وقتی راه ابراهیم از مدرسه به جنگ میرسد؛ شهید همت چه عهدی با خدا بست؟
– اخبار استانها – به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری تسنیم از شهرضا، ۱۷ اسفندماه سالروز شهادت سردار خیبر شهید حاج محمدابراهیم همت است. ۳۷ سال از شهادت سردار خیبر میگذرد. شهیدی که سردار حاج قاسم سلیمانی درباره وی میگفت: هر وقت شهید همت به
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری تسنیم از شهرضا، ۱۷ اسفندماه سالروز شهادت سردار خیبر شهید حاج محمدابراهیم همت است. ۳۷ سال از شهادت سردار خیبر میگذرد. شهیدی که سردار حاج قاسم سلیمانی درباره وی میگفت: هر وقت شهید همت به ذهن من میآید، دلم مملو از غصه میشود.
در پی پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران، به دستور حضرت امام خمینی (ره)، از اوایل اسفند ۱۳۵۷ کلیه مدارس و مراکز آموزش عالی کشور بازگشایی و معلمان، اساتید، دانشآموزان و دانشجویان برای ادامه تدریس و تحصیل به کلاسهای درس بازگشتند. به نظر میرسید ابراهیم نیز به سر کلاس و تدریس باز گردد، ولی در تقدیر او، سرنوشت دیگری رقم خورده بود.
حاج ابراهیم، بعدها درباره این مقطع از زندگیاش، چنین نوشت: « بعد از پیروزی انقلاب، وقتی در شهرضا مدارس بازگشایی شدند، با آن که عاشق تدریس بودم و کار کردن با بچههای پاک و معصوم مدرسه را دوست داشتم، ولی به علت غرق شدن در کارهای انقلاب؛ مثل تأسیس و راهاندازی کمیته دفاع شهری دیگر توفیق حضور در کلاس درس را نیافتم. با خدای خودم پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خونم در راه حفظ و حراست از ارزشهای انقلاب شبانهروز تلاش کنم. این شد که سلاح به دوش گرفتم و با حضور در یک تشکیلات خودجوش به اسم کمیته دفاع شهری مأموریت انقلابیام را در سطح شهرضا و روستاهای حومه آن آغاز کردم.»
اعلام طرح و تشکیل کمیته دفاع شهری از سوی حاج ابراهیم
سردار ولیاله همت، بردار شهید همت با اشاره به یادداشتهای شخصی شهید همت درباره تشکیل کمیته دفاع شهری میگوید: برادرم در یادداشتهای شخصی خود مینویسد: « اوضاع آشفته، ناهماهنگ و پیچیده آن روزها، برای افراد سودجو، خلافکار، ضدانقلابی و هم عوامل فراری وابسته به رژیم سابق، امکان هرگونه سوء استفاده را فراهم میکرد. طرح و تشکیل کمیته دفاع شهری از سوی من و سایر دوستان همفکر در انجمن اسلامی معلمان شهر توانست گرهگشای بسیاری از مسایل امنیتی، اقتصادی و اداری شهر و روستاهای اطراف آن بشود.
یکی از اعضای شورای تصمیمگیری و عضو فعال در امور فرهنگی – تبلیغی این مجموعه، بنده بودم که به حسب ضرورت علاوه بر کارهای تبلیغی، اسلحه به دوش میگرفتم، به روستاها می رفتم و با خان های بدنام فراری و عوامل شرور آنها که از مردم روستایی منطقه سلب آسایش می کردند، درگیر میشدم.»
مروری بر خصوصیات فردی و شیوههای مدیریتی شهید همتکدام دروغ میبایست به شهید همت گفته میشدتعبیر تکاندهنده شهید همت از دولت فرانسه چه بود؟
دغدغه شهید همت برای مبارزه با کشت قانونی گیاه خشخاش
وی میگوید: مرحوم پدرم حاج علیاکبر درباره فعالیتهای انقلابی ابراهیم در آن زمان گفته است که « بعد از پیروزی انقلاب، اولین معضلی که ابراهیم را درگیر کرد، بحث ضرورت مبارزه با کشت قانونی گیاه خشخاش در زمینهای کشاورزی روستاهای حومه شهرضا بود. وقتی که خشخاشها قد کشیدند کار ابراهیم هم سختتر شد، به اتفاق تعدادی از دوستانش در آن کمیته دفاع شهری سوار بر ماشین به روستاها میرفتند تا محصولات خشخاش را نابود کنند. توی همین گیرودار یکی از قاچاقچیان شرور و بسیار خطرناک منطقه به اسم «الله قلی»، که خریدار عمده این خشخاشها بود تحت تعقیب ابراهیم و دوستانش قرار گرفت. یک روز خبر تکان دهندهای را به من دادند و گفتندکه ابراهیم را به بیمارستان بردهاند، اصلا وضع خوبی ندارد و بر اثر تصادف، به حال کما رفته است.
سراسیمه به بیمارستان رفتم. ابراهیم بیهوش روی تخت خوابیده بود و پزشکان و پرستاران داشتند به او رسیدگی می کردند. آنجا یکی از دوستانش شرح واقعه را برای من بازگو کرد. از قراری که او می گفت، آن روز ابراهیم و دوستانش با “اللهقلی” درگیر شدند. او سوار بر ماشین متواری شد و ابراهیم هم سریع پشت جیپ پرید و قاچاقچی فراری را تعقیب کرد. در جریان این تعقیب و گریز سر یکی از پیچها، کنترل ماشین از دست ابراهیم خارج شد، جیپ به ته دره سقوط کرد و بر اثر اصابت سر ابراهیم به سقف ماشین، دچار ضربه مغزی شد و از هوش رفت. خوشبختانه ۴۸ ساعت بعد، ابراهیم از کما خارج شد. دکترش به من گفت: خیلی باید مراقب او باشید. چون ممکن است تبعات این سانحه، بعدها برای سلامتی او مضر باشد.»
سردار همت افزود: ابراهیم که از این سانحه به نحوی معجزهآسا جان سلامت به در برده بود، بلافاصله پس از ترخیص از بیمارستان، به فعالیتهای انقلابیاش ادامه داد.
وقتی سپاه شهرضا توسط حاج ابراهیم سر و سامان میگیرد
بردار شهید همت با اشاره به تشکیل سپاه در شهرضا گفت: بهار سال ۱۳۵۸ بعد از این که قرار شد در شهرستان و سپاه پاسداران تشکیل شود، از آنجا که ابراهیم به فعالیت در این نهاد انقلابی علاقه زیادی داشت، درخواستی برای انتقال به سپاه نوشت و آن را به کارگزینی اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان فرستاد، با این درخواست موافقت شد و او را به صورت مأمور در اختیار سپاه نوبنیاد شهرضا قرار دادند.
وی با بیان اینکه در سپاه عمده فعالیتهای بردارم ابراهیم بر روی امور فرهنگی و تبلیغاتی این نهاد متمرکز شده بود برای راهاندازی تشکیلات سپاه نیاز به تدارکات آن چنانی نداشت،گفت: در شهر ساختمانی را مهیا کرد و برای تجهیز آن، یکی از خانهشان گلیم آورد، یکی چراغ خوراکپزی والور آورد، دیگری تأمین لوازمالتحریر را برعهده گرفت، به این ترتیب بود که سپاه ناحیه شهرضا را سر و سامان گرفت.
سردار همت بیان کرد: پس از راهاندازی سپاه شهرضا، ابراهیم هر روز صبح زود به همراه تنی چند از همرزمان پاسدارش وانت سپاه را پر از کتاب، پوستر و نوار میکردند و همراه یک دستگاه آپارات و چند حلقه فیلم مستند انقلابی عازم روستاهای منطقه میشدند و پاسی از شب گذشته، خسته و کوفته به شهرضا بر میگشتند، ابراهیم سر پرشوری داشت و ناآرام تر از آن بود که دامنه فعالیتهای خود را به دایره کوچک شهرضا و روستاهای اطراف آن محدود کند.
شهرضا برای کارهایی که من میخواهم انجام بدهم، خیلی کوچک است
وی با یادآوری خاطرات آن زمان ادامه داد: هنوز چند هفتهای از پاسدار شدن ابراهیم نگذشته بود که یک شب وقتی به خانه آمد، دیدم کیف برزنتی کوچک خودش را برداشته و دارد بار سفر میبندد، مادرم به او گفت، پسر جان چه شده که داری ساک میبندی؟ با خنده گفت: عازم سفر هستم ان شاءالله؛ مادرم پرسیدم: برای چه؟ گفت: این شهرضا برای کارهایی که من میخواهم انجام بدهم، خیلی کوچک است، میخواهم بروم به جاهای وسیعتر تا تجربههای بزرگتری هم پیدا کنم، صبح اول وقت عازم شد و بعدها بود که فهمیدیم به سیستان و بلوچستان رفته بود.
شهید همت در جزیره مجنون همه تلاش خودش را به کار بسته بود تا خط جزیره حفظ شود. تا جایی که به عنوان نیروی تکور هم عمل میکرد.
روایت سردار کاظمی از روزهای سخت همت در جزیره مجنون
سردار همت گفت: شهید احمد کاظمی، فرمانده اسطورهای لشکر ۸ نجف اشرف، از روزهای سخت حاج ابراهیم در جزیره میگوید: « من و همت و باکری و زینالدین، توی همان سنگر معروف بودیم. داشتیم نتیجه میگرفتیم که همه چیز تمام شد؛ چون موضعی برای دفاع نبود. عراقیها هم آمده بودند توی جزیره. هم نفرشان آمده بود و هم زرهیشان. کاملاً در سرازیری بودیم. خودمان هم خبر نداشتیم. نزدیک ظهر بود؛ یادم نیست روز چندم. همت بلند شد گفت: خودمان که نمردهایم؛ اسلحه دست میگیریم، میرویم میجنگیم.
مهدی باکری هم گفت، میرود اسلحه برمیدارد و فلان جا میایستد میجنگد. داشتیم همین جوری تقسیم کار میکردیم، که آمدند پیام امام را به ما ابلاغ کردند. قبل و بعدش را البته درست یادم نیست.
ولی شور و هیجان و امیدش را کاملا یادم هست که بچهها را انگار زنده کرد. وضع جبهه عوض شد. عراق آن قدر کم آورد که مجبور شد جزیره را ببرد زیر آب. همت بدجوری توی خودش بود. آن روز آمده بود پیش من، توی همان قرارگاه فرماندهیاش، سنگری از چند تکه الوار و گونی، نزدیک خط مقدم. داشتیم با هم حرف میزدیم که یک خمپاره آمد خورد به سنگر. ابراهیم فقط گفت: بر محمد و آل محمد صلوات و ساکت شد. انگار نه انگار که خمپاره خورده آنجا. همین طور نگاهش میکردم، از خودم میپرسیدم که چرا این قدر خونسرد شده؟ این ابراهیم، ابراهیم همیشگی نیست.»
روز چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۶۲ اخبار سراسری رادیو، خبر شهادت محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله را اعلام کرد. همان شب پیکر پاکش به اصفهان منتقل شد و روز جمعه ۲۶ اسفند، بعد از مراسم نماز جمعه اصفهان، آن را تشییع کردند و برای دفن به شهرضا بردند.
همزمان با پخش خبر شهادت همت از رسانهها، از جبههها نیز خبر رسید که نیروهای دشمن، اقدام به مینگذاری در اطراف مواضع پدافندی خودشان کردهاند. این کار آنان، به معنی پایان پاتکهای وحشیانهشان بود.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰