تاریخ انتشار : چهارشنبه 17 آبان 1396 - 0:11
کد خبر : 16670

بحث قرآنی در مورد اسلام ابوطالب

بحث قرآنی در مورد اسلام ابوطالب

  چکیده: در این گفتار، دیدگاه ها و پژوهش های عماد عبدالکریم سرور دانشمند  معاصر سنی سوری در کتاب صحوه الطالب فی ردّ الشبهات عن ابی طالب مرور می شود. نویسندۀ مقاله، چند آیه و چند حدیث را که منکران ایمان ابوطالب به آنها استناد کرده اند، تبیین می کند. همچنین سخنان و دلائل چهل

 

چکیده: در این گفتار، دیدگاه ها و پژوهش های عماد عبدالکریم سرور دانشمند  معاصر سنی سوری در کتاب صحوه الطالب فی ردّ الشبهات عن ابی طالب مرور می شود. نویسندۀ مقاله، چند آیه و چند حدیث را که منکران ایمان ابوطالب به آنها استناد کرده اند، تبیین می کند. همچنین سخنان و دلائل چهل تن از دانشمندان اهل تسنن را که عقیده به ایمان ابوطالب دارند، می آورد. شعرهایی از یوسف نبهانی و عماد سرور در این زمینه در متن آمده است.

کلیدواژه ها: صحوه الطالب فی ردّ الشبهات عن ابی طالب (کتاب)، سرور، عماد عبدالکریم، ابوطالب بن عبدالمطلب – دیدگاه های دانشمندان سنی، ایمان ابوطالب – آیات قرآن، نبهانی، یوسف.

مقدمه

قابلت جهلهم حلماً و مغفره

و العفو عن قدره ضربٌ من الکرم[۲]

    ایمان ابوطالب یکی از مسلّمات تاریخ بوده است، تا آنجا که تردید در آن وجه و معنایی نداشت. در واقع،  ایمان ابوطالب مشهورتر از  ایمان سلمان بود. اما از زمانی که نظامهای اموی و عباسی قدرت را به دست گرفتند، هر یک به انگیزه ای و علتی  این حقیقت بدیهی را چنان در اذهان تغییر دادند که به «مسئله»ای تبدیل شد. حاکمان ستمگر که صلابتِ منش و  اندیشۀ علوی را مانعی در راه گسترش فتوحات دنیاطلبانۀ خود می دیدند، همواره در جهت بسط  این مسئله کوشیدند و پیوسته فضای تردید بلکه انکار  این حقیقت روشن را ادامه دادند.

   امام سجاد(ع) در دهه های پایانی سدۀ نخست هجری، هنگامی  که  ایمان جدش ابوطالب را توضیح می دهد، تعبیر «واعجبا کل العجب» را به کار می برد. و  این عمق فاصله میان حقیقت مطلب با فضای رسانه ای آن روز را نشان می دهد.

   این فضا سازی رسانه ای همچنان و تا روزگار ما ادامه یافت تا آنجا که دفاع از  این بزرگوار را نشانۀ رفض در عقاید شخص دانستند و مدافع از حریم ابوطالب را – هر که و هر جا بود – رافضی شمردند. در  این میان، وجود چهره های علمی  تسنن در سده های قدیم و معاصر که در اثبات  ایمان ابوطالب کوشیدند و برخی از آنها آثار مکتوب پدید آوردند، حجت را در هر زمان بر دیگران تمام می کرد.  اینان با کلام و عمل خود نشان دادند که می توان راه انصاف پیمود و دربرابر موجهایی که به شیوۀ کودتا بر اصل حقیقت غلبه می کنند، اسیر نشد.

   تلاش های حقیقت جویانۀ ابن ابی الحدید در سدۀ هفتم، محمد بن رسول برزنجی شافعی در سدۀ یازدهم و احمد زینی دحلان در سدۀ سیزدهم، شواهدی هستند بر  این مدعا که حق جویی و حق گویی نتایج درخشان به بار می آورد.

   این رشتۀ خردورزی امروز نیز پیروانی دارد، که گرچه  اندک شمارند، ولی با گامهای استوار پیش می روند. عماد عبدالکریم سرور، دانشور سنی سوری سالهای اخیر، یکی از  این شخصیت ها است که با نگارش و نشر کتاب «صحوه الطالب فی ردّ الشبهات عن ابی طالب» در سال ۱۴۲۶/۲۰۰۵ گامی  در  این راه نورانی برداشت.

   در  این گفتار، بر آنیم که دیدگاه های او را در کمال اختصار، مرور کنیم. بدیهی است که هدف از  این گفتار، آشنایی خوانندگان گرامی  با دیدگاه های یکی از متأخران اهل تسنّن است. طبعاً نشر  این مطالب، به معنای موافقت نگارنده مقاله با تمام  این دیدگاه ها نیست.

آشنایی با عماد سرور

   عماد عبدالکریم سرور به سال ۱۹۶۲ در حماه (سوریه) زاده شد. ابتدا در رشتۀ پزشکی درس خواند، اما پس از آن به علوم دینی روی آورد. در حلب، از عالمانی همچون شیخ احمد حسون و دکتر محمود عکام و محدث عبدالله سراج الدین درس آموخت. سپس در طرابلس (لبنان) از صلاح زعبی قادر و گروهی دیگر دانش  اندوخت.

محبت او به اهل بیت، از سطور  این کتاب پیدا است، البته به گونه ای که با محبت صحابه تضادّی نداشته باشد. 

   کتاب صحوه الطالب یکی از آثار مکتوب اوست که در ۲۹ ماه رمضان سال ۱۴۲۲ به پایان برده است.

جایگاه علمی  کتاب و نظر اساتید مؤلف در بارۀ آن

چهار تن از دانشوران سوری در مقدمه های کوتاه و بلند خود بر کتاب صحوه الطالب، ارج  علمی  کتاب و جایگاه بلند نویسندۀ آن و روح آزادیخواهی پژوهشی او را ستوده اند: عادل احمد خورشید، راتب عبدالواحد، بدرالدین السبسبی الرفاعی، محمد ناصر سید طه الحسنی الرفاعی. کلمات  اینان را در سطور  آینده مرور خواهیم کرد.

بعلاوه تلخیص گونه ای از  این کتاب به سال ۱۴۳۲/۲۰۱۱ در مصر پدید آمده که اقتباس از صحوه الطالب در آن  کاملا مشهود است، گرچه نامی  از کتاب مبدأ نبرده است. کتاب «ابوطالب هل مات مسلما؟» نوشتۀ دکتر علوی امین خلیل (قاهره: مکتبه الشروق الدولیه، ۱۴۳۲/۲۰۱۱، ۸۷ صفحه) عملا تلخیص کتاب صحوه الطالب است[۳]. چنین تلخیصی در زمانی  اندک پس از نشر کتاب، جایگاه علمی  آن را می رساند.

گزارشی از تقریظ  های کتاب

در آغاز کتاب (ص ۹ – 32) تقریظ چهار تن از دانشمندان سنی سوری آمده است. نظر آنها در بارۀ کتاب و نویسنده را مرور می کنیم.[۴]

الف. عادل احمد خورشید می نویسد: سرور، اسمی  است با مسمی  برای استادی که  سرور را به دل هر مسلمانی وارد کرد که غیرت نسبت به حریم مقدس رسول خدا دارد، و نسبت به هر که خاندان اوست. من پیش از  این، کتاب «اسنی المطالب» نوشته علامه احمد زینی دحلان را خوانده و به دلیل کثرت ادلۀ عقلی و نقلی که دارد، نسبت به آن معجب بودم. اکنون می گویم که سرور مجالی به دیگران برای سخن در باب مکارم سیدمان ابی طالب باقی نگذارده و بر کتاب دحلان برتری یافته است.

ب. راتب عدالواحد  مقدمه اش را با  آیۀ شریفۀ ۲۸ سوره غافر که مربوط به مؤمن آل فرعون و کتمان  ایمان از سوی اوست، آغاز کرده و می نویسد: من در طول ۲۵ سال دعوت و تبلیغ دینی همواره  این  آیه را مدّ نظر داشته ام که فرمود: «و لا تقف ما لیس لک به علم» (اسراء ۳۶) و هرگز به روایت حدیث اکتفا نکرده، بلکه به درایت حدیث نیز توجه داشته ام. استاد ما عماد نیز  این شیوه را در نخستین کتابش در پیش گرفته است. او به نقد و بررسی روایات و اسباب نزول توجه کرده و به توحید کلمۀ مسلمین  اندیشیده، که عقیده به  ایمان ابوطالب، از هر دو جهت، بهتر از عقیدۀ مخالف آن است.

ج. بدر الدین بن عبدالرحمن سبسبی رفاعی حموی می نویسد: وقتی دکتر عماد سرور در شهر حمص،  این کتاب نفیس را به من نشان داد، بسیار خوشنود شدم که عقیده به  ایمان ابوطالب را وسیلۀ اتحاد میان همه فرقه های مسلمان قرار داده است. امیدوارم  این کتاب، خوانندگان آزاده را سود بخشد و همانگونه که نامش دلالت می کند، وسیلۀ بیداری دانش پژوهان شود.

د. محمد ناصر سید طه رفاعی در مقدمه خود، شماری از علمای سنی را نام می برد که خودش آنها را درک کرده و همه آنها به  ایمان ابوطالب عقیده داشته اند، مانند: محمد نبهانی، حسن حسانی، احمد شهید، عبدالباسط ابو النصر حمصی، اسماعیل طرابلسی. آنگاه دکتر عماد سرور را در عداد  این بزرگان می داند که ادلۀ عقلی و نقلی بر اثبات  ایمان ابوطالب اقامه کرده است. رفاعی اظهار امیدواری می کند که  این کتاب، نزاع میان شیعه و سنی را کاهش دهد.

گزارشی از مقدمۀ نویسنده

   نویسنده در مقدمه خود به گروهی از دانشمندان اهل تسنن اشاره می کند که به  ایمان ابوطالب تصریح کرده اند، بزرگانی در سده های گذشته مانند: شعرانی، سبکی، قرطبی، ابن وحشی، علی اجهوری، تلمسانی، میر غنی؛ و در زمان معاصر، مانند: محمد سعید عرفی، یوسف نبهانی، ابوالهدی صیادی. نیز، از گروهی یاد می کند که در  این مورد  کتاب یا رسالۀ مستقل نوشته اند.

   آنگاه اعتراض برخی از دانش پژوهان را یادآور می شود که در مورد فایدۀ بحث از  ایمان ابوطالب تردید دارند. پاسخ می دهد که  این بحث، از آن روی مهم است که هر کس به هر گونه علی بن ابی طالب را بیازارد، به حکم حدیث صحیح، پیامبر را آزرده است.

   سپس به بعضی از خطبا اشاره می کند که اصرار دارند کفر را به ابوطالب و والدین پیامبر نسبت دهند؛ گویی که با مجرمان جنگی روبرو هستند! نویسنده می پرسد:  آیا  اینان از روی جهل سخن می گویند یا برای  ایذای پیامبر؟

   عماد سرور  این نکته را گوشزد می کند که چه بسا با  این کار، متهم به تشیع شوم، چنانکه گروهی از راویان و محدثان با نقل و روایت احادیث فضائل، متهم به تشیع شده اند. اما من از  این نسبت ها تعجب می کنم. انسان آزاده هر جا حق را دید، باید بدان گردن نهد، نه  اینکه نسبت به افراد، تابع  کور و کر باشد.

   سخن پایانی نویسنده در مقدمه اش نقل حدیثی است که آن را صحیح می داند، به  این مضمون که به روایت احمد و ترمذی، عباس بر پیامبر وارد شد و گفت:  ای رسول خدا! گاهی قریش را می بینیم که با هم سخن می گویند، اما وقتی ما را می بینند، سکوت می کنند. پیامبر در غضب شد، عرق بر پیشانی اش نشست و فرمود: «لا یدخل قلب امریء مسلم ایمان حتی یحبّکم لله و لقرابتی.»

   عماد سرور مقدمۀ خود را با  این امضا پایان می دهد: «الفقیر الطالب شفاعه المصطفی فی محبه آل ابی طالب.»

قصیدۀ یوسف نبهانی در باب  ایمان ابوطالب

   عماد سرور در صفحه ۵۸ کتاب، چند بیت از قصیدۀ یوسف نبهانی را – به نقل از: المجموعه النبهانیه چاپ دار المعرفه ج ۱ ص ۲۲۹ – آورده که او را به وصف «قاضی القضاه علامه» می ستاید. نبهانی در  این بیت ها، بیان می دارد که چرا ابوطالب،  ایمان خود را پنهان می داشت.

                 و أتی عمّه الحمیم حمام                   ما لحیّ من الحمام احتماء

کان تُرساً یقیه عادیه الأع——      —- داء رأساً تهابه الرؤساء

      مستقیماً علی الولاء و للأًض —-      —- لاع  منه علی الحنو انحناء

                 قد رأی صدقه بمرآه قلب                  صقلتها رؤیه  و ارتیاء

                 غیر أنّ الخفاء کان مفیداً                   ربما یجلب الظور الخفاء

                 مدح المصطفی بنظم و نثر                کم له فیه مدحه غرّاء

                 و لدی الإحتضار أصغی قریشاً            خیر نصح فلم یکن إصغاء

                 أوضح الحقّ فی کلام طویل              کان فی قلبه علیه انطواء

  و مضی راشداً و قد أسمع العبّ —     — اس قولاً به یکون النجاء

                 فاستمرّت علی العناد قریش                ما لدیها رعایه و ارعواء

                 و بموت الشیخ المهیب استطالت          أذاه و زاد فیها البذاء

آیا اظهار شهادتین، لازمۀ  ایمان است؟

   سخن در  این است که آیا لازمۀ  ایمان مؤمن آن است که کلمۀ شهادتین را بر زبان آورد؟ به  این معنی که اگر – به علتی – چنین نکند، مؤمن نیست؟

   عماد سرور می گوید که اثبات  ایمان موکول به گفتن  این کلمه نیست. بلکه اگر چنین نگفت ولی در دل مؤمن بود،  ایمانش در قیامت به او سود می بخشد. سفاسقی در شرح التمهید، عینی در شرح بخاری،  ایجی در مواقف، غزالی در احیاء العلوم چنین گفته اند.  غزالی  این نظر را به ابوحنیفه، اشعری، امام الحرمین، باقلانی، اسفراینی و دیگر محققان نسبت داده است.

   نویسنده احادیثی در تأیید  این نظر می آورد، از جمله  اینکه بخاری و مسلم از پیامبر روایت کرده اند: «من مات و هو یعلم أن لا إله إلا الله دخل الجنه.»

   نیز طبرانی در معجم کبیر، روایت کرده که پیامبر فرمود: «من علم أنّ الله ربه و أنّی نبیّه صادقاً من قلبه، حرّم الله لحمه علی النار.»

   تفتازانی در شرح مقاصد و گروهی دیگر گفته اند: وقتی از فردی خواستند شهادتین بگوید، ولی از روی مکابره و عناد نگفت، نجات نمی یابد.

   عماد سرور می افزاید: قید «مکابره و عناد» نشان می دهد که اگر نگفتن شهادتین، از روی مکابره نبود – مانند آنچه  آیۀ ۱۰۶ سورۀ نحل بر آن گواه است – چنین فردی اهل نجات است.

   کمال بن همام گوید: اقرار به زبان، فقط شرطی برای اجرای احکام اسلام بر گویندۀ آن در دنیا است.

   حلبی در منهاج گوید: اگر کسی مضمون شهادتین را بگوید، مثلا بگوید: لا إله إلا الرحمن، یا: لا إله إلا الله، یا: محمد نبی الله، یا: احمد مبعوث الله، یا همین مضامین را به زبان های غیر عربی بگوید، باز هم حکم اسلام بر او جاری است.

   خلاصه  اینکه حکم به اسلام یک شخص، فقط موکول به ادای لفظ خاصّ معهود شهادتین نیست، بلکه به هر صورتی که  این عقیده را ابراز کند،  ایمان خود را نشان داده است. از سوی دیگر، ما با ادلّه ثابت می کنیم که ابوطالب به گونه های مختلف، و بیشتر با عمل و اقدام خود،  این عقیده را ابراز کرده است.

   بعلاوه کتمان  ایمان در برخی موارد ضرورت دارد. نمونۀ آن عباس عموی پیامبر است که اسلام آوردن خود را کتمان کرد تا اخبار مشرکان را برای پیامبر بیاورد. و آنگاه که  این ضرورت از میان رفت، اسلام خود را اظهار کرد.

   محب طبری در ذخائر العقبی، ابن عبدالبرّ در استیعاب، صبان در إسعاف الراغبین، ابن حجر در اصابه، ماوردی در اعلام النبوه، ابن هشام در سیره، سهیلی در روض الانف  این مطلب را آورده اند.

چرا وضع ابوطالب را بدین گونه تحلیل نکنیم؟

بحث قرآنی در مورد اسلام ابوطالب

در مورد  عدم اسلام ابوطالب، دست کم سه  آیه مورد استناد قرار گرفته است:

آیۀ اول:

   «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّه أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً، وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَه لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِین. و هم ینهون عنه و ینأون عنه و إن یهلکون إلا أنفسهم و ما یشعرون.» (انعام ۲۵– 26)

در مورد  این  آیه دو گونه اظهار نظر شده است:

   منکران  ایمان ابوطالب مانند ابن کثیر که گوید: در  اینجا دو قول است: یکی  اینکه در بارۀ عموهای پیامبر است. قول دوم  اینکه روایت کرده اند که ابن عباس گوید:  آیه در بارۀ ابوطالب است که مردم را از  ایذای پیامبر نهی می کرد، ولی خود داخل در اسلام نشد.

مثبتان  ایمان ابوطالب به  این کلام پاسخ داده اند:

۱. فخر رازی و طبری گویند: اگر آیه را بر ابوطالب حمل کنیم، معنا استوار نمی شود. بلکه مقصود، کافران اند. شعراوی و ابوالعزائم در تفسیر خود  این نظر را تأیید کرده اند.

۲. ضمیر در  آیه جمع است (ینهون، ینأون). اگر خاصّ ابوطالب بود، ضمیر مفرد می آمد.

۳. تعبیر «ینأون عنه» با سیرۀ ابوطالب که پیوسته مراقب پیامبر بود، سازگار نیست.

۴. در سلسله راویان روایت منقول از ابن عباس، سفیان ثوری است که به گفتۀ ذهبی در میزان الاعتدال، از دروغگویان روایت می کرد.

۵. عباس عقاد در مطلع النور ص ۱۳۰ گوید: ابوطالب مصداق  این آیه نیست.

آیه دوم:

   «ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ، وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ.» (توبه ۱۱۳)

   منکران  ایمان ابوطالب مانند ابن کثیر و قرطبی  این آیه را در بارۀ ابوطالب می دانند که در حال احتضار، پیامبر به او فرمود: ای عم! قل لا إلا إلا الله. ولی او نگفت. پیامبر فرمود: لأستغفرنّ لک ما لو أنهَ عنه.

مثبتان  ایمان ابوطالب پاسخ می دهند:

۱. واحدی در اسباب النزول گوید:  این سبب نزول مستبعد است. چون آیه در آخرین سوره های مدنی است، در حالی که ابوطالب در مکه درگذشت. طبری گوید:  آیه زمانی نازل شد که گروهی از اهل  ایمان برای مردگان مشرک خود استغفار می کردند و خداوند، آنها را از  این کار نهی فرمود.

۲. بزرگان محدث مانند: احمد، ترمذی، طیالسی، نسائی، ابن ابی شیبه، ابویعلی، ابن منذر، ابوالشیخ، ابن مردویه (که آن را صحیح دانسته)، و بیهقی، از علی بن ابی طالب آورده اند که سبب نزول  آیه، استغفار گروهی از مسلمانان برای پدران مشرکشان بوده است.

۳. آیه مدنی است، لذا نمی توان آن را در مورد ابوطالب دانست.

۴. حدیث مورد استناد قرطبی و ابن کثیر را بخاری روایت کرده است. ولی وقتی دلایل طرف مقابل کفایت کند، حدیث آنان بر بخاری ترجیح می یابد.

آیۀ سوم:

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِین. (قصص۵۶)

منکران  ایمان ابوطالب مانند ابن کثیر، قرطبی و قطب، آن را در بارۀ ابوطالب می دانند.

مثبتان می گویند:

۱. پیامبر، هدایت را برای همگان دوست می داشت، دور یا نزدیک. کلمۀ «مَن» صیغۀ عموم است و تفسیر آن به ابوطالب تصرّف بی دلیل در کلام الهی است.

۲. فخر رازی گوید: ظاهر  آیه دلالت بر کفر ابوطالب ندارد.

۳. آلوسی در روح المعانی گوید: ادعای اجماع بر  این که آیه در باره ابوطالب باشد، صحیح نیست. حتی اگر عدم اسلام او ثابت شود، بدگویی به او درست نیست، چون  این کار موجب  ایذای پیامبر می شود. و احتیاط در  این مورد شرط عقل است.

۴. به حکم قرآن، پیامبر شأن ویژه و جایگاه والایی دارد. اطاعت حضرتش، مانند اطاعت خدا  بطور مطلق واجب است.  آیاتی بر  این امر گواه است، مانند:

من یطع الرسول فقد أطاع الله. (نساء ۸۰)

ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله. (فتح ۱۰)

رضای پیامبر، رضای خدا است: و الله و رسوله احق ان یرضوه. (توبه ۶۲)

امر و نهی او، عیناً امر و نهی خدا است: ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (حشر ۷)

   با وجود چنین جایگاهی به حکم عقل،  آیا سخن سید قطب درست است که گوید: «با وجود محبت زیاد پیامبر به  ایمان ابوطالب، خداوند،  این  ایمان را برای او ننوشت، یعنی پیامبر دوست داشت که ابوطالب شهادتین بگوید و بر آن اصرار می ورزید، ولی خداوند، از  این امر کراهت داشت»؟

۵. سخن سید قطب آیا با عدل الهی سازگار است؟ بعلاوه، به نظر شما، درست است که بگوییم خداوند، اسلام را از ابوسفیان – با وجود سوابق فراوان در جنگ با رسول خدا و مسلمانان – دوست داشت، ولی از ابوطالب با وجود حمایت های فراوان از پیامبر و مسلمانان، دوست نداشت؟

۶. هر  اندازه پیامبر، به  ایمان کسی محبت و اصرار کند، تا زمانی که خود فرد نخواهد،  این اصرار و محبت سودی نمی بخشد. تعبیر «یهدی من یشاء» یعنی: هر کس که خودش هدایت از خدا بخواهد، خداوند هدایتش می کند. مؤید  این نظر،  آیه دیگر است که می فرماید: «فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر.» (کهف ۲۹)

۷. عباس عقاد در مطلع النور ص ۱۳۰ گوید: سورۀ انعام بعد از قصص نازل شده است. پس هدایت و جدال و نهی از ایذای پیامبر بعد از رحلتش معنی ندارد.

احادیث در مورد ابوطالب

عماد سرور سه حدیث در مورد ابوطالب مطرح کرده است:

حدیث اول: حدیث معروف ضحضاح.   

منکران به  این حدیث استناد می کنند که ابوطالب در حالت کفر، از دنیا رفته است.

پاسخ مثبتان:

۱. راویان حدیث قابل اعتماد نیستند:

الف. مغیره از بدترین دشمنان علی بن ابی طالب و ناصبی است، لذا ثقه نیست. بعلاوه متهم به زنا در بصره است.

ب. عبدالملک بن عمیر، و سفیان ثوری که ذهبی در میزان الاعتدال، او را از ضعفا شمرده، بلکه سفیان را از اهل تدلیس معرفی کرده است.

۲. به فرض صحت حدیث، به منطق عقل  ایمانی، کافران هیچ تخفیف در عذاب ندارند و شفاعت هیچ سودی به آنها نمی رساند، در حالی که به تصریح بخاری و مسلم، در مورد ابوطالب وارد شده که پیامبر فرمود: «لعلّه تناله شفاعتی یوم القیامه.»

حدیث دوم: در بارۀ ابوطالب رسیده است: هو علی مله عبدالمطّلب.

نویسنده در اینجا به تفصیل در مورد  ایمان عبدالمطلب سخن گفته است.

نگارندۀ  این مقاله می افزاید: سخن در مورد عظمت جناب عبدالمطلب و مقامات او فرصتی مبسوط می طلبد. در بارۀ  این مطلب مهم، رجوع شود به کتاب جامع و مفید «سید الوادی المقدّس عبدالمطّلب» نوشته عارف آل سنبل. (قم: مؤسسه طیبه لإحیاء التراث، ۱۴۳۵)

حدیث سوم: به امام علی نسبت داده اند که پس از وفات پدرش به پیامبر گفت: انّ عمک الشیخ الضالّ قد مات. و پیامبر پاسخ داد: اذهب فواره، و لا تحدثنّ شیئاً حتی یأتینی.

مثبتان  ایمان ابوطالب گویند:

۱. آیا شأن یک مسلمان عادی هست – چه رسد به شأن بزرگواری مثل امام علی – که در بارۀ پدر خود، آن هم بعد از وفات، چنین تعبیری به کار برد؟

   فرض می کنیم که ابوطالب مشرک باشد.  آیا علی(ع) از تربیت قرآنی غافل بود که در تعامل با والدین مشرک امر می فرماید: «و صاحبهما فی الدنیا معروفاً.» (لقمان ۵۱) چنین کسی نمی توانست بگوید: عمویت درگذشته، یا پدرم درگذشته؟ نه  اینکه از پدرش به شیخ گمراه تعبیر کند.

۲. پیامبر، خود به مسلمانان می آموخت که مسلمانی را به جهت با والدین مشرک او اذیت نکنند و با آنها برخورد نیکو داشته باشند. و  اینک شواهد  این مدعا:

طبرانی و بیهقی از دختر ابولهب آورده اند که اسلام آورد و هجرت کرد. به او گفتند:  این  ایمان و هجرت سودی به تو نمی رساند، چون دختر حطب النار هستی. او ناخوشنود شد و به پیامبر خبر داد. پیامبر غضبناک شد و منبر رفت و فرمود: «ما بال اقوام یؤذوننی فی نسبی و ذوی رحمی؟»

نیز طبرانی و احمد گفته اند که عکرمه فرزند ابوجهل – که مؤمن بود – به خاطر پدرش مورد  ایذای مسلمانان قرار می گرفت. پیامبر فرمود: «لا تؤذوا الأحیاء بسبب الأموات»

   این آموزه ها در حالی است که کفر ابوجهل و ابولهب قطعی است؛ پس چه باید گفت در بارۀ ابوطالب که نسبت کفر در مورد او قطعی نیست؟

۳. احمد بن حسین موصلی حنفی (مشهور به ابن وحشی) در شرح شهاب الاخبار گوید: دشمنی با ابوطالب کفر است. پیشوایان مالکی مانند علی اجهوری در الفتاوی و تلمسانی در حاشیه شفا بر  این مطلب تصریح کرده اند، چون آن را سبب  ایذای پیامبر می دانند.

پی نوشت:

۱. بیتی گرانسنگ از جناب ابوطالب که مسعودی در مروج الذهب ج ۳ ص ۵۰ آورده است. عماد سرور بر آن است که  این بیت، زبانحال جناب ابوطالب در برابر مخالفان اوست. (صحوه الطالب ص ۲۶۵)

۱. علوی امین خلیل به سال ۱۹۴۴ در اشمون (مصر) زاده شد. جد و پدرش علمای الازهر بودند. در چندین مرکز دانش آموخته و از کلیه التربیه وابسته به جامعه الازهر فارغ التحصیل شده و در آنجا درس می دهد. تا کنون ۲۲ کتاب نوشته و در مساجد قاهره، خطیب و مدرس است. وی انگیزۀ خود از تألیف کتاب ابوطالب را دفاع از یک مسلمان مظلوم می داند، کاری که پیامبر بدان امر فرموده و او  یقین دارد که با  این کار، محبت خدا و رسول را به سوی خود جلب می کند.  

۲. هر یک از  این چهار تن مطالبی استدلالی در باب  ایمان ابوطالب گفته اند که خلاصۀ آن پس از  این گزارش می شود. در  این سطور، فقط کلمات آنها در بارۀ کتاب صحوه الطالب گزارش شده است.

نویسنده:

مهدی مجتهدی: استادیار دانشگاه فردوسی مشهد.

فصلنامه تخصّصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، سال دوازدهم، شماره ۴۷، تابستان ۱۳۹۴.

ادامه دارد…

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد