برای کاهش فقر به سیاست اجتماعی نیاز داریم نه سیاست انضباطی
روزنامه ایران ۲۴ اسفند به گفت وگو با آرش نصر اصفهانی پژوهشگر اجتماعی درباره گسترش مسائل اجتماعی در یک سال اخیر پرداخت و نوشت: آسیبهای اجتماعی بویژه در یک سال اخیر در حال گسترش بودهاند اما کمتر در برنامهها و سیاستها مورد توجه قرار گرفتهاند. این موضوع یکی از نگرانیهای جدی مسئولان و متخصصان حوزه اجتماعی
روزنامه ایران ۲۴ اسفند به گفت وگو با آرش نصر اصفهانی پژوهشگر اجتماعی درباره گسترش مسائل اجتماعی در یک سال اخیر پرداخت و نوشت: آسیبهای اجتماعی بویژه در یک سال اخیر در حال گسترش بودهاند اما کمتر در برنامهها و سیاستها مورد توجه قرار گرفتهاند. این موضوع یکی از نگرانیهای جدی مسئولان و متخصصان حوزه اجتماعی است که در این مدت بارها در تریبونهای رسمی و غیررسمی بیان شده است. شاید یکی از علتهای آن توجه ویژه به مسائل اقتصادی باشد که با توجه به شرایط سختی که وجود دارد، خواهناخواه در اولویت قرار گرفته است. آنها معتقدند که باید امروز بهطور ویژه برای کاهش آسیبهای اجتماعی در جامعه برنامهریزی و اقدام کرد؛ چراکه ممکن است در آینده نزدیک با موج جدید ناشی از همین مسائل حل نشده اجتماعی مواجه شویم.
شما با این گزاره که مسائل اجتماعی ایران در طول یک سال اخیر افزایش یافته است تا چه اندازه موافقید؟
این جریان با به کار بردن مفهوم غلطی به نام آسیب اجتماعی به خطایی نظری دامن زدهاند که پیامد آن صرفاً ایجاد شناخت نادرست از جامعه نیست و پیامدهای عملی آن برای جامعه بسیار نگرانکننده است. بکارگیری گسترده و اهمیت روزافزون آن در کلام سیاستگذاران را باید در چارچوب یک پروژه بزرگتر دید. گزینش و انتخاب مجموعهای از پدیدههای اجتماعی از میان گستره وسیع مسائل اجتماعی و تعریف آن ذیل مفهوم آسیب اجتماعی ازیکطرف به سرکوب رفتارها و ارزشهای مخالف ارزشهای رسمی منجر شده و از سوی دیگر با جرم انگاری اقشار فرودست و طردشدگان اجتماعی مانند حاشیهنشینها، بیخانمانها یا کودکان کار، سیاستهای قهری و انضباطی مشروعیت یافتهاند. اینکه چرا پدیده «الف» آسیب اجتماعی است و «ب» نیست یا اینکه چرا صورتبندی «الف» از پدیده تعریف آن به مثابه آسیب اجتماعی قرار میگیرد و صورتبندی «ب» خیر، موضوعاتی مورد مناقشه است. این موضوع سبب شده این مفهوم امروز در جهان منسوخ شود و مورد استفاده نباشد. در این نگرش به جای اینکه مسأله بنیادی یعنی نابرابریهای اجتماعی مورد توجه قرار گیرد که مشخصاً ریشه در شیوه اداره کشور دارد، با جدا کردن آن از کلیت و طرح آن به مثابه یک امر عارضی بهدنبال نسخههای کوتاهمدت برای حذف یا کنترل برخی پدیدههاست که عموماً نتیجهای جز برنامههای ضداجتماعی ندارد.
اما آسیب اجتماعی بهعنوان یک مفهوم علمی از دانشگاه وارد ادبیات سیاستمداران و رسانهها شده است. مقالات و کتابهای متعددی نیز از این مفهوم استفاده کردهاند.
بله مفهوم آسیب اجتماعی در اوایل قرن بیستم در متون جامعهشناختی و جرمشناسی کاربرد داشت. اساس استفاده از این مفهوم یک تلقی ارگانیستی از جامعه است که در آن پدیدههایی مانند جرم همچون یک بیماری در پیکر جامعه تصور میشوند. براساس همین همانندسازی میان جامعه و یک ارگانیسم مفهوم آسیبشناسی از علوم پزشکی وارد علوم اجتماعی شد و بهطور مشخص در مطالعه جرم و آنچه نابهنجار تصور میشد به کار میرفت.
اما درک ما از جامعه نسبت به سالهای ۱۹۲۰ بسیار تغییر کرده و به همین سبب امروز در علوم اجتماعی جدید دیگر این مفهوم کاربرد چندانی ندارد. در تلقی پیشین وضعیت بهنجار و طبیعی امری بدیهی تصور میشد و وظیفه یک عالم همچون پزشک صرفاً شناخت مشکل و تجویز نسخه برای درمان آن بود؛ اما در علوم اجتماعی امروز ما جامعه را محل نزاع و مناقشه گروههای مختلف میدانیم که هر کدام تلاش میکنند مبتنی بر ارزشها و منافع خود برداشت خود از درست و غلط را به کرسی بنشانند. در نتیجه در بسیاری موارد در مورد اینکه آیا یک پدیده اجتماعی امری مذموم است یا نه توافقی وجود ندارد؛ مثلاً در مورد پدیدهای مثل رشد نرخ طلاق گروهی آن را امری مذموم و مایه تزلزل یک واحد اجتماعی واجد ارزش یعنی خانواده میپندارند و گروهی دیگر افزایش طلاق را اتفاقاً نشانه حرکت روبه جلو جامعه و بهبود شرایط زنان میدانند که به هر قیمت در انقیاد مرد نمیمانند. این دو تلقی به دو شکل اقدام متفاوت در حوزه سیاستگذاری منجر میشود؛ یکی بهدنبال سخت کردن طلاق خواهد بود و دیگری اتفاقاً بهدنبال تسهیل طلاق موفق. در مورد بسیاری موضوعات دیگر هم همین وضعیت است؛ اما مفهوم آسیب اجتماعی با یک اتکا بر یک روایت رسمی در همه این مناقشات و جانبداری از یک نظرگاه خاص که شیوهای از زیست اجتماعی بهعنوان شیوه درست تلقی میکند تلاش میکند جامعه را به سیاقی خاص انتظام بدهد. متأسفانه بسیاری اصحاب علوم اجتماعی بدون توجه و وارسی علمی این مفهوم و بیتوجه به ریشهها و نوع کاربست آن، در این پروژه همراه شدهاند و البته شاید منافعی هم دارند.
ولی همه آنچه آسیب اجتماعی خوانده میشود مورد مناقشه نیست؛ مثلاً در مورد مذموم بودن دزدی یا قتل اختلافنظری وجود ندارد.
درست است؛ برخی موضوعات بیشتر از دیگران واجد نزاع ارزشی هستند اما در مورد برخی موضوعات اجماع نسبی در میان مردم وجود دارد. در مورد موضوعاتی که توافق جمعی وجود دارد هم مسأله به همین سادگی قابل حل و فصل نیست زیرا تلقی از آن و عوامل شکلدهنده آن میتواند بسیار متفاوت باشد. بهعلاوه مسأله اولویتبندی مسائل را هم باید مورد توجه قرار داد. یعنی مناقشه صرفاً بر سر تعریف یک پدیده بهعنوان مسأله نیست بلکه اینکه یک پدیده چقدر اهمیت دارد هم محل نزاع است. بهعنوان نمونه امروز در گفتمان آسیب اجتماعی غالب در کشور به مقوله اینترنت و شبکههای اجتماعی بسیار پرداخته میشود و این فناوری بستر بروز به اصطلاح آسیب اجتماعی خوانده میشود. بهتبع آن تبلیغات بسیاری هم درباره لزوم محدود کردن آن انجام شده و همواره در صدر موضوعات خبری روز قرار دارد.
اما همه اینها در شرایطی است که در همین سال گذشته به روایت آمار رسمی بیش از یک میلیون نفر در مشاغل رسمی بیکار شدهاند و تورم مصایب معیشتی بسیاری برای گروههای مختلف جامعه ایجاد کرده است. کاری که گفتمان آسیب اجتماعی میکند دقیقاً همینجاست؛ جابهجا کردن اولویتها. به جای پرداختن به وضعیت مصیبتبار زندگی مردم خصوصاً اقشار تهیدست، مدام موضوعی فرعی مانند اینترنت و موضوعات مرتبط با آن را به مثابه یکی از مسائل اصلی جامعه برجسته میکند. در پس این تلاش قطعاً منافعی وجود دارد؛ در نتیجه باید به این موضوع دقت کرد که کدام موضوعات و از کدام زاویه بهعنوان آسیب اجتماعی در ایران تعریف میشوند. از سر جمع اینها بهتر میتوان ویژگیهای این پروژه سیاسی-اجتماعی آسیب اجتماعی را شناسایی کرد.
اگر بپذیریم که مفهوم آسیب اجتماعی یک مفهوم نادرست است آیا با عوض کردن یک اسم یا به کار نبردن یک واژه مشکلات حل میشود؟
مشکل صرفاً یک واژه و جایگزینی آن با واژه دیگر نیست. مفهوم آسیب اجتماعی یک رویکرد به جامعه است و آنچه باید تغییر کند خود این رویکرد است. رویکردی که از بالا و براساس یک قرائت رسمی از وضعیت بهنجار، صورتبندی خاص از پدیدههایی خاص را بهعنوان آسیب تعریف میکند. اما مسائل اجتماعی باید در یک فرایند دموکراتیک و درنتیجه مشارکت گروههای مختلف، جنبشهای اجتماعی، سمنها، تشکلها و سندیکاها ساخته شوند. تعیین درست اولویتها و مسائل اصلی جامعه درنتیجه گفتوگوی عمومی در شرایط برابر و با ایجاد فرصت برای شنیده شدن صدای فرودستان و گروههای ضعیفتر میسر است. منظور من این نیست که اصطلاح آسیب اجتماعی را به کار نبریم و به جای آن از یک اصطلاح دیگر استفاده کنیم بلکه باید مسائل و موضوعات را به اسم خودشان صدا بزنیم و برای آن راهحل پیشنهاد دهیم.
اینکه یک مجموعه متنوع از موضوعات را ذیل یک مفهوم طبقهبندی کنیم و بعد بهدنبال راهحل برای کلیت آن باشیم خطایی واضح است. اگر مسأله ما نابرابری است بهتر است با همین مفهوم کار کنیم و همینطور فقر، طرد اجتماعی، آزادی، دیگرهراسی و نظایر آن. ما برای کاهش فقر، برای تقویت تکثر و تنوع و برای رفع نابرابریهای اجتماعی به سیاست اجتماعی نیاز داریم نه سیاستهای انضباطی برای مهار به اصطلاح آسیبهای اجتماعی. ما به فرایندی از سیاستگذاری نیاز داریم که بر اساس این تلقی دموکراتیک از مسائل اجتماعی باشد. به علاوه مسائل اجتماعی راهحلهای مکانیکی ندارد و مسأله ریاضی با جواب یکتا هم نیستند بلکه هر راهحل برای آن در نهایت یک انتخاب است. همه دعوا بر سر این است که این انتخاب باید به نحو دموکراتیک صورت گیرد و البته حقوق اقلیت نیز نادیده گرفته نشود.
با توجه به این نگاهی که شما از آن دفاع میکنید چه رویکرد بدیلی برای مواجهه با مسائل اجتماعی در ایران وجود دارد؟
به اعتقاد من ما نیاز داریم رویکرد انضباطی نهفته در گفتمان آسیب اجتماعی خصوصاً در حوزه فقر و نابرابریهای اجتماعی را با یک رویکرد رفاهی جایگزین کنیم؛ یعنی بهجای آسیب اجتماعی از رفاه اجتماعی صحبت کنیم. امروز متولی اصلی آنچه آسیب اجتماعی خوانده میشود وزارت کشور است اما درواقع اگر بنا بر تغییرات اساسی به نفع مردم باشد باید وزارت رفاه در محوریت کاهش نابرابریهای اجتماعی و رفع فقر قرار گیرد. در مواجهه با فقر میتوان رویکرد رفاهی پیش گرفت و هم میتوان جرم انگاری فقر را تقویت کرد. آنچه امروز در مورد کودکان کار، بی خانمانها یا مهاجران افغانستانی رخ میدهد عملاً مواجهه از جنس جرم انگاری است. اساساً شروع طرح ایده آسیب اجتماعی در فضای رسمی و سیاستگذاری در ایران به زمانی بازمی گردد که نگرشی از ناآرامیهای اجتماعی بواسطه فقر و محرومیت گسترش یافت.
در نتیجه از همان ابتدا رویکردی امنیتی و انضباطی بر آن حاکم بود. به نظر من مهمترین مسأله امروز جامعه ایران نابرابریهای اجتماعی است که جز با تحول در نظام بازتوزیع درآمد و ثروت و اخذ مالیات امکان تغییرات مؤثر در این زمینه وجود ندارد. از سوی دیگر اگر سیاستهای کلان توسعه بر مدار نابرابریهای و تمرکز ثروت در مرکز به زیان پیرامون و فربه شدن اقلیت به بهای استثمار اکثریت باشد، در همواره بر همین پاشنه خواهد چرخید. اشکال گفتمان آسیب اجتماعی همین است که به جای توجه به روندهای کلان مولد نابرابری و فقر توجه عمومی را به روایت خاص از برخی پدیدههای اجتماعی معطوف میسازد و این ذهنیت کلی را برای همه جا میاندازد که میتوان بدون تغییرات کلان در سیاستهای کلی مشکلات را حل کرد؛ تا زمانی که سیاستهای کلان مبتنی بر توسعه مرکزگرا و در جهت منافع اقلیت باشد و تکثر ارزشی در جامعه به رسمیت شناخته نشود، رویکرد آسیب اجتماعی با حذف و طرد بهدنبال پاک کردن صورت مسأله خواهد بود. آنچه تا امروز در انجام آن موفق نبوده و ازاینپس هم موفق نخواهد بود.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰