تاریخ انتشار : چهارشنبه 24 دی 1399 - 17:19
کد خبر : 85407

۴۸ تن از اشرار سابق گفتند حاضریم انتقام حاج قاسم را بگیریم

۴۸ تن از اشرار سابق گفتند حاضریم انتقام حاج قاسم را بگیریم

 علی چاهخوزادهنام فامیل اغلب اهالی این روستا، «سلیمانی» است. در تابلوی بسیاری از کوچه‌های روستای «قنات ملک» که به نام شهدا مزین شده‌اند هم نام «سلیمانی» را می‌بینی؛ مثلاً کوچه شهید «اسماعیلی سلیمانی».اینجا خیلی‌ها «سلیمانی» هستندوقتی از پیرمردی از اهالی «قنات ملک» در رابطه با نام این کوچه و نسبتش با حاج قاسم سلیمانی پرسیدم،

 علی چاهخوزاده
نام فامیل اغلب اهالی این روستا، «سلیمانی» است. در تابلوی بسیاری از کوچه‌های روستای «قنات ملک» که به نام شهدا مزین شده‌اند هم نام «سلیمانی» را می‌بینی؛ مثلاً کوچه شهید «اسماعیلی سلیمانی».
اینجا خیلی‌ها «سلیمانی» هستند
وقتی از پیرمردی از اهالی «قنات ملک» در رابطه با نام این کوچه و نسبتش با حاج قاسم سلیمانی پرسیدم، گفت: اینجا خیلی‌ها سلیمانی هستند. چون ما از طایفه‌ای بزرگ هستیم که فامیلی همه‌مان سلیمانی است؛ مثلاً سردار شهید احمد سلیمانی را هم داریم که اتفاقاً هم‌رزم سردار قاسم سلیمانی و در ستاد لشکر ثارالله هم مسئول بوده است.»
درست می‌گفت، خیلی‌ها سلیمانی بوده‌اند و آداب زندگی طایفه‌ای را چه خوب می‌دانستند. شاید تجربه همین زندگی در فضایی که طایفه و خانواده مهم هستند و اعتقاد به اینکه در برابر خطرات و سختی‌ها اتحاد و انسجام، راه نجات است، باعث شد جوانان روستای دورافتاده‌ای در مرکز جبهه حق علیه باطل حضور پیدا کنند و حماسه بیافرینند. و شاید همین تجربیات زیستی در قنات ملک بود که در عراق به کمک حاج قاسم آمد تا طوایف پراکنده در عراق حول محور او در برابر امواج حملات داعش، منسجم شوند.
«قنات ملک»؛ زادگاه سردار دل‌ها
«قنات ملک»؛ زادگاه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، روستایی در ۷ کیلومتری شرق شهرستان «رابر» است که مثل خیلی از روستاهای دیگر، یک روستای معمولی با حدوداً ۱۲۰ خانوار است. روستایی که خانه‌هایی با دیوارهای کوتاه و حیاط‌هایی بزرگ و پردرخت دارد و ساکنان معمولی و مذهبی‌اش، مثل تمام روستاییان این مرزوبوم مشغول زارعت و باغداری و دامپروی هستند.
قبل از ورود به روستا گنبد فیروزه‌ای مسجد جامع اهل‌بیت(ع)، مثل نگین انگشتری که بر رکاب آن می‌درخشد، نگاهت را معطوف به خود می‌کند. اهالی قنات ملک همه می‌دانند که بانی این مسجد، حاج قاسم بوده است. خانه پدری حاج قاسم هم چندمتری با مسجد فاصله دارد و از خانه پدری با یک کوچه به باغ خود حاج قاسم می‌رسی؛ باغی که از حاج حسن، پدر سردار سلیمانی به او ارث رسیده است.
از کنار مسجد و لابه‌لای چند کوچه و خانه‌های قدیمی که عبور کنی به گلزار شهدا خواهی رسید که در سمت شرقی روستا واقع شده است. اغلب شهدای روستا سلیمانی هستند و با فاصله چند متر آرامگاه پدر و مادر حاج قاسم قرار دارد.
 قبرستان روستای قنات ملک کمی دور از خانه‌هاست و با وجود کوچکی، تقریباً سه بخش کلی می‌توان برایش در نظر گرفت. یک بخش که اهالی امواتشان را در آن دفن کرده‌اند و بخشی دیگر که ارتفاع بیشتری دارد، مزار شهداست. میان این دو هم، آرامگاه پدر و مادر حاج قاسم قرار دارد. دو مزار با سنگ سفید که روی آنها با خط نستعلیق نوشته شده است: حاج حسن سلیمانی فرزند حسین و فاطمه سلیمانی بنت اسد.
کمی از مزار شهدا و آرامستان روستا که دور شوی و به سمت غرب بروی بازهم به مسجد جامع می‌رسی. داخل مسجد که پای می‌گذاری، به طرز عجیبی متوجه غم نبود او می‌شوی و هنگامی که عکس کاشی‌کاری شده حاج قاسم را کنار سایر شهدای روستا می‌بینی تازه متوجه می‌شوی چه داغ بزرگی در دل این مسجد و آبادی است. انگار که دیگر قنات ملک هم صفایی ندارد.
نوشتن از سردار دل‌ها
نوشتن از سردار دل‌ها، سخت و دشوار است. از همه آدم‌هایی که دور و اطرافم می‌دیدم، حرف و خاطره برای روایت کردن و نوشتن هست؛ حالا از کدامشان باید نوشت، از خویش و اقوام و همسایه‌های سردار یا کودکان شهدای مدافع حرم و یا همکاران و همرزمانش در لشکر ثارالله و سپاه قدس.
گرچه سردار نیاز به روایت کردن ندارد، اما وقتی برای ثبت در تاریخ و یا برای نسل‌های دیگر که او را ندیده و نشنیده‌اند، می‌خواهی حتی شده در گوشه‌ای و رسانه‌ای از او بنویسی، متحیر می‌شوی که یک جهانمرد را چگونه می‌توان در واژگانی محدود به رشته تحریر درآورد.
از سرداری که بسیاری از ملت‌های دنیا او را به مرد میدان و مرد مبارزه با ظلم و ستم می‌شناسند چگونه می‌توان گفت و نوشت. از کجای این ۴۰ سال در همه‌جا نبودنش و همه‌جا بودنش می‌توان روایت کرد.
قاسم در ۲۵ اسفند ۱۳۳۵ در قنات ملک به دنیا آمد و شاید هیچ‌کس تصورش را هم نمی‌کرد روزی برسد که او بزرگ‌ترین فرمانده ضد تروریسم در غرب آسیا شود، او دوران مدرسه را در دبستانی که امروز به نام «شهید کلاهدوز» نام گرفته، شروع کرد و تا مقطع کلاس ۹ را در شهر «رابر» به اتمام رساند و سپس برای ادامه تحصیل راهی کرمان شد.
حاج قاسم و لشکر «خط‌شکن» لشکر ۴۱ ثارالله
او بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمد و در همان اوایل برای مشارکت در غائله مهاباد به غرب کشور رفت. سپس به جنوب رفت و با پیشنهاد و تدبیر شهیدحسن باقری تیپ ۴۱ ثارالله را تشکیل داد؛ لشکری که تحت فرماندهی او متشکل از نیروهای سه استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان بود و به لشکر «خط‌شکن» معروف بود.
حاج قاسم سلیمانی در طول ۸ سال جنگ تحمیلی، با لشکر تحت امر خود در عملیات‌های متعددی ازجمله «والفجر ۸»، «کربلای ۴»، «کربلای ۵» و … حضور مؤثر داشت.
با پایان جنگ، لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می‌شدند.
حاج قاسم در سال ۷۶ از سوی حضرت
آیت‌الله ‌العظمی خامنه‌ای، فرماندهی کل قوا به تهران فراخوانده و مسئولیت سپاه قدس به او سپرده شد.
از «رضا دوست محمدی» که می‌گوید رابط بین سردار و مردم بوده درباره حاج قاسم سؤال کردم. دوست محمدی بازنشسته سپاه سیرجان است و از اولین افراد تشکیل‌دهنده سپاه رابر است، او می‌گوید پدر سردار سلیمانی و خانواده‌اش از عشایر بودند و منطقه ییلاق «ایل سلیمانی» روستای «قنات ملک» و اطراف آن بوده که در تابستان در اینجا سکونت داشتند و منطقه قشلاق آنها منطقه «کهنوج» بوده است.
دوست محمدی از دوران نوجوانی سردار هم حرف برای گفتن دارد. می‌گوید قاسم سلیمانی تنها کسی بود که رفتار و اخلاق او با ماها تفاوت داشت، در مدرسه و در روستا هم او نمونه جوانان روستا بود
فعالیت‌های تبلیغی حاج قاسم؛
اعلامیه‌هایی که به «قنات ملک» هم می‌رسید
وی از سال‌های قبل از انقلاب و از فعالیت‌های ضد رژیم پهلوی حاج قاسم این‌گونه روایت می‌کند که «قاسم از طریق سران عشایر با آیت‌الله طالقانی که در شهرستان بافت در تبعید رژیم پهلوی بود ارتباط برقرار کرده بود و می‌گوید به یاد دارم او اعلامیه از آیت‌الله طالقانی و انقلابیون می‌گرفت و به قنات ملک می‌آورد که نیروهای رژیم هم او را تعقیب می‌کردند تا او را دستگیر کنند»
دوست محمدی ادامه می‌دهد که «بعد از این حوادث، انقلاب به پیروزی رسید، من هم عضو کمیته انقلاب بودم، در همان ماه­های تشکیل سپاه، حاج قاسم به رابر آمد و از ورودش به سپاه خبر داد و گفت که من شما و برادرم حسین و جهانگیر سلیمانی را به‌عنوان معرف انتخاب کرده‌ام و پذیرش سپاه شدم»
وی ادامه داد: «حاج قاسم به دلیل اینکه ورزشکار بود، در ابتدا در پادگان قدس مربی آموزش شد و اساساً اولین ورود حاج قاسم به جنگ سال ۶۰ بود. این ورود همراه با عملیات طریق‌القدس شد و در این عملیات آقای ماجدی، فرمانده گردان به‌شدت زخمی شد و حاج قاسم فرمانده گردان شد.»
دوست محمدی می‌گوید حاج قاسم در همین عملیات بااینکه دوبار زخمی شد و حتی دست راستش هم شکسته بود اما نشان داد که توانایی فرماندهی بالایی دارد و بعدها گردان تبدیل به تیپ و لشکر ۴۱ ثارالله شد، لشکری که بعدها در عملیات‌های متعدد، خط‌شکنی‌های زیادی را انجام داد.
اشراری که جذب حاج قاسم شدند
وی ادامه داد: بعد از ۸ سال دفاع مقدس، برخی شرارت ها در برخی مناطق کشور به‌ویژه استان کرمان ادامه داشت. مثلاً در برخی شهرهای استان مثل سیرجان و بافت و رابر و… گروه‌هایی از افراد مسلح و اشرار اقدام به گروگان‌گیری می‌کردند. مثلاً در یک نمونه در «کوه خبر» منطقه کوهستانی از شهر «بافت»، ۱۸ نفر از پرسنل نیروی انتظامی به شهادت رسیدند. آن موقع بود که برای مقابله با اقدامات ناامن کننده اشرار در منطقه، به حاج قاسم و لشکر ۴۱ ثارالله مأموریت داده شد. حاج قاسم مرکزیت لشکر را در منطقه «جیرفت» و بقیه تیپ‌ها را هم در «ایرانشهر» و منطقه «بلوک جیرفت» و «فاریاب» مستقر کرد. سپس با دعوت از سران طایفه بلوچ و عشایر و کل منطقه در جیرفت و سازمان عمران به بزرگان طوایف گفت، اگر فراری ها دست از شرارت بردارند و تسلیم دولت شوند در عوض ما هم از آنها حمایت می‌کنیم و برای آنها زمین کشاورزی می‌گیریم تا کشاورزی کنند و راه امرارمعاش بهتری برایتان پیشنهاد می‌دهیم و بعد از این بود که بسیاری با این پیشنهاد شرارت را کنار گذاشتند و به کشاورزی مشغول شدند. سردار همه طایفه‌ها را از کوهستان آورد و به آنها زمین کشاورزی داد و دائم هم به آنها سرکشی می‌کرد. حاج قاسم به ماها می‌گفت تصور کنید اینجا زلزله آمده و شما باید از این افراد پرستاری و مراقبت کنید.
اعلام آمادگی ۴۸ نفر از اشرار
برای انتقام خون سردار دل‌ها
دوست‌محمدی می‌گوید «بعد از شهادت حاج قاسم همین افراد که در گذشته سردار به آنها محبت داشت تأکید کردند ما باید مراسم خاصی برای سردار بگیریم و از همان اشرار قدیمی ۴۸ نفر آمده بودند و قسم می‌دادند اگر جایی برای جمهوری اسلامی و انتقام سردار، نیاز بود ما صادقانه می‌جنگیم و جبران گذشته می‌کنیم. اینها نتایج همان کاری بود که حاج قاسم برای امنیت جنوب شرق انجام داد.»
در پایان، از دوست محمدی درباره حال و هوای روستا بعد از شهادت سردار دل‌ها سؤال کردم که گفت: «من دو پسرم را از دست داده‌ام اما آن‌قدر داغ حاج قاسم برایم سخت بود که داغ جوانانم برایم سخت نبود.»
 او ادامه داد: «در همان روزها قنات ملک یک ماتم‌خانه شده بود و همه داغدار بودیم و هنوز هم هستیم.»
از علیرضا مرادی، فرماندار سابق رابر هم از حاج قاسم پرسیدم؛ از سال‌های قبل از شهادت سردار و حضور او در قنات ملک.
فرماندار سابق رابر می‌گوید هربار که حاج قاسم به روستای قنات ملک می‌آمد به‌دوراز هرگونه تشریفات و پروتکل یک فرمانده عالی‌رتبه بود. او از لحظه ورود به روستا تا آخرین لحظات حضورش، با هرکس از اهالی روستا که مواجه می‌شد ساده و صمیمی بود و با آنها معاشرت می‌کرد. حاج قاسم از همسایه‌ها و هم­‌روستایی­ها احوالپرسی می‌کرد و حتی در کنار پیرمردها و پیرزن‌های روستا ساعت‌ها می‌نشست و به حرف‌هایشان گوش می‌داد. از وضعیت معیشت و فرزندان خانواده‌ها و حتی از اوضاع کشاورزی و دامداری آنها می‌پرسید و می‌کوشید تا مشکلات عمومی و فردی روستائیان و عشایر حل شود.
مرادی ادامه داد: به یاد دارم در یکی از دیدارهایی که به حضور حاج قاسم رسیده بودم نسبت به دغدغه جوانان روستا برای سالن ورزشی، تأکید می‌کرد؛ توجه و پیشنهاد‌هایی که نهایتاً چاره‌اندیشی شد و سالن ورزشی روستا هم احداث شد. همچنین در سفری به تهران سعادت دیدار و حضور در دفتر کارش را داشتم. وقتی مشکل کم‌آبی و آبرسانی با تانکر برای روستائیان را به ایشان گزارش دادم، بسیار نگران شد و همان لحظه با مهندس نامجو (وزیر وقت نیرو) تماس گرفت. تماسی که منجر به اخذ مجوز احداث مجتمع آب آشامیدنی ۱۸ روستا شد و در یک دوره کوتاه این پروژه با حفر چاه، احداث مخازن بتنی و اجرای خط انتقال و… در چند روستای بزرگ ازجمله کهنوج گرینوئیه، قنات ملک و… عملیاتی شد و ادامه آن در حال انجام است.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد