، تصمیم به شهادت ایشان گرفتند. اینجا هم مراجع آمدند و گفتند ایشان مجتهد است و طبق اصل دوم مجتهد در مقابل مصوبات مجلس «حق وِتو» دارد و مانع اعدام شدند. حتی بعد از پیروزی انقلاب امام بارها راجع به اصل دوم صحبت کردند و در آن قضایا خطاب به ملینماها فرمودند: اگر شما این انقلاب و قانون اساسی را هم قبول ندارید، اصل دوم قانون اساسی مشروطه را اجرا کنید که طبق آن تمام قوانین زمان شاه بیاعتبار است چون به تنفیذ مجتهدان نرسیده است لذا هم سلطنت، هم مجالس شورا و سنا و هم قوانینی که دولت اجرا کرده، فاقد اعتبار قانونی است. این اصل تاریخی است و هیچگاه تاریخ مصرف ندارد.
در اینجا باید تاکید کنم که مشروطه و جمهوری اسلامی حتما اشتراکات و تفاوتهای آشکاری دارند و ما اصلا در صدد آن نیستیم که بگوییم ماهیت آن دو یکی است؛ خیر. شکی نیست که جمهوری اسلامی جدا فراتر از مشروطه مشروعه است اما در اینجا بیشتر میخواستم روی منطق شیخ در بحث «اصل متمم» و «نظارت فقها» و دفاع از «استقلال کشور» تکیه کنم و تاثیر انکارناپذیر آن بر نهضتهای بعدی را مورد توجه قرار دهم.
۱۵. رمز مخالفت شیخ با مشروطه سکولار
عنوان آخرین سوال بفرمایید، منطق شیخ در مخالفت با مشروطه چه بود؟
یکی از نکات مهم، اشکالات سیاسی-اجتماعی ایشان بر مشروطه سکولار است؛ یعنی مهمترین دلیل شیخ و همفکران او (مثل میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی)، عدم تناسب نسخه با مزاج بیمار بود. ما این نگاه را در کتاب «تذکرهالغافل» هم میبینیم.
در اینجا بعضی چنین وانمود میکنند که گویا این طرف (یعنی شیخفضلا… و مشروعهخواهان) ذاتا دنبال استبداد و نظام شاهنشاهی و انحطاط ملت و کشور بودند و جناح دیگر (مثل تقیزاده و یپرم) اساسا شأنی جز آزادیخواهی و آرزویی جز پیشرفت مردم نداشتند. این تصور، اولین مانع فهم ما در شناخت دوران مشروطه است. شیخ هیچگاه با مشروطه به معنای عدالتخانه و مشروطهمشروعه مخالف نبود.
باید توجه داشته باشیم که بحث شرایط امروز، نیست تا سریع مقتضیات و لوازم و شرایط الان را در نظر بگیریم و زمینههای اصلی چالش بین آنها را فراموش کنیم. صحبت تحولات بیش از یک قرن پیش است. الان بیش از یک قرن است که ما مجلس شورا داریم و از دوران تأسیس و گذار عبور کردیم و در مرحله تثبیت آن هستیم. اما آن روز نیاز به دوران گذار داشتیم. صحبت از دورانی است که ایران از نظر سابقه، هزاران سال تحت سیستم استبداد فردی بود؛ حالا در چنین شرایطی تقیزادهها پیدا شدند و میگفتند: راه علاج این است که یک شبه تمام این بساط را کنار بگذاریم و به جای آن دموکراسی چهارصدساله اروپایی بیاوریم؛ آن هم از نوع پارلمانتاریسم مطلقه غربی! و معتقد بودند که باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم!
این در حالی بود که تاریخ ایران قرنها حکومت استبداد فردی را به خود دیده بود و سابقهای به اندازه هزاران سال؛ یعنی حدودا از زمان کیومرث، این سلطنت و شاهنشاهی وجود داشت و در طول قرنهای متمادی اینگونه مجلس مشورتی که بر شاه نظارت کند و قانونگذاری را کامل در دست بگیرد، نداشتیم. حالا یک مرتبه ضربالمثل باباطاهر عریان میشود که «أصبحتُ کردیّاً و أمسیتُ عربیّاً»! یعنی مثلاً در یک شب زمستانی با یک شیرجه در آب سرد حوض، از یک مرد کرد، به یک عرب تمام عیار تبدیل شویم!
به اعتقاد شیخ، نسخه پارلمانتاریسم مطلقه غربى (اگر درست و دقیق هم، اجرا مىشد) باز هم با مزاج و طبع خاص سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه آن روز در ایران مساعد نبود و استقرار آن در این کشور، حاصلى جز بسط دامنه آشوب، فروپاشى قدرت مرکزى، و نهایتاً هموارشدن راه سلطه بیگانه (بیگانه تیزچنگ و گوشبهزنگ) نداشت. شیخ، استقرار نظام پارلمانتاریسم غربى، و رواج آزادیهاى بى حد و حصر اروپایى را در کشورمان (گذشته از مغایرت جدی آنها با موازین اسلامى) به دلیل وجود سه خصوصیت در ایران آن روزگار، حتى از حیث سیاسى و مادى، زیانبخش میدید و «منشأ هرج و مرج فوقالطاقه» مىدانست: «وجود مذاهب مختلف، ضعف ارتش مرکزى، و کثرت ایلات و عشایر.» به نظر شیخ، تا این سه خصوصیت در ایران بود، استقرار آن نظام، مایه اغتشاش در کشور میگردید و جز با کشتارهاى وسیع و طولانى نمىشد بر آن فائق آمد.
از سوی دیگر شیخ، اجمالا از مفاد قرارداد ۱۹۰۷ بو برده بود و نقشه کلی استعمار را برای تقسیم ایران میدانست.
بنابراین، شیخ هم یک انسان آرمانخواه بود ولی واقعگرایی را بر آرمانگرایی ترجیح میداد. او مشروطه را برای ایران میخواست؛ نه ایران را برای مشروطه! شیخ معتقد بود ایران احتیاج به دوران گذار دارد و در همین راستا، طرح «عدالتخانه» و بعد «مشروطهمشروعه» را برای عبور از استبداد و استعمار، با بومیسازی در یک قالب ایرانی-اسلامی مطرح کرد. او میخواست متناسب با مزاج ایرانیها، نسخه بپیچد ولی افسوس که دشمنان، دغدغهها و هشدارهای او را جدی نگرفتند و نهایتا، پاسخ «گُل» را با «گلوله و دار» دادند.
مشروطهخواهان سکولار و افراطی نهایتا مخالفین خود را (اعم از مشروطهخواهان متشرع مثل مرحومان بهبهانی و آخوند و مشروعهخواهانی مثل مرحوم شیخ و ملاقربانعلی زنجانی) کنار زدند و شعار مبارزه با استبداد و یک تحول همه جانبه را سر دادند. اما بعدا با همکاری عناصر غربگرا، دوباره استبداد را در قالب سلطنت پهلوی بازگرداندند؛ با این شعار که ملت ایران سالها مزاجش به شاه و شاهنشاهی عادت کرده است و باید همین خط سیر ادامه پیدا کند! اما رویکرد آنها در هر دو مورد صحیح نبود.
منبع:فرهیختگان
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰