تاریخ انتشار : شنبه 27 دی 1399 - 20:00
کد خبر : 86439

شعری برای حاج قاسم همراه با عکسی دیده نشده

شعری برای حاج قاسم همراه با عکسی دیده نشده

پایگاه خبری جماران: وارد مجلس که می‌شوم چشم‌هایم دنبال چهره آشنایی است که سخت مشتاق دیدارش هستم. بانی مراسم. بالای مجلس نیست، می‌گویم شاید هنوز نیامده، که می‌بینم جلو خودم نشسته. وسط مجلس. ساده و بی ریا. این همان ژنرال سلیمانی است که اسمش در همه لیست‌های سیاه دنیای استکبار به چشم می‌خورد. همان که در

پایگاه خبری جماران: وارد مجلس که می‌شوم چشم‌هایم دنبال چهره آشنایی است که سخت مشتاق دیدارش هستم. بانی مراسم. بالای مجلس نیست، می‌گویم شاید هنوز نیامده، که می‌بینم جلو خودم نشسته. وسط مجلس. ساده و بی ریا.

این همان ژنرال سلیمانی است که اسمش در همه لیست‌های سیاه دنیای استکبار به چشم می‌خورد. همان که در کنگره آمریکا برای شهید کردنش نقشه‌ها کشیده‌اند. او حالا با لباس سیاه نشسته روی گلیمی و حواسش هست به جوانکی که سینی چای میان مهمان‌ها می‌چرخاند و به او یادآوری می‌کند که « برای آن چند نفر هم که تازه آمده‌اند چای ببر!»

احوالپرسی می کنم، چند لحظه بعد که او یک چشمش به حاج آقا عسکری سخنران مجلس و یک چشمش به مهمان های تازه وارد است، کاغذی از جیبم در می آورم و این سروده قدیمی ام را تا آنجا که می توانم خوش خط می نویسم و می گیرم به طرفش

از آن روزی که چشمان تو تر بود

مرا درد تو سلاخ جگر بود

الهی کاش وقتی دشمن آمد

دل من بین آن دیوار و در بود.

شعر را می خوانَد، با نگاهی سرشار از مهربانی و تشکر کاغذ را تا می کند می گذارد توی جیب پیراهنش…..

 

از کتاب "شاید پیش از اذان صبح"، احمد یوسف زاده

از صفحه اینستاگرام احمد یوسف زاده

اخبار مرتبط انتهای پیام

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد