اختصاصی ایکنا/ دستنوشتههای شهید غواص عبادینیا+ عکس
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، شهید نادر عبادینیا متولد ۱۵ مهرماه سال ۴۴ متولد شد و در چهارم دی ماه سال ۶۵ طی عملیات کربلای ۴ در منطقه اروندرود به شهادت رسید. درگردان غواصی لشگر ۳۲ انصارالحسین همدان دریک برهه انسانهای وارسته
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، شهید نادر عبادینیا متولد ۱۵ مهرماه سال ۴۴ متولد شد و در چهارم دی ماه سال ۶۵ طی عملیات کربلای ۴ در منطقه اروندرود به شهادت رسید.
درگردان غواصی لشگر ۳۲ انصارالحسین همدان دریک برهه انسانهای وارسته عجیب وغریبی جمع شده بودند گویی اصلا اهل زمین نبودند وبرای چند صباحی آمدند و رفتند و ما همچنان مبهوت گفتار و کردارآنهاییم. امروز از ماههای آبان و آذر و دی سال ۶۵ درباره عزیزی مینویسم با این خصوصیات، شماهم با من تجسم کنید: یک جوان ۱۷ یا ۱۸ ساله خوش سیما آرام ومتین، نورانی باصفا، لبخندی همیشگی برگوشه لب محجوب باصوتی دل نشین، و لباس روحانی (طلبه) به تن با سخنانی دلنشین وپرمعانی وجثهای کوچک وپیش نماز جماعات ما، او نادر عبادی نیا طلبهای درس خوان که در قم درس می خواند بود. درس و بحث را رها کرده بود و به جبهه حق پیوسته بود؛ هرشب بعد از نماز جماعت دعای توسل میخواند و آرام اشک میریخت و شبها هم برای راز ونیاز با محبوب خود سربه سجده میگذاشت و نجوا میکرد کسی بیاد ندارد او یک شب نماز شبش قضا شده باشد همه او را بهعنوان ساعت گردان میشناختند هر وضو میگرفت نیم ساعت به اذان مانده بود هر وقت موتور برق را روشن میکرد یک ربع به اذان مانده که نوار قرآن را پشت بلندگو میگذاشت. معمولا هم اذان ها را ایشان میداد و بچهها هم البته آنها که تا آن موقع بیدار نشده بودند و در گوشه کنار رودخانه و یا لابلای سنگهای کوههای اطراف به راز و نیاز با خدا نبودند، بلند میشدند فوری برای نماز آماده میشدند و بعد از نماز هم طبق برنامه زیارت عاشورا را به همراه محمد بهشتی میخواندند.
برادر مطهری درباره شهید عبادینیا نوشته است: یک روز صبح نزدیک اذان متوجه شدم وقت اذان است ولی ساعت گردان کار خودش را انجام نداده است
بهطرف چادر نادر می رود و او را می بیند که بشدت در حال گریه زاری است و دائم از خدا می پرسد چرا من امشب بیدار نشدم و به نماز شبم نرسیدم آخر من چه گناهی مرتکب شدم که باید امروزم را با راز و نیاز با تو شروع نکنم. چنان گریه می کرد که اول ترسیدم و فکر کردم اتفاق خاصی برایش پیش آمده که اینطور پریشان است. آنروز را هر کاری کردیم حاج نادر امام جماعت ما نشد وخودش را می خواست اینطوری تادیب کند.
حاج محسن جامه بزرگ درباره این شهید نوشته است: تمام قد ایستادم روی انگشتهای پام و لامپ را چرخاندم. تاریکی پرده انداخت تو چادر. چشم چشمی را نمیدید. بچه ها به سجده افتادند با همان لباس غواصی و همصدای عبادینیا شدند که پرسوز می خواند: بریزآب روان اسماء، ولی آهسته، آهسته. همه توی حال خود پیشانی بر خاک بودند که یک آن شنیدیم عبادی نیا بی بی را از عمق جان صدا زد و بدون اینکه دعا کند سر از سجده برداشت و با همان هقهقهای بلندش زد بیرون…طاقت نیاوردم به دنبالش رفتم خواستم صدایش کنم، اما نتوانستم….رفت رسید کنار کنده نخلی و زانو زد و عمامه اش را از سرش برداشت و پیشانی گذاشت بر روی خاک…رفتم جلو دست روی شانهاش گذاشتم تا بفهمد من آنجا هستم….هر قدر سعی کردم از او بپرسم چه شده و چه دیده نتوانستم و در چشمانش نفی خواستههایم را میدیدم….فقط گفتم: تا عملیات فقط چهل روز باقی مانده یعنی یک اربعین…نکند همین عددهاست که…..که باز هق زد و سر تکان داد و سر به سجده گذاشت….گفتم: نادر روضه امشبت با شبهای دیگر فرق داشت چه شده؟ چی تو دلت گذشته مرد؟ بگو؟ بلند شد و لب گزید و گفت:نه! و راه افتاد و با گام های بلند رفت . صدایش کردم ! برگشت و گفت: امتحان سختی بود.امتحان سختی داریم، خیلی سخت، فقط همین… و رفت و نشست داخل بلم و پارو زد و آنقدر نگاهش کردم تا سیاهی شب بلعیدش.
کریم مطهری درباره شهید عبادینیا نوشته است: همه آنهایی که در ماههای آذر و دی در جنوب بودهاند میدانند که چه سرمای استخوانسوزی دارد؛ چه برسد به آموزش غواصی و شنا در آن ماهها، او با آن جثه کوچک و لاغرش هم پای بقیه افراد آموزش غواصی را انجام میداد بعضی مواقع شبها ساعت ۱۱ یا ۱۲ همه را که از فرط خستگی خوابیده بودند بیدار میکردیم و برای آشنایی با آب در شب و شنا و غواصی توی آب میبردیم و به حاج آقا میگفتیم او میتواند توی آب نرود ولی نمیپذیرفت. آموزش در آن سرمای طاقت فرسا باعث شده بود تمامی بچهها مشکل جسمی پیدا کرده و مریض شده بودند که ناچار شدیم یک روز تمرین را تعطیل کرده و دکتر به محل آموزش سد گتوند آوردیم و همه را معاینه کرد و حاج آقا هم در تمامی آموزشها شرکت میکرد بدون اینکه ابراز خستگی کند. نزدیک عملیات کربلای ۴ بود فکر میکنم ۲۷ آذر بود همه را به روستای ابو شانک در اروند کنار بردیم با آبراههای زیاد و روبروی شهر فاو و ما میبایست آموزش عبور از اروند رود را در دستور کار میگذاشتیم. کار با جدیت شروع شد به هر کس اسلحهای متناسب جثه و قدرتش میدادیم و یا هر کس میتوانست اسلحه مورد نظر خودش را انتخاب کند، در آن موقع متوجه شدم حاج آقا عبای نیا آر پی جی برداشته و با آن تمرین میکند، با خودم گفتم کمی تمرین میکند و وقتی کار با ار پی جی را مشکل ببیند آن را عوض میکند و اسلحهای سبک بر میدارد. بچههای دیگر آمدند و گفتند حاجی یک فکری برای حاج آقا بکنید و سلاح سبکتری به او بدهید، بعد از تمرین آن روز او را صدا کردم دوتایی در جاده خاکی کنار آبراه ابو شانک قدم زدیم، به او گفتم حاج آقا غواصی توی آب اروند دشوار است و باید تا جایی که میتوانید از اسلحه سبک استفاده کنید تا بهتر بتوانید فین کفشهای غواصی بزنید و ار پی جی برای شما سنگین است؛ بهتر است کلاش بردارید او قبول نکرد، گفتم حاج آقا شما توانایی برداشتن آر پی جی و غواصی کردن در اروند را ندارید؛ خسته میشوید و نمیتوانید ادامه بدهید. او مکثی کرد و رو به من کرد گفت: حاج کریم آرپی جی مرا خسته نمیکند بلکه من آر پی جی را خسته میکنم و مرا همین طور بحالت مات و مبهوتی که از گفتار او منگ شده و زبانم قفل شده بود رها کرد رفت. او با همان اسلحه تمرین کرد و در عملیات شرکت کرد و در حالی که مشغول شلیک آرپی جی از میان معبر دشمن به سمت سنگر تیربار آنها بود تیری به پیشانی نورانیش خورد و در همان موقع به دیدار معبودش شتافت.
در انتها یادی میکنیم از شهدای گردان غواصی جعفر طیار و همرزمان نادر عبادینیا که در این عملیات به شهادت رسیدند. گردان غواصی همدان در عملیات کربلای چهار بیشترین نقش را داشتند و در منطقه ام الرصاص خرمشهر تعداد زیادی از غواصان این گردان که تا خاکریز سوم دشمن پیش رفتند، به شهادت رسیدند. رزمندگانی از جمله قدرت الله نجفیان، نادر عبادی نیا، داریوش ساکی، محمدحسن اکبری، سید مهدی رهسپار، امیر طلایی، مجید پور حسینی، سعید کاظمی، مصطفی جریان، محمد عراقچی، رضا حقگویان، اصغر تابعی و مسعود مرادی از شهدای گرانقدر این عملیات مهم بودند.
گزیده وصیتنامه طلبه شهید نادر عبادی نیا
بسم الله الرحمن الرحیم
قال رسول الله ما من قطره احبّ الی الله عزوجلّ من قطره دمٍ فی سبیل الله.
هیچ قطرههای پیش خداوند محبوبتر نیست از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود. با سلام و درود به ساحت مقدّس ولی عصر امام زمان عجّ الله تعالی فرجه الشریف روحی و ارواح العالمین فداه و با سلام و دورد به پیشگاه نایب بر حق امام زمان، امام خمینی، چشم و چراغ مسلمین جهان و با سلام و درود به شهدای اسلام از آغاز تا کنون و با سلام و درود به رزمندگان غیور و دلاوران مجاهد فی سبیل الله و با سلام و درود به اسرای عزیز و با سلام و درود بر امت قهرمان و حزبالله و با سلام و درود به محضر مبارک پدر و مادر عزیزم. پدر و مادر مهربانم این حقیر لیاقت آن را ندارم که به بزرگتر از خودم نصیحتی کنم و در این مقام هم نیستم ولی با توجه به اینکه شرع مقدس اسلام واجب نموده که هر شخص مکلفی وصیت نماید این حقیر هم به پیروی از آئین مقدس اسلام عزیز چند نکتهای را به خدمت شما بزرگواران و دیگر برادران و خواهران از امت حزب الله عرض مینمایم. پدر و مادر و برادران و خواهران مسلمان، خداوند مهربان از روی مهر و عنایت بیکران خود انسان را آفرید تا او را به مقام والایی برساند و آن مقام، مقام خلیفه اللهی است، زیرا شاهد بر این مطلب کلام خداوند میباشد که میفرمانید: وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُون؛ سوره بقره، آیه ۳۰
در ادامه وصیتنامه نوشته شده است: آری عزیزانم انسان آفریده شد تا خلیفه حق باشد در روی زمین و خداوند مهربان برای اینکه انسان بتواند به حقیقت این مطلب برسد برای او یک پیامبر و راهنما از درون بنام عقل و پیامبر دیگری از جنس خود او در خارج قرار داد و برماست که بکوشیم و از این دو نعمت بزرگ الهی استفاده نماییم و خود را به این مقام والا برسانیم، زیرا که انسان یک بار خلق شده و یک بار هم از این دنیا خواهد رفت و اگر خود را در این دنیا نسازیم و کامل نکنیم در آن دنیا دچار حسرت بسیار بزرگی خواهیم شد که به فرموده خداوند دیگر فایدهای ندارد و راه برگشت برای جبران وجود نخواهد داشت و حضرت امیر هم میفرمایند که به راستی امروز روز عمل است و حساب نیست و فردا قیامت؛ روز حساب است و عمل نیست؛ پس ای عزیزان بکوشیم تا بار سفر نبسته و نرفتهایم و تا فرصت باقی است جبران گذشتهها را بنماییم اگر کمی و کاستی داشتهایم و بکوشیم در طاعت و بندگی خود نسبت به خداوند و احکام خدا را بهجان بنوشیم که واقعاً راه سعادت و خوشبختی هر انسان در انجام وظائفی است که خداوند بر او تعیین نموده است. سعی کنیم خود را با قرآن و اهل بیت(ع) بیشتر آشنا کنیم و از این دو معدن گرانبها استفاده کامل را بنماییم و با عمل به آنها خود را به خدای خود نزدیکتر نماییم.
در بخش دیگری از وصیتنامه نوشته شده است: عزیزانم تا قطره خونی در بدن دارید دست از یاری امام عزیز روحی فداه برندارید و کوتاهی نکنید که به حق فرزند زهرا(س) و گوهری گرانبها در بین ما میباشند و به حق نعمت بزرگی بود که خدای مهربان بر ما عنایت. عزیزانم در حمایت از روحانیت این نهاد گرانمایه و این سربازان بحق امام زمان عج الله تعالی فرجه کمال همکاری را بنمایید و لحظهای خود را جدای از آنها ندانید کما اینکه ندانستهاید و فرزندان خود را برای شرکت در این نظام مقدس تشویق نمایید که اسلام عزیز در این زمان بیشتر از قبل احتیاج به روحانی دارد. عزیزان و سرورانم تا میتوانید خود را از علائق دنیوی ببرید و عمل نمایید برای آخرت که علی این همانا تو برای آخرت آفریده شدهای «انک مخلوق الآخره فاعمل لها»(امام عزیز و پدر مهربان میفرمایند: پس برای او کار کن. آری ای سروران عزیزم همان طور که عرض کردم من لیاقت گفتن این حرفها را نداشتم و فقط به عنوان تذکری میباشند. انشاءالله تعالی
این وصیتنامه در چهارم اسفندماه سال ۶۴ نگاشته شده است و وصیتنامه با خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار به پایان میرسد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰