شهیدی که خبر شهادتش را به دخترش داد
خبرگزاری فارس، گروه حماسه و مقاومت: ۲۹ فروردین سال ۶۷ یادآور جنگ نابرابری در خلیج فارس است که فرزندان این مرز و بوم با رشادتها و دلاوریهای خودشان نگذاشتند که آمریکا در خلیج فارس جولان دهد. در این روز و در پی اشغال و به آتش کشیدن سکوهای نفتی سلمان، نصر و مبارک توسط یگانهای
خبرگزاری فارس، گروه حماسه و مقاومت: ۲۹ فروردین سال ۶۷ یادآور جنگ نابرابری در خلیج فارس است که فرزندان این مرز و بوم با رشادتها و دلاوریهای خودشان نگذاشتند که آمریکا در خلیج فارس جولان دهد. در این روز و در پی اشغال و به آتش کشیدن سکوهای نفتی سلمان، نصر و مبارک توسط یگانهای دریایی آمریکا در خلیج فارس، ناوشکنهای سهند و سبلان و ناو موشکانداز جوشن به همراه یگانی از نیروی دریایی سپاه وارد عمل شدند.
در این عملیات آقا اسحاق به همراه دوستش آقا اسدالله با قایق به سمت سکوها در حال حرکت بودند که دو جنگنده آمریکایی با قصد شناسایی و انهدام قایق تندروهای سپاه در آسمان ظاهر شدند. فرمانده دستور متفرق شدن قایقها را صادر کرد. در این حین حجم سنگین آتش قایقهای سپاه به حدی بود که لحظاتی بعد یک هلیکوپتر آمریکایی سقوط کرد.
ناوچه سهند که در این عملیات بر اثر حملات نیروهای دریایی آمریکا در خلیج فارس سوخت
بعد از آن یک هواپیما شروع به بمباران قایقهای سپاه کرد که قایقهای مسؤول عملیات سپاه ابوموسی و شهیدان دارا و رئیسی مورد هدف لیزری قرار گرفتند و آقا اسحاق به دریا پرت شد و به شهادت رسید. بعد از آن، دو روز برای پیدا کردن پیکرش در آبهای خلیج فارس تلاش کردند اما موفق نشدند. اتفاقی که خود آقا اسحاق درباره آن از قبل خبر داده بود.
سردار علی عظمایی فرمانده منطقه پنجم نیروی دریایی سپاه این گونه از رشادتهای آقا اسحاق میگوید:
وقتی آقا اسحاق همسایه مسجد شد
سال ۴۵ در یکی از آبادیهای کوهستانی روستای کیشان بندرعباس به دنیا آمد. در کنار مدرسه به مکتبخانه هم میرفت تا قرائت قرآن کریم را به خوبی فرا گیرد. بعدها که بزرگتر شد در برنامههای فرهنگی مسجد شرکت میکرد. وقتی خانوادهاش در محله درخت سبز کمربندی بندرعباس ساکن شدند. متوجه شد که خانهشان در نزدیکی مسجد محل قرار دارد. بسیار خوشحال شد که همچنان میتواند در مسجد حضور داشته باشد. به این صورت اولین نقطهای که او را به خود کشاند مسجد محله بود.
یادمان آقا اسحاق در ابوموسی
در بحبوحه انقلاب با اینکه نوجوانی بیش نبود، در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت میکرد. البته برادر بزرگترش گنجعلی نیز الگوی رفتاری او بود. آقا اسحاق در میان تظاهرکنندگان بیمحابا اعلامیههای امام را توزیع میکرد اما تا وقتی که مأموران با گاز اشکآور تظاهرکنندگان را متفرق نمیکردند به کارش ادامه میداد. در یکی از آن روزها، خانوادهاش دل نگران برادر بزرگتر شدند. آقا اسحق دنبال برادرش گشت تا اینکه گنجعلی را با تعداد زیادی اعلامیه در زیر یکی از ماشینهای پارک شده پیدا کرد.
راه جبهه برای آقا اسحاق بسته شد
با شروع جنگ تحمیلی این دو برادر عازم جبهههای نبرد شدند. آقا اسحاق در یکی از عملیاتها از ناحیه صورت مجروح شد. اما باز عازم جبهه شد تا اینکه به عضویت سپاه درآمد و در واحد تخریب لشکر ثارالله به فعالیت پرداخت.
در حین عملیات والفجر ۴ در سال ۶۲ در پنجوین همراه با دیگر دوستانش در واحد تخریب مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت و آقا اسحاق از ناحیه پا به شدت مجروح شد. او را به بیمارستان امام خمینی (ره) تهران منتقل کردند و به همسرش هم خبر ندادند. ۸ ماه در بیمارستان بود. موقعی همسرش بر بالین او حاضر شد که دیگر آقا اسحاق میتوانست از تخت بلند شود. یک سال از مجروحیتش سپری شد، اما او دیگر نمیتوانست به جبهه برود.
به همین خاطر پایگاه ابوموسی که یکی از مناطق عملیاتی دریایی سپاه بود را انتخاب کرد. آنجا مسؤول رادار در کوه حلوای ابوموسی شد و با وجود اینکه رسته موظفی او مخابراتی بود، اما در عملیات دریایی شرکت میکرد که موفق شده بود بیش از ۸ فروند کشتی متخاصم را منهدم کند.
پوستری از دو پاسدار شهید ۲۹ فروردین
آقا داماد فعلاً در واحد تخریب حضور دارند
آقا اسحاق در سال ۶۱ به واسطه خواهرش نیمه گمشدهاش را پیدا کرد. در آن زمان آقا داماد ۱۶ سال و عروس خانم ۱۴ سال داشتند. رسم داشتند که نشان عروس را داماد بیاورد. اما مادر داماد خودش آورده بود. مادر عروس معترض شد. مادر داماد هم گفت: آقا داماد در دوره آموزشی در کرمان هستند. آن زمان آقا اسحاق داشت دوره آموزش تخریب را میگذارند.
روزی که برای آخرینبار میخواست به محل مأموریتش برود. چند بار با دخترش خداحافظی کرد. او را در آغوش گرفت و بوسید. اما باز بر میگشت، انگار به دلش افتاده بود که این آخرین دیدار است تا بالاخره دل به دریا زد و رفت.
شهیدی که خودش دل دخترش را آرام کرد
هنگامی که آقا اسحاق به شهادت رسید. بعد از ۱۰ روز خبر شهادتش را به همسرش دادند. در این میان همه نگران دختر دو ساله و نیمهاش بودند. اما با همان لحن کودکانهاش برای مادرش خوابی را تعریف کرد که پدرش آسمانی شده است.
آقا اسحاق همیشه میگفت: من شهید میشوم. طوری شهید میشوم که همه شما تعجب میکنید و در حیرت بمانید حتی جسدم هم به دست شما نمیرسد. همین هم شد آقا اسحاق جاویدالاثر شد.
درباره شهید
شهید اسحاق دارا متولد ۱۳۴۵ روستای گیشان از توابع بندرعباس است. در ۲۹ فروردین سال ۱۳۶۷ در اطراف جزیره ابوموسی توسط نیروهای آمریکایی بر اثر اصابت موشک به قایقش به شهادت رسید و پیکرش برای همیشه در دریای خلیج فارس باقی ماند.
درباره عملیات
در اولین ساعات بامداد بیست و هشتم فروردین سال ۱۳۶۷ ناوچه جوشن مأموریت یافت تا کاروانی از نفتکشهای ایرانی را از مبدأ جزیره خارک تا نقطهای از پیش تعیین شده در خلیج فارس، اسکورت کند. در راه بازگشت به سوی اسکله ناوگان، خبر حمله به سکوهای نفتی نصر و سلمان به ناوچه جوشن رسید. متعاقب این خبر ناوچه جوشن به سمت سکوهای نفتی مورد هجوم تغییر مسیر داد و در جریان رویارویی با نیروهای آمریکایی سرانجام بر اثر اصابت موشکهای متعدد به نقاط مختلف ناوچه و انفجارهای پیدر پی در مراکز حساس واحد شناور، جوشن در ژرفای آبهای خلیج فارس آرام گرفت.
انتهای پیام/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰