متن کامل سخنرانی آیتالله جوادی آملی در شانزدهمین همایش اساتید تفسیر حوزه علمیه قم
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از ایکنا؛ شانزدهمین همایش اساتید تفسیر حوزه علمیه قم جمعه ۲۱ اردیبهشت ماه با سخنرانی حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی در دارالقرآن علامه طباطبایی برگزار شد. متن کامل سخنرانی معظم له در این همایش به شرح زیر است: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از ایکنا؛ شانزدهمین همایش اساتید تفسیر حوزه علمیه قم جمعه ۲۱ اردیبهشت ماه با سخنرانی حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی در دارالقرآن علامه طباطبایی برگزار شد. متن کامل سخنرانی معظم له در این همایش به شرح زیر است:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین سَیَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الأطْیَبِینَ الأَنْجَبین سَیَّمَا بَقِیَّهَ اللَّه فِی الْعالَمِین بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
مقدم شما آیات، حجج، اساتید، مفسران گرانقدر را ارج مینهیم و از بیانات و سخنان سودمندی که قبلاً فرمودند بهره بردیم. از همه شما سپاسگزاریم که در کنار مائده و مأدبه قرآن کریم مردم را به فیض و فوز ماه مبارک رمضان آشنا میکنید!
اینکه فرمودید قرآن در آینه ماه مبارک رمضان برای آن است که خود قرآن کریم به زمان نزولش بیش از زمین نزولش حرمت نهاده است. اصرار قرآن کریم در زمان نزول به عنوان لیله مبارکه، لیله قدر و شهر رمضان و مانند آن، یا این متزمّن آن قدر به این زمان شرف بخشید که در بسیاری از موارد قرآن از زمان نزول قرآن سخن به میان میآید نه از زمین، گرچه کعبه مطاف و قبله مسلمین است، ما شب و روز با کعبه زندگی میکنیم، اینکه میگوییم: «وَ الْکَعْبَهُ قِبْلَتِی»؛[۱] نه در نماز تمام یعنی تمام! ما با کعبه نفس میکشیم. کاری در شبانهروز نیست مگر با کعبه. گفتن و نشستن شما به طرف کعبه، وضو گرفتن شما به طرف کعبه، نماز خواندن شما به طرف کعبه، خوابیدن شما به طرف کعبه، مسلخ ذبایح و نهرهای شترها به طرف کعبه، در دستشوییها پشت و رو کردن حرام باز کعبه مطرح است، اصلاً ما با کعبه زندگی میکنیم. اینکه در تعبیرهای دینی آمده «وَ الْکَعْبَهُ قِبْلَتِی»؛ یعنی تمام ۲۴ ساعت ما با کعبهایم. خوابیم به طرف کعبه، بیداریم به طرف کعبه، احتضاریم به طرف کعبه، قبل از مرگ یک نحو به طرف کعبه، بعد از مرگ بین مرگ و دفن کردن یک نحو، در نماز خواندن یک نحو، در دفن یک نحو، اصلاً ما با کعبه نفس میکشیم؛ اما قرآن آن حرمتی که برای زمان نزول قائل شد، لیله مبارکه گفت، شهر رمضان گفت، درباره زمین نگفت. شما تمام أدعیه ماه مبارک رمضان را که میبینید، میبینید گرامیداشت ماه مبارک رمضان برای روزه او نیست، «شهر رمضان الذی کتب فیه الصیام» نیست: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾[۲] است. همه یعنی همه! چه در روایات، چه در ادعیه هر جا حرمت ماه مبارک رمضان است «و ما انزلتک القرآن» است.
بنابراین وقتی ماه مبارک رمضان را قرآن شرف بخشید و کل برکات ما هم به وسیله ماه مبارک رمضان است، این حرف آن قدر دلپذیر و دلنشین است که گفتند و گفتند و گفتند تا به صاحب جواهر رسید، صاحب جواهر هم در آغاز جواهر دارد هم به سید صاحب عروه رسید که او در آخر کتاب صوم دارد. آن فرمایشی که صاحب جواهر در اول صوم دارد، مرحوم سید صاحب عروه در آخر کتاب صوم دارد که در فضل روزه همین بس که انسان شبیه فرشته میشود. سخن از نخوردن نیست. سخن از کم خوابیدن نیست. این لطیفه از صاحب جواهر نیست، چون او فقیه فقه اصغر است نه فقیه فقه اکبر. آن قدر این حرف بلند و لطیف و دلپذیر و مقبول است تا به دست ایشان رسید، ایشان هم در آغاز کتاب صوم جواهر دارد: «کفی فی فضله» تشبه صائم به فرشته و سید صاحب عروه(رِضْوَانِ اللَّهِ عَلَیْه) هم در آخر کتاب صوم در اقسام صوم وقتی فضیلت صوم را ذکر میکند میگوید: «کفی» در فضلش که انسان صائم شبیه فرشته است. گفتند:
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توتست به تدریج کنندش اطلس[۳]
شما کدام فرش گرانبهاتر از پرنیان و استبرق و اطلس دارید؟ روی کره زمین فرشی گرانبهاتر از پرنیان که نیست. این محصول همان چهار برگ توت است که اگر به مدرسه نرفته بود، جایش در سطل زباله بود. حرف حکیم سنایی این است این برگ ابریشم را بردند به مکتب کرم ابریشم، استاد دید، استاد دید یعنی استاد دید! یک وقت در مدرسه حضرت آیت الله عظمای گلپایگانی اساتیدی را جمع کردند، بنا شد برای آنها سخنی گفته شود. به آنها عرض شد شما یک دوره کفایه گفتید، یک دوره سطح کفایه گفتید دو دوره خارج کفایه گفتید، فوراً به این سینه وجب میزنید، یک وجب سینه این همه علم!؟ علم کجا بود، نصیب شما بشود! اینکه میبینید ما در آن عصر همان عصر خودمان بود، سه تا طلبه بودند نه طوری که با دیگران خیلی فرق داشته باشند نبود. این سه تا طلبه هر سه شاگرد مرحوم آقای نائینی بودند: یکی شد علامه امینی، الغدیر نوشت شیعه را زنده کرد، غدیر را زنده کرد، سقیفه اماته کرد. خدا رحمت کند مرحوم شاعر توانمند تبریزی جناب شهریار را که ایشان درباره الغدیر شعرهای خیلی بلندی دارد!
مؤلّف الغدیر فاتح فتح الفتوح ٭٭٭ رایت این فتح گو به عرش بر کوبدا
لا قَلَمْ إلا اَمین لا رَقَم إلا غَدیر ٭٭٭ تاجور است آنکه این سکه به زر کوبدا
منطقش از «هل أتی» بازویش از لا فتی ٭٭٭ گو که علی پنجه در کتف عمر کوبدا[۴]
این یکی شده صاحب الغدیر. یکی شده علامه طباطبایی، یکی هم شده آقا سید محسن حکیم. هر سه شاگرد مرحوم آقای نائینی بودند؛ یکی در قرآن، یکی در عترت، یکی در فقه. من پیش کسی که شاگرد آقا ضیاء بود، قوانین میخواندم در همان اوایل سال. این با اینکه خودش شاگرد آقا ضیاء بود، میگفت این مستمسک حرفی برای گفتن دارد. خیلی از فقها بودند که کتاب نوشتند؛ اما تقریرات شاگردانشان است، خودش دست به قلم بکند، حرفی برای گفتن داشته باشد. سه تا طلبه، ما هم مثل همینها هستیم. کدام یک از ما حکیم مستمسکنویس شدیم؟ کدام یک از ما علامه طباطبایی شدیم؟ مبادا ـ خدای ناکرده ـ این سینه را وجب بکنید، بگویید یک وجب سینه! سواد چیزی دیگر است. تکرار مکرّرات، پنج دور هم خارج کفایه بگویید، در بین راه هستید. علم چیزی دیگر است حواستان جمع باشد!
بنابراین اگر حوزه توانست حداقل این سه تا شاگرد را تربیت کند، در هر پنجاه سالی سه تا الغدیر، سه تا المیزان، سه تا مستمسک. یک حرف لطیفی مرحوم شیخ اشراق دارد میگوید علم را کسی وقف نکرده، ما وقفنامهای ندیدیم که مال زمان خاص و زمین مخصوص باشد.[۵] چرا ما او نشویم؟ شما در غالب این روستاها میبینید که مردان بزرگ برخواستند. به این شرط که باد در قبقبشان نیفتاد، شاگردشان را ندیدند، استادشان را دیدند. آن که شاگرد خودش را میبیند؛ مثل اینهاست. آن که استاد خود را میبیند همیشه میدود.
از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو[۶]
اولین باری که ما این حرف را شنیدیم از شیخنا الاستاد مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی بود که از شاگردان به نام مرحوم آقا ضیاء بود، از شاگردان به نام مرحوم آقای نائینی بود، دستپرورده آقای قاضی هم که بود. شما در اجازه اجتهاد مرحوم آقا ضیاء که به ایشان دادند، مرحوم آقای نائینی به ایشان دادند یکی گفت: «کهف المجتهدین العظام»، یکی نوشت «صفوه المجتهدین العظام» همین آقا شیخ محمد تقی آملی. این میگفت به اینکه شما به این فکر نباشید که ماه مبارک رمضان فضیلتش در روزه است. ببینید مرحوم ابن بابویه قمی(رِضْوَانِ اللَّهِ عَلَیْه) در فضیلت ماه مبارک رمضان و افضل اعمال لیله قدر چه گفته است، گفت افضل اعمال لیله قدر سواد است و سواد است و سواد. بعد فرمودند به اینکه شما آخر جواهر را نگاه کنید، صاحب جواهر در آخرین صفحه جواهرش میگوید خدا را شکر که در شب بیست و سوم جواهر تمام شد.[۷] ما خیال میکنیم باسواد شدن معصیت کبیره است! این طور داریم فرار میکنیم از آن. حالا این بحث چون به نام مبارک ماه رمضان بود به عرض رسید. برویم وارد اصل بحث بشویم که «القرآن ماهو؟».
شما ببینید الآن این حرفها همان حرفهای محمد بن زکریای رازی که مال عصر غیبت صغریٰ است، پایان غیبت صغریٰ است با ابوحاتم رازی که هر دو برای همین ری هستند. آن یکی میگوید قرآن فسون است و فسانه ـ معاذالله ـ ! آن ابوحاتم رازی رد این نوشته در چند فصل. همان حرفها را شما الآن میبینید که تکرار میکنند، میگویند قرآن ـ معاذالله ـ رؤیای پیغمبر است ـ معاذالله ـ! در بیداری این حرفها نبود، خوابگونه بود. دیگری مینویسد قرآن ـ معاذالله ـ نه متکلم داشت نه مخاطب، قرائت شخص پیغمبر از جهان بود. آن وقت پیغمبری او هم به چیست؟ حضرت جهانبینیاش را به صورت یک کتاب درآورد، همین. نه خطابی است نه تکلمی است نه قانونی است. «الیوم یعنی الیوم»! اینها بر شما آقایان واجب عینی است، چون واجب کفایی وقتی است که «من به الکفایه» قیام بکند. حمله به دین از یک طرف جدّی است، از طرفی مدافعش کم است. اگر «من به الکفایه» قیام میکرد، بر شما واجب کفایی بود؛ اما بنگرید خود قرآن کریم پاسخگوی همه این تهمتها و افتراها و هذیانگوییهاست. یک کتابی است که در ظرف تقریباً ۲۳ سال نازل شده، یک؛ مفسر گویا و توانا و توانمندی شب و روز آن را همراهی میکند، دو؛ در طی این ۲۳ سال قدم به قدم، هر روز، هر شب، لحظه به لحظه، در جنگ و صلح، در هجرت و دفاع و جهاد این را تفسیر کرده. سخن از هرمونوتیک و برداشت من و قرائت تو و اینها نیست. کتابی است که مفسر گویایی فرمود: «أَنا أَفصَحُ مَنْ نَطَقَ بالضَّاد»،[۸] چون مستحضر هستید ما درست است که فرهنگ غنی و قوی در فارسی داریم خدا رحمت کند فردوسیها را که از بارگاه تشیع ایران را حفظ کردند! مگر آن روز نام مبارک حضرت امیر بردن آسان بود؟ اگر فردوسی نگفته بود فردوسی نبود و این حرف را میزد، مگر زنده میماند:
که من شهر علمم علیّم دَر ست ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست[۹]
اگر او نبود که سرش به باد رفته بود. این:
درید و برید و شکست و ببست ٭٭٭ یلان را سر و سینه و پا و دست[۱۰]
گفت و گفت و گفت:
که من شهر علمم علیّم دَر ست ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست
با او نمیتوانستند در بیفتند. اگر غیر او بود مگر اجازه میدادند که از غدیر سخن بگوید.
غرض این است ما با داشتند فردوسیها فارسی توانایی داریم که مشکل داخلیمان را حل کند. عربی کجا! یک بیان نورانی از امام باقر(سَلامُ الله عَلَیْه) رسیده است که فرمود چرا قرآن عربی مبین است؟ برای اینکه «یُبِینُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِینُهُ الْأَلْسُن»؛[۱۱] این توانمندی در لغت عرب هست که تمام زبانهای دنیا را ترجمه کند؛ ولی زبانهای دنیا آن توان را ندارند که عربی را ترجمه کنند. شما به هر حال عمری با حوزه گذراندید. ما علمی به علم لغت نه در حوزه داریم نه در دانشگاه. ما نحو و صرف داریم، فقه و اصول داریم، فلسفه و کلام داریم؛ اما علم لغت نداریم که کسی لغت بخواند. هر جا کلمهای دشوار شد به کتاب لغت مراجعه میکنیم؛ اما در عربی یک فنّ قوی و غنی و پُرباری در حد نحو و صرف به نام علم لغت است. ما از این تخم گندم، جو، برنج، هنداونه، خربزه همه را میگوییم تخم. با این «تاء» و «خاء» و «میم» مینویسیم؛ اما قدم به قدم شما وقتی وارد لغت عرب میشوید، میگوید اگر مال جو و گندم است این را مینویسیم «بذر» با «ذال أخت الدال». اگر مال این سبزی شاهی و تره و اینهاست، باید با «زای أخت الراء» بنویسید. قدم به قدم، اینها نمونه است. ما همه را میگوییم تخم. تخم مرغ هم همین طور است، او برای هر کدام نامی دارد. عربی کجا فارسی کجا! وجود مبارک حضرت فرمود: «أَنا أَفصَحُ مَنْ نَطَقَ بالضَّاد»، چون این «ضاد»، «ضاد أخت الصاد» یک طور تلفظ دارد. «زاء أخت الراء» یک طور تلفظ دارد، «ذال أخت الدال» یک طور تلفظ دارد. این «زاء» که در قبال حروف دیگر است یک طور تلف دارد. من افصح کسانی هستم که به «ضاد» میفهمم که «ضاد أخت الصاد» را کجا بگوییم؟ «ذال أخت الدال» را کجا بگوییم؟ «زاء أخت الراء» را کجا بگوییم؟ «أَنا أَفصَحُ مَنْ نَطَقَ بالضَّاد». 23 سال این مفسر دنبالش کتابش بود. دیگر جا برای هرمونوتیک نیست. شما این جا قرائت دارید آن، آن طور قرائت دارد نیست. این بیان کرده، آن وقت ما شما میگویید قرآن کریم یک خوابی بود ـ معاذالله ـ! یا خطابی در کار نبود، قرائت خود پیغمبر است(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّهِ وَ الثَّنَاء)! این حرف و این تهمت و افیون و فسون و فسانه خواندن، اختصای به قرآن ندارد، برای همه انبیاست. وقتی حرف همه انبیا را قرآن نقل میکند، این است. این «حوامیم سبعه»[12] را ملاحظه بفرمایید، گرچه در جایجای قرآن کریم از عظمت وحی و وحییابی رسول گرامی سخن به میان آمده؛ اما در این «حوامیم سبعه»، اختصاصاً درباره قرآن سخنان فراوانی آمده: ﴿حم ٭ عسق ٭ کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ﴾؛[۱۳] یعنی همان طوری که به انبیای قبلی وحی دادیم به شما وحی دادیم. اگر کسی ـ معاذالله ـ وحی حضرت را منکر است، وحی سلسله جلیله انبیا را هم منکر است. آنها را هم خوابواره میپندارد، یا اینها را قرائت خود از جهان میپندارد.
ببینید وقتی خدا بخواهد آن مکتب را، پیام آن مکتب و آن مدرس را بیان کند، وصف خاص به آن مدرّس میدهد. این جزء آداب محاوره ماست. ما اگر گفتیم یا شنیدیم که آنجا فقیه دارد تدریس میکند؛ یعنی چه؟ یعنی درس فقه میگوید. فلان جا اصولی تدریس میکند؛ یعنی چه؟ یعنی درس اصول میدهد. در دانشگاه وقتی میگویند فلان مهندس دارد در فلان کلاس تدریس میکند؛ یعنی چه؟ یعنی درس هندسه میدهد. فلان پزشک دارد تدریس میکند؛ یعنی چه؟ یعنی درس پزشکی میدهد. ما برنامه درسی آن کلاس را با وصف آن استاد میفهمیم. ذات أقدس الهی وقتی در آغاز رسالت میگوید: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾؛[۱۴] اگر گفت اکرم دارد درس میگوید؛ یعنی چه؟ یعنی دارد درس کرامت میدهد. میخواهد فرشته کند. «تو فرشته شوی ار جحد کنی» همین است! هر جا سخن از کرامت است، سخن از فرشته است. ما ماه مبارک رمضان شده داریم غصه میخوریم که این سه وقت غذا شده دو وقت غذا. همه یعنی همه محققان گفتند این بدن را دو وقت غذا کافی است. بقیه بار زائدی است. ما غصهمان میگیرد که ماه مبارک رمضان چکار بکنیم؟ اگر گفتند اکرم دارد درس میگوید؛ یعنی چه؟ یعنی دارد درس کرامت میدهد. آن وقت خود ذات أقدس الهی در این «حوامیم سبعه» قدم به قدم از خود به عنوان «عزیز حکیم، عزیز حکیم، عزیز حکیم، عزیز حکیم»، در این هفت «حم» این «حوامیم سبعه» اولش «حم» است، ﴿حم ٭ عسق﴾، ﴿حم﴾، ﴿حم﴾، ﴿حم﴾، «عزیز حکیم، عزیز حکیم، عزیز حکیم» دارد حرف میزند؛ یعنی چه؟ یعنی دارد درس حکمت میدهد، درس عزت میدهد. آن حکمت و عزت چیست؟ «القرآن الکریم». قرآن را گفت کتاب حکیم است، قرآن را گفت کتاب عظیم است. در همین ﴿حم ٭ عسق﴾ همین است! اول وصف قرآن را ذکر کرد، کتابی است حکیم، کتابی است عزیز، بعد فرمود: ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾،[۱۵] بعد ادعای جهانی کرد که فرمود نه در این «حوامیم»، در آیه دیگر که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾[۱۶] گفت حکیم است، عزیز است حکیم است، این «حوامیم سبعه» را یکبار مراجعه کنید، یکی ـ دو بار که نیست. همهاش از حکمت خود، همهاش از عزت خود حرف میزند. قرآن حکیم است؛ یعنی چه؟ یعنی سه سلسله را آن چنان جنباند که بینظمی در آن نیست. سلسله دعوتها، سلسله دعواها، سلسله ثالث، مجموع سلسلتین است. یک سلسله دعوتهایی در قرآن کریم است، دعوت به توحید، دعوت به اسمای حسنای الهی، دعوت به وحی و نبوت، دعوت به معاد، دعوت به «کذا و کذا»، اینها دعوتهای اخلاقی، فقهی، معارفی، ما را دعوت کرد به این امور، ﴿وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی دَارِ السَّلاَمِ﴾، اینها دعوت است. ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾،[۱۷] دعوت است و دهها حکمی که حکم عقلی دارد، نقلی دارد، اینها سلسله دعوتهای قرآن کریم است.
سلسله دعواها به دست خود رهبران الهی است. فلان پیغمبر آمد، گفت من این سمَت را دارم، فلان پیغمبر آمد، گفت من این مسئولیت را دارم، فلان پیغمبر آمد، گفت من این وظیفه را دارم، اینهاست. به وجود مبارک حضرت رسید، فرمود من پیغمبرم، من نذیرم، من شهیدم، شاهدم، اینها دعواهای سلسله انبیاست. دعواها یعنی ادّعاها، در اختیار رهبران الهی است. دعوتها به طرف «الله» و احکام الهی است.
در سوره «نساء» فرمود؛ تکتک حلقات سلسله دعوت را نگاه کنید، منسجم است. تکتک حلقات سلسله دعواها را نگاه کنید، مسنجم است. مجموع سلسلتین دعوت و دعوا را بررسی کنید، منسجم است: ﴿وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾؛[۱۸] شما یکجا اختلاف نمیبینید. این حکمت است! کتابی است حکیم. ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ﴾،[۱۹] قسم به این کتابی که حکیم است. عزیز هم هست. در همین «حوامیم سبعه» از این کتاب به عزیز نام برد، عزیز به معنی دلپذیر یا مقتدر نیست. عزیز یعنی نفوذناپذیر. آن زمین سختی که قابل شکاف نباشد، هیچ راهی برای نفوذ نداشته باشد، میگویند: «أرض عزاز». نام مبارک شهید مدرّس(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعالی عَلَیْه) را فرمودند، این عزیز است؛ یعنی نفوذناپذیر است. به رضاخان گفت من میخواهم تو نباشی! جامه کرباسی از تنش بیرون نرفت. گفت محصول داخلی همین است. اینکه امام(رِضْوَانِ اللَّهِ عَلَیْه) این قدر از مدرّس نام برد، شما عکسهای او را هم که میبینید، همین طور بود. لباس کرباسی، بافت ایران، جامه ایرانی و جامعه ایران. این میشود عزیز؛ یعنی ملت نفوذناپذیر را میگویند ملت عزیز. زمینی که با هیچ راه در آن نمیشود با کلنگ و بیل نفوذ کرد، میگویند «أرض عزاز». این کتاب نفوذناپذیر است و چون نفوذناپذیر است، نه از بالا، نه از پایین، نه از شرق، نه از غرب بطلان به این طرف نفوذ نمیکند: ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾،[۲۰] میخواهی اشکال بکنی ممکن نیست. کجا میخواهی بروی؟ با چه چیزی میخواهی اشکال کنی؟ چون متقن است، حکیم است. چون نفوذناپذیر است، عزیز است؛ لذا ادعا کرده نه ضدّی دارد که نفوذ بکند به درون او، او را از درون پوک کند، نه مثلی دارد که همآورد او باشد، حیثیت او را از بین ببرد. اگر ـ معاذالله ـ قرآن مثل میداشت، از بین رفته بود. چون دو تا راه دارد. یک وقت است یک کسی داعیه اعجاز ندارد، میگوید من این کار را کردم، دیگری هم مثلش را بیاورد. بیاورد، اینکه باطل نمیشود؛ اما یک کسی داعیه اعجاز دارد؛ یعنی کار من نیست، کار مأورای غیب است. اگر دیگری مماثلش بیاورد، بطلانش روشن میشود. ضدّ هر جا باشد، ضد را باطل میکند؛ اما مثل فقط در قلمرو دایره اعجاز باطلگر است نه بیش از آن. فرمود: ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾، چون نفوذناپذیر است، این کتاب این است!
خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را! میبینید از تناسب صدر و ذیل، این معنای تفسیر آیه به آیه را بارها به عرضتان رسید، این نیست که مشکل ما را المعجم حل کند. میبینید شما فرمایش تبیان را هم ببینید، بعدش هم امین الاسلام را ببینید، بعدش هم المیزان را ببینید، اینکه ایشان دارند در همین ﴿حم ٭ عسق﴾، بعد از اینکه فرمود: ﴿کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ﴾، کتابی که آن وقت ﴿الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ است، فرمود: ﴿تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلاَئِکَهُ یُسَبِّحُونَ﴾، نزدیک است که آسمانها بترکد! برای چه میخواهد بترکد؟ بیبنید تبیان میگوید از گناهان عدهای ممکن است آسمانها بترکد! این کجا و آن حرف وحیانی علامه کجا! میگوید میدانید آسمانها چه خبر است؟ ـ در جلسه پارسال بود به عرضتان رسید که ـ در تمام نزولهایی که از آسمان است در همین فضای بین ما و آسمان سپهری است، به معنای انداختن است که از آن به تجافی یاد میشود. باران را خدا نازل کرد؛ یعنی انداخت، تگرگ را نازل کرد؛ یعنی انداخت، برف را نازل کرد؛ یعنی انداخت؛ اما قرآن را نازل کرد؛ یعنی آویخت، نینداخت! این در روایاتی که دارد: «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَأَیدِیکُم»،[۲۱] همین است. این طناب را، این حبل را آویخت، یک طرف قرآن به دست متکلم است، طرف دیگر آن دست مخاطب. این پایینش «عربی مبین» است؛ چه اینکه در صدر سوره مبارکه «زخرف» فرموده، این کتاب عزیز است: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾؛[۲۲] بالای این طناب «علی حکیم» است، نه عبری است نه عربی، نه تازی است نه فارسی، عربی «علی حکیم» است. ذیلش «عربی مبین» است. همین ضمیر را به قرآن برگرداند: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾. ما آویختیم نه انداختیم، به دست چه کسی آویختیم؟ ﴿بِأَیْدِی سَفَرَهٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَهٍ﴾[۲۳] آویختیم. این فضایی که این قرآن دارد عبور میکند، آسمان دارد میترکد. ﴿تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلاَئِکَهُ﴾، گویا آسمان دارد میترکد، معلوم میشود خبری است. فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ﴾، ﴿نَزَلَ﴾ این «باء» بای تأدیه است؛ یعنی «انزله». ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ﴾،[۲۴] آمد و آمد و آمد تا محبط وحی. این دعاهای صلوات وجود مبارک امام سجاد که ظهرهای «عند الزوال» میخوانیم همین است. معدن وحی هستند، محبط وحی هستند: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾، این قرآن است. چرا ما حالا فقط این «عربی مبین» را بگیریم؟ به ما گفتند: «اقْرَأْ وَ ارْقَهْ»[25] بگیر و بالا برو، راه که باز است.
حالا یک سلسله منطقههای ممنوعهای است که احدی نه فکر آن را میکند، نه دسترسی دارد، آن مال اهلبیت است، آن حسابش جداست. زیر این آسمان تنها کسی که آمده بگوید: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»،[۲۶] اینها هستند. این اختصاصی به حضرت امیر ندارد. مگر هیچ بشری دهن باز میکند، میگوید هر چه میخواهید بپرسید؟ آدم متحیّر میشود! آنها که ادعا هم دارند، چنین ادعای هم نکردند. بگویند هر چه میخواهید از ما بپرسید: «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض»، اینها چه کسانی هستند؟! ما شاگردان اینها هستیم. چرا از اینها بهرههای درست نبریم؟ «سَلُونِی»، «سَلُونِی»، مکرر در مکرر! شما حالا این کتاب شریف تمام نهجالبلاغه را آن کتابی که الآن باید رسمی در همه خانهها باشد این تمام نهجالبلاغه است نه نهجالبلاغه سید رضی. خدا غریق رحمتش کند! قبل از هزار سال مقدورش همین بود و اما تمام نهجالبلاغه خوب بررسی کرده، خیلی از چیزهایی که ما میشنیدیم و فکر نمیکردیم، کلمات نورانی حضرت است، در خود نهجالبلاغه آمده، در همین نهجالبلاغه آمده. اینها ریختند دست مرا بستند مرا بردند سقیفه. آن عیال من هم که بین در و دیوار! شما چه توقعی دارید از من!؟ من اگر عمویم حمزه بود، برادرم جعفر بود، سقیفه را به سر اینها خراب میکردم. این علی است. شما شنیدید من رفتم سقیفه، اما با چه وضع مرا بردند؟ عیالم کجا بود؟ خودم کجا بودم؟ ریختند در خانهام دست مرا بستند و بردند. من دو تا فامیل داشتم: یکی عباس بود. یکی عقیل بود، اینها «حَدِیثِی عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ»؛[۲۷] نه اسلام را درست شناختند، نه سقیفه را درست شناختند، نه غدیر را درست شناختند، محافظهکار هم بودند، این عباس و عقیل از آنها کاری ساخته نبود. من اگر حمزه را میداشتم، اگر جعفر را میداشتم، مگر سقیفه را امضا میکردم، ولو سه نفر. این علی است! همین علی فرمود: «سَلُونِی»، «سَلُونِی»، «سَلُونِی»، «سَلُونِی»، «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض».
بعد فرمود به اینکه این فرشتهها که میآیند، نزدیک است این کل آسمانها بساطشان بشکافد و شکافته شود: ﴿یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلاَئِکَهُ یُسَبِّحُونَ﴾،[۲۸] همین حضرت فرمود وقتی که قیامت ظهور میکند یا آن روزی که به هر حال قرآن حقیقت خود را نشان میدهد این روایت را مرحوم فیض در وافی نقل کرد که از صف همه انبیا میگذرد، این کتاب فرمود هر چه بخواهید از من بپرسید، دامنه آن «عربی مبین» است، ما این «عربی مبین» را نتوانستیم در حوزهها حفظ بکنیم؛ چه رسد به «علی حکیم». این را به زمین انداخت؟ نه! آویخت؟ بله. باید بگیریم و بخوانیم و بالا برویم و در همه موارد فرمود این عزیز است، این حکیم است، بعد این لطیفه را گفت. این بحث هم از لطایف و از نکات نوآوریهای سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی است. ایشان میفرمودند به اینکه خدا وقتی به چیزی قسم میخورد، غیر از قسمی است که در محاکم بین مدعی و منکر دور میزند. در محاکم شرع قسم در مقابل بینه است، کسی که بینه ندارد سوگند یاد میکند؛ ولی قسم خدا به بینه است، نه در قبال بینه. ما در محاکم داریم: «الْبَیِّنَهُ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِینُ عَلَی مَنْ أَنْکَر»؛[۲۹] که یمین، سوگند در مقابل بینه است؛ اما قسمهای خدا به خود بینه است، یک وقت است کسی سوگند یاد میکند در برابر نابینا، میگوید به جان فلان قسم، یا به فلان شیء قسم الآن روز است. یک وقت است نه، میگوید به این آفتاب قسم، الآن روز است، این به دلیل قسم خورده است، نه در قبال دلیل. وقتی خدا میخواهد قسم یاد کند که تو پیغمبری، میگوید: ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾،[۳۰] قسم به معجزه تو پیغمبری. این قسم به دلیل است یا در مقابل دلیل؟ این حرف علامه است. قسم خدا به بینه است نه در قبال بینه. اگر کسی بگوید قسم به فلان شخص که این شخص پیغمبر است. قسم معمول است؛ اما اگر بگوید قسم به این معجزه که او پیغمبر است، قسم به دلیل است. ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾، قسم به این معجزهای که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ﴾،[۳۱] قسم به این کتابی که حکیم است، قسم به این کتابی که عزیز است، قسم به این کتابی همآورد ندارد، قسم به این کتابی که معجزه است، تو پیغمبری! آن وقت این را شما بیایید با اینکه میگوید او خواب دید، یا قرائت جهانبینی خود پیغمبر است!
امروز شما ابوحاتم رازی هستید که در برابر محمد بن ابیبکر رازی اینها در اواخر غیبت صغریٰ میزیستند. سیصد و خورده هجری. الآن کار شما همین است، هر روز یک ابوبکر رازی بود، هر روز هم یک ابوحاتم رازی هم باشد. امروز آنها گفتند به اینکه پیغمبر ـ معاذالله ـ این را در خواب دید یا جهانبینی خود حضرت است، امروز شما هم باید دست به قلم بکنید، پاسخ آنها را بدهید؛ منتها پاسخ عالمانه و مقتدرانه. طوری باشد که ـ إنشاءالله ـ بتوانید این نظام را، این حوزه را، این جامعه را در سایه آن وحدت قرآن و روایات کاملاً حفظ بکنید؛ چه اینکه حفظ شدنی هم هست!
بنابراین اساس قرآن را ـ إنشاءالله ـ شما تحکیم میکنید، با این تفسیر با این بیانات و خواستم از این دوست عزیز ما که سالیان متمادی در درس شرکت میکرد، طلبه فاضل و خوشفهمی بود؛ آیت الله ایمانی، حشر ایشان هم با اولیای الهی باشد، من یادگار ایشان را دیدم به یاد ایشان افتادم ـ إنشاءالله ـ امیدورایم که همه گذشتگان و همه کسانی که در این حوزه زحمت کشیدند و تلاش و کوشش کردند، مشمول عنایتهای ویژه ولی عصر باشند!
من مجدداً مقدم همه شما آیات، حجج و اساتید بزرگوار و محققان و قرآنپژوهان را گرامی میدارم، از ذات أقدس الهی مسئله میکنیم؛ نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را، در سایه امام زمان، حفظ بفرماید!
شما بزرگواران را که حافظان اسلام هستید، سنگرداران اسلام هستید، نگهبانان اسلام هستید، شاگردان امام زمان هستید، مشمول عنایت ویژه ذات مقدس خود قرار بدهد!
مشکلات اقتصادی و ازدواج جوانها را در سایه ولی خود، حل بفرماید!
روح مطهر امام راحل را با اولیای الهی، محشور بفرماید!
خطرات بیگانگان را به استکبار و صهیونیسم برگرداند!
و این کشور ولی عصر را تا ظهور آن حضرت، از هر خطری محافظت بفرماید!
از مسئولین محترم دارالقرآن به أحسن وجه قبول بفرماید!
به فردفرد شما و آن آقایان، خیر و سعادت و صلاح و فلاح دنیا و آخرت، مرحمت بفرماید!
و این أدعیه را در حق همه شیعیان عالم، مستجاب بفرماید!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»
[۱]. زاد المعاد، ص ۳۵۳.
[۲]. سوره بقره، آیه۱۸۵.
[۳]. سنایی، قصاید، قصیده۹۰.
[۴]. دیوان شهریار.
[۵]. حکمه الإشراق، ص۹؛ «فلیس العلم وقفا علی قوم لیغلق بعدهم باب الملکوت و یمنع المزید عن العالمین، بل واهب العلم…».
[۶]. دیوان ملا هادی سبزواری, غزل۱۵۰.
[۷]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج43، ص۴۵۳. «تم کتاب جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام فی لیله الثلثاء ثلاثه و عشرین فی شهر رمضان المبارک، لیله القدر التی کان من تقدیر…».
[۸]. الفائق فی غریب الحدیث، ج1، ص۹.
[۹]. شاهنامه فردوسی، بخش۷، گفتار اندر ستایش پیغمبر.
[۱۰]. شاهنامه فردوسی، بخش سوم.
[۱۱]. الکافی(ط ـ الإسلامیه)، ج۲، ص۶۳۲.
[۱۲]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص۷۹۷؛ «حَوامیم، نام گروهی سورههای چهلم تا چهلوششم قرآن کریم در ترتیب مصحف است که با حروف مقطّعه «حم» آغاز میشوند. این سورهها به ترتیب عبارتاند از: غافِر (مؤمن)، فُصِّلَت، شوری، زُخرُف، دُخان، جاثیه و احقاف؛ به مجموع این سورهها ذوات حم یا آلحم نیز گفتهاند».
[۱۳]. سوره شوریٰ، آیات۱ و ۲ و۳.
[۱۴]. سوره علق، آیات۳ و ۴.
[۱۵]. سوره فصلت، آیه۲.
[۱۶]. سوره اسراء، آیه۸۸.
[۱۷]. سوره نحل، آیه۹۰.
[۱۸]. سوره نساء، آیه۸۲.
[۱۹]. سوره یس، آیات۱ و۲.
[۲۰]. سوره فصلت، آیه۴۲.
[۲۱]. غرر الاخبار، ص۶۲.
[۲۲]. سوره زخرف، آیه۳ و۴.
[۲۳]. سوره عبس, آیات۱۵ و ۱۶.
[۲۴]. سوره شعراء, آیات۱۹۳ و ۱۹۴.
[۲۵]. الکافی(ط ـ الإسلامیه)، ج۲، ص۶۰۶.
[۲۶]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), خطبه۱۸۹.
[۲۷]. تمام نهجالبلاغه، ص۸۸۱؛ کشف المحجه لثمره المهجه، ص۲۴۹.
[۲۸]. سوره شوریٰ،آیه۵.
[۲۹]. عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج1، ص۲۴۴؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۶۸.
[۳۰]. سوره یس،آیات۱و۲و۳.
[۳۱]. سوره اسرا، آیه۸۸.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰