تاریخ انتشار : شنبه 20 آبان 1396 - 21:45
کد خبر : 16993

رفتار پیامبر(ص) با ابوطالب

رفتار پیامبر(ص) با ابوطالب

  اوصافی از حضرت ابوطالب و چند سؤال (طرحی برای تحقیق) ۱. اجدادش حضرت اسماعیل (ع) و ابراهیم خلیل(ع) و بزرگان دیگری از نسل ایشان همچون قصی بن کلاب و هاشم بودند و عموها و عموزادگانش بزرگانی همچون حضرت اسحاق و یعقوب و یوسف و بنیامین: بودند. ۲. پدرش حضرت عبدالمطلب سید بطحاء و بزرگ

 

اوصافی از حضرت ابوطالب و چند سؤال (طرحی برای تحقیق)

۱. اجدادش حضرت اسماعیل (ع) و ابراهیم خلیل(ع) و بزرگان دیگری از نسل ایشان همچون قصی بن کلاب و هاشم بودند و عموها و عموزادگانش بزرگانی همچون حضرت اسحاق و یعقوب و یوسف و بنیامین: بودند.

۲. پدرش حضرت عبدالمطلب سید بطحاء و بزرگ قریش و حجاز و بلکه همه عرب و از اوصیاء بود. او نیز همچون پدر بر آیین اجدادش، آیین حنیف حضرت ابراهیم(ع) بود.

۳. برادرانش بزرگانی همچون حمزه سیدالشهداء(ع) و عباس بن عبدالمطلب عموهای بزرگوار پیامبر(ص) و حضرت عبدالله پدر گرامی پیامبر اکرم(ص) بودند.

۴. همسرش حضرت فاطمه بنت اسد بود که در حق پیامبر(ص) مادری کرد و به فرموده پیامبر(ص) با وی از فرزندانش مهربان تر بود و وقتی چنین مادری رحلت کرد، پیامبر اوج تکریم را در مراسم نسبت به او به جای آورد و به شدت مصیبت زده بود. مادری که فرزندش را در کعبه به دنیا آورد و در آن مقدس ترین مکان مهمان خدا بود. 

۵. یک فرزندش امیرالمؤمنین علی(ع) که برادر، داماد و پسر عموی پیامبر(ص) و پدر حسنین: بود و هیچ یک از اصحاب پیامبر(ص) در فضایل گوناگون به پای او نمی رسیدند. همان که مولود کعبه، فاتح خندق و خیبر، شهید محراب، باب علم و پیامبر(ص) و وصی او و امتداد ولایت او و همتای فاطمه مرضیه سلام الله علیها، دخت معصوم پیامبر بود.

۶. فرزند دیگرش بزرگترین شهید صدر اسلام پس از حضرت حمزه(ع)، حضرت جعفر طیار بود که پیش از آن رئیس مهاجرین حبشه و نماینده پیامبر اکرم(ص) بود و وقتی از هجرت به حبشه، مشرف به هجرت به مدینه و حضور پیامبر(ص) شد و همزمان فتح بزرگ خیبر پیش آمده بود، پیامبر(ص) بنا بر روایات معتبر فرمود: نمی دانم از بازگشت پسر عمویم جعفر بیشتر خوشحالم یا از فتح خیبر؟! همو که در فرماندهی سپاه اسلام در نبرد مؤته به شرف شهادت نائل شد و فرزندش عبدالله، همسر حضرت زینب سلام الله علیها بود و این زوج نیز در کربلا چند شهید تقدیم کردند.

۷. فرزندان دیگری همچون عقیل و دخترانی مؤمن و فداکار همچون ام هانی داشت که همه از صحابه بودند و همه گونه فداکاری و جانفشانی در راه پیامبر کردند، راهی که او ایشان را به آن سفارش کرده بود و ایشان آن فداکاری ها را از پدر و مادرشان آموخته بودند. مسلم فرزند عقیل نیز، پیشگام شهیدان کربلا بود و فرزندان و برادران وی نیز فدای نهضت حسینی شدند.

۸. خودش که جانشین عبدالمطلب بود، پیامبر(ص) را که پدر و مادرش در خردسالی از دست رفته بودند، همچون پدری مهربان سرپرستی کرد، همسری همچون خدیجه سلام الله علیها برای او خواستگاری کرد و در همه مراحل سخت آغازین رسالت همچون کوهی تکیه گاه او بود و او را در شعب منسوب به خود پناه داد و خود و فرزندانش را جان پناه پیامبر کرد. او از روی تقیه و مصلحت و تدبیری الهی ایمان خویش را مخفی داشت تا بتواند داور مورد قبول مشرکین نیز باشد وگرنه در تأیید پیامبر و رسالت او اشعار صریح و فصیحی نیز سرود و همواره از دل و جان از ایشان حمایت سرسختانه و خستگی ناپذیر کرد.

۹. تا وقتی در قید حیات بود، مشرکان جرأت جسارت مستقیم به پیامبر(ص) را نداشتند. وفات او سالی را برای پیامبر تبدیل به عام الحزن کرد و از آن پس بود که پیامبر به ناچار به طائف پناه برد و مصمم به هجرت و خروج از شهر آباء و اجدادی اش مکه گردید.

۱۰. حال آیا چنین کسی با آن همه فضایل و ویژگی ها، بنا به گفته متعصبان اموی یا مسلمانانی تحت تأثیر امویان در شرک و جاهلیت از دنیا رفته و در جهنم به سر می برد و کسانی که پس از فتح مکه و در اوج قدرت پیامبر(ص) از ترس و از روی نفاق ایمان آوردند تا بعدها سهمی در قدرت و غنایم داشته باشند، جزء اصحاب و مؤمنان آنچنانی هستند؟! راستی چه کسانی عموی مهربان پیامبر(ص) را که در حکم پدرش بود، تا این حد مظلوم قرار داده اند و چرا؟

   آیا ایشان با آن همه اوصاف ارزشمند و بی بدیل، شبیه "مؤمن آل فرعون" نیست که خداوند یک سوره از قرآن کریم را به نام مؤمن و غافر به تجلیل از او اختصاص داده است؟ همان که قرآن کریم می فرماید: یکتم ایمانه… فوقیه الله سیئات مامکروا، ایمانش را مخفی می داشت… و خداوند از شر مکر کافران در امانش داشت. (غافر، ۲۸ و ۴۵)

حقیقتاً جرم حضرت ابوطالب(ع) با آن همه سوابق و افتخارات چیست جز پدر علی(ع) بودن؟

آیا اگر چنین کسی پدر یکی دیگر از اصحاب و مثلاً یکی از خلفای ثلاث یا معاویه بود، باز هم می گفتند مشرک از دنیا رفت یا از سوی آنان اولین مؤمن به پیامبر قلمداد می شد؟

از این رو پیشنهاد می شود که اینگونه اوصاف حضرت ابوطالب احصاء گردد و فضایل کم نظیر ایشان مستنداً گردآوری شود و به عنوان طرح هایی برای چند مقاله یا حتی چند پایان نامه و کتاب مطرح شود تا معلوم گردد که چه کسی مؤمن واقعی بود و چه کسی مشرک؟ در این باره می توان نشست های علمی بین مورخان و محققان صاحب نظر نیز تشکیل داد[۱۳] و سؤال نهایی این که اگر ابوطالب علناً ایمان می آورد چه باید می کرد که در زمان آن شرک ادعایی (نعوذبالله) در دفاع و حمایت از پیامبر(ص) انجام نداد؟! آیا ایمان قلبی و یا مخفیانه با آن همه مجاهدت کافی نیست؟! و فقط اظهار زبانی – ولو به دروغ- کافی است؟! ما لکم کیف تحکمون؟   

***

مقام حضرت ابوطالب بر اساس آیات و روایات

مقدمه

   ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی القرشی الهاشمی عموی رسول الله و برادر ابوینی پدر پیامبر بود که نام مادرش فاطمه بنت عمرو بن عائذ مخزومی است. ابوطالب به کنیه اش مشهور بوده است، زیرا که اولین فرزند او طالب بود. بر طبق مشهور نام او عبد مناف  و نیز گفته شده عمران بود که سی و پنج سال قبل از پیامبر به دنیا آمد. هنگامی که عبدالمطلب از دنیا رفت، وصیت کرد که ابوطالب از پیامبر نگهداری کند و او هم تکفل نمود و به خوبی به تربیت آن حضرت همت گماشت. آنگاه که پیامبر مبعوث شد، ابو طالب در نصرت و حمایت ایشان همت گماشت. علی بن زید گفته است: "ما سمعت أحسن من هذا البیت" که نشان از نیکویی گفتار و رفتار این خانواده ابو طالب دارد. (ابن حجر، ج۷، ص۱۹۶)

ایمان ابو طالب در آیات

ابوطالب فرزند عبدالمطلب از نسل حضرت اسماعیل(ع) است. حضرت ابراهیم(ع) طبق فرمایش قرآن کریم چنین دعا فرمود: "رب اجعل هذا البلد آمنا واجنبنی و بنیّ أن نعبد الاصنام" (ابراهیم، ۳۵) یعنی در حق فرزندانش دعا کرد که خداوند آنها را از پرستش بتها برحذر دارد.

اجتناب از بت پرستی وقتی عملی می شود که خداوند به رحمت و عنایتی که نسبت به بنده ای دارد او را از آن اجتناب (دوری) داده باشد و به گفته علامه طباطبایی: صفت اجتناب داشتن از بت پرستی صفتی است که بنده بعد از تملیک خدای تعالی مالک آن می شود و مالک بالذات آن تنها خداست، همچنانکه هدایت راه یافتگان نیز از خود ایشان نیست، بلکه خداوند به ایشان تملیک نموده است. خدای تعالی آن را بالذات مالک است و بنده به تملیک خدا مالک آن می شود، نه اینکه هدایت خدا چیزی، و هدایت بنده چیز دیگری باشد. (طباطبایی، ج۱۲، ص۷۰)

اهل بیت: فرموده اند: خدا بنده خود را موفق به عمل خیر و یا ترک عمل شر می کند. بنابراین ابراهیم(ع) از خدای خود می خواهد که او را و فرزندانش را از پرستش بتها نگاه دارد، در صورتی که خود آنان بخواهند به سوی حق هدایتشان کند و اگر از او خواستند تا دین حق را افاضه شان فرماید، نه اینکه ایشان را حفظ کند، چه خودشان خواهان این حفظ باشند یا نباشند؛ دین حق را افاضه شان کند، چه بخواهند یا نخواهند.  از این بیان فهمیده می شود که نتیجه دعا برای بعضی از کسانی است که جهت ایشان دعا شده، نه برای همه آنان، هر چند که لفط دعا عمومی است و لکن تنها در باره کسانی مستجاب می شود که خود آنان استعداد و خواهندگی داشته باشند و اما مستکبران و معاندانی که از پذیرفتن حق امتناع می ورزند دعا در حق ایشان مستجاب نمی شود. (همان، ص۷۱) بنابراین دعای حضرت ابراهیم شامل حال همه فرزندزادگان ابراهیم(ع) نخواهد بود، بلکه شامل حال آنهایی است که مانند ابوجهل عناد نداشته باشند. تاریخ هیچگونه عنادی از ابوطالب گزارش نمی کند بلکه حاوی حمایت های او از پیامبر است. اینکه پس از رحلت عبدالمطلب نگهداری آن حضرت را به عهده گرفت و خود و همسرش (فاطمه بنت اسد) در نگهداری از پیامبر، نهایت کوشش خود را داشتند و آن حضرت را از فرزندان خود عزیزتر می داشتند طبق روایت فوق ابوطالب بشارت ولادت امیرالمومنین را به عنوان وصی رسول الله(ص) به همسرش می دهد. همه این موارد، نشان از آگاهی او از مقام شامخ رسالت و وصایت آن دارد، پس دعای حضرت  ابراهیم در حق این فرزند زاده اش مستجاب است. پس ابراهیم(ع) طبق این آیه دوری از بت پرستی را برای خودش و برای فرزندانش مسئلت می کند.

ابراهیم(ع) پس از این دعا می فرماید : "رب انهن اضللن کثیرا من الناس" علت این نوع دعا کردن خود را بیان می کند که این بتها بسیاری از مردم را گمراه کرده اند. اگر چه بت ها شعور ندارند و ارتباط شعوری میان آنها و انسان های گمراه شده نباشد.

سپس می فرماید: "فمن تبعنی فانه منی و من عصانی فانک غفور رحیم". این جمله فرع بر جملات قبل است و منظور حضرت ابراهیم این است که هر که مرا پیروی کند از من است که هدایت یافته است. بنابراین طبق دعای آن حضرت، ابوطالب بت نپرستید و طبق گفته های فوق مشرک نبود. البته منظور از پیروی از آن حضرت، پیروی از دین آن جناب است که همان اسلام است. 

بنابراین ابراهیم(ع) پیروان بعدی خود را به خود ملحق می کند و عاصیان را هر چند که از فرزندان واقعیش باشند به مغفرت و رحمت خدا می سپارد. در سوره آل عمران، آیه ۶۸ نیز می فرماید: "ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الدین آمنوا …" یعنی سزاوارتر به ابراهیم، کسانی هستند که آن حضرت را پیروی کردند و این پیغمبر و کسانی که به او ایمان آورند. طبق مدلول این آیه، ابوطالب که مورد دعای جدش حضرت ابراهیم واقع شده، از کسانی می تواند باشد که به رسول الله(ص) ایمان آورده اند (الذین آمنوا) پس وی، در زمره ایمان آورده ها به پیامبر است، لکن برای نشان دادنِ بی طرفی در برابر دشمنان پیامبر و سران قریش ابراز ایمان نکرد.

ایمان ابو طالب در روایات

   مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: وقتی رسول خدا(ص) متولد شد، سفیدی کنگره های قصر مملکت فارس و کاخ های شام برای (مادر حضرت) نمایان شد. فاطمه بنت اسد (مادر امیرالمومنین) خندان نزد ابوطالب رفت و آنچه را آمنه گفته بود به او خبر داد. ابوطالب گفت: تعجب کردی؟ تو نیز وصی و وزیر او را حامله خواهی شد و به دنیا می آوری. (کلینی، ج۱، ص ۴۵۴ کتاب الحجه) این حدیث دلیل روشنی بر علم و ایمان ابوطالب به پیامبری حضرت رسول(ص) و وصی بودن علی بن ابی طالب (فرزند خویش) است و آشکار نکردن اسلام برای حمایت و حفظ رسول الله(ص) در برابر بزرگان قریش و دشمنان آن حضرت بود. (غروی نائینی، ص۲۷۴)

   از عبدالله بن عباس از پدرش نقل شده است که گفت: ابوطالب به رسول خدا گفت: ای پسر برادر! الله ترا فرستاده است؟ فرمود: بلی. ابوطالب گفت: آیه و نشانه ای به من بنما. حضرت(ص) فرمود: "ادع لی تلک الشجره" فدعاها فأقبلت حتی سجدت بین یدیه ثم انصرفت. سپس ابوطالب گفت: شهادت می دهم که تو صادق هستی. سپس به فرزندش علی گفت: پهلوی پسر عمویت نماز بگزار. (مجلسی، همان، ص۷۱)

    او کسی بود که هنگامی که پیامبر(ص) به نماز ایستادند و حضرت خدیجه و علی بن ابی طالب و زید نیز به نماز ایستادند او فرزندش جعفر را گفت که به آنها ملحق شود. (صدوق ، امالی، ۳۰۴ ؛ مجلسی، ج۳۵، ص ۶۸، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۸) این مطلب نشاندهنده داشتن ایمان و پذیرش نماز خواندن رسول الله و دستور نماز و همراهی و حمایت پیامبر است، در حالی که ابوجهل ها پیامبر را استهزاء و آزار می کردند.

   ابوطالب عمویی بود که پیامبر از خداوند برای او طلب بخشش کرد. (همان) اگر او مشرک بود براساس دستور الهی (توبه ۱۱۳) رسول خدا(ص) هرگز چنین کاری انجام نمی داد.

   از علی بن ابی طالب نقل شده است که فرمود: ابوطالب در همه حال و امور، پیرو عبدالمطلب بود و تا زمانی که از دنیا رفت به دین و آئین او بود. به من وصیت کرد که او را در قبر پدرش (عبدالمطلب) دفن کنم. جسدش را به حجون بردم (محل قبرستان) قبر عبدالمطلب را شکافتم و او را رو به قبله یافتم. من هم ابو طالب را کنار پدرش قرار دادم. متیم گوید: علی و هیچکس از پدرانش تا زمان مرگ کسی را جز الله نپرستیدند.[۱۵] (ابن حجر، همان، ص۲۰۲)

   امام صادق(ع) فرمود :"مثل أبی طالب مثل أهل الکهف حین أسرّوا الایمان و أظهروا الشرک، فآتاهم الله أجرهم مرتین." (صدوق، ۳۶۶؛ مجلسی، ج۳۵، ص۷۲)

   ابن ولید به سند خود از امام صادق(ع) روایت کرده است که حضرت فرمود: "ان أباطالب أظهر الشرک و أسر الایمان، فلمّا حضرته الوفاه أوحی الله عزوجل الی رسول الله(ص): أخرج منها فلیس لک بها ناصر. فهاجر الی المدینه." (صدوق، کمال الدین)

   تمام رازی در کتاب الفوائد از طریق ولید بن مسلم از عبدالله بن عمر از قول پیامبر نقل کرده که فرمود: اذا کان یوم القیامه شفعت لأبی و أمی و عمی ابی طالب. (همان، ص۳)

   امام صادق(ع) از پدرانش از امیرالمومنین: نقل فرمود که روزی علی(ع) بر سکویی نشسته بود و مردم دور ایشان جمع بودند. مردی برخاست و گفت: ای امیرالمومنین تو در مکانی هستی که خدا از آنجا نزول می کند، در حالی که پدرت در آتش معذب است. علی(ع) به او فرمود: ساکت شو، خدا دهانت را ببندد. قسم به آنکه محمد را به حق برانگیخت، اگر پدرم هر گنهکار روی زمین را شفاعت کند، خداوند شفاعت او را درباره آنها می پذیرد. آیا پدرم در آتش معذب باشد، در حالی که پسرش قسیم جنه و آتش است؟! قسم به آنکه محمد را به حق پیامبر کرد، نور پدرم روز قیامت نور همه خلایق را می پوشاند جز نور پنج تن را؛ نور محمد(ص)، نور من و نور حسن و حسین و نور نه فرزند حسین را. نور پدرم از نور ماست که خداوند آن نور را هزار سال قبل از خلقت آدم، آفرید. (طبرسی، ج۱، ص۲۳۰؛ مجلسی، ج۳۵، ص۶۹)

   ابوبصیر از امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود: "مات ابوطالب بن عبدالمطلب مسلما مومنا." (مجلسی، همان، ص۱۱۶) اهل بیت از هر فرد دیگری به امور خاندان خود آگاه ترند.

   ابن حجر در شرح حال ابوطالب سعی در نشان دادن کفر ابوطالب دارد و نقل های مختلفی ارائه می کند و هر جا از ایمان داشتن ابوطالب سخن به میان می آید، آن را به رافضه نسبت می دهد. خود نیز پس از نقل هایی می گوید: احادیث صحیح و اخبار فراوان نشان دهنده عدم ایمان ابوطالب است، چنانکه منصور خلیفه عباسی بر محمد بن عبدالله بن حسن هنگامی که به قصد مدینه از محل خود خارج شد، مکاتبه مشهوری با او دارد. جمله منصور نوشت: پیامبر(ص) برانگیخته شد در حالی که چهار عمو داشت، دو تا به او ایمان آوردند، یکی از آن دو پدر من بود. و دوتا به او کافر شدند که یکی از آنها پدر تو بود. (ابن حجر، همان، ص۲۰۲)

   منظور منصور عباس عموی پیامبر بود و ابوطالب که جد محمد بن عبدالله بن حسن بود. به نظر می رسد که مخالفان بنی هاشم هموار سعی داشتند تا به طریقی این خاندان را تضعیف کنند که این یکی از همان موارد بوده است. بسا که روایات عدم ایمان ابوطالب را اصلا بعد از رحلت رسول اکرم(ص) جعل کرده اند.

   ابن حجر از نوشته خطیب بغدادی به سند او از ابو رافع نقل می کند که او شنیده بود که ابوطالب فرمود: "حدثنی محمد أن الله أمره بصله الأرحام، و أن یعبد الله وحده لا یعبد معه أحد؛ و محمد عندی الصدوق الأمین." (ابن حجر، ص۲۰۳) خطیب و ابن حجر سعی در نفی این روایت دارند.

ذکر الله در کلام ابوطالب

   نمونه های مذاکرات ابوطالب با رسول الله(ص) با دیگران حاکی از این است که او برای قسم خوردن به الله قسم می خورد نه بتی یا صنمی. این مطلب در گفتار او قبل از رسالت رسول خدا(ص) نیز بوده است، در حالی که در آن زمان، عربها به لات و عزی قسم یاد می کردند. از جمله: طبری و بلاذری نقل می کنند که هنگامی  که پیامبر مأمور شد به دعوت آشکارا، عتبه و ولید و ابو جهل و عاص نزد ابوطالب از آن حضرت شکایت می کردند که به او بگو که به خدایان ما کار نداشته باشد.

   ابن اسحاق می گوید: ابو طالب مخفیانه به پیامبر گفت: کاری که طاقت آن را ندارم بر من تحمیل نکن. رسول الله گمان کرد که منظور ابو طالب، یاری نکردن حضرت است و فرمود: "یا عماه لو وضعت الشمس فی یمینی و القمر فی شمالی ما ترکت هذا القول حتی انفذه أو اقتل دونه ثم استعبر فبکی، ثم قام یولی، سپس ابوطالب گفت: امض لأمرک فوالله لا أخذلک أبدا.

مشاهده می شود که ابوطالب به الله قسم خورده است. 

   خطبه ازدواج او با فاطمه بنت اسد هم که سالها قبل از بعثت رسول الله(ص) بوده است، نیز حاکی از ایمان او به الله است چنانکه آمده است. و نشان دهنده ایمان و معرفت او به حق تعالی است: الحمد لله رب العالمین، رب العرش العظیم و المقام الکریم، و المشعر و الحطیم، الذی اصطفانا أعلاما و لنا المشاء و فضلنا علی العشائر، نحب ال ابراهیم، وصفوته و زرع اسماعیل و … (مجلسی، همان، ص۹۸)

  ابن حجر گوید که ابوطالب ایمان نیاورد و کافر از دنیا رفت. (ابن حجر، همان، ص ۱۹۷)

در حالی که خود، اشعاری از او آورده که در تأیید دین اسلام سروده، و مشهور است:

    ودعوتنی و علمت انک صادق       و لقد صدقت فکنت قبل امینا

     و لقد علمت بان دین محمد        من خیر ادیان البریه دینا (ابن حجر، ص۱۹۸به نقل از الکامل)

   این کلام گویای این است که او دین اسلام را تأیید می کرد. پدرش عبدالمطلب حنیف بود و به دین ابراهیم(ع) رفتار می کرد (دین حضرت اسماعیل(ع) که از اجدادش بود). پس پسرش ابو طالب هم می بایست حنیف باشد، ضمن اینکه هیچگونه گزارش شرک و بت پرستی و عناد و سرکشی در برابر دعوت پیامبر از او ملاحظه نشده است.

حمایت از رسول الله

امام باقر(ع) درباره ابوطالب فرمود: نسبت به پیامبر با محبت بود و آن حضرت را تربیت و یاری کرد. دشمن دشمنان رسول الله و دوستدار دوستان آن حضرت بود. آنچه را که از جانب خدا برای پیامبر می آمد تصدیق کرد. و به فرزندانش علی و جعفر امر کرد که اسلام بیاورند و به آنچه پیامبر دعوت می کند ایمان بیاورند، زیرا که او رسول رب العالمین است. (مجلسی، ج۳۵، ص۱۱۷)

مقاتل می نویسد: هنگامی که قریش اوضاع پیامبر را مشاهده کردند، گفتند: افزایش و پیشرفت کار محمد را جز تکبر و خود بزرگ بینی در او نمی بینیم. او یا ساحر است یا مجنون. با او دشمنی کردند و قرار گذاشتند که پس از رحلت ابوطالب همه قبایل قریش بر کشتن محمد اجماع کنند. این خبر به ابوطالب رسید. پس همه بنی هاشم و هم پیمانانشان از قریش را جمع کرد و درباره رسول الله وصیت کرد و گفت: "ان ابن أخی کما یقول، أخبرنا بذلک آباؤنا و علماؤنا ان محمدا نبی صادق و أمین ناطق، و ان شأنه أعظم شأن و مکانه من ربه أعلی مکان، فأجیبوا دعوته و اجتمعوا علی نصرته و راموا عدوه من وراء حوزته، فانه الشرف الباقی لکم الدهر." سپس شعری سرود. (مجلسی، همان، ص۹۰)

رفتار پیامبر(ص) با ابوطالب

جابر بن یزید جعفی از عبدالرحمن بن سابط نقل می کند که گفت: رسول خدا(ص) به عقیل فرمود: من ترا دو برابر دوست  دارم: یکی برای محبتی که به تو دارم و یکی به سبب محبت ابو طالب نسبت به تو. (صدوق، خصال، ج۱، ص۳۸) اگر ابو طالب کافر بود، پیامبر هرگز به سبب محبت او عقیل را دوست نمی داشت چنانکه آن حضرت به عمو های کافر علاقه ای نداشت.

رسول خدا(ص) نزد عمویش ابو طالب رفت، در حالی که او در سکرات مرگ بود. حضرت(ص) فرمود: "یا عم کفلت یتیما و ربیت صغیرا و نصرت کبیرا ، فجزاک الله عنی خیرا، ثم أمر علیا بغسله." (صدوق امالی، ۲۴۳؛ مجلسی، ج۳۵، ص۶۸)

ای عمو یتیم را تکفل کردی و طفل را پرورش دادی و در بزرگی یاری کردی (منظور حضرت، نگهداری از پیامبر، پس از فوت عبدالمطلب و پرورش دادن آن حضرت و یاری کردن آن جناب در دوران رسالت است). اگر ابو طالب مشرک یا کافر بود، پیامبر امر به غسل دادن او نمی فرمود. 

ذکر شهادت

عباس بن عبدالمطلب عموی رسول الله(ص) نقل می کند که هنگام وفات ابوطالب پیامبر به او فرمود: "یا عم قل کلمه واحده أشفع لک بها یوم القیامه: لا اله الا الله." در آن لحظه جمیله دختر حرب (حماله الحطب) آنجا بود. به ابوطالب گفت: به دین بزرگانت بمیر. ابوطالب لبهایش را تکان داد و به آرامی  گفت: "لا اله الا الله" عباس رو به پیامبر(ص) گفت: پسر برادر! به خدا قسم چیزی را که از او خواستی، گفت. (مجلسی، ج۳۵، ص۷۶)

ابوذر غفاری نقل می کند : قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، ابو طالب نمرد تا به زبان حبشی اسلام آورد. به رسول الله(ص) گفت: زبان حبشی می فهمی ؟ حضرت فرمود: "یا عم ان الله علمنی جمیع الکلام" سپس رسول خدا(ص) گریست و فرمود خداوند چشم مرا به ابوطالب روشن کرد. (مجلسی، همان، ص۷۹)

نتیجه: ابوطالب عموی رسول خدا و پدر علی(ع) از قبل از بعثت پیامبر(ص) همچون پدرش عبدالمطلب موحد بود و به الله اعتقاد و معرفت داشت؛ لکن به سبب وجود دشمنانِ خودی در خانواده قریش، اظهار نمی کرد تا بهتر بتواند از رسول خدا(ص) حمایت و پشتیبانی نماید. در مراحل مختلفی در برابر دشمنان آن حضرت ایستادگی کرد. لکن از روایات و نقل هایی که در کتب اهل تسنن موجود است، به نظر می رسد که پس از رحلت پیامبر(ص) اخبار علیه ایمان او جعل شده است. والسلام

 پی نوشت:

۱. البته ناگفته نیز نماند که تاکنون کتب و مقالات متعددی به عربی، فارسی و احتمالاً برخی زبانهای دیگر درباره ی حضرت ابوطالب و اثبات ایمان و فضایل او از سوی اهل سنت و شیعیان نوشته شده که معرفی همه آنها خود فریضه ای است که حاصل آن کتابشناسی و مأخذشناسی ارزشمندی خواهد شد. فی المثل رجوع شود به سایت lib.ir یا سایت کتابخانه تخصصی امیرالمؤمنین(ع) در مشهد مقدس.

۱. ابی بشر المتقدم از ابی برده السلمی از حسن بن ما شاء الله از پدرش از علی بن محمد بن متیم نقل کرده است.

کتابنامه

قرآن کریم

ابن حجر عسقلانی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه؛ بیروت، دار الکتب العلمیه؛ ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵.

صدوق، محمد بن علی؛ امالی، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۲شمسی/ ۱۴۰۴ ق.

————؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ علی اکبر غفاری، قم، موسسه النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، ۱۴۰۵ق/۱۳۶۳ش.

————-؛ معانی الاخبار؛ علی اکبر غفاری، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ۱۳۶۱ش.

طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی  للمطبوعات، ۱۳۹۱ق/ ۱۹۷۲م.

طبرسی، احمد بن علی بن ابی طالب؛ الاحتجاج؛ چاپ سوم، بیروت، موسسه الأعلمی  للمطبوعات، ۱۴۲۱ق/ ۲۰۰۰ م.

غروی نائینی، نهله؛ محدثات شیعه، چاپ سوم، تهران، مرکز نشر آثار علمی  دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۹۰.

کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی، تصحیح و تعلیق غفاری، چاپ چهارم، بیروت، دار صعب – دار التعارف، بی تا.

 مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعه لدرر اخبارالأئمه الأطهار؛ چاپ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی ،۱۴۰۳ ق/۱۹۸۳م.

نویسندگان:

محمدباقر انصاری: پژوهشگر حوزه علیمه قم. مؤلف آثار فراوان درباره ی غدیر.

احمد بهشتی: عضو هیئت علمی، استاد دانشگاه تهران.

حسین درگاهی: پژوهشگر. محقق متون حدیثی. توضیح اینکه مطالبی که ایشان نگاشته اند، به ترتیب پرسش های نظرخواهی نیست.

حسین علیزاده: پژوهشگر و نویسنده. یادداشت ایشان ناظر به ترتیب پرسش های سفینه نیست.

نهلا غروی نائینی: استاد دانشگاه تربیت مدرس.

فصلنامه تخصّصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، سال دوازدهم، شماره ۴۷، تابستان ۱۳۹۴

انتهای متن./

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد