دفاع مقدس باعث ارتقای مهندسی آب در کشور شد/حذف روحیه جهادی در دولت نتیجه نگاه هاشمی بود
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، زمانیکه تصمیم گرفتم برای مصاحبه به جبار وطنفدا مدیر کل اسبق دفتر رودخانه های مرزی وزارت نیرو زنگ بزنم، هیچ موقع فکر نمیکردم با گنجینهای از تاریخچه حوزه آب پس از انقلاب اسلامی مواجه هستم. با
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، زمانیکه تصمیم گرفتم برای مصاحبه به جبار وطنفدا مدیر کل اسبق دفتر رودخانه های مرزی وزارت نیرو زنگ بزنم، هیچ موقع فکر نمیکردم با گنجینهای از تاریخچه حوزه آب پس از انقلاب اسلامی مواجه هستم.
با وجود اینکه وطنفدا سالیانی بسیاری در وزارت نیرو فعالیت کرده بود، مصاحبههای بسیار کمی از وی در فضای مجازی یافت میشد و همین مسئله بیانگر سختی گفتگو رسانهها با ایشان بود. بر اساس همین تحلیل، فکر کردم که کار دشواری دارم اما نحوه برخورد او با رسانه و حوصله بسیار در پاسخ دادن به سوالات سبب شد تا این ابهام همچنان برایم وجود داشته باشد که چرا رسانههای کشور تا کنون از ظرفیت ایشان استفاده نکردهاند.
گفتگو را از دارالفنون پیش از انقلاب شروع کردیم و در بخش اول مصاحبه تا ابتدای انتهای جنگ و مدیریت زنگنه بر وزارت نیرو پیش بردیم. زمانیکه گفتگو در بخش اول به اتمام رسید، نفس عمیقی کشید و از سبک شدن باری که در سالهای اخیر بر روی دوشش مانده بود گفت. همچنین قول داد در بخش دوم گفتگو روند طی شده وزارت نیرو پس از جنگ تا کنون را از دریچه نگاه خود بیان کند. این گفتگو تا جایی برای من شیرین بود که زمان آمادهسازی آن مثل برق و باد و غرق در خاطرات بیان شده گذشت.
خلاصهای موارد بحث شده در طول گفتگو به شرح ذیل است.
* دارالفنون جزو معدود دبیرستانهایی بود که در ۱۶ آذر روز دانشجو که گارد شهربانی در دانشگاهها مستقر میشد، در این دبیرستان هم میآمد
*دانشآموزانی در دارالفنون هم بودند که کنشگر بودند و نسبت به رفتار معلمان و مسائل واکنش نشان میدادند و شاید به نوعی عدالتخواه بودند و زیر بار زور نمیرفتند
*دانشگاه آریامهر آن موقع به صنعتی اصفهان منتقل شد که دو طرف دانشگاه کوه بود و گارد مستقر بود که دانشجوها هرچقدر تظاهرات بکنند در بین کوه باشد و مردم صدای آنها را نشنوند
* از همان روز اول ثبتنام دانشگاه که در صف غذا که میایستادیم، یارگیری جریانهای سیاسی شروع میشد
*در دانشگاه صنعتی اصفهان تا مدتها حمام نداشتیم و برای حمام کردن با اتوبوسهای شرکت واحد به شهر میرفتیم
*پس از انقلاب فرهنگی یک بخشی از دانشجوها به جهاد پیوستند، عدهای به نیروهای نظامی و سپاه پیوستند، عدهای به گروهکهای نظامی و جداییطلب کشور ملحق شدند و بخش زیادی هم به عنوان معلم حقالتدریسی به آموزش و پرورش ورود کردند.
*فیلتر سیاسی دانشجویان پس از بازگشایی دانشگاه جریان بدی به جامعه داد یعنی این طور القا میشد که شما هر کار میخواهی بکن فقط سیاسی نباش.
*در تعطیلات انقلاب فرهنگی نهضت ترجمه راه افتاد
*از اساتید دانشگاه صنعتی اصفهان بسیاری رفتند و دو دسته جایگزین وجود داشت، بخشی از همان اساتید قبلی بودند و یک عده از بورسیههای خارج از کشور که به تازگی بازگشته بودند که خود دو دسته بودند که یا دکترا گرفته بودند یا هنوز درسشان تمام نشده بود
*قبل از انقلاب مهندسی مرتبط با آب رشتۀ آبیاری بود که در دانشکدۀ کشاورزی بودند
*سال ۶۳ و ۶۴ آقای مهندس عظیمی یک جلسه از جبهه به دانشگاه صنعتی اصفهان آمد و سخنرانی داشت که گفت شمایی که دارید به جبهه میروید ما به افراد متخصص در حوزۀ آب هم نیاز داریم
*در جنگ دورهای بود که در بعضی مناطقی اگر سطح آب از حدی پایینتر میرفت معلوم میشد طرف مقابل درحال انجام کاری است
*یک مرکز تحقیقات آب زیر نظر وزارت جهاد حوزۀ مهندسی جنگ راه بیافتد که پایهگذاران آن آقای جمشید مصباحی، آقای حبیبالله بیطرف و آقای پیمان بدیعی بودند
*وزارت جهاد سازندگی با دانشگاه تهران قراردادی میبندد که ۵ سهمیه برای رشتۀ فوق لیسانس سازههای هیدرولیکی در سال ۶۶ ایجاد کند
* در آن دوره به ترتیب از بالاترین نمره دانشگاههای خوب تهران را انتخاب میکردند و آخرین انتخاب اعزام به خارج بود.
*به موازات سالهایی که در ایران مرکز تحقیقات راه افتاد، متوجه شدند که در دنیا مراکزی است که مهندس آب تربیت میکند و یکی از آن مراکز در هلند بود
*بهعبارتی جنگ و انسانهای خوشفکر که به دنبال ظرفیتسازی بودند باعث ارتقای مهندسی آب در کشور شدند
*قبل از انقلاب در دانشگاه معمولا بچههای درسخوان بودند که انقلابی شده بودند و در آینده هم موثر بودند
*این استفادۀ ابزاری نکردن و کمک به ارتقا ارزش والایی داشت که زمان انقلاب وجود داشت
*ما روحیه جهادی را در صنعت و دولت نداریم، در نتیجه کار کردن آدمها شرط مالی یا پست و مقام دارد و این نگاهی است که آقای هاشمی در سیستم مدیریت ما گذاشت که مدیران تافتۀ جدا بافته شدند و برای مدیرشدن مجبور هستید که لابی کنید.
*آقای اردکانیان با اعزام من برای دکترا مخالفت کرد
مشروح گفتگو را در ادامه بخوانید:
*نگاهی به مدرسه دارالفنون در سال منتهی به انقلاب اسلامی
فارس: اگر ممکن است فضایی از ساختار رشتۀ عمران قبل از انقلاب ترسیم کنید که به چه شکل بود؟ آیا نیروی انسانی نخبهای جذب بدنه میشد؟ فضای سیاسی حاکم بر دانشگاه به چه نحو بود؟
وطنفدا: من و همکلاسیهایم اولین خروجی نظام جدید آموزشی آن زمان بودیم. من متولد ۱۳۳۸ هستم ولی با متولدهای ۱۳۳۹ به مدرسه رفتم و از کلاس اول ابتدایی نظام آموزشی عوض شد، یعنی قبلا دو تا ۶ سال بود و از زمان ما تبدیل به سه دورۀ ۵ سال ابتدایی، ۳ سال راهنمایی و ۴ سال دبیرستان.
به همین علت بعدیها به ما اضافه نمیشدند و هر سال از تعداد ما کم میشد و یک جورهایی در هر ۱۲ سال مدرسه ما غربالشده بودیم. ۴ سال دبیرستان را من در دارالفنون درس خواندم که یادم است، ورودی کلاس اول دبیرستان دارالفنون در آن زمان ۱۳ کلاس بود و هر سال دو یا سه کلاس کم میشد و سال سوم ما ۴ کلاس سوم داشتیم و سال چهارم ۳ کلاس مانده بود.
دارالفنون مدرسۀ سختگیر و جزو مدارس دولتی خوب تهران محسوب میشد. فکر کنم بعد از انقلاب دارالفنون یک مدتی تبدیل به دانشسرا شد و بعد هم تعطیل و تبدیل به موزه شد.
فارس: پس یک بخش عقبتر برویم و از فضای دارالفنون شروع کنیم و ببینیم که آیا مرتبۀ علمی آن تفاوت داشته یا حتی رگههای سیاسی هم در آن دیده میشده است؟
وطنفدا: دارالفنون از مدارس مطرح تهران بود و جزو معدود دبیرستانهایی بود که در ۱۶ آذر روز دانشجو که گارد شهربانی در دانشگاهها مستقر میشد، در این دبیرستان هم میآمد و از یکی دو روز قبل از ۱۶ آذر ماشینهای نظامی آن جا حاکم بود.
زمانی که من میخواستم وارد دبیرستان شوم رشتهها هم عوض شده بود، قبلا سه رشته در دبیرستانهای معمولی بود یعنی ریاضی، ادبی و طبیعی ولی زمان ما عوض شد و تبدیل به ریاضی، تجربی و علوم انسانی و یک رشتۀ دیگر به نام جامع شد که ما رشتۀ جامع بودیم که در این رشته درس فنی هم گفته میشد و هر سال یک درس غیرکلاسیک مانند نفت یا شیمی هم گفته میشد که به صنعت مربوط میشد ولی یکی دو سال اول قرار بود که جامع باشد و بعد از آن انتخاب رشته شود.
از نظر سطح مدرسه، عموماً دانشآموزانی که معدل بالا در راهنمایی داشتند به رشتۀ جامع هدایت میشدند. مثلا من که در سه سال راهنمایی معدل بالای ۱۹ داشتم وقتی وارد دارالفنون شدم جزو دانشآموزان متوسط محسوب میشدم. بعد از دبیرستان، از مدرسۀ دارالفنون حدود ۲۰ نفر در دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شدند.
*ماجرای مبارزه به سبک فوتبال و لایی زدن به پسر شاه
فارس: این ماجرای دارالفنون از سال ۵۳ تا ۵۷ برای شما بود و سال ۵۷ شما وارد دانشگاه صنعتی اصفهان شدید؟
وطنفدا: بله و در دانشگاه من با شاگرد اول دبیرستان یعنی آقای محسن عزیزی هماتاق شدم که شهید شدند و چند روز پیش هم سالگرد چهلمین سال شهادت ایشان بود.
فارس: از شهید بزرگوار محسن عزیزی خاطرهای از آن دوران دارید؟
وطن فدا: در دوران دبیرستان سالانه دو سه دبیرستان شاخص مسابقۀ فوتبال داشتند که یکی دارالفنون بود و آقای محسن عزیزی عضو تیم فوتبال هم بود که میخواهم بگویم انسان بسیار فعال در همۀ زمینهها بود و بعد هم شهید شد. در طی مسابقات فوتبال یادم است که وقتی بچهها از مسابقات برمیگشتند، میگفتند ما که میدانیم قرار است تیم ولیعهد اول بشود ولی ما در بازی سعی میکنیم به ولیعهد لایی بزنیم تا حرصش در بیاید یعنی میخواهم بگویم بچهها در حد خودشان مبارزه میکردند. من در سال تحصیلی ۵۶-۵۷ از اول سال چهارم دبیرستان که اعتراضات منجر به انقلاب در جریان بود، به مدرسه که میرفتیم در کشوهایمان اعلامیه بود و فضای خنثی وجود نداشت. مدیر مدرسه هم یکی از ساواکیهای معروف بود. دانشآموزانی هم بودند که کنشگر بودند و نسبت به رفتار معلمان و مسائل واکنش نشان میدادند و شاید به نوعی عدالتخواه بودند و زیر بار زور نمیرفتند.
*دانشگاه شریف کنونی به دلایل سیاسی به اصفهان منتقل شد
فارس: آن زمان رشتۀ خاص عمران وجود داشت؟
وطنفدا: خیر. یک رشتۀ راه و ساختمان بود و بعد از انقلاب فرهنگی تبدیل به رشتۀ عمران شد و توجیه هم این بود که در دنیا چیزی به اسم راه و ساختمان نداریم و سیویل هست که معادل آن عمران است و بعد از انقلاب فرهنگی حدود ۱۰ گرایش برای این رشته ایجاد شد از جمله نقشهبرداری، ژئوتکنیک، سازههای دریایی، آب و فاضلاب و سایر رشتهها. موقعی که وارد دانشگاه صنعتی اصفهان شدم سه ترم سه ماهه در سال بود و ۲۱۰ واحد باید پاس میکردیم درحالیکه همه دانشگاههای کشور دو ترم در سال بودند.
ما دومین سری ورودی دانشگاه اصفهان بودیم و نام آن دانشگاه صنعتی آریامهر بود که دانشگاه صنعتی آریامهر اصلی همان دانشگاه شریف بود.
فارس: علت اینکه دانشگاه شریف کنونی پیش از انقلاب به اصفهان منتقل شد، چه بود؟
وطن فدا: یک نگاه سیاسی وجود داشت که دانشگاه صنعتی آریامهر تهران به این دلیل که مرکز تولید نیروهای مسلح سیاسی مانند مجاهدان خلق و فدائیان خلق بود، این دانشگاه به صنعتی اصفهان منتقل شد که دو طرف دانشگاه کوه بود و گارد مستقر بود که دانشجوها هر چقدر تظاهرات بکنند در بین کوه باشد و مردم صدای آنها را نشنوند.
قرار بر این بود که دورۀ لیسانس به صنعتی اصفهان منتقل شود و شریف امروزی برای تحصیلات تکمیلی باشد. نگاه غیرسیاسی هم میگوید به دلیل آیندهنگری گفتند که اصفهان برای مقطع لیسانس باشد و تهران برای تحصیلات تکمیلی باشد.
*فضای دانشگاه در سال تحصیلی منجر به انقلاب اسلامی
فارس: شما در سال تحصیلی منتهی به انقلاب اسلامی به دانشگاه رفتید، ممکن است فضای دانشگاه در آن سال تحصیلی خاص را بیان کنید؟
وطن فدا: در هفتههای اول ترم اولی که ما وارد دانشگاه شده بودیم شاهد دو اتفاق مرتبط با انقلاب بودیم. اولین اتفاق این بود که از همان روز اول ثبتنام در صف غذا که میایستادیم یارگیری جریانهای سیاسی شروع میشد یعنی سال بالاییها، ورودیهای جدید را به مراسمات خودشان دعوت میکردند و برای خودشان یار جذب میکردند. اتفاق دومی که افتاد از هفتۀ دوم سوم به بعد حین کلاس عدهای در کلاس را باز میکردند و شعار سیاسی میدادند و میگفتند کلاس را تعطیل کنید و به ما ملحق شوید.
فارس: چه جریانات سیاسی بیشتر فعالیت داشتند؟
وطنفدا: انجمن اسلامی و جریانهای چپ بودند ولی ما سال اولیها تفکیک بین مذهبی و چپ را نداشتیم و فقط نزدیک که میشدیم میفهمیدیم چه کسی چپ است و کدام مذهبی هستند.
*دانشجویان در دوران انقلاب فرهنگی چه میکردند؟
فارس: با حفاظت فیزیکی شدیدی که گفتید در اصفهان وجود داشته، فعالیتها چطور ادامه پیدا میکرد؟
وطنفدا: بله وجود داشت و از ۳ ترمی که بنده سال ۱۳۵۶ داشتم یک ترم کاملا منحل شد و تعدادی هم پروندۀ سیاسی برایشان ایجاد شد و ترم خود را حذف کردند. من هم که تازه از دبیرستان وارد دانشگاه شده بودم و خیلی در فضای انقلاب نبودم و تازه با این مسائل آشنا شدم. مثلا پدر دوستم محسن عزیزی در ۱۵ خرداد زخمی شده بود و مقلد امام بودند و من هم که با او هماتاق شده بودم از گرایشات او تاثیر گرفته بودم. ما معمولا چهارشنبه بعدازظهر به تهران میآمدیم و جمعه شب برمیگشتیم. محیط دانشگاه خیلی بد بود و دانشگاه در حال ساخت بود و سال ۵۷ که ما رفتیم تا مدتها حمام نداشتیم و برای حمام کردن با اتوبوسهای شرکت واحد به شهر میرفتیم. در ۱۳ آبان سال ۵۷ که دانشگاه تهران ۶۵ کشته داد ما تهران بودیم و باید دوباره به اصفهان برمیگشتیم و فضای تظاهرات زیاد شده بود. این حادثه را شب در تلوزیون نشان داد و فردای آن روز دولت تمام دبیرستانها و دانشگاهها را تعطیل کرد که همین مسئله علیه خودشان تمام شد. چراکه بچهها دیگر آزاد بودند و ترس اخراج از مدرسه و دانشگاه دیگر وجود نداشت. تعطیلی تا پیروزی انقلاب ۵۷ ادامه داشت و اواخر اسفند دانشگاهها دوباره بازگشایی شد.
سال ۵۸-۵۹ هم کنکور برگزار شد و دانشگاهها ورودی جدید داشتند ولی اردیبهشت ۵۹ به دلیل انقلاب فرهنگی دانشگاهها به کل تا آبان و آذر ۶۱ تعطیل شد. البته خاطرم هست بعد از پیروزی انقلاب که به دانشگاه صنعتی اصفهان بازگشتیم، جریانی به راه افتاد که ما میخواهیم به تهران بازگردیم و ما را به زور به اصفهان آوردند و مخاطب هم دولت بعد از انقلاب و وزارت علوم و رئیس دانشگاه بود. حتی نقل بود که سال ۵۶ کسانی که به اسم صنعتی آریامهر در کنکور قبول شده بودند وقتی برای ثبتنام مراجعه کردند به تهران گفتند که باید به اصفهان بروید یعنی قضیه را نمیدانستند. دانشجوها هم یک رادیویی به نام رادیو انتقال راه انداخته بودند و شعارهای انقلاب را به صورت طنز در این رادیو میگفتند.
قبل از انقلاب رشتۀ راه و ساختمان در بورس مهندسی بود و علاوه بر رشتۀ برق و مکانیک، جزو انتخابهای اول کنکور بود. نکتهای که بود فقط یک دانشگاه فوق لیسانس عمران داشت و آن هم رشتۀ فوق لیسانس پیوستۀ دانشگاه فنی تهران بود که ۱۶۰ واحدی بود ولی برای ما ۱۴۰ واحد بود. در کل بالاتر از فوق لیسانس عمران در کشور نداشتیم و شاگردهای ممتاز برای ادامۀ تحصیل به خارج از کشور میرفتند.
فارس: حدفاصل انقلاب تا انقلاب فرهنگی چکار میکردید؟
وطنفدا: در این فاصله که دانشجوها رها شده بودند به چند حوزه ورود پیدا کردند. یک بخشی از دانشجوها به جهاد پیوستند، عدهای به نیروهای نظامی و سپاه پیوستند، عدهای به گروهکهای نظامی و جداییطلب کشور ملحق شدند و بخش زیادی هم به عنوان معلم حقالتدریسی به آموزش و پرورش ورود کردند که من هم جزو همینها بودم. البته از همین معلمها بعداً نفوذی و فدائیان خلق هم درآمد که از ظرفیت آموزش و پرورش استفاده میکردند.
کسانی که به جهاد سازندگی میرفتند دو دسته بودند، یک عده در مناطق اطراف شهرهای خودشان بودند و عدهای هم در مناطق محروم مشغول به کار شدند که مکمل بحثهای نظامی هم بودند که دوستم محسن عزیزی جزو این دسته بود. خاطرهای از محسن عزیزی بگویم. دایی ایشان در حزب جمهوری رفت و آمد داشت. نزدیک عید سال ۵۷ ایشان گفت، که در زادگاهم نهاوند مناطق محروم زیادی است و باید بروم خدمت کنم، آیا تو هم میایی؟ من هم قبول کردم. ایشان گفت که دایی من از آقای بهشتی وقت گرفته و در حد نیم ساعتی خدمت آقای بهشتی رفتیم و توصیههایی کردند و بعد هم ما تا زمان انتخابات ریاست جمهوری به نهاوند رفتیم و در مناطق محروم خدمت کردیم و بعد از انتخابات هم برگشتیم.
این خاطره برای من خیلی شیرین بود چرا که قبل از آن فقط درس خوانده بودم و از این نوع فعالیتها انجام نداده بودم. بعد هم هنوز دانشگاهها باز نشده بود که سال ۵۹ جنگ شروع شد و دو سال تا سال ۶۱ من معلم بودم و سال ۶۱ دوباره وارد دانشگاه شدیم و قبل از آن هم به دلیل مشکلات شخصی نظیر بیماری ۵ واحد پاس کرده بودم و عملاً ورودی جدید حساب میشدم.
*نهضت ترجمه از دستاوردهای انقلاب فرهنگی برای فضای مهندسی کشور بود
فارس: آیا ساختاری بود که بدانند دانشجوها در چهار سال گذشته کجا بودند و ممکن بود کسی اضافه به عنوان دانشجو وارد دانشگاه شود؟
وطنفدا: نمیدانستند که در آن چهار سال دانشجوها چکار میکردند ولی اسامی وجود داشت و کسی بدون آزمون ورودی وارد دانشگاه نمیشد ولی دانشجویانی هم که اسامی آنها در دانشگاه وجود داشت فیلتر شدند و سنگبنای برخی زاویههای غلط در کشور از همان جا شروع شد.
برخی جذب جریانات سیاسی ضدانقلاب مانند مارکسیستها و منافقین شده بودند و تنها گزینۀ مدنظر مسئولین گزینش در آن زمان فقط این بود که دانشجو سیاسی نباشد و این جریان بدی به جامعه داد یعنی این طور القا میشد که شما هر کار میخواهی بکن فقط سیاسی نباش. همان چیزی که بعدها آقای هاشمی میگفت دولت من نباید سیاسی باشد. یک جملهای هم آقا دارند که فرمودند خدا لعنت کند کسانی را که دانشگاههای ما را غیرسیاسی کردند. نقطۀ شروع این بود که شما میتوانید هر کار فرهنگی و شخصی بکنید ولی سیاسی نباشید. بعد از شروع جنگ سال به سال اشتیاق جوانان برای رفتن به جنگ بیشتر شد و به مرور تشکلهای فنی و تخصصی هم در جبهه جای پیدا کرد.
عمدتاً از قدیم در نیروهای نظامی مهندسی رزمی داشتیم که بچههای دانشجو به گردان مهندسی رزمی میرفتند و خیلی از آنها بچههای هنرستان بودند که تحصیلات دانشگاهی را ادامه دادند. کم کم قرارگاههای مهندسی در جبهه شکل گرفت مثلا در حوزۀ راه قرارگاه صراط بود که آقای محسن صفوی فرماندۀ این قرارگاه بود. قرارگاه نوح بود که در حوزۀ دریایی کار میکرد. این ماجرا هم برای سال ۶۲ به بعد است و بچههای بیشتری وارد فضای مهندسی شدند.
فارس: فضای اساتید شما در دانشگاه قبل و بعد انقلاب تغییری کردند؟
وطنفدا: شورای عالی انقلاب فرهنگی که آقای سروش هم در این شورا بود و زمانی که ما در آموزش و پرورش بودیم، رگههای مخالفت با سروش را میگرفتیم.ان زمان میگفتند که نگاه ایشان اصیل نیست و با روحانیت زاویه دارد. من وارد بخش سیاسی نمیشوم ولی اتفاق خوبی که در تعطیلات انقلاب فرهنگی افتاد و شورای عالی انقلاب فرهنگی در آن مسئله جریانسازی داشت این بود که نهضت ترجمه راه افتاد. قبل از انقلاب فرهنگی کتابهای اصلی ما انگلیسی بود ولی در تعطیلات انقلاب فرهنگی اساتید زیادی شروع به ترجمه کردند و ادبیات فنی مهندسی فارسی رشد کرد. قبل از آن ما جزوه داشتیم که دست به دست میشد و خیلی از جزوهها بعد از انقلاب فرهنگی در کتابفروشیهای رسمی فروخته میشد و درکل به فرهنگسازی مهندسی بسیار کمک کرد که چنین چیزی در کشورهای همسایۀ ما هنوز هم وجود ندارد.
*ماجرای اضافه شدن رشته آب به گرایشهای مهندسی عمران
فارس: آیا اساتید قبل از انقلاب، بعد از انقلاب هم حضور داشتند؟
وطنفدا: از اساتید دانشگاه صنعتی اصفهان بسیاری رفتند و دو دسته جایگزین وجود داشت. بخشی از همان اساتید قبلی بودند و یک عده از بورسیههای خارج از کشور که به تازگی بازگشته بودند که خود دو دسته بودند که یا دکترا گرفته بودند یا هنوز درسشان تمام نشده بود مثل آقای نجفی شهردار تهران که با فوق لیسانس برگشت و مدتی جزو اساتید گروه ریاضی دانشگاه صنعتی اصفهان بود. مثلا آقای تابش که مسئول تیمهای المپیاد ریاضی بود و در دانشگاه شریف استاد ریاضی بود با مدرک فوق لیسانس بود. الزاماً همۀ اساتید انقلابی نبودند. برخی استادهای خوب هم که مانده بودند به مرور صنعتی اصفهان برای آنها جذابیتی نداشت و پروازی تهران میشدند و بعد انتقالی میگرفتند و به تهران میرفتند.
فارس: چه اتفاقی افتاد که راه و ساختمان تبدیل به رشتۀ عمران شد و بعد هم گرایش آب به آن اضافه شد؟
وطنفدا: قبل از انقلاب مهندسی مرتبط با آب رشتۀ آبیاری بود که در دانشکدۀ کشاورزی بودند. در سال ۶۲ زمان جنگ هنگامی که عملیات خیبر انجام شد و آن پل معروف ۱۳ کیلومتری شناور را احداث کردند و به جزایر مجنون رفتند، از آن جا علامت سوالهایی راجعبه نحوۀ برخورد با آب در حوزههای مهندسی پیش آمد و تعداد کسانی که با این موضوع درگیر شدند و به آن علاقمند شدند زیاد شد و عدهای هم از خارج کشور بازگشتند که تحصیلات مرتبط با آب داشتند و همه با هم جریانسازی کردند.
سال ۶۳ و ۶۴ آقای مهندس عظیمی یک جلسه از جبهه به دانشگاه صنعتی اصفهان آمد و سخنرانی داشت که گفت شمایی که دارید به جبهه میروید ما به افراد متخصص در حوزۀ آب هم نیاز داریم و یک کمیتۀ آبی در آنجا زدند که یک بخشی از بچههای سالبالایی دانشگاه صنعتی اصفهان بودند ولی من تا زمانی که درسم تمام شود به آن حوزه نرفته بودم و دو سه باری که جبهه رفتم در قرارگاه صراط بودم که بخشی از قرارگاه خاتم در آن زمان بود. کار ما این بود که صبح شنبه یک کلمن آب یخ و دو تا شیشه آبلیمو و سه کیلو شکر و چند تا کمپوت بار میزدم و میرفتم به جادههای مختلفی که در جبهه دست ما بود. اول جاده کیلومتر را صفر میکردیم و بعد بررسی میکردیم و مثلا گزارش میکردیم که کیلومتر ۲+۱۵۰ سمت راست خمپاره خورده و آسفالت کنده شده و چهارشنبه یا پنجشنبه برمیگشتیم و گزارش را از مرکز به واحد اجرایی میدادند که اقدامات لازم را انجام دهند.
بعد از سخنرانی آقای عظیمی من ارتباطی با حوزۀ آب نداشتم تا زمانی که درسم تمام شد و میخواستم سربازی بروم. سال ۶۵ یک بار برای مهندسی آب کنکور فوق لیسانس دادم و قبول نشدم یعنی ۷ نفر میخواستند که من نفر نهم شدم و همان لیسانس را تمام کردم و دفترچۀ اعزام به خدمت را گرفتم.
در آن زمان برای همۀ حوزهها مهندس لازم داشتند و حوزههای مختلف هم اختیاری بود. شما اگر عادی میخواستید به ارتش بروید باید تهران میرفتید ولی اگر میخواستید مناطق جنگی بروید دست خودتان بود که کجا بروید و این اختیار را داشتند که خودشان سرباز بگیرند. من برای سربازی به توصیۀ دوستان به کمیتۀ آب ستاد کربلا رفتم. یک گزینه این بود که به مناطق محروم سیستان و بلوچستان برویم، یک گزینه این بود که بسیج و سپاه برویم و یک گزینه هم این بود که جهاد برویم که من ستاد کربلا را انتخاب کردم.
این کمیتۀ آب که حوزۀ مهندسی بود چند کمیته داشت. کمیتۀ آب که من برای آن جا دفترچه گرفتم، مسئول وقت آن جا جلسهای گذاشت و گفت از الان تو سرباز ما هستی. سال ۶۷ اواخر جنگ بود که عقبنشینیها هم زیاد شده بود و نیرو کم بود. به من گفتند شما مجاز هستید به تهران بروید و در کنکور شرکت کنید و هر موقع امتحانت تمام شد برگرد و ما پیشاپیش به شما مرخصی میدهیم. مرخصی مناطق جنگی اینطور بود که ۴۵ روز اگر در منطقه بودید حدود ۱۰ الی ۱۵ روز مرخصی داشت و به من گفتند که این ۱۵ روز را اول به مرخصی بروید و هرچقدر بیشتر شد از مرخصیهای بعدی کم میکنیم. من برگشتم و دورهای که آنجا بودم قبول شدم. روز اولی که من کنکور دادم و برگشتم به خدمت و کارت پلاک گرفتم و به من لباس دادند، به مقر کمیتۀ آب ستاد کربلا در اهواز رفتم و گفتند الان هوا گرم است شما ناهار بخورید و ساعت ۴ به منطقه بروید که ساعت ۲ در اخبار اعلام کردند که جنگ تمام شده و ایران قطعنامه را پذیرفته است.
*جنگ آبی ایران و عراق در هورالعظیم
فارس: پس کار شما در آن ستاد چه بود؟
وطن فدا: کار ما وقتی وارد منطقه شدیم کار در هورالعظیم بود و یکی از کارها در اروند و کارون بود. کار ما به تعبیر امروز این بود که هیدرولوژی انجام میدادیم و ایستگاه هیدرومتری دست ما بود. در مناطق مختلف هورالعظیم اشلهایی نصب شده بود یعنی پایگاههایی در مناطق اطراف هور در خوزستان و مناطق جنگی بود که کار آنها این بود که صبح و ظهر و بعدازظهر با موتور یک تعداد ایستگاه را باید با جدول پر میکردند که با اشل آن را میخواندیم.
فارس: هدف این کار چه بود؟
وطنفدا: درواقع مناطقی که جنگی بود مدیریت میشد و غیر از هور، تالابها و دریاچههای مصنوعی هم ایجاد شده بود که آب انداخته بودند. کار ما این بود که سطح آب از یک حدی بیشتر میشد، قایق میتوانست تردد بکند و از یک سطحی پایینتر نفر پیاده میتوانست در آن تردد کند. دورهای بود که در بعضی مناطقی اگر سطح آب از حدی پایینتر میرفت معلوم میشد طرف مقابل درحال انجام کاری است و میخواهد منطقه را برای آمدن نفر پیاده آماده کند. از این طرف پمپاژهایی از رودخانۀ کارون و کانالهایی که از کارون آمده بود، گذاشته شده بود که آب به داخل هور پمپ میشد که سطح آب بالا بیاید. این ماجرا برای قبل از قطعنامه است ولی بعد از قطعنامه هم تنشها ادامه داشت ولی قبل از آن یکی از موضوعات کمیته آب این بود که رقوم را ثابت نگه دارد و به همین علت پمپهای دوطرفه وجود داشت. از طرفی در برخی مکانها خندقهای مصنوعی ایجاد شده بود که در آن آب نگهداری میشد و فاصلۀ برخی از این دریاچههای مصنوعی تا عراق ۵۰۰ متر بود و سطح آن به قدری نبود که شناور بتواند در آن تردد کند. زمانی که من به عنوان ظرفیت مهندسی آب قبول شدم در سه سال قبل این ماجرا علامت سوالهایی در حوزۀ مهندسی جنگ و آب ایجاد شده بود که با اساتید و مهندسان باتجربهای که به جبهه میآمدند مطرح کرده بودند و خیلی از اینها جواب نگرفته بودند چراکه طول هور ۱۰۰ کیلومتر بود و با تکنولوژی آن زمان شبیهسازی دقیق ممکن نبود.
مثلا نهایت کار کامپیوتری در آن زمان این بود که با کامپیوتر بتوان مساحت، سطح آب و سرعت بادی که میآید را پیشبینی کرد. یکی دیگر از کارهای کمیتۀ آب ستاد کربلا که با قرارگاه نوح نزدیکی داشت در عملیات والفجر۸ در سال ۶۵ اتفاق افتاد و بحث جزر و مد دریا بود که باید مطالعات انجام میشد. وقتی به رودخانۀ اروند میروید زمان جزر سرعت آب بسیار بالا است چراکه هم آب میآمد و هم سطح آب دریا پایین میآمد و اختلاف ارتفاع دو سه متری، سرعت را زیاد میکرد. زمان مد جریان از بالا بود که این دو در کنار هم گاهی حتی سرعت را به صفر هم میرساندند. جداول آمار جزر و مد و سرعت آب در این مناطق را از نیروی دریایی و شرکت کشتیرانی گرفته بودند که نشان میداد چه مواقعی بیشترین مد و کمترین سرعت است تا بتوان از آن جا عبور کرد و عبور از منطقه چقدر زمان میخواهد.
این محاسبات الان هم راحت نیست و آن زمان این موضوعات که به حوزۀ مهندسی میرسید پاسخ قطعی وجود نداشت. ماحصل افرادی که علاقمند بودند یا به آنها ماموریت داده شده بود.
این شد که یک مرکز تحقیقات آب زیر نظر وزارت جهاد حوزۀ مهندسی جنگ راه بیافتد. اسامی که در ذهنم است، آقای جمشید مصباحی، آقای حبیبالله بیطرف و آقای پیمان بدیعی بودند که دونفرشان از دانشگاه فنی تهران بودند و یکی از امیرکبیر بود. ظاهراً در یک اتاقی در ساختمان وزارت جهاد آن زمان به اینها میدهند و از اساتید آن زمان مانند استاد مقصودی و فرهودی هم کمک فکری گرفتند و اتفاقی که میافتد این جمع به عنوان مرکز تحقیقات آب چه بکنند، اجازه میگیرند که در بحبوحۀ جنگ از چند مرکز تحقیقات آب در دنیا بازدید کنند تا بتوانند به سوالات موجود پاسخ دهند. زمانی که برمیگردند ماحصل این بازدید این بود که به سه چیز نیاز داریم، یک آزمایشگاه هیدرولیک نیاز داریم که علاوه بر طراحی مدلسازی بشود، دومین نیاز کتابخانۀ قوی است که ببینیم دانش روز چه هست و سوم نیروی کار یعنی مهندس آب میخواهیم.
از این زمان وزارت جهاد سازندگی با دانشگاه تهران قراردادی میبندد که ۵ سهمیه برای رشتۀ فوق لیسانس سازههای هیدرولیکی در سال ۶۶ ایجاد کند. دو دوره این فوق لیسانس برگزار میشود و در دور سوم یک اتفاقی در وزارت علوم میافتد. در دو دور اول مدرک فوقلیسانس اینها مدرک معتبر فقط برای وزارت جهاد بود یعنی این فارغالتحصیلان بورس وزارت جهاد بودند و دروس تعریفشده برای آنها از طرف وزارت جهاد بود. چند گرایش هم داخل مرکز تحقیقات آب ایجاد شده بود که این گرایشها دروس اختیاری متفاوتی داشتند مانند مهندسی رودخانه، دریا و … داشتند.
من بورس وزارت جهاد قبول نشدم و بورس وزارت علوم بودم یعنی در سال سوم علاوه بر ۵ سهمیۀ وزارت جهاد، ۵ سهمیه هم وزارت علوم برای خودش اضافه کرد که من جزو آنها بودم یعنی گویا دو سال اول مانند چرخ کمکی بود که رشتۀ فوق لیسانس آب راه بیافتد.
بعد هم من بورسم را از وزارت علوم به وزارت جهاد تغییر دادم چراکه با جهاد همکاری داشتم و میخواستم آنجا بمانم. پس یکی از خروجیهای مرکز تحقیقات آب، راه افتادن مهندسی آب در کشور بود. نکتۀ بعدی اینکه کسانی که دو دورۀ اول و دورۀ سوم برای وزارت جهاد قبول شدند، عموماً شاگردان ممتاز بودند و بعد از فوق لیسانس بورس تحصیلی برای دکترا گرفتند و برای اعزام به خارج قبول شدند و بعد که بازگشتند دورههای دکترا در دانشگاه تهران را راهاندازی کردند. درواقع حرکت پاسخگویی به سوالات جنگ باعث این پیشرفت شد.
یک نکتهای وجود دارد که در دورهای که ما قبول شدیم در کنکور شرط عجیبی وجود داشت که آدمهای بیرون از حوزۀ انقلاب مسخره میکردند. ما در حوزۀ انقلاب استدلالهای خاص خودمان را داشتیم و شرطی که در کنکور گذاشته بودند، این بود که به ترتیب از بالاترین نمره دانشگاههای خوب تهران را انتخاب میکردند و آخرین انتخاب اعزام به خارج بود.
درحالیکه قبل از آن نفرات با نمرات بالاتر ابتدا گزینۀ اعزام به خارج را انتخاب میکردند ولی به اجبار حکومت این مورد برعکس شده بود و آخرین انتخاب باید اعزام به خارج میبود ولی دیگر بورس هم نبودید و فقط ارز دولتی به شما میدادند.
اساتید و خیلی دیگر این شرط را مسخره میکردند اما در آخر خیر شد یعنی بچههای نخبه که جنگ و انقلاب را تجربه کرده بودند به فوق لیسانس آمدند و بعد موضوع پایاننامۀ اینها، موضوعات ملموس ایران بود. در واقع کسانی که اینجا فوق لیسانس میخواندند، سختگیری شدید از طرف دانشگاه داشتند و دو اتفاق افتاد یکی اینکه با فرهنگ دانشگاههای خودمان بار آمدند و موضوعات پایاننامه هم موضوعات ملموس ایران بود که نسبت به چالشهای داخل کشور احساس فیزیکی پیدا میکردند و فارغالتحصیلان هم دو دسته میشدند، یک عده با فوقلیسانس وارد بازار کار میشدند که سطح مهندسی در داخل ارتقا پیدا میکرد و یک عده هم برای دکترا به خارج اعزام میشدند ولی این دسته که برای دکترا قبول میشدند بلافاصله نمیرفتند و معمولاً یک فرآیند یکساله طی میشد چون امتحان زبان نداشتند و میگفتند شما قبول شدید بعد برو امتحان تافل بده که چون هنوز فضای انقلاب بر آنها حاکم بود، خیلیها برمیگشتند که دورههای دکترا را راه انداختند. بخش قابل توجهی از کسانی که برای اعزام به خارج میشناختم حتی بورس وزارت علوم نبودند و بورس وزارت جهاد بودند و وقتی که برگشتند همه چیز وزارت جهاد تغییر کرده بود و عموماً به دانشگاه رفتند.
به موازات سالهایی که در ایران مرکز تحقیقات راه افتاد، متوجه شدند که در دنیا مراکزی است که مهندس آب تربیت میکند و یکی از آن مراکز در هلند بود که در جنگ موضع سیاسی شفافی علیه ایران نداشت. یک موسسه به نام IHE بود که وزارت جهاد پیگیری میکند نیروهای لیسانسهای که در جبهه هستند یا در جهاد مناطق کشور کار میکردند را شناسایی میکرد و برای آنها بورس مهندسی آب هلند را گذاشتند و دورۀ فوق لیسانس هلند دورۀ کوتاهمدت ۲ تا هشت ماه بود یعنی دو ترم که سال اول دیپلم مهندسی آب میگرفتند و اگر نمرۀ آنها از ۱۵ به بالا بود مجاز بودند که فوق لیسانس هم بمانند و یک دورۀ دیگر میماندند تا فوق لیسانس بگیرند.
این حرکت را وزارت جهاد شروع کرد ولی بلافاصله بعد از یک دورهای وزارت نیرو هم فهمید و آن هم یک تعداد مهندس آب برای این دورهها به هلند فرستاد. بخشی از مدیران ارشد دورههای بعد وزارت نیرو همین افراد اعزامی بودند. بعد دیدند خیلی از اینهایی که در جبهه کار میکنند شرط لازم برای ورود به فوق لیسانس را ندارند و به این افراد امتیاز داده میشد و اولویت برای تحصیل به اینها داده میشد.
جهاد برای این افراد دورههای آموزشی یک ماهه زبان و دروس دیگر میگذاشت که به روز بشوند و اگر شرایط نداشتند به دور بعد میرفتند یا اگر میفهمیدند شرایط را دارند ولی زبان بلد نیستند دورۀ ۶ ماهۀ زبان میگذاشتند و برای دور بعد به هلند اعزام میشدند. آقای مصباحی آخرین اعزامی به هلند بود و بعد در تیم ارزیابی بود و میتوانست خیلیها را بفرستد و برخی در سایر وزارتخانهها اول خودشان را معرفی کردند. در کل هر کس میرفت آن مجموعه از هم میپاشید تا دوباره یک نفر بیاید آنجا را راه بیاندازد. زمانی هم که آقای مصباحی رفت آن دورهها منحل شد. مدیرانی که الان یادم هست آقای فولادفر که در آبنیرو کار میکند، آقای مهندس شیرزاد که از مسئولین کمیتۀ آب ستاد کربلا بود، آقای جزء این افراد بودند.
بهعبارتی جنگ و انسانهای خوشفکر که به دنبال ظرفیتسازی بودند باعث ارتقای مهندسی آب در کشور شدند مانند بحث موشک که زمان جنگ باعث شد کسانی به این حوزه ورود کنند که الان نتیجۀ آن شگفتیآور است. یادم است زمان قطعنامه یکی از همخوابگاهیهای ما که مهندسی شیمی میخواند در کار موشک بود و در یکی از تستها ایشان را موج گرفت و نزدیک ۴ الی ۵ ماه در کما بود و روز عاشورا شهید شد.
سال ۶۴-۶۵ که من دانشگاه رفتم حدود ۷۰ الی ۸۰ نفر از دانشگاه صنعتی اصفهان ثبتنام کردیم و به جبهه رفتیم و در حوزههای مختلف پخش شدیم. مثلا ما عمرانیها بیشتر جذب قرارگاه صراط شدیم، کسانی که کامپیوتر و الکترونیک خوانده بودند وارد حوزۀ جنگال شدند که کارشان شنود و بیسیم بود، بخشی از بچهها هم در حوزۀ مکانیک و سیالات بودند که وارد بحث اپتیک شدند. بحث پهپاد که الان هست یکی از کارهایی است سال ۶۴-۶۵ بچهها شروع کرده بودند و مثلا یکی از موضوعاتشان این بود که از بالا از دانشگاه عکس بگیرند. با اعتقاد میگویم آدمهایی که دنبال حل مسئله و نیاز کشور بودند و آدمهای توانمند و باهوش با بنیۀ علمی خوب وارد مسائل شدند، اثرگذار بودند.
یکی از نکات قابل مقایسه قبل از انقلاب با الان این است که قبل از انقلاب در دانشگاه معمولا بچههای درسخوان بودند که انقلابی شده بودند و در آینده هم موثر بودند اما بعد از انقلاب بد استفاده کردن از ظرفیت و سهمیه ایثارگری و کنارگذاشتن درس از طرف بچههای انقلابی و باهوش باعث یک وقفه شد که الان در همین دولت آقای رئیسی دنبال آدمهای توانمند انقلابی در سطوح بالا میگردیم و این افراد کم هستند، یا عموماً در خط انقلاب نیستند یا در این خط بودند و دچار استهاله شدند.
*دستاوردهای مرکز تحقیقات آب برای کشور
فارس: آیا مرکز تحقیقات آبی که تشکیل شد دستاوردی برای جنگ داشت؟
وطنفدا: علاوه بر کمیتۀ آب در جبهه یک کمیتۀ آب هم در وزارت جهاد ایجاد شده بود که کارش فقط جنگ نبود و وظیفۀ آبرسانی به روستاها هم داشت. آن نفرات اعزامی به هلند همه برای جبهه نبودند و یک تعداد هم از طرف کمیته آب جهاد بودند که علاوه بر آبرسانی کارهای سد هم شروع کردند و تا زمانی که جنگ تمام شود رشد خوبی داشتند و تعداد زیادی آدم به درد بخور تربیت شده بودند که فوق لیسانس داشتند، یک عده هم از هلند برگشته بودند. پس بعد از جنگ من فوق لیسانس قبول شدم و یک اتفاق خوبی برای من رقم خورد و آن مدیریت جهادی بود. زمانی که جواب کنکور آمد چون جنگ تمام شده بود، نیروهای داوطلب بسیجی همه رفته بودند. دو نفر از رئیسهای ما یکی آقای مهندس شمسایی و یکی آقای مهندس شیرزاد بود که بعداً معاون آب آقای اردکانیان شد، بودند و یک خاطرهای دارم که به من گفتند چه زمانی برای ثبتنام دانشگاه میخواهی بروی و من گفتم دیگر نمیروم چون همۀ نیروها رفتند و اگر من هم بروم پروژههای حوزۀ من روی زمین میماند. آقای شمسایی گفت یعنی چه مگر میشود فوق لیسانس نروی؟ بعد هم تو فکر میکنی اینجا کار جدی انجام میدهی؟ داری خاکبازی میکنی و تو نباشی یک نفر دیگر به جای تو میگذارم و حالا برو ترخیص بگیر و به ادامۀ تحصیلت بپرداز. میخواهم بگویم این شیوۀ برخورد بود که انگیزه میداد و بعد از ۳۰ سال من این خاطره را جاهای مختلف بیان کردم و همیشه میگویم من به سیستم دِین دارم که برای من ارزش قائل بود و من هم بایستی جبران کنم.
این استفادۀ ابزاری نکردن و کمک به ارتقا ارزش والایی داشت که زمان انقلاب وجود داشت. حاج قاسم نیروهای خود را برای عملیات میفرستاد درحالیکه میدانست شاید کشته شوند ولی این نیروها برای حاج قاسم میمردند و عشق آنها بود. ما این روحیه را در صنعت و دولت نداریم، در نتیجه کار کردن آدمها شرط مالی یا پست و مقام دارد و این نگاهی است که آقای هاشمی در سیستم مدیریت ما گذاشت که مدیران تافتۀ جدا بافته شدند و برای مدیرشدن مجبور هستید که لابی کنید.
درواقع انجام وظیفه تبدیل به امتیازگیری و معامله شد. این دو مدل مدیریتی جمهوری اسلامی است که در نگاه اول ارشد خودش را نسبت به زیردست برتر نمیداند مانند شهید همت و خرازی و حاج قاسم. در سیستم دوم فرصتطلبها بالا میآیند ولی در سیستم اول فرصتطلب اگر جلو بیاید باید هزینه بدهد. نگاه بیزینسی در مدیریت و جامعه مقدم بر نگاه خدمت و نگاه انجام وظیفه شد.
من برای تحصیل که به تهران آمدم وارد مرکز تحقیقات آب وزارت جهاد به عنوان کارشناس شدم و سه شاخۀ کاری در معاونت فنی وجود داشت که عبارت بود از معاونت سازههای دریایی، سدسازی و مهندسی رودخانه که من وارد گروه مهندسی رودخانه شدم و رئیسم آقای دکتر بنیهاشمی بود که برای دکترا به استرالیا رفت. نفر دوم و ارشد من در گروه آقای بنیحبیب بود که ایشان برای ژاپن بورس گرفت و رفت و بعد از بازگشت هیئت علمی دانشگاه تهران شد و من تنها عضو باقیماندۀ گروه بودم که آقای اردکانیان با اعزام من برای دکترا مخالفت کرد و فرصت خدمت برای من فراهم شد و در سال ۶۸-۶۹ که آقای زنگنه وزیر نیرو شدند قرار شد ما هم به وزارت نیرو منتقل شویم.
انتهای بخش اول/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰