عزاداری در اسارت/هرچه دارم از برکت خدمت به حضرت معصومه(س) است
۲۶ مردادماه سالروز بازگشت اولین گروه از اسرای ایران در جنگ تحمیلی با عراق در سال ۱۳۶۹ است که در تقویم جمهوری اسلامی ایران به ثبت رسیده است. برای گرامی داشت یاد آزادگانی که به خاطر دفاع از اسلام و میهن سالها رنج اسارت را تحمل کردند به سراغ آقای حسنعلی شبان یکی از آزادگان
۲۶ مردادماه سالروز بازگشت اولین گروه از اسرای ایران در جنگ تحمیلی با عراق در سال ۱۳۶۹ است که در تقویم جمهوری اسلامی ایران به ثبت رسیده است.
برای گرامی داشت یاد آزادگانی که به خاطر دفاع از اسلام و میهن سالها رنج اسارت را تحمل کردند به سراغ آقای حسنعلی شبان یکی از آزادگان دفاع مقدس که سالهاست در حرم مطهر حضرت معصومه (س) خدمت افتخاری میکند رفتیم.
لطفاً خودتان را برای مخاطبین ما معرفی کنید؟
بنده حسنعلی شبان، متولد ۱۳۴۳ در شهر مقدس قم هستم که سالها لباس پاسداری به تن داشتم و با همین لباس پاسداری اسیر دشمن شدم و بعد از آزادی هم پاسدار بودم و در کنار آن خادم افتخاری حرم مطهر حضرت معصومه (س) شدم و تا الآن که سه فرزند دارم و بازنشسته شدهام نیز افتخار خدمت به حضرت معصومه (س) را دارم و به این خدمت افتخار میکنم.
از زمانی بگویید که قصد جبهه رفتن داشتید و چطور شد که مسیر زندگی شما به این سمت رفت؟
اوایلی که میخواستم به جبهه بروم سن کمی داشتم و رضایت پدر شرط بود و پدرم اجازه نمیداد؛ من هم به خاطر شوق زیادی که داشتم دو بار اقدام به فرار کردم که به جبهه بروم که یکبار در ایستگاه راهآهن قم من را برگرداندند و یکبار هم در اهواز.
بعد از این دو مرتبه که موفق به جبهه رفتن نشدم فعالیت خود در بسیج را ادامه دادم و کارهای جهادی و فرهنگی میکردیم تا اینکه به خاطر علاقهای که به جبهه رفتن و جهاد در راه خدا داشتم بعد از اینکه به سن قانونی رسیدم در اواخر سال ۱۳۶۲ استخدام رسمی سپاه پاسداران شدم و بعد آموزش دیدم و به جبهه اعزام شدم.
اولین اعزام من ۱۰ ماه طول کشید و بعد که به مرخصی آمدم در مدتی که در قم بودم ازدواج کردم و بعد از ازدواج هم به جبهه اعزام شدم؛ آخرین بار که به جبهه اعزام شدم ۶ ماه در جبهه بودم که درست ۱۵ ماه بعد از ازدواجم در منطقه عملیاتی والفجر ۸ در ۳ اسفند ۱۳۶۴ اسیر شدم و تا ۳ شهریور ۱۳۶۹ به مدت ۵۴ ماه در اسارت بودم و چون با لباس پاسداری به اسارت گرفته شدم شرایط سختی را در اسارت تجربه کردم.
با توجه به اینکه در ایام شهادت اباعبدالله (ع) قرار داریم خاطرهای از عزاداریهای دوران اسارت دارید؟
باوجود اینکه نیروهای بعثی با هر نوع تجمع ما مخالف بودند و حتی نماز جماعت هم برای ما ممنوع بود ولی ما در دوران اسارت عزاداری امام حسین (ع) را حتماً برگزار میکردیم به این صورت که چند نفر از پنجرهها نگهبانی میدادند تا اگر نگهبانان عراقی نزدیک شوند جلسه را تعطیل کنیم ولی همینکه از کنار آسایشگاه دور میشدند ما جلسه برگزار میکردیم و حتی دعای توسل و زیارت عاشورا میخواندیم و اگر به هر نحوی نیروهای عراقی از این جلسات ما باخبر میشدند ما را تنبیه میکردند.
یکی از کارهایی که من در اسارت انجام میدادم این بود که یک دینار و نیم حقوقی که هرماه به ما میدادند را جمع میکردم و نصف آن را خرج وسایل موردنیازی که داشتیم میکردم و نصف آن را هم خوردنی میخریدم تا در مراسم جشن و عزا در جلسات بین بچهها تقسیم کنم تا جلسات اهلبیت خوب برگزار شود. من هرسال سوم شعبان روز ولادت امام حسین (ع) بیسکویت و شکلات میخریدم بین بچهها تقسیم میکردم.
به خاطر عزاداری امام حسین علیهالسلام تنبیه هم شدید؟
بله جنگ که تمامشده بود ما در حین عزاداری شعار میدادیم که سربازان بعثی آمدند و ما را گرفتند و حسابی با کابل و لگد و کتک زدند و چند تا از بچهها را که مسئول نماز جماعت و عزاداریها بودند را انفرادی بردند و وقتی کسی انفرادی میرفت تا یک هفته علاوه بر تنهایی آب و غذای مناسبی هم نداشت.
ماجرای آزادی شما چگونه بود و وقتی آزاد شدید چه احساسی داشتید؟
وقتی جنگ تمام شد ما از اولین گروههایی بودیم که آزاد شدیم یک هفته بعد به ایران آمدیم که دو روز در یکی از پادگانهای اطراف شهر قرنطینه بودیم و سپس در میان استقبال مردم ما را به داخل شهرآوردند. چیزی که از آن روزهای در خاطرم هست این است که به هیچ وجه پشیمان نبودیم و اگر همان وقت میگفتند که دوباره آماده جنگ شوید ما آماده بودیم تا باز هم برای کشور و ولایت جان فشانی کنیم.
وقتی اولین بار چشمتان به در و دیوار شهر قم و حرم حضرت معصومه (س) افتاد چه احساسی داشتید؟
وارد شهر که شدیم و چشمم به گنبد و بارگاه حضرت معصومه (س) افتاد یک احساس امنیت و آرامش خاصی پیدا کردم و اولین جایی که آمدیم حرم حضرت معصومه (س) بود و پشت سر آیتالله مرعشی نجفی نماز جماعت را خواندیم و یک قرآن جیبی هم به ما هدیه دادند.
حضرت معصومه (س) ولینعمت ما هستند و حضور در کنار این حرم مطهر آرامش و سکینه برای همه ما است و افتخار میکنم که خادم حرم شدم و حضرت معصومه (س) هم هرچیزی که خواستم به من داده است و من خانه، زندگی، فرزند و هر چیزی که دارم را از حضرت معصومه سلامالله علیها دارم.
فرمودید هرچه دارم از حضرت معصومه سلامالله علیها دارم؛ میتوانید بیشتر توضیح دهید؟
من بعد از اینکه از اسارت آزاد شدم در سپاه مشغول انجام وظیفه شدم و به خاطر صدماتی که در دوران اسارت به من خورده بود و شکنجههایی که با شوک الکتریکی و انواع دیگر شکنجهها به ما میدادند برای فرزنددار شدن دچار مشکل شده بودم و نیاز به عمل جراحی داشتم؛ من در روز عاشورای سال ۱۳۷۰ از طرف سپاه برای برقراری نظم عزادارن در داخل حرم حضرت معصومه سلامالله علیها بودم و همانجا از امام حسین علیهالسلام خواستم که این مشکل من را برطرف کنند و من صاحب فرزند شوم و نذر کردم که اگر صاحب پسر شوم اسمش را علیاصغر بگذارم که چند روز بعد از عاشورا عمل کردم و عمل نتیجه داشت و در سال ۱۳۷۱ اولین فرزندم که پسر بود به دنیا آمد و اسمش را هم علیاصغر گذاشتم.
چه شد که خادم حضرت معصومه سلامالله علیها شدید؟
همانطور که گفتم من از کودکی در این شهر بزرگ شدم و ارادت ویژهای به حضرت معصومه سلامالله علیها داشتم به همین خاطر بعد از اینکه از اسارت آمدم و در حرم حضرت معصومه سلامالله علیها حاجت گرفتم به دنبال این بودم که هر طور شده خادم این آستان مقدس باشم.
یکی از دوستان من که جانباز هم بود خادم کفشداری حرم بود و من را معرفی و راهنمایی کرد و من اوایل بهصورت غیررسمی در گوشه و کنار حرم خدمت میکردم تا اینکه در فروردین سال ۱۳۸۰ بهعنوان خادم افتخاری در حرم اسمم ثبت شد و خادم انتظامات مسجد اعظم بودم و با ساختهشدن صحن صاحبالزمان (عج) خادم افتخاری انتظامات این صحن شدم و تا امروز هم در همین صحن هر هفته یک نوبت مشغول خدمت هستم.
در این مدت خاطرهای از حرم حضرت معصومه سلامالله علیها دارید؟
من هر چه دارم از حضرت معصومه (س) دارم و از فرزند گرفته تا خانه و ماشین و هر چیز دیگری که دارم از حضرت معصومه دارم و در مدت این بیستوچند سالی که خادم افتخاری این حرم بودم هر جور شده هر هفته خودم را برای خدمت رساندم و برکات این خدمت را هم در زندگی خود دیدهام.
هر وقت که در زندگی مشکلی داشتم و یا پولی کم آوردم حضرت معصومه (س) جبران کردند مثلاً خانه کوچکی داشتم که فروختم بعد از یک هفته بااینکه پول نداشتم ولی به برکت حضرت معصومه (س) از جایی که فکرش را هم نمیکردم پول جور شد و توانستم خانه بخرم.
انگیزهای که باعث شد بیست سال این خدمت ادامه داشته باشد چه بوده و چه خواستهای از حضرت دارید؟
انگیزه من این هست که آن دنیا حضرت دستمان را بگیرند؛ ما دو ولینعمت در ایران داریم که یکی امام رضا علیهالسلام هستند و یکی هم حضرت معصومه سلامالله علیها در قم و من دنبال این هستم که این خواهر و برادر در قیامت دستم را بگیرند و کمکم کنند و انشاء الله عاقبتبهخیر شوم و فرزندانم هم عاقبتبهخیر شوند.
انتهای پیام
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰