تاریخ انتشار : چهارشنبه 17 آبان 1396 - 5:08
کد خبر : 16684

داستان ما ۴۰۰ نفر؛ از هامبورگ تا کربلا

داستان ما ۴۰۰ نفر؛ از هامبورگ تا کربلا

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) برای اولین‌بار تعدادی از اعضای این گروه را در درمانگاه هلال احمر در کاظمین دیدم. همه مشکی‌پوش بودند اما به راحتی از سبک لباس پوشیدن و رفتارشان می‌شد فهمید که از جایی متفاوت آمده‌اند. وقتی پرسیدم از

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) برای اولین‌بار تعدادی از اعضای این گروه را در درمانگاه هلال احمر در کاظمین دیدم. همه مشکی‌پوش بودند اما به راحتی از سبک لباس پوشیدن و رفتارشان می‌شد فهمید که از جایی متفاوت آمده‌اند.

وقتی پرسیدم از کجا آمده‌اید؟ گفتند هامبورگ؛ اصلاً تعجب نکردم. برایم توضیح دادند که مرکز اسلامی هامبورگ برای اولین بار کاروانی ۴۰۰ نفره از مسلمانان کشورهای مختلف اروپایی برای پیاده روی اربعین تشکیل داده است. البته بیشتر کاروان مسلمانان مقیم آلمان هستند اما از سایر کشورها مثل انگلیس و … نیز زائر هست. گفتند قرار است ساعت ۱۰ شب(به وقت محلی) در مقابل کفشداری آقایان در حیاط حرم مراسم داشته باشند.

به راحتی داخل حرم می‌شد پیدایشان کرد. زائرانی با چهره‌های متفاوت از سایر زائران. چهره‌هایی که بیشتر اروپایی بود و دو پسر جوان که با جدیت پرچمی که به عربی رویش نوشته بود لبیک یا زهرا(س) و به آلمانی نوشته بود کاروان اربعین مرکز اسلامی هامبورگ را نگه داشته بودند. رفتارشان کنجکاوی همه را تحریک می‌کرد. عزاداریشان چنان بود که مردم دورشان جمع شده بودند و با آنها عزاداری می‌کردند.

مداحی در جمعشان به فارسی مداحی می‌کرد همه به شدت گریه می‌کردند و جالب اینکه وقتی مداح برخی اسامی را عنوان می‌کرد مثل حضرت علی اکبر(ع) و حضرت رقیه(س) صدای گریه‌ها بلندتر می‌شد و به زجه می‌رسید. گریه‌هایشان به حدی عمیق و از ته دل بود که با خود فکر می‌کردی واقعاً همه فارسی بلد هستند؟! چهره‌هایشان می‌گفت نه بلد نیستند اما اشک‌های بی‌امان مردها و زن هایشان می‌گفت عمیقاً می‌فهمند مرثیه حضرت رقیه(س) یعنی چه.

داستان ما 400 نفر/ از هامبورگ تا کربلا

مداح چند بار صلوات فرستاد بلندی صلواتشان در تمام حیاط حرم پیچید؛ بعد از سال‌ها حضور در مراسم‌های مذهبی که مداحان و سخنرانان به زور التماس و خواهش صلوات محمدی پسند از حضار می‌خواهند و همیشه صلوات‌ها آرام است و عده‌ای می فرستند و عده ای زمزمه می‌کنند، این صلوات بلند‌ترین صلواتی بود که احساس کردم از عمق وجود عده‌ای بلند شده است. بعد همگی لبیک یا حسین گفتند، با همه توانشان لبیک گفتند؛ یقین دارم هر کسی این لبیک را شنید، لرزید. عمیق بود واقعی بود، انتخاب بود، فکر و اندیشه پشت این لبیک بود.

می‌دانستند برای چه لبیک می‌گویند و این لبیک در مسیر زندگیشان یعنی چه. حتی ایستادن در کنارشان هم لذت بخش بود. مردان و زنانی که در قلب اروپا، حسین(ع) را در میان همه لذت‌های دنیایی برگزیده‌اند، انتخاب کرده‌اند درست مثل حجابشان آگاهانه؛ و وقتی لبیک می‌گویند یعنی می‌دانند این لبیک با بقیه زندگی آنها چه خواهد کرد.

داستان ما 400 نفر/ از هامبورگ تا کربلا

مداحی تمام شد؛ یک روحانی جوان (که خود را به من حجت الاسلام موسوی معرفی کرد) بلند شد و به فارسی توضیح داد که باید چگونه نماز زیارت بخوانند و وداع کنند و کجا جمع شوند تا به محل اسکانشان بروند و صبح راهی سامرا شوند. جمعیت که بلند شد برود داخل حرم، دور روحانی پر شد از افرادی که سؤال داشتند به زبان‌های مختلف البته بیشتر آلمانی و عربی. عده‌ای هم شروع کردند به ترجمه نحوه خواندن نماز زیارت و وداع و … . سؤال‌های افراد کاروان که تمام شد خودم را معرفی کردم و پرسیدم زائران بیشتر از کجا هستند؟ گفت: دو سوم کاروان از هامبورگ است اما از سایر کشورها هم زائر داریم. همه زائران تبعه المان یا سایر کشورها هستند با اصلیت ایرانی، پاکستانی، المانی، انگلیسی و … . همین مسئله برقراری ارتباط را سخت کرده است و مجبور هستیم همزمان ترجمه به چند زبان را داشته باشیم.

از مسیر حرکتشان پرسیدم که گفت: زائران با چند پرواز آمده‌اند بغداد و بعد کاظمین، از اینجا می‌رویم سامرا و بعد نجف و تا کربلا پیاده می‌رویم. ساعت داشت ۱۲ شب می‌شد و باز هم دور ما پر شد از زائرانی که می‌خواستند با روحانی کاروان صحبت کنند. منتظر شدم تا زائران این کاروان خاص از زیارت بازگردند.

چند نفر از خانم‌های کاروان که بیرون آمدند به فارسی دست و پا شکسته برایم از آمدنشان گفتند، یکی گفت اصالتاً پاکستانی است و وقتی پدرش به او گفته می‌روی کربلا؟ گفته آنجا جنگ است می‌خواهی مرا بکشی؟ نمی‌دانست چطور اما شد و آمد. راه دور بود و از دو روز پیش تا حالا فقط دو ساعت خوابیده بود چشمانش از خستگی قرمز بود اما می‌گفت لذت دارد خوبم. زائر دیگر که ایرانی الاصل تبعه آلمان بود می‌گفت احساس می کند لیاقت این سفر را ندارد اما آمده است؛ این سفر برایش تحقق معجزه بود. زائر دیگری که انگلیسی بود وقتی فهمید خبرنگار هستم می‌خواست ساعت‌ها بنشیند و برایم از سفری حرف بزند که هنوز آن را شروع نکرده بودند این اولین زیارتش بود؛ زیارت مضجع امامین جوادین(ع).

داستان ما 400 نفر/ از هامبورگ تا کربلا

برای گرفتن عکس معذوریت داشتند اما از پرچشم‌شان عکس گرفتنم. سه نفری صاف پرچم را نگه داشتند تا معلوم شود رویش چه نوشته شده است. پرسیدم چرا «لبیک یا زهرا(س)» پسری که با جدیت تمام پرچم را تکان می داد تا همکاروانی‌هایش ببینند و دور پرچم جمع شوند گفت چند تا داریم(چند پرچم دارند)؛ یا زهرا همه چیه.

آلمانی بلد نیستم می‌خواستم از زائر ایرانی الاصلی که المانی بلد است کمک بگیرم. دلم می خواست داستان آمدن هر ۴۰۰ نفرشان را بشنوم و بنویسم اما ماشینشان آمد و راهی شدند. ساعت شش صبح بعد از نماز راهی سامرا بودند و بعد پیاده روی اربعین. راهی که لبیکش را نه قدر مسلم در کاظمین و سامرا بلکه در شهرهای خود گفته بودند. در سرزمین هایی که مسلمان بودن در آنجا سخت است. برای نماز و روزه‌ات، حجابت تشویق نمی‌شوی. آنچه ما گناه تعبیرش می‌کنیم آنجا رفتاری عرف و عادی است و خلاف آن یعنی خلاف حرف. اما آنها عشق حسین (ع) را برگزیده بودند امام حسین هم آنها را به زیباترین جلوه محبتش دعوت کرده بود.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد