اصول اخلاقی اقتصادی در عرصه توزیع از دیدگاه قرآن

چکیده توزیع یکی از شاخصههای مهمّ اقتصاد در هر جامعهای است، به طوریکه نسبت شایسته بین تولید، مصرف و توزیع در هر اقتصادی یک ضرورت به شمار میرود. یکی از اصول موجود در علم اقتصاد متعارف، اصل توزیع میباشد که به نظر میرسد چنین اصلی بسیاری از آموزههای اسلامی همچون نهی از احتکار، تقسیم
چکیده
توزیع یکی از شاخصههای مهمّ اقتصاد در هر جامعهای است، به طوریکه نسبت شایسته بین تولید، مصرف و توزیع در هر اقتصادی یک ضرورت به شمار میرود. یکی از اصول موجود در علم اقتصاد متعارف، اصل توزیع میباشد که به نظر میرسد چنین اصلی بسیاری از آموزههای اسلامی همچون نهی از احتکار، تقسیم سرمایه و امر به میانهروی در توزیع و… را به چالش بکشد. لذا این مقاله با روش تحقیق تحلیلی ـ توصیفی به بررسی آموزههای قرآنی و روایی در حوزه توزیع میپردازد و در جستجوی پاسخی مناسب برای مهمترین اصول اخلاقی اقتصادی در عرصه توزیع است.
کلیدواژگان
اخلاق اقتصادی؛ توزیع؛ اسلام؛ قرآن؛ حدیث
اصل مقاله
عصر حاضر، عصر بحران هویّت انسانی و ارزشهای اخلاقی است؛ زیرا هرچند با پیشرفت پرشتاب علوم تجربی پدیدههای شگفتآور و حیرتانگیزی در جهان علم و صنعت پدید آمده است و امکانات فراوانی برای کامیابیهای مادّی و کسب لذّتهای سیریناپذیر حیوانی فراهم گردیده، امّا کاخ عظیم ارزشهای معنوی رو به فروپاشی نهاده است و سرمایههای فرهنگی و اخلاقی انسان، فدای ثروتاندزویها و کامجوییهای دنیاپرستان گردیده است و در نتیجه، جامعه انسانی دچار بحران بیهویّتی و انحطاط اخلاقی شده است، به گونهایکه ارزشهای اصیل معنوی و الهی را تهدید میکند (ر.ک؛مصباح یزدی، ۱۳۷۵: ۱۱، ۱۶، ۱۷ و ۱۸).
از راهکارهای کارآمد اسلام دراین باره، پیوند ارزشهای اخلاقی با اقتصاد است. جامعه اسلامی از یک سو به اقتصادی پویا و رشدیافته نیازمند است تا نیازهای افراد و رفاه نسبی آنان فراهم شود. از سوی دیگر، نیازمند تحکیم و تقویت ارزشهای اعتقادی و اخلاقی در فرهنگ عمومی است تا با سالمسازی فعّالیّتها و مقابله فرهنگی با مفاسد اقتصادی، سعادت اُخروی افراد را به ارمغان آورد، بهویژه آنکه رشد مطلوب اقتصادی و تحکیم ارزشهای دینی، تأثیری متقابل بر یکدیگر دارند (ر.ک؛ میر معزّی، ۱۳۷۸: ۱۵۳).
ریشه اصلی مشکلات اقتصادی در عملکرد نادرست بشری، بهویژه در توزیع ناعادلانه ثروت است و فقر جوامع در وهله نخست، معلول روابط ظالمانه و استثماری میان کشورهای قدرتمند و ضعیف میباشد، به گونهایکه شکاف عمیقی را میان آنها پدید میآورد. با وجود این، توزیع نابرابر ثروت در جوامع نیز کموبیش وجود دارد. به خوبی روشن است که این معضل، خود عامل بروز بسیاری از مشکلات و مفاسد اجتماعی و اخلاقی در جامعه میگردد. آموزههای اسلام با شیوههای گوناگون به مقابله با این معضل پرداخته است. یکی از این شیوهها، مبارزه فرهنگی است که در قالب تحکیم مبانی اعتقادی و نهادینه ساختن اخلاق اقتصادی در جامعه و نفی ارزشهای مبتنی بر اصالت مادّه انجام میپذیرد (ر.ک؛ صدر، ۱۴۰۸ق.: ۳۴۸).
پرسشهای کلیدی نوشتار حاضر این است که آیا آموزههای دینی، معیارها و محدودیّتهایی را برای توزیع در عرصه اقتصاد مشخّص کرده است؟ مهمترین عناصر اخلاقی توزیع در عرصه اقتصادی چه اصول و عناصری هستند؟ به عبارت دیگر، از نگاه قرآن و روایات، فضایل و اخلاق در باب توزیع چه اموری میباشند؟ آموزهها و عناصر فراوانی در قرآن کریم و روایات ارائه گردیده که کارکردهای مثبت اقتصادی و اثرات روحی و معنوی دارند و در پرتو پیوند، اخلاق و اقتصاد، رفاه مادّی و سعادت ابدی انسان را تأمین میکنند (ر.ک؛ میر معزّی، ۱۳۷۸: ۱۵۳). در این نوشتار، به روش توصیفی ـ تحلیلی، برخی از مهمترین عناصر اخلاقی توزیع در عرصه اقتصادی از نگاه آموزههای دینی معرّفی شده است.
۱ـ اصول اخلاقی اقتصادی در عرصه توزیع از دیدگاه قرآن
تحقّق اخلاق اقتصادی در توزیع عادلانه ثروت، بر پایه سلسله اصول اعتقادی و زیرساختهای معرفتی استوار است که بایسته است بدان توجّه گردد. از دیدگاه اسلام، اخلاق و آداب تجارت با وجود تنوّع و گستردگی خود، در واقع، نتیجه اصولی است که از نوع جهانبینی و نگرش انسانشناختی اسلام (همچون اصالت خدا و نیز جانشینی و مسئول بودن آدمی) نشئت میگیرد (ر.ک؛ اعتصامی، ۱۳۸۱، ج ۳: ۲۳۴ـ ۲۳۰). برخی از این اصول به شرح ذیل میباشد.
۱ـ۱) اصل توجّه به معنویّات
از دیدگاه قرآن، بهترین حالت انسان، توجّه به خدا و یاد معاد و بدترین حالت، غفلت و فراموشی از یاد خداوند متعال میباشد. این اصل در برخی از آیات قرآن کریم بیان شده است؛ از جمله: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ: به یقین، گروه بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم؛ آنها دلهایى دارند که با آن (اندیشه نمى کنند، و) نمى فهمند؛ و چشمانى که با آن نمى بینند؛ و گوشهایى که با آن نمى شنوند؛ آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چراکه با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)! (الأعراف/ ۱۷۹)؛ وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ * وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ * حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ: و هر کس از یاد خدا رویگردان شود، شیطان را به سراغ او میفرستیم.
پس همواره قرین اوست! * و آنها [= شیاطین ] این گروه را از راه خدا بازمى دارند، در حالىکه گمان مى کنند هدایت یافتگان حقیقى آنها هستند! * تا زمانى که (در قیامت) نزد ما حاضر شوند و مى گویند: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود! چه بد همنشینى بودى! (الزّخرف/ ۳۸ـ۳۶).
«بازار» نمادی از زرق و برق دنیاست که زمینه مناسبی برای غفلت آدمی را فراهم میسازد. از این رو، بر اهمیّت توجّه به امور معنوی در هنگام داد وستد، تأکید بسیاری شده است؛ این تأکید در قالب موارد زیر بیان میشود:
۱ـ۱ـ۱) یاد خدا
قرآن کریم میفرماید: رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَه وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاه وَإِیتَاءِ الزَّکَاه…: مردانى که نه تجارت و نه معامله اى آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند… (النّور/ ۳۷). «ذکر» گاه به معنای حفظ مطالب و معارف است و گاه به معنای یادآوری زبانی و قلبی چیزی میباشد (ر.ک؛ راغب اصفهانی، ۱۴۰۶ق.: ۳۲۸). مراد از کسانی که در این آیه از آنها یاد شده است، تجّاری است که با شنیدن صدای اذان، تجارت را رها میکنند و به سوی نماز میروند.
از نظر اسلام، حتّی کارهای حلال و مباح نباید انسان را از یاد خدا غافل کند، چه رسد به کارهای مکروه و حرام: لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَه. از طرفی، ترک تجارت، ارزش نیست، بلکه تجارت همراه با یاد خدا و نماز و زکات ارزش است: رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَه وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ (ر.ک؛ قرائتی، ۱۳۸۳، ج ۸: ۱۸۹ـ ۱۸۸).
۲ـ۱ـ۱) توجّه به نماز
نماز، مظهر یاد خداست و مقدّم بر همه فعّالیّتهای تجاری است: إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاه لِذِکْرِی: من «اللّه» هستم؛ معبودى جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را براى یاد من بپادار! (طه/ ۱۴). در این آیه، پس از بیان مهمترین اصل دعوت انبیاء که مسئله توحید است، موضوع عبادت خداوند یگانه به عنوان یک ثمره برای درخت ایمان و توحید بیان شده است و به دنبال آن، دستور به نماز، یعنی بزرگترین عبادت و مهمترین پیوند خلق با خالق و مؤثّرترین راه برای فراموش نکردن ذات پاک اوداده شده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۷۴، ج ۱۳: ۱۷۰).
قرآن کریم بر لزوم رها کردن دادوستد برای حضور در نماز جمعه تصریح فرموده است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاه مِن یَوْمِ الْجُمُعَه فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ: اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوى ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این براى شما بهتر است، اگر مى دانستید! (الجمعه/ ۹).
از این آیه استفاده میشود که اشتغال به کار در بازار و مراکز تجاری به هنگام اقامه نماز جمعه، خلاف دستورها و اخلاق اقتصادی اسلام است.
از آیات بعدی این نکته برمیآید که تبلیغات بازرگانی نیز نباید مانع حضور مردم در نماز جمعه گردد: وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَه أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَه وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ: هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند، پراکنده مى شوند و به سوى آن مىروند و تو را ایستاده به حال خود رها مى کنند، بگو: آنچه نزد خداست، بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزى دهندگان است (الجمعه/ ۱۱).
در شأن نزول این آیه چنین آمده است: «در یکی از سالها که در مدینه خشکسالی و گرانی بود، کاروانی تجاری حامل موادّ غذایی در حالی وارد مدینه شد که پیامبر(ص) مشغول خطبه نماز جمعه بودند. کاروانیان برای اعلام ورود خود، طبل نواختند. در این هنگام، مردم، حتّی بسیاری از مسلمانانی که در نماز جمعه بودند، به سرعت خود را به بازار رساندند و تنها شمار اندکی ماندند…» (واحدی، ۱۴۱۱ق.، ج ۱: ۴۴۹ـ۴۴۸).
بنابراین، در آیه مورد نظر، «لهو» اشاره به طبل و دیگر آلات لهوی دارد که کاروانیان برای اعلام ورود خود و نیز سرگرمی و تبلیغ کالا استفاده کردند و در عصر حاضر، به شکل تبلیغات بازرگانی، به گونهای روشنتر نمود یافته است.
۳ـ۱ـ۱) یاد معاد
باور به معاد و یادکرد آن یکی از نیرومندترین عوامل درونی اصلاح رفتارها و جلوگیری از ناشایستها، از جمله مفاسد اقتصادی است. قرآن کریم در نهی از کمفروشی و نکوهش کمفروشان میفرماید: أَلاَ یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ * یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ: آیا آنها گمان نمى کنند که برانگیخته مى شوند، * در روزى بزرگ * روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى ایستند (المطفّفین/ ۶ـ۴).
واژه «یَظُنُّ» ممکن است اشاره به این داشته باشد که اعتقاد به معاد، هرچند در حدّ گمان، تأثیر عمیقی بر پیشگیری از مفاسد اقتصادی دارد (طبرسی، ۱۴۰۶ ق.، ج ۹: ۶۸۷). از این رو، در نگاه قرآن، بازرگانانی که به هنگام تجارت پیوسته به یاد معاد هستند، مقام والایی مییابند (النّور/ ۳۸ـ۳۷).
۲ـ۱) اصل عدالت
یکی از از اصول مهمّ تجارت، اصل عدالت است. امیر مؤمنان، علی(ع) با اشاره به این اصل میفرمایند: «وَلْیَکُنِ البَیعُ بَیعاً سَمحاً بِمَوَازِینِ عَدلٍ: باید خرید و فروش در جامعه اسلامی، به سادگی و با موازین عدالت انجام گیرد» (نهجالبلاغه/ ن ۵۳). اجرای عدالت که در تمام فعّالیّتهای بازرگانی به آن توجّه شده است، به گونههای مختلف تجسّم مییابد که مهمترین نمودهای آن عبارتند از:
۱ـ۲ـ۱) سود عادلانه
از دیدگاه آموزههای دینی، نرخ سود، بر اساس قانون عرضه و تقاضا و به اندازه هزینهها و کارهایی است که در تولید و توزیع کالا انجام میشود و به دیگر سخن، سود عادلانه، سودی است که به هیچ یک از دو طرف معامله، زیان و اجحافی نشود، چنانکه امیر مؤمنان، علی(ع) میفرمایند: «… و أَسعَارٍ لاَتجَحف بِالفَریقَینِ مِن البَائِع: با نرخهایی که بر فروشنده و خریدار زیانی نرساند» (همان).
از این رو، پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) با درخواست برخی مردم مبنی بر نرخگذاری کالاها و تعیین قیمت تحمیلی بر فروشندگان، سخت مخالفت میکردند (کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۱۶۴)، چون امتناع از نرخگذاری، مربوط به شرایط طبیعی بازار و برای جلوگیری از اجحاف به فروشندگان و اخلال در روند عرضه و تقاضاست. بنابراین، تردیدی نیست که سودخواهی بیش از اندازه متعارف، نکوهیده است (ر.ک؛ توسّلی، ۱۳۷۵ق.، ج ۲: ۳۶ و محمّدی ریشهری، ۱۳۸۰: ۱۸۷).
بر اساس آموزههای دینی، شایسته است خریدار برای جلوگیری از مغبون شدن خود، از فروشنده تخفیف بگیرد، چنانکه درخواست کاهش قیمت که در میان مردم به «چانه زدن» معروف است، در سیره و گفتار معصومان نیز دیده میشود (ر.ک؛ کلینی، ۱۳۶۹، ج ۴: ۵۴۶)، چون تجارت و دادوستد بر پایه سودآوری استوار است و مغبون نه اَجری نزد خداوند دارد و نه از ستایش مردم برخوردار است، چنانکه امام باقر(ع) میفرمایند: «فَإِنَّ المَغبُونَ فِی بَیعِهِ وَ شِرائِهِ غَیرُ مَحمُودٍ وَ لاَ مَأجُورٍ: به راستی آن که در دادوستد خود مغبون گردد، نه [پیش مردم] ستایش شود و نه [نزد خدا] اجر یابد» (صدوق، ۱۴۱۳ق.، ج ۳: ۱۹۷).
۲ـ۲ـ۱) حذف واسطههایی غیرلازم
برای اجرای عدالت در نرخگذاری و حفظ سلامت و روند طبیعی عرضه و تقاضا، قوانین حقوقی و اخلاقی در اسلام وضع شده است که یکی از آنها، نفی وساطت غیرضروری است. از دیدگاه اسلام، تجارت، کار و تلاشی است برای انتقال کالاها از مراکز تولیدی به دست مصرفکنندگان که افزون بر صرف نیروی انسانی، نیازمند سرمایهگذاری است. از این رو، سود حاصل از آن مشروع میباشد. این درحالی است که واسطههای غیرلازم نه تنها خدمتی انجام نمیدهد، بلکه عامل افزایش قیمتهاست (ر.ک؛ نمازی، ۱۳۷۴: ۱۳۴).
در آموزههای اقتصادی اسلام، نفی واسطهگری با عنوانهای از جمله «نهی از تلقّی رُکبان» یاد شده است؛ با این توضیح که در زمان رسول خدا(ص)، گروهی سودجو که سرمایههای کلان داشتند، پیش از ورود کاروانهای تجاری به مدینه و با آگاهی از قیمتها، به استقبال آنان میرفتند و اجناس آنها را خریداری میکردند. سپس به شهر بازمیگشتند و کالاهای خریده را به بهای گزاف میفروختند. این کار که از آن به «تلقّی رُکبان» یاد میشود (تلقّی به معنای «پیش باز رفتن» است و «رُکبان» جمع «راکب»، به معنی «سواران» و اشاره به کاروانها)، دو مفسده در پی داشت: نخست آنکه کاروانهای تجاری مغبون و متضرّر میشد (ر.ک؛ کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۱۶۸).
دوم اینکه بازار کالاها در انحصار سودجویان قرار میگرفت و قیمتها افزایش مییافت که این خود به زیان تولیدکنندگان، بازرگانان و مصرفکنندگان بود. از این رو، پیامبر(ص) از این کار نهی فرمود: «لاَ یَتَلَقَّی أَحَدُکُم تِجَارَه خَارِجاً مِنَ المِصرِ… وَالمُسلِمُونَ یَرزُقُ اللهُ بَعضَهُم مِن بَعض: هیچ یک از شما نباید برای استقبال از کاروان تجاری، از شهر خارج شود… خداوند روزی برخی مسلمانان را به دست برخی دیگر نهاده است» (کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۱۶۸).
۳ـ۲ـ۱) نفی کمفروشی
کمفروشی یکی از مظاهر ظلم و فساد اقتصادی است که در قرآن و روایات نکوهش فراوان شده است و سورهای در قرآن با نام مطفّفین (کمفروشان) هست که آیات آغازین آن به کمفروشان و فرجام آنان اشاره دارد. البتّه آیات دیگری به گونهای مستقیم یا اشارهوار به این موضوع اشاره کردهاند؛ از جمله: وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَه مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: و به سوى مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم). گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید که جز او معبودى ندارید! دلیل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است.
بنابراین، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزى نکاهید؛ و در روى زمین، بعد از آنکه (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید. این براى شما بهتر است، اگر باایمان هستید (الأعراف/ ۸۵). در این آیه که به داستان حضرت شعیب(ع) اشاره دارد، پس از دعوت به توحید، به مبارزه با مفاسد اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی آنها برخاسته است: نخست آنان را که آلوده کمفروشی و تقلّب و تزویر در معامله بودند، از این کار بازمیدارد و میگوید: اکنون که راه خدا برای شما آشکار شده، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از حقوق مردم چیزی کم نگذارید: فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ: بنابراین، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزى نکاهید! (الأعراف/۸۵).
روشن است که نفوذ هر گونه خیانت و تقلّب در امر معاملات پایههای اطمینان و اعتماد عمومی را که بزرگترین پشتوانه اقتصادی ملّتهاست، متزلزل و ویران میسازد و ضایعات غیرقابل جبرانی برای جامعه به بار میآورد، به همین دلیل، یکی از موضوعات مهمی که شعیب روی آن انگشت گذاشت، همین موضوع بود (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۷۴، ج ۶: ۲۵۱). یا در آیه دیگری آمده است: وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّیَ أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ * وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ: و به سوى مدین برادرشان، شعیب را (فرستادیم).
گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید که جز او معبود دیگرى براى شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشى نزنید)! من (هماکنون) شما را در نعمت مى بینم؛ (ولى) از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم! * و اى قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید و بر اشیاء (و اجناس) مردم عیب نگذارید؛ و از حقّ آنان نکاهید و در زمین به فساد نکوشید! (هود/ ۸۴).
این آیات، داستان شعیب(ع) و قوم او را که همان اهل مدین باشند، میسراید، اهل مدین بُتها را میپرستیدند و بیماری کمفروشی در بین آنان شایع و فسادهای دیگر نیز در میان ایشان رایج شده بود، خدای سبحان شعیب(ع) را به سوی آنان مبعوث کرد و آن جناب قوم مدین را به سوی دین توحید و کیل و وزن به سنگ تمام و عادلانه و ترک فساد در زمین دعوت نموده، بشارتها داد و اندرز کرد و درموعظه آنان سعی بلیغ نمود: وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ کلمه «مِکیَال» و نیز کلمه «مِیزَان» اسم آلت هستند و به معنای آن آلتی هستند که کالاها به وسیله آن، کیل و یا وزن میشوند و این دو آلت نباید به نقص توصیف شوند و نباید گفت قپان و ترازوی ناقص، بلکه آنچه به صفاتی از قبیل نقص و زیادت و مساوات توصیف میشود، کالای کیل شده و وزن شده است، نه آلت کیل و وزن، اگر در آیه شریفه نسبت نقص به خود آلت داده، از باب مجاز عقلی است.
همچنین اینکه از میان همه گناهان قوم، خصوص کمفروشی و نقص در مکیال و میزان را نامبرده، دلالت دارد بر اینکه این گناه در بین آنان شیوع بیشتری داشت و در آن افراط میکردند، به حدّی که فساد آن چشمگیر و آثار سوء آن روشن شده بود و لازم بود که داعی به سوی حق، قبل از هر دعوتی آنان را به ترک این گناه دعوت کند و از میان همه گناهانی که داشتند، انگشت روی این یک گناه میگذارد: …وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ (هو/۸۵).
کلمه «أُوفُوا» امر حاضر از باب «ایفاء» افعال است و ایفا به معنای آن است که حقّ کسی را به طور تمام و کامل بپردازی، به خلاف «بخس» که به معنای نقص است، در این آیه بار دیگر سخن از مکیال و میزان را تکرار کرد و این از باب تفصیل بعد از اجمال است که شدّت اهتمام گوینده به آن کلام را میرساند و میفهماند که سفارش به ایفای کیل و وزن آنقدر مهمّ است که مجتمع شما از آن بینیاز نیست، چون جناب شعیب در بار اوّل با نهی از نقص کیل و وزن، آنان را به سوی صلاح دعوت کرد و در نوبت دوم به ایفاء کیل و وزن امر کرد و از بخس مردم و ناتمام دادن حقّ آنان نهی نمود و این خود اشاره است به اینکه صرف اجتناب از نقص مکیال و میزان در دادن حقّ مردم کافی نیست و اگر در اوّل از آن نهی کرد.
در حقیقت، برای این بود که مقدّمهای اجمالی باشد برای شناختن وظیفه به طور تفصیل، بلکه واجب است ترازودار و قپاندار در ترازو و قپان خود ایفاء کند؛ یعنی حقّ آن دو را بدهد و در حقیقت، خود ترازودار و قپاندار طوری باشند که اشیاء مردم را در معامله کم نکنند و خود آن دو بدانند که امانتها و اشیاء مردم را به صورت کامل به آنان دادهاند (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۴۱۷ق.، ج ۱۰: ۵۴۱ـ۵۴۳)؛ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ * وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ * وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ: حق پیمانه را ادا کنید (و کم فروشى نکنید)، و دیگران را به خسارت نیفکنید! * و با ترازوى صحیح وزن کنید!
* و حق مردم را کم نگذارید، و در زمین تلاش براى فساد نکنید! (الشّعراء/ ۱۸۳ـ۱۸۱). آنچه از آیات قرآن برمیآید، آن است که کمفروشی مایه استثمار و فسادانگیزی در جامعه است و افزون بر گناه کبیره بودن (ر.ک؛ صدوق، ۱۴۱۳ق.، ج ۲: ۱۲۷ـ ۱۲۶)، کیفر دنیوی آن به شکل قحطی و خشکسالی بروز میکند (ر.ک؛ کلینی، ۱۳۶۹، ج ۲: ۳۷۴).
۴ـ۲ـ۱) دخالت نکردن در معامله دیگران
رقابت در فعّالیّتهای اقتصادی و تجاری زمانی سودمند است که در چارچوب احکام و ارزشهای اخلاقی، بهویژه رعایت حقوق دیگران و اصل عدالت انجام پذیرد. یکی از آسیبهای رقابت در دادوستد، دخالت بیجا و غیراخلاقی در معامله دیگران است که در آموزههای اسلامی بازداشته شده است. امام صادق(ع) میفرماید: «نَهَی [رَسُولُ اللهِ (ص)] أَن یُدخَلَ الرَّجُلُ فِی سُومِ أَخِیهِ المُسلِم: [رسول خدا(ص)] از دخالت مرد در معامله برادر مسلمان خود نهی فرمود» (صدوق، ۱۴۱۳ق.، ج ۴: ۳).
۲ـ اصل خیرخواهی و نفی غش (فریب)
یکی از زیرساختهای احکام و اخلاق اقتصادی در اسلام، اصل اخوّت است و از نمودهای مهمّ و عملی آن، نصیحت و خیرخواهی است. امام صادق(ع) میفرماید: «یَجِبُ لِلمُؤمِنِ عَلَی المُؤمِنِ النَّصِیحُه لَهُ فِی المَشهَدِ وَ المَغِیبِ: خیرخواهی برای مؤمن در بود و نبودش، ضروری است» (کلینی، ۱۳۶۹، ج ۲: ۲۰۸).
در برابر نصیحت و خیرخواهی، «غش» قرار دارد که نقیض «نصح» است و معنای آن وارونه نشان دادن مکنونات درونی است (ر.ک؛ ابنفارس، بیتا، ج ۴: ۳۸۳؛ ابنمنظور، ۱۴۱۰ق.، ج ۶: ۳۲۳ و زیبدی، ۱۴۰۹ق.، ج ۱۷: ۲۸۹). بنابراین، غش در معامله به معنای پنهان داشتن تمام اطّلاعاتی است که دانستن آن برای خریدار ضرورت دارد و در چند و چون خرید وی تأثیرگذار است. در آموزههای روایی، نیرنگ و غش در معامله نکوهش فراوان شده است و چنین کسانی به دور از مکتب پیامبر و امامان(ع) دانسته شدهاند (ر.ک؛ کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۱۶۰ و صدوق، ۱۴۱۳ق.، ج ۴: ۱۳).
پیامد ناگوار چنین عملی، بیبرکتی و تنگنای معیشتی است و این گونه کسان از یاری دیگران و توجّه پروردگار، بیبهره خواهند بود. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «مَن غَشَّ أَخَاهُ المُسلِمَ نَزَعَ اللهُ مِنهُ بَرِکَه رِزقِهِ وَ أسد عَلَیهِ مَعِیشَه وَ وَکَّلَهُ إِلَی نَفسِهِ: هر کس به برادر مسلمان خود نیرنگ زند، خداوند برکت روزی او را میگیرد و راه تأمین زندگی وی را تنگ میسازد و او را به خود وامینهد» (مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ج ۷۳: ۳۶۵).
از این روایات به روشنی برمیآید که نهی از غش در معامله بر پایه اخوّت اسلامی استوار است. بهعلاوه، این کار در خرید و فروش پیامدهای نامطلوب دنیوی و اخروی دارد. همچنین غش در معامله، مصادیق فراوانی دارد که بر اساس آموزههای دینی به موارد مهم اشاره میکنیم.
۱ـ۲) ممنوعیّت فروش کالاهای تقلّبی
تقلّب در فروش کالا از بارزترین مصادیق غش در معامله است. این کار به شکلهای مختلف انجام میگیرد؛ همانند عرضه کالای نامرغوب به جای کالای مرغوب، فروش کالای غیراستاندارد، آمیختن اجناس به چیزهای دیگر و استفاده از نشانههای دروغین. روشن است که این کار، خلاف مصالح عمومی و به زیان مصرفکنندگان است و در تضاد با ارزشهای انسانی و اخلاقی میباشد (ر.ک؛ میر معزّی، ۱۳۷۸: ۲۴۹).
نقل است که رسول خدا(ص) به مردی رسید که طعامی مرغوب را با نامرغوب درآمیخته بود. حضرت به او فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: خواستم [همه آن] به فروش رسد. حضرت فرمود: آنها را از یکدیگر جدا کن که در دین ما غشی نیست (ر.ک؛ متّقی الهندی، ۱۴۰۹ ق.، ج ۲: ۱۵۹).
همچنین موسیبن بُکیر گوید: «نزد امام کاظم(ع) بودیم. چند عدد دینار [بر زمین] افتاده بود. حضرت چشمش به دیناری افتاد. آن را برداشت و دو نیم کرد. آنگاه به من فرمود: آن را در چاه فاضلاب انداز تا چیزی که در آن غش هست، فروخته نشود» (کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۱۶۰). از این روایت، لزوم نابود ساختن پول و کالای تقلّبی و بیمصرف استفاده میشود.
۲ـ۲) نفی تبلیغات دورغین
تردیدی نیست که تبلیغات بازرگانی، با هدف معرّفی کالا به خریداران و بیان ویژگیها و امتیازهای آن ضرورتی است که در عصر حاضر یکی از عناصر مهمّ پیشرفت اقتصادی به شمار میرود.
در آموزههای اقتصادی اسلام به این مهم توجّه شده است؛ برای نمونه، رسول خدا(ص) به مردی بلندقامت که ایستاده بود و جامهای کوتاه میفروخت، فرمود: «اِجلِس فَإِنَّهُ أَتفَقَ لِسِلعَتِکَ: بنشین تا کالایت بهتر به فروش رسد». گویا قامت بلند او اندازه جامه را برای خریداران، کوتاهتر از اندازه واقعی آن مینمایاند و نشستن مرد، خود تبلیغی عملی برای معرّفی کالای او بوده است» (کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۳۱۲).
با وجود این، تبلیغات تجاری امروز از فلسفه وجودی فاصله گرفته است و کارکرد اصلی آن به جای معرّفی کالا، به «ایجاد احساس نیاز» تبدیل گشته، «تجارت تبلیغات» جای «تبلیغات تجاری» را گرفته است و شرکتهای بزرگ هزینههای هنگفتی را به این امر اختصاص دادهاند تا با تأثیر بر افکار عمومی و با استفاده از پیشرفتهترین شگردهای تبلیغاتی، تولیدهای خود را بفروشند و اعتبار بیشتری به دست آورند. بدیهی است که پیامد این گونه تبلیغات برای افراد و جوامع ثروتمند، رشد مصرفگرایی، اسراف، مُدگرایی و همچشمی و نیز برای افراد و جوامع فقیر، حسرت، سرخوردگی، ناکامی و یا مفاسد اقتصادی و کارهای غیرقانونی همچون سرقت و… است (ر.ک؛ کرمی و پورمند، ۱۳۸۰: ۲۵۷). در آموزههای دینی، برای مقابله با تبلیغات دروغین، احکام و دستورهای اخلاقی داده شده است.
الف) تأکید بر راستگویی
یکی از ویژگیهای مهمّ تاجر مسلمان، راستگویی است. امام صادق(ع) میفرماید: «… فَإِنَّ التَّاجِرَ الصَّدُوقُ مَعَ السَّفَرَه الکِرَامِ البَرَرَه یَومِ القِیَامَه: به راستی که تاجر راستگو، روز قیامت، با سفیران گرامی نیکوکار [فرشتگان والامقام] همراه هستند» (حرّ عاملی، ۱۴۰۳ق.، ج ۱۲: ۲۸۵).
ب) اشاره به عیوب کالا
بر این نکته تأکید فراوانی شده است؛ برای نمونه امام صادق(ع) میفرماید: «مَن بَاعَ وَ اشتَرَی فَلیَحفِظ خُمسَ خِصَالٍ وَ إِلاَّ فَلاَ یَشتَرِینَ وَ لاَ یَبِیعَن… وَ کِتمَان العَیبِ: هر کس خرید و فروش میکند، باید پنج خصلت را حفظ نماید وگرنه هرگز خرید و فروش نکند… [و یکی از آنها عبارت است از: پرهیز از] پنهان کردن عیب» (کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۱۵۰).
ج) نهی از تبانی برای تبلیغات فریبنده
این موضوع در روایات، با نام «نَجش» یاد شده است و مفهوم آن این است که شخصی، بیآنکه خرید کالایی را قصد داشته باشد، پیوسته از آن تعریف کند یا وانمود نماید به قیمت بالایی خریدار است تا دیگران را در خرید کالا فریب دهد (ر.ک؛ زیبدی، ۱۴۰۹ق.، ج ۱۷: ۴۰۶ـ۴۰۲). رسول خدا(ص) میفرماید: «… النَّاجِشُ وَ المَنجُوش مَلعُونُونَ عَلَی لِسَانِ مُحَمَّدٍ: تمجیدکننده [کالا] و آن کس که به نفع او تمجید شده است، بر زبان محمّد نفرین شدهاند» (کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۵۵۹).
د) نفی سوگند
از آموزههای اخلاقی مؤکّد در معامله، پرهیز از سوگند است، هرچند به حقّ و راست باشد. امیر مؤمنان، علی(ع) میفرماید: «بیعُوا وَ لاَتَحلحُوا فَإِنَّ الیَمِینَ یُنفِقُ السَّلعَه وَ یُمحِقُ البَرکَه: (بفروشید، [ولی] سوگند مخورید، چراکه سوگند، کالا را به فروش میرساند، [امّا] برکت را از میان میبرد» (مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ج۴۰: ۳۳۱). سوگند در معامله، افزون بر آنکه استفاده ابزاری و تبلیغاتی از مقدّسات است، تأثیر زیادی بر خریداران مؤمن و معقتد بر جای میگذارد، چنانکه اندیشه مخاطب را از تمرکز بر جنبههای کلیدی و محاسبه دقیق اطّلاعات ارائهشده بازمیدارد (ر.ک؛ یوسف قرضاوی،، ۱۴۱۷ق.: ۲۸۸).
هـ) نفی جلوههای کاذب تبلیغاتی
ایجاد جلوههای کاذب تبلیغاتی در محلّ فروش کالا، با نورهای خیرهکننده، صداهای محرّک و بستهبندیهای زیبا و فریبنده، از شگردهای تبلیغاتی کاذب به شمار میرود که در آموزههای دینی نهی شده است. هشام بن حَکَم گوید: «مشغول فروختن جامههای نازک در سایه بودم که امام کاظم(ع) به من رسید و فرمود: ای هشام! فروختن در سایه، [گونهای از] غش است و غش قطعاً حلال نیست» (کلینی، ۱۳۶۹، ج ۵: ۱۶۰).
مراجع
قرآن کریم.
ابنبابویه (صدوق)، محمّدبن علی. (۱۴۰۳ق.). الخصال. چاپ دوم. قم: انتشارات جامعه مدرّسین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ . (۱۴۱۳ق.). من لایحضره الفقیه. چاپ سوم. قم: جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.
ابنفارس، أبیالحسین احمد. (بیتا). معجم المقاییس اللّغه. قم: دار الکتب العلمیّه.
ابنمنظور، محمّدبن مکرم. (۱۴۱۰ق.). لسانالعرب. چاپ اوّل. بیروت: دارالفکر.
اعتصامی، منصور. (۱۳۸۱). «مفهوم تجارت». مجموعه مقالات فارسی دومین مجمع بررسیهای اقتصادی اسلامی. زیر نظر محمّد واعظزاده خراسانی. چاپ اوّل، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
تمیمی، نعمان بن محمّد. (۱۳۸۵). دعائم الإسلام. چاپ دوم. مصر: دار المعارف.
توسّلی، غلامعبّاس. (۱۳۷۵). جامعهشناسی کار و شغل. چاپ اوّل. تهران: سمت.
حرّ عاملی، محمّد بن حسن. (۱۴۰۳ق.). وسائل الشّیعه إلی تحصیل مسائل الشّریعه. چاپ ششم. تهران: مکتبه الإسلامیّه.
حسینی شیرازی، سیّد محمّد. (۱۴۱۰ق.). الفقه. چاپ دوم. بیروت: دار العلوم.
حکیمی، محمّدرضا و دیگران. (۱۳۶۸). الحیاه. چاپ اوّل. تهران: مکتب نشر الثّقافه الإسلامیّه.
راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (۱۴۰۶ق.). مفردات الفاظ قرآن. چاپ اوّل. دمشق ـ بیروت: دار الکتب العلمیّه الرّساله.
رشید رضا، محمّد. (۱۴۱۴ق.). تفسیر المنار. چاپ دوم. بیروت: دار المعرفه.
زبیدی، سیّد محمّد مرتضی. (۱۴۰۹ق.). تاج العروس من جواهرالقاموس. تحقیق مصطفی حجازی. بیجا: دار هدایه.
شریف الرّضی، محمّد بن حسین. (۱۳۸۹). نهجالبلاغه. ترجمه محمّد دشتی. چاپ دوم. قم: نشر دیوان.
صدر، محمّدباقر. (۱۴۰۸ ق.). اقتصادنا. چاپ دوم. بیجا: المجمع العلمی للشّهید الصّدر.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (۱۴۱۷ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. چاپ اوّل. بیروت: مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات.
طبرسی، فضل بن حسن. (۱۴۰۶ق.). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. چاپ اوّل. بیروت: دار المعرفه.
طوسی، محمّد بن حسن. (۱۳۶۵). تهذیب الأحکام. چاپ چهارم. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
قرائتی، محسن. (۱۳۸۳). تفسیر نور. چاپ یازدهم. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
قرضاوی، یوسف. ( ۱۴۱۷ق.). دور القیم و الأخلاق فی إقتصاد الإسلامی. چاپ اوّل. بیروت: مؤسّسه الرّساله.
کرمی، محمّدمهدی و محمّد پورمند (نبیزاده). (۱۳۸۰). مبانی فقهی اقتصاد اسلامی. چاپ اوّل. تهران: سمت.
کلینی، محمّدبن یعقوب. (۱۳۶۹). الکافی. چاپ چهارم. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
متّقی الهندی، علاءالدّین علی. (۱۴۰۹ق.). کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال. تحقیق بکری حیانی و صفوه السّقا. بیروت: مؤسّسه الرّساله.
مجلسی، محمّدباقر. (۱۴۰۳ق.). بحارالأنوار. چاپ سوم. بیروت: مؤسّسه الوفاء.
محمّدی ریشهری، محمّد. (۱۳۸۰). التنمیه الإقتصادیّهفی کتاب و السّنّه. چاپ اوّل. قم: دارالحدیث.
مصباح یزدی، محمّدتقی. (۱۳۷۵). اخلاق در قرآن. تحقیق محمّدحسین اسکندری. چاپ اوّل. قم: مؤسّسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره).
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (۱۳۷۴). تفسیر نمونه. چاپ اوّل. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
میرمعزّی، حسین. (۱۳۷۸). نظام اقتصادی اسلام (اهداف و انگیزهها). چاپ اوّل. تهران: مؤسّسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.
نجفی، محمّدحسن. (۱۳۶۷). جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام. تحقیق عبّاس قوچانی. چاپ سوم. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
نمازی، حسین. (۱۳۷۴). نظامهای اقتصادی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
واحدی، علیّ بن احمد. (۱۴۱۱ق.). اسباب نزول القرآن. تحقیق کمال بسیونی. چاپ اوّل. بیروت: دار الکتب العلمیّه.
نویسندگان:
رقیّه ابراهیمیزاد جویمی: استادیار دانشگاه آزاد اسلامی گچساران
فرج تلاشان: کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه شیراز
فصلنامه معارف قرآنی شماره ۱۷
ادامه دارد…

برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰