شاگردان «استاد شهابی» از یادگاریهای درخشان و ماندگار استاد گفتند/ اخلاق برای دانشجو مثل وضو برای نماز است
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، دکتر سردار شهابی از اعضای هیئت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز، پنجشنبه ۱۲ دی ماه درگذشت. پیکر وی بنا به وصیتش در قبرستان وادی السلام شهر نجف در کشور عراق به خاک سپرده شد. مرحوم
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، دکتر سردار شهابی از اعضای هیئت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز، پنجشنبه ۱۲ دی ماه درگذشت. پیکر وی بنا به وصیتش در قبرستان وادی السلام شهر نجف در کشور عراق به خاک سپرده شد.
مرحوم شهابی دانش آموخته رشته زبان و ادبیات عربی در مقطع تحصیلی دکتری و از پایهگذاران دانشکده الهیات و معارف اسلامی در دانشگاه شهید چمران اهواز بوده است. زنده یاد دکتر شهابی دارای آثار قرآنی همچون ترجمه کتابهای «قرآن کلام حق» و «علوم قرآن» بود که در دانشگاه شهید چمران اهواز چاپ و منتشر شدند.
مرحوم استاد شهابی در میان دانشجویان خود به اخلاق و الگوی دینداری معروف بوده و هست.
کلاسش را با سوره کوثر شروع میکرد، گفته بود سوره کوثر حروف تأکید زیاد دارد؛ شروع سوره با حرف «إنّ»، استفاده از ضمیر متکلم معالغیر و نکات خوب دیگری که متأسفانه به یادم نمانده، نشان میدهد سوره با اهمیتی است.
آنچه می خوانید خاطرات و نکته های روشنی است که دانشجویان رشته علوم قرآن و حدیث دانشگاه شهید چمران در سالهای ۸۳ تا ۸۸ از زنده یاد استاد شهابی به خاطر دارند، خاطرات و نکته هایی که کلاس ها و راهروهای دانشکده الهیات دانشگاه شهید چمران اهواز آنها را خوب به خاطر سپرده است و امروز پرتو روشنی بر زندگی شاگردان تابانده اند.
اذکار شروع کلاس را در حالیکه سرش پایین بود به آرامی میخواند. انتهای کلاس همیشه از کسی میخواست دعای فرج را بخواند. استثنا نداشت همیشه کلاسش را با سخن اهلبیت(ع) و نکات اخلاقی شروع میکرد. متن درس را به دقت می خواند، ترجمه می کرد و نکته ها را برای ما شرح می داد.
ما علوم قرآن و حدیث می خواندیم و درس ما با استاد شهابی «صرف و نحو کاربردی عربی» بود، همیشه با دلسوزی وقت زیادی از کلاس را برای حرفهایی میگذاشت که امروز بعد از ۱۰ سال خوب به یادمان مانده است. در گوشه کتاب «مبادیالعربیه» که به ما معرفی کرده بود جملاتی از استاد مینوشتم. یکبار در جشن میلاد رسول اکرم(ص) که در کلاس گرفته بودیم، گفته بود: «متأسفانه روز به روز توفیقات معنوی ما کم میشود. اگر کسی میخواهد با روان آرام و فکر آسوده زندگی کند باید به معنویات پناه ببرد».
ارادت و علاقهای که به اهل بیت(ع) داشت، در رفتار و گفتارش معلوم بود و به ما میگفت در ولادتها به بچههای کوچک هدیه بدهید. بگذارید بچهها با ائمه انس بگیرند. وقتی سالروز ولادت یا شهادت یکی از ائمه(ع) بود از هفته قبل در کلاس آن را به یاد ما میآورد و از بچهها میخواست برای برگزاری یک مراسم بزرگداشت کوچک سر کلاس داوطلب شوند. آن وقت ها نمیدانستم این کارها برای چیست، اما امروز میفهمم، استاد می خواست بچه ها به یک دنیای خوب وصل شوند و این از نظر استاد از اینکه صرف و نحو کاربردی یاد بگیریم مهمتر بود.
لبخندهای پدرانهاش یادم نمیرود. یکبار وقتی یکی از بچههای درسخوان و منضبط کلاس مادر شد، تاریخ زایمان او با تاریخ امتحان عربی استاد همزمان شد و نتوانست خود را به امتحان برساند. استاد وقتی مطلع شد به او نمره ۲۰ داد. استاد شهابی، یک پدر دلسوز بود.
نگران بچهها بود، از جنس نگرانیهای پدرانه. یکبار بحث شیعه و سنی شد، پیش استاد رفتم و از او راهنمایی خواستم، یک کتاب از کتابخانه اش به من داد، در ارتباط با فضایل حضرت علی علیه السلام از دیدگاه اهل سنت بود. گفت آن را ببر و خوب بخوان و بعد وقتی بلند شدم که بروم، پشت سرم آمد و گفت: در قنوت نمازهایت این دعا را بخوان: «ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه إنّک أنت الوهاب». یادم است وقتی کتاب را برگرداندم پرسید کتاب را خواندی؟ می خواست مطمئن شود که شبهه ای برایم باقی نمانده. و بعد نمی دانم به چه دلیل به فکر فرو رفت و با مهربانی و لبخند پرمهری که مخصوص استاد بود، به من گفت: زیاد موافق نیستم خانمها کار کنند.
درخشانترین جملهای که به نظر من استاد به ما یاد داد و بعد از این همه سال به وضوح در خاطرم مانده این جمله است که گویا حدیثی از معصوم است، گفت: «ما کان لله ینمو». و اینطور ترجمه کرد: هر کاری برای خدا باشد، نمو و بالندگی پیدا میکند(برکت دارد).
دیانا شعبانی: وقتی استاد، فرزندش را در سانحه تصادف از دست داد، ما صبوریش را در آن سن و سال دیدیم. هنوز این صبوری را همه دانشجوهای استاد به یاد دارند. وقتی سر کلاس به استاد تسلیت گفتیم همانطور که سرش پایین بود، گفت: «تنها چیزی که آرامم میکند این است که یادم میآید این امانتی است که خدا به من داده بود و دوباره به سوی او برگشت».
مدینه مسروری: استاد سرکلاس تأکید میکرد، ولادتها و شهادت ائمه مراسم کوچکی سر کلاس بگیریم. من اولین بار که تولد امام رضا علیه السلام را در کلاس استاد برگزار کردیم، مسئول اجرای برنامه من بودم، از آن موقع سالروز ولادت امام رضا هر سال نذری میدهم و از این بابت واقعا خوشحالم این بهترین خاطره ای که از استاد دارم.
هدیه مسعودیصدر: تقید استاد به خواندن دعای فرج در آخر کلاس را همیشه مد نظر داشتم و تأکیدش بر اینکه موقع دعا مشغول هیچ کاری نباشید؛ حتی دفتر و کتاب هاتان را جمع نکنید. مسعودی صدر که خود اکنون مدرس دانشگاه شده است، میگوید: این را به یادگار از استاد شهابی دارم، من هم کلاس هایم را با دعای فرج تمام میکنم. این عادتی است که از کلاسهای استاد شهابی به خاطر دارم.
وقتی شنیدم استاد در وادی السلام نجف به خاک سپرده شد، یاد علاقه قلبی استاد به اهل بیت افتادم. شاید وقتهایی که سر کلاس برای ما از اهل بیت میگفت فکر نمیکرد در نجف دفن شود. عاقبتها همه به دست خداست.
به ما گفتهاند شما سنگ را هم دوست داشته باشی، با آن محشور میشوی، این اتفاق گاه در دنیا هم میافتد. وقتی شنیدم استاد در قبرستان وادی السلام آرام گرفتند، فکر کردم به علاقه دلشان رسیدند.
سیده حنان علویان: یک بار استاد سر جلسه گفته بود هفته آینده امتحان میگیرم، وقتی تاریخ امتحان رسید، بعضی از بچهها مخالفت کردند و گفتند امتحان نگیرید. استاد با همان آرامش همیشگی گفت: بچهها این قدر نگران نمره نباشید. نمره میگیرید، معدلتان خوب میشود، لیسانستان را میگیرید، آن هم تمام میشود، بعد فوق لیسانس میگیرید. نگران این چیزها نباشید، نکاتی که استاد سر کلاس میگفت نکات پیچیدهای نبود، حرفهای دم دستی بود اما از آن حرفها که پرکاربرد بود.
به سادات خیلی احترام میگذاشت. خود را مثل یک بنده حساب میکرد. واقعا شرمندهام میکرد. با آن مقام احترام ویژهای به سادات میگذاشت.
شاگردان «استاد شهابی» از یادگاریهای درخشان و ماندگار استاد گفتند
میگفت اخلاق برای دانشجو مثل وضو برای نماز است. ممکن است درست را تمام کنی، نمرات عالی هم بیاوری ولی بدون اخلاق عملت از بین میرود مثل نماز که بدون وضو قبول نمیشود. وضو مدخل نماز است، اخلاق هم مدخل علم آموزی دانشجو است. اینطور ما را بار آورده بود. با اینکه رشتهاش الهیات نبود، بیش از همه به این چیزها اهمیت میداد.
واقعا حیف شد، از وجود استاد استفاده میکردیم. نباید با انسان خوب دشمن شد، چون طرف مقابل رسوا میشود، نه آن کسی که خوب است.
آسیه لطیفی: تنها چیزی که از استاد به یاد دارم، آرامش او بود. با ادب و احترام با قدمهایی آرام به کلاس میآمد. با استاد درس نهج البلاغه داشتیم و بیشتر میخواست دانشجو تلاش کند تا چیزی یاد بگیرد. استاد خیلی مهربان بود.
هاجر نصار: همیشه کلاسهای استاد شهابی معنویت خاصی داشت. سر کلاس به جد نورانیت خاصی احساس میکردم. آرام بود با ملایمت رفتار میکرد. ممکن بود گاهی از استادان تندی ببینیم اما استاد شهابی هیچ وقت این طور نبود.
زینت هاشم نیا: ایشان یک استاد فراموش نشدنی است. همیشه در چهرهاش آرامش خاصی بود. مخصوصا وقتی در راهروهای دانشکده راه میرفت همیشه سرش پایین بود. با اینکه جای نوه استاد بودیم هیچ وقت به چهره ما نگاه نمیکرد. یاد خدا در دنیای او برای من جالب بود. به سادات خیلی احترام میگذاشت.
استاد میگفت در ایام هفته ذکرهای مخصوص هر امام را بخوانید، گفته بود در زندگیم این کار را میکنم و خیلی برکت داشته. من عمل نکردم که ببینم اما این را از استاد به یاد دارم.
سمیه دریساوی: سادگی و دلسوزی یک پدر را داشت. در کلاس نکات اخلاقی به ما میگفت. کلاسش فقط آموزش نبود، به پرورش خیلی اهمیت میداد.
لطیفه مسعودینژاد: برای ما از لقمه حلال، سادگی و تقوی حرف میزد و یک بار خاطرهای از جوانی خود برای ما تعریف کرد که نشان میداد تقوی و لقمه حلال به انسان قدرت تشخیص و دوری از گناه میدهد. یک بار روز عید غدیر در دانشکده جشنی برگزار شد. داخل آمفی تئاتر جا نبود ما بیرون در سالن نشستیم، و دانشکده برای بچههایی که بیرون نشسته بودند امکانی فراهم کرده بود که بتوانیم برنامه را از بیرون به صورت زنده ببینیم. مبتهلی دعوت کرده بودند که آیه «ربنا» را به زیبایی خواند. لحظاتی تصویر استاد را نشان داد که هم زمان با ربنایی که خوانده میشد، آرام اشک میریخت، یکی از بچههای رشته عربی که کنار ما نشسته بود از گریه استاد گریهاش گرفته بود.
همیشه میگفت: «مطمئن باشید به تصمیم خودتون نیومدید این رشته. تصمیم خدا بوده که شما این رشته رو بخونید. میگفت مدرک نون نمیآره اگر خدا نخواد و اگر خدا بخواد بدون مدرک نونتون رو میرسونه».
استاد شهابی در دوره کارشناسی ارشد، استاد ناظر پایان نامهام من بود. آخر جلسه به من گفت همه پایان نامهات را خواندم و با مداد حدود ۱۶۰ مورد نکات ویرایشی در نسخه پایان نامه نوشته بود، با آنکه در آن سن و سال چشمهای استاد ضعیف شده بود.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰