استقبال نمادین از امام خمینی در بهشت زهرا چگونه برگزار شد +عکس
روزنامه فرهیختگان: همزمان با ایاما… دهه فجر و بازگشت حضرت امام خمینی به میهن برآن شدیم تا برای اولین بار عکسی را منتشر کند که نشاندهنده مراسم نمادین استقبال از حضرت امام (ره) چند روز قبل از ۱۲ بهمن است. در این مراسم آیتا… بهشتی به سخنرانی پرداختند و حضرت آیت ا… خامنهای قطعنامه این
روزنامه فرهیختگان: همزمان با ایاما… دهه فجر و بازگشت حضرت امام خمینی به میهن برآن شدیم تا برای اولین بار عکسی را منتشر کند که نشاندهنده مراسم نمادین استقبال از حضرت امام (ره) چند روز قبل از ۱۲ بهمن است. در این مراسم آیتا… بهشتی به سخنرانی پرداختند و حضرت آیت ا… خامنهای قطعنامه این مراسم را قرائت کردند. در همین زمینه و برای تشریح جزئیات این عکس برآن شدیم تا با حسین شمسایی، عضو کمیته استقبال از حضرت امام (ره) و مجری برنامه گفتوگو کند. در ادامه متن آن آمده است.
حسین شمسایی عضو کمیته استقبال از حضرت امام خمینی (ره) توضیحاتی درخصوص عکس منتشر شده در صفحه اول روزنامه را ارائه کرد. وی با بیان اینکه عکس منتشر شده در صفحه اول روزنامه «فرهیختگان» مربوط به حضور جمعی از علما و انقلابیون در بهشتزهرا در صبح ۸ بهمن ماه ۱۳۵۷ است گفت: طبق برنامه حضرت امام (ره) قرار بود ۱۲ بهمن وارد تهران شوند، ولی بختیار دستور بسته شدن فرودگاه را داده بود، بر همین اساس تصمیم گرفته شد بهمنظور تمرین برگزاری برنامه، مراسم استقبال به صورت نمایش در بهشتزهرا (س) یک بار اجرا شود. در حقیقت این مراسم مانور و تمرینی برای استقبال اصلی از امام (ره) بود.
وی با بیان اینکه آیات بهشتی، هاشمی، خامنهای، محلاتی، مطهری و بسیاری از علمای دیگر در این مراسم حاضر بودند، تصریح کرد: در این مراسم که بنده مجری آن بودم آیتا… بهشتی سخنرانی و آیتا… خامنهای نیز قطعنامهای را قرائت کردند.
عضو کمیته استقبال از حضرت امام خمینی (ره) ادامه داد: آن روز جمعیت فراوانی از مردم در بهشتزهرا حاضر شده بودند و حیف بود این جمعیت بدون هیچ برنامهای بهشتزهرا را ترک کنند. در همین راستا در کمیته استقبال تصمیم بر این گرفته شده بود که با محوریت شهید بهشتی این برنامه اجرا شود. مجری برنامه هشتم بهمن ماه بهشتزهرا (س) افزود: طبق برنامهریزیهای انجام گرفته، آقای مرتضاییفر شعارهایی را آماده کرده و بنده دکلمه و شعر خواندم که در این عکس مشخص است.
شمسایی با اشاره به حضور پرشور علما و روحانیون در این مراسم گفت: مردم و علما به این مراسم نمادین دعوت شدند تا به بختیار اولتیماتوم داده شود که تا به امروز ما مردم را کنترل کردیم، ولی اگر هرگونه تاخیر دیگری در پرواز امام خمینی به سوی تهران اتفاق بیفتد، مسئولیت آن برعهده دولت غیرقانونی بختیار است.
وی در ادامه به تشکیل گروه سرود برای مراسم استقبال از حضرت امام اشاره و تصریح کرد: سرود «برخیزیدای شهیدان خدا» برای استقبال از امام در بهشتزهرا آماده شده بود، ولی وقتی فرودگاه بسته شد، دوستان تصمیم گرفتند تا این سرودها خوانده نشود و آن حالت تازگی سرودهای انقلابی برای مراسم اصلی دست نخورده باقی بماند.
عضو کمیته استقبال از حضرت امام خمینی (ره) در پایان با بیان اینکه بعد از مراسم علمای حاضردر بهشتزهرا (س) در گروههای کوچک و بعضا دو نفر دو نفر برای تحصن به سمت مسجد دانشگاه تهران رفتند، گفت: علما اگر به صورت گروهی به سمت دانشگاه تهران میرفتند، قادر به ورود به دانشگاه نبودند و از حضور آنها ممانعت به عمل میآمد. به همین علت علما به صورت غیرمحسوس برای تحصن وارد دانشگاه تهران شدند.
روایت یک تحصن تاریخی که زمینهساز بازگشت امام شد
انقلابیون در سنگر دانشگاه
فرودگاه مهرآباد همچنان در محاصره تانکها، زرهپوشها و اتومبیلهاى آتشنشانى است. فرار سربازان، درجهداران و افسران از پادگانها و پیوستن آنها به مردم هم حالا دیگر حسابی فراگیر شده. روزنامهها خبر میدهند افسران نیروهاى سهگانه در پایگاههاى خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، همدان، بندر بوشهر و بندر پهلوى اقدام به تظاهرات و اعتصاب غذا کردهاند.
قرار بر این بود که امام خمینی سه روز قبلتر در روز پنجم بهمن راهی تهران شوند، اما بختیار با بستن فرودگاهها مانع از انجام این امر شده. آنطور که در بیانیه کارکنان هواپیمایى ملى اعلام شده قسمتهایى از هواپیمایى که قرار بود از تهران عازم پاریس شود توسط عمال رژیم شاهنشاهى خراب شده است. در اعتراض به این اقدام دولت بختیار، حدود ۴۰ نفر از روحانیون مبارز و انقلابی، در مسجد دانشگاه تهران تحصن کردهاند. روحانیونی که این روزها دیگر نام و چهرهشان کمابیش برای بخشهای زیادی از مردم آشناست. سیدمحمد حسینی بهشتی، مرتضی مطهری، عطاءا… اشرفیاصفهانی، سیدمحمود طالقانی، محمدجواد باهنر، سیدعلی خامنهای، اکبر هاشمیرفسنجانی، محمد امامیکاشانی، محمد یزدی، علی مشکینی، محمد صدوقی و… از جمله این متحصنین هستند و میگویند پایان تحصنشان تنها یک شرط دارد و آن یک شرط عبارت است از بازگشت حضرت امام. امام خمینى (ره) با توجه به ممانعت از بازگشتشان به تهران در پنج بهمن طی پیامی اعلام کردند: «از اینکه ایادى اجانب، فرودگاههاى سراسر ایران را به روى من بستهاند، به ناچار تصمیم گرفتم که روز یکشنبه ۲۹ صفر (۸ بهمن) به کشور برگشته و، چون سربازى در کنار شما به مبارزه علیه استعمار و استبداد تا پیروزى نهایى ادامه دهم.»
امروز (۸ بهمن ۵۸)، اما روزنامهها خبر دادهاند که سفر امام خمینى دو روز دیگر به تعویق افتاد. خبری که جامعه را دوباره شوکه کرده و آتش خشم و نگرانی مردم را برافروخته. درگیریهای پراکنده شروع شده و با گذشت چند ساعت، شدت گرفته. مردم شعار میدهند «واى به حالت بختیار، اگر خمینى دیر بیاد» و «اگر خمینى دیر بیاد، مسلسلها بیرون میاد». تظاهرات کنندگان به سوى فرودگاه مهرآباد حرکت کردهاند. فرودگاه، اما همچنان در محاصره نظامیان است. زد و خورد مردم و نظامیان به اوج خود رسیده و فریاد «ا… اکبر» انقلابیون با صدای گلولهها حسابی درهم پیچیده است. در همین گیرودار چند کیلومتر این سوتر، تعدادی روحانی در مسجد دانشگاه تهران بست نشستهاند و در اولین اعلامیه خود اعلام کردهاند: «.. تا بازگشت حضرت آیتا… العظمى امام خمینى (دام ظله) به وطن، به آغوش پر از مهر ملت، در مسجد دانشگاه تهران تحصن اختیار مىکنیم و از این محل مقدس در کنار برادران دانشجوى خود، نداى حقطلبانه خود را به گوش جهانیان خواهیم رساند….»
بختیار همچنان به تلاش براى باقى ماندن در قدرت و سرپا نگه داشتن سلطنت ادامه مىدهد. تلاشهای او البته در حالی است که مهدی بازرگان یک روز پیش از ممانعت او از ورود امام، در وصفش گفته «من او (بختیار) را از ۳۴ سال پیش مىشناسم و با هم در نهضت مقاومت و در جبهه ملى همکارى داشتهایم. او مردى وطنپرست!، بسیار منطقى! و داراى تشخیص درست! است. با آشنایىای که به سوابق او دارم، قاعدتا باید خود را در اختیار انقلاب بگذارد و در نتیجه استعفا کند، مگر اینکه در این اواخر، شخصیت او عوض شده باشد.» نخستوزیر چند روز قبل دست به قلم شده بود و در نامهای به آیتا… خمینی درخواست کرده بود که به او مهلت کافى براى انجام تغییرات داده شود. نامهای که البته راه به جایی نبرد و بختیار را به این جمعبندی رساند که برای مذاکره مستقیم با حضرت امام، شخصا راهی پاریس شود. همین موضوع باعث شد تا برخی از رسانههای حکومتی اقدام به شایعهسازی کنند و بنویسند که امام خمینى با پذیرفتن بختیار موافقت کرده است.
پیام هشتم بهمن ماه معظمله خطاب به حضرات حجج اسلام تهران و سایر شهرستانها، اما همه رشتهها را پنبه کرد. آیتا… در این پیام تصریح کردهاند: «آنچه ذکر شده است که من شاپور بختیار را با سمت نخستوزیرى مىپذیرم، دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمىپذیرم؛ چون او را قانونى نمىدانم… من با بختیار تفاهمى نکردهام و آنچه سابق گفته است که گفتوگو بین او و من بوده، دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ کنند و مراقب توطئهها باشند.»
با انتشار خبر تحصن علما و روحانیون، مردمی که برای شرکت در مراسم استقبال از شهرهای دیگر به تهران آمدهاند دستهدسته با سر دادن نوحه و شعار در جمع علمای متحصن شرکت میکنند. این رفتوآمدها البته در بیرون دانشگاه با درگیری و خاک وخون همراه است. درگیریهایی که فقط در یک فقره از آنها در میدان ۲۴ اسفند (میدان انقلاب) بیش از ۱۰۰ نفر شهید و ۴۰۰ تن زخمی شدند.
آنطور که در تاریخ آمده دامنه این تحصن از روز هشتم بهمن فراتر رفت و به روزهای دوم و سوم اسفندماه کشیده شد تا جایی که شمار شرکتکنندگان در تحصن به ۲۰۰۰ نفر رسید. تحصنی که سرانجام دولت شاپور بختیار را وادار ساخت فرودگاهها را باز کند و ضمن برداشتن گامی دیگر به عقب، زمینه بازگشت حضرت امام (ره) را فراهم آورد.
روایت عزت ا… ضرغامی از روزهای پر التهاب انقلاب و دانشگاه
باری که دانشگاه از روی دوش انقلاب برداشت
با توجه به آغاز چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز دهه فجر با یکی از مسئولان و دانشجویان فعال زمان پیروزی انقلاب اسلامی به گفتوگو پرداختیم. مهندس عزتا… ضرغامی، رئیس اسبق سازمان صداوسیما و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی است. او یکی از فعالان دانشجویی در تسخیر لانهجاسوسی بود. به سراغ او رفتیم و در مورد نقش دانشگاه در پیروزی انقلاب گفتوگو کردیم، اما طبیعی است وقتی مقابل عزتا… ضرغامی، رئیس اسبق سازمان صداوسیما برای مصاحبه مینشینی طبعا بسیاری از سوژهها و سوالهای دیگر هم مطرح میشود. او ناگفتههایی را از دوران حضورش در وزارتخانه ارشاد، وزارت دفاع، دولت حسن روحانی و صداوسیما مطرح کرده است. در ادامه بخشی از مصاحبه «فرهیختگان» با «عزتا… ضرغامی» آمده است، مشروح گفتوگو نیز بهزودی در این روزنامه منتشر خواهد شد.
عزتا… ضرغامی نقش دانشگاه در پیروزی انقلاب را بعد از روحانیت در رهبری انقلاب بیبدیل دانست و افزود: رهبری، اصلی برعهده امام (ره) و حوزههای علمیه و روحانیت آگاه و مبارز بود. در مرحله بعد دانشگاه، نخبگان و مبارزات دانشجویی و آگاهبخش آنان نقش کلیدی در پیروزی انقلاب اسلامی داشت. عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: جریانات مختلف سیاسی در دانشگاهها بودند، اما نیروهای مذهبی و انقلابی نقش محوری و کلیدی در دانشگاه و سهم بزرگی در پیروزی انقلاب داشتند. بعد از پیروزی انقلاب هم با نهادسازیهایی همانند جهاد دانشگاهی برای پیشرفت و آبادانی کشور کارهای زمین مانده را انجام دادند.
وی تصریح کرد: دانشجویان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رسالتهای بزرگ برای خود تعریف و حضرت امام (ره) هم پشتیبانی میکردند. البته دانشجویان پرشور و باانگیزه بودند. دانشجویان در آن زمان کارهای بزرگی انجام دادند که در جاهایی بعضا بالاتر از کارهای ملی بود و تاریخساز شد.
ضرغامی با بیان اینکه جنبش دانشجویی بعد از پیروزی انقلاب دو کار بزرگ انجام داد، افزود: تسخیر لانهجاسوسی یکی از کارهای بزرگ بود، تسخیر لانهجاسوسی در کنار ایده شجاعانه، این حرکت و رفتار خردمندانه و باتدبیر دانشجویان در طول ۶ ماه اول در لانهجاسوسی، یک حرکت بسیار بزرگ و تعیینکننده بود که به درستی امام (ره) از آن بهعنوان انقلاب دوم یاد کردند.
وی در انقلاب اول، سمبل مبارزه را مردم و سمبل طاغوت را شاه دانست و اظهارداشت: رژیم طاغوت رژیم مستبدی بود و مردم با آن مبارزه میکردند و هدفگذاری آنها سقوط شاه بود به دلیل اینکه نماد همه این بدیها را در شاه میدیدند. در حالی که شاه یک عروسک خیمهشببازی استکبار و آمریکا بود.
این دانشجوی تسخیرکننده لانهجاسوسی ادامه داد: شاه سقوط کرد، ولی هنوز مبارزه با دشمن اصلی تعمیق و به معنای واقعی دشمنشناسی ایجاد نشده بود. استکبار و شیطان بزرگ از همان روزهای اول پیروزی انقلاب در راستای غائله براندازی نظام طرحها و ایدههایی را طراحی کرد که اگر عظمت و حقانیت انقلاب نبود هرکدام میتوانست یک انقلاب را نابود کند.
وی تصریح کرد: تمام نقشههای براندازی در لانهجاسوسی یا طراحی یا طرحهایی آماده بود که اجرا میشد. لانهجاسوسی گرفته و افشاگریها شروع و برای مردم خوانده شد و مردم بلافاصله آمدند و آنجا را رها نکردند. انقلاب بزرگی شکل گرفت و مواضع ضدآمریکایی، ضدامپریالیستی و ضداستکباری در مردم تامین شد و بصیرت مردم در این حوزه بالا رفت. این حرکت بزرگ دانشجویی بود.
رئیس اسبق سازمان صداوسیما خاطرنشان کرد: همه زمامداران و مسئولان خود را در آن زمان با ماجرای تسخیر لانهجاسوسی تطبیق کردند. آنکه قبول نداشت استعفا داد و رفت، همانند دولت موقت که نتوانستند تحمل کنند. برخی هم که مشکل داشتند دیدند که این حرکت بزرگتر است و خود را هماهنگ کردند. برخی هم انقلابی بودند و قبول داشتند. این افتخاری برای جریان دانشجویی است.
وی در ادامه به پشیمانی برخی از تسخیرکنندگان لانهجاسوسی در زمان دولت اصلاحات اشاره و تصریح کرد: در سالهای اول اصلاحات برخیها سعی کردند تسخیرکردن لانهجاسوسی را زیرسوال ببرند و اظهار پشیمانی کنند و حرفهایی زدند که اگر این کار را نمیکردیم بهتر بود و شرمنده شدند و حتی عذرخواهی کردند، ولی امروز آن فضا دیگر وجود ندارد.
ضرغامی ادامه داد: امروز فکر کنم هر یک از دانشجویان پیرو خط امام (ره) در هر جریان فکری و سیاسی قبول دارند که تسخیر لانهجاسوسی حرکتی درست، بزرگ و لازم بود و برکات آن نصیب انقلاب شد و اگر در مقطعی انفعال ایجاد شد، الان مرتفع شده است.
وی انقلاب فرهنگی را دومین کار بزرگ دانشجویان بعد از پیروزی انقلاب دانست و افزود: دانشجویان در انقلاب فرهنگی که یک کار کاملا متحولکننده بود، توانستند نظام کشور را در اختیار بگیرند و یک جریان را عوض کنند.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه انقلاب فرهنگی یک حرکت شجاعانه، سیاسی، علمی، آموزشی و فرهنگی بود، تصریح کرد: انقلاب فرهنگی یک انقلاب در همه عرصهها بود. اولا گروههای سیاسی به قدری با جرات شدند که تمام ساختمانها را گرفته بودند و کسی جرات نداشت اینها را بیرون کند و کلاس درس تشکیل دهد که نمونه بارز آن در دانشگاه امیرکبیر اتفاق افتاد.
وی ادامه داد: آقای «حسن فریداعلم» رفیق آقای بازرگان در دولت موقت رئیس دانشگاه امیرکبیر شد. در آن زمان با هم همکاری داشتیم. یک ساختمان بزرگ برای علوم پایه در این دانشگاه افتتاح شده بود، اما تمام اتاقهای این ساختمان را گروهکهای سیاسی اعم از چریکهای فدایی، حزب توده، حزب خلق، حزب راه مردم و… گرفته بودند. یک اتاق نبود که کلاس تشکیل شود. هربار که رئیس دانشگاه با معاون آموزشی در آن ساختمان حاضر میشدند و اعلام میکردند که یک طبقه را به ما بدهید تا کلاسهایمان را تشکیل دهیم، آنها غوغا میکردند. این فضای دانشگاه بود.
ضرغامی خاطرنشان کرد: انقلاب فرهنگی که ایجاد شد در ظاهر انقلاب دانشی بود، اما توانست تحولات زیادی را ایجاد کند. در انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل، پاکسازیها انجام، تکلیف ضدانقلاب مشخص و اداره آموزش عالی کشور ساماندهی شد. وی با بیان اینکه تا قبل از انقلاب فرهنگی، استادان طاغوتی، رفتارهای نادرست و فرهنگهای غلط در دانشگاهها وجود داشت، اظهارداشت: اگر استاد مسلمانی در آن زمان قصد سخن گفتن داشت در حدی جو در نشست عمومی ایجاد میکردند که اصلا نمیتوانست حرفی بزند و میتوان گفت که برخوردهای افراطی و تند وجود داشت. انقلاب فرهنگی خیلی خوب بود، چون توانستیم به وسیله آن کادرسازی کنیم و صحن دانشگاهها را پاک کنیم. آن حرکت در آن مقطع یک حرکت انقلابی و نجاتبخش بود.
رئیس اسبق رسانه ملی با برشمردن دیگر اقدام بزرگ دانشجویان گفت: فعالیت دانشجویان در امور سازندگی منجر به تشکیل جهاد سازندگی شد. کل ایده و کل حرکت جهادسازندگی دانشجویی بود که در دانشگاههای مختلف شکل گرفت. مثلا در دانشگاه امیرکبیر بخشی داشتیم که کمیته کارگری بود و خیلی از دانشجویان آنجا بودند و کارهای کارگری و سازندگی میکردند. اینها اندک اندک شکل گرفت. خیلی از این بچهها بعدا هسته اولیه جهادسازندگی را بنا نهادند و البته این نهاد عظیم سازندگی در کشور خدمات ارزندهای داشت، الان هم وزارت جهادکشاورزی از دستاوردهای جهادسازندگی آن روز است.
ضرغامی در ادامه گفتوگوی خود با «فرهیختگان» فعالیتهای دانشجویی را منشأ خیر بزرگ دانست و گفت: دانشجویان در جهادسازندگی نیاز واقعی کشور را تشخیص میدادند و با روحیه جهادی نیازهای کشور را رفعورجوع میکردند که البته این ماجرا هم داستان مفصلی دارد. در سالهای پس از انقلاب دانشگاه زنده شد. بسیاری از کارهایی که در ایام جنگ، در حوزه صنعت انجام شد، به این دلیل بود که پروژهها را به دانشگاه میبردند و در دانشگاه کارها انجام میشد. در آن ایام یادم هست که در حوزههایی مثل نفت یا صنایعی مانند کارخانههای پارچه بافی به اندازهای پروژه در دانشگاه تعریف میشد که واقعا تعجبآور بود. رئیس اسبق سازمان صداوسیما با بیان اینکه «معتقدم امروز هم اگر بخواهیم میتوانیم در کنار همه کارهای خاصی که دانشگاهها انجام میدهند، اتفاقات بزرگ دیگری را هم رقم بزنیم»، گفت: امروز یک اشکال اصلی من به جریانهای دانشجویی این است که دنبال کار بزرگ نیستند. امروز باید کارهای بزرگ از سوی دانشجویان در کشور صورت پذیرد تا نتایج آن که امروز مورد نیاز انقلاب است را ببینیم. چنانکه معتقدم در ابتدای انقلاب هم اگر دانشجویان کشور میخواستند فکر کنند که با فلان کار دولت و وزیر و… مخالف هستند و لذا نیازی به انجام کار ویژهای نیست، قطعا در آن زمان هم کاری انجام نمیشد و ثمرات بزرگی که در ایام جنگ دیدیم را هرگز تجربه نمیکردیم.
وی با متذکر شدن مطالبه رهبری در این زمینه گفت: در همین راستا معتقدم مساله «آتش به اختیار»ی که مقام معظم رهبری میگویند همان رفتاری است که دانشجویان زمان امام (ره) داشتند. اگر دانشجویان در آن زمان هم میخواستند برای انجام همه کارها اجازه بگیرند، نه واقعه لانهجاسوسی اتفاق میافتاد و نه انقلاب فرهنگی. روحیه سالم دانشجویی میخواهد خدمت کند، این جریان با زیربنای صداقت همراه است و در ابتدای انقلاب دنبال جریانهای سیاسی نبودند و حتی آنقدر قوی حرکت میکردند که بعضا جریانهای سیاسی را هم با خود همراه میکردند.
عزتا… ضرغامی با تاکید بر عدم وابستگی جریان دانشجویی به احزاب سیاسی در ابتدای انقلاب خاطرنشان کرد: به یاد دارم گروههای مختلف از جلوی لانهجاسوسی عبور میکردند مثلا مجاهدین انقلاب اسلامی که گروه حزباللهی خوبی بودند و مقابل منافقین ایجاد شدند، اما هر کاری کردند نماینده آنها بیاید و بیانیه بخواند، دانشجویان اجازه ندادند. شاید من هم ناراحت بودم و میگفتم اینها گروههای خط امام (ره) هستند و با منافقین میجنگیدند، ولی برخی از دوستان این نظر را داشتند که درست است اینها گروههای مورد تایید هستند، ولی اگر پای گروهها و احزاب به ماجرای سفارت باز شود استقلال عمل دانشجویان زیرسوال میرود. من حالا که چند دهه از آن ماجرا میگذرد میبینم که آن کار، اقدام درستی بود. امروز همه کارها سیاسی شده است و برای همین کار جلو نمیرود.
وی با مقایسه مسیر حرکت جریان دانشجویی در سالهای اخیر با ایام ابتدایی انقلاب و دوران جنگ تحمیلی بیان داشت: امروز گاهی مشاهده میشود که سطح مطالبه دانشجو را در سطح مطالبات صنفی پایین آوردهاند و بعضا در موارد دیگر، دانشجویان تنها فعالیتهای رسانهای و انتقادی انجام میدهند. البته این کار در حد خود خوب است. من معتقدم دانشجوی شجاع باید انتقاد کند و با شجاعت انحرافات را زیرسوال ببرد، ولی این بخشی از کار است، اما دانشجو در حوزه سازندگی باید حرکتهای بزرگ ایجابی انجام دهد. احساس من این است که این حوزه الان کمرنگ شده است؛ لذا اعتقاد دارم اگر میخواهیم در این حوزه کار کنیم بچهها در دانشگاهها بهویژه نیروهای نخبه باید فکر کنند، ببینند در کجا تبدیل به عنصر نقزن شدند و کجاها واقعا کارهای ایجابی درجهیک انجام دادند. به نظر من باید خودانتقادی در دانشگاهها و دانشجویان ایجاد شود. به همین دلیل معتقدم امروز اگر مشکل تورم و فقر و رکود داریم راهحل هم دارد. ایده میخواهد، پیشنهادات خوب میخواهد. بالاخره کار از یک جایی باید شروع شود. خیلیها از اینها به دولت ربطی ندارد.
وی در پایان متذکر شد: من فکر کنم برخی جاها دانشجویان دنبال کارهای راحتتر هستند. دنبال انتقاد و بیانیه صادر کردن و مخالفت کردن هستند. آن هم مهم است، اما مزیت نسبی دانشجو شجاعت او و قدرت ایجاد تغییرات بزرگ است.
بررسی اسناد به دست آمده ساواک از دهه ۴۰
دانشگاه با انقلاب اسلامی همراه بود؟
دانشجویان و لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی ۱۴ مهر ۱۳۴۱ با ۹۲ ماده از تصویب کابینه امیر اسدا… علم گذشت. بهموجب این مصوبه شرط مسلمانبودن و سوگند به قرآن مجید از شرایط انتخابشوندگان حذف میشد. امامخمینی (ره) یک روز بعد از این اتفاق (۱۷ مهر) در تلگرافی به شاه مینویسد: «بهطوریکه در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، «اسلام» را در رایدهندگان و منتخبین شرط نکرده… و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است… مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایند.» بهدنبال این نامه (و در کنار سایر اعتراضات اقشار جامعه) طبقه دانشگاهی نیز با روحانیت همصدا شده و قانونشکنیهای دولت علم (چراکه این مصوبه به تصویب مجلس هم نرسید) را محکوم ساختند. دانشجویان دانشگاه تهران با میتینگ بزرگی به قم رفته و با حضور در صحن مطهر، مسجداعظم و منازل علمای قم به این لایحه اعتراض کردند.
واکنشهای دانشجویی به دستگیری امام در نیمه خرداد ۴۲
وقایع خرداد سال ۴۲ به فروردین این سال بازمیگردد؛ دوم فروردین ۱۳۴۲ عوامل ساواک با حمله به مدرسه فیضیه قم اجتماع روحانیون در مخالفت با انقلاب سفید را سرکوب میکنند تا جایی که پرتاب کردن بسیاری از طلاب از طبقات فوقانی این مدرسه در اذهان باقی ماند. امامخمینی عید نوروز را که مصادف با شهادت امامجعفرصادق (ع) شده بود، عزای عمومی اعلام کرد. سپس بهمناسبت چهلم حادثه فیضیه دعوت به برگزاری مجلس ختم کرد و در سخنرانی کوبنده خود، حادثه حمله به فیضیه را مورد مواخذه قرار داد، به اسرائیل و نقش او در سیاست ایران حمله کرد و به نصیحت شاه پرداخت. این موضوع نهایتا به دستگیری امام و واکنشهای مردم منجر شد. در چهلم شهدای فیضیه، دانشجویان دانشگاه تهران اعلامیهای را منتشر کردند که در آن سیاستهای استعماری انگلسستان و آمریکا در ایران و سایر کشورهای اسلامی افشا شده بود. این حرکت جزء اولین و مهمترین نقشهای پیشروی اجتماعی دانشجویان بود. در عصر ۱۳ خرداد ۴۲ (که مقارن با عاشوراست) دانشجویان دانشگاه تهران نوار سخنرانی امامخمینی را تهیه و پخش و در شب یازدهم محرم (۱۴ خرداد) تظاهرات گستردهای برپا کردند و با سر دادن «شعار خمینی پیروز است» پشتیبانی خود را از نهضت امام اعلام کردند.
نخستین واکنش نسبت به بازداشت امامخمینی در ۱۵ خرداد ۴۲ در دانشگاه تهران بروز کرد؛ دانشجویان بهدنبال آگاهی از بازداشت امامخمینی کلاسهای درس را تعطیل و ضمن برگزاری تظاهراتی وسیع، مردم را از بازداشت امام آگاه کردند. گزارشهای لحظهبهلحظه شهربانی و ساواک، نشان از مقاومت و پایداری دانشجویان پس از واقعه ۱۵ خرداد دارد. بعضی از این اسناد به شرح زیر است: «تاریخ و ساعت وصول خبر ۸:۴۶ روز ۱۶/۳/۱۳۴۲… دانشجویان، دانشکدههای حقوق و فنی و پزشکی را تعطیل نمودند… «تا مرگ شاه خائن، نهضت ادامه دارد» و «یا مرگ یا خمینی» متن شعارهاست.» ساعت ۱۱:۱۰ دانشجویان دانشکده کشاورزی کرج در حال حاضر متفرقند، شعار صبح دانشجویان این بوده است: «درود بر روان شهدا؛ زنده و پاینده باد خمینی؛ تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد.»
علاوهبر دانشجویان دانشگاه تهران، دانشجویان سایر دانشگاهها ازجمله دانشسرای عالی تهران با تجمع در داخل و خارج دانشسرا، ضمن سر دادن شعارهایی علیه شاه مردم را به شرکت در تظاهرات ترغیب و تشویق کردند. دانشجویان دانشگاه پلیتکنیک هم با نصب پلاکاردهایی با مضمون شعارهایی علیه حکومت، دانشکدههای همجوار و دانشآموزان دبیرستانها را به شرکت در تظاهرات ترغیب میکردند. امام نیز در نخستین سخنرانی خود پس از آزادی از زندان، خطاب به دانشجویان گفت: «آقایان! سعی کنید در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببرید، تبلیغات مذهبی بکنید، مسجد بسازید، اجتماعا نماز بخوانید، تظاهر به نمار خواندن بکنید، وحدت مذهبی لازم است که این اجتماع عظیم و فشرده را ایجاد میکند. اگر علاقه به استقلال ایران دارید وحدت مذهبی داشته باشید.»
واکنشهای دانشجویان خارج از ایران به تبعید امام
تبعید امام موجی از واکنشهای دانشجویان ایرانی برونمرزی در قالب انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا را نیز برانگیخت. در گزارشهای ساواک آمده است: «دانشجویان ایرانی مقیم وین با همکاری انجمن اسلامی شهر وین، نامه اعتراضیای نسبت به تبعید آیتا… خمینی تهیه و برای آیتا… حکیم در نجف، آیتا… خویی در نجف، آیتا… میلانی در قم و برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی و سازمانملل ارسال نمودهاند.» انجمن دانشجویان ایرانی در لیوبن، اتریش و سازمان دانشجویان مقیم آمریکا در نامههای خود به مجلس شورای ترکیه در آنکارا درباره تبعید امام ارسال کردند. ۱۶ آذر سال ۴۳ نامه سرگشادهای به زبان آلمانی خطاب به ملت ترکیه از طرف دانشجویان نوشته شد. موج حرکتهای دانشجویی و نامهها و اعتراضات جهانی دانشجویان در رابطه با تبعید امام واکنشهای گوناگونی در جهان داشت و بیتاثیر نبود. روزنامه «ینیطنین» استانبول در دیماه ۴۳ آورده است: «.. به این دانشجویان اطلاع میدهیم که نسبت به روح میهماننوازی ملت ترک شبههای نداشته باشند و درمورد موضوع سازمان هم یادآوری مینماییم که در ترکیه فقط دراویش به حرف آنهایند.»
همراهی با امام تا روزهای پیروزی
بعد از حوادث ۱۹ دیماه سال ۵۶ در قم و قیام ۲۹ بهمنماه سال ۵۶ در تبریز، میزان مخالفتها با رژیم پهلوی در سراسر کشور بیشتر شد و در صدر آن در مراکز عالی و دانشگاهها بهگونهای که در اواسط سال ۵۷ علاوهبر دانشجویان، بسیاری از کارکنان بخش اداری، مدیران میانی، استادان و اعضای هیاتعلمی آشکارا به صف معترضان پیوستند. در دانشگاه عملا بیشتر کلاسها برگزار نمیشد. ۱۷ مردادماه ۵۷ جلسه مشورتی میان روسای دانشگاهها با جمشید آموزگار، نخستوزیر وقت و نمایندگانی از ساواک برگزار شد که در این جلسه با توجه به دستور شاه برای آرامسازی جو دانشگاهها تصمیم گرفته شد نیروهای امنیتی- دفاعی همچنان در دانشگاهها حضور داشته باشند و همزمان چنین القا شود که طرح استقلال دانشگاه و خواستههای دانشجویان بهطور جدی در دست بررسی دولت است؛ اما بهنظر میرسید بین دولت و ساواک اتفاقنظر وجود نداشته و دولت صراحتا ساواک را به اجتناب از اقدامات خودسرانه فرا میخواند. اوج سرکوب ساواک ۱۳ آبانماه سال ۵۷ در دانشگاه تهران و اطراف آن صورت گرفت که صدها تن دستگیر و مجروح شدند و بخشهایی از آن در تلویزیون پخش شد که موجب خشم و نفرت عمومی مردم از ساواک و حکومت را بیش از پیش کرد و ساواک از ادامه پخش برنامههایی از این دست جلوگیری کرد.
دانشجویان و انقلاب سفید
انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم نام یک سلسله تغییرات بهظاهر اقتصادی و اجتماعی بود که ششم بهمن ۱۳۴۱ آن را به رای گذاشت. امامخمینی (ره) این رفراندوم را «نامشروع و غیرقانونی» خواند. بامداد روز سهشنبه، دوم بهمن ۱۳۴۱ اعلامیه امام مبنیبر تحریم رفراندوم قلابی شاه، یکباره در تهران و بسیاری از شهرها پخش شد. پنجشنبه، چهارم بهمن ۱۳۴۱ در دانشگاه تهران دانشجویان پلاکاردهایی با شعارهای «اصلاحات آری دیکتاتوری نه!» و «دانشجویان با اصلاحات موافقند! اما حکومت دیکتاتوری برایشان قابل تحمل نیست» بر سردر ورودی دانشگاه بالا برده بودند. عدهای از دانشجویان دانشگاه در مسجد شاه اجتماع کرده بودند. هنوز دانشجویان اجتماعکننده در مسجد شاه، سخن آغاز نکرده بودند که پلیس از چند طرف به مسجد هجوم برده و به زدن و دستگیر کردن دانشجویان پرداخت. جالب اینکه عدهای چاقو به دست در همین روز در حالی که سرتیب حکیمی (مسئول انتظامات دانشگاه تهران) در پیشاپیش آنان حرکت میکرد، با شعار جاوید شاه به دانشگاه حمله کردند و پلاکاردهایی را که دانشجویان بالای در ورودی دانشگاه نصب کرده بودند، پایین کشیده و آتش زدند و بعد به دانشکدهها ریخته، وسایل آزمایشگاهها را شکستند و دانشجویانی را که در کلاسها بودند به چوب بستند. بنابر اعلامیه دانشجویان دانشگاه، بر اثر این یورش تمام سراهای دانشکده پزشکی، فنی و علوم «از خون پر شده بود» و این تراژدی خونین حدود ساعت ۱۲ آن روز پایان یافت.
واکنش دانشجویان به تبعید امامخمینی
رخداد دیگری که در آبان سال ۴۳ خبرساز میشود، سخنرانی امام در چهارم آبان آن سال در قم علیه تصویب قانون اجازه استفاده مستشاران آمریکایی در ایران از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین (کاپیتولاسیون) بود؛ در پی این سخنرانی، دستور دستگیری امامخمینی صادر و درنهایت ایشان به ترکیه تبعید شد.
امام در اعلامیهای که در آبانماه سال ۱۳۴۳ بر ضد احیای رژیم کاپیتولاسیون صادر کرد، از دانشگاهیان و دانشجویان چنین مددخواهی کرد: «.. بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از آنچه زیر پرده است مطلع کنند. بر جوانان دانشگاهی است که با حرارت، با این طرح مفتضح مخالفت کنند، با آرامش و با شعارهای حساس مخالفت دانشگاه را به ملتهای دنیا برسانند. بر دانشجویان ممالک خارجه است که در این زمینه حیاتی که آبروی مذهب و ملت را به خطر انداخته، ساکت ننشینند….»
دانشجویان دانشگاه تهران در پی تبعید امامخمینی به ترکیه، با انتشار اعلامیهای دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۱/۱۰/۱۳۴۳ بار دیگر حمایت خود را از نهضت اسلامی و رهبری امامخمینی اعلام کردند و خواستار رفع تبعید ایشان شدند. در بخشی از این اعلامیه آمده است: «دانشجویان دانشگاه… به روش جائرانه و قانونشکن دولت، اعتراض و به دنیا ثابت کرد که تمام خفقانهای پلیسی موجود در دانشگاه، دانشجویان برای به دست آوردن آزادی سنگرهای خود را فشردهتر میکند. ما به دنیا اعلام میکنیم که دولت جبار ایران علیرغم خواستههای ملت برای باز کردن راه برای اربابان آمریکایی خود حضرت آیتا… العظمی خمینی… به جرم حقگویی و دفاع از حقوق ملت و حریم مقدس قرآن و مخالفت با کاپیتولاسیون (امضای سند بردگی ملت ایران به دولت) نیمهشب بهطور وحشیانه دستگیر و تبعید نمودهاند. ما دانشجویان دانشگاه تهران به پشتیبانی از مرجع رشید خود و بهدنبال حذف مقدس معظمله تا آخرین لحظه حیات به مبارزات خود ادامه میدهیم و به سازمانملل متحد اعلام خطر مینماییم که باید هرچه زودتر به این قانونشکنیها هیات حاکمه ایران رسیدگی نماید، مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت آیتا… العظمی آقای خمینی را به ایران بازگرداند والا مورد خشم و غضب ملل مسلمان قرار خواهد گرفت.»
دیدار خصوصی دانشجویان با امامخمینی (ره)
اسناد ساواک یک مورد از دیدارها و گفتوگوهای دانشجویان با امامخمینی (ره) در ماههای نخست سال ۱۳۴۲ را اینگونه گزارش کرده است: «در ساعت ۱۸:۰۰ روز ۱۰/ ۲/ ۱۳۴۲ جلسه دانشجویان وابسته به انجمن اسلامی در اتاق شماره ۲۱۱ خوابگاه شماره سه دانشکده کشاورزی تشکیل گردید و یک نفر دانشجو به نام روحانی درمورد حکومت در اسلام سخنرانی نمود و سپس تقی شامخی اظهاراتی به شرح زیر بیان داشت: روز جمعه به اتفاق عدهای از دانشجویان انجمن اسلامی مقیم تهران به قم رفتیم و بهطور پراکنده وارد منزل آقای خمینی شدیم؛ چند نفر پاسبان دور منزل ایشان بودند. ابتدا دانشجویان مقالهای که به شرح زیر تهیه شده بود برای ایشان قرائت کردند: … مدت ۱۸ سال است انجمن اسلامی دانشجویان تشکیل شده و فعالیت مینماید؛ ما احتیاج مبرم به دین و مذهب داریم؛ روحانیون باید ما را کمک کنند، … هدف ما اشاعه دین مبین اسلام و هدایت نسل جوان است؛ ما باید مسلمان واقعی باشیم… ما اکنون آمادهایم پشتیبانی خود را از علما اعلام داریم و نظر ما این است که رابطه نزدیکی بین دانشگاه و حوزه علمیه برقرار نماییم.» در ادامه گزارش ساواک آمده است: «.. سپس آقای خمینی جواب گفتند جوانان مسلمان دانشگاه تهران به منزل ما خوش آمدید. امید است در نگهدارى دین خود استوار باشید…، زیرا از شما جوانان برومند انتظار زیادى داریم. ما ملتهاى مسلمان باید متحد شویم و با اسرائیل و عمال آنها در ایران مبارزه کنیم. حوزه علمیه هرگز مخالف اصلاحات ارضى نبوده؛ ما مىدانیم این موضوع براى سرگرمى کشاورزان فراهم شده است. موضوع حق شرکت دادن زنان در انتخابات مانعى ندارد؛ ولى حق انتخاب شدن آنها فحشا به بار مىآورد. موضوع حق رأى دادن زنان و… در درجه آخر اهمیت قرار دارد….»
امامخمینی حمله به دانشگاه را محکوم میکند
در چهلم شهدای فیضیه، امامخمینی اعلامیهای منتشر میکنند و در بخشی از آن حمله نیروهای شاه به دانشگاه تهران را محکوم میکنند: «دستور اعلیحضرت است که به دانشگاه بریزند و دانشجویان را بکوبند. اگر اینها صحیح است باید فاتحه اسلام و ایران و قانون را خواند! و اگر صحیح نیست و اینها به دروغ جرمها و قانونشکنیها را به شاه نسبت میدهند، پس چرا ایشان از خود دفاع نمیکنند تا تکلیف مردم با دولت روشن شود و مردم عمال جرم را بشناسند و در موقع مناسب بهسزای اعمال خود برسانند؟» امام در نخستین اعلامیهای که از نجف اشرف صادر کرد، خطاب به طلاب حوزههای دینی گفت: «.. شما در نظر آنها مجرم هستید، جرم شما… دانش شماست و عدم تسلیم کورکورانه در مقابل اجانب و دستنشاندگان بیحیثیت آنهاست. این جرم را دانشگاهیان و طبقه تحصیلکرده جوان هم دارند؛ لذا با محرومیتها و رنجها و سختیها مواجه میباشند.» امام در پیام خود به هویدا نیز اعلام کرد: «.. شما اگر دانشدوست هستید چرا حمله به مراکز دانش میکنید؟ چرا فیضیه و دانشگاه را به خاک و خون میکشید؟ چرا محصلین علوم دینیه را یک روز راحت نمیگذارید؟ چرا با دانشجویان در خارج و داخل به این نحو معامله میکنید؟…»
اعلامیهای که شاه را رسوا کرد
با فرارسیدن چهلم شهدای ۱۵ خرداد ۴۲، دانشجویان همراه با سایر مردم این روز را گرامی داشتند. شاه در یک سخنرانی در همدان اعلام کرده بود ««تظاهراتکنندگان ۱۵ خرداد، هر نفری ۲۵ ریال پول گرفته و به خیابانها ریختهاند!» اتحادیه فرهنگیان و دانشجویان ایران در اعلامیهای دراینباره نوشتهاند: «حادثه خونین کربلا بار دیگر پس از ۱۳۰۰ سال، به دست حکومت جابرانه وقت تکرار گردید. عمال یزید با اسلحه گرم بهوسیله تانک و مسلسل و زرهپوش، ۶۲۰۰ نفر از فرزندان غیور و باشهامت کشور را در روز روشن، … به خاک و خون کشید… همه عالم میدانند تمام تظاهرات مردم غیور تهران و قم برای این بود که بزرگ مرجع اسلام، یعنی آیتا… العظمی آقای خمینی را دستگاه ستمگر در شب همان روز با وضع رقتباری از قم به تهران منتقل کرده بود… دولت حیلهگر برای اینکه این نهضت را آلوده سازد… به قول نویسنده سرمقاله اطلاعات (عباس مسعودی که از عمال مارکدار و باسابقه استعمار است) این قیام مقدس را «شورش کور» نامیده است، غافل از آنکه دوران این سیاستهای کور گذشته، بار دیگر مردم هوشمند و بیدار ایران فریب این سیاستهای افسونی را نخواهند خورد. این روزها حکومت لرزان وقت، تهمتهای ناجوانمردانه به این افراد زده، به گمان اینکه مردم از پشت کوه قاف آمدهاند تا دروغ هر دروغپردازی را بپذیرند.»
دانشجویان و مقابله با نقشه سکستاریستی در دانشگاه
در سال ۱۳۴۸ مبارزه از دانشگاه شیراز اوج گرفت و دلیل، برگزاری جشنهای شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله در شیراز و برگزاری انتخاب دختر شایسته! در این شهر بود. دانشجویان در دانشگاه شیراز با سیاست ترویج آزادی جنسی و دختر شایسته و اشاعه فحشا به اعتراض برخاستند و در کنار تظاهرات گسترده و زد و خورد شدید، اعلامیهای صادر کردند. در بخشی از این اعلامیه آمده است: «.. عمال استعمار برآنند تا دانشگاه را که باید مرکز روشنگری و محیط پاک علم باشد بهوسیله عناصر فاسد و کثیف به طرف دانشگاه سوق دهند و تحت عناوین دختر شایسته! آنها را الگوی تمامعیار دانشجویان جلوه دهند و بدینوسیله تمام مظاهر انسانی را و اخلاقی را در میان جوانان نابود سازند. از این رو هنگامی که با اعتراض شدید دانشجویان مواجه میشوند و برنامههای سیاه خود را با شکست روبهرو میبینند و تودههای مردم را پشتیبان حقگویی دانشجویان، دست به شکنجه و جنایت میزنند…، اما شاه دستنشانده و سایر عمال امپریالیسم و صهیونیسم باید بدانند که فکر سیاه و پلید آنان به اشتباه رفته است و روحانیون و دانشجویان و توده مردم متحد هستند و هرگز دست از رسالت تاریخی خود برنمیدارند….»
اعتراض به باز بودن بوفههای دانشگاه در ماه رمضان
در رمضان سال ۱۳۴۸ برای اولینبار بوفههای دانشگاه تهران در ماه رمضان باز بود و این اقدام اعتراض دانشجویان را برانگیخت. این اعتراض به باز بودن بوفهها بهحدی بالا گرفت که دکتر مظاهری، رئیس پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران در نامهای به دربار اعتراض کرد و گفت: «انقلاب آموزشی شنیده بودیم، اما ترویج بیدینی ندیده بودیم.» دانشجویان نیز در بوفهها را بستند و مسئول بوفهها را که وابسته مستقیم دربار بودند، کتک زده و بیرون کردند. در مسجد دانشگاه تهران در مهرماه سال ۱۳۴۸ برگهها و اطلاعیههایی توزیع شد که روی آن نوشته شده بود: «دوستان و همکلاسیهای مسلمان؛ پدیدههای نوی زمان را با معیارهای اسلامی بسنجید و برای اعتلای کلمه حق با خود یاریمان کنید… امضا دانشجویان دانشگاه تهران.»
طرح شعار مرگ بر اسرائیل برای اولینبار توسط دانشجویان
مساله فلسطین در سالهای مبارزه دانشجویان علیه شاه پررنگ بود. برخی دانشجویان مسلمان ایرانی از راههای گوناگون با تحمل خطرهای فراوان از کشور خارج شده و به سازمان آزادیبخش فلسطین میپیوستند و در داخل نیز دانشجویانی که در دانشگاه بودند با پخش اعلامیه و تجمع، آگاهیبخشی میکردند؛ اما یکی از مهمترین بروزهای مخالفت با اسرائیل فروردین سال ۴۹ در ورزشگاه امجدیه (شهیدشیرودی اکنون) شکل گرفت. روزنامه اطلاعات تیتر زده بود: «ساعت ۶ بعدازظهر تیمهای فوتبال ایران و اسرائیل آخرین دیدار بازیهای قهرمانی جام آسیا را برگزار میکنند.» این تیتر روزنامه اطلاعات خشم دانشجویان را برانگیخت. دانشجویان در اقدامی مانع از خرید بلیت توسط ثابت پاسال صهیونیسم و به ورزشگاه وارد شدند و با شروع مسابقه یکصدا و برای اولینبار شعار «مرگ بر اسرائیل، درود بر فلسطین» را فریاد زدند. دانشجویان در نامهای سرگشاده اعلام کردند: «این بازی زمینه روابط علنی و رسمی میان تهران-تلآویو را فراهم میسازد و این رابطه اگر شکل بگیرد رژیم مسئول هر اقدامی است که دانشجویان مسلمان انجام خواهند داد….»
«اتحاد، مبارزه، پیروزی؛ اسرائیل وقوق؛ با اره بریدند سر موشه دایان را، عجب کرهخری بود!» شعارهای دانشجویانی بود که در حمایت از مردم فلسطین در هفتههای پیش از برگزاری مسابقه فوتبال تیمهای ایران و اسرائیل سر داده شد. بعضی از تراکتهایی که از طرف دانشجویان علیه برگزاری این مسابقه پخش شد به شرح زیر است: «دانشجویان ایران شرکت اسرائیل را در مسابقات جام آسیایی بهشدت تحریم مینماید.» در اطلاعیه دیگری آمده است: «اکنون که بدون توجه به افکار و احساسات مردم و بهمنظور خوشخدمتی به امپریالیسم و اسرائیل مسابقات بهاصطلاح آسیایی با شرکت اسرائیل در تهران برگزار میشود وظیفه ماست که با اعتراض و تحریم این مسابقات ضمن اعلام همبستگی خود با خلق مبارز فلسطین، نقش مزدورانه دستگاه تبلیغاتی را برملا سازیم.»
دانشجویان در روزهای مانده به برگزاری مسابقات تظاهراتی از جلوی دانشکده فنی تا خیابان لالهزار جنوبی و مقابل تئاتر تهران تدارک دیدند که شعارهای آنان سند دیگری از مبارزات دانشجویان با اسرائیل است. ساواک در گزارش خود آورده است: «در تظاهرات روز جاری دانشجویان دانشگاه تهران، شعارهای زیر داده میشد: درود آزادگان به سازمان الفتح؛ درود ملت ایران به مردم فلسطین. با دشمنان اسلام مسابقه نمیدهیم. مسابقه با اسرائیل ننگ برای ملت است. اسرائیل محکوم است….» در گزارش دیگری از ساواک میخوانیم: «روز جاری بهطوری که از دانشجویان دانشگاه تهران بهخصوص دانشجویان حقوق شنیده شده دانشجویان مذهبی تصمیم دارند روزی که مسابقه فوتبال بین تیم ایران و اسرائیل در امجدیه برگزار میشود تظاهرات عظیمی به راه انداخته تا بلکه خبرگزاریهای خارجی جریان را به خارج از ایران مخابره کنند و دنیا نظر مردم ایران را نسبت به مخالفت با اسرائیل بدانند و احیانا از این جریان بهرهبرداریهای دیگری بکنند. حتی گفته میشود پول نیز جمعآوری کردهاند که آن روز بهخصوص، همگی در امجدیه شرکت کنند.»
فرماندهی دانشجویان در جنگ تحمیلی
با آغاز جنگ تحمیلی آنهم به فاصله دو سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که فضایی خاص بر دانشگاه حاکم شده بود، جنگ نسل جوان دانشجو را به میدان آورد به طوری که بخش قابلتوجهی از دانشجویان که عمدتا عضو انجمنهای اسلامی بودند برای حفظ تمامیت ارضی، نقش اساسی را ایفا کردند. دفتر تحکیم وحدت دوازدهم مهرماه سال ۱۳۵۹ با انتشار بیانیهای ضمن تشکیل اتاق فرماندهی جنگ با حضور دانشجویان نخبه، خواستار حضور گروههای دانشجویی در نبرد با دشمن شد. این مساله تا جایی پیش رفت که این تشکل دانشجویی یکی از شروط نامزدی در شورای مرکزی را داشتن سابقه جبهه برای دانشجویان متقاضی تعیین کرد. نقش تاثیرگذار و آمار شهادت قابلتامل دانشجویان در هشت سال دفاع مقدس از دیگر ناگفتههای دوران دفاع مقدس است. سرتیپ حسین دقیقی، مشاور عالی فرمانده سپاه دراینباره میگوید: «۸۰ درصد فرماندهان جنگ در دوران جنگ تحمیلی، دانشجو بودند و با شروع جنگ حتی از دانشگاههای خود و از آمریکا برای حضور در جبهه آمدند.» امیرسرتیپ سیدحسام هاشمی، مشاور فرماندهی کل قوا نیز درباره آمار شهدای دانشجو در جنگ تحمیلی میگوید: «در هشت سال جنگ تحمیلی نظام جمهوری اسلامی حدود دوهزار و ۸۹۵ شهید از دانشجویان بودند. شهدای دانشجو در جنگ تحمیلی سهبرابر بیشتر نسبت به اقشار مختلف بودهاند و روحانیون نیز ۱۱ برابر اقشار دیگر مردم در جنگ حضور داشتند.» یکی از فرماندهان نامآشنا، محسن وزوایی از اعضای انجمن اسلامی با رتبه کنکور سراسری یک شیمی در سال ۱۳۵۵ است، او مدتی فرمانده گردان ۹ سپاه بود. با تشکیل تیپ محمدرسولا… (ص) فرمانده گردان حبیب شد و در عملیات بیتالمقدس در حالی که حکم فرماندهی تیپ سیدالشهدا (ع) را داشت، در قامت فرمانده محور وارد عملیات شد و در جبهه خرمشهر به شهادت رسید. شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) که بعدها مغز متفکر جنگ شد در کنکور سراسری رتبه ۱۰۴ را کسب کرد و در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران پذیرفته شد و تحصیل کرد. شهید غلامعلی پیچک، فرمانده عملیات سپاه غرب بود که قرار بود در رشته انرژی اتمی تحصیل کند و به خارج از کشور برود، اما پیش از اعزام وارد جنگ شد و به شهادت رسید. شهید مهدی زینالدین، فرمانده لشکر ۱۷ علیبنابیطالب (ع) در دوران دفاع مقدس، دانشجوی رشته پزشکی در دانشگاه شیراز بود. وی پذیرش از سوی یکی از دانشگاههای فرانسه را نیز داشت. شهید مجید بقایی نیز همچون شهید زینالدین دانشجوی پزشکی بود که در دانشگاه جندیشاپور اهواز تحصیل میکرد. وی در دوران جنگ تحمیلی فرمانده قرارگاه کربلا بود. شهید محمدابراهیم همت، فرمانده محبوب لشکر ۲۷ محمدرسولا… (ص) دوران تحصیلی خود را در رشته تربیت معلم گذراند. شهید محمود شهبازیدستجرده نیز از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و از همدورهایهای جاویدالاثر احمد متوسلیان در این دانشگاه بود. وی در عملیات بیتالمقدس همچون وزوایی، فرمانده محور بود که در آن عملیات به شهادت رسید.
نقشآفرینی در اداره کشور
یکی از مواردی که پیش از انقلاب دانشجویان را آزار میداد این بود که بهرغم هوش و استعداد جوانان ایرانی، اما از آنان در اداره کشور بهره برده نمیشود. دوره تحصیلات تکمیلی بهشدت نادر و از فارغالتحصیلان نیز استفاده نمیشد. عموم مهندسان و تکنسینهای کارخانهها و صنایع را مستشاران کشورهای خارجی تشکیل میدادند؛ اما این موضوع پس از انقلاب رنگ باخت. بهعنوان نمونه فقط در پایان موضوع لانه جاسوسی، بسیاری از دانشجویان جذب دستگاه و سازمانهای دولتی شدند. شاید انتصاب حسین شیخالاسلام، یکی از سخنگویان دانشجویان پیرو خط امام به معاونت سیاسی وزارت امور خارجه، اولین انتصاب دانشجویان به سمتی در دولت بود. محسن امینزاده نیز در دوران خاتمی به معاونت آسیای وزارت امور خارجه رفت. محمدمهدی رحمتی بعدها به معاونت نظارت راهبردی «معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی» ریاستجمهوری در دوران دولت نهم منصوب شد. در انتخابات مجلس سوم، ابراهیم اصغرزاده برای اولینبار بهعنوان عضو دانشجویان پیرو خط امام، کاندیدای تهران و موفق شد به مجلس راه یابد. طاهره رضازاده از دیگر دانشجویان پیرو خط امام که همسر ابراهیم اصغرزاده نیز هست در انتخابات ششم به مجلس راه یافت. مجلس ششم، دانشجویان پیرو خط امام دیگری، چون شمسالدین وهابی و محمد نعیمیپور داشت. حبیبا… بیطرف، دانشجوی یزدی دانشگاه تهران هشت سال وزیر نیرو بود. علی زحمتکش و وفا تابش دو عضو ارشد دانشجویان خط امام به خوزستان رفتند و مسئولیت ساخت سدهای بزرگ کرخه دو و سه را برعهده گرفتند. رحمان دادمان مدت کوتاهی وزیر راه و ترابری شد. حسین دهقان و معصومه ابتکار نیز معاونان رئیسجمهوری بودند. عزتا… ضرغامی مانند بسیاری از دانشجویان پس از پایان کار لانه جاسوسی به سپاه پاسداران پیوست، اما علاقههای فرهنگی او را پس از جنگ به معاونت سینمایی وزارت ارشاد کشاند. محمدعلی جعفری یا همان عزیزجعفری متولد یزد که در دانشکده معماری دانشگاه تهران تحصیل میکرد، به سپاه پیوست. مهدی رجببیگی که قلم و بیان رسایی داشت، از سالها قبل با انتشار نشریه طنز بهنام «جیغ و داد» با کمونیستها درگیر بود. رجببیگی مهرماه سال ۶۰ به دست منافقین در خیابانهای تهران به شهادت رسید.
چه کسی نام تحکیم وحدت را انتخاب کرد؟
۲۹ شهریورماه سال ۱۳۵۸ امامخمینی در دیدار با اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان سراسر کشور، از آنان میخواهد وحدت میانشان را تحکیم کرده و در عضوگیری از دانشجویان به سوابق آنان توجه کنند. روزنامه کیهان ۳۱ شهریورماه با بازتاب خبر مینویسد: «با پایان گرفتن سمینار نمایندگان انجمنهای اسلامی دانشجویان و سازمانهای دانشجویان مسلمان سراسر کشور در دانشگاه پلیتکنیک تشکیل شده و به مدت یکهفته ادامه داشت، شرکتکنندگان در سمینار، در قم به حضور امام رسیده و گزارش کار خود را به اطلاع ایشان رساندند.» امام پیش از آن نیز در بهار همان سال در دیدار با گروهی از دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی دانشگاههای تهران به آنان گفته بود «بروید تحکیم وحدت کنید»؛ همین سخن بود که مبنای برگزاری سمینار تحکیم وحدت و تشکیل «دفتر تحکیم وحدت» در سال ۱۳۵۸ میشود.
انقلاب دومی که دانشجویان به راه انداختند
انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده است، اما با حضور دولت موقتی که از مردم میخواهد به خانههایشان بازگردند، حرکتهای انقلابی دیده نمیشود. این تعبیر خود بازرگان که ما (دموکراتها و لیبرالها) فولکسیایم و انقلابیون بولدوزر هستند! در سراسر کشور آشوبهایی در مناطق مختلف صورت میگیرد. دانشجویان به این نتیجه میرسند که منشأ این تحرکات علیه انقلاب اسلامی، آمریکاست. امام هم در آبانماه سال ۵۸ به طلاب و دانشجویان اعلام میکند که همه هجمههای خود را متوجه آمریکا سازند و درنهایت در اقدامی هماهنگ، انجمنهای اسلامی در ۱۳ آبانماه سال ۵۸ دست به تسخیر سفارت آمریکا میزنند. دانشجویان تصورشان این بود که امام از این تصمیم آنها باخبر است، اما امامخمینی در روز حادثه در جریان این اقدام قرار میگیرند؛ اما ایشان این اقدام دانشجویان را انقلاب دوم مینامد و به دانشجویان اطلاع میدهد خوب جایی را گرفتهاید.
روشنفکران و جامعه دانشگاهی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از بازگشایی مجدد دانشگاهها در سال ۶۲ یکی از گرههای فکری گروههای دانشجویی درباره نوع مرزبندی با چهرههای روشنفکری تاثیرگذار در دانشگاهها بود. دکتر علی شریعتی و جلال آلاحمد دو چهرهای بودند که بیشترین گفتوگوها را حول خود به وجود آوردند؛ در این فضا آیتا… خامنهای بهعنوان یک چهره مورد قبول جریانات دانشجویی ازجمله افرادی بود که بهصورت شفاف به ابراز عقیده درباره این دو روشنفکر پرداخته است.
ایشان در سال ۶۰ در گفتوگویی که با مجله «سروش» داشت درباره دکتر شریعتی گفته بودند: «به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور میکنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتیهای زمان و شاید از شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کردهاند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست.» آیتا… خامنهای در آن مصاحبه درباره ارتباط شریعتی با روحانیت نیز گفته بودند: «شریعتی برخلاف آنچه گفته میشود درباره او و هنوز هم عدهای خیال میکنند، نهفقط ضدروحانی نبود بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود. او میگفت: روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه میشود، اینها اعتقادات او بود، در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جزء معارف قطعی شریعتی بود، اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد بهطور کامل عمل نمیکنند.»
بازخوانی دیدگاههای رهبر انقلاب درباره جلال آلاحمد نیز قابل تامل است؛ ایشان ۲۲ اردیبهشت سال ۷۷ در سخنرانیای که در جمع دانشجویان دانشگاه تهران داشتند ضمن تشریح روشنفکری به نکاتی از زندگی و شخصیت جلال آلاحمد اشاره میکنند. ایشان در بخشی از سخنان خود گفته بودند: «نهضت انقلابی از «فهمیدن» و «شناختن» شروع میشود. روشنفکر درست کسی است که در جامعه جاهلی، آگاهیهای لازم را به مردم میدهد و آنان را به راهی نو میکشاند و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است؛ با طرح آن آگاهیها، بدان عمق میبخشد. برای این کار، لازم است روشنفکر اولا جامعه خود را بشناسد و ناآگاهی او را دقیقا بداند. ثانیا آن «راه نو» را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد. ثالثا خطر کند و از پیشامدها نهراسد. در این صورت است که میشود العلماءورثه الانبیاء. وجود چنین کسی برای یک ملت که بهسوی انقلابی تمامعیار پیش میرود نعمت بزرگی است و آلاحمد بهراستی نعمت بزرگی بود.»
مبارزی که با دانشجویان همراه شد
در خلال مبارزات علیه رژیم شاه، آیتا… خامنهای با نگاه عقیدتی به نهضت اسلامی مبارزات خود را ادامه میداد. او با برگزاری جلسات تفسیر برای طلاب علوم دینی و دانشجویان میکوشید مبانی دینیـاعتقادی آنان را تقویت کند؛ چراکه جریان روشنفکری جریان فعال و مبارز در دانشگاهها تلقی میشد و این رویکرد در واکنش به فعالیتهای جریانهای سیاسی معتقد به تفکر مارکسیستی، ضروری بود. آیتا… خامنهای در آذرماه سال ۱۳۵۲ محل اقامه نماز جماعت و جلسات تفسیر خود را به دعوت بانی و واقف مسجد کرامت، به آن مسجد انتقال داد و مسجد یادشده را به کانون فعالیت دانشجویان و طلاب جوان تبدیل کرد. در بین سالهاى ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۳ درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیتا… خامنهاى در سه مسجد «کرامت»، «امامحسن» و «میرزاجعفر» مشهد مقدس تشکیل میشد. پس از انقلاب نیز ارتباط آیتا… خامنهای با دانشگاهیان ادامه داشت. بهدنبال شهادت آیتا… مرتضی مطهری و خلئی که از فقدان وی میان دانشجویان و دانشگاهیان پدید آمده بود، امامخمینی (ره) ۲۳ خردادماه سال ۱۳۵۸ طی سخنانی در جمع دانشجویان، آیتا… خامنهای را فردی فهیم و سخنور نامید و مرجع رسیدگی به مسائل فکری و عقیدتی دانشجویان و مقابله با تبلیغات احزاب و گروههای مخالف نظام جمهوری اسلامی، بهویژه مارکسیستها در محیط دانشگاهی تعیین کرد. او نیز از این تاریخ تا شروع جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ روزهای دوشنبه در مسجد دانشگاه تهران در جمع دانشجویان حضور مییافت و ضمن اقامه نماز جماعت ظهر و عصر و ایراد سخنرانی در موضوعات مهم روز، به پرسشهای فکری و سیاسی آنها پاسخ میداد. محمد هاشمی از دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا دراینباره میگوید: «دانشجویان در جلسات پرسش و پاسخی که مقام معظم رهبری در مساجد مختلف ازجمله دانشگاه تهران –پایگاهشان دانشگاه تهران بود- داشتند، شرکت میکردند. در یک جلسهای در دانشگاه تهران چپها آمده بودند بهزعم خودشان سوال چالشی بپرسند که شما چرا رابطهتان را با آمریکا قطع نمیکنید؟ آنجا هم ایشان خیلی با هوشیاری گفتند ما نمیخواهیم رابطهمان را با آمریکا قطع کنیم، آمریکا مظهر تکنولوژی، علم و پیشرفتهای مادی دنیاست…. ایشان گفتند این حرفها چیست و به چه منظوری زده میشود؟ ما رابطه را بههم نمیزنیم. تکنولوژی و علم و همکاری با آمریکا را میخواهیم. بعد از جلسه اینها بیرون آمدند و به کنایه گفتند ما که میگفتیم ته ماجرای مذهب و اینها برمیگردد به فلان، یعنی میگفتند که این انقلاب تهش آمریکایی است.» یا محسن میردامادی از فعالان دانشجویی سالهای پس از انقلاب و از اعضای دفتر تحکیم وحدت میگوید: «در جلسات آغازین تشکیل اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان با حضور برخی بزرگان بحث میکردیم که آیا از مجموعه دیدگاههای امامخمینی میتوان به یک منظومه فکری رسید؟ ابولحسن بنیصدر صریحا میگفت: خیر و معتقد بود اگر هرکدام از دیدگاههای برجسته امام را بهصورت نقطهای در نظر بگیریم هیچ خط مستقیمی وجود ندارد که آنها را به هم وصل کند، اما آیتا… خامنهای اعتقاد داشت مجموعه نظرات و دیدگاههای پرتکرار امام (ره) خط روشنی است و یک منظومه فکری منسجمی را در اختیار ما قرار میدهد.»
مساله علم؛ قبل و بعد از انقلاب اسلامی
یکی از مولفههای رشد هر کشوری تعداد دانشجویان و سطح تحصیلات افراد در مقاطع مختلفی دانشگاهی آن جامعه است؛ مسالهای که در همه زمینههای اقتصای، اجتماعی و فرهنگی تاثیرگذار خواهد بود؛ با این حال باید بگوییم که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی کشورمان نهتنها از لحاظ تعداد دانشگاه و به تبع آن دانشجو وضعیت خوبی نداشت، بلکه همان اندک مردمی که در حقیقت جزء باسوادهای جامعه بهشمار میرفتند، تنها در حد خواندن و نوشتن بودند و از تحصیلات دانشگاهی محروم بودهاند. براساس آمار در سال ۱۳۵۵ تنها ۱۷۰ هزار دانشجو و ۲۲۳ واحد دانشگاهی در کشورمان که جمعیت ۳۳ میلیون نفری داشت، وجود داشته و در کل کشور نیز نرخ باسوادی در آن زمان تنها ۴۷.۲ درصد بوده که از این میان نیز تفاوت نرخ باسوادی بین مردان و زنان هم نرخ ۸/۲۳ درصدی داشته است.
درست است که جمعیت کشور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تقریبا دوبرابر شده و براساس آخرین سرشماری صورتگرفته در سال ۱۳۹۵ کشورمان ۷۹ میلیون نفر جمعیت دارد، با این حال رشد تعداد دانشجویان و ارتقای سطح سواد جامعه نیز براساس آمار تفاوت چشمگیری نسبت به گذشته داشته و در حال حاضر چهارمیلیون و ۸۳ هزار دانشجو در کشور وجود دارد و از میان آنها هم بیشترین دانشجویان مربوط به مقطع کارشناسی هستند. در این میان سهم دانشجویان دکتری و تحصیلات تکمیلی بعد از پیروزی انقلاب نسبت به رژیم پهلوی از رشد چشمگیر و قابلتوجهی برخوردار است؛ چراکه در حال حاضر ۶۰ تا ۷۰ هزار دانشجو در مقطع تحصیلات تکمیلی داریم و این نشاندهنده بالا رفتن سطح تحصیلات بهویژه تحصیلات دورههای تخصصی بین دانشجویان است، موضوعی که پیش از انقلاب اسلامی نهتنها مورد توجه قرار نمیگرفت، بلکه تنها در ۲۸ رشته برای دورههای دکتری تخصصی جذب دانشجو صورت میگرفت.
یکی دیگر از مسائل مورد اهمیت در بحث دانشگاه و دانشجویان، تعداد اعضای هیاتعلمی است؛ مسالهای که همانند تعداد دانشجو و دانشگاه در دوران پیش از انقلاب اسلامی توجه چندانی به آن نمیشد و تنها ۹ هزار و ۲۸۲ نفر عضو هیاتعلمی در دانشگاههای کشور وجود داشت، ولی این میزان به گفته معاون آموزشی وزارت علوم در سال ۹۵، ۸۰ هزار نفر بوده که ۵۸ درصد آنها اعضای هیاتعلمی دانشگاههای دولتی و مابقی مربوط به دانشگاههای بخش خصوصی هستند.
تفنن اهل ایدئولوژی با توهم علم
انقلاب، علم و ایدئولوژی
مدعا چیست؟ انقلابها برآنند تا ایدئولوژی را جایگزین علم کرده یا ایدئولوژی را بر علم مسلط کنند. این مدعا البته حاکی از بیخبری مدعی است از «علم» و «ایدئولوژی» در عالم جدید. اما برای آنکه نشان داده شود مدعی چقدر از مرحله پرت است (یا شاید اهل تجاهلالعارف است، ا… اعلم)، فراهم آوردن مقدماتی لازم است. پیش از بیان مقدمات لازم است ذکر شود که مزاعم و آرای همگانی نیز با چنین مدعایی همراهی میکند که «فریاد که ایدئولوژی در حال تحمیل خود به آزادمردان علم است». این زعم عمومی نیز خبر از ناآگاهی تاریخی ما دارد و در این ناآگاهی است که هایهوکنان، میدانداراناند.
علم آگاهی کاذب است؟
اینکه ایدئولوژی آگاهی کاذب است، شاید چندان برخورنده نباشد، اما برای عشاق تکنیک و فرآوردههای تکنولوژیک، یحتمل آگاهی کاذب خواندن علم، توهین به مقدسات محسوب خواهد شد. وضعی که اشپنگلر نیز در دوره خوشبینی آلمان به تکنیک با آن مواجه بود. اشپنگلر در فصل چهارم «انسان و تکنیک» مینویسد: «حقیقت این است که هر تئوری علمی یک قصه (Mythos) درباره فهم نیروهای طبیعت است و هرکدام وابستهاند، [و]بالتمام فارغ از دیانتی که به آن تعلق دارند. اما در فرهنگ فاوستی هر تئوری از یک فرضیه که «کار میدهد» نشأت گرفته است. این فرضیه بیرونی نیازی ندارد که حتما صحیح باشد، بلکه فقط باید عملی (praktisch) باشد. هدف [این فرضیات]برگرفتن و پردهبرداری از رازهای عالم نیست، بلکه میخواهد آنها را برای اهداف مشخص قابل استفاده کند.» (۱)
این موضع، خاص اشپنگلر نیست و اتفاقا موضع غالب در باب علم جدید، آن است که علم نه مطلق است (چه اگر بود، پیشرفتش وجهی نداشت) و نه صحیح.
از ابتدای دوره جدید، علت غایی و غایت، محذوف یا از علم خارج شد. دکارت در باب حذف علت غایی چنین استدلال میآورد: «باید همواره به یاد داشته باشیم که قابلیت ذهنیمان بسیار معمولی است [..]و در نتیجه نمیتوانیم تصور کنیم ذهنمان توانایی درک غایتی را دارد که خداوند در پیشگاه خویش برای خلق عالم مقرر داشته است.» (۲) این تواضع نمایشی دکارت البته مانع از آن نشد که در جای دیگر بنویسد: «جستوجوی مرسوم به دنبال علل غایی در طبیعیات بیهوده است.» (۳)
بیکن و اسپینوزا نیز در این سعی با دکارت شریک بودند، اما شاید بهترین عبارت را از هگل بتوان بر این مجموعه اقوال افزود، آنجا که میگوید:
Was vernünftig ist, das ist Wirklich; und was wirklich ist, das ist vernünftig. (۴)
یعنی آنچه عقلانی است واقعی، و آنچه واقعی است عقلانی است؛ و با این «قول فصل» و وحی منزل، بشر مجاز خواهد بود که آنچه نزد خود عقلانی مییابد را به عالم تسری دهد، یعنی هگل همهچیز را به «عقل فلسفی» (چنانکه نزد او مطرح است) و «حلول و اتحاد» برمیگرداند.
تقریبا معاصر هگل، اگوست کنت نیز – چنانکه مشهور است- در قانون حالات سهگانه مدعی بود که سیر عمومی فکر انسانی در طول تاریخ و همچنین از دوره طفولیت تا دوره رشد کامل عقلی، تابع سه مرحله اساسی است که عبارتند از: مرحله و حالت «ربانی»، «مابعدالطبیعی یا انتزاعی» و حالت «تحصلی یا علمی». از نظر کنت، موضوعات یا Subjectهای علوم مربوط به حالت مابعدالطبیعی است و در این مرحله بشر میخواهد پدیدارهای مشهود (Phénoménes) را بهواسطه موجوداتی که انتزاعا در حکم موجودات واقعی معتبر گرفته شدهاند، تبیین کند. کنت کمال را در مرحله علمی و تحصلی میداند و بر آن است که این کوشش بیحاصل است و باید به جای آن، به وضع «روابط و مناسبات [بین پدیدارها]همت گمارد. (۵)
پس علم چه با حذف علت غایی و چه با توجه به روابط میان موارد و متعلقات علم (Objekte) بهجای بحث در اعراض ذاتی موضوع علم (Subjekt)، دیگر متوجه غرض و غایت معینی نیست، مگر….
از اشپنگلر نقل کردیم که: «در فرهنگ فاوستی هر تئوری از یک فرضیه که «کار میدهد» نشأت گرفته است. این فرضیه بیرونی نیازی ندارد حتما صحیح باشد بلکه فقط باید عملی (praktisch) باشد. هدف [این فرضیات]برگرفتن و پردهبرداری از رازهای عالم نیست بلکه میخواهد آنها را برای اهداف مشخص قابل استفاده کند.»
پس در علم، تصرف شرط است، اما این تصرف، جهت و غایتی ندارد و کور است، یا به عبارت دیگر، این غرض و غایت در خود علم، اخذ نمیشود.
وبر میپرسد: «چه معنایی برای علم میتوان تصور کرد؟» و از قول تولستوی پاسخ میدهد: «علم بیمعناست». به نظر وبر هیچ یک از حوزههای علم متوجه غایت نیست و برای پرسش «چه باید بکنیم؟» و «چگونه باید زندگی بکنیم؟» پاسخی به ما نمیدهند. همچنان که یک پزشک نمیتواند به این سوال که «چرا برای نجات بیمار تلاش میکند؟»، پاسخی مبتنیبر دانش پزشکی بدهد. «ارزش شناخت پدیدارها» در علوم تاریخی و فرهنگی نیز چنین است. پس از نظر وبر پرسش از معنا و ارزش علم را نمیتوان بهنحو علمی پاسخ داد، بلکه پاسخ این سوالات را باید در عرصه ارزشها و جهانبینیها جست. چنانکه وبر میگوید: «دفاع علمی بهلحاظ اساسی بیمعنی است، چون در جهان حوزههای ارزشی مختلفی وجود دارد که در تضادی آشتیناپذیرند.» (۶)
وبر میگوید: «من نمیدانم چطور میشود ارزش فرهنگ فرانسوی یا آلمانی را به شیوه علمی تعیین کرد؛ چون در اینجا هم خدایان درگیر مبارزهای ابدی هستند.» (۷) و باز میافزاید: «شما دانشجویان به کلاسهای ما میآیید و از ما میخواهید که ویژگیهای یک رهبر را داشته باشیم، اما به این مساله توجه ندارید که ۹۹ درصد استادان نمیتوانند درباره مسائل اساسی زندگی مثل مربیان فوتبال باشند، یا در سلوک همچون رهبران عمل کنند و نباید هم مدعی داشتن چنین خصوصیاتی باشند… استادی که احساس میکند وظیفه دارد نقش «مشاور جوانان» را برعهده بگیرد و از اعتماد آنان برخوردار است، میتواند انسانیت خود را در مناسبات شخصی با آنها به اثبات برساند و اگر احساس میکند وظیفه دارد در مبارزه جهانبینیها و عقاید حزبی دخالت ورزد، میتواند این کار را در خارج از کلاس درس، در صحنههای عمومی مثلا در مطبوعات، در جلسات، در انجمنها یا هرجایی غیر از کلاس درس به انجام برساند.» (۸)
پس وبر نیز بر آن است که داوری در باب ارزشها یا رهبری سیاسی، داخل در حوزه علم نیست و این مطلب را هم به «غایت» برمیگرداند.
هیدگر نیز معتقد است تکنولوژی جدید هم به نحوی از انکشاف است، اما انکشافی که در تکنولوژی جدید حاکم است، نوعی تعرض است، تعرضی که طبیعت را در برابر این انتظار بیجا قرار میدهد که تامینکننده انرژی باشد تا بتوان انرژی را از آن حیث که انرژی است، از دل طبیعت استخراج کرد. نتیجه این نحوه انکشاف چیست؟ حاصل این درافتادن تعرضآمیز آن است که همهچیز در حال آمادهباش باشد تا بلافاصله مهیا شود و در هر زمان که لازم باشد از نو سفارش داده شود. در دوره ظهور تکنولوژی، مهمترین تحول –که رخ داده- این است که وضع ما نسبت به جهان عوض شده و درک تازهای از جهان به جای درک پیشین نشسته است. از نظر هیدگر داشتن چنین درکی از جهان، شرط امکان تکنولوژیهاست. (۹) هیدگر نیز در باب ماهیت تکنولوژی همچون اشپنگلر معتقد است اولا تکنولوژی جدید دیگر نه برای کشف راز از طبیعت بلکه به مثابه یک معارضه با طبیعت است و دیگر آنکه در این نوع نگاه تکنولوژیک، به طبیعت صرفا بهعنوان «یک منبع لایزال نیرو» توجه شده است و از ماهیت آن چشمپوشی شده است. (۱۰) به این ترتیب، میتوان گفت: علم جدید گرچه در جهت تصرف در عالم بهکار میآید، اما تا این تصرف جهتی نداشته باشد، کور و بیاثر خواهد ماند. نزاع ایدئولوژیک در عالم جدید است که به علم جدید جهت میدهد.
ایدئولوژی آگاهی کاذب است
ایدئولوژی چیست؟ بعضی گفتهاند ایدئولوژی چنان موسع و گسترده است که به دست دادن تعریفی جامع و مانع از آن تقریبا محال است؛ اما با جمع اقوال در باب ایدئولوژی، میتوان به فهمی جامع دست یافت و این مهم را پیشتر برعهده قبول گرفتهاند.
کار ایدئولوژی دوام بخشیدن به وضع موجود است و از حیث تاریخی خالی است. البته گاه ایدئولوژی به پایان تاریخ هم نظر میکند، اما وضع مطلوب خود را پایان تاریخ میانگارد چنانکه فوکویاما، یک جامعه لیبرالدموکراتیک و کاپیتالیست را مرحله نهایی تاریخ فرض میکند. به این ترتیب باز ایدئولوژی خالی از وجه تاریخی و گذر از تاریخ مدرن است. ژوزف گابل مینویسد: «ایدئولوژی نظامی از ایدههایی است که از دید جامعهشناختی در پیوند با گروهبندی اقتصادی، قومی و جز این قرار میگیرد و بهگونهای یکجانبه منافع کم و بیش آگاهانه گروه را به شکلی ناتاریخگرایانه و با مقاومت در برابر تغییر یا از هم گسیختن تمامیتها بیان میکند؛ بنابراین ایدئولوژی تبلور تئوریک شکلی از آگاهی کاذب است.» (۱۱).
اما آگاهی کاذب چیست و چطور باید آگاهی صادق را از آگاهی کاذب تمیز داد؟ این اصطلاح آگاهی کاذب در ربط با ایدئولوژی را شاید از انگلس به یادگار داشته باشیم که در نامه به مهرینگ در باب آگاهی کاذب نوشته است: «حقیقتا ایدئولوژی یک فرآیند است که آگاهانه توسط به اصطلاح یک فرد متفکر به انجام میرسد، اما با یک آگاهی کاذب.» (۱۲).
اما مرز آگاهی صادق و کاذب کجاست؟ هیچ مرز مشخصی در کار نیست و از همینجاست که دیوید مکللان مینویسد: «تفاوت میان علم و ایدئولوژی به آن اندازه که مارکس گاهی آن را بهکار میبرد شسته و رفته نیست.» (۱۳)
نهتنها تفکیک علم و ایدئولوژی مطلق نیست، بلکه از قول هورکهایمر میتوان گفت: «دیگر تنها معیار خرد، ارزش عملی آن، نقشاش در سیطره بر آدمیان و بر طبیعت است.» (۱۴) و علم و ایدئولوژی هم در این مطلب اختلافی ندارند.
گابل مینویسد: «ایدئولوژی واقعیت را در محدوده مفهومی و نگرش خاص خود تعبیر و تفسیر میکند، محدودهای که در آن ذاتها از طریقی خودمرکزبینانه بهدست آمده و بهگونهای ناموجه، جایگاه منطقی ممتازی مییابند.» (۱۵) یعنی ایدئولوژی در پی یافتن ماهیات اشیا یا شهود آنها در علم خداوند نیست. در دین، شهود ماهیات و سرّ سرّ آنها با کاملان و انبیا و اولیاست و عامه از ادراک ماهیات و سر ماهیات عاجزند:
عجز از ادراک ماهیت عمو
حالت عامه بود مطلق مگو
زانکه ماهیات و سر سرشان
پیش چشم کاملان باشد عیان (۱۶)
ایدئولوژی حتی دریافت پدیدارشناسانه و شهود ذوات (چنانکه در پدیدارشناسی طرح میشود) هم نیست، بلکه ایدئولوژی خود را به واقعیت تحمیل میکند.
به این ترتیب ایدئولوژی را میتوان چنانکه هنا آرنت میگوید، با توجه به لفظ اینطور توصیف کرد: «ایده» و «لوژی»، یعنی مقام جمع عقلی که بشر از نزد خود متصور میشود و بسط منطقی آن را برعهده میگیرد.
پس شناخت در عالم مدرن غیر از ایدئولوژی نیست و کسی شأن شناختی برای علم یا ایدئولوژی قائل نیست و وجه ترجیحی هم بین ایدئولوژیهای مدرن در دست متجددان نیست، بلکه بین ایدئولوژیهاست که نزاع درمیگیرد. چنانکه هابرماس میگوید: «ایدئولوژیها نقش مشروعیت بخشیدن به چیرگی را عهدهدار میشوند، اما در همان حال خود را طرفدار علم و دانش نوین و منتقد ایدئولوژی وانمود میکنند و به این سان به توجیه خود میپردازند.» (۱۷) پس به جهتی نباید داعیه علم را از اصحاب مدرنیته (که سراسر ایدئولوژیکند و صورت دیگری نمیتوان برای ایشان متصور شد) جدیگرفت.
آیا دین با ایدئولوژی یکی است
چنانکه وبر مینویسد: «ایدئولوژی نتیجه عرفی شدن [سکولار شدن]است.» شایگان نیز به تفاوت دین و ایدئولوژی توجه دارد و میآورد که ایدئولوژی به عالمی ورای غرایز (عالم غیب) توجه ندارد و قلمرو روح را فاقد است: «ساختار تنزلگرای ایدئولوژیها به کلی فاقد جهان روح، بهعنوان حقیقتی خودمختار و مستقل از نیروهای غریزی است.» شایگان حتی ایدئولوژی را «فرزند حرامزاده عصر روشنگری» میداند. (۱۸)
پس گرچه بعضی، چون مرحوم شهید مطهری یا دکتر شریعتی، ایدئولوژی را برای اعتقادات اسلامی هم به کار بردهاند، اما استعمال این کلمه، مجازی بوده و دلالت بر دیانت ندارد. برای توضیح بیشتر میتوان افزود که دیانت صرفا مفهومی نیست و با دیالکتیک عقلی سر و کار ندارد بلکه ملازم «حضور» و سلوک معنوی است. البته از دیانت هم میتوان ایدئولوژی ساخت، اما آن ایدئولوژی– چنان که از وبر نیز نقل شد- محصول «سکولاریزاسیون» و «دین سکولار شده» است و «صورت مدرن دیانت» خواهد بود و نه دیانت حقیقی.
اما آنها که همچنان در پی نجات یا راه دیگری هستند، دل در گرو دین دارند و با احساسی دریغآمیز، شاید همچون هیدگر میگویند که:
Nur noch ein Gott kann uns retten.
«تنها باز خدایی است که ما را رهایی تواند بخشید.» (۱۹)
یا، چون هورکهایمر مینویسند: «همچنان همه ما باید به این نوستالژی دل ببندیم که بیداد و وحشیگری حاکم بر جهان، حرف آخر نیست، بلکه چیز مطلقا دیگر هم وجود دارد؛ و این چیزی است که ما از راه آنچه نامش را دین نهادهایم به خودمان میگوییم…. در این صورت خوشبینی آدرنو که من هم خود را در آن سهیم میدانم در چیست؟ در این است که آدمی باید با وجود همه اینها بکوشد آن کاری را بکند و به آن چیزی واقعیت بخشد که به گمان او راستین و خوب است و در این میان اصل این است؛ بدبین بودن تئوریک و خوشبینی پراتیک.»
این احساس نوشتالژیک و دریغآمیز نسبت به وضع دینی، مختص هورکهایمر یا آدرنو یا هیدگر یا مارتین بوبر نیست. میشل فوکو هم که انقلاب ایران را انقلابی نامدرن و «انقلابی به نام خدا» خوانده بود، آن را گذر از وضع مدرن و ایدئولوژیهای مدرن فهمیده و تحلیل کرده بود.
البته گذر از ایدئولوژی و وضع مدرن و غربزدگی، به صرف انقلاب و جابهجایی سیاسی حکومت ممکن نمیشود بلکه جدا شدن از ایدئولوژیهای شرق و غرب سیاسی، مستلزم مجاهدت است. ایدئولوژی نمیخواهد بر علم سیطره یابد، بلکه، چون علم بدون غایت، هرگز به ظهور نمیآید، خود به ایدئولوژی نیازمند است به این ترتیب ایدئولوژی غایت را برای علم جدید معین میکند و علم راه تصرف ایدئولوژی را هموار میسازد.
اما انقلابی که مدرن نبود، بنا نبود یک ایدئولوژی دیگر در کنار سایر ایدئولوژیها پدید آورد، بلکه بنا بر آن بود که از ایدئولوژی و آرمانشهرهای بشری بگذرد و خود را مهیّای ظهور موعود (عج) کند. این آمادگی البته لوازم و اقتضائاتی دارد. وضع موعود را نه ایدهای بشری بلکه وحی الهی مشخص میکند، وضعی که با قدر و سرالقدر و سر ماهیات نیز نسبت دارد و قرار نیست خود را به عالم تحمیل کند. این آمادگی برای ظهور حق و حقیقت مستلزم کمادعایی و تلاش در حد مقدورات است و نه تحمیل «فکر خود و رای خود» به عالم و علم. البته این شستوشو از وضع مدرن و میل به تصرف در عالم، خود مستلزم مجاهدت نظری و عملی است و مجاهدت در مسیر آن، با توجه به شریعت و ملاکهایی که دیانت معین کرده است، ممکن میشود. شاید از همینجاست که فرمودهاند: «هرکس که به آنچه بدان علم دارد عمل کند، خداوند آنچه نمیداند را به او میراث دهد.» (۲۰)
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰