تاریخ انتشار : دوشنبه 13 آذر 1396 - 22:09
کد خبر : 18897

نظرات سه گانه درباره کلیات

نظرات سه گانه درباره کلیات

  چکیده کلیات در طول تاریخ فلسفه یکی از مهم ترین و بحث‌برانگیزترین مسایل بوده است. برخی تا اندازه‌ای به آن اهمیت داده‌ و که آن را وجه تمایز انسان از حیوان دانسته‌ اند و برخی دیگر آن را در حد یک نام تنزل داده‌اند. اهمیت این موضوع در ادوار مختلف تاریخ فلسفه متفاوت بوده،

 

چکیده
کلیات در طول تاریخ فلسفه یکی از مهم ترین و بحث‌برانگیزترین مسایل بوده است. برخی تا اندازه‌ای به آن اهمیت داده‌ و که آن را وجه تمایز انسان از حیوان دانسته‌ اند و برخی دیگر آن را در حد یک نام تنزل داده‌اند. اهمیت این موضوع در ادوار مختلف تاریخ فلسفه متفاوت بوده، اما در دورۀ قرون وسطی بسیار بیش از سایر دوره‌ها به این موضوع اهمیت داده می شده است. لاک و پس از او، بارکلی که هر دو میراث‌دار فلسفۀ قرون وسطی نیز بودند، ناگزیر به این موضوع پرداخته‌ و نظریات بدیعی را در این باب ارائه کرده اند.

این مقاله به بحث دربارۀ نظریات این دو فیلسوف اختصاص دارد. در ابتدا نظریۀ لاک و مشکلات آن و سپس آن نظریۀ بارکلی و نقاط قوت و ضعف آن بیان می‌شود و در ادامه، یک طریق میانه برای توصیف کلیات ارائه خواهد شد که جامع نظر هر دو فیلسوف و دربرگیرندۀ نقاط قوت هر دو خواهد بود.

کلیدواژگان

کلیات؛ لاک؛ بارکلی؛ واقع‌گرایی؛ نام گرایی؛ تصورگرایی

مقدمه

در طول تاریخ فلسفه سه نوع نظر در باب کلیات مطرح شده است که ناشی از سه نوع نگرش مختلف بوده است. فیلسوفان متقدم همچون افلاطون و ارسطو از طریق تحقیق در ماهیت امور به بحث کلیات رسیده‌اند و از این رو، به آن جنبۀ وجودی بخشیده‌اند (واقع گرایان۱)، برخی دیگر در مسیر شناخت فهم بشر به آن برخورده‌اند و لذا بیشتر جنبۀ مفهومی به آن داده‌اند (تصور گرایان۲) و برخی دیگر همانند فیلسوفان تحلیلی از طریق وجود الفاظ عام به بحث کلیات پرداخته‌اند که از این طریق برخی همچون راسل به وجود کلیات قایل شده‌اند و برخی دیگر کلیات را تنها به یک نام محدود کرده‌اند (نام گرایان۳).

واقع‌گرایی

واقع‌گرایان معتقدند که کلیات در جهان خارج دارای ما به ازای خارجی هستند، اما نحوۀ وجودشان نزد فیلسوفان مختلف متفاوت است. افلاطون و ارسطو بزرگ ترین طرفداران این نوع نگرشند. واقع‌گرایی افلاطونی اعتقاد به وجود خارجی کلیات مفارق است، بدین معنا که اعیان مجردی جدا از افراد و مصادیق محسوس وجود دارند که افراد از آن ها بهره‌مند می‌شوند. بر حسب این نظریه جزئی‌های منسوب به یک کلی اند، روگرفت های آن و یا تقلیدی از آن محسوب می شوند (Cocchiarella ,2007:13).

در مقابل این واقع‌گرایی افراطی دیدگاه، ارسطو قرار دارد. او نیز همانند افلاطون معتقد است که کلی‌ها در جهان خارج وجود دارند، اما نحوۀ وجودشان با آن چه افلاطون می‌گفت، متفاوت است. کلی هر چیزی در ضمن افراد آن وجود دارد، به‌گونه‌ای که وجود جزئی بدون کلی و وجود کلی بدون جزئی ممکن نیست؛ یعنی به تعداد جزئی‌ها کلی وجود دارد. این کلی در ذهن واحد است و در خارج، جزئی و کثیر. مفهوم کلی نیز از طریق تجرید یا تقشیر به دست آمده است.

عقل پس از آن که شیء خارجی جزئی مورد ادراک حسی قرار گرفت و بعد از آن، به ادراک خیالی درآمد، امور مشترک را از صورت های جزئی خیالی تجرید می‌کند یا به عبارت دیگر، مشخصات فردی افراد را از امور مشترک موجود در آن ها تقشیر می کند و مفهوم کلی را تحصیل می‌کند. این نوع نگرش که واقع‌گرایی معتدل۴ نیز خوانده می‌شود، هم وجود خارجی مبنای کلیات و هم وجود ذهنی آن را می‌پذیرد. (Cocchiarella, 2007:11)

غیر واقع‌گرایی

هرچند در دورۀ قرون وسطی چرخش چشمگیری در فلسفه ایجاد نشد، در باب کلیات بحث های فراوانی صورت گرفت و شالودۀ نظریات غیر واقع گرایی در این دوره ریخته شد. آبلارد را پدر تصورگرایی و اکام را پایه‌گذار نام‌گرایی می‌دانند.

تصور گرایی

تصورگرایان وجود خارجی کلیات را رد می‌کنند و وجود آن ها را فقط ذهنی و حقیقت آن ها را تصوری می‌دانند. بر طبق این نظریه، تصورات کلی، مفاهیم هستند و از این حیث در اشیاء یا واقعیات خارجی حضور ندارند. اصل اساسی تصورگرایی این است که واقعیت خارجی تنها به صورت جزئی موجود است و کلی فقط وجود ذهنی دارد. وجود ذهنی کلیات، وجود الفاظ کلی را نیز توجیه می‌کند. (Cocchiarella,2007:11)

نام‌گرایی

نام‌گرایان می‌کوشندکه کاربرد اسامی کلی را بدون توسل به کلی‌های واقعی یا تصورها توضیح دهند. بر طبق این نگرش، از آن جا که از آن جا که کلی‌ها صرفاً لفظ هستند، در جهان خارج فقط جزئیات وجود دارند  .(Cocchiarella, 2007:10)نام گرایان بسته به این که به مبنایی عینی برای کلی معتقد باشند یا نباشند، به دو گروه تقسیم می‌شوند. یک گروه نام گرایان افراطی۵ هستند که نه وجود خارجی کلیات را می‌پذیرند و نه وجود ذهنی آن ها را؛ و اساساً هیچ مبنای عینی هم برای کلیات قائل نیستند.

این گروه بر این باورند که نامیدن چیزهای بسیار به یک نام نتیجۀ یک حکم اختیاری و خودسرانه است، یعنی ما تمایل داریم که چنان اشیائی را چنین بخوانیم. این را نمی‌توان یگانه شکل ممکن نام‌گرایی انگاشت، زیرا نام‌گرایان ممکن است بر آن باشند که کاربرد اسم های عام به‌نحوی تابع قواعد معین است، اما قبول نکنند که این قواعد را باید برحسب کلی‌های واقعی یا اندیشه‌های عام توضیح داد (استنیلند، ۱۳۸۳:۴۹).

لاک و کلیات

جان لاک، تجربه‌باور معروف انگلیسی، در چارچوب فلسفۀ مدرسی می‌اندیشید، اما تلاش های فراوانی در ردّ تصورات فطری و تحدید مبانی شناخت به تجربه انجام داد. به جرأت می‌توان گفت که تلاش او برای تبیین کلیات بر مبنای تجربی نافرجام مانده است. گواه ما بر این مدعا نیز آرای متفاوت مفسران او در این مورد است. برخی از مفسران، او را تصورگرا دانسته‌اند (استنیلند،۱۳۸۳:۴۸)، گروهی او را نام‌گرا خوانده‌اند (Klima,2004,:4) و دسته‌ای او را واقع‌گرا دانسته‌اند (Urmson, 1982:30).

لاک اهم مواضع خود را در مورد کلیات در فصل سوم از کتاب سوم مهمترین اثرش، یعنی تحقیق در فهم بشر۶ و در خلال بحث زبان و بخشی دیگر را نیز در فصل چهارم و در خلال بحث از قواعد و اصول کلی مطرح می‌کند. مدخل لاک در بحث کلیات، زبان است؛ یعنی وجود کلمات کلی، لاک را به این بحث کشانده است.

لاک جزء‌گراست و قایل به این است که هر آن چه در جهان خارج وجود دارد، جزئی است؛ اما بدیهی است که زبان حاوی کلمات کلی است. حال این کلمات کلی چرا وجود دارند و چگونه شکل می‌گیرند؟ لاک در فصل سوم از کتاب سوم به دنبال پاسخ این پرسش هاست. او برای چرایی وجود نام های کلی سه علت بیان می‌کند. اول آن که جزئیات متمایز بسیار بیش از آن هستند که بتوان به هریک نامی مجزا نسبت داد. آن چه در جهان خارج وجود دارد، جزئی است امّا، آیا می‌توان برای تک تک درخت ها، تمام ماهی ها و تمامی شن های روی کر، زمین نامی مجزا برگزید؟ (Locke,1975:409) .

دومین دلیل این است که هر گوینده‌ای با جزئیات مختلفی آشناست و هر یک از آن جزئیات نامی دارد که همه با نام تک تک آنها آشنا نیستند. افراد نیاز دارندکهدربارۀ آن جزئیات با دیگرانی که با آن جزئیات آشنا نیستند، سخن بگویند. در این‌صورت غرض اصلی از وجود زبان، یعنی ایجاد ارتباط در میان ابنای بشر نقض می‌شود. سخن لاک در این خصوص این است که حتی عالی ترین فهم ها نمی‌تواند هر موجود جزئی را که حواس را متأثر می‌سازد، در خود جای دهد .(Locke,1975:409)

سومین دلیل این است که لازمۀ وجود علم این است که بتوان احکام کلی صادر کرد. بدون وجود الفاظ کلی احکام کلی و در نتیجۀ علم امکان ندارد.. (Locke,1975:408-409)

لاک با کمک این سه دلیل ثابت می‌کند که گریزی از کلمات کلی وجود ندارد، اما مشکلی که در این مرحله با آن مواجه می شود، این است که او کلمات را علایم تصورات می‌داند؛ زیرا در این جا این سؤال مطرح می‌شود که کلمات کلی بر چه نوع تصوراتی دلالت دارند؟ و این تصورات چگونه حاصل می‌شوند؟ لاک در کتاب دوم تحقیق به تفصیل در باب تصورات سخن می گوید و این تصورات را حاصل عمل انتزاع ذهن می‌داند، بدین معنا که ذهن شرایط زمان و مکان و سایر تصورها را که به اشیای جزئی مربوط می‌شود، از تصورات جزئی جدا می‌کند و به این طریق، تصورات انتزاعی که حاصل حذف موارد افتراق و حفظ موارد اشتراک است، حاصل می‌شود.

تصور تعمیم می یابد و حاصل، علامت برای بیش از یک فرد جزئی است که این جزئیات به سبب مطابقت با آن تصور انتزاعی با یکدیگر مشابهت و سنخیت یافته‌اند. در واقع، کلمات کلی که علامت تصورات کلی هستند، نوعی شاخص و قالب را برای طبقه‌بندی جزئیات در اختیار ما قرار می‌دهند (لو ۲۳۹:۱۳۸۶).

با این تعریف که لاک برای کلمات کلی بیان می‌کند،دیگر کلیت صفت اشیا نیست؛ چون اشیا همه جزئی هستند، بلکه کلیت صفت تصورات و کلمات است که ساختۀ ذهن بشرند و ذهن آن ها را برای استفادۀ خودش ساخته است. البته این نکته را هم نباید از ذهن دور داشت که هر تصور یا کلمه‌ای جزئی است و کلمات و تصورات کلی فقط در دلالت شان کلی‌ هستند، یعنی یک تصور عام دال بر یک گونه از چیزهاست، مثل انسان؛ و لفظ عام نمودارِ تصور دال بر یک گونه است (کاپلستون،۱۳۸۷:۱۲۱).

از میان موجودات، موجودی که با تصور کلی مطابقت داشته باشد، مدلول آن واقع می‌شود. در واقع، تصور کلی به منزلۀ شاخصی است که موجودات نسبت به آن سنجیده می‌شوند و هر موجودی که با آن شاخص مطابقت داشته باشد، در آن گروه قرار می‌گیرد و مدلول آن تصور واقع می‌شود.(Locke,1975 :414)

مطابقتی که لاک مطرح می‌کند، موضع او را در باب کلیات شفاف تر می‌سازد: «من دوست ندارم که در این جا گمان شود فراموش کرده‌ام که طبیعت در تولید اشیاء، بسیاری از آن ها را شبیه به هم می‌سازد، چه رسد به این که منکر آن باشم: زیرا چیزی واضح تر از این وجود ندارد، به‌ویژه در نژادهای حیوانات و همۀ آن چیزهایی که از طریق تخم تکثیر می‌شوند.

 اما به نظر من می‌توان گفت که دسته‌بندی آن ها تحت نام ها که کار فاهمه است، از مشابهتی که در میان آن ها هست بهره می‌برد تا بدینوسیله تصورات عام انتزاعی را بسازد و آنها را در ذهن با نامهایی که به آنها ضمیمه شده به عنوان الگوها یا قالب ها تنظیم ‌کند.»  .(Locke,1975:415)لاک در ادامه بر این نکته تأکید می‌ورزد که اینکه می‌گوییم تصورات کلی مصنوع فاهمه هستند، نباید موجب شود که منکر یک حقیقت و ذات معین برای تصورات کلی شویم چراکه اگر وجود یک حقیقت و ذات معین را برای تصورات کلی نپذیریم، آن گاه افراد مختلف تصورات کلی متفاوتی خواهند داشت.

البته ساخت، ذهن بشر بودن موجب بروز تردید در مصداق های مختلف یک کلی می‌شود، مثل این که آیا جنین زودرس انسان است یا نه؟و آیا پنگوئن پرنده است یا نه اما این موضوع نباید موجب شود که وجود یک حقیقت و ذات معین را برای تصورات کلی منکر شویم . (Locke,1975:416)

با توجه به آن چه از قول لاک تا‌ این جا بیان شد، می‌توان در خصوص موضع لاک در باب کلیات اعلام نظر کرد. با توجه به بیان خود او، منشاء پیدایی تصورات کلی، اخذ تشابهات از تصورات جزئی و وانهادن تمایزات آن هاست. این کار منجر به پیدایش تصوری می‌شود که فاهمه به آن صفت کلی می‌دهد. این بیان متضمن این معناست که تشابهاتی وجود دارند که نه به‌ صورت مجزا و جدا از تصورات جزئی، بلکه به‌ شکل مضمر و پوشیده در درون جزئیات نهفته‌اند. چنین تعبیری از کلام لاک بسیار به رئالیسم ارسطویی می‌ماند،زیرا لاک با پذیرش وجود مشابهت میان موجودات به عنوان منشاء شکل‌گیری تصورات کلی، در واقع، وجود یک شالودۀ عینی را برای کلیات پذ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یرفته است.

ابهام موجود در تعریف تصورات تجریدی، برخی مشکلات را متوجه لاک ساخته است. یکی از این ابهام ها در بیان مناقشه‌آمیز اوست که اعتراضات فراوانی را در خصوص ماهیت تصورات کلی به ‌دنبال داشته است: «تصورات کلی جعل و اختراع ذهن است که دشواری بسیاری با آن همراه است و به سادگی آن گونه که ما آمادۀ تصور کردن هستیم، خودشان را به ما عرضه نمی‌کنند.

به عنوان مثال، آیا تشکیل یک تصور کلی از مثلث به زحمت و مهارت احتیاج ندارد؟ برای این که آن تصور نه باید حاده‌الزاویه، نه قائم‌الزاویه، نه متساوی‌الاضلاع، نه متساوی‌الساقین و نه مختلف الاضلاع باشد، بلکه باید هم، این ها باشد و هیچ کدام نباشد. در نتیج، این چیز معیوبی است که نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ تصوری که در آن، برخی اجزاء با تصورات ناسازگار و بسیار متفاوت گردآوری شده‌اند» (Locke,1975:595) .

 نقد نظریۀ لاک

نظریۀ لاک در باب کلیات از آغاز با انتقادات بسیاری روبه رو شد. یکی از اصلی‌ترین منتقدان لاک، فیلسوف تجربه‌گرای معروف جرج بارکلی است. از آن جا که تصورات کلی تجریدی با ویژگی های متضادی که لاک در کتاب چهارم به آن اشاره کرده با یک یا هر دو اصل بنیادی منطق مغایرت  دارد: اصل عدم تناقض (که هیچ چیز نمی‌تواند در آن واحد هم واجد ویژگی معینی باشد و هم نباشد) و اصل طرد شق ثالث (هر چیز یا باید دارای ویژگی معینی باشد یا نباشد و حالت سومی برای آن قابل تصور نیست).

 از نظر بارکلی، تصویر ذهنی باید حتماً دارای خصوصیات معین باشد و حصول تصوری که رنگ، اندازه یا شکل مشخصی نداشته باشد ولو در عالم خیال، ممکن نیست. (Taylor,1978:112) .

یک راه دفاع از لاک، کنار گذاشتن مثال مثلث است، زیرا این مثال بیان گر نظر لاک در باب کلیات نیست، همچنان که بسیاری از مفسران چنین کرده‌اند (Taylor,1978:112) . هم چنین در بسیاری عبارات دیگر، موضع لاک در باب کلیات و فرآیند تجرید که منجر به شکل‌گیری تصورات کلی می‌شود، به تفصیل بیان شده است که می‌توان با توجه به آن ها از لاک در مقابل این اشکال دفاع کرد.

راه دیگر دفاع از لاک در برابر این اشکال این است که با توجه به اظهارات او در فصل های دوم و سوم کتاب دوم تحقیق منظور لاک را این ندانیم که مثلثی وجود دارد و دارای ویژگی های ناسازگار است؛ بلکه مثلثی هست که برای من مهم نیست چه باشد، متساوی‌الاضلاع یا مختلف‌الاضلاع. حتی اگر تخیل را با داشتن یک تصویر ذهنی یکی بگیریم (که البته دامن، خیال وسیع تر است) تصاویر خیالی همواره مبهمند و طرح‌واره‌ای از عینیت خارجی ارائه می‌کنند.

 تصور مثلث نیز از آن جایی که یک بازنمود است، نیازی به این ندارد که طول اضلاعش مشخص باشد؛ چون داشتن طول مشخص ویژگی اشیاء ست، نه تصورات. پس تصورات موجوداتی هستند که تعینات آن ها با تعینات موجودات عینی متفاوت است و نباید همان ویژگی هایی را که به موجودات عینی نسبت داده می‌شود، به تصورات نیز نسبت داد. بنابراین، تصور مثلث فقط ویژگی هایی را دارد که بیان گر مثلث بودن باشد و نه یک مثلث خاص. این راه حل با توجه به موضع خود لاک در باب تجرید بعید نیست  (lowe,1995:159).

راه دیگری نیز برای دفاع از لاک در برابر این اشکال وجود دارد: خود ادراک که فرآیند تجرید نیز زیرمجموعۀ‌ آن است یک فرآیند گزینشی است: ما هنگام مشاهده یک شیء، به برخی ویژگی های آن توجه می‌کنیم، اما در مورد ویژگی های دیگر ممکن است نه توجه کنیم که دارای آن هاست و نه توجه کنیم که دارای آن ها نیست. پس دلیلی وجود ندارد که شکلی را بدون توجه به این که آیا اضلاع آن مساوی هستند یا نه، مثلث ندانیم: بنابراین، با توجه به میزان تبیین‌گری تصورات کلی تجریدی، به‌نظر می‌رسد که عدم تعین (در حد قابل قبولی که از آن دفاع شد) ویژگی مناسبی برای آن ها باشد. (lowe,1995:160)

 به علاوه، بارکلی وکسانی‌که مثال مثلث را مورد اشکال قرار داده‌اند، گمان کرده‌اند که مراد لاک صورت خیالی مثلث است و بر این اساس گفته‌اند یک صورت خیالی که جزئی است، ممکن نیست خصوصیات متعارض و ناهمگون داشته باشد؛ در حالی‌که مراد لاک صورت کلی عقلی مثلث است و چنین صورتی_در صورت وجود_ درعین شمول بر همه‌ی مثلث های جزئی از همه‌ی خصوصیات فردی آن ها مجرد است.

بارکلی و کلیات

بارکلی دیگر تجربه باور انگلیسی نیز مانند لاک بحث کلیات را از طریق کلمات کلی آغاز می‌کند. او بر خلاف لاک که علت ایجاد خطا را وجود حقایقی می‌دانست که از دسترس فهم بشر خارج است؛ خطا را ناشی از قوای نفسانی و ضعف آن ها نمی‌دانست، بلکه در نظر او اشکالات پیش آمده ناشی از خطا در روش به‌کار بردن آن هاست. به تعبیرخود او، ما خود گرد و غبار به پا می‌کنیم و بعد شکوه می‌کنیم که هیچ چیز نمی‌بینیم (بارکلی، ۱۳۷۵:۴) .

به همین منظور، بارکلی در صدد برمی‌آید تا تفحصی در اصول اولیۀ علم انسانی انجام دهد و با دقت در آن ها مشکلات اصلی فهم بشر را مرتفع سازد. او در جریان این مداقه به این نتیجه می‌رسد که بیشترین مشکلاتی که بشر در راه جست و جوی حقیقت داشته است، ناشی از سوء استعمال الفاظ بوده است. بشر چنین می‌اندیشیده است که هر لغتی که به کار می‌برد، باید مابه ازایی در ذهن داشته باشد و هنگامی‌که الفاظی یافته است که چنین نبوده‌اند، این قدرت را به ذهن نسبت می داده که می‌تواند مابه ازای مستقلی برای این الفاظ بسازد و از آن جا که این مفاهیم ساختگی نظیر وجود، وحدت، علیت و … موضوع اصلی علومی همچون منطق و فلسفه هستند، بیشترین مشکلات دامن گیر حکما و فلاسفه شده است تا دانشمندان سایر علوم و بدین سان، بیشترین انحرافات نیز در این دانش ها رخ داده است (بارکلی،۱۳۷۵: ۴) .

بارکلی در اثر معروف خود رساله در اصول علم انسانی در موارد متعدد نظریۀ انتزاع لاک را عنوان کرده و انتقاداتی به آن وارد دانسته است. او در ابتدا سه نوع تصور را که با استفاده از عمل انتزاع ساخته می‌شود، برمی‌شمرد: اول، جدا کردن تصور کیفیاتی که در یک شیء با هم جمعند، نظیر جدا کردن تصور رنگ از شیئی که دارای رنگ و بعد و حرکت است و همین طور جدا کردن تصور هر یک از دو کیفیت دیگر. دوم، جدا ساختن تصور بسیط مشترک، مثلاً بعد، از خصوصیات جزئی هر یک از افراد آن و ساختن تصور کلی بعد. سوم، ساختن تصور مرکب انتزاعی انسان، با جدا کردن انسان که مشترک میان افراد خود است از ویژگی های هر یک از افراد. (بارکلی،۱۳۷۵: ۶_۵).

او فقط قسم اول را می‌پذیرد و به دو قسم دیگر (که ماهیتاً یک قسمند) اعتقاد ندارد و با صراحت می‌گویدکه اگر دیگران دارای این قوه‌ی شگفت انگیز انتزاع هستند، من نیستم؛ و من فقط می‌توانم تصورات حاصل از اشیای جزئی را ترکیب و تحلیل کنم و تصورات مرکب و بسیط حاصل شده هم حتماً خصوصیات معینی دارند. در نظر او، حصول تصور کلی به‌وسیله‌ی انتزاع محال است، همچنین است جدا کردن تصور دو چیزی که جدا از یکدیگر وجود ندارد، نظیر بعد و حرکت (بارکلی،۱۳۷۵:۷)

بارکلی در این بخش به دنبال ردّ انتزاع است، اما هیچ استدلالی اقامه نمی‌کند. او امکان وجود تصورات انتزاعی را محال می‌داند اما نه به‌طور منطقی، بلکه روان شناسانه؛ چون هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که تصوری انتزاعی از حیوان، یا حرکت متمایز از جسم متحرک داشته باشد پس بارکلی حق دارد که چنین تصورات انتزاعی را انکار کند (.(Bennet, 1991:36 البته شارحان او، برای ردّ این نوع انتزاع استدلال هایی ارائه کرده‌اند، ولی خود او استدلالی اقامه نکرده است . (Taylor,1978:112)

بارکلی، در ادامه، دلایلی را که معتقدان به تصورات انتزاعی (عمدتاً لاک) عنوان می‌کنند، به چالش می‌کشد. دلیلی که لاک برای اثبات عدم تصورات انتزاعی در نزد حیوانات می‌آورد، عدم الفاظ و علایم کلی است که بارکلی آن را نمی‌پذیرد؛ زیرا او معتقد است که استعمال الفاظ کلی به منزله وجود تصورات کلی انتزاعی نیست. بلکه لفظ زمانی کلی می‌شود که علامت چندین تصور جزئی باشد که هر یک از آنها را بدون تفاوت به ذهن عرضه ‌کند (بارکلی،۱۳۷۵: ۱۱_۱۰).

بارکلی همچنین به مثال مثلث لاک اشاره می‌کند و از این مثال برای انکار مجدد انتزاع بهره می‌گیرد. او می‌گوید که اگر کسی می‌تواند چنین مثلثی در ذهن داشته باشد، من با او بحثی ندارم؛ اما از خوانندگان می‌خواهم در ذهن خویش مداقه کنند که آیا واقعاً چنین تصوری دارند؟ (بارکلی،۱۳۷۵:۱۳_۱۲).

انتقاد دیگری که بارکلی به این استدلال وارد می‌کند، این است که اگر تصورات کلی برای امری چون تفهیم و تفهم که برای مردمان عادی هم آسان و مأنوس است، ضرورت دارد پس نمی‌تواند تا این اندازه صعب‌الوصول باشد. اگر گفته شود که علت این که این تصورات برای انسان بالغ آسان و واضح است، استمرار در استعمال آن است، در چه مرحله‌ای از مراحل عمر این وسایل ضروری تکلم به‌دست می‌آید؟ با توجه به این که بزرگسالان در استعمال این معانی مشکلی ندارند، پس باید در سال های کودکی عمل مشکل تحصیل معانی انتزاعی انجام شود، اما آیا انجام چنین عمل دشواری برای کودکان ممکن است (بارکلی،۱۳۷۵:۱۴_۱۳).

شاید ایراداتی که بارکلی به تصورات انتزاعی لاک گرفتهاست، این معنا را به ذهن القا کند که تصورات کلی از دیدگاه بارکلی اصلاً وجود ندارند. خود او در پاسخ به این شبهه می‌گوید: «من تصورات کلی را به طور مطلق انکار نمی‌کنم، بلکه فقط تصورات کلی انتزاعی را رد می‌کنم.

به‌نظر من تصور جزئی فقط وقتی که علامت همه‌ی تصورات جزئی دیگر مشابه خود قرار گیرد کلی می‌شود» (بارکلی،۱۳۷۵،ص۱۰) وی همچنین می‌گوید: «کلیت، تا آن جا که من فهمیده‌ام، در ذات یا مفهوم محصل و مطلق چیزی نیست بلکه در نسبتی است که میان چیزی و جزئیاتی که وی آن ها را نمودار می‌سازد، قائم است و به این اعتبار اشیاء و اسماء و مفاهیمی که ذاتاً جزئی هستند، اعتباراً اخذ کلیت می‌کنند» (بارکلی،۱۳۷۵:۱۳).

بارکلی کلیت را به معنی مفهوم محصل و مطلق چه در شیء خارجی و چه در تصورات و چه در الفاظ و چه حتی در اشکال رد می‌کند و آنرا به قراردادی منوط می‌کند که ما به چیزی (لفظ، شکل، تصور یا شیء خارجی) نسبت می‌دهیم. و با این قرارداد (اعتبار) است که اشیاء، الفاظ و تصوراتی که ذاتاً جزئی هستند، مفهوم کلی می‌یابند؛ و اما این قرارداد به جزئیاتی بستگی دارد که آن چیز نمودار آن است. بدین معنا یک مثلث که بر روی کاغذ رسم شده است تا نمایندۀ همۀ مثلث ها باشد و با استفاده از آن ثابت کنیم که زوایای داخلی مثلث ۱۸۰ درجه است، حتماً اضلاع و زوایایی با اندازۀ مشخص دارد، اما چون این ویژگی ها مورد توجه ما قرار نگرفته و فقط مثلث بودن آن لحاظ شده است، کلی می‌شود.

خوشبختانه همۀ آنچه بارکلی در مورد کلیات بیان داشته است، به هم پیوسته بوده و در مقدمۀ رساله در اصول علم انسانی آمده است. از این رو، آن قسم پراکندگی‌ که در آرای لاک دیده می‌شود، در بارکلی وجود ندارد. در ادامه تفاسیری خواهد آمد که از نظریۀ بارکلی ارائه شده است.

پی نوشت ها

۱. realists

۲. conceptualists

۳. nominalists

۴. -Moderate realism

۵. Exaggerated 

مراجع

فهرست منابع

استنیلند،هیلاری (۱۳۸۳) کلی ها، نجف دریابندری، تهران، نشر کارنامه.

بارکلی، جرج (۱۳۷۵)، رساله در اصول علم انسانی و سه گفت و شنود، منوچهر بزرگمهر، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

حکاک، سید محمد (۱۳۹۰) فلسفه تجربی انگلستان، تهران، سمت.

کاپلستون،فردریک (۱۳۸۷) تاریخ فلسفه ج۵، امیر جلال‌الدین اعلم، تهران، سروش.

لو، ای.جی. (۱۳۸۶) راهنمای کتاب جستار در باب فاهمه بشری، ابوالفضل حقیری، تهران، حکمت.

Bennet, Jonathan (1991) Locke Berkeley Hume (Central Themes), Oxford, Clarendon Press.

Cocchiarella, Nino B. (2007) Formal ontology and conceptual Realism, Netherland, Springer.

Dancy, Jonathan (1987) Berkeley: An Introduction, Oxford, B. Blackwell.

Locke, John (1991) An Essay Concerning Human Understanding, Peter H. Nidditch, Oxford, Oxford.

Lowe, e.j. (2005) Locke, New York, Routledge.

Taylor, C. C. W. (1978) "Berkeley's Theory of Abstract Ideas", PHILOSPPHICAL QUARTERLY, vol.28, No.111, 97-115.

Urmson, J.O. (1982) Berkeley, Oxford, Clarendon Press.

Warnock, G. J. (1953) Berkeley, Oxford, Penguin Books.

نویسندگان:

سید محمد حکاک، زهرا اسماعیلی  

فصلنامه حکمت و فلسفه شماره ۴۴

ادامه دارد…

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد