مروری اجمالی بر وضعیت «عزت ملی» در دوران قاجار و پهلوی
مقدمه عزت ملی، در تعریفی بسیط، بیانگر میزان اقتدار و غرور یک ملت است و عینیت یافتن آن در هر ملتی، طبعاً به مؤلفههای مختلفی بستگی دارد که از جملهی آنها میتوان به اقتدار اقتصادی و سیاسی، اقتدار نظامی، حفظ تمامیت ارضی، اقتدار فرهنگی و… اشاره نمود. حال برای آنکه عزت ملت ایران در دوران
مقدمه
عزت ملی، در تعریفی بسیط، بیانگر میزان اقتدار و غرور یک ملت است و عینیت یافتن آن در هر ملتی، طبعاً به مؤلفههای مختلفی بستگی دارد که از جملهی آنها میتوان به اقتدار اقتصادی و سیاسی، اقتدار نظامی، حفظ تمامیت ارضی، اقتدار فرهنگی و… اشاره نمود.
حال برای آنکه عزت ملت ایران در دوران قاجار و پهلوی، اجمالاً مورد ارزیابی قرار گیرد، لازم است این عزتمندی را از منظر چند مؤلفهی پیشگفته، در ضمنِ بیان چند مصداق، بررسی کنیم.
اقتدار اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران در دوران قاجار و پهلوی
اوضاع اقتصادی و سیاسی ایران تا پیش از دوران قاجار، وضعیت متغیری داشت. اگرچه در دوران صفوی ـ خصوصاً شاهعباس اول ـ برخی از مؤلفههای اقتدارگرایانه در حوزهی سیاست خارجی و اقتصاد، بهبود یافت (مثلاً ایران به بزرگترین صادرکنندهی ابریشم در دنیا تبدیل شد[۱])، اما با سقوط اصفهان، تا چندین سال، مجدداً هرجومرج بر کشور حکمفرما بود تا آنکه نادرشاه به قدرت رسید. اقتدار خارجی نادر ـ در عین شدت عمل او با مردم ایران[۲] ـ و نیز فضایل اخلاقی و روحیهی جوانمردی کریمخان زند، تا حدی توانست اقتدار نِسبی ایران را احیاء نماید، اما اوضاع ایران در دوران قاجار، خصوصاً در دوران ناصرالدینشاه، دچار افول جدّی شد.
ایران در دوران قاجار، اگرچه مستقیماً تحت استعمار کشورهای قدرتمند ـ البته استعمار به معنای کلاسیکِ آن ـ قرار نگرفت، اما به نوعی متأثر از استعمار نوی این قدرتها بود. در روزگار سلطنت فتحعلیشاه، جنگهای اول و دوم ایران و روس رخ داد و با تحمیل معاهدات ننگین گلستان و ترکمانچای به ایران، عزت و روحیهی اعتمادبهنفس ملی ایرانیان درهم شکست و ایران تدریجاً به کشوری نیمهمستعمره و کانون کشمکشهای منفعتجویانهی دول استعماری روسیه و انگلیس بدل گردید.[۳]
اما ماجرا به همینجا نیز ختم نشد؛ در عهد ناصری، ایران، عرصهی یکهتازی منورالفکران متجدد و غربگرا در اعطای امتیازات مختلف تجاری به خارجیان شد که حاکمیت سیاسی و اقتصادی ایران را به شدت تهدید و تحدید کرد. لرد کرزُن، در جریان واگذاری امتیاز رویتر به سرمایهدار یهودی انگلیسی، ضمن ابراز تعجب خود از واگذاری این امتیاز به دولت بریتانیا، میگوید:
«وقتی که متن آن [امتیازنامه] به نظر اهل جهان رسید، دریافتند که مشتمل بر کاملترین مواد و واگذاری دربست کلیهی منافع صنعتی یک کشور در دست خارجی است که مانند آن هرگز به وهم و گمان احدی درنیامده بود و در تاریخ سابقه نداشته است!»[۴]
رضاشاه پهلوی نیز اگرچه در ابتدای امر، با انتقاد از وضع موجود ـ که آن را میراث دوران قاجار میدانست ـ اصلاحات خود را رقم زد، اما برخی از وجوه استقلال سیاسی همچون حفظ تمامیت ارضی ایران، در اواخر دوران سلطنتاش، نقض شد. در جریان جنگ جهانی دوم، علیرغم اعلام رسمی ایران در خصوص بیطرفی در جنگ،[۵] متأسفانه استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران و به تبع آن، عزت ملی ایرانیان، لگدمال شده و ایران علیرغم داشتن ارتشی زبانزد ـ که تقریباً دغدغهی اصلیِ پهلوی اول محسوب میشد ـ به سرعت در مقابل قوای متفقین تسلیم شد. بدین ترتیب، شمال کشور توسط روسها و جنوب توسط قوای انگلیس به تصرف درآمد؛ توضیح آنکه در سوم شهریور ۱۳۲۰، قوای انگلیس از جنوب و قوای روس از شمال و غرب ایران را مورد تجاوز قرار دادند، به نحوی که تنها ظرف چند ساعت، نیروی دریایی ایران منهدم شد و شمال ایران نیز توسط روسها به تصرف درآمده، شهرهای تبریز، رضائیه، اردبیل و چندین شهر دیگر، بمباران و تصرف شد. وضعیت به قدری وخیم بود که تنها ۳ روز بعد، یعنی روز ششم شهریور ۱۳۲۰، دولت ایران فرمان ترک مخاصمه را به تمام نیروهای نظامی صادر کرد و بدین ترتیب، ارتشی که با هزینههای هنگفت و با زحمات بسیاری فراهم آمده بود، تنها ۳ روز توانست علیه قوای متفقین تاب آورَد و پس از آن، ایران دچار اشغال نظامی و نقض تمامیت ارضی شد.[۶]
در دوران پهلوی دوم نیز تلاشهای مختلفی از سوی دستگاه سلطنت صورت گرفت که نتیجهی آن، عملاً نقض حاکمیت سیاسی و عزت ملی ایرانیان بود.
محمدرضاشاه همواره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را به دقت زیر نظر داشت. وی ـ که با روی کار آمدن جمهوریخواهان، بهتر میتوانست به خودسریهایش جامهی عمل بپوشاند ـ به زیر نظر داشتن جریان انتخابات آمریکا بسنده نمیکرد، بلکه هر ۴ سال، میلیونها دلار از درآمد حاصل از فروش نفت را ـ که در حُکم بیتالمال بوده و میبایست صَرف آبادانی کشور شود ـ صرف هزینههای انتخاباتی جمهوریخواهان میکرد.[۷]
افزون بر این، نقش ژاندارمی ایران در منطقهی غرب آسیا نیز تبعات مخرّبی را برای پیشرفت و آبادانی کشور به همراه داشت. ایفای این نقش، مستلزم تبدیل شدن ایران به قدرت اول نظامیِ منطقه بود و همین امر، سبب شد تا بودجهی نظامی ایران، روندی روبهرشد پیدا کرده، سرریز سلاح از کشورهای دیگر، خصوصاً آمریکا، بیش از حد نیازِ کشور آغاز شود. بدین ترتیب، بودجهی دفاعی ایران ـ که در سال ۱۳۴۹ش معادل ۸۴۴ میلیون دلار بود ـ در سال ۱۳۵۶ش به ۱۰ میلیارد دلار افزایش یافت و ایران، در اواسط دههی ۱۹۷۰م، به عنوان «بزرگترین خریدار تسلیحات آمریکا در جهان» شناخته شد؛ زیراکه در این مدت، حدود یکسوم کل صادرات اسلحهی آمریکا به خارج، به ایران فرستاده میشد![۸]
ایران در دوران ریاست جمهوری نیکسون ـ نامزد حزب جمهوریخواهِ آمریکا ـ به صورت متحد ممتاز آمریکا درآمد. شاه، ضمن آنکه نفت مورد نیاز اسرائیل و ناوگان ششم آمریکا در مدیترانه را در زمان تحریم نفتی اعراب فراهم میکرد، به صورت بهترین مشتری صنایع جنگی آمریکا درآمده بود. دکترین نیکسون نیز در راستای اهداف آمریکا و سیاستهای حمایتی جمهوریخواهان از صنایع بزرگ نظامی این کشور، به تشویق دولتهای وابسته به آمریکا (از جمله ایران)، برای مسلح شدنِ هرچهبیشتر ارائه شد. این سیاست، علاوه بر آنکه پولهای نفت را به آمریکا بازمیگرداند، تئوری «جنگ برای آمریکا، اما به دست دیگران» را به مرحلهی اجرا درمیآورد.[۹]
بدین ترتیب، با اِعمال سیاستهای ماجراجویانهی شاه در عرصهی نظامیگری، کشوری که در حالت عادی نیازی به این حجم عظیم بودجهی نظامی و تسلیحات پیشرفتهی خارجی نداشت، با تبدیل شدن به ژنرال منطقه، عملاً حجم عظیمی از سرمایهی ملیاش را ـ که میبایست در مسیر پیشرفت و اعتلای اقتصادی، علمی و فرهنگی صرف شود ـ صرف ماجراجوییِ نظامی کرد.
اقتدار فرهنگی ایران در دورهی قاجاریه و پهلوی
کشور ایران قرنها میراثدار تمدن اسلامی بود و به همین سبب، شعائر اسلامی و تقیّد به آداب و رسومِ فردی و اجتماعیِ دین مبین اسلام، در میان مردم ایران، ریشهدار بود. اما یکی از اتفاقات مهمی که در تاریخ معاصر ایران و همزمان با عصر قاجار رقم خورد، ظهور جریان روشنفکریِ بیمار در میان برخی نخبگان غربزده و نتیجتاً سرریز آن در میان بخشی از بدنهی اجتماعی ایران بود. به واقع باید ظهور جریان روشنفکریِ غربزدهی شبهمدرن در ایران را یکی از نقاط عطف مهم در تغییر هویت فرهنگی ـ تاریخی ایران به حساب آورد. نگاهی گذرا به سیر تمدنیِ ایران اسلامی تا پیش از ورود نخستین رگههای روشنفکری غربی به داخل کشور، نشان از این دارد که سیر تحولات این جریان، به هیچ روی، دنبالهی طبیعی و منطقیِ سیر تطور تاریخی و تمدنیِ ما نبوده است.[۱۰]
لذا ورود این جریان بیگانه به داخل کشور ما، به تدریج بر بافت فرهنگی ایران نیز سایه افکند. توجه به این نکته مهم است که اگرچه آغاز ورودِ این جریان به داخل کشور، عمدتاً ناظر به وجوه سیاسی و اقتصادی بود، اما به تدریج و در بلندمدت، انقیاد فرهنگیِ ملت ما را نیز به بار آورد؛ در اینجا، ذکر یک نمونه، به پیشبرد بحث کمک شایانی خواهد کرد:
در جریان قرارداد رِژی ـ که میرزا ملکمخان، بهعنوان یکی از معروفترین پیامآوران جریان روشنفکری در ایران، از دلّالهای معروف آن به حساب میآمد ـ امتیاز انحصاری خرید و فروش توتون و تنباکوی ایران به مدت پنجاه سال به تالبوت انگلیسی واگذار شد. لایههای رویین ماجرا حکایت از این داشت که این قرارداد، نقض استقلال اقتصادی و سیاسیِ ایران محسوب میشود؛ اما نگاهی ژرفتر به لایههای پنهان و نیز اثرات میانمدت و بلندمدت این قرارداد، استعمار فرهنگیِ آن را نیز اثبات نمود.
سیدحسن کربلایی، از معاصران واقعهی تنباکو، شرح جامعی از گسترش فساد و نفوذ بیگانگان در شهرها و بازارها ـ به تبع عقد قرارداد رژی ـ بیان داشته، مینویسد:
«…اَفعال و اَطوار زشت و ناپسند فرنگیان، چنان در نظرها به زیبایی جلوه گرفت که مسلمانزادگان ایران، با آن وجدانهای سلیم و سلیقهی مستقیم، قبایح افعال و اطوار ننگمغزانهی فرنگیان را… با شوق و شعفِ هرچه تمامتر، شعار [شعائر] خود گرفته، سهل است که مایهی مباهات خود دانسته، بدان قبایح نیز بر مردم مملکت افتخار و مزیت جستند؛ و با این همه، باز هم فرنگیمآبی دست از مسلمانان بر نگرفت تا بر طبایع ایشان نیز استیلا یافته، استعداد طبیعیه [طیّبه] مسلمانان را هم از ریشه برانداخت.»[۱۱]
به دنبال ورود هیئت کمپانیِ صاحبامتیاز دخانیات، تعدادی بالغ بر ۲۰۰هزار نفر از اتباع بیگانه و فرنگی اعم از مرد و زن وارد ایران شده، تعدادشان بر فرنگیانی که پیش از این نیز در ایران حضور داشتند، افزوده شد. به تبع این افزایشِ چشمگیر و فوقالعاده، گسترش حضور آنان در کوچه و بازار و مراکز دولتی و عمومی بسیار محسوس بود؛ به قول حسن کربلایی: «تهران در آن تازگیها از فرنگی، قیامت و محشر شده بود؛ هرجا میرفتی، فرنگی [بود]: خانه، فرنگی! دکّان، فرنگی! بازار، فرنگی! کوچه، فرنگی!»[۱۲]
این گستردگی، مفاسد زیادی را به همراه داشت. حضور دختران و زنان فرنگی در بازار و محل کسبوکار مردم و از آن مهمتر، حضور آنان به عنوان هنرمند و بازیگر، آن هم در جامعهای که هنوز بافت (Context) لازم برای پذیرش چنین جلوههایی از تمدن غرب را نداشت، مشکلات عقیدتی، فکری و فرهنگی بسیاری را متوجه مردم و فرهنگ عمومی آنان میکرد.
به عنوان نمونه، فرنگیان از زنان ایرانی به عنوان خدمتکار و دایهی اطفال خود استفاده کرده، با وعدهی پرداخت مواجب، آنها را به خانههای خود میبردند:
«این همه خلق فرنگیانی که در ایران گرد آمده بودند، بر روی هم رفته، هر یکی برای خدمت و کار، چندین نفر مرد و زن مسلمان را [به عنوان] عمله و خدمتکار گرفته، خاصه زنان مسلمان را که برای خدمت خانه و دایگی اطفال به تطمیع شهریه و مواجبهای گران و گزافی به خانه برده بودند؛ چنانکه در این طهران از هر گوشه [کوچه] و رهگذری که میگذشتی، هی زن مسلمان بود که یک و دو اطفالِ فرنگی را در بغل گرفته، بسا میشد که یک و دو از دنبالش به زبان فارسی، نهنه جان نهنه جان گویان میدویدند!»[۱۳]
از این دردآورتر و ذلّتبارتر، هتک نوامیس ایرانی در خاک سرزمین خودشان بود! سیدحسن کربلایی ـ که خود روحانی و از شاگردان ممتاز میرزای شیرازی و هممباحثهی میرزای نائینی بوده ـ میگوید:
«کار مسلمانان در ایران چندان اوج گرفته که در این پایتخت بزرگ اسلام، آشکارا و علانیهً با اطلاع دولت اسلام، زنان مسلمانی هستند نه کم، خیلی زیاد، مخصوصاً که به نام بدعملی و فجور معروف و مشهورند، به طوری که اینان نیز مانند اصناف کاسبکار مملکت، سالیانه مبالغها مالیات اضافیه به دولت میرسانند و این زنان مسلمان را علانیهً و برملا برای فرنگیان میبردند و هیچکس [را هم] در این خصوص [اصلاً] تعرضی نبود؛ ضعف ملت اسلام از این اندازهها گذشته بود….»[۱۴]
بدین ترتیب، در جریان قرارداد رژی، بسیاری از علما و اقشار مذهبی، خطر یک تهاجم گستردهی فرهنگی را از جانب دولت استعماری انگلستان دریافتند و به شدت از تضعیف دین و گسسته شدن بنیانهای اخلاقی و مذهبی جامعهی اسلامیِ ایران و لگدکوب شدن عزت ملی ایرانیان نگران شدند. خطر مستعمره شدن ایران همانند هندوستان، بسیار محتمل بود و این امر، احساسات مذهبی و ملّیِ علما و مردم را تحریک کرده، آنها را در برابر تسلط اجانب به قیام واداشت.[۱۵]
در روزگار پهلوی اول نیز تأثیرپذیری از غرب، شدت بیشتری یافت، به نحوی که مردان و زنان ایرانی، جملگی، پوشش خود را بالاجبار تغییر داده، تن به پوششی دادند که علیرغم دین و حتی فطرتشان، به آنها تحمیل شده بود. کار به همینجا نیز ختم نشد، بلکه عزتِ زن ایرانی با برداشتن اجباریِ حجاباش، مخدوش شده و حس یک حقارت ملیِ عمیق را در میان تمام ایرانیان تقویت نمود. شاید همین تحقیرهای رضاشاهی بود که سبب شد ملت ایران، هنگام اشغال کشورش به دست نیروهای متفقین، چندان که باید، نگران نشود! آبراهامیان به نقل از سفیرِ وقت بریتانیا مینویسد: «اشغال کشور نارضایتی عمومی چندانی پدید نیاورده است، زیرا مردم به سامان و پیشرفت اجتماعی امیدوارند و بنابراین احساس دوستانهای نسبت به نیروهای متفق دارند.» همچنین وی در کتاب خود، ضمن اشاره به سخن سفیر وقت آمریکا، به نتیجهی مشابهی میرسد: «سرنگونی و سرانجام مرگ وی [رضاشاه] در تبعید ـ که در آخرین سالهای پادشاهی به مستبدی حریص، بیرحم و مرموز تبدیل شده بود ـ کسی را متأسف و متأثر نکرد.»[۱۶]
محمدرضا پهلوی نیز در غربگرایی و تقلید از فرهنگ غربی، شاید گوی سبقت را از پدرش ربوده بود. حضرت امام (ره) در وصف تعلق خاطر او به غرب ـ که ملازم با تضعیف هرچه بیشتر عزت و استقلال ملی ما بود ـ میفرمودند: «فرهنگ ما یک فرهنگ استعماری است که نمیگذارد بچههای ما تربیت و رشد پیدا کنند. بعد از تقریباً هفتاد سال مدرسه داشتن و سیوچند سال ـ یا بیشتر ـ دانشگاه داشتن، معذلک اگر یک لوزهای را بخواهند عمل بکنند، میگویند که باید برود به لندن عمل بکند! اگر یک کسی سینهاش مثلاً درد داشته باشد یا یک مرض [داشته باشد]، باید برود به خارج. برای اینکه نگذاشتهاند نیروی جوانهای ما رشد و تربیت پیدا بکند….»[۱۷]
شاید اوج غربباوری و غربدوستی شاه پهلوی، خودش را در پذیرش لایحهی کاپیتولاسیون برای اتباع آمریکایی نشان داد، پذیرشی که واکنش جدّی علما و خصوصاً امام راحل (ره) را به همراه داشت:
«…ملت ایران را از سگهای آمریکا پستتر کردند. اگر چنانچه کسیسگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او میکنند؛ لکن، اگر شاه ایران یک سگآمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست میکنند؛ و اگر چنانچه [مثلاً] یک آشپز آمریکایی شاه ایرانرا زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد،… هیچکس حق تعرضندارد!»[۱۸] امام (ره) در جایی دیگر، لایحهی مزبور را «سند بردگی ملت ایران» خواند و خیانت شاه، دولت و مجلس را افشاء نمود.
مقام معظم رهبری نیز در توصیف مفهوم کاپیتولاسیون، به نوع رابطهی آمریکا با کشورهای دیگر اشاره کرده، میفرمایند که این رابطه، از نگاه ابرقدرتها، نوعی رابطهی «ارباب و رعیت» محسوب میشود، زیرا که طبیعتِ خوی استکباری آمریکا، همین نوع رابطه را میطلبد: «رژیم طاغوتِ پهلوی به خاطر وابستگیاش به آمریکا… در مجلس آن روز تصویب کردند که مأمورین آمریکائی از دادگاههای ایران و امکانات قضائی و امنیتی ایران معافاند…. این اسمش کاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یک ملت است که بیگانگان بیایند در این کشور، هر کاری دلشان میخواهد، بکنند؛ دادگاههای کشور و پلیس کشور اجازه نداشته باشند اندک تعرضی به اینها بکنند…. از نظر خود آمریکائیها، رابطهی بین آمریکا و کشورهای به قول خودشان جهان سوم، رابطهی ارباب و رعیت است… آنها هر اختیاری در این کشور دارند؛ نفتش، گازش، منافعش و پولش را بگیرند و ملت را اینجور تحقیر کنند.»[۱۹]
نتیجه
ایران از زمان صفویه تا ابتدای دوران قاجار، وضعیت متغیری را از حیث عزت ملی تجربه نمود. با ورود به دوران قاجار، اگرچه کشورمان تحت استعمارِ مستقیم کشورهای قدرتمند قرار نگرفت، اما به نوعی تبدیل به کشوری نیمهمستعمره گردید؛ وقایعی نظیر: شکست ایران در جنگهای اول و دوم ایران و روس و تحمیل معاهدات ننگین گلستان و ترکمانچای به ایران، یکهتازی فرنگیها در گرفتن امتیازات مختلف تجاری از ایران با عاملیّت و دلّالیِ منورالفکران غربگرا و وطنفروش، عملاً حاکمیت سیاسی و اقتصادی و نیز اقتدار فرهنگیِ ما را به شدت تهدید و تحدید میکرد.
در زمان رضاشاه نیز عزتمندیِ ملت مسلمان ایران، نهتنها بیشتر نشد، بلکه سیر نزولی خود را ادامه داد. انفعال جدّی ارتش ایران در جریان جنگ دوم جهانی در مقابل قوای متفقین و در نتیجه نقض آشکار تمامیت ارضی ایران، امری نبود که بتوان به سادگی از کنارش عبور کرد.
این البته تمام ماجرا نبود؛ رضاشاه، اقدامات دیگری نیز در خلال برنامههای نوسازیِ خود صورت داد که به موجب آن، عزت ملیِ مسلمانان در ایران را خدشهدار نمود: حمله به اعتقادات و باورهای مذهبی مردم در مطبوعات؛ باستانگراییِ افراطی و تحریفشده؛ تغییر تقویم قمری؛ اِعمال طرح «عدلیه جدید»؛ اجرای مسئلهی تغییر لباس؛ کشف حجاب اجباری و….
محمدرضاشاه نیز در دوران سلطنتاش، با اقدامات ماجراجویانه و غیرمنطقیِ خود ـ که عمدتاً از خویِ وابستگی و تعلق خاطرش به غرب نشأت میگرفت ـ بخش اعظمی از سرمایهی کشور را در مسیری غیرلازم و نادرست هدر داد و عملاً استقلال و عزت ملی ایران را در مقابل ابرقدرتی چون آمریکا نادیده گرفت. تلاش برای خرج هزینههای هنگفت به نفع جمهوریخواهان در انتخابات آمریکا، تلاش برای ایفای نقش ژاندارمیِ منطقه، تصویب لایحهی کاپیتولاسیون به نفع اتباع بیگانه و… از جمله اقداماتی بود که در این راستا صورت گرفت.
پینوشت ها:
[۱]موسی نجفی و موسی فقیهحقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴، چاپ چهارم، ص۵۷.
[۲]رضا شعبانی، تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران در دورههای افشاریه و زندیه، تهران: سمت، ۱۳۸۹، چاپ نهم، ص۱۰۴.
[۳]شهریار زرشناس، نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران، تهران: نشر معارف، ۱۳۹۷، چاپ دوم، ج۱، ص۸۵.
[۴]جرج کرزُن، ایران و قضیه ایران، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳، چاپ چهارم، ج۱، ص۶۲۲.
[۵]در ۱۱ شهریور ۱۳۱۸، ضمن قرائت بیانیهای رسمی از سوی محمود جم، نخستوزیر وقت، بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم بدین شرح اعلام شد: «در این موقع که متأسفانه، نایرهی جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت.» (ابوالفتح مؤمن، «بهانهای که نبود؛ نگاهی به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و استعفای رضاشاه»، فصلنامه زمانه، شماره ۱۲)
[۶]گفتوگوی مظفر شاهدی با دکتر باقر عاقلی دربارهی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، وبگاه موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
[۷]فاطمه تفتیان، «محمدرضاشاه و دغدغهی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا»، وبگاه اندیشکده برهان، قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=4371
[۸]محمدعلی بابایی، «تلاش برای ایفای نقش ژاندارمی»، وبگاه اندیشکده برهان، قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=4135
[۹]فاطمه تفتیان، پیشین.
[۱۰]شهریار زرشناس، پیشین، ص۹۴ و ۹۵.
[۱۱]سید حسن اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیه، به کوشش رسول جعفریان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، ص۴۴.
[۱۲]پیشین، ص۸۳.
[۱۳]پیشین، ص۸۶ و ۸۷.
[۱۴]پیشین، ص۸۴.
[۱۵]جهانبخش ثواقب، نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۹، چاپ اول، ص۳۳۲ و ۳۳۳.
[۱۶]یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ۱۳۸۹، چاپ شانزدهم، ص۲۰۳.
[۱۷]روحالله موسوی خمینی، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۸۹، چاپ پنجم، ج۶، ص۲۹۱.
[۱۸]روحالله موسوی خمینی، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۸۹، چاپ پنجم، ج۱، ص۴۱۶.
[۱۹]بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشآموزان و دانشجویان، ۱۲ آبان ۱۳۸۹.
انتهای متن/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰