تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1396 - 6:06
کد خبر : 18647

خاطراتی از جلسات تفسیر رهبر معظم انقلاب/ از دغدغه انس جوانان با قرآن تا مبارزه عملیاتی

خاطراتی از جلسات تفسیر رهبر معظم انقلاب/ از دغدغه انس جوانان با قرآن تا مبارزه عملیاتی

رهبر انقلاب همواره به تدبر در قرآن و انس با قرآن تاکید داشته‌اند و اینکه عمل به آموزه‌های قرآنی اهمیت فراوانی دارد. نباید قرآن در عمل میان مسلمانان مهجور باشد و تنها به قرائت قرآن و تجلیل ظاهری از آن بپردازند. در خصوص رابطه معظم‌له با قرآن با حجت الاسلام علی رنگین‌خاک، محقق و نویسنده

رهبر انقلاب همواره به تدبر در قرآن و انس با قرآن تاکید داشته‌اند و اینکه عمل به آموزه‌های قرآنی اهمیت فراوانی دارد. نباید قرآن در عمل میان مسلمانان مهجور باشد و تنها به قرائت قرآن و تجلیل ظاهری از آن بپردازند. در خصوص رابطه معظم‌له با قرآن با حجت الاسلام علی رنگین‌خاک، محقق و نویسنده حوزه اخلاق، عرفان و قرآن گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می خوانید.

ایکنا: رهبر معظم انقلاب از چه زمانی با قرآن آشنا شدند و ارتباط ایشان با قرآن به چه شکل بود؟

تربیت قرآنی و آشنایی معظم له از دوران کودکی با معارف نورانی قرآن، باعث انس و ارتباط قوی ایشان با کلام وحی شد. این ارتباط، هدایتگیری و بهره‌مندی در کلیه مراحل زندگی ایشان قابل مشاهده است؛ به گونه‏‌ای که میتوان محوریترین بُعد از ابعاد شخصیتی معظم‌له را «بُعد قرآنی» دانست.

ایشان در خاطرات خود می‌گویند: ما وقتی بچه بودیم، همه می‌نشستیم و مادرم قرآن می‌خواند، خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ می‌خواند. ما بچه‌ها دورش جمع می‌شدیم و برایمان به مناسبت، آیه‌هایی را که در مورد زندگی پیامبران است، می‌گفت. من خودم اوّلین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم به این مناسبت شنیدم. قرآن که می‌خواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است می‌رسید، بنا می‌کرد به شرح‌دادن.

ایکنا: از چه زمانی به صورت جدی و رسمی به فراگیری قرآن مشغول شدند؟

آغاز ورود جدی ایشان به عرصه تعلیم قرآن از همین زمان دبستان بود. پدرشان برای آشنایی بیشتر پسرانش با قرآن و یادگیری تجوید، از حاج رمضان بنکدار خواست آنان را آموزش دهد. حاج رمضان از قاریان قرآن مشهد بود. پس از چند ماه شاگردی، حاج رمضان گفت که ترقی کرده‌اید و دیگر من نمی‌توانم به یادگیری بیشتر شما کمک کنم.

استاد بعدی ایشان، ملاعباس، بزرگترین استاد قرائت قرآن مشهد، شاگرد سیدمحمد عرب زعفرانی، مؤسس علم قرائت در مشهد بود. ملاعباس، استاد زبردستی بود. در این فن کسی را بالاتر از خود نمی‏‌دانست. دیگران هم همین نظر را داشتند. رهبر انقلاب تمام قواعد تجوید را از او فراگرفت. همو جزوه تجوید سیدمحمد عرب را نیز برای گروه اندکی از علاقهمندان تدریس کرد که ایشان هم در شمار آنان بود.

در دبستان که بود، آقای تدین (مدیر دارالتعلیم دیانتی) که متوجه شده بود سیدعلی صدای خوبی دارد، او را برای خواندن قرآنِ سرِ صف انتخاب کرد. سیدعلی «قرآن خوان مدرسه» بود. حتماً قرائت قرآن او آوازه‌ای ـ هر چند محدود ـ پیدا کرده بود که وقتی آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی(ره) به مشهد آمد، در مراسم استقبال از او، قرآن‌خوان بود و یا آیت‌الله سید نورالدین حسینی شیرازی(ره) که به زیارت امام رضا(علیه السلام) آمد، سید علیِ نُه ساله، در مراسم استقبال او در خواجه اباصلت نیز آیههایی از قرآن را تلاوت کرد، یا زمانی که آقای قمی برای بازدید از مدرسه به آنجا آمد، قرآنخوان مراسم، او بود.

ایکنا: فعالیت معظم‌له در زمینه تفسیر قرآن چگونه بود؟

بله، آن طور که ایشان در خاطرات خود فرموده‌اند، در از سال چهل و سه چندین اقدام داشتند. یک اقدام، شروع یک درس قرآن بود، که درس تفسیر بود، براى عده‌اى از مردم که جوانها و دانشجوها و محصلین مى‌آمدند، بعد درس‌هایى در حوزه شروع کردند؛ درس‌هاى فقه و اصول براى طلاب… بعد، یک درس تفسیر. در حوزه‌ علمیه مشهد، هیچ درس تفسیرى تا آن وقت نبود و لااقل به طور عمومى نبود. بعد از این‌که ایشان درس تفسیر را آغاز کردند که حدود سال چهل‌وهفت بود، بعد البته یک درس تفسیر ارزنده خوبى از طرف یکى از علماى بزرگ مشهد شروع شد. لکن تا آن زمانى که ایشان شروع کردند، درسى نبود و آن درس هم مجمع طلاب و فضلا و جوان‌هاى پرشور حوزه علمیه بود و این درس پنج سال ادامه پیدا کرد و تا سال پنجاه‌ویک ادامه داشت، و سال پنجاه‌ویک ساواک این درس را تعطیل کرد که بعد ایشان آن را به درسى از عقاید تبدیلش کردند؛ یعنى مباحث کلام جدید.

بسیاری از جوانانی که پای درس تفسیر ایشان بودند، جوانانی بودند که بعدها جزو این گروه‌هاى مبارز و انقلابى بودند. البته بعضى راه درست را تا امروز هم ادامه دادند، بعضى هم در این ریخت و پاش‌هاى انحرافى که در این مدت بود، بدبختانه دچار انحراف شدند و از راه‌هاى دیگر رفتند. البته به دلیل مزاحمت‌های ساواک ایشان ممنوع‌التفسیر شدند. یعنى سخنرانى اگر مى‌کردند اشکال نداشت اما تفسیر قرآن حق نداشتند بگویند.

سؤال: مباحث تفسیری ایشان همیشه به شکل تخصصی بود یا برای عموم مردم برنامه داشتند؟

بر اساس خاطرات ایشان، پس از تعطیلی کلاسهای تفسیر، ایشان به نماز جماعت می‌رفتند، در مسجد کرامت و مسجد امام حسن(ع) در مشهد. آن‌جا بعد از نماز، هر شب بدون هیچ تعطیلى و وقفه‌اى معارف اسلامى را از روى متون اسلامى بیان مى‌کردند، چه حدیث و چه نهج‌البلاغه به خصوص و چه قرآن و این شیوه‌ تخته‌نویسى را ـ یعنى بردن تخته سیاه توى مسجد و نوشتن روى تخته و ارائه به مردم از طریق سمعى و بصرى – را در مشهد باب کردند؛ که خیلى هم علاقه‌مند پیدا کرد. جمعیت‌هاى زیادى جمع مى‌شدند و جلسات خیلى موفق و خوبى بود. بالأخره آنها را هم تعطیل کردند!

سوال: کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» از همین جا شروع شد؟

فکر میکنم سال پنجاه و سه یا پنجاه و چهار بود. نزدیک اوج‌گیری انقلاب بود. ایشان در مسجد امام حسن مجتبی(علیه السلام) هم جلساتی داشتند. به‌خصوص یک جلسات تفسیرگونهای در ظهرهای ماه مبارک رمضان داشتند و بحثی را شروع فرموده بودند با عنوان «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» که بعدها چاپ شد. خود ایشان به من فرمودند که شما ضبطی تهیه کن و بیا این بحث را ضبط کن. من دوتا از این ضبطهای بزرگ خریدم؛ یکی برای خودم و یکی برای آقا. در کار لوازم صوتی بودم و مغازهای داشتم. ضبط را بردم و آن جلسات را ضبط کردم؛ بیست و هفت یا بیست و هشت نوار شد.

بعد نوارش را هم تکثیر میکردم. گاهی هم خود ایشان فردی را معرفی میکردند که این نوار را به او بدهم. من آن نوارها را زیاد تکثیر کردم؛ در پوششی که ویژه نوار قرآن داریم، تکثیر میکردیم؛ کارهای انقلابی می‌کردیم. دانشجوها زیاد از من نوار می‌گرفتند؛ از شهرستانها هم زیاد می‌آمدند و از ما نوار می‌گرفتند.

کتاب «طرح کلی اندیشه‌ اسلامی» دقیقاً پیاده شده همان نوارهاست. شاید یک مقداری بازنگری و کم و زیاد شده باشد، اما اصل مطلب همان است. نکات مهم را قبلاً در برگههایی تکثیر می‌کردند و بین دانشجویان و مستمعان پخش می‌کردند. یعنی افراد میدانستند که بناست راجع به این آیات بحث‌ بشود و یک مضمونی از آیه را در نظر داشتند؛ ترجمه تحت‏اللفظیاش را می‌دیدند و زمینه‌ای داشتند. بعد ایشان می‌ایستادند و در مورد آیات، چکیده‏ای از تفسیر و مفاهیمی که در نظر داشتند را می‌گفتند. بعد میفرمودند حالا که معنی این آیات را فهمیدید، این قاری عزیزمان بیاید با لحن و صدای خوش بخواند تا شما بیشتر لذت ببرید. مردم چون معنی قرآن را فهمیده بودند، راحت ارتباط برقرار می‌کردند.

ایشان از زمینهای که در جامعه بود، بهرهبرداری کردند و گفتند حالا که این جلسات هست، ما بیاییم و مردم را علاقه‌مند به مفاهیم قرآن هم بکنیم؛ یعنی جلسه قرائت قرآن به‌تنهایی کافی نیست، بلکه باید مقدمه‌ای باشد تا مردم با مفاهیم قرآن آشنا شوند و انس بگیرند. بذر آشنایی با مفاهیم قرآن را در بین نوجوانان و جوانان مشهد در آن دوره، ایشان پاشیدند؛ به‌خصوص بین قشری که به آن جلسات می­‌آمدند، ایشان این انس را ایجاد کردند.

کار به جایی رسید که ایشان را ممنوع المنبر کردند. از نماز جماعت خواندن هم ایشان را منع کردند. تبعید هم شدند؛ مرتب ایرانشهر و این طرف و آن طرف؛ زندانشان کردند.

ایکنا: درباره محتوای این کتاب بفرمایید؟

بحث این کتاب بر سر این است که قوانین زندگی انسان‏‌ها و روابط فردی و اجتماعی جامعه بشر هم باید از خدا الهام بگیرد، یعنی حاکم و فرمانروای قانونی در جامعهالهی، اسلامی‏، قرآنی و در ظلّ نظام اسلامی ‏و حکومت و نظام عِلوی فقط خداست.
اما خدای متعال که با مردم روبرو نمی‏‌شود تا امر و نهی بکند و از طرفی انسان‏‌ها هم
احتیاج دارند که یک انسانی بر آنها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان‏‌ها را به دست بگیرد. والا اگر چنانچه در میان جامعه انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی امیری، فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند و خلاصه اگر ناظری بر اجرای قانون درجامعه بشری نباشد انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده است. اما این انسان چه کسی می‏‌تواند باشد؟ آن انسان یا انسان‏‌هایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی کنند، عملا ولی جامعه باشند، عملا ولایت جامعه را به عهده بگیرند، اینها چه کسانی می‏‌توانند باشند؟


پاسخ‏‌های گوناگون به
این سؤال در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. عدهای گفته‏‌اند: «الْمُلْکُ لِمَنْ غَلَبَ عَلَیْهِ»؛ یعنی هر که غالب شد، یعنی حکومت جنگل، یک عدهای گفتهاند هرکسی که دارای تدبیر بیشتری هست، عدهای گفتهاند هرکسی که از طرف مردم مورد قبول باشد، یک عدهای گفتهاند که هرکس که از دودمان چنین و چنان باشد، یک عدهای سخنان دیگری گفتهاند و منطق‏‌ها و سلیقه‏‌های دیگری ابراز کردهاند. اما در نهایت پاسخ دین و مکتب به این سوال مطرح می‌شود که «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» آن کسی که عملا در جامعه زمام فرمان را، امر و نهی را از سوی پروردگار عالم به دست می‏گیرد«رسول» اوست؛ لذا در جامعه وقتی که پیغمبری آمد، معنی ندارد که با بودن پیغمبر حاکم دیگری بجز پیغمبر بر مردم حکومت بکند اما وقتی پیغمبر خدا مثل همه انسان‏‌های دیگر از دنیا رفت، آنجا چه کنیم؟

آیه قرآن پاسخ می‏‌دهد: «والذّین آمنوا»، مؤمنان ولی شما هستند. کدام مؤمنان؟ هرکه به مکتب و دین ایمان آورد او ولی و حاکم جامعه اسلامی است! آیه قرآن می‏‌خواهد ضمن آنکه روی انسان معلوم مشخصی انگشت می‏‌گذارد و کسی را که در نظر شارع و قانونگذار اسلام مشخص است بر مردم حکومت می‏‌دهد، می‏خواهد علت انتخاب یا انتصاب او را هم بگوید و به این وسیله معیار به دست بدهد… بنابراین در اسلام ولیّ امر آن کسی است که فرستاده خداست؛ آن کسی است که خود خدا معین می‏‌کند. چون فرض این است که به حسب طبیعت خلقت و آفرینش، هیچ انسانی حق تحکّم بر انسان‏‌های دیگر را ندارد. تنها کسی که حق تحکم دارد، خداست و چون خدا حق تحکم دارد، خدا می‏‌تواند طبق مصلحت انسان‌ها این حق را به هرکسی که می‏‌خواهد بدهد و می‏‌دانیم که کار خدا بیرون از مصلحت نیست؛ دیکتاتوری نیست؛ قلدری نیست؛ زورگویی نیست؛ کار خدا طبق مصلحت انسان‏‌هاست. او پیغمبر و امام را معین می‏‌کند و برای بعد از امام نیز صفاتی را معین می‏‌کند که اینها بعد از ائمه هداه معصومین(ع)، حاکم بر جامعه اسلامی ‏هستند و در رتبه بعد، کسانی که با یک معیارها و ملاک‏‌های خاصی تطبیق بکنند و جور بیایند، آنها از برای حکومت و خلافت معین شدهاند.

ایکنا: دغده‌های ایشان در زمینه قرآن کریم بیشتر در چه زمینه‌ای بود؟

دغدغه خارج کردن قرآن از مهجوریت و آوردن قرآن به میدان مدیریت جامعه، باعث میشد این فعالیتهای خستگیناپذیر که با هدف دفاع از هویت قرآنی صورت میپذیرفت، نتواند ایشان را آرام سازد و نتوانند به این حداقلها اکتفا کنند. این درد همواره در عمق جان ایشان تازه بود که چرا به قرآن عمل نمیشود و چرا نباید قرآن بر جامعه حکم براند؟!

بر این اساس، هدف نهایی و کانون اهتمام در فعالیتهای ایشان، تلاش برای ایجاد نظامی مبتنی بر اهداف قرآنی قرار گرفت. ایجاد یک نظام مبتنى بر دین که مسئولان این نظام، هویت‌شان، اهدافشان، خصوصیات‌شان، عملکردشان، ارتباطشان با مردم، عملکردشان براى مردم بر اساس دین باشد – بر اساس دستور دینى و دستور اسلامى باشد – این همان بزرگترین قلم از اقلام عمل به قرآن است. اگر اسلام به معناى اعتقاد و عمل افراد در جامعه وجود داشته باشد و حاکمیت دین برقرار نباشد، در چنین جامعه‌اى قرآن و اسلام مهجور است. مصداق آن در قرآن کریم و در سوره‌ى فرقان چنین آمده است: «وَ قالَ الَّرسولُ یا ربِّ اِنَّ قَومى اْتَّخذُوا هذَا القُرانَ مَهجوراً». پیغمبر اکرم نزد پروردگار عالم عرض مى‌کند: «یا رَبِّ اِنَّ قَومى اْتَّخَذوا هذَا القُرانَ مَهجوراً». هَجر قرآن به چه معناست؟ بى‌شک به این معنا نیست که قرآن و اسم قرآن و اسم مسلمانى را به‌طور کلّى از خود دفع کردند. این اتخّاذ نیست. «اتّخذوا هذا القُرانَ مَهجورا»؛ یعنى قرآن را دارند، اما همراه با هَجر. قرآن هست، اما مهجور است. به این معنا که قرآن در یک جامعه تلاوت شده و احترام ظاهرى مى‌شود، اما به احکام آن عمل نمى‌کنند و به بهانه‌ جدایى دین از سیاست، حکومت را از قرآن سلب مى‌نمایند. اگر قرار بود که اسلام و قرآن حکومت نکنند، پس مبارزات پیغمبر براى چه بود؟

از نگاه ایشان، ایجاد یک نظام مبتنى بر دین، یعنى همان کارى که پیغمبر اکرم(ص) در آمدن به مدینه و هجرت به مدینه انجام دادند. تا وقتى جامعه‌اى نباشد، نظامى نباشد، تمرکز اقتدارى نباشد که بتواند بر روى همه‌ى فعالیت‌هاى اجتماعى سایه بیفکند، کارها ضمانتى ندارد. قبل از انقلاب، خیرخواهان و ناصحان معدودى بودند؛ دلشان میسوخت و مردم را نصیحت می‌کردند؛ موعظه هم بى‌تأثیر نیست، در دل اثر میکند؛ اما قابل تحقق عملى نیست؛ چرا؟ چون نظام، نظام غلطى است؛ چون جهت‌گیرى جامعه، جهت‌گیرى ضد عدالت، ضد انصاف، ضد مروت، ضد اخلاق است. جهت‌گیرى مهم است. اصل جهت‌گیرى با تشکیل یک نظام است.

این دغدغه قرآنی، آغازی بود بر فصلی دیگر از فعالیت‌ها و تبلور بُعد دیگری از ابعاد شخصیتی ایشان، یعنی «مبارزه» برای تحقق حکومت قرآنی.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد