راوی دفاع مقدس: تدبیر شهید خرازی منجر به اسارت ۱۲ هزار عراقی شد/ شوخی ۲ فرمانده و تخته گاز دشمن در خط مقدم
خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت ـ آزاده لرستانی: قبل از اینکه وارد سپاه شود، به عنوان یک بسیجی در کردستان در کنار شهید بروجردی حضور داشت. وقتی هم جنگ شروع شد از طریق پایگاه مسجد محلهشان به سوی جبهه خرمشهر و آبادان اعزام شد. در این حین از تحصیل غافل نماند و پس از
خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت ـ آزاده لرستانی: قبل از اینکه وارد سپاه شود، به عنوان یک بسیجی در کردستان در کنار شهید بروجردی حضور داشت. وقتی هم جنگ شروع شد از طریق پایگاه مسجد محلهشان به سوی جبهه خرمشهر و آبادان اعزام شد. در این حین از تحصیل غافل نماند و پس از گرفتن دیپلم در دفتر سیاسی سپاه مشغول کار شد. به همراه چند نفر از همکارانش در محورهای مختلف جبهه حاضر شد تا اخبار و اطلاعات را که غالباً به صورت مصاحبه با فرماندهان و نیروهای رزمنده بود را جمعآوری کنند.
این روال تا عملیات فتحالمبین ادامه داشت؛ تا اینکه بر اساس طرح مسؤول دفتر سیاسی سپاه و حمایت شهید حسن باقری و محسن رضایی قرار بر این شد به صورت سازمانی از سوی راویان جنگ، تمام مکالمات، مذاکرات، جلسات و بیسیمها ثبت و ضبط شود و راوی در تمام صحنههای مرتبط با فرمانده قرارگاه، لشکر، تیپ و غیره حضور داشته باشد. به همین خاطر او نیز به همراه ۴۴ نفر از راویان به مناطق عملیاتی رفت. این روال تا پایان جنگ هم ادامه داشت و در مجموع، هشت سال دفاع مقدس ۲۰۸ راوی کار ثبت و ضبط وقایع جنگ را بر عهده داشتند که از این تعداد ۲۴ نفر شهید شدند. این در حالی بود که ۱۶ نفر از آنها در کنار فرمانده و حین روایتگری شهید شدند.
محسن رخصتطلب در طول هشت سال دفاع مقدس در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، ۲، ۳، ۴، ۸ و ۱۰، قدس، کربلای ۵، محرم، کربلای ۱، ۲، ۴، ۵، ۸ و ۱۰، بیتالمقدس ۵ و ۷، سقوط فاو، سقوط شلمچه و ماووت حضور داشته و این فعالیتها در یگانهای لشکر فتح، سپاه ۷ جدید، قرارگاه خاتم الانبیا، لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، سپاه سوم، قرارگاه نیروی زمینی انجام داده است.
اولین حضور او به عنوان راوی در عملیات فتحالمبین در لشکر فتح تحت امر سردار رحیم صفوی فرمانده قرارگاه بوده است. حسین خرازی نیز یکی از سه فرمانده تیپ تحت امر این لشکر بود که از اینجا باب آشنایی رخصتطلب با شهید خرازی باز شد. به گونهای که بعدها شهید خرازی، او را به عنوان تنها راوی در کنار خودش قبول داشت.
به مناسبت چهل و یکمین سالگرد دفاع مقدس، محسن رخصتطلب از راویان دفاع مقدس درباره سختیهای روایتگری جنگ و به قول خودش «شیطنتهای عاقبت بخیر» ۲ فرمانده بنام سپاه در بحبوحه فتح خرمشهر گفت که در ادامه میخوانیم:
اینطور که میگویند راویان لشکرها و تیپها همیشه ثابت بودند. این قضیه درست است؟
برعکس، بیشتر مواقع راویان متغیر بودند. گاهی در یک عملیاتی یک راوی بود و بعد از آن عملیات، راوی به یگان یا قرارگاه دیگری میرفت. البته سعی میکردیم تا جایی که امکان دارد، راویها ثابت بمانند. با این وجود نمیتوانستیم یک نفر را چند ماه در منطقه نگه داریم یا گاهی اوقات تدوین یک عملیات ممکن بود ۴ ماه طول بکشد و راوی در پشت جبهه مشغول گزارشنویسی بود. بنابراین یک راوی را به جای آن شخص در کنار فرمانده قرار میدادیم. به این دلایل راویها در قرارگاهها و لشکرها متغیر بودند.
چند نفر از این راویان در کنار فرماندهان، شهید شدند؟
۱۶ نفر از راویان در کنار فرماندهان در خط مقدم یا حین روایتگری در صحنه نبرد به فیض شهادت نائل آمدند. از جمله شهید مجید صادقینژاد کنار سردار رئوفی فرمانده لشکر ولیعصر، شهید سیدمحمد اسحاقی راوی شهید خرازی و تقی رضوانی، راوی شهید حسن باقری.
اصرار ۲ فرمانده سپاه برای ماندن یک راوی
در میان فرماندهان، کسی بوده که فقط حضور یک راوی مشخص را نزد خودش قبول داشته باشد؟
بله! ۲ تا فرمانده اصفهانی جنگ به نام شهید حسین خرازی و شهید احمد کاظمی به حضور راوی و حتی تغییر راوی حساس بودند. چون نسبت به حفظ اسرار یگانشان حساسیت داشتند و میخواستند اطلاعات یگانشان درز پیدا نکند.
از راست شهید حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین و محسن رخصتطلب راوی لشکر امام حسین
شما که خودتان راوی شهید خرازی بودید، از سختیهای روایتگریتان برایمان بگویید.
اولین روایتگری بنده مربوط به قرارگاه فتح زیر نظر سردار رحیم صفوی در عملیات فتحالمبین بود. زیر نظر سردار، چهار یگان فعالیت میکردند که فرمانده سه یگان اصفهانی بودند؛ مرتضی قربانی، احمد کاظمی و حسین خرازی. در میان اینها مرتضی قربانی انعطافش با راویان بهتر بود، اما آن دو نفر دیگر در کار خیلی سرسخت و جدی بودند، حتی در برابر فرماندهشان.
راز موفقیت شهید حسین خرازی!
اگر فرمانده از آنها میپرسید: چند گردان دارید، اگر ۱۰ تا گردان داشتند میگفتند ۵ تا! چون میدانستند اگر همه امکانات و تجهیزات و نیروی انسانیشان را بگویند، فرمانده مأموریت بزرگتر و سنگینتر به آنها محول میکند و شاید آنها نتوانند انتظارات فرمانده را برآورده کنند. دوست داشتند کار را به نحو احسن انجام دهند و همیشه با دست پر در برابر دشمن حاضر شوند. برای همین از قویترین فرماندهان و یگانهای سپاه در هشت سال دفاع مقدس محسوب میشدند. همیشه رژیم بعث از این ۲ یگان بسیار ضربه خورد و صدام حسین بارها برای سر این فرماندهان جایزه تعیین کرده بود.
من در همان عملیات با آنها رفیق شدم و اسرارشان را حفظ کردم. چون وظیفهام روایتگری و ثبت و ضبط تاریخ جنگ بود. سازمان خودش بازرس، حفاظت و کنترل داشت و باید آنها کار خودشان را انجام میدادند. فرماندهان نیز متوجه کارم شدند و بیشتر به من اعتماد کردند. بنابراین در عملیاتهای بعدی یا من حضور داشتم و یا آقای رنجبر ـ در سال ۶۲ داماد خانواده رنجبر شدم ـ برای همین شهید خرازی و شهید کاظمی میگفتند: یا رخصتطلب بیاید یا رنجبر! ما هم که نمیتوانستیم همیشه با آنها باشیم. چون مأموریت ما گاهی جای دیگری بود. با اصرار فراوان توانستیم راویان دیگری را کنار آنها قرار دهیم، منتها اکثراً راویها را قال میگذاشتند و اذیتشان میکردند.
فرماندهان، راویان را قال میگذاشتند و با ماشین فرار میکردند
این را در نظر داشته باشید برای روایتگری دائم باید کنار فرمانده میبودیم. چون اخبار و اطلاعات حول فرمانده بود و اگر از فرمانده جدا میشدیم، بقیه اخبار ضعیف بود و به درد ما نمیخورد. در این میان فرماندهانی بودند که راویان را قال میگذاشتند؛ یعنی به هوای اینکه میخواهند به سنگرها سرکشی کنند، سوار ماشین میشدند و راوی را با خود نمیبردند. برای اینکه چنین اتفاقی رخ ندهد، آن قدر به فرماندهان التماس میکردیم که حیف است تاریخ جنگ با این کار شما میسوزد، ولی باز آنها کار خودشان را میکردند.
با چنین شرایطی، راویان جنگ تاریخ جنگ را ثبت کردند. بعد از دفاع مقدس هم به جمعآوری اسناد روی آوردیم. سراغ قرارگاهها، تیپها و لشکرها رفتیم و اسناد مکتوب و صوتی را آرشیو کردیم. در مجموع نتیجه تلاش راویان در زمان جنگ یک آرشیو استثنایی از اسناد و مدارک جنگ شکل گرفت. ۴۰ هزار نوار کاست، یک و نیم میلیون برگ سند، بیش از ۱۰ هزار تا کالک و نقشه، بیش از ۳۰ هزار بولتن و نشریات مختلف سازمانها، وزارتخانه و نهادها، ۱۲۰۰ دفترچه راویان، ۸۰۰ گزارش عملیات و غیره ماحصل ثبت و ضبط تاریخ دفاع مقدس است.
وقتی ویژگی انقلابی به کمک رزمندگان آمد
به سال ۶۱ برگردیم. در آن زمان شما روای قرارگاه فتح بودید. عملیات بیتالمقدس چگونه و در چه شرایطی انجام شد؟
در این عملیات بنده راوی سردار غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه فتح بودم. عملیات بیتالمقدس بسیار ویژه، عجیب و حساس بود. چون با وجود برنامهریزیهای دقیق انجام شده از سوی فرماندهان، بخشیهایی از حوادث و اتفاقات خارج از اراده آن ها بود، همین موضوع به حساسیت عملیات افزوده بود. عملیات آزادسازی خرمشهر چهارمین عملیات از سلسله عملیاتهای آزادسازی بود. عراق بزرگترین برگه برنده جنگ را در این عملیات از دست داد. در این برهه از زمان، آبادان از محاصره خارج شده بود. همچنین عملیات طریق القدس به شکاف میان یگانهای عراق و آزادسازی بستان منجر شد و ارتش عراق را آسیبپذیرتر کرده بود.
در عملیات فتحالمبین، امنیت در شوش، دزفول، اندیمشک و جاده اندیمشک برقرار شده بود و تنها بزرگترین منطقهای که باقی مانده بود، خرمشهر بود. در سه عملیات قبلی غنایم زیادی از سلاحهای سبک و سنگین نصیب رزمندگان اسلام در سپاه پاسداران شد. آنها به سرعت توانستند خودشان را با سلاحهای جدید وفق دهند که این ویژگی یک نیروی انقلابی است. به همین خاطر در عملیات بیتالمقدس با توجه به این غنایم و به خصوص تانکها، سپاه دارای لشکر زرهی شد.
در میان فرماندهان ارتش و سپاه ۲ طرح مدنظر بود. فرماندهان ارتش که متکی بر تانک و نفربر بودند و دیدگاه کلاسیک و علمی خودش را داشتند، معتقد بودند برای فتح خرمشهر باید از طریق جاده اهواز به خرمشهر بهره برد. اما فرماندهان سپاه نظری دیگر داشتند. میگفتند رزمندگان ایران توان مبارزه با عراق در این جاده و مسیر طولانی را ندارند، چون استحکامات دشمن در این منطقه بسیار است. این را در نظر داشته باشید که منطقه خرمشهر شبیه جزیره به وسعت ۲۰ هزار کیلومتر از شمال به رودخانه کرخه، از شرق به رودخانه کارون و از غرب هم به رودخانه شطالعرب و از جنوب به اروندرود منتهی میشود. همچنین جاده اهواز به خرمشهر به طول ۱۰۰ کیلومتر در دست عراقیها بود.
در نتیجه فرماندهان سپاه به این نتیجه رسیدند که از طریق رودخانه کارون و با حمله به قلب دشمن، خرمشهر را آزاد کنند. ۱۰ روز زمان برد تا فرماندهان سپاه بتوانند فرماندهان ارتش را قانع کنند. در نهایت عبور از رودخانه کارون تصویب شد. یگانها ۱۰ اردیبهشت ماه از ۶ پلی که در رودخانه کارون زده شد، عبور کردند و کمتر از ۱۰ ساعت رزمندگان حاشیه رودخانه کارون تا جاده آسفالت را پیاده رفتند و آن بخش را تصرف کردند. عراق در این قسمت نیروی کمی داشت و هیچ وقت هم فکر نمیکرد ایران از این نقطه حمله کند.
صبح رزمندگان به پشت جاده اهواز و خرمشهر رسیدند. عراقیها بیخبر از همه جا، با ماشین در حال تردد بودند که اسیر شدند. چهار روز طول کشید تا مرحله دوم عملیات شروع شود. در این مدت، کنار سردار رشید در قرارگاه فتح بودم. قرار بود تیپ ۲۵ کربلا، تیپ ۴۱ امام حسین (ع)، تیپ ۸ نجف اشرف و یک یگان دیگر در جاده اهواز به خرمشهر مستقر شوند. در سمت چپ ما نیز قرارگاه نصر با فرماندهی شهید حسن باقری مستقر شد.
رشید، رشید؛ الحاق انجام نشده و دلواپسیها فرمانده قرارگاه فتح
روز دوم عملیات در قرارگاه نشسته بودیم که بیسیم صدایش درآمد. احمد کاظمی پشت بیسیم بود با صدای بلند و هیجان خاصی خطاب به سردار رشید گفت: رشید! رشید! احمد. آقا رشید، گوشی را برداشت. کاظمی گفت: رشید! من محدودهای را که قرار بود پوشش بدهم، پوشش دادم، اما حسین خرازی نیامده با من الحاق کند. من ۵ کیلومتر را پوشش دادم به حسین بگو به من الحاق کند! رشید گفت: باشد به او میگویم. ۲ دقیقه بعد دوباره با بیسیم تماس گرفتند. حسین خرازی بود: رشید! رشید! حسین. رشید گفت: بله! خرازی گفت: محدودهای که قرار بود در پشت جاده آسفالت پوشش بدهم را پنج کیلومتر پوشش دادهام. به احمد بگو بیاید به من الحاق کند! سردار رشید هم گفت: باشد.
وقتی سردار رشید مختصات را بررسی کرد، دید، ظاهراً آنها هر کدام یک مقدار آن طرفتر رفتند و از آنها خواست که یک مقدار جایشان را تغییر دهند تا الحاق به درستی انجام شود. چند بار حسین خرازی و احمد کاظمی با رشید تماس گرفتند و هیچ کدام از موضعشان کوتاه نیامدند و حاضر به تغییر مکان نیروهایشان نشدند. زمان همان طور میگذشت و رشید هم نگران نیروها بود. بعد از مدتی خبر آمد که عراق پاتک زده و شکست خورده است.
شیطنتهای ۲ فرمانده آزادسازی خرمشهر و حملهای که بخیر گذشت
در واقع عراق با شنودی که داشت متوجه این خلأ شد. در این شرایط فرماندهان چگونه توانستند این مشکل را حل کنند؟
بله! عراقیها از طریق شنود بیسیمها متوجه رخنه بین این ۲ یگان شدند. بنابراین یک گردان سوار زرهی ۵۰۰ نفره همراه با تانک و نفربر راهی آن نقطه کردند و ما هم بیاطلاع بودیم. تا اینکه در عملیات رمضان راز این ماجرا آشکار شد. ۲ ماه بعد در عملیات رمضان وقتی جلسه قرارگاه تمام شد، حسین خرازی، احمد کاظمی، شهید ردانیپور و مرتضی قربانی تصمیم گرفتند بازدیدی از منطقه عملیات فتحالمبین داشته باشند. در اینجا من هم حضور داشتم.
در طول مسیر احمد از خاطرات کردستان و مجروحیتش میگفت. بعد رو به من کرد و گفت: محسن! در عملیات بیتالمقدس پیش رشید بودی؟ یادت هست بین من و حسین الحاق نشده بود و ما با هم دعوا داشتیم و رشید هم تلاش میکرد ما را به هم وصل کند؟ گفتم: بله به خوبی یادم هست! گفت: ما پشت جاده اهواز ـ خرمشهر نیروها را چیدیم، سنگر درست کردیم و مستقر شدیم، حسین هم با نیروهایش رسیده و به ما پیوسته بود. ۲ نفری کنار هم سوار جیپ بودیم، تصمیم گرفتیم رشید را اذیت کنیم. من بیسیم را برداشتم گفتم: حسین نیامده، حسین هم بیسیم را برداشت و گفت: احمد نیامده و ۲ ساعت رشید را اذیت کردیم.
در آن روز کنار رشید بودم. رشید خیلی کلافه و نگران بود که اگر عراق نفوذ کند، عملیات شکست میخورد. برای همین یک نفر از نیروهای اطلاعاتی را فرستاد تا برود ببیند رخنه کجاست. او هم رفت، نتیجه نگرفت و رخنهای ندید!
پدرسوختهها میخواستند مرا اذیت کنند
احمد کاظمی بعد ادامه داد: همین طور که رشید را اذیت میکردیم، یک مرتبه دیدیم عراقیها با ۷۰، ۸۰ تانک و نفربر دارند به سمت ما میآیند. هر کدام به فرمانده گردانهایمان گفتیم هیچ کس تیراندازی نکند. نزدیک ۲ هزار رزمنده در این ۱۰ کیلومتر سنگر گرفته بودند. از این طرف عراقیها میآمدند و از آن طرف هم ما سر به سر رشید میگذاشتیم. متوجه شدیم که عراقیها فکر میکنند اینجا رخنه واقعی است. عراقیها در ۱۰۰ متری ما ایستادند. ما هم آنها را زیر نظر داشتیم. به همه گفتیم دراز بکشند تا عراقیها آنها را نبینند، عراقیها باز هم پیشروی کردند و تا ۵۰ متری ما رسیدند. وقتی مطمئن شدند که هیچ کسی نیست، سوار تانک و نفربرهایشان شدند و با سرعت به سمت جاده آسفالت و خاکریز آمدند.
این تصویر همان داستانی است که شهیدان خرازی و کاظمی روی جاده اهواز خرمشهر ایجاد کردند. نفربر عراقی از ذوق خالی بودن خط با سرعت وارد خاکریز نیروهای ایران شد و با دیدن آنها تسلیم شد
در این هنگام به رزمندهها اعلام حمله کردیم. بچهها از خاکریز بیرون آمدند و عراقیها را زدند. بسیاری از تانک و نفربرها را سالم به غنیمت گرفتیم و بعد از آن دوباره رزمندهها به پشت خاکریز بازگشتند. بعدها کار این ۲ فرمانده را برای سردار رشید تعریف کردم، او وقتی اصل ماجرا را شنید، از همان تکه کلامش استفاده کرد و گفت: پدر سوختهها میخواستند مرا اذیت کنند!
نقشه عملیات بیتالمقدس در وسط راه عوض شد؟
بله! نزدیک خرمشهر، رزمندگان تهران جنگ سختی با عراقیها داشتند. حاج احمد متوسلیان، شهید همت و دیگر رزمندگان تهران بسیار مقاومت کردند و مقاومت آنها هم جواب داد و مرحله اول عملیات تثبیت شد. قرار بود عملیات بیتالمقدس در آن سوی مرز تا شرق بصره و پشت شطالعرب انجام شود تا بدین وسیله نیروهای عراقی مستقر در خرمشهر را به محاصره در بیاوریم، اما فرماندهان با برآورد توان و تعداد نیروها از ادامه عملیات منصرف شدند و تغییر تاکتیک دادند. در مرحله سوم و چهارم به سمت آزادسازی خرمشهر پیش رفتند؛ یعنی نیروها به جای اینکه از رودخانه کارون به سمت بصره بروند، به سمت خرمشهر پیچیدند و یک مرحله خودشان را به خرمشهر نزدیک کردند.
امدادهای الهی برای فتح خونینشهر
چرا فرماندهان اعتقاد داشتند خرمشهر را خدا آزاد کرد؟
عراق در ۲ ضلع منتهی به خرمشهر موانع گذاشته بود، از جاده اهواز به خرمشهر هم پیشروی غیر ممکن بود. از سه محور، یکی از سمت پل نور که حداقل موانع را داشت، توانستند رد شوند. محور دیگر از طرف شلمچه به خرمشهر که جاده آسفالته بود که خدا خواست نیروها از همان کانال تردد عراقیها وارد شوند. حال اگر تیپ نجف اشرف از ۷۰۰ متر موانع در این جاده رد میشدند با تلفات زیادی میتوانستند آنجا را تصرف کنند، تیپ ۱۴ امام حسین (ع) از پایین خرمشهر در معبر عراقیها قرار گرفت. در نهایت هم در عرض ۵ ساعت در مرحله چهارم عملیات، ۱۲ هزار نیروی عراقی در محاصره رزمندگان اسلام قرار گرفتند.
از راست ابوشهاب معاون لشکر امام حسین، حسن آقایی فرمانده محور لشکر امام حسین، احمد کاظمی فرمانده لشکر نجف اشرف، حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین، محسن رخصت طلب راوی قرارگاه فتح
تدبیر شهید خرازی در ورودی خرمشهر ورق را برگرداند
ماجرای عدم اعتماد شهید صیاد شیرازی و محسن رضایی به سخنان شهید احمد کاظمی و شهید حسین خرازی در بحبوحه عملیات چهارم فتح خرمشهر چه بود؟
احمد کاظمی و حسین خرازی نیز از ۲ سمت وارد خرمشهر شدند. عراقیها به شدت وحشت کردند، چون عقبهشان بسته شده بود. رزمندگان تیپ امام حسین (ع) به یک خاکریز رسیده بودند و تعداد نیروهایشان کم بود. شهید خرازی هم با نیروهایش آماده حمله به خرمشهر شدند. یک دفعه حدود ۵۱ عراقی از خاکریز بیرون آمدند و خودشان را تسلیم کردند. آنها از نظر روانی بهم ریخته بودند، چون فرماندهشان روی مین رفته بود و آسیب دیده بود، همین مسأله ترس عراقیها را بیشتر کرده بود. رزمندهها تصمیم گرفتند این تعداد اسیر را به عقب بفرستند که شهید خرازی مانع شد و درخواست مترجم کرد.
شهید خرازی به مترجم گفت: از عراقیها بپرس در آن طرف چه خبر است؟ یکی از عراقیها با اشاره به روحیه خراب همرزمانش گفت: افسران استخبارات به ما گفتند اگر تسلیم شوید سربازان خمینی همه شما را اعدام میکنند. شهید خرازی یک قرآن کوچک در جیبش داشت، آن را در آورد و دست افسر عراقی داد و گفت: این قرآن ضامن میان ما و شما است، به این قرآن قسم میخورم، به شما امنیت میدهم و همه شما را آزاد میکنم، بروید به دوستان خود بگویید اگر تسلیم شوید تحت این قرآن همه شما سالم به تهران میروید، در غیر این صورت با شما میجنگیم تا کشته شوید. (توجه داشته باشید در آن زمان تعداد نیروهای عراقی بیش از ۵۱ هزار نفر بود، مهمات عراق چندین برابر ایران بود در حالی که فقط حدود سه هزار رزمنده ایرانی در میدان حضور داشتند)
از راست علی ردانیپور، شهید مصطفی ردانیپور فرمانده قرارگاه، شهید حسن باقری فرمانده قرارگاه و محسن رخصتطلب راوی قرارگاه
آنها رفتند و بعد از ۲۰ دقیقه صدای هیاهو بلند شد، بچهها کنجکاو شدند و رفتند دیدند که گروه زیادی از عراقیها بدون سلاح در حالی که دستهای خود را بلند کردهاند، به سمت ایرانیها میآیند و شعار تسلیم سر میدهند. شهید خرازی با قرارگاه تماس گرفت و گفت: عراقیها تسلیم شدند. در آن زمان محسن رضایی و شهید صیاد شیرازی فرمانده بودند، گفتند: یعنی چی تسلیم شدند؟ ما آماده حمله هستیم.
فرماندهان قانع نشدند؛ سفر با هلیکوپتر افاقه کرد
بعد از مدت کوتاهی هم احمد کاظمی از محور دیگری با قرارگاه تماس گرفت و گفت: عراقیها تسلیم شدند. شهید صیاد به محسن رضایی گفت: آنها اشتباه میکنند! نکند عراق دارد ما را فریب میدهد! در تماس بعدی احمد کاظمی درخواست اتوبوس برای انتقال اسرا به عقب را کرد. به همین خاطر صیاد شیرازی با هلیکوپتر به بالای منطقه رفت تا از صحت صحبتهای این ۲ فرمانده را مطمئن شود. همان جا با محسن رضایی تماس گرفت و گفت: از ۲ سمت خرمشهر عراقیها در حال خارج شدن و تسلیم شدن هستند و خرازی درست گفته است. فقط سفارش کنید هر چه کامیون و اتوبوس در اهواز است برای انتقال عراقیها بیایند و این گونه بدون هیچ تلفاتی خرمشهر آزاد شد.
انتهای پیام/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰