قزوینی:علمای شیعه هیچگاه فتوا به تکفیر اهل سنت ندادهاند/عباسی:امکان تقریب از جانب «آل سعود» منتفی است
خبرگزاری فارس، علیرضا ملوندی، آزاده لرستانی: پس از سالهای 2013 و به ویژه ۲۰۱۴ که گروهی متشکل از مسلمانانی تندرو که خود را جهادگر میدانستند به سرعت بیابانهای سوریه و عراق را در نوردیدند و شهرهای مهمی از این کشورها را به تصرف خود درآوردند. تقریباً روزی نیست که نام «داعش» در رسانههای مختلف جهان
خبرگزاری فارس، علیرضا ملوندی، آزاده لرستانی: پس از سالهای 2013 و به ویژه ۲۰۱۴ که گروهی متشکل از مسلمانانی تندرو که خود را جهادگر میدانستند به سرعت بیابانهای سوریه و عراق را در نوردیدند و شهرهای مهمی از این کشورها را به تصرف خود درآوردند. تقریباً روزی نیست که نام «داعش» در رسانههای مختلف جهان مطرح نشود. فیلمهای وحشتناک جنایات این گروه، مشتمل بر سلاخیها و کشتار بیرحمانه افراد به مدد اینترنت دست به دست میشود و اتفاقاً بسیار هم پر بازدیدند.
امروز، داعش در موصل سقوط کرده، سرنوشت ابوبکر البغدادی در هالهای از ابهام قرار دارد و پایههای خلافت خودخواندهاش در سایر نقاط نیز متزلزل شده است. با این حال آنچه «داعش» را شکل داد همچنان سوژه جذابی برای محققین است.
به همین منظور با حضور آیتالله سیدمحمد حسینی قزوینی مدیر شبکه جهانی ولایت و حجتالاسلام حبیب عباسی نویسنده کتاب «تیشهها و ریشهها» در ادامه پرونده «فکر تکفیر»، میزگردی را با عنوان «چرایی شعلهور شدن تکفیر در منطقه و شکلگیری داعش» برگزار کردیم، آیتالله قزوینی دراین گفتوگو تأکید میکند که ریشه تکفیر در همان صدر اسلام وجود داشته و راه حل آن را اقدام فرهنگی مبتنی بر گفتوگو هدفمند میداند و حجت الاسلام عباسی هم از نقش ویژه اهل سنت برای خاموش کردن این فتنه سخن میگوید، مشروح این میزگرد را در ادامه بخوانید:
خاستگاه سلفیهای جدید/عکسالعمل علمای اهل سنت در برابر ابن تیمیه
*زمینه فکری و مبانی اندیشه گروههای سلفی جهادی چیست؟ تصور میکنید چرا از میان اهل سنت شاهد شکلگیری چنین گروههایی هستیم که نه فقط شیعیان، بلکه اهل سنت را به راحتی تکفیر میکنند؛ یعنی آن حرمت امام مسلمین که مورد هژمونی تمام فرق است را به راحتی زیر پا گذاشته میگذارند؟
-آیتالله قزوینی: در رابطه با گروههای جهادی ـ تکفیری که در این سه و چهار سال اخیر تحت عنوان داعش و گروههای همسو با داعش به وجود آمده، چند مسأله باید مورد بحث قرار بگیرد، یک وقتی میخواهیم ببینیم ریشه و خاستگاه اینها کجا بوده و دیگر اینکه به وجود آورنده این فضای جدید و این سلفیهای جدید کجا بوده است.
اما ریشه اینها، به تفکر اموی بر میگردد که ۲۱ سال علیه اسلام ، قرآن و رسول اکرم(ص) جنگیدند و در سال هشتم هجری در مکه زیر بار قدرت شمشیربران سربازان اسلام به ظاهر مسلمان شدند که امیرالمؤمنین(ع) در نامه ۱۶ نهجالبلاغه قسم شدید و غلیظی یاد میکند که: «و الذى فلق الحبه و برء النسمه ما اسلموا و لکن استسلموا و اسروا الکفر»، دودمان بنی امیه و قریش که در مکه به ظاهر مسلمان شدند، در واقع مسلمان نبودند، تظاهر به اسلام کردند، کفرشان را از ترس مسلمانان مخفی کردند و امروز در جنگ صفین یارانی برای کفر پیدا کردند و ظهور کردند.
هیثمی از علمای اهل سنت متوفای ۸۰۷ در جلد اول کتاب «مجمعالزوائد» صفحه ۱۱۳ همین تعبیر را از قول عمار مطرح کرده که قریش در فتح مکه مسلمان نشدند و تظاهر به اسلام کردند.
اسلاف اینان در جنگ بدر، حتی در جنگ احد و احزاب، زخم خورده شمشیر اسلام به ویژه رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بودند و دنبال فرصتی برای عقدهگشایی بودند؛ بعد از رحلت نبی مکرم(ص) با راه اندازی جنگ جمل و خصوصاً جنگ صفین که ۱۸ ماه طول کشید و بنا به نقل یعقوبی بیش از ۱۰۰ هزار کشته داد، این فکر در جامعه ایجاد شد که باید آن سمت و سویی که اسلام و مسلمانان میروند، سد شود و توجه مردم را از رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) برگردانده و از توسل به اهل بیت(ع) که زمینه ارادت مسلمانان را به آنان فراهم می کند، ممانعت شود.
مروان، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى صحابه پیامبر اکرم(ص) را مىیند که روى قبر حضرت نشسته و با ایشان راز دل مىگوید و اظهار عشق و ارادت مى کند، گردن او را گرفت و گفت: «أتدری ما تصنع؟»؛ مىفهمى دارى چه کار مىکنى؟
ابوایوب انصارى به او جواب مىدهد: «جئت رسول اللّه ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه(ص) یقول: لاتبکوا على الدین إذا ولیه أهله، ولکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله»؛ اینجا براى زیارت پیامبر اکرم(ص) آمدهام، براى دیدار خاک و سنگ نیامدهام. از پیامبر گرامى(ص) شنیدم که مىفرمود: زمانى که انسانهاى شایسته، در مسند حکومت نشستند، غصه ندارد، غصه و گریه روزى است که مثل تو نااهلى در مسند قدرت قرار گرفته باشد.(مستدرک الصحیحین، ج ۴، ص ۵۱۵؛ مسند أحمد، ج ۵، ص ۲۲)
و یا حجاج بن یوسف ثقفى وقتى به مدینه آمد و مشاهده کرد که مردم اطراف قبر پیامبر(ص) پروانهوار مىچرخند، گفت: تبّاً لهم! إنّما یطوفون بأعواد ورمه بالیه ، هَلاّ طافوا بقصر أمیر المؤمنین عبدالملک؟ ألا یعلمون أنّ خلیفه المرء خیر من رسوله؟!(شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۲۴۲، النصائح الکافیه، ص ۱۰۶)؛ مرگ بر اینها که بر اطراف استخوانهاى پوسیده پیامبر مىچرخند ـ نستجیر باللّه ـ چرا اینها نمیروند اطراف قصر عبدالملک بگردند، مگر نمىدانند که عبدالملک خلیفه خدا هست و بهتر از رسول و فرستاده خدا است.
پس این فکر در همان قرن اول هجری شکل گرفت، ولی جامعه این فکر را پذیرا نبود، زیرا اکثریت با مسلمانها بود و مردم، صحابه و اتباع تابعین آگاه بودند. در قرن هشتم هجری، ابن تیمیه این فکر را پیریزی میکند و به صورت خیلی آرمانی و تحریککننده آن را در جامعه ارائه میکند و هر گونه توسل را مظهر شرک و عامل قتل متوسل معرفی میکند که متأسفانه عدهای بیخبر و ناآگاه در منطقه شامات هم پذیرای این اندیشه شده و از آن استقبال کردند.
در مقابل، علمای اهل سنت قیام کردند، شافعیها، حنبلیها، مالکیها چند بار ابن تیمیه را محاکمه کردند و به زندان انداختند و تعهد گرفتند که دیگر از تکفیر مسلمانان سخن نگوید، نسبت به ساحت مقدس نبی اکرم(ص) اهانت نکند، نسبت به خدای عالم حرف کفرآمیز نزند. ابن تیمیه هر بار بعد از آزادی از زندان به تبلیغات سوء خود ادامه میداد تا اینکه برای آخرین بار در سال ۷۲۸ هجری قمری او را دستگیر و در زندان قلعه دمشق برای همیشه زندگیاش خاتمه یافت.
چرایی ایجاد فرقههای مختلف در سه کشور ایران، عراق و عربستان
بعد از او فقط شاگردش، ابن قیم جوزیه فرهنگ او را در جامعه منتشر کرد و به تدریج افکار او در زاویه فراموشی قرار گرفت تا اینکه وحدت کشورهای اسلامی تحت عنوان امپراطوری اسلامی در قرن دوازدهم شکل گرفت و این وحدت، استخوانی در گلوی اروپاییها و غربیها شد و در تلاش برای از همپاشی این امپراطوری، اطاق فکری تشکیل دادند و نتیجه هزاران ساعت هماندیشی برای از همپاشی امپراطوری عثمانی و تجزیه کشورهای اسلامی و ایجاد اختلاف میان مسلمانان.
منجر به ایجاد فرقه بهاییگری در ایران، اخباریگری در عراق و وهابیت در عربستان سعود شد. در ایران و عراق با ایستادگی مراجع در برابر بساط فتنه محمد علی باب و اخباریگری، در کمتر از ۲۵ سال این آشوب برچیده شد؛ این فتنه آثار کمی داشت و اصلاً قابل توجه نبود.
ولی در عربستان سعودی، محمدبن عبدالوهاب جد اعلای مفتی اعظم فعلی، شیخ عبدالعزیز آل شیخ و محمدبن سعود جد اعلای سلمان، پادشاه فعلی عربستان با یکدیگر عهد و پیمان بستند و با استفاده از مستشاران نظامی بریتانیا، فتوای کفر مسلمانان توسط محمدبن عبدالوهاب صادر و کشتن و تصرف اموال آنان از طرف محمدبن سعود انجام میگرفت، به مسلمانان که همه سنی بودند – در اطراف ریاض شیعه نبود – حمله کردند، مردم را کشتند و اموال آنها را به عنوان غنائم جنگی تصرف کردند و در مدت کوتاه اموال کلانی را تصرف کردند؛ نیروی قدرتمندی به دست آوردند و ریاض را تحت سیطره خود در آوردند و بعد از آن در سال ۱۲۱۷ هجری قمری طائف را تصرف کردند.
جمیل صدقى زهاوى از علماى اهل سنت عراق در باره حمله وهابیان به طایف مىنویسد: از زشتترین کارهاى وهابیان در سال ۱۲۱۷، قتل عام مردم طایف است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، کودک شیرخوار را در آغوش مادر سر بریدند، جمعى را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، کشتند و حتى گروهى را که در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند و کتابها را که در میان آنها تعدادى قرآن و نسخههایى از صحیح بخارى و صحیح مسلم و دیگر کتابهاى حدیثى و فقهى نیز بود، در کوچه و بازار افکنده و آنها را پایمال کردند.(الفجر الصادق، ص ۲۲).
جمعى از ستمدیدگان طائف داخل مسجدالحرام شدند و آنچه بر آنان گذشته بود بیان داشتند، مردم سخت به وحشت افتادند، گویا که قیامت برپا شده است. زمانی که علما و مفتیان مذاهب چهارگانه اهل سنت از مکه مکرمه و دیگر بلاد اسلامى براى اداى مناسک حج آمده بودند، به کفر وهابیان حکم کردند و بر امیر مکه واجب دانستند تا با آنان به مقابله برخیزد و فتوا دادند که بر مسلمانان واجب است تا در این جهاد شرکت کنند و در صورت کشته شدن شهید خواهند بود.(سیف الجبر المسلول على الأعداء، ص ۲) ولی از آنجایی که وهابیت قدرت و امکانات وسیعی داشتند، به مکه و جده حمله کردند و در کمترین مدت آنجا را تصرف کردند و در نهایت یک حکومت نوپایی را در سال ۱۱۵۷ هجری تأسیس کردند.
این در حقیقت یک خلاصهای از پیشینه کار سلفیهاست که امروز هم شما میبینید خلبان اردنی را وقتی آتش میزدند، در پایانش میگویند ما به دستور شیخالاسلام ابن تیمیه این کار را کردیم، در حقیقت یک جهادی برای ما است! الان هر کاری میکنند، آدم میکشند و سر بچه را میبرند، تمام اینها را استناد به سخنان محمدبن عبدالوهاب و ابن تیمیه میکنند.
نکته دوم، زمینه فکری و فرهنگیای این تفکر است که چگونه آدمهای جانی تربیت کردند، در فضای مجازی تصویر داعشی چچنی پخش شده که با افتخار میگوید: من سر ۳۸۵ نفر را بردم، آیا این آدمی است که از مادر جنایتکار متولد شده باشد، این تفکر است، این تفکر چیست؟! ابن تیمیه به صراحت روی تکفیر مسلمانان کار کرده است که: بهترین راه برای موفق شدن در جامعه و تقسیم آن به جامعه توحیدی و جامعه شرکی است، بنابراین برای خودش هم معیاری قرار داد و اعلام کرد کسانی که متوسل به پیغمبر(ص)، امامان(ع) و صالحان میشوند، اینها از دائره توحید خارج هستند! این تفکر یک تفکر سادهای نبود که ما بخواهیم به سادگی از کنار این تفکر عبور کنیم، بلکه یک بحث اساسی است که با منطق قرآن و با سنت پیغمبر(ص) تطبیق نمیکند.
ماجرای مناظره یک عالم شیعی با مفتی عربستان
من در مناظرهای که سال ۸۲ با مفتی عربستان سعودی در طائف داشتم، از او سؤال کردم، دلیل شما برای اینکه افراد را تکفیر میکنید چیست؟ ایشان گفت: شما به جای اینکه بگویید یا الله، میگویید یا علی، یا حسین، این شرک است، خود محمدبن عبدالوهاب هم به صراحت در رسائل شخصیهاش دارد، جلد اول مجموعه مؤلفات جلد ۱۴۷ میگوید: «من جعل بینه وبین الله وسائط یدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال والدم»، هر کس بین خودش و خدا واسطه قرار بدهد، ۴ حکم برای اوست، اول این که کافر است، دوم مرتد است، سوم خونش مباح است و چهارم تصرف اموالش هم جایز است!
آیا این تفکر را از قرآن گرفتند؟ چون این اجتهاد باید یا مبتنی بر آیات یا بر روایات باشد، می بینیم که قرآن برخلاف این نظر میدهد در آیه سوره ۳۵ مائده میفرماید: «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله»؛ بین خود و خدا واسطه قرار بدهید، در سوره یوسف آیه ۹۷ برادران یوسف میآیند پدرشان را واسطه بین خودشان و خدا قرار میدهند: «یا أبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»، یا در سوره نساء آیه ۶۴ میفرماید: «اسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیما»، کسی برود خدمت پیغمبر او را واسطه قرار بدهد، خدا گناهش را میبخشد، این منطق، منطق قرآن است، قبل از اینکه ما به روایت برسیم.
من وقتی برای مفتی، این آیات قرآن را خواندم، گفت: این آیات مربوط به زمان حیات پیغمبر(ص) است، گفتم در صحیح بخاری از قول خلیفه دوم بیان شده که میگوید: «اللهم انا کنا نتوسل إلیک بنبینا»، خدایا ما صحابه همواره به پیغمبرت متوسل میشدیم.
گفت: نه! وقتی پیغمبر(ص) از دنیا رفت، دیگر خبری از این دنیا ندارد، نه سلام ما را میشنود، نه توسل ما را میشنود و نه قدرت دارد بر اینکه به ما جواب بدهد و من بعضی از روایتها را برای او خواندم.
گفت: صحابه دین را بهتر فهمیدند یا شما؟ ما بعد از رحلت پیغمبر(ص) نداریم که صحابه کنار مزار پیغمبر(ص) بیایند و متوسل شوند، گفتم: ای شیخ! از شما بعید است، این را با قاطعیت میگویید! بیهقى و دیگران نقل مىکنند:
«أصاب الناس قحط فی زمن عمر رضی اللّه عنه، فجاء رجل إلى قبر النبی صلى اللّه علیه وسلّم، فقال: یا رسول اللّه! هلک الناس، استسق لأمّتک…»(دلائل النبوّه بیهقى، ج ۷، ص ۴۷، المصنّف ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۴۸۲ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۳۴۶ و ج ۵۶، ص ۴۸۹، الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۱۴۹، تاریخ الإسلام، ج ۳، ص ۲۷۳)؛ در زمان عمر، مردم دچار قحطى و خشکسالى شدند، مردى کنار قبر پیامبر(ص) آمد و گفت: اى رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند براى امتت طلب باران کن. رسول خدا(ص) در عالم خواب به آن مرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودى باران خواهد آمد و سیراب خواهید شد و بگو: کیسه سخاوت را گسترده ساز.
آن مرد ماجراى خوابش را براى عمر نقل کرد، قطرات اشک از چشمان عمر جارى شد و گفت: خداوندا، کوشش و جدیت کردم، ولى همیشه ناتوان و عاجز بودم.
او گفت: همه این روایات جعلی، ساختگی و دروغ است، گفتم: شما میگویید دروغ است، ولی ابن حجر عسقلانی از اسوههای علمی اهل سنت در کتاب فتحالباری جلد ۲ صفحه ۴۱۲ میگوید، روایات صحیح است، ابن کثیر دمشقی در البدایه و النهایه جلد ۷ صفحه ۱۰۵ میگوید: روایت صحیح است، وقتی این طور قاطعانه گفتم او متوقف شد، گفت: کتابها را بیاورید ببینیم راست است یا دروغ میگویند، کتاب را باز کردند، در همان صفحه دیدند که درست است و بین خودشان یک اختلاف شدیدی افتاد، چند نفر نشسته بودند، من هم با مسئول بعثه مقام معظم رهبری جناب آقای نواب یک طرف نشسته بودیم، من به آقای نواب گفتم ما کار خودمان را کردیم، بیش از این اگر اینجا بمانیم، اینها وقتی در بحث کم بیاورند، متوسل به خشونت میشوند، تا کار به آنجا نرسیده، برویم.
مفتی اعظم دیگر بالاترین مقام علمی وهابیت است، شما حساب کنید حضرت امام چه اقتداری داشت، تقوایش را حذف کنید، قدرتش به توان ۲۰، میشود مفتی اعظم، با این قدرت علمی و این اقتداری که در آنجا دارد، در برابر یک طلبه کوچک نمیتواند جواب بدهد.
اینها میگویند هر کس نماز جماعت نرود کافر است باید کشته شود، یعنی اینها یکسری فتواها از خودشان آوردند صادر کردند که اینها به هیچ وجهی نه با قرآن، نه با سنت نه با سیره صحابه تطبیق نمیکند، مثلاً در کتاب «الدر السنیه» جلد ۱۰ صفحه ۳۲۸ از قول محمدبن عبدالوهاب میگوید اگر یک شهری، یک روستایی اذان و اقامه ترک کنند، تمام مردم آن شهر و آن روستا باید از دم قتلعام شوند، این چه منطقی است؟! یا مثلاً در کتاب الدرر السنیه جلد ۴ صفحه ۲۰۴ میگوید: اگر کسی ولو از روی کسالت به نماز جمعه نرود باید گردن او زده شود، یا اگر کسی نماز عید فطر نرود یا نماز عید قربان نرود، باید کشته شود، یا اگر شخصی وضو میگیرد نیت وضو را به زبان بیاورد، این بدعت است! این فتواهایی که آنها ساختند همه زمینهساز بود، برای ظهور یک فرقهای به نام داعش، داعشی که این چنین جنایت مرتکب شود که شاید در تاریخ بشریت اگر نگوییم بینظیر، قطعاً کمنظیر بوده که به تعبیر سردار سلیمانی بچه را از دست مادر میگیرند میسوزانند کباب میکنند، روی برنج میگذارند و به مادرش میدهند، در تاریخ از زمان آدم تاکنون حتی در وحشیترین ارتشها، ارتش هیتلر یا صهیونیست چنین اتفاقی نیفتاده بود، مشخص میشود داعش و همقطرانش از ابتدائیات انسانیت و فطرت بشری کاملاً به دور هستند. این سابقه و چنین فتواهایی داعش و امثال آن را میسازد.
علل رویگردانی جوانان شیعه از تکفیریها
*چرا از میان اهل سنت این نیروها انتخاب شدند؟
-آیتالله قزوینی: نکتهای که ما باید دقت کنیم که داعش چگونه به وجود آمد، خانم کلینتون در کتاب خاطرات خود نوشته که ما دیدیم حزبالله به عنوان یک قدرت در منطقه حضور دارد و تمام معادلات سیاسی که ما طراحی میکنیم، همه را به هم میزند، به فکر افتادیم یک چیزی شبیه حزبالله در منطقه ایجاد کنیم، دیدیم بهترین گزینه این است که داعش راه بیندازیم، در نتیجه داعشسازی کردند و از آن طرف هم مدعی هستند ما میخواهیم با داعش مبارزه کنیم.
اما درباره اینکه چرا از شیعه کسی به این سمت نمیرود، رسول اکرم(ص) فرمودند: «إنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی» من بعد از خودم قرآن و عترتم را به یادگار میگذارم، اگر در سایه این قرآن و عترت حرکت کنید هرگز گمراه نخواهید شد، امتیازی که شیعه دارد و هیچ یک از مذاهب ندارد، وجود فرهنگ اهل بیت در مذهب شیعه و در میان جوانان شیعه است و لذا این فرهنگ اهل بیت، بچه شیعهها را در برابر هرگونه هجمههای فکری واکسینه میکند، روی این جهت ما میبینیم در تاریخ اگر جنگی هم صورت گرفته، جنگ شرافتمندانه بوده، نه اینکه بچه را جلوی چشم مادر سر ببرند، کباب کنند و به مادر تحویل بدهند و جلوی پدر و مادر بچه را اعدام کنند یا افرادی را زنده زنده آتش بزنند یا روز عید قربان چند نفر را قربانی کنند و بگویند این قربانی ما بود از ما بپذیر! اینها همه نشانگر دور افتادن از فرهنگ اهل بیت و عدم توجه به سخنان رسول اکرم(ص) است.
*در مکتب اهل بیت(ع) چه نکاتی است که باعث میشود در مذهب شیعه به سمت تکفیر اهل سنت نرویم یا اینکه شیعه بخواهد شیعه را تکفیر کند؟
-آیتالله قزوینی: یک جملهای امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه خطاب به مالکاشتر نخعی دارد، هنگامی که مالک را به مصر میفرستند- این جمله باید با طلا نوشته شود و در تمام روز نصبالعین ما شود- میفرمایند: مالک داری آنجا میروی مردم دو دسته هستند، «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» یا برادر دینی تو هستند یا برادر خلقتی تو هستند، شما یک وجه اشتراک دینی دارید، شما میگویید لا اله الا الله و محمد رسول الله هستید، آنها هم گوینده همینها هستند یا نه یک اشتراک خدایی دارید، تو مخلوق خدایی او هم مخلوق خداست، مبادا تصور کنی این مردم برای تو طعمه هستند و هر نوعی بخواهی در سرنوشت اینها دخالت کنی، یا روایت دیگری از حضرت امیر(ع) است که میفرمایند: فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا برای مردم آن را بپسند که برای خود میپسندی و برای دیگران مپسند آنچه را که برای خود نمیپسندی، این شاکله فکری شیعه را بازسازی میکند.(نهج البلاغه خطبه ۳۱)
یا عبارت دیگری از امیرمؤمنان علی(ع) است که «الدهر یومان: یوم لک و یوم علیک» دنیا دو روز است، «روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد»، یک بار خدا به تو عزت و قدرت داده است، یک روزی هم از تو میگیرد، «اذا کان لک فلا تبطر» آن روز که قدرت داری مبادا ظلم کنی، مبادا در حقوق مردم تعدی کنی، «واذا کان علیک فاصبر»، یک دفعه میبینی قدرت از دست تو رفت، شکیبا باش و تحمل کن.(نهج البلاغه حکمت ۴۰۷)
باز یک جمله زیبایی دارند، یکی از بهترین روایات که همواره برای من الگو بوده و هر وقت هم بحث کردم دیدم روی مردم خیلی تأثیرگذار است، این است که حضرت(ع) میفرماید: «أَحْبِبْ حَبِیبَکَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوْماً مَا وَ أَبْغِضْ بَغِیضَکَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوْماً مَا»(نهج البلاغه حکمت۲۷۴)؛ با کسی که رفیق و دوست هستی معتدل باش و تمام اسرار زندگیات را به او نگو در تعامل با همنوعان خود معتدل باش، نه نسبت به آنها با نظر حقارت نگاه کن، نه آنقدر صمیمی باش که تمام اسرار زندگیات را در اختیار او قرار دهی، چون شاید همین رفیقت یک روزی با تو بد شود، تمام اسرار زندگیات را برملا میکند و تو را رسوا میکند.
ریشه اعلام کردن لیست اموال مسئولان کجاست
با دشمنت هم مدارا کن، اگر با کسی دشمنی کردی تمام پلها را خراب نکن، تمام پردهها را پاره نکن، آبروش را نبر، رسوایش نکن، چون «عسَى أَنْ یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوْماً مَا» شاید یک روزی با او آشتی کردی و رفیق شدی، اگر پردهدری کردی هر وقت به چشمهای او نگاه کردی خجالت میکشی.
شما این فرهنگ را کجا میتوانید پیدا کنید؟ در کدام مذهب و دین؟! این تعبیر حضرت امیر(ع) فقط مخصوص خودشان است و کسی به جز علی(ع) نمیتواند چنین حرفی بزند و عمل کند، بنابراین امام علی(ع) وقتی وارد کوفه شدند، گفتند: «دَخَلْتُ بِلاَدَکُمْ بِأَشْمَالِی هذِهِ وَ رَحْلَتی، و رَاحِلَتى، هَاهِىَ فَإنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلاَدِکُمْ بِغَیرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنینَ».(بحارالانوار، جلد ۴۰، صفحه ۳۲۵)؛ مردم کوفه من وارد کوفه شدم، لباسم همینهاست که تنم است، مرکب من همین است، وسایل زندگی من هم همینها است که میبینید، اگر یک روزی دیدید از شهر شما رفتم بیش از این لباس با خودم بردم، بیش از این مرکب و وسایل خانه داشتم، بدانید علی جزء خائنین است.
اینکه میگویند مسئولان باید لیست اموالشان را بدهند، بنیانگذارش امیرالمؤمنین(ع) است. امیرالمؤمنین حرف میزد و عمل میکرد، بنابراین برای ما یک الگویی است که هم الگوی رهبری و شهروندی است، لذا با این الگو الحمدلله جوانان ما در این ۱۴ قرن بیمه بودند و قدرتی هم داشتند. از همان ابتدا امیرالمؤمنین منادی وحدت بودند، حتی فرمودند: «أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ»(نهج البلاغه خطبه ۱۲۷)؛ اگر کسی دم از تفرقه زد و زیر عمامه من بود او را بکشید، یعنی عزیزترین عزیز من دم از تفرقه زد بین شیعه و سنی زد، او را بکشید، چون ایجاد فتنه میکند و قرآن هم میگوید: «وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنْ الْقَتْلِ»(البقره: ۱۹۱)
فقهای شیعه مرتب از عملکردهای نادرست شاهان صفوی انتقاد میکردند/فتوای نوح افندی برای کشتن شیعیان
*همین موضوع مورد بحث است که برخی اهل سنت میگویند شیعهها هم این کار را کم نکردند و از صفویه نام میبرنند، اکنون گروههای تکفیری هم ایرانیها را با نام الجیش الصفوی نام میبرند، یک مقدار به این بحث بپردازید که موضع علمای شیعه در آن زمان چه بوده است؟
-آیتالله قزوینی: در این رابطه سخن زیاد است، موضع علمای شیعه قطعاً برای این قضایا منفی بوده و هیچ کدام از علمای شیعه موافق سنیکشی نبودند، این آقایان یک مورد برای ما بیاورند که یک فتوایی از مراجع شیعه برای کشتن سنی صادر شده باشد، فقهای شیعه مرتب از عملکردهای نادرست شاهان صفوی انتقاد میکردند، از باب نمونه شاردن از شخصی به نام ملاکاظم نام میبرد و مینویسد: از اخلاق و عادات شاه عباس ثانی مذمت میکرد و کار را به جایی رسانید که میگفت: این پادشاه، دائم الخمر و در نتیجه کافر شده، الطاف خداوندی شامل او نیست، بایستی او را کشت و به جایش یکی از پسران شیخ الاسلام را که نوه شاه عباس کبیر است، برگزید.(سفرنامه شاردن، بخش اصفهان، ترجمه: حسین عریضی، ص ۱۱۴)
ولی متأسفانه موارد زیادی داریم که برخی مفتیان مزدور که تحت تأثیر تبلیغات حکومتهای فاسد قرار میگرفتند فتوا به قتل شیعیان میدادند که من دو نمونه ذکر میکنم:
نمونه اول: در قرن ۱۱ هجری قمری سلطان مراد چهارمین پادشاه عثمانی(۱۰۳۲ – ۱۰۴۹ ه) تصمیم گرفت به ایران حمله کند و راهی جز از طریق شعلهور ساختن اختلاف مذهبی نداشت و از این روی دست به دامن علمای بزرگ اهل سنت شد و منافقی غیر از نوح افندی پاسخ نداد، وی فتوای شنیعی صادر کرد که: «من قتل رافضیا واحدا وجبت له الجنه!»؛ هر کس یک شیعه را بکشد بهشت بر او واجب میشود تا آنجا که نوشت: «ومن توقف فی کفرهم وإلحادهم ووجوب قتالهم وجوازقتلهم، فهوکافر مثلهم! . . . فیجب قتل هؤلاء الأشرار الکفّار، تابوا أولم یتوبوا . . . ویجوز استرقاق نسائهم.. و استرقاق ذریاتهم تبعا لامهاتهم»؛ هر کس در کفر و الحاد شیعیان و جواز قتل آنان توقف و درنگ کند نیز کافر است و کشتن این اشرار و کفار چه توبه کنند و یا نکنند ، واجب است و اسیر کردن زنان و فرزندان خردسال آنان نیز جایز است. اصل و متن این فتوا را ابن عابدین از فقهاء بزرگ احناف در کتاب تنقیح الفتاوی الحامدیه: ج ۱ ص ۱۰۲ مفصل ذکر کرده است.
گفتنی است که این فتوا مورد قبول دیگر علمای اهل سنت نبود، ولی حاکمان ظالم و افراد ناآگاه این فتوای شنیع را ملاک شیعهکشی قرار دادند به طوری که از ۱۷ رجب سال ۱۰۴۸ هجری قمری تا ۲۳ محرم سال ۱۰۴۹ که آتش جنگ و شیعهکشی جریان داشت فقط در شهر حلب حدود ۴۰ هزار نفر شیعه کشته شد.(رجوع شود به: مجله تراثنا ج ۶ ص ۳۸ از مؤسسه آل البیت و کتاب «موقف الشیعه من هجمات الخصوم» ص ۱۰ سید عبد العزیز طباطبائی)
روایتی از کشتار شیعیان در افغانستان توسط عبدالرحمانخان
نمونه دوم: بنا به نقل آقای طالب قندهارى که در کتاب نگاهى به گذشته و حال افغانستان ص ۲۴ مینویسد: کفر و زندقه و ارتداد هزارهها براى دادگاه محرز شد. بنابراین ما [اعضاى دادگاه] در دادگاه عالى شریعت نبوى کابل به ارتداد و کفر هزارهها حکم مىکنیم و کشتنشان را ـ خواه توبه کنند و خواه نکنند ـ واجب مىدانیم. ما از امروز هزاره را متمرد، مرتد و مفسد فى الارض مى دانیم و کشتن آنان، متفرق کردنشان، ویران کردن خانههایشان و به اسارت بردن زنان شان عین جهاد، مایه استوارى دین و به منزله یارى رساندن به اسلام و مسلمین خواهد بود.
و به دنبال آن عبدالرحمانخان در افغانستان، بحث شیعهکشی را راه انداخت به طوری که: صحنههاى قتل عام زنان و کودکان و پیرمردان در سرزمینهاى شیعهنشین، آنجا را به کشتارگاهى حقیقى بدل کرد. گورهاى دسته جمعى کنده مىشد و مردم را زنده در آن دفن مىکردند. آنان مساجد را ویران کرده، روستاها را مىسوزاندند و دامها را از بین مىبردند. مردم را از به خاک سپردن مردگانشان باز مىداشتند، آن سان که جسد مردگان در خانههاىشان متلاشى مىشد و در نتیجه بیمارىهاى مسرى شیوع یافت… آنان دست و پاى افراد بازداشتى را قطع و آنان را به حال خود رها مىکردند تا بمیرند … فرد را بسته، در اختیار سگان درنده و گرسنه قرار مىدادند و سگ، او را زنده زنده مىخورد… کودکان و شیرخوارگان را پیش روى مادرانشان سر مى بریدند و دختران و زنان را در برابر دیدگان کسان شان مورد تجاوز قرار مىدادند … گوش و بینى اسیران را مىبریدند و سیخ گداخته در چشمانشان فرو مىکردند… کشتن کودکان براى آنان تفریح و سرگرمى بود.
امکان تقریب از جانب وهابیت و آل سعود منفی است
*با توجه به نقش منفی و مخرب آلسعود، چرا تا حالا نتوانستیم با عربستان سعودی به یک نقطه مشترک برسیم و با وحدت بتوانیم آرامش و امنیت را به جهان اسلام برگردانیم؟
-حجتالاسلام عباسی: ما دو منظر اختلافی داریم، یک منظر اختلافی، اعتقادی است، اینکه امکان تقریب از جانب وهابیت و آل سعود منفی است و خودشان هم در صحبتهایشان بارها به این مسأله اشاره کردند، از مفتى اعظم عربستان، شیخ عبدالعزیز بن باز استفتا شده: با توجه به آگاهى شما از گذشته شیعیان، نظرتان درباره تقریب میان شیعه و اهل سنت چیست؟«من خلال معرفه سماحتکم بتاریخ الرافضه، ما هو موقفکم من مبدأ التقریب بین أهل السنه وبینهم؟».
در پاسخ گفته است: «التقریب بین الرافضه وبین أهل السنّه غیر ممکن؛ لأنّ العقیده مختلفه … فلا یمکن الجمع بینهما، کما أنّه لا یمکن الجمع بین الیهود والنصارى والوثنیین وأهل السنّه، فکذلک لا یمکن التقریب بین الرافضه وبین أهل السنّه؛ لاختلاف العقیده التى أوضحناها؛مجموع فتاوا و مقالات بن باز، ج ۵، ص ۱۵۶. تقریب میان شیعه و اهل سنّت ممکن نیست؛ زیرا عقاید این دو با هم دیگر سازگارى ندارد و همبستگى میان آنان امکانپ ذیر نیست. همانگونه که نمىشود یهود، نصارى و بتپرستان را با اهل سنت در یکجا جمع کرد و تقریب ایجاد کرد؛ همچنین به سبب اختلاف اعتقادى که میان شیعه و اهل سنّت هست، تقریب میان آنان امکانپذیر نیست.
همچنین در کتاب مسأله التقریب(براى آگاهى بیشتر ر.ک: مسأله التقریب بین أهل السنّه والشیعه، ج ۲، ص ۲۵۳ ، (چاپ پنجم))که با حمایت حاکمان مکه و مدینه در همین سالهاى اخیر منتشر شد، نخستین پیش شرط وحدت و تقریب با شیعه را اثبات مسلمان بودن شیعه دانستهاند.
هر وقت ایران خواست به عربستان نزدیک شود، علمای وهابی کارشکنی کردند/آلسعود خط قرمز انگلیس است!
چون دیدگاه آنها یک دیدگاهی است که قابل تقریب از جانب خودشان نیست، چون معتقدند کسی جزء آنها و دیدگاه آنها مسلمان نیست، بقیه مسلمانها شیعه و اهل سنت ساکنین کشورهای اسلامیه چه خاورمیانه و غیر خاورمیانه، اینها خودشان را در هر دیدگاهی هستند محق میدانند، اما دیگران را هم که مسلمان هستند و گویندگان شهادتین هستند، آنها را هم مسلمان میدانند و لذا مسلمان با مسلمان مینشیند و گفتگو میکند اما اینها تفکرات دیگر و اشخاص دیگر را یعنی هر کسی که اعتقاد به دیدگاه آنها نداشته باشد و وهابی نباشد، اینها کافر میدانند و مهدور الدم، یعنی همزیستی با آنها و گفتوگو با آنها از این حیث مشکل است که دیگران را نه تنها باطل میدانند و مهدور الدم و واجبالقتل میدانند. پس اقدام به قتل و کشتار دیگران میکنند و این جنایت را مرتکب میشوند.
لذا هر چه که جلوتر میرویم حتی گاهی اوقات از حیث سیاسی و جنبه دوم که عرض خواهم کرد تا ایران میآید به عربستان نزدیک شود، باز علمای وهابی هستند که ورود میکنند و ممانعت و کارشکنی میکنند، به خاطر اینکه بنای آنها بر کشتار است، یک صحبت خیلی عجیبی سیدحسن نصرالله دارد که ایشان میگوید برخورد ما با عربستان بسیار دشوارتر حتی از اسرائیل است، چون اگر امروز اسرائیل را رها کنیم و بگوییم ما کاری به حکومت شما نداریم، با شما برخوردی نخواهیم داشت، اصل موجودیت او را بپذیریم، خیلی از مشکلات ما حل خواهد شد، درست است اساساً آنها مسلمان نیستند ولی خیلی از مشکلات ما با آنها حل خواهد شد، اما مشکل ما با عربستان مشکل «وجود» است، یعنی عربستان میگوید: حتی اگر با من دوستی کنید میخواهیم نباشید! اصل وجود ما را به هیچ عنوان نمیتواند بپذیرد و این مشکلترین مانع است.
حالا شما ببینید عربستان حاضر است با اصلیترین دشمنان اسلام همدست بشود، اما با آنهایی که درون اسلام هستند، مشکل دارد، اینجا سؤال است چرا با همانهایی که مسلمان نیستند نمیجنگند؟ چون آنها معتقدند: مشکل اصلی شرک درون اسلام است! حالا آنها پیرو یک دین یا ادیان الهی یا غیرالهی در خارج از اسلام هستند، مشکل اصلی شرک داخل اسلام است و تشبیه میکنند و میگویند پیامبر(ص) چگونه با مشرکین آن گونه شدید میجنگید، حتی شدیدتر از اهل کتاب ما هم باید با مشرکین بجنگیم، مشرکین امروز شیعیان و اهل سنتی هستند که حاضر نیستند تفکر ما که اسلام اصل و صحیح است را بپذیرند، بنابراین میگویند ما در ابتدا به یهودیها و مسیحیها کاری نداریم و مشکل اصلی ما با مشرکین درون اسلام است.
بخش دوم هم به بحث سیاسی بر میگردد که انگلیس از ابتدای تشکیل حکومت آنها در پشت پرده فعالیت داشت، در واقع انگلیس حمایت استعماری خودش را از آلسعود از ابتدا داشته است، به همین خاطر بنا را بر تقویت آنها قرار داد، از آنجایی که اسرائیل برای استکبار خط قرمز است، برای اینها هم خط قرمز است، بنابراین میبینیم پشت پرده با آنها رفتوآمد دارند و اکنون این رفت وآمد علنی هم شده است.پس یک جریان سیاسی راه انداختند تا بیایند آن هدف اصلی را که شیعیان و اهل سنت معتدل هستند و ایران در رأس آنها و بحث جبهه مقاومت است، به بهانههای سیاسی، اهدافشان را به نوع دیگری جبران کنند. یعنی در واقع اصل مشکل آنها اتحاد مسلمین در مقابل با اسرائیل و استکبار بود که جریانهای تکفیری را اینگونه به جان مسلمانان انداختند.
جریان ضد تقلیدی جوانان اهل سنت را هدف قرار داده است
*چرا ما از ظرفیتهای تقریبی اهل سنت و شیعه برای خاموش کردن این آتش استفاده نکردیم؟
-حجتالاسلام عباسی: دو نکته وجود دارد، یکی اینکه وهابیون فعالیت مستمر تبلیغی و تربیت نیرو انجام دادند. دانشگاههای متعددی را تأسیس کردند در اروپا و کشورهای دیگر و با تمام قوا وارد میدان شدند که نتیجهاش این شده است، اما در عین حال خیلی از علمای اهل سنت فتوا دادند که ما مخالف آنها هستیم و بر ضد داعش و بر ضد جریانات تکفیری فتوا دادند، اما باید در نظر داشت که جوانان اهل سنت به سخنان علمایشان گوش نمیدهند، زیرا جوانان را از گوش کردن به حرف علمایشان خارج کردند و جریان ضد تقلید راه انداختند که دیگر لازم نیست از علما تبعیت کنید، جالب اینجاست که یکی از بزرگان الازهر میگفت: مشکل ما الان جوانهایی هستند که طی دو سه سال، چهار- پنج کتاب و مطلب میخوانند و به اینها گفته میشود که شما دیگر برای خودتان مجتهد هستید و میتوانید فتوا و نظر بدهید که در نتیجه مقابل میایستند.
بحث دوم اینکه «رسانه» در اختیار این جریان است، یعنی رسانه غالب در جهان اسلام در اختیار آنها است- سایت، انتشارات و شبکههای ماهوارهای فراوان و پرحجم- اینکه بزرگترین اجلاس ضدتکفیر و ضد عربستان در چچن برگزار میشود اما بازتاب خبری آن آنقدر که عربستان انجام میدهد، نیست، حالا بخشی از آن را در شبکه جهانی ولایت و الولایه انجام میگیرد علمای اهل سنت بازگو میکنند، اما چند رسانه مانند شبکه جهانی ولایت و یا الولایه در عربی توانسته است دیدگاههای علمای تقریبی را در دنیای اسلام منعکس کند؟! در واقع غرب نمیخواهد این صدا را بشنود، چون میخواهد از این فضا استفاده کند و بگوید همه اسلام تکفیریاند، همه مسلمانان تکفیری هستند، اینها با آن رسانههای گسترده که در اختیار دارند به نوعی این جریانها را خفه و کمرنگ میکنند.
البته وقتی گروههای افراطی سلفی این فعالیتهای خودشان را آغاز کردند، خود را مدافع اهل سنت نشان دادند، اما وقتی ورود کردند، برعکس عمل کردند و شروع به کشتار و قتل عام علمای اهل سنت کردند، امامان جماعتی که کوچکترین مخالفتی کردند، آنها را گردن زدند مانند بلایی که در موصل بر سر اهل سنت آوردند و تازه روشن شد که پشت پرده دفاع از اهل سنت و تشکیل حکومت اهل سنت، بازیچهای برای رسیدن به اهداف خودشان بوده است.
تفکر داعش قطع نخواهد شد/تکفیر به نفع هیچ کس نیست
*در این شرایط جهان اسلام چگونه میتواند روی آرامش را به خود ببیند؟
-حجتالاسلام عباسی: تفکر داعش قطع نخواهد شد، هر چند که داعش رو به شکست و اضمحلال است و از عراق و سوریه جمع خواهد شد، اما هستههایی در کشورهای مختلف هستند، این فکر تکفیری را دارند، بنابراین بهترین اقدامی که باید صورت بگیرد، کار فرهنگی و فکری است که وظیفه علمای جهان اسلام است، بارها علمای جهان اسلام در همایشهای مختلف مانند همایش وحدت و غیره دور هم جمع شدند و آنجا هم صحبت از این میشود که همه یکپارچه مقابله کنیم و همدل و متحد هستیم، اما باید راهکارهای عملی برای آن پیدا شود تا وقتی که این جریان اتحاد و تقریب در خانههای مردم، در زندگی مردم نرود و موانع برداشته نشود، مشکل حل نخواهد شد، خود علمای سنت باید برای اصلاح مردمشان قدم بردارند و به اصلاح ریشههای تکفیر در میان مردن سوق پیدا کرده و ورود پیدا کنند تا جوانها جذب جریان تکفیری نشوند.
تفاوتهایی که بین جهاد واقعی که دفاع از اسلام است با جهادی که ثمرهاش تخریب اسلام است، باید برای جوانان روشن و تبیین شود. اگر علما به نقش مؤثر خودشان عمل کنند- همیشه در تاریخ هر جایی که جلوی خونریزیها گرفته شده و علما به نقش خودشان عمل کردند- این یک تأثیر جدی خواهد داشت.
در مرحله بعد باید سراغ حکومتها رفت، حکومتها باید اقدام درست و مناسب انجام دهند، کاری که ایران انجام میدهد و به این باور برسند کشتار به نفع هیچ کس نیست، درست است امروز آمریکا، انگلیس و کشورهای دیگر آمدند از جریان داعش حمایت کردند و داعش در سوریه و عراق تقویت شد و جریان اسلامستیزی را راه انداختند، اما حالا دارند میبینند این تندرویها به کشورهای خودشان بازگشته است، یعنی ناامنی به سمت آنها گسترده شده است.
اگر واقعاً به این فکر و ایده برسند که باید جریان کشتار و حمایت مالی از اینها قطع شود، آنگاه سخنان واقعی شنیدنی و اثرگذار میشود، بنابراین تا وقتی این حمایتها وجود دارد و جوان جویای کار و مشتاق جهاد میبیند پول و سلاح فراوان موجود است و میتواند این اقدام را انجام دهد، از کشور خودش عزیمت میکند و جذب این جریانات میشود، اما وقتی ببیند، حمایتی اتفاق نمیافتد و با مشکلات اینگونه مواجه خواهد شد، قطعاً آرام آرام به سمت شنیدن سخن میرود، یعنی آن طرف حرف باید با ابزارهای مختلف رسانهای و فرهنگی گفته شود که تکفیر به نفع هیچ کس نیست و جریان شیعه و اهل سنت با هم متضرر میشوند.
زیرا وقتی که داعش وارد شهری میشود، افراد را میکشد، اینجا شیعه و سنی در معرض خطر هستند، افراد در فوعه و کفریا کشته میشوند، حلب هم کشته میشوند، شیعه حلب کشته میشود، سنی حلب هم کشته میشود، دیگر آنجا تفکیک جدی اتفاق نمیافتد، ممکن است بگوییم ۳۰ درصد، ۵۰ درصد آسیب برای شیعیان در فلان منطقه بیشتر است، اما باز کلی که نگاه میکنیم میبینیم همه متضرر شدند، امروز آن کسی که در عراق آواره شده است همان اهل سنتی هستند که گفته بودند ما میخواهیم برای شما حکومت ایجاد کنیم، چه کسی اینها را آواره کرده است؟ وهابیت و داعش! چه کسی امروز به اینها پناه داده است؟ شیعیان! مستندی به نام «کوچ مقدس» در شبکه جهانی ولایت ساختیم که نشان میدهند اهل سنت از ترس داعش از شهرهایشان کوچ کردند و به مناطقی رفتند، حتی به بعضی از مناطق اهل سنت رفتند، به آنها اجازه ورود ندادند، اما هنگامی که در زمستان به استانهای شیعه آمدند، شیعیان کربلا آنها را به خانه خودشان راه دادند، در میسر کربلا و نجف موکبهایی که آنجا بود در زمانهای غیر از اربعین، کاملاً در اختیار آنها قرار گرفت، یعنی همان محلی که به اینها گفته شده بود محل شرک است، اینها برای عزاداری امام حسین(ع) است، برای آنها ماواء و پناهگاه شد، پس اگر این نگاه باشد مشخص میشود دوست واقعی کیست و دشمن واقعی کیست.
عوامل جذب ۱۲۰ هزار نیرو در عراق و سوریه از ۸۰ کشور
*با توجه به حوادثی که در سوریه رخ داد و خالد مشعل به سمت عربستان گرایش پیدا کرد، شما نقش ایران را در قضیه فلسطین برای رفع تهمت علیه شیعه چگونه میبینید؟
-آیتالله قزوینی: حضرت امام(ره) فرمود: فلسطین در رأس امور جهان است، الان بیش از ۷۰ سال است که فلسطینی ها از خانه و کاشانهشان آواره شدند و صهیونیست نه تنها فلسطین بلکه کرانه فرات را ملک شخصی خودش میداند، تقریباً هشت کشور را تصمیم دارند یکی پس از دیگری به دست بگیرند و تصرف کنند، همانطور که آقای عباسی اشاره کرد تبلیغات مسموم افکار را مسموم کرده است، من به یک نکتهای اشاره کنم که چه شد یک دفعه از ۸۰ کشور نزدیک به ۱۲۰ هزار نیرو در عراق و سوریه جمع شد؟ رمز موفقیت آنها چه بود؟ آیا همه برای پول آمده بودند؟! اصلاً و ابداً، خیلی از افراد وقتی وارد سوریه میشدند، گذرنامهشان را آتش میزدند و میگفتند ما آمدیم اینجا برای ماندن نه برای برگشتن.
در اینجا چند مسأله وجود دارد که باید دقت شود، اینها میگفتند ما میخواهیم خلافت اسلامی تأسیس کنیم، عشق یک سنی است که یک خلافتی مانند خلافت صدر اسلام درست کند، یعنی اینها با تبلیغات خود در ذهن جوانهای اهل سنت یک آرمانسازی کردند و باعث شدند که عدهای ناآگاه جذب اینها شوند.
دوم بحث جهاد بود، جهادی که خدای عالم چندین آیه در فضیلت جهاد دارد، اینها بحث جهاد را مطرح کردند، یک جوان مسلمان وقتی احساس میکند در صدر اسلام در رکاب رسول اکرم(ص) و خلفا و امیرالمؤمنین جوانهایی از تمام زندگیشان گذشتند، در اینها عشق و علاقه ایجاد کرده است.
مظلومنمایی: سومین عاملی است که این اشخاص را به سوی آنها کشاند، گفتند که شیعیان به صحابه و همسر پیامبر(ص) توهین میکنند و بیایید از صحابه دفاع کنیم، بنابراین این سه مثلث را در دست گرفتند و شبانهروزی هم روی آن کار کردند.
وقتی مفتی اعظم بلغارستان به قم آمد، به من گفت: فلانی هم شما کوتاه آمدید و هم ما اهل سنت، وهابیت الان نزدیک ۲۰ سال است در منطقه ما با ماهوارههایشان یا در فضای مجازی زمینهسازی میکند، من خجالت میکشم بگویم از منطقه من ۲۰ هزار نفر در سوریه میجنگد، اینها ۲۰ سال کار کردند، الان دارند نتیجه ۲۰ سال کارشان را میبینند. بله! ما هم قبول داریم یک تعداد جوانان از برخی از کشور های آفریقایی و غیره آمدند و بیکار بودند و پول نداشتند، برای این آمدند که حقوقهای خوبی میدادند، ولی در اقلیت بودند، بنابراین اگر بخواهیم با اینها مبارزه کنیم، باید رمز موفقیتشان را مورد بررسی قرار دهیم.
باید از نظر فرهنگی کار کنیم، اینکه روز دوم تصرف موصل، ۱۷۰۰ دانشجوی دانشگاه افسری را یکجا سر ببرند، در یک هفته اول چندین نفر از علمای اهل سنت را جلوی چشم مردم اعدام کنند، آیا این خلافت اسلامی است؟ آیا ابوبکر و عثمان و عمر و علی این کارها را کردند؟ ما باید بیاییم عملکرد آنها را با عملکرد صدر اسلام مقایسه کنیم و الان فرصت خوب و طلاییای است که بعد از شکست اینها، دیگر نگذاریم داعش دیگری در جامعه ما ایجاد شود.
پس وقتی جوان فلسطینی اینها را میشنود، یعنی داعش دست گذاشت روی نقاطی که حساسترین نقاط بوده، این جوان فلسطینی فریب میخورد و از مسیر اصلی منحرف کردند، البته خیلی از آنها متوجه شدند و برگشتند و الان وضع کاملاً برای خیلی از افراد روشن است که اینها هدفشان خلافت اسلامی نیست، هدفشان جهاد نیست و هدفشان دفاع از صحابه و امهاتالمؤمنین نیست و قضیه دفاع از فلسطین برای جمهوری اسلامی یک عقیده است و یک تاکتیک نیست، یک استراتژی است، یعنی با تمام وجود نه تنها فلسطین در هر کجا برای اهل سنت مشکلی پیش بیاید، اول کسی که سینه سپر میکند، همین علما و مراجع شیعه هستند، فتواهایی که فقهای ما در این چندسال اخیر از جمله آیات عظام سیستانی، مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی، وحید خراسانی و غیره صادر کردند، عبارتهایی که در ایجاد وحدت و همدلی میان شیعه و سنتی بیان کردند که شاید کمتر سابقه داشت، با این وجود داعش از این فضای آزاد و خالی سوءاستفاده کرده است.
اکنون بیش از ۳۵۰ ماهواره و یک سوم فضای مجازی در اختیار سلفیهاست، ما انتظار داریم که جوانهای شیعه بیش از اینکه هستند در صحنه حضور داشته باشند و رسانههای ما بیایند با اینها به تقابل فرهنگی بپردازند و عقیده، روش و سیره داعش را نقد کند، این کارها خیلی کم صورت گرفته است، اگر چنانچه رسانههای فارسیزبان و عربیزبان ما که فعالیت دارند اتاق فکری تشکیل دهند و بررسی کنند که رمز موفقیت آنها کجاست و آنجا را بمباران تبلیغاتی کنند، همانطور که در جنگ وقتی میبینند در یک جایی مهمات دارند و نیرو جمع کردند، آنجا را میزنند و نمیروند بیابان و کوه را بزنند، لذا میبینم از نظر فرهنگی، نقطه تمرکز آنها کجاست، ما آن نقطه تمرکز را بمباران فرهنگی کرده و آنها را خلع سلاح کنیم، آن هم با منطق قرآن و سنت.
من معتقدم اگر بنشینیم با اینها با زبان نرم سخن بگوییم، در تاریخ بشریت فاسدتر و جانیتر از فرعون نداریم، برای اولین بار و آخرین بار «أنا ربکم الأعلی» گفته است، هیچ کسی جرأت نکرده چنین حرفی بگوید: ولی خدای عالم میخواهد حضرت موسی(ع) را پیش فرعون را بفرستد، میگوید: «فقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنا» با نرمی صحبت کنید، چرا؟ «لَعَلَّهُ یَتَذَکَّر» شاید به فکر بیاید و از قیامت بترسد. من معتقدم با داعشیها با زبان نرم و متناسب با فرهنگ آنها سخن بگوییم، بسیاری از مشکلات حل میشود.
«تکفیر» در هر مقطعی که احساس کنند زمینه فراهم است ظهور میکند
*چگونه شد که آتش تکفیر دوباره شعلهور شد؟
-آیتالله قزوینی: این مسأله مانند آتش زیر خاکستر است، از صدر اسلام دو تفکر بوده، تفکر بنی هاشم در رأسش رسول اکرم(ص) که تفکر وحیانی است، یک تفکر شیطانی که بنی امیه بود، اینها از روز اول ظهور اسلام در تقابل بودند و در تاریخ فراز و نشیبی داشتند، همان گونه که حضرت امیر(ع) در نامه شانزده نهجالبلاغه میگویند اینها کفر خودشان را مخفی کردند، ولی امروز برای کفر خودشان یاری پیدا کردند، لذا ظهور میکنند. اینها در هر مقطعی از تاریخ احساس کنند زمینه فراهم است و مقدمات قیامشان فراهم است، ظهور میکنند، اینطور نیست که ظهور نکنند. مثلاً قبل از ابن تیمیه هم بعضی از افراد مانند فتاوای ضد شیعی صادر کردند مانند: حسن بن على بَرْبَهارى متوفاى ۳۲۹، عالم معروف حنبلى زیارت قبور، نوحهگرى و مرثیهخوانى بر امام حسین(ع) را براى اولین بار منع کرد و زیارت حضرت را قدغن ساخت و دستور کشتن نوحه خوانان را صادر کرد.(نشوار المحاضره، ج ۲، ص ۱۳۴)
و یا عبیداللّه بن محمد بن حمدان عکبرى، معروف به ابن بطه متوفای ۳۸۷، از فقهاى حنبلى است. بنا به نقل ابن تیمیه، وى زیارت و شفاعت پیغمبر(ص) را انکار کرد و معتقد بود که سفر براى زیارت قبر پیغمبر(ص) سفر معصیت مىباشد و باید نماز را در این سفر تمام خواند.(الردّ على الاخنایى ابن تیمیه، ص ۲۷ و شفاء السقام سبکى، ص ۲۶۳). ولی برای رشد و تأثیرگذاری این فتاوای زمینه فراهم نبود و آنها هم اقتدار و مقبولیت نداشتند، خیلی مورد استقبال قرار نگرفت. تا اینکه ابن تیمیه در قرن هفتم و هشتم زمینه را فراهم دید و فتاوای تکفیر و اختلاف انگیز را صادر کرد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰